یک سال دیگر هم گذشت

سید فؤاد توحیدی
سید فؤاد توحیدی

یک سال دیگر هم گذشت. سالی پرتلاطم و پر از اتفاقات تلخ و شیرین. امیدوارم مخاطبین نشریه سرمشق از بخش موسیقی هم راضی باشند.

از تمام دوستانی که بدون هیچ چشم‌داشتی به یاری من آمدند و با نوشتار خود بخش موسیقی را مزین کردند بی‌نهایت سپاسگزارم. خصوصاً آقایان شهاب جعفری، مسعود نکویی، آریا برزن غیبی، عبدی اوحدی و سعید رضا دوست. تمام تلاش خود را هم خواهم داشت که در نو سال پیش رو بخش موسیقی پویاتر از همیشه باشد و مباحث جدی‌تر و مفیدتری را به همراه داشته باشد. بارها گفته‌ام بخش موسیقی سرمشق همیشه متعلق به تمام هنرمندان خوب موسیقی است و از هر مطلب تولیدی و مفیدی استقبال می‌شود. این بخش با نقدها و گفت‌وگوهایش و همچنین مطالب آموزشی و پژوهشی‌اش به دنبال اشاعه بیش از پیش هنر مقدس موسیقی و خصوصاً موسیقی ایرانی است.

یا حق

نوروز و موسیقی

آریابرزن غیبی
آریابرزن غیبی

در اوایل تاریخ بشر، درک زمان برای انسان سخت و پیچیده بود. زمان یک بعد بدون ابتدا و انتها، بدون محور و بدون تقسیم‌بندی بود. انسان‌ها در هر قوم و هر جغرافیایی، به‌مرور محور زمان را که از ازل تا ابد گسترده بود، درجه‌بندی کردند تا نسبت به آن درکی پیدا کنند. برای اینکه بتوانند گذر زمان را بهتر حس کنند و نسبت به آن فهم بهتری داشته باشند، برای خود محور بی‌ابتدا و بی‌انتهای زمان را درجه‌بندی کردند. یکی از روش‌هایی که همه اقوام برای این کار استفاده کردند، تعیین یک روز به عنوان آغاز سال بود و برای یادآوری این روز، جشن و مراسم مخصوصی برپا کردند. نوروز، نزد ایرانیان، به این هدف گرامی داشته می‌شود و جشن نوروز، یادآور گذشت یک سال و شروع سال دیگر است.

ایرانیان از قدیم، همیشه نوروز را جشن گرفته و برای آن مراسم مخصوصی داشتند. برگزاری این جشن از اولین امپراتوری‌های ایران در هزاران سال پیش آغاز شده و هنوز نیز با تغییراتی ادامه دارد. نوروز، آغاز سال نوی خورشیدی، روزی است که زمین در نقطه اعتدال بهاره نسبت به خورشید قرار می‌گیرد و در مقابل آن، شش ماه دیگر، نقطه اعتدال پاییزی است که برای آن نیز جشن بزرگ مهرگان برگزار می‌شود.

موسیقی همیشه بخش اصلی و جدایی‌ناپذیر جشن در ایران بوده است. روح‌الله خالقی در کتاب «نظری به موسیقی ایرانی» در مورد اجرای موسیقی در جشن نوروز در زمان امپراتوری هخامنشیان و ساسانیان سخن گفته و تقی بینش در کتاب «تاریخ مختصر موسیقی ایران» در مورد سازها و انواع موسیقی در دوران باستان در زمان جشن نوروز و دیگر جشن‌های ایرانی توضیح داده است. تاریخ‌نگاران دیگری هم به برگزاری جشن نوروز به همراه موسیقی در تاریخ بلند ایران‌زمین اشاره‌ کرده‌اند.

