زندگی ما بیش از پیش به رسانه وابسته شده است. کم و بیش از رسانه استفاده میکنیم گرچه تنوع و تفاوتهای زیادی از این حیث با یکدیگر داریم.
در کشور ما رادیو و تلویزیون و به تعبیری صداوسیما حاکمیتی محسوب میشود. انتشار مطبوعات، راهاندازی پایگاه خبری و خبرگزاری نیز به اخذ مجوز نیاز دارد اما صداوسیما بیش از بقیه رسانهها دولتی (حاکمیتی) است و رفتار مخاطبان با این رسانه اهمیت دارد.
تبلیغ سریالهای تلویزیونی بر بیلبوردهای شهری نشانه تلاش برای جذب مخاطب و یا زمانی که از کاهش نقش مرجعیت خبری آن میشنویم نشانه ریزش مخاطب است؛ اما چرا مخاطبان صداوسیما کاهش ...
این موضوع ابعاد وسیع و عمیق شخصی و اجتماعی دارد و باری به هر حال از منظر و زاویه روانشناسی نیز در خور بررسی است. معمولاً تعداد قابل توجهی از انسانها، نیکوکاری دیگران نسبت به خود را فراموش میکنند و در عوض بدرفتاریهای خواسته یا ناخواسته آنها را از یاد نمیبرند. همچنین باز هم بیشتر انسانها رفتارهای ناپسند یا بدرفتاریهای خود را فراموش میکنند.
این موضوع وقتی ابعاد اجتماعی مییابد، بررسی آن دشوارتر و پیچیدهتر از قبل میشود، چراکه بنا به مثل مشهور «تاریخ را غالبان مینویسند» این موضوع از کهنترین دوران تا الآن قابل پیگیری و بررسی بوده است. از ...
سالها قبل جایی خواندم که «نوستالژی» به معنای یادآوری خاطره ایست که ما درد و رنج آن را به فراموشی سپردهایم، در ورای پرده نهان بسیاری از حوادث و رویدادهای زندگیمان که با لفظ «یادش بخیر» از آنها صحبت میکنیم سیاهی و حرمان و اندوهی بس بزرگ خفته است که خواسته یا ناخواسته تلاش کردهایم که با فراموشی آن بخش از حیات رنگی از امید و معنا به زندگیمان بدهیم. آرامش نهفته در چهره و رفتار و کردار بسیاری از عزیزان عمرم ریشه در همین خاطرات وانهاده شده در گذشته داشت، پدرم ساده مردی از مردمان این دیار کهن حاشیه ...
برای بسیاری آنچه در کیبوتصهای اسرائیل و نواره غزه رخ داده است و همچنان هم ادامه دارد، هراسناک و باورناپذیر است و فکر میکنند آنگاه وظیفۀ انسانی خود را تمام و کمال انجام دادهاند که در هر حال به نفع یکی و علیه دیگری موضع بگیرند؛ اما میلیونها هموطن در همسایگی شما و درون مرزهای شما هستند که هنوز در سوگ و وحشت ابدی جنگی هشت ساله به سر میبرند. برای نسل من تکهتکه شدن انسانها تازگی ندارد، نه در جبههها و نه در شهرها.
تابستان و پاییز ۱۳۶۲ بود و جبهۀ غرب. از ایلام به سمت مهران که میرفتیم تپهماهورها ...
قاصد روزان ابری
محمد شکیبی از نسل نخست روشنفکرانی است که در مضیقههای بعد از انقلاب به تهران رفتند و همانجا ماندگار شدند. او پیشگام بسیاری بوده است برای دل به دریا زدن، افق خود را بازتر کردن و مرتبط شدن با جرایدی که در سطح ملی منتشر میشدند و میشوند. محمد، سالها در مجلۀ فیلم نوشت و هنوز هم در مجلات دیگر مینویسد. معمولاً او را به عنوان یک منتقد فیلم میشناسند اما شکیبی، شاعر درجه یکی نیز هست. در همین مطلب، شعرهایی از دهۀ شصت او را میخوانیم که بهزعم من از بهترین نمونههای شعر معاصر فارسیاند و پس ...
عاشق هر کار که باشی، بیخوابیهایش به کلهات پتک میزنند و آوارگیهایش را باید به کول بکشی اینجا؛ مخصوصاً اگر کار فرهنگی و عشق به نوشتن باشد که دیگر صد بدتر!
