چرا خورشید فروردین فرو خفت؟
بهار آمد گل نوروز نشکفت؟
مگر دارد بهار نو رسیده
دل و جانی چو ما در خون کشیده
سالها آنقدر سریع میگذرد که گمان میکنیم لحظات هستند که تکرار میشوند بیهیچ اتفاق جدیدی! گذرانی سریع و بیمحابا! با سختیهای بسیار و رنجهایی که انگار پایانی ندارند و ماندنی هستند. هر سال، چه در پایان سال و چه آغاز آن، کورسویی از امید در دلمان جوانه میزند که شاید بشکفد و بتوانیم به تماشا بهاری زیباتر بنشینیم اما نه، نمیشود، انگار این دور تسلسل دست از سر ما برنمیدارد!
برای بسیاری سال نو با حسرتی دردناک همراه است، حسرت نبودن عزیزانی ...
بسیاری از ما به طور مستمر در حال مرور شبکههای اجتماعی هستیم. ویژگیهای گرافیکی و جذابیتهایی که هر روز به تولید و انتشار محتوا در این شبکهها افزوده میشود کاربران را به تولید محتوای شخصی سوق میدهد ضمن آنکه غلبه تصویری در زبان رسانههای اجتماعی «خود» را مهمتر و در مرکز توجه قرار داده است.
زندگی رسانه به مخاطب وابسته است. رسانه با کاهش مخاطب تأثیر خود را از دست داده و دچار مرگ تدریجی میشود. برای نگهداشت مخاطبان نیز جلبتوجه آنان اهمیت دارد. امروزه علاوه بر رسانههای جمعی که با ترفندها و راهکارهای مختلف تلاش میکنند مخاطب را از ...
بهاری دیگر بهزودی فرا خواهد رسید و من بیمناکتر از همیشه به انتظار رسیدن سال جدید نشستهام، گذر ایام در چشم بر هم زدنی ما را از دنیای بیخیالی و سراسر آکنده از شادی و اطمینان به وادی بزرگسالی و میانسالی و کهنسالی پرتاب میکند، نگاه امیدوارانه ما به آیندهای روشن با هر قدم و هر نوبت گام برداشتن در این مسیر پربلا و تاریک به سمت روزنه نوری در انتهای مسیر کمرنگتر و تلاشهایمان بیمقدارتر میشوند، از آن به خو گرفتن به نومیدی و دل بستن به معدود سرمایههای معنوی و مادی که داری نام میبرند اما واقعیت چیز ...
در طول یک هفتهگذشته که قرار شد برای نشریه یک بهاریه بنویسم تا این لحظه که مشغول نوشتنش هستم، ناخودآگاه و ناگهانی این دوبیتی (شروه) کرمانی از اعماق خاطره و یادمانهای بسیار قدیمیام بالا آمده و بر زبانم جاری افتاده و هنوز رضایت نداده که همانطور که ناگهانی به ذهنم آمده، ناگاه به سلولهای بایگانی راکد فراموش شده عادتی خودش برگردد. این دوبیتی قدیمی با سماجت دم به ساعت حضور خودش را بر زبانم یادآوری میکند.
انار از بم خورم، انگورِ جوپار
کباب از برههای مست جویبار
کباب بینمک مزه نداره
بهقربان لب شورمزه یار
خب تقریباً عناصر اصلی این دوبیتی بومی بیشتر چیدمانی پائیزی ...
سوم دیماهِ هزار و سیصد و چهار، در کوهستان پاریز صدای نوزادی پژواک گرفت که تاریخ را تکان داد؛ پاریز فرزند جهانی خود را به دنیا آورده بود؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی!
آن روز که حاج آخوند پاریزی و دختر کربلایی زینالعابدین، فرزندشان (محمدابراهیم) را رهسپار مدرسهای بر فراز یکی از تپههای پاریز کردند هرگز تصور نمیکردند که به زودی پسرشان رسالت کاتبالکتابی یک پیغمبر را به دوش خواهد گرفت؛ اما انگار باید الفبای کتاب «پیغمبر دزدان» از همان خشت خشت مدرسه پاریز در نهاد و نهان محمدابراهیم باستانی پاریزی نقش میبست؛ آخر مدرسهی آنها در واقع خانه مرحوم شیخ محمدحسن زیدآبادی ...