ابوالقاسم فردوسی در کتاب شاهنامه جشن نوروز را یکی از جشن‌های بزرگ و دیرینۀ ایرانیان می‌نامد و به اهمیت و جایگاه موسیقی در این جشن‌ بارها اشاره می‌کند. فردوسی در مورد جشن نوروز و حضور موسیقی و رامشگران در این جشن چنین می‌سراید: «چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر او شاه فرمانروا - جهان انجمن شد برِ تخت او / شگفتی فرو ماند از بخت او - به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند - سر سال نو هرمز فرودین / برآسوده از رنج روی زمین - بزرگان به شاهی بیاراستند / می و رود و رامشگران خواستند - چنین جشن فرخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار».

حتی در زمان بعد از حمله اعراب به ایران باز هم جشن‌های ایرانی با تغییراتی برگزار می‌شده و موسیقی هم بخشی از آن جشن‌ها بوده است. سید حسین میثمی در کتاب «موسیقی دورۀ غزنویان» در مورد برگزاری باشکوه جشن نوروز در آن دوره سخن گفته و در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «جشن نوروز از اعیاد باستانی و اعتدالی هوا بوده که به جمشید پادشاه پیشدادی نسبت داده شده است. عنصری (شاعر) می‌گوید: نوروز بزرگ آمد و آرایش عالم / میراث به نزدیک ملوک عجم از جم. در این عید برای سلطان هدایای زیادی می‌آوردند و به آن هدیۀ نوروزی می‌گفتند... در این مدت، زحمتکشان دست از کار می‌کشیدند و به شادی و طرب می‌پرداختند».

ابوالفضل بیهقی در کتاب «تاریخ بیهقی» به حضور شاعران و مطربان در جشن نوروز اشاره کرده است و در یکی از اعیاد نوروز (در دوران سلطان مسعود اول) چنین ذکر می‌کند: «و روز سه‌شنبه، چهار روز باقی‌مانده از جمادی‌الاولی، امیر به جشن نوروز نشست و داد این روز بدادند کهتران به آوردن هدیه‌ها و امیر هم داد به نگاه داشت رسم و نشاط شراب رفت سخت بسزا که از توبۀ جَیلَم (نهر بزرگی است مابین پشاور و لاهور) تا این روز نخورده بود... امیر به جشن نوروز بنشست و هدیه‌ها بسیار آورده بودند و تکلف بسیار رفت و شعر شنود از شعرا که شادکام بود درین روزگار زمستان و فارغ‌دل و فترتی نیفتاد و صِلَت فرمود و مطربان را نیز فرمود». همچنین منوچهری دامغانی، از شعرای بزرگ قرن پنجم خورشیدی، به آهنگ‌های مخصوص جشن نوروز در آن زمان اشاره می‌کند و در تهنیت عید و مدح سلطان مسعود اول به اجرای نوروز بزرگ توسط مطربان چنین اشاره کرده است: «نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز / زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز».

نرگس ذاکر جعفری در کتاب «حیات سازها در تاریخ موسیقایی ایران» در مورد اجرای موسیقی در جشن نوروز به نقل از منابع مختلف چنین می‌نویسد: «در جشن‌های ملی، مانند جشن نوروز و جشن آب‌پاشان نیز موسیقی بزمی اجرا می‌شود. البته جشن نوروز تنها در موقعیت بزم برگزار نمی‌شد و سازهای موسیقی رزمی، مانند کرنا و طبل نیز در این جشن نقش داشتند. در حبیب السیر از برگزاری مجلس طوی (جشن و شادی) در نوروز سخن رفته است. در تاریخ عالم‌آرای عباسی نیز از اجرای کوس (نوعی ساز کوبه‌ای) نوروزی در سال بیست و پنجمِ جلوسِ شاه‌عباس اول یاد شده است. اُلیاریوس از اجرای موسیقی در روز چهارشنبه‌سوری سخن می‌گوید که در آن پسربچه‌هایی با تمبک در کوچه‌ها مشغول نوازندگی و رقص بودند. وی در توصیف جشن نوروز می‌گوید که هم‌زمان با لحظۀ تحویل سال، چند تیر توپ شلیک می‌کردند و بر فراز دیوارهای شهر و برج‌ها شیپور و طبل می‌زدند. تاورنیه به نواختن نقاره‌خانه‌ها در اعیاد اشاره می‌کند و دلاواله از رقص و پایکوبی در نوروز در کاروانسراها سخن می‌گوید. شاردن نیز از نواختن نقاره، طبل، سرنا و نی در نوروز می‌گوید و می‌افزاید که شاه‌عباس دوم پیش از مرگش دستور داده بود مانند ایران عهد باستان، درآمدن آفتاب را به هریک از برج‌های دوازده‌گانه جشن بگیرند و با نواختن طبل و تنبور و نقاره و دهل شادی کنند ولی مرگ ناگهانی‌اش مانع اجرای این سنت باستانی شد. کاتف نیز از نواختن شیپور و سرنا و نقاره در نوروز سخن می‌گوید».