دانشجوی سال دوم بودم. تازهی تازه شروع کرده بودم به داستان نوشتن. فراخوان سراسری جشنواره شعر و قصه جوان کشور را دیدم. فراخوان، زمستان بندرعباس را میزبان جشنواره معرفی میکرد. موسمی بود که بم داشت خودش را از زیر آوار بیرون میکشید. قصه آخرین بازمانده یک خانواده در زلزله بم شده بود اولین داستان من در مجله ادبی دانشگاهمان. همان قصه را فرستادم برای جشنواره شعر و داستان کشور. به ...
در کشورهایی که نظامِ منسجم و مدونِ تولید، توزیع و نمایشِ فیلمها، بر مدارِ محوریتِ استودیوها نمیچرخد؛ انتظارِ شکلگیری سینما (در مفهومِ صنعتی- تجارتی آن)، نابهجا و امکانناپذیر مینماید. فیلمسازان، برای طرحِ ایدههای خود و ارائۀ آنها در قالبِ تصاویرِ متحرکِ سینمایی، ناگزیر به سوی دفترها و شرکتهای تولیدکنندۀ فیلم روی میآورند. پس این «بار»، بر دوشِ شخصیتِ حقیقی تهیهکننده میافتد. این در صورتی است که تهیهکنندههایی با سرمایههای خصوصی، مجال کار کردن را بیابند و دولتها، با دیدگاهها و خطِ مشیهای ایدئولوژیکِ خود، به کارِ فیلمسازی سرک نکشند. در کشورهایی همانندِ ایرانِ ما، که سرِ نخِ همه چیز به ...
از همان روزگارِ خردسالی، هرگاه که داستانی از «هوشنگ مرادیکرمانی» را میخواندم، تمامی وجودم لبریز میشد از حسی آشنا. حسی که شاید از سادگی، صمیمیت و گرمای پر مهرِ نوشتههای مرادیکرمانی برآمده و به آثارش روح و جان بخشیده است. زندگی، در تمامی داستانهای او جاری است. او، هم در داستانهای خود و هم در بیانِ گفتارش، تا به اکنون این ویژگی را حفظ نموده و در سبکِ نوشتارِ خویش بدان وفادار مانده است. مرادیکرمانی نویسندهای است که در اغلبِ نوشتههایش به زیستِ مردمانِ عادی جامعه و دغدغههای آنان پرداخته. شاید هماینک با خواندنِ این نوشتار پیشِ خود بگویید: «خب! ...
«ای مورچگانِ بالدار....
ای گلها، ای آسمانها، ای زنبورها، ای پروانهها، ای کهکشانها، ای عاشقها، من شعرم را به همۀ شما هدیه میکنم.»
(«داریوش مهرجویی»، فیلمنامۀ «درخت گلابی»)
نوشتن برای سینمای «داریوش مهرجویی»، فیلمساز، نویسنده و مترجم، به دلایل مختلف سخت است. سابقۀ درخشان و آثار بسیار تأثیرگذارِ مهرجویی باعث شده تا او یکی از مؤثرترین و شناخته شدهترین فیلمسازان ایرانی باشد. به دفعات کتاب، مصاحبه، نقد و پروندۀ سینمایی دربارۀ او نوشته و منتشر شده و نوشتن اثری نو برای این فیلمساز موج نو سخت به نظر میرسد. ساختار متفاوت سینمایی، موضوعهای انتقادی، هستی، خدا و زنان از موضوعات اصلی موج ...
مطمئناً همگی به نقش سکوت در کلام و همچنین موسیقی پی بردهایم ولی نکته مهمتر این است که سکوت زیربنای کلام و موسیقی است؛ مانند یک فضای خالی که یک بنا و ساختمان در آن ساخته میشود. کلام چه از نوع محاوره و چه از نوع ادبی در فضایی از سکوت به وجود میآید و خودنمایی میکند. هرقدر استفاده از کلام و سکوت و ترکیب آنها فاخرتر و هوشمندانهتر باشد تأثیر بیشتری بر مخاطب میگذارد. در موسیقی نیز به همین صورت است. نتها از دلِ سکوت برمیخیزند؛ و در نهایت به آن برمیگردند.
تناسب هنرمندانه و خلاقانه سکوت و نغمهها ...
