شب‌نامه نویس تبعیدی

مجید نیک‌پور
مجید نیک‌پور

دبیر بخش تاریخ

با اندک بررسی در منابع تصوف و ادبی می‌توان اشتهار «میرزا محمدکاظم‌خان رونق علی» را افزون به‌واسطه تعلق و گرایش به تصوف و همچنین بهره داشتن از خطی خوش و بعضاً سرودن اشعار، به دلیل نسبت داشتن با تنی چند از معاریف تصوف و شاعرۀ معروف کرمان نیز دانست، چنان که او نوادۀ میرزا محمدحسین رونق‌علی‌شاه۱ بوده و شاعرۀ معروف «بی‌بی حیاتی۲»، عمه پدری و «میرزا ابوالحسن نعمت علی شاه» - شاعر و خوشنویس معروف، نیز دایی وی بوده‌اند.

از سوی دیگر او مدت‌ها به‌عنوان سررشته‌دار کل قشون بخش گرمسیر و سپس سررشته‌دار کل قشون فعالیت داشته و چون سردار نصرت نیز در این ایام ریاست قشون کرمان را بر عهده داشت، میرزا کاظم‌خان، افزون بر انجام وظایف سررشته‌داری قشون، برخی از امور شخصی سردار نصرت۳ را نیز بر عهده داشت و همچنین نگارش دو کتاب «دیوان شاه نعمت‌الله ولی» و «بحرالاسرار» مظفرعلی شاه را انجام داده است.

این تمامی اطلاعات مربوط به میرزا کاظم رونق علی است، چنان که دکتر محمدجواد نوربخش - هم که به تعبیری بیشترین تحقیق را در مورد این شخص انجام داده - در این مورد او آورده است:

«مرحوم میرزا کاظم فرزند احمد فرزند نورالدین فرزند میرزا محمدحسین (رونق علی شاه) در طریقت موسوم به رونق علی، خدمت سیدالسالکین جناب سید ابوالقاسم سیرجانی (وفی علی) به فقر مشرف شده و از طرف قطب‌العارفین حضرت مونس علی شاه بعد از جناب میرزا علی‌رضا حکیم‌باشی (مظفر علی) شیخ حدود کرمان بوده و اجازه دستگیری داشته است.

[وی] در ۱۷ شعبان ۱۲۸۵ قمری [۲۱ آذر ۱۲۴۷/ ۲ دسامبر ۱۸۶۸] در کرمان متولد شده، صرف و نحو و منطق و حکمت را در جوانی تحصیل نمود و بعد از مدتی سررشته‌دار کل قشون گرمسیری کرمان (به‌اصطلاح آن زمان) و سپس سررشته‌دار کل قشون کرمان و توابع می‌شود. به همین جهت و نیز از لحاظ مشرب عرفان مرحوم سردار نصرت طاب‌ثراه (از ارادتمندان و مشرفین خدمت مرحوم سید ابوالقاسم سیرجانی) خواهش نمود که به امور شخصی ایشان هم به اندازه مقدور رسیدگی نماید و از صحت عمل و راستی نامبرده استفاده شایان برد.

مرحومه [بی‌بی] حیاتی (صاحب دیوان غزلیات بسیار شیوایی که در کرمان به سال ۱۳۱۴ چاپ شده) همشیره رونق علی شاه و همسر حضرت نورعلی شاه، عمه آقای میرزا احمد والد رونق علی بوده است و علاوه بر این نامبرده دخترزاده مرحوم حاج میرزا ابوالحسن نعمت علی شاه می‌باشد که از خوشنویسان و شعراء معروف زمان خود و شیخ حضرت نورعلی شاه بوده که شرح‌حال ایشان را اشتباهاً مرحوم حاج نایب‌الصدر در طرایق به نام آقای میرزا ابوالحسن مستوفی می‌نویسد. به هر حال حسن خط را از مرحوم حاج میرزا ابوالحسن ارثی داشته، خطوط ایشان از ثلث و نسخ و شکسته و نستعلیق موجود و بسیار زیبا است. غزلیات دلنشینی سروده که در دسترس نیست.