در موسیقی مقامی قدیم و موسیقی دستگاهی جدید، قطعاتی با نام نوروز وجود دارد. این مهم به این دلیل است که موسیقی جشن نوروز، موسیقی مخصوصی برای خود بوده و دارای ویژگی‌های منحصر به فرد خود بوده است. حکیم نظامی گنجوی در کتاب «منظومۀ خسرو و شیرین» سی لحن مربوط به موسیقی باربد را نام می‌برد که لحن نوزدهم ناز نوروز یا ساز نوروز است: «چو در پرده کشیدی ناز (ساز) نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز».

در نظام موسیقی مقامی که در قدیم در ایران مرسوم بود، دوازده مقام اصلی، شش آواز و بیست‌وچهار شعبه وجود داشت. عبدالقادر مراغی در کتاب «شرح ادوار» (کتاب صفی‌الدین ارموی) به شرح شش دوره به نام آوازات سِتَّه یا شش آواز می‌پردازد. نام اولین آواز از این آوازات سته، نوروز اصل است. عبدالقادر در این مورد می‌نویسد: «و نوروز پنج است: نوروز اصل، نوروز خارا، نوروز عرب، نوروز عجم و نوروز بیاتی، بعضی از اهل عمل نوروز صبا را نیز نوروز خوانند». فرهاد فخرالدینی در کتاب «تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران» آواز نوروز اصل را متشکل از دو ذی‌الاربع یا دو تتراکورد به فواصل یکسان و متشابه مُجَنَّب، ُمجَنَّب، طنینی معرفی می‌کند که نت‌های آن با مقام حسینی (یکی از مقام‌های اصلی دوازده‌گانه در موسیقی قدیم ایران) یکی است و فرق اصلی آن با مقام حسینی در این است که درجۀ هشتم ندارد. همچنین دو تا از شعبات بیست و چهارگانه نظام مقامی موسیقی قدیم، نام نوروز دارند. شعبه ششم، نوروز عرب و شعبه هشتم نوروز خارا نام دارد. در نظام موسیقی دستگاهی که اکنون بر حیات موسیقی کلاسیک ایران حاکم است، چندین گوشه به نام نوروز موجود است که در دستگاه راست‌پنج‌گاه و همایون هستند.

سید فؤاد توحیدی در کتاب «نگاهی به موسیقی نواحی کرمان» به معرفی انواع جشن‌های مردم کرمان برای نوروز می‌پردازد. جشن سده (پنجاه روز تا نوروز، صد شب و روز تا نوروز)، جشن چهارشنبه‌سوری، مراسم نوروزخوانی و آیین تَندُرُستون (چلۀ نوروز) مراسمی هستند که مردم کرمان برای شادباش نوروز در این ایام برگزار می‌کنند. توحیدی نواختن ساز، شعرخوانی و موسیقی را بخشی از تمام این مراسم می‌داند و شعرهای مخصوصی برای هر یک از این مراسم نقل کرده است.