آلبرکامو در بخشی از یادداشتهایش در ضمن دیداری که از یک گورستان دارد، با اشاره به نوشتههای شرححال مردگان بر سنگهای قبرشان مینویسد: «اگر کسی همینجا به من میگفت کتابی درباره اخلاق بنویسم، کتابی که مینوشتم صد صفحه میداشت که نودونه صفحهاش سفید بود و یک صفحه آخر مینوشتم: من تنها یک وظیفه میشناسم و آن عشق ورزیدن است؛ و راجع به بقیه چیزها میگویم نه.»
کامو نویسنده نام آشنایی در زبان فارسی است و همیشه مطرح بوده و کتابهایش بارها و بارها تجدید چاپ شده است. کمتر اهل کتاب و مطالعهای است که نام آثاری چون بیگانه، طاعون، گالیگولا، افسانه ...
در رویارویی با «همایون صنعتیزاده»ها، «مهدی آگاه»ها، «ابراهیم گلستان»ها و... «سید ضیاءالدین طباطبایی»ها، همواره دو ویژگیشان برایم جالب بوده است: عملگرایی و تنهایی! از تنهایی اگر بخواهم بنویسم، خود قصۀ درازی است. چرا که برای هرکس نمود و بروز ویژه و منحصر به فردی دارد. تنهایی، بزرگترین و شاید هولناکترین حقیقتِ گره خورده با وجود بشر است. بسیاری از رفتار، گفتار و کارهای ما برای فرار از تنهایی و البته گریز از مرگ است. گویی از یاد میبریم که هیچیک از این دو را گریزی نیست. دست کم به فراموشی از آن دل خوش میداریم. با یکدیگر در تعامل و ...
سینما اولین قدمهای خود را با ثبت وقایع مستند شروع کرد. گواه این گفتار، فیلمهایی از «برادران لومیر» همچون «ورود قطار به ایستگاه» یا «خروج کارگران از کارخانه» است. این سینمای نوزاد که برآمده از نگاهی صرفاً علمی است، به جای آمیختگی با عنصر سرگرمی و اهداف تجاری -که در دورههای بعدی، پتانسیلهای دیگر سینما را شکوفا میکند- تنها ابزاری برای ثبت یک امر واقع است! به مرور زمان، شاید سینمای داستانگو و تجاری عرصه را قبضه کرد، اما سینمای مستند از میان نرفت. به جای آن با یادگیری از همتای خود (سینمای داستانگو) تکامل یافت. نه آنگونه که صرفاً ...
«از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی به چاه نیست»
(پروین اعتصامی)
روال آن است که در آغاز بگوییم فیلمِ «میبرد تا به کجا» (۱۳۹۹) به تهیهکنندگی، نویسندگی و کارگردانی «پیروز کلانتری»، مستندی «زندگینامهای» و «علمی و فرهنگی» در ساختاری «مصاحبهای» با ارجاعات آرشیوی و برداشت شده، به ثبت گفتوگوهای اقتصادان و کارآفرین برجستۀ کرمانی «مهدی آگاه» میپردازد. هر چند که موضوع فیلم به اندازۀ کافی جذاب بوده و اقتصاد و کارآفرینی هم مطلب برای نقل زیاد دارد؛ اما نوشتن برای فیلم به اندازۀ دیدن آن هم لذتبخش است و هم راحت و معمول نیست! نه از آن روی ...
یک سال دیگر هم گذشت. سالی پرتلاطم و پر از اتفاقات تلخ و شیرین. امیدوارم مخاطبین نشریه سرمشق از بخش موسیقی هم راضی باشند.
از تمام دوستانی که بدون هیچ چشمداشتی به یاری من آمدند و با نوشتار خود بخش موسیقی را مزین کردند بینهایت سپاسگزارم. خصوصاً آقایان شهاب جعفری، مسعود نکویی، آریا برزن غیبی، عبدی اوحدی و سعید رضا دوست. تمام تلاش خود را هم خواهم داشت که در نو سال پیش رو بخش موسیقی پویاتر از همیشه باشد و مباحث جدیتر و مفیدتری را به همراه داشته باشد. بارها گفتهام بخش موسیقی سرمشق همیشه متعلق به تمام هنرمندان خوب ...