دو جلد کتاب یکی دیوان حضرت شاه ولی و دیگری بحرالاسرار جناب مظفرعلی شاه را به همت مرحوم سید ابوالقاسم (وفی علی) در کرمان به خط زیبای خود در مطبعه سنگی به طبع رسانیده که مورد استفاده سالکان طریق است. این اشعار در مقدمه دیوان حضرت شاه ولی ازوست:

مژده‌ای مجمع عرفان که به پایان آمد

طبع دیوان شهنشاه پس از چندین عام

کلک رونق علیش کرد چو ترقیم به جان

هم به فرمان وفی علی آمد به نظام ...

وفاتش در سوم ذی‌حجه ۱۳۶۳ قمری [۲۷ آبان ۱۳۲۳/ ۱۸ نوامبر ۱۹۴۴] اتفاق افتاد. مزارش در مشتاقیه کرمان و این اشعار [سرودۀ علی‌اصغر مشاق] بر سنگ آرامگاهش نقر شده:

آه و افغان که ز بدعهدی ایام و زمان

کرد زین‌دار فنا زنده‌دلی نقل‌مکان

میرزا کاظم رونق علی آن منبع جود

پیر بافضل و هنر مرشد خوش نطق و بیان

شاعر و منشی کامل متخصص به حساب

حل هر مسئله‌ای بود به نزدش آسان

در بزرگی و سخا بود به کرمان مشهور

شده صد خانه دل از کرمش آبادان

حسن خطش چو خط میر و عماد و یاقوت

برده در دور خود گوی هنر از میدان

شمع بزم فقرا گشت دگر بار خموش

تا که در خاک شد آن شب شب‌افروز ز نهان

سال عمرش چو قرین گشت به هشتاد و چهار

مرغ روحش بنمود از قفس تن طیران

دوم هفته بدو سوم ذی‌حجه که رفت

روحش از قالب خاکی به سلام رضوان

کلک مشاق پی سال وفاتش گفتا

رونق علی شد ازین دیر فنا سوی جنان.»۴

اما فارغ از مطالب ذکر شده، متأسفانه تا کنون به فعالیت‌ها و نقش سیاسی میرزا کاظم رونق‌علی پرداخته نشده است. او هم‌زمان با انجام سررشته‌داری قشون کرمان، بعد از افتتاح مدرسه احمدی (احمدیه)۵ در سال ۱۲۹۳ ش/ ۱۹۱۴ م. که توسط سید مصطفی‌خان کاظمی۶ - که هم‌زمان با عهده‌دار شدن سمت ریاست فرهنگ کرمان، به همراه یکی از مسئولان دبیرستان آلیانس فرانسه برای افتتاح مدارس کلاسیک به کرمان آمده و چون افتتاح مدرسه جدید در کرمان هم‌زمان با سلطنت احمدشاه قاجار بود و از طرفی، نصرت‌السلطنه (حاکم وقت کرمان) نیز عموی احمدشاه بود، لذا مدرسه به نام احمدی، نام گرفت و افتتاح شد. البته خود کاظمی نیز ریاست مدرسه را بر عهده داشت و میرزا کاظم‌خان رونق علی نیز به ظاهر به‌واسطه مهارت در خوشنویسی به مدرسه دعوت گردیده و طبق ورقه احصائیه کل مدارس ایران، به صورت افتخاری هفته‌ای دو ساعت به دانش‌آموزان تعلیم خط می‌داده است.

«... اسامی کلیه معلمین و مراتب و معلومات آن‌ها و هرکدام در چه کلاس تدریس می‌کنند و تصدیقی که در دست دارند و سن و مدت خدمت تدریس آن‌ها

... آقای میرزا کاظم خان، عضو دفتر قشون کرمان، معلومات فارسی و عربی، افتخاراً هفته‌ای دو ساعت تعلیم خط می‌دهند ...»۷