۱. «بندۀ چاکر؛ محمّدحسین یگانه هستم. ساکنِ قوچان. سی سال هست نگذاشتم این ساز بمیره. این ساز را در اینجا، در محضرِ آقایان تقدیم میکنم خدمت بندهزاده و از ایشان توقّع دارم همانطور که من این ساز را به دستش سپردم، نگذارد که این سازه بمیره. این ساز خدمت دست ِ ایشان».
وقتی استادِ بزرگ؛ «حاج محمّدحسین یگانه» در برنامۀ آیینی ِ «هفت اورنگ» که به همّت پژوهشگر برجستۀ موسیقیِ ایران، محمّدرضا درویشی، جملاتِ پیشگفته را بر زبان میآورد، به یاد آن روایتِ افسانهای در خلقتِ آدم ابوالبشر میافتم که بارِ امانت را بر او عرضه کردند. آن امانتِ نخستین که ...
سفرنامه نویسی قرنها است که در ایران رواج داشته است. جستار در این سفرنامهها علاوه بر لذت روایتخوانی، خواننده را با شرایط اقلیمی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره از زمان آشنا میکند و هم قادر است نوعی حس همزادپنداری را در او بیدار کند به طوری که مخاطب خود را همسفر آن حکایت حس میکند. حدود سی سال است از سفرهای پژوهش موسیقی من به نقاط مختلف استان کرمان و تا حدی بلوچستان و هرمزگان میگذرد. خاطرات بسیار جذاب و تلخ و شیرینی در ذهن من جا خوش کردهاند که گمان میکنم بازگو کردن آنها برای مخاطب خالی از لطف ...
بحث ما پیرامون لزوم روشمند بودن هنرمند در تولید اثر هنری در جهان معاصر است. این بحث از آنجایی به ذهن من مترتب شد که میبینم در فضای هنر بهخصوص فضای هنر نمایش کرمان ما مشخصاً با روشمندی هنرمند در تولید اثر هنری روبرو نیستیم و لزوم اجرای بسیاری از آثار را هم متوجه نمیشویم. بیشتر آثار گویی از سر فکر و یک احتیاج مبرم برای ارائه نیامدهاند و بهگونهای هیجانی تولید و ارائه شدهاند. از این بابت فکر کردم پیرامون این مسئله بشود گفتوگو کرد که چرا روشمندی لازمه تولید اثر هنری است و چطور میشود به روشمندی در ...
اتاق روشنِ «احسان زارع» مشخصاً ما را به اثر مکتوب «رولان بارت» فرامیخواند. در دیدگاه کلی بارت دلالتهای معنایی در متن و تصویر به دو وجه صریح و ضمنی دستهبندی میشوند که بهترتیب عینی و آشکار و پنهان و مستتر هستند. میتوان این اثر را به مدد نظرگاه بارت بدین شکل نظاره کرد:
«اتاقِ روشن»
آنچه «اتاق» است...
اتاق «عینیت» دارد و میشود در آن پی «دلالتهای صریح» گشت. فضای داخلی اتاق شیشهای این اثر نمایانگر «واقعیت عینی» سرباز جنگی مقیم آسایشگاه است. بازیگر هر روز در آن به مدد نور و پارچهای سفید از خواب بیدار میشود. با شیدایی کودکانهاش نقشهایی از ...
تولید هر اثر هنری، نیازمند امكاناتی ازجمله دانش، ایده خلاقه، تجربه زیستی و... است و هر هنرمند برای رسیدن به اثر نهایی كه حائز اهمیت و هویتهای واقعی هنری باشد، مستلزم شناخت و ترسیم مسیر هدفمند شخصی حاصل از روشها و شیوههای تولید اثر است. فرقی نمیکند در هنرهای تجسمی باشد، در مدیوم سینما باشد، ادبیات باشد یا تئاتر، شیوه و روش قابلشناسایی التزام تولید یك اثر هنری است.
مادامیکه از روشمندی حرف میزنیم، از شیوه حرف میزنیم، باید بدانیم مسئله مورد نظر ما باید عنصری باشد كه در مسیر مواجهه، تحلیل و آنالیز به شكل واقعی قابل كشف و شناسایی ...