در اوایل تاریخ بشر، درک زمان برای انسان سخت و پیچیده بود. زمان یک بعد بدون ابتدا و انتها، بدون محور و بدون تقسیمبندی بود. انسانها در هر قوم و هر جغرافیایی، بهمرور محور زمان را که از ازل تا ابد گسترده بود، درجهبندی کردند تا نسبت به آن درکی پیدا کنند. برای اینکه بتوانند گذر زمان را بهتر حس کنند و نسبت به آن فهم بهتری داشته باشند، برای خود محور بیابتدا و بیانتهای زمان را درجهبندی کردند. یکی از روشهایی که همه اقوام برای این کار استفاده کردند، تعیین یک روز به عنوان آغاز سال بود و برای ...
۶ دی ۱۳۸۶ در سرمای استخوانسوزِ علیآبادِ قوچان، مهمان نفسهای گرمِ «آخرین بخشیِ» موسیقیِ شمالِ خراسان، استاد حاج قربان سلیمانی بودم. «حاج قربان» که به قول خودش از هر هزار خراسانی، یک نفر هم او را نمیشناخت و امّا بسیاری از اهالیِ فرانسه، حتّی نام مقامهایی را که در «جشنوارۀ آوینیون» نواخته بود به یاد میآوردند. نامِ «حاج قربان» برای بسیاری، اسبابِ نانآوری و نامبرداری بود و احتمالاً خواهد بود. برخی به تقلّب، عکسی از امضای او را بر جلد آلبومهایشان درج کردند تا با بهرهگیری از شهرتِ نامِ آن استاد بیمانند، پردهای بر سرِ صد عیبِ نهان و آشکارِ ...
از آنجا که در گفتوگوی پیش رو اسامی اشخاص حقیقی و حقوقی به میان آمده، نشریه آمادگی خود را برای انتشار جوابیههای احتمالی این اشخاص در همین بخش اعلام مینماید. این خود دریچهای است برای گفتوگوهای سازنده.
انجمنها و تشکلات مستقل مدنی- صنفی رکن اصلی و اساسی حفظ یک ساختار اجتماعی - اقتصادی منسجم جهت پیگیری مطالبات صنفهای مختلف از دستگاههای اجرایی کشور هستند. در همین راستا باید گفت انجمن هنرهای نمایشی کرمان فراز و نشیبهای بسیاری داشته است، از نبود قوانین مشخص و مدون تا اختلافات در فهم موقعیت اجتماعی و لزوم وحدت در بدنه جامعه تئاتری، تنها بخشی ...
نیمه دوم دهۀ شصت مصادف است با آغاز فعالیت انجمن نمایش در کرمان. از ابتدای شکلگیری این نهاد دو گروه مرتبط با فعالیتهای انجمن راهبرد و هدف شکلگیری آن را از منظر خود تعریف نمودهاند. گروه اول که اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آن را نمایندگی میکند، بیان میکند که هدف از تشکیل انجمن ایجاد بازوی اجرایی برای دولت در بخش تئاتر است تا سیاستهای فرهنگی و هنری مورد نظر مقامات کشور را در زمینه هنر نمایش و تئاتر پیاده سازد. از سوی دیگر هنرمندان تئاتر با این نهاد سر و کار دارند و امیدوارند فضایی رسمی برای پیگیری ...
۱. از آغاز نخستین دموکراسی که در سدههای پیش از میلاد در یونان برای حکومتداری پایهریزی شد و به مدت صد سال ادامه داشت و به اعتقاد بعضی از جامعه شناسان و سیاستمداران بهترین نوع دموکراسی محسوب میشود، متفق بر اینکه ریشه در تراژدیهای یونان دارد، چندین قرن میگذرد. اینکه هر نوع حکومتداری بعد از آن که نگاهی به دموکراسی داشته، اما بهنوعی حکومت از بالا به پایین تلقی میشود مورد مناقشه است و باعث شکلگیری انواع حکومتداری شده تا ثابت کند که حکومت مردم بر مردم است، اما ناکام مانده است. چراکه این واژه یونانی و نوع حکومتداری در ...
متولد شهر کرمان است (۱۳۶۱) فارغالتحصیل رشته مجسمهسازی از دانشگاه فردوسی مشهد (۱۳۹۲) و خالق آثار هنری بسیاری در رشته مجسمهسازی.
«حمزه حیدریفر» برگزیدۀ چندین سمپوزیوم وبینار مجسمهسازی است. در کارنامۀ حرفهایاش نصب «یادمان وحدت» در موزه هنرهای مدرن ویتنام در سال ۲۰۱۶ را دارد و سالها است بهعنوان هنرمند مجسمهساز با شهرداریهای ایران همکاری میکند.