شایان ذکر است با توجه به آرا و افکار مدیر مدرسه - سید مصطفی‌خان کاظمی - که در شهر کرمان با مبارزان و آزادی‌خواهان این منطقه همراه گشت و حتی خیلی زود به عنوان یکی از رهبران حزب دموکرات نیز درآمد، مدرسه احمدی به یکی از کانون‌های مبارزه تبدیل شده بود. چراکه در دوره قاجاریه، از طرفی کرمان تحت سیطرۀ دو خاندان ابراهیمی و وکیلی بود و از سوی دیگر، کنسولگری انگلیس در تمامی عرصه‌ها اعمال نفوذ داشت، بعد از انقلاب مشروطیت و تشکیل احزاب مختلف، برخی از اندیشمندان و مبارزان کرمانی چون: احمد بهمنیار، ناظم‌التجار، آقا میرزا شهاب، میرزا غلامحسین، ابوالقاسم کرباسی، علی کاکو، میرزا حسن چرب و ... که نمی‌خواستند زیر بار هیچ‌کدام از این خاندان‌ها باشند و با دخالت‌های انگلیس هم موافق نبودند، با تأسیس مدارس، روزنامه و ... جبهه‌ای جدید گشوده و مبارزات وسیعی نیز برپا نمودند که در تاریخ منطقه به «نیروی سوم» مشهور است.

اعضای این نیروی سوم که بعضاً در قالب حزب دموکرات فعالیت داشتند، هم‌زمان با مبارزه بر علیه استبداد و ظلم خوانین محلی و حکام، با دخالت‌های آشکار و پنهان کنسولگری انگلیس در کرمان نیز مخالفت شدیدی داشتند و هم‌زمان از طریق نگارش مقالات در روزنامه‌های محلی و مدارس بر علیه این دو جبهه مبارزه می‌نمودند.

مبارزات آنان در داخل شهر کرمان در زمان حکومت امیراعظم و وقوع جنگ سلاطین عشره، گرچه با ترفند کنسولگری انگلیس و ایجاد تفرقه مابین سلاطین عشره، موفقیت چشمگیری نداشت، اما بعد از وقوع جنگ جهانی اول و باز شدن پای آلمان‌ها به منطقه و درگیری آنان با نیروهای انگلیسی حاضر در منطقه، این فرصت را به وجود آورد تا اعضای حزب دموکرات در سال ۱۲۹۵ ش/ ۱۹۱۶ م. به همراه آلمان‌ها و تعدادی از نیروهای ژاندارمری توانستند قیامی بر علیه انگلیس در کرمان به وجود آورند و کار را به جایی رسانند که کنسول انگلیس در کرمان، مجروح شد و شعبه بانک شاهی (متعلق به انگلستان) مصادره و به تعبیری، غارت شد و در نهایت تمامی تأسیسات انگلیسی‌ها در کرمان چون: کنسولگری انگلیس، بانک شاهنشاهی، مدارس دخترانه و پسرانۀ مرسلین، بیمارستان مرسلین و ... تعطیل و همچنین تمامی اتباع انگلیسی نیز از شهر اخراج شدند.

این واقعه هرچند چندان دوامی نداشت و بعد از ترفند ژنرال سایکس و حرکت او از بندرعباس به سوی کرمان، باعث شد تا آلمان‌ها با عجله از کرمان متواری شوند و در نهایت تعدادی از آلمانی‌ها، افراد ژاندارمری و رهبران دموکرات‌ها (چون: احمد بهمنیار، علی کاکو، آقا میرزا شهاب، میرزا غلامحسین کرمانی و ...) دستگیر و از کرمان به شیراز تبعید گشتند و مدت ۱۴ ماه در زندان بودند.۸

آری، میزا کاظم خان رونق علی نیز به‌رغم آن‌که مدت‌ها در تشکیلات قشون فعالیت داشت و با سردار نصرت نیز رابطه‌ای دوستانه داشت، اما در بحبوحه مشروطیت و بعد از آن، از مرام و افکار آزادی‌خواهان کرمان طرفداری و بعدها به حزب دموکرات نیز پیوست و علاوه بر نگارش مکاتبات و اعلانات حزب، شب‌نامه‌های ضد حکومتی و ضد انگلیسی این دوره را نیز می‌نوشت و به تعبیری، نقشی مشابه آن چه که عمادالکتاب قزوینی در کمیته مجازات داشت، او نیز در کمیتۀ اجرایی حزب دموکرات کرمان ایفا می‌نمود.