با توجه به مطالبی که در این نوشته، گزارش شد، می‌توان دریافت که همیشه موسیقی بخش اصلی و مهم جشن نوروز در تمام طول تاریخ بوده است؛ اما در دوره‌های مختلف تاریخی، به دلایل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، جایگاه موسیقی متفاوت بوده و از سازهای مختلف (سازهای بزمی، رزمی و آیینی) استفاده می‌شده است. کاربرد و کارکرد موسیقی در جشن نوروز برای شادمانی بوده است و همیشه در طول تاریخ برای شادی در جشن نوروز از موسیقی (نوازندگی و خوانندگی) استفاده شده است. متأسفانه هیچ فایل صوتی ضبط شده و یا نت‌نویسی از آهنگ‌های نوروزی مربوط به دوران تاریخی مختلف موجود نیست و فقط می‌توان به روایت‌های ردیف از گوشه‌های نوروز و موسیقی معاصر استناد کرد، ولی در مورد لحن و ملودی موسیقی مخصوص به نوروز در گذشته نمی‌توان صحبتی کرد.

آخرین دیدار با آخرین بخشی

سعید رضادوست
سعید رضادوست

۶ دی ۱۳۸۶ در سرمای استخوان‌سوزِ علی‌آبادِ قوچان، مهمان نفس‌های گرمِ «آخرین بخشیِ» موسیقیِ شمالِ خراسان، استاد حاج قربان سلیمانی بودم. «حاج قربان» که به قول خودش از هر هزار خراسانی، یک نفر هم او را نمی‌شناخت و امّا بسیاری از اهالیِ فرانسه، حتّی نام مقام‌هایی را که در «جشنوارۀ آوینیون» نواخته بود به یاد می‌آوردند. نامِ «حاج قربان» برای بسیاری، اسبابِ نان‌آوری و نام‌برداری بود و احتمالاً خواهد بود. برخی به تقلّب، عکسی از امضای او را بر جلد آلبوم‌هایشان درج کردند تا با بهره‌گیری از شهرتِ نامِ آن استاد بی‌مانند، پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان و آشکارِ خویش بیفکنند و گروهی نیز بدونِ رضایت او، آهنگ‌ها و پنجه‌اش را به صدای ِخویش پیوند زدند بی‌آنکه حقّی مادی و معنوی برای او متصوّر باشند. حاج قربان، یک ماه پس از این آخرین دیدار، خرقه تهی کرد در حالی که آرزو داشت آلبومِ چندین ساعت دوتارزنیِ خویش در مشهورترین مؤسّسۀ ضبط و نشرِ موسیقی ایران را بشنود و ضوابطی را برای نشرِ، آن تا زنده است، تدارک بیند.

گفت‌وگویی که در پی می‌آید چکیده‌ای از سخنانی است که در آن آخرین دیدار میان ما جاری شد.

استاد! این روزها بسیاری معتقدند که اصالتِ دوتارِ شمالِ خراسان به دلیل رعایت نکردن برخی اسلوب‌ها در نواختن و خواندن در خطر است. نظر شما در این‌باره چیست و اگر با این موضوع موافقید علّت آن را در چه می‌بینید؟

بگذارید من با یک خاطره پاسخ شما را بدهم. در جلسه‌ای نشسته بودیم. آقای اسدیان هم مهمان ما بود. پرسیدند: «آقای سروَر احمدی شما چه آهنگی می‌زنی؟» او هم یک آهنگِ تربتی را شروع به نواختن کرد. رو به آقای عسگری کردند و از او پرسیدند که: «شما چه می‌زنی؟» او هم گفت: «من نوایی می‌زنم». من هم کنجی نشسته و ساکت مانده بودم. از آقای میرزایی همان سؤال را پرسیدند و او گفت: «من چهارگاه می‌زنم». باز هم من چیزی نگفتم. اسدیان در پاسخ به میرزایی گفت: «چهارگاه مال شما نیست. چارگاه مال موسیقیِ سنّتی است». من گفتم: «آقای اسدیان! اجازه دهید هر کس از یک طرف شروع به نواختن کند تا ببینیم چه می‌کنند. هر کس هر چه دارد بریزد روی دایره». دُردی‌پور چندتا شعر و آهنگ خواند و پشت سر او چند تا اجرای دیگر هم ارائه شد و ذوقِ من آمد بالا. گفتم: «آقای اسدیان! متأسفانه این روزها هرکس یک تکّه‌چوب دستش گرفته و از اوّل و آخرش هم اطّلاعی ندارد. این آهنگ‌هایی که زده می‌شود مالِ چه کسی است؟ این آهنگ‌ها مالِ کجاست؟ پنجه‌اش مربوط به کیست؟» استاد بیانی که به این موسقس آگاه بود رو به جمع کرد و گفت: «این آهنگی که آقای عسگری اجرا کرد نوایی نبود، این که زده شد هوایی بود!!» بعدش من رو به جمع گفتم: «من آهنگ‌ها را الآن می‌زنم و ریشۀ آن‌ها را هم می‌گویم و کلام‌شان را هم می‌خوانم.» به خدا! وقتی تار را کوک کردم، پنجه را چنان ریختم... پنجه، پنجۀ آن سال‌ها... ای خدا... گفتم: «بروید استاد ببینید. هرجا رسیدید، حرف را روی آب رها نکنید. اوّل ببینید آهنگ مالِ کجاست؟ نوایی مالِ چه کسی است؟» نواییِ تربتِ جام که نوایی نیست. اصلِ نوایی، متعلّق به موسیقی شمال خراسان است. گفتم: «وقتی امیرعلی‌شیر نوایی یک کتابِ مخصوص نوشته به زبان ترکی دربارۀ مقام نوایی، کدام‌یک از این افراد آن را دیده و خوانده‌اند؟» مثلاً تربتی‌ها، دوبیتی‌هایی با مقام نوایی می‌خوانند و آخرش می‌گویند: نوایی نوایی... گفتم: «پسرجان! نوایی هرچه می‌گوید در شأنِ حضرتِ رسول و الهیّات می‌گوید. شما از کجا صحبت می‌کنی؟ اوّل شعر را بخوانید و بفهمید، بعد مقام را بنوازید. حرفی نزنید که مردم به شما بخندند.»

این شعرهایی که می‌فرمایید عموماً در جایی ثبت نشده‌اند و هر چه در دسترس وجود دارد از میان آوازهایی است که از حاج محمدحسین یگانه و شما باقی مانده.

ببین عمو! صحبت شما درست است اما من سال‌ها زحمت کشیدم و این شعرها را به صورت مرتّب در این کتاب نوشته‌ام. همه‌اش دست‌خطِ خودم است. چه شعرهایی درست کردم. چه داستان‌هایی فراهم آوردم. یک گنجینۀ ملّی شده است؛ اما چه کسی قدر این را می‌داند؟

هیچ‌کس برای انتشار این‌ها به سراغ شما نیامده است؟

(می‌خندد)، بعد از مرگ، قدرِ آدم را می‌دانند. بعد از مرگ تازه می‌فهمند چه کسی بوده‌ای و آن‌وقت هم نهایتاً می‌گویند «خدا رحمتش کند».

شعرهایی را که الآن با دوتار می‌خوانند، شنیده‌اید؟ این سبک و شیوه را تأیید می‌کنید؟

کلاً مردم به نرخِ روز زندگی می‌کنند. اصلِ تار که از بین رفته است. آن چیزی که آباء و اجداد ما می‌زدند و می‌خواندند از میان رفته است. چون نمی‌توانند امروزی‌ها به آن شیوه اجرا کنند. تاب و توانش را ندارند. باباجان! الآن گاه می‌بینی یک قطار شعر می‌خوانند و آدم شاخ درمی‌آورَد. آهنگ‌ها را باید به مناسبتِ کلام درست کنی. آن بندۀ خدا در آهنگ دارد گریه و التماس می‌کند، تو با رقص می‌خوانی؟! این دیگر چه آهنگی است؟ او زارنجی می‌خواند و گریه می‌کند، تو چه می‌خوانی؟

شیوۀ خواندن چطور؟

اصلِ دوتار در پنجۀ آن است. اگر پنجه‌ات قوی شد و رو و رنگ‌ پیدا کرد اوج می‌گیری وگرنه صد سال هم که کار کنی و بزنی و بخوانی به هیچ جایی نخواهی رسید. کلام هم مثل تکه‌گوشتی می‌مانَد که روی اجاق گذاشته باشی. باید آن را خوب بپزی تا آماده شود. کلام را باید بسوزانی.

ولی برخی افراد که با امضای تأییدِ شما آلبوم منتشر کرده‌اند چندان به سبک شما نمی‌خوانند و نمی‌نوازند.

والا چه بگویم. می‌دانم که الآن در تهران سه‌چهار تا بچه جمع شده‌اند و روزنامه پُر می‌کنند که ما شاگرد حاج قربان بوده‌ایم. آن‌ها ده روز هم پیش من نیامده‌اند ولی همه جا را پر کرده‌اند که ما شاگردِ حاج قربان بوده‌ایم.

استاد! کدام‌یک از سفرهای خارج از کشورتان بیشتر خاطره‌انگیز شد؟

من سفر زیاد رفتم. آوینیونِ فرانسه، نیویورکِ آمریکا، لس‌آنجلس، سانتاباربارا... در فرانسه خیلی عجیب شد. نمی‌دانم نوارش را کجا گذاشتم. زن که مُرد، حاجی هم مُرد، آهنگ هم مُرد، نوارها هم مُردند. جماعتِ فرانسوی آن‌چنان نعره می‌کشیدند از اجرای من که بیا و ببین... خدایا توبه... من می‌خواستم حرکت کنم و بیایم پایین ولی رها نمی‌کردند. برنامۀ ما باید چهل دقیقه می‌بود ولی دو ساعت ‌و بیست دقیقه به طول انجامید. صدای من هم که چه بگویم... پسرِ دُردی‌پور به علیرضا می‌گفت: «حاجی مثلِ ببر آمده وسط خیابان. در این‌جا هزار تَن از هنرمندانِ سراسرِ جهان خوابیده، کجاست صدای یکی از آن‌ها؟»

از اجراهای ایران کدام‌شان خاطره‌انگیزتر بودند؟

سال ۱۳۷۰ در پارک دانشجوی تهران برنامه داشتم. همان روز شجریان بعد از اجرای من از جا حرکت کرد و خودش را روی سر من انداخت. گفتم: «چه کار می‌کنی محمّدرضا جان؟! من یک روستایی ِ ناسوادم». گفت: «حاجی! چه می‌گویی که من تو را به استادی قبول کردم». آن برنامه هم بیش از دو ساعت طول کشید و در تمام مدّت، شجریان مثل پروانه دور من می‌چرخید. مرتّب هم عکس می‌انداختند تمام ملّت. اصلاً غوغایی شده بود. به خدا اصلاً چه کسی جرأت می‌کرد آن دوران پیشِ من بیاید و ساز بزند. الآن که دیگر این مرض تمام اعضای بدن مرا گرفته. فقط دعا کنید خدا زودتر مرا خلاص کند.

برای همۀ ما بمانید.

نه عموجان! هر چیزی یک وقتی دارد. میوه که رسید از درخت می‌افتد. ۸۴ سال از خدا عمر گرفتم. شوخی هم نیست. خدا ایمانِ کامل به ما بدهد. دیگر هیچ‌چیز نمی‌خواهم. نه آواز، نه آهنگ، نه نَوایی، نه مُلک، نه زن، هیچ‌چیز. این مسیر را طی کرده‌ایم دیگر.

استاد! نصیحت‌تان برای ما چیست؟

من می‌گویم یک نفر آدم که هنرمند شد، تمام زن و بچّۀ ملّت، زن و بچّۀ خود او به حساب می‌آیند. باید از چشمْ کور باشد، از پا لنگ. زبانش پاک باشد مثل عروسِ دهن‌بسته. اگر کج بروی، روزگار هم با تو کج خواهد شد پسرجان! اگر خدا خواسته باشد و تو هم همّت کنی، خدا با توست. خدا بخیل نیست.