«کرمان در نگارخانۀ تاریخ»، مجموعهای است مصوّر و دربرگیرندۀ بخشهایی از تاریخ کرمان در دورۀ قاجاریه و پهلوی. مجموعهای که به تعبیری، از هر عكس آن میتوان نقبی به تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، سیاست، تجارت، اقتصاد و ... بیش از یک سده اخیر این دیار زد. دیاری كه در نشیب و فرازهای متعدد اعصار و قرون و در رویارویی با مهاجمان، بارها تا مرز اضمحلال و نابودی پیش رفته، اما هر بار ققنوسوار از میان لهیب آتش جنگ و فنا، تولّد و حیاتی دیگر یافته است.
اما در ادامۀ انتشار کتاب «عکسهای قدیم کرمان» - مشتمل بر عکسهای کرمان در ...
چنین به نظر میرسد که در فرهنگ همگانی (عامه) جامعه، بسیاری از گویشگران زبان و زیستوران در سایۀ فرهنگ و جامعه، به این سه فرایند مغزی نگاه تا حد زیادی سرسری و غیرعلمی دارند؛ و این از آن جاست که در روند آموزشی ما از دبستان تا دبیرستان پس از آن دانشگاه، هیچگاه چیزی پیرامون مباحث «روانشناسی یادگیری» و فرایند «آموزش، یاددهی_ یادگیری» آموخته نمیشود؛ و بسیار میتوان یافت کسانی را که بدون دیدن و گذراندن هیچ دورۀ آموزشی سودمند تربیتی و اصول روانشناختی و دانستن چگونگی فرایند یادگیری_ یاددهی به کار تدریس و آموزش مطالب علمی، اجتماعی، ادبی و ...
یک روزهایی فکر میکنیم فراموشی داروی دردهای آدمی است. سعی میکنیم فراموش کنیم تا به مسیرمان در زندگی ادامه دهیم و در انتظار این هستیم که شاید با گذر زمان دردها جایگزینهایی بهتر بیابند و فراموشی در وجودمان ماندگار شود... اما چرخ روزگار روزهایی بعد، دیر یا زود به هر دلیل و بهانه ما را درست برمیگرداند به همان حال و روحمان باز هم گرفتار دردی میشود که این بار جانکاهتر کهنگی و بی التیامیاش را به رخمان میکشد. نمونه آن زخمها و رنجهای کودکی که روزی و روزگاری در بزرگسالی خود را به شکلی فجیعتر به جسم و جان ...
زندهیاد عباس کیارستمی، همیشه درباره مهاجرت با حیرت سخن میگفت. چطور یک انسان میتواند دست به چنین کاری بزند؟! میگفت مگر میشود یک درخت را از جایی کَند و جای دیگری کاشت؟! خب البته که میشود. فارغ از آسیبهایی که میبیند، شدنی است. در مورد انسانها هم شدنی است، کما اینکه انجام میشود. کما اینکه در طول تاریخِ چند هزارساله سرزمین ایران همچنین بوده است. مهاجرت اگرچه سهمگین است، اما غیرطبیعی نیست. آنچه غیرطبیعی است موضوعی است که در این نوشته بدان میپردازیم. در میان همه مهاجرین و از میان همه سرزمینهای ترک شده و در بین کشورهایی که پذیرنده ...
۱_ نورولوژیست کلیشه MRI مادر را از روی نگاتوسکوپ برداشت و در حالی که آن را به دست من میداد گفت بله مراحل ابتدایی بیماری است که با توجه به ویزیت جلسه قبل این شرایط انتظار میرفت. زیرچشمی نگاهی به مادر انداختم که مات و مبهوت مانده بود. پزشک شروع به نوشتن نسخه کرد که ناگهان مادر با چشمان پر از اشک گفت آقای دکتر من سالها در دانشگاه تدریس کردم، نوشتم، مطالعه کردم... چرا اینگونه شد چرا من؟ و پزشک در حالی که سعی در حفظ آرامش مادرم داشت گفت: با داروهایی که تجویز میکنیم و باید و نبایدهایی ...
از هَمو لحظهای که نافکِ مِنِ بریدَن تِپِکو خوار بودم تا همی الانه که وَر خودم مَردی شِدم، قبل از هر چیزی بگم «تُپِکو خوار» فحش نیسته و این خوار با او خوار خیلی فرق میکنه. حکماً میگِن نِپَس تِپِکو چیزه، هر کی که کرمونی باشه را میبِرِه تپکو چیزه، وَر غیر کرمونیامَم میبا بِگَم تپکو همو چیزی هسته که تهرونیا بِشِش میگَن تَشَر یا توسِری، این که گفتم نافکِ منِ خودِ تپکو بریدَن شاید باورتون نِشد ولی چون من اعتقاد قلبی دارم که دروغگو دشمن خدا هسته بدون قسم و آیه اَشتون میخوایَم باور بُکُنِن که راست میگم.
خدا ...
(هنوز خیلی زود است که تو را «پیرسگ» بخوانند و پشت در خانه بنشانند) یکی از روستاییان به نگارنده گفت: سالها پیش که مردم روستاها با استفاده از نیروی آب، گندوم، جو و سایر غلات را آرد میکردند تا نان تهیه کنند، نام آسیابان روستای ما «رمضان» بود. او در کودکی پدرش را از دست داده بود و با مادرش «کلگوهر» زندگی میکرد. با اینکه سنوسالی از او گذشته بود، تن به ازدواج نمیداد و مادرش برای دیدن نوهها قد و نیم قد، آرزو به دل مانده بود تا سرانجام دختر مورد علاقهاش که حاضر باشد صدای کِلکِل آسیا را ...
اواسط دهه شصت بود و من دانشجوی کارشناسی در دانشگاه کرمان بودم. روزی زنگ تفریح رو به پایان بود و از آن مواقعی بود که بیهیچ دلیل خاصّی حال کلاس رفتن نداشتم. موضوع را با یکی از دوستان مطرح کردم. وی نیز گفت که برای من هم پیش آمده و تصور نشستن در کلاس درس بدون داشتن میل به حضور آزاردهنده است. پیشنهاد کرد برویم پینگپنگ بازی کنیم. گفتم حال تفریح کردن هم ندارم. سرانجام، چارۀ کار را در این دیدیم که به بوفۀ دانشجویی برویم و چایی بخوریم و گپ بزنیم. بر حسب اتفاق به یکی از معلمان قدیمی ...
معرفی فیلم این شماره را اختصاص دادهام به اثری که نه امتیازات بالایی را در ردهبندیهای معمول سایتهای سینمایی به خود اختصاص داده و نه کارگردان پرآوازه و نام آشنایی فیلم را به ثمر رسانده، شاید بتوان گفت که این فیلم ترکیبی است از داستان متوسط، موسیقی متن آرام و بدون هیاهو و جلوههای ویژهای در حد صفر که در نگاه اول در میان انبوهی از آثار پر سر وصدای سالیان اخیر احتمالاً نبایستی جایگاه خاصی داشته باشد، دقیقاً همانند ظرف سوپی که در یک مهمانی باشکوه تنها گوشهای از میز را به خود اختصاص داده و در قیاس با ...
او یک آدم ته خطی بود، هیچوقت از هیچ موقعیت یأسآوری نترسیده بود. فقط از موقعیتهای بسیار حاد میترسید و نه چیز دیگر.
بهرغم کسادی، او همچنان به کارش افتخار میکرد. میگفت: « تو این دنیا از دو نفر به هیچوجه نمیشه صرفنظر کرد، قابله و گورکن. یکی استقبال میکنه، اون یکی بدرقه. وسط این دوتا، مردم گلیم خودشون رو از آب بیرون میکشن.»
در کل ناحیه، بحث خاکسپاری که میشد، گانگلیون و «تدفینهای بیدرد»اش، آنطور که خودش تضمین میکرد، ردخور نداشت. سرش آنقدر شلوغ میشد که پیش میآمد دعا کند خدا از خون بعضیها بگذرد و زنده نگهشان دارد.
وقتی از مولو ...
۱. سایهام را در چمدانی پر از خاطرات افسون گر تو میگذارم میبرم خودم را به دنجترین جای جهان آنجا که آتشی باشد و ساحلی بنشینم خیره به امواج
چمدانم را پرت کنم درون دریا
شاید کسی در دوردستها پیدایش کند... سایهام و خاطرات تو را بردارد و یک عمر از بچگی، بزرگ نشده و شاد من و طعم خوش بوسهها و آغوش آتشینت حظ ببرد
۲. هر روز صبح روحهای مریضترمان را درون جسم بیمارمان جا میدهیم میکشیم
پاهای سنگینمان را در خیابانها
در چشمها کورسوی امیدی نیست
قلبها خشکیده و تیره است، مغزهایمان یک کلاف سردرگم و خونهایمان هر چه میگذرد سیاهتر میشود
هیچ اتفاقی ...