به عنوان مثال شب‌نامه‌ای به نام «صاعقه» موجود است که توسط «میرزا کاظم‌خان رونق علی» نوشته شده و در آن به حکام وقت کرمان و تعدادی از رجال حکومتی به شدت تاخته شده است. البته محتوای این شب‌نامه بیشتر به نوع خبرنامه یا بولتن خبری نزدیک است و تهیه‌کنندگان آن - که به احتمال زیاد افرادی چون بهمنیار و یا میرزا شهاب و ... بودند - سعی داشته‌اند آن را به سبک و سیاق روزنامه‌های آن دوره شبیه سازد. از این رو قسمتی را به شناسنامه اختصاص داده و همچنین تبا طراحی سرلوحه، به زبان طنز شناسنامه‌ای برای آن تهیه نموده‌‌اند، بدین مضمون:

تاریخ انتشار: سال اول / ۸۹ رمضان‌الحرام ۵۶۹۸ ه- جی

شماره انتشار: ۱

محل نشر: کوه قاف.

صاحب‌امتیاز و مدیر: از ما بهتران

ترتیب انتشار: شش شنبه طبع و هفت شنبه توزیع می‌شود

قیمت اشتراک: یک ساله: غیرت، شش ماهه: جرئت

وجه اشتراک پس از به درک فرستادن سه نفر از مفسدین دریافت می‌شود.

هدف انتشار: شب‌نامه‌ای است آزاد با مسلک سگ‌کُشی، از قبایح اعمال و فضایح افعال مغرضین بحث می‌نماید.

«پس از خواندن به دیگری بدهید.»

البته این که نوشته و توصیه شده است «پس از خواندن به دیگری بدهید» به این دلیل است که شب‌نامه‌ها در گذشته، یا دست‌نویس بودند و یا به یکی از سه نوع چاپ ژلاتینی، سنگی و حروفی تهیه می‌شدند و لذا انتشار آنان در نسخ‌های زیاد مشکل بوده است.

شایان‌ذکر است در این شب‌نامه - مانند دیگر شب‌نامه‌های آن دوران، كه تهیه‌كنندگان ضمن افشای مسائل پشت پرده و فساد برخی افراد، عقوبتی سخت برای آنان پیش‌بینی نموده بودند - نویسنده با ذکر نام چند نفر از رجال و متنفذین آن دوران - به اسم یا با ذکر عنوان سمت و منصب فرد - ضمن افشای مظالم علنی و پشت پرده، وعده عقوبتی سخت و بدفرجام برای آنان ذکر نموده است.»۹

اما میرزا کاظم خان که از آغاز تأسیس مدرسه احمدی (۱۲۹۳ ش/ ۱۹۱۴ م.) به دعوت سید مصطفی‌خان کاظمی و به عنوان معلم خط، به این مدرسه رفت و آمد و در پوشش این فعالیت، شب‌نامه‌ها و اعلانات حزب - به‌ویژه بر علیه دخالت‌ها و فعالیت‌های انگلیس در منطقه - را نیز نوشته و رد و بدل می‌نمود، بعد از رویارویی آشکار اعضای حزب با انگلیسی‌ها در واقعۀ سال ۱۲۹۵ ش/ ۱۹۱۶ م. فعالیت و نقش او نیز برملا گشته و نامش در لیست سیاه و مغضوبین کنسولگری انگلیس در کرمان قرار گرفته و به جرم نوشتن شب‌نامه - و بنا به گفتۀ کنسول انگلیس؛ به دلیل مشوب کردن ذهن مردم علیه نظم و قانون بریتانیا - در شهریور ۱۲۹۵/ سپتامبر ۱۹۱۶ دستگیر و به بصره تبعید گشت. چنان که چندی بعد دولت ایران به درخواست مادر پیر میرزا کاظم خان، برای بازگشت یکی از اهالی ایران به کشورش، بایستی از کنسولگری انگلیس اجازه بگیرد و در همین رابطه در بند ۴۰۸ یادداشت‌های هفتگی شماره ۲۳ گزارش‌های محرمانۀ کنسولگری انگلیس در کرمان به تاریخ بیست و سوم ژولای ۱۹۱۷ (اول مرداد ۱۲۹۶) آمده است:

«دولت ایران از وزیر مختار دولت فخیمه پرسیده که آیا راضی به رهایی میرزا کاظم و شخصی به نام بالازاده هست یا خیر. این شخص دوم آدم معروفی نیست؛ اما میرزا کاظم، معلم مدرسه بود و در سپتامبر گذشته به دلیل تهیه و پخش شب‌نامه‌هایی برای مشوب کردن ذهن مردم علیه نظم و قانون بریتانیا، به بصره تبعید شد.