در آغاز سال نو از دغدغههایش در خلق مجسمه و المانهای شهری و نوروزی میگوید.
ابتدا برایمان از تفاوتها و کارکردهای مجسمه و المان شهری و استفادۀ درست در سطح شهر کرمان بگویید
کارکرد اصلی مجسمه و المان شهری هویتبخشی، زیباسازی، یادمان و ایجاد نشانه برای شهر است.
تفاوتی ...
هنر را میتوان مهارت داشتن در برجسته ساختنِ زیبایی و ایجادِ درنگ کردن و اندیشیدن در انسانها دانست. مصداقی از فرهنگ و اندیشۀ یک جامعه که در بستری شفاف خود را به نمایش میگذارد
بستری که میتوان گفت نمایندۀ جامعهای است که هنرمند در آن زیست میکند. تعاملِ اندیشه و تفکر در رابطۀ بین هنرمند و اثر هنری و همچنین اثر هنری و مخاطب شکل میگیرد، این تعامل بارِ فرهنگ جامعه و نیز ابعادِ دیگر اجتماع را در برمیگیرد؛ حال آنکه مخاطب و آن خالق اثر در تضادِ فکری باشند و یا از یک دریچه به این جهان بنگرند تمامیتی از ...
جشنها از دیرباز ویژگی مشترک تمامی فرهنگها بودهاند. جشن و آیین نوروز یکی از نمادهای فرهنگ ایرانی است که با وجود گذشت قرنها، همچنان پابرجا مانده و ارزشهای نهفته در آن از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. نوشتۀ حاضر به سابقه و خاستگاه «جشن نوروز» از دیدگاه تاریخی و اسطورهشناسی و بازتاب آن در نقوش به جا مانده از تمدنهای آغازین و دوره هخامنشی میپردازد.
هرچند بررسی اسناد متنوع و معتبر تاریخی نشان از آن دارد که در مورد سابقه و خاستگاه قطعی پیدایش جشن نوروز، اجماع کلی وجود ندارد، بنابر نظر برخی از پژوهشگران از جمله «کریستین سن» ...
با اندک بررسی در منابع تصوف و ادبی میتوان اشتهار «میرزا محمدکاظمخان رونق علی» را افزون بهواسطه تعلق و گرایش به تصوف و همچنین بهره داشتن از خطی خوش و بعضاً سرودن اشعار، به دلیل نسبت داشتن با تنی چند از معاریف تصوف و شاعرۀ معروف کرمان نیز دانست، چنان که او نوادۀ میرزا محمدحسین رونقعلیشاه۱ بوده و شاعرۀ معروف «بیبی حیاتی۲»، عمه پدری و «میرزا ابوالحسن نعمت علی شاه» - شاعر و خوشنویس معروف، نیز دایی وی بودهاند.
از سوی دیگر او مدتها بهعنوان سررشتهدار کل قشون بخش گرمسیر و سپس سررشتهدار کل قشون فعالیت داشته و چون سردار نصرت ...
سابقه جریده نگاری در کرمان نیز مانند بیشتر شهرستانهای ایران تا اوایل مشروطیت و دوران آزادیطلبی ایران پیش میرود. البته ظاهرآرایی و زرق و برق جراید اولیه به علت عدم وجود وسایل فنی ممکن است چنان چشمگیر نباشد اما صداقت و صمیمیتی که در این امر در کرمان میتوان دید مانند دیگر شئون اجتماعی کرمان بهراستی کمنظیر و بیهمتاست.
در صدر مشروطیت، آزادیخواهان کرمان روزنامههای خود را با خط خوش مینوشتند و با ژلاتین چاپ میکردند. روزنامهنگاران کرمان اصولاً در آن روزگار هرگز نفع مادی و حتی جاه و مقام را در نظر نداشتند و با مشکلات بسیار کار خود را ...
نخستین نکتهای که در پیرامون این آیین و مراسم وابسته به آن میتواند به ذهن من راه یابد، شیوۀ زیستن و چگونگی برخورد ایرانیان و مردم آریایی برای برپایی داد است و چگونگی مناسبات این مردم برای هم سویی سرشت زیستن خویش با سرشت طبیعت و آنچه در پیرامون آنان میگذرد. چنانکه اینان در حد دریافت و چونی و چرایی خویش از حیات همگانی، میکوشیدهاند بهگونهای هنجارهای خود و هر چیز دیگر را که در پیرامون آنان بوده بر پایۀ داد بنا نهند که هر چیز در جایگاه خود سودمند باشد و مایۀ شادی و نیرو بخشیدن به توانایی آنان ...
دومین شب از پانزدهمین جشنوارۀ موسیقی نواحی ایران کار خود را در تالار فخرالدین اسعد گرگانی در شهر گرگان، در حالی آغاز کرد که «آبادون خوانی» بانوان کرمانی، به آن حال و هوای دیگری بخشید. به گزارش ایسنا به نقل از ستاد خبری، پانزدهمین جشنواره موسیقی نواحی ایران، در شامگاه بیست و چهارم آبان ماه، میزبان علاقهمندان بود. اجرایی که با میزبان چهارده ساله یعنی؛ هنرمندی از گروه هنرمندان کرمانی آغاز شد. خواهران رجایی نژاد، در بخش عمدۀ از اجرای خود به آوازهایی که در عروسیهای محلی خوانده میشود، بهصورت همخوانی پرداختند.
وقتی که از فرهنگعامه (مردمی) نام میبریم، باید بدانیم ...
اگر نوروز، دیگر حال و هوای نوروزهای قدیم را ندارد؛ اگر چیدن سفره هفتسین را بیهوده میپندارید؛ اگر موقع تحویل سال خواب هستید؛ اگر خانهتکانی نکردهاید؛ اگر بجای اسکناس نو، عیدی بچههای فامیل را کارت به کارت میکنید؛ اگر خریدن ماهی قرمز برایتان مسخره است؛ اگر به فکر کاشتن سبزهِ نوروز نبودید؛ اگر دیرگاهی ست به کسی گل هدیه ندادهاید؛ اگر از دستافشانی و دیدهبوسی عید میگریزید؛ اگر سالهاست که نسیمِ سردِ پگاهِ نوروز، مغز خوابزدهات را بیدار نکرده است؛ اگر نمیدانی فال نیک نوروز، بهنگام فلق چیست، آنگاه که نور گریبان ظلمت را میدرد؛ اگر با درختان حرف نمیزنید؛ ...
تعداد زیادی از کسانی که طی سالهای اخیر برای طرح شکایت و دادخواست به وکلا و یا مستقیماً به دفاتر خدمات قضایی و دادگاهها مراجعه نمودهاند در یک موضوع اشتراک دارند. برای حفظ ارزش پولشان و یا تلاش برای همراهی با تورم بالای اقتصاد کشور گول افرادی را میخورند که ضعفهای اقتصاد کشور را میشناسند و ضعفها و ترسهای مردم را از آینده اقتصادیشان. از کمبودها و آرزوهای برآورده نشده شهروندان آگاهند و با استفاده از شرایطی که عزمی هم برای بهبودش جز در شعارهای تکراری مسئولان همیشه در صحنه نیست مالباختگان را بیچارهتر میکنند... برای روشنتر شدن موضوع چند ...
بسیاری معتقدند شهر کرمان برخلاف بسیاری از شهرهای کشور با توجه به شرایطی که از لحاظ تاریخی دارد آنچنان که انتظار میرود روند مناسبی برای تبدیل به یک شهر گردشگرپذیر حتی مثل یزد را طی نمیکند و مدتهاست که در جا زده است. حتی روند توسعه این شهر نیز متناسب به نظر نمیرسد و شهری که بر برنامه در حال گسترش یافتن است تبدیل شده است و پویایی شهرهای دیگر را ندارد. شاید حتی پلسازیهای اخیر و رنگ کردن مرتب در و دیوار آن نیز چیزی به شهر اضافه نمیکند و به همین دلیل همه انتظار دارند روزی کسی بیاید ...
راستش تا همی چند سال جِلوترا فکر میکِردم اَژدها فقط تو قصتهها هسته و حقیقت نِداره ولی دیروز اوس ماشالله گِل کار و بیب سکینه خود دلیل و منطق بِشَم ثابت کِردن که اَژدها واقعیت داره.
یه چند وَختی بود که از دعوا مرافه اوس ماشالله و بیب سکینه سِر و گوشمون راحت شِده بود تا اینکه رانمی بِرَم کُ دو شیر پاک خوردهای جلو بیب سکینه گفته بود امسال قرار هسته سال وَرو اَژدها بِگَرده. اونَم فیلش یاد هِندِستون کِرده بود و راگِزو وَر جِلو دادگاه خانواده که حاشا و کلَا یا طِلاق زرد مِنِ از ای مَردِکِه نِمک نِشناس ...
قبل از هر چیز، ذکر این نکته ضروری است که زبانزد «مگر پشکل به تنور میریزی؟» از زبانزدهای تربیتی و آموزشی نیاکان ما بوده است. آنها با طرح این سؤال - در گویش عوامانه و خودمانی - آداب غذا خوردن را به فرزندان میآموختند. فرزندان نیز با اطاعت از توصیههای والدین دلسوز خود و رعایت نحوه صحیح غذا خوردن از ابتلا به بیماریهای دستگاه گوارش در امان میماندند و در هیچیک از مراحل زندگی به طبیب و دارو نیازمند نمیشدند.
بعد از مقدمۀ فوق، میپردازیم به تجزیه و تحلیل و بررسی این زبانزد اساسی که جنبۀ حیاتی داشته و دارد. در ...
خوشا آن وَر لبِ تَگّا نشستن
به جوغَن دِندلِ قِیسی شکستن
غذا خوردن بخشی از فرهنگِ یک جامعه است. وقتی که پیشینۀ فرهنگیِ شهری زیاد باشد، توقع میرود که این بخش از فرهنگ هم همراهِ دیگر شئونش رشد کند. در یک نگاهِ کلّی اینطور بهنظر میرسد که ما مردمِ کویر و حاشیۀ کویر، هرچند به موادِ غذایی بسیار اهمّیت میدهیم، نسبت به «خوردن» اما، به دیدۀ یک رویدادِ فرهنگی نمینگریم. سفرههای ما بطورِ نسبی ساده هستند و مسائل حاشیهای در خوردنِ غذا به حدِّ اقل کاهش یافته است.
در پنجاه سالِ گذشته که لحظه به لحظه شاهدِ رشدِ فزایندۀ ارتباطِ شهرها، فرهنگها و ...
گشت روزانه حدود هفت صبح شروع میشود.
اِسمیتا، سبد و برس کوچک حصیریاش را بر می دارد.
او میداند که باید هر روز مستراح بیست خانه را خالی کند و زمانی برای هدر دادن ندارد.
او کنار جاده راه میرود، نگاهش به زمین است و چهرهاش زیر چارقدی پنهان شده.
در بعضی روستاها، دالیتها باید با حملِ پَر کلاغ، حضور خود را اعلام کنند.
در دیگر جاها، آنها محکوماند که با پای برهنه راه بروند.
همه داستان آن نجسی را که تنها به دلیل پوشیدن صندل سنگسار شد میدانند.
اسمیتا، از در پشتی که مخصوص اوست وارد خانهها میشود، او حق ندارد با ساکنین برخورد کند و ...
۱...مسافر چمدانش را در دست گرفت آماده سفر شد
تمام شد، دلدل کردنش، تردیدهایش، ترسهایش و حتی صبوریاش عزم جزم کرد راهی شد به جایی که تکرار در بندش نکند آنجا که روحش هر دم در طغیان نباشد
دلش باغچهای پر از گل میخواست که نسیم خنک عصرگاهی با یک فنجان چایی مهمانش کند دلش سکوت میخواست دلش خودش را میخواست، خود شاد و کودکش را که برای خودش بچگی کند از دیدن دانههای برف ذوق کند بلندبلند بخندد و کسی نگوید هیس
مسافر خیلی زمانها بود که دلتنگ آرامشی عظیم بود آرامشی به دور از دغدغه بحث و جدل و توهین مسافر ...
پروندهها صدا دارن...پروندههای خاک گرفتۀ توی قفسههای آهنی بایگانی دادگاه که اغلب کسی سراغی هم ازشون نمیگیره...
از کارمند بایگانی میپرسم چجوری توی این سر و صدا کار میکنی...؟
از بالای عینکش بهم نگاه میکنه...یه لبخند روی صورتش میشینه که معلوم نمیشه واقعیه یا زورکی...
به سمت پروندههای به زور چپیده توی قفسهها اشاره میکنم... میگم صدای اینا قطع نمیشه...انگار از هر کدوم صدای زمزمه میاد...بلندتر از زمزمه... یه چیزایی میخوان بگن ... همهمهس همش.
کارمند بایگانی پروندۀ جلوی دستش رو میبنده میذاره روی میز کناری و همون لبخند نصفه و نیمهش هم محو میشه... با انگشت اشاره عینکش رو روی صورتش محکم میکنه ...