عالی‌جناب کنسول قویاً مخالف آزادی او هستند. بخش کوچک دموکرات و ضد بریتانیا در کرمان لزومی به تقویت ندارد. واقعیت این است که یکی دو نفر از آن‌ها که اخراج شوند و در تبعید نگه‌داری شوند تا حدی بر فعالیت آن‌ها تأثیر می‌گذارد. شایعۀ آزادی زندانیان کرمانی در شیراز واقعاً اثر بدی داشت ...»۱۰

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۴ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

نظری به برخی از مطبوعات کرمان

جمشید شهابی
جمشید شهابی

سابقه جریده نگاری در کرمان نیز مانند بیشتر شهرستان‌های ایران تا اوایل مشروطیت و دوران آزادی‌طلبی ایران پیش می‌رود. البته ظاهرآرایی و زرق و برق جراید اولیه به علت عدم وجود وسایل فنی ممکن است چنان چشمگیر نباشد اما صداقت و صمیمیتی که در این امر در کرمان می‌توان دید مانند دیگر شئون اجتماعی کرمان به‌راستی کم‌نظیر و بی‌همتاست.

در صدر مشروطیت، آزادی‌خواهان کرمان روزنامه‌های خود را با خط خوش می‌نوشتند و با ژلاتین چاپ می‌کردند. روزنامه‌نگاران کرمان اصولاً در آن روزگار هرگز نفع مادی و حتی جاه و مقام را در نظر نداشتند و با مشکلات بسیار کار خود را اداره می‌کرده‌اند. یکی از قدیمی‌ترین جراید کرمان روزنامه «بیداری» بود که از سال ۱۳۰۰ شمسی (۱۹۴۰ م.) تا حوالی سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳ م.) به مدیریت سید محمد هاشمی که مردی باسواد، تاریخ‌دان و شاعری خوش‌محضر بود منتشر شد.

برخی روزنامه‌های قدیمی و معروف کرمان در یک سدۀ اخیر عبارت‌اند از: اعتبار، مرآت جنوب، دارالامان، جریده کرمان، دهقان، شهاب ثاقب، ادب، نامه فرهنگ، همای، استقامت، ندای کرمان، صدای کرمان، آیینه جنوب، ذکر حقایق، پندار، جریده نگارستان، آفتاب شرق، روح‌القدس، تندباد، اندیشه، پیام حق، نغمه بی‌پروا، آرمان کرمان، فاتح، نوای جنوب، خورشید جنوب، سوفار، گواشیر، زحمتکشان، بمپور، هدایت افکار، آذرماهان، نور عرفان، سروش امید، ندای من، اصناف مجاهد، ندای کرمان، اندیشه‌های نوین، جوکار، نامه هفتواد و ...اما در این مختصر قصد است - براساس آرشیوی که از روزنامه‌های قدیم کرمان داشته و کتاب تاریخ مطبوعات اسماعیل رزم‌آسا - اشاراتی به برخی از موضوعات خاص و مهم درج شده در برخی از روزنامه‌های گذشته کرمان داشته باشم. در این خصوص اولین مورد را با یکی از شماره‌های روزنامه «جریده کرمان» - که چندی بعد به نام «کرمان» تغییر یافت و صاحب‌امتیاز آن نیز مرحوم «میرزا غلامحسین کرمانی»؛ مردی فوق‌العاده امین، امانت‌دار و از رهبران مشروطه‌خواه کرمان بود - شروع و به موضوع قابل‌توجهی در باب مشروطیت و استبداد صغیر اشاره می‌نماییم بدین مضمون:

«مظفرالدین شاه قاجار ده روز پس از امضای قانون اساسی [مشروطیت] به سبب بیماری درگذشت و پس از او فرزندش محمدعلی میرزا که ۳۵ ساله بود و با عنوان ولیعهدی حکومت آذربایجان را داشت به پادشاهی رسید. محمدعلی میرزا از زمان ولیعهدی و اقامت در تبریز در اثر سوء‌تربیت و افراط در عیاشی و داشتن اطرافیان فاسد روحیه متعدی و متجاوز به ‌طوری که در تاریخ وقایع آذربایجان ثبت گردیده مرتکب فجایع بسیاری شده است. [او] گرایش بسیاری به روس‌ها از خود نشان می‌داد و جوان بسیار زیرک روسی به نام «شاپشال»۱ تحت عنوان آموزنده زبان روسی نزد او می‌زیست که خود آموزنده همه کاره‌ای او می‌بود. ایرانی‌ها که قرن‌ها با خودکامگی زیسته و به بدرفتاری و ستمگری فرمانروایان خو گرفته بودند، با این همه از بدرفتاری‌های او سخت آزرده می‌شدند. محمدعلی میرزا بعد از این که به سلطنت رسید، با این که بارها به قانون اساسی و اصول مشروطیت سوگند وفاداری یاد کرده بود، مع‌ذالک سوگند خود را فراموش نمود و دشمنی خویش با مشروطیت و آزادی‌خواهان را علنی کرد و به جای این که به تقاضای آزادی‌خواهان، اطرافیان خائن به مشروطیت را از خود دور کند، دستور داد تا رهبران و سران مشروطیت را تبعید و محبوس نمایند. این مرد حیله‌گر وقتی دید که آزادی‌خواهان به تهیه قوا و به مراقبت مجلس پرداخته‌اند و تشکیلاتی بر ضد او به وجود آورده‌اند، به‌ ظاهر خود را تسلیم نشان داد و به دلجویی سران آزادی‌خواهان پرداخت و برای ایجاد اطمینان در آن‌ها قرآنی به عنوان ادای سوگند مؤکد مهر کرد و به مجلس فرستاد. آزادی‌خواهان که قرآن مهر کرده شاه قاجار را دیدند، به احترام کلام‌الله مجید تسلیم شدند و مردمی که برای حفظ مجلس گرد آمده بودند پراکنده گردیدند و به تقاضای شاه که در باغ شاه مستقر شده بود، دوازده نفر از روسای برجسته آزادی‌خواهان با گرفتن تأمین جانی به باغ شاه رفتند، اما شاه ستمگر و عهدشکن قاجار دستور توقیف آن‌ها را صادر کرد و جز یک نفر که موفق به فرار شد، بقیه دستگیر شدند. وی روز ۲۳ جمادی‌الاول سال ۱۳۲۶ به لیاخوف۲ روسی که در خدمت او بود، دستور داد تا با استفاده از نیروی نظامی اساس مشروطیت را برهم بزنند. لیاخوف به مجلس شورای ملی حمله برد و آنجا را که برای ایجاد آن خون‌ها ریخته شده بود، به توپ بست و جمعی از نمایندگان را اسیر نمود وعده زیادی از آزادی‌خواهان را کشت، اما آزادی‌خواهان در سراسر ایران قیام کردند و با قوای دولتی به زد و خورد پرداختند و گروهی از آنان برای گرفتن پایتخت عازم تهران شدند. محمدعلی شاه این باز هم می‌خواست درصدد اغفال آنان برآید ولی موفق نشد و چون قدرت هرگونه مقاومت را از دست ‌داده بود از ترس مجازات به سفارت روس پناهنده شد و تهران به دست مجاهدان فتح گردید. ملّیون و سران مشروطه‌طلبان در عمارت بهارستان شورای بزرگی تشکیل دادند و در این شورا به سبب خیانتی که محمدعلی شاه به مشروطیت ایران کرده بود او را از سلطنت برکنار و فرزند دوازده‌ساله‌اش «احمد میرزا» را به سلطنت انتخاب و «عضدالملک» بزرگ خاندان قاجار را به نیابت سلطنت برگزیدند. وی کابینه را تشکیل داد و فاتحین پست‌های عمده وزارت را به عهده گرفتند و در رفع اغتشاش و ناامنی و جلوگیری از غارت و دستبرد جدیت زیادی نمودند. شاه مخلوع قبول کرد که حقوقی به مبلغ یک ‌صد هزار تومان در سال به او داده شود و پس از آن به طرف بندر اودسا، واقع در دریای سیاه حرکت نمود. قبل از حرکت با او قرار می‌گذارند هرگاه معلوم شود او دست به تحریکات سیاسی زده و باعث اغتشاشات و ناامنی شده حقوق او قطع گردد.»

روزنامه بیداری که از قدیمی‌ترین و معتبرترین روزنامه‌های کرمان بوده، در یکی از سرمقاله‌های خود در شماره ۷۵۸ روزنامه، به تاریخ ۱۲ مهر۱۳۲۰ (۴ اکتبر ۱۹۴۱) - به مبحث «آزادی» اشاره نموده است. البته طرح این موضوع در این مقطع زمانی که کشور درگیر مسائلی خاص بوده، قابل‌توجه است. چراکه از طرفی در این ایام که مقارن با جنگ جهانی دوم بود، ایران توسط دول بیگانه اشغال گردیده بود و این موضوع می‌طلبید که روزنامه‌ها در خصوص «آزادی» مطلب بنویسند. از سوی دیگر، در این روزها به عمر و قدرت سیاسی مطلق و مستبدانۀ دو دهه رضاشاه پایان داده شده بود و روزنامه‌نگاران و آزادی‌خواهانی که سال‌ها از استشمام رایحه آزادی محروم بودند، به‌رغم ناراحتی از حضور سربازان بیگانگان در شهرهای کشور، از استعفای اجباری پهلوی اول و تبعید اجباری او، خوشحال بودند.

آری در ایامی که رضاخان پهلوی بعد از چندین سال استبداد، در مسیر تبعید به جزیره موریس، از تهران عزیمت و در حوالی کرمان بود، صاحب امتیاز روزنامه بیداری نیز در باب «آزادی» چنین آورده است:

«در این چند روزه روزنامه‌های کشور صفحات خود را به مقالاتی که «آزادی» و صراحت لهجه از آن‌ها آشکار است زینت داده و در این زمینه موضوع‌های مفید و شیرینی انتشار داده‌اند. علاوه بر مقالات روزنامه‌ها و جراید در اجتماعات عمومی و مجلس‌های خصوصی و حتی در جلسه‌های رسمی نمایندگان هم گفت‌وگوهایی در اطراف این کلمه مقدس و این واژه دلنشین یعنی آزادی به عمل آمده و گویا در دل‌های همه از شنیدن لفظ آن هم یک خوشحالی و اطمینان مخصوصی ایجاد شده و می‌خواهند مقدم این سفر کرده که صد قافله دل همراه او بود و این روزها خبر بازگشتش از گوشه و کنار شنیده می‌شود را به یکدیگر تبریک بگویند. اگرچه وقتی این فرشته رحمت، بال و پر خود را در آسمان کشور ما گسترده که دنیا را آتش خانمان‌سوز جنگ فراگرفته و ما هم به واسطه طول مدتی که بدون داشتن آزادی و با قیدهای گوناگون زندگانی کرده‌ایم طریقه زندگی آزاد را فراموش کرده و امروز باور نمی‌کنیم که آزادی به ما داده خواهد شد و با وجود این همه از شنیدن نام آزادی خوشوقت‌اند. راستی مگر در دنیا بالاتر از آزادی نعمتی هم هست؟ و یا بدتر از حیات مقید بلایی وجود دارد؟ بدون تردید عدم آزادی خسارات و ضررهای اجتماعی و اخلاقی به جامعه وارد آورده که جبران‌پذیر نیست.

آزاد نبودن نطق و قلم در کلیه امور فردی و اجتماعی، صفت دو رنگی و مجادله و جبن اخلاقی را ایجاد کرده و پرده تاریکی را بروی حقایق پوشیده بود. بزرگ و کوچک، دانا و نادان، از پست‌ترین افراد گرفته تا بالاترین اشخاص و مقامات دستخوش دو رنگی و گرفتار نفاق گردیده، می‌بایست آنچه را که در قلب داشتند نوع دیگر به زبان برانند و ظاهر را برخلاف باطن نشان بدهند. اگر در گوشه و کنار هم گاه‌گاهی اشخاصی یافت می‌شدند که زیر لب و آهسته با خود می‌گفتند: بخت برگردد از آن قوم که کسی نتواند، آنچه می‌بیند و می‌داند تقریر کند.

می‌بایست به جرم عفت نفس و پاکی ذات از رفقای خود عقب بمانند و در نتیجه یاس و ناامیدی و مختل ماندن امور زندگی ایمان و عقیده از آن‌ها سلب شده و چاره نداشتند که یا هم‌رنگ جماعت شده و یا از درج ساقط».

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۴ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید