نمیتوان از دانشگاه و جامعه گفت و از دولت، نظام سیاسی و نگاه ایدئولوژیک به دانشگاه نگفت. دانشگاهی که تقریباً صفر تا صد بودجه و فرایندهای مدیریتی آن دولتی است (در بخش اعتبارات پژوهشی هم برای عقد قرارداد عمدتاً باید سراغ دولتیها و خصولتیها برود) راه دشواری برای استقلال حتی استقلال علمی و ارتباط و پیوند مطلوب با جامعه دارد. مرزها و شیوههای این ارتباط را فقط دانشگاه تعیین نمیکند شاید دست جامعه بازتر باشد که هست تا دانشگاهی که روزبهروز رسمیتر و بوروکراتیکتر میشود درحالیکه باید دموکراتیکتر، خلاقتر و آزادانهتر شود. گاه ترجیح میدهد یا مجبور میشود از جامعه ...
آنطور که تاریخدانان و مردمشناسان به اثبات رساندهاند، موسیقی همپای دیرین بشر بوده اما طی هزارهها، به شعبات مختلف تقسیم شده است.
من موسیقیدان و حتی موسیقیشناس نیستم آنقدر که حتی دستگاههای مختلف مانند شور یا دشتی و امثالهم را نمیشناسم اما آنچه مینویسم بر اساس مطالعات شخصی از سویی و از سوی دیگر شنیدههایم از دوستان موسیقیدان است.
باری، ریشههای اولیه موسیقی مربوط میشود به اواسط دوره غارنشینی بشر، آن زمان موسیقی برای تفریح یا سرگرمی نبود بلکه دو کارکرد توأمان داشت. نخست جهت تسخیر روح شکار، مانند انواع حیوانها و همچنین کمک به رُستن درختان میوه و نباتات مأکول به ...
اولین بار که در زندگیام از اهمیت دانشگاه و دانشگاهی بودن شنیدم در کلاس دوم دبستان بود، سال تحصیلی ۵۵-۵۴ افتخار حضور در کلاس معلمی را داشتم که هنوز پس از گذشت بیش از ۴۸ سال او را در حد مادرم دوست دارم. خانم «عامری» بانویی بود ریزنقش و لاغراندام با چهرهای رنگپریده و صدایی که بس دلنشین و زیبا بود، موهایش را به عادتی همیشگی بهصورت دو رشته بلند میبافت و بر روی شانههایش میانداخت و همواره لبخندی به شیرینی تمام خوبیهای دنیا بر لب داشت. در مدرسهای که کتک خوردن روزانه خودم و یا سایر همشاگردیها امری معمول ...
آشنایی ماندگار من با زندهیاد استاد محمدعلی آزادیخواه به سالهای ۱۳۶۶ و حضورم در ادارۀ ارشاد سیرجان برمیگردد. سالهایی سرشار از خاطرات ماندنی که از بهترین دوران عمر و زندگیام محسوب میشوند. آشنایی و همراهی و همدلی با اهالی فرهنگ سیرجان که هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به ۳۶ سال ادامه یافته است، هر چند بعضی از این بزرگان و چهرههای ماندگار از این قافله جدا و آسمانی شدهاند. عزیزانی چون اساتید بزرگوار زندهیادان محمد شکاری، محمود رعایی، خاتمی، استاد علوی، نظری کرمانی، دکتر ستوده، دکتر صادقی، استاد شجاع سازندۀ مهربان بادگیر چُپُقی، دکتر طاهره صفارزاده، دکتر باستانی پاریزی ...
دو هفته قبل از درگذشت آقای آزادیخواه به همراه جناب صفا رفتیم به دیدارش. وارد اتاق که شدم و روی مبلهای همیشگی که نشستم دلم لرزید و خاطرات بیش از سی سال گذشته در ذهنم به چرخش درآمدند. اولین بار فکر کنم سال ۱۳۶۸ بود که از نزدیک با آزادیخواه آشنا شدم. هرچند از قبل، از کودکی آوازهاش را داشتم. سالهای اول انقلاب یعنی ۵۷ و ۵۸ در خانه خواهر و برادرها حرفش را میزدند و تصویری از او در ذهنم میساختند که دلم میخواست ببینمش. از یک سو حرف روش درس دادنش بود و اینکه چیها میگوید و چه ...
«بچه بودند؛ اما فشار کارْ بچگی را از یادشان برده بود و حالا که فرصتی دست داده بود؛ از این فرصت استفاده کردند و مابقی راه را با سربهسر هم گذاشتن و دست انداختن یکدیگر طی کردند. طوری که نفهمیدند ده چگونه پیش پایشان سبز شد. به ده که میرسند؛ بیآنکه حس کنند چهار فرسخ راه را طی نمودهاند، خوش و راضی از هم جدا میشوند. ممدو میرود سری به مادرش بزند و از آنجا خیز بردارد به طرف خیرآباد و از خانههای کهکینهای خیرآبادی نان بگیرد و برگردد به پیشکار قنات. مرادو هم به خانهشان میرود.»
اگر بنا به عقیدۀ ...
گیج و مبهوت، خودنویسِ خویش را از درونِ قلمدان خاتمکاری شدۀ ارمغان اصفهان برمیدارم. نوکِ تیز و فلزی آن را درونِ شیشۀ جوهردانِ کوچکام فرو برده و انبانِ مخزناش را از جوهرِ سیاه رنگِ غلیظی انباشته میسازم. بی آنکه بدانم از کجا قرار است آغاز کنم، یا چه باید بنویسم؛ نوک قلم را روی صفحۀ سپیدِ کاغذ به حرکت درمیآورم. نوشتن را به اختیارِ دست و ذهنام وامیگذارم، تا غریزی و ناخودآگاه، قلم راهاش را بجوید و فرآیندِ نگارش انجام پذیرد. هرچه بیشتر مینویسم، درمییابم که نمیتوانم موضوع روشنی را پی بگیرم. پنداری این نوشتار، تنها و تنها، بهانهای برای ...
از روزی که شنیدم در دومین جشنوارۀ ملی فیلم کرمان، بخش نوشتار سینمایی هم اضافه شده، به فکر افتادم که این بخش جدید، شاید کمی شکاف مردم با مطبوعات را تیمار کند. بدون تعارف، حال و روز رسانه و مطبوعات در ایران خوب نیست. این شکاف و حالِ بد مطبوعات، به هنر، جامعه و فرهنگ ما آسیب زده است. انسانهای مختلفی که در کنج اتاق خود اندیشیده و متنی را خلق کردهاند، باید آن اندیشه را در جای معتبری ارائه دهند؛ تا با قرارگیری اندیشهها در کنار هم، تحولی مثبت و سازنده شکل بگیرد. شاید هم وجود این شکاف، همان ...
بخش انتخاب و داوری در جشنوارههای مختلف، اهمیت زیادی داشته و به شرایط مختلفی از جمله سیاستگذاری محوری جشنواره برای توجه به موضوع، سبک و یا ژانری خاص بستگی دارد. میتوان گفت این مسئله، به نوعی ذاتِ آن جشنواره را شکل داده و نوع آثار و حتی مخاطب آن را نیز تعیین میکند.
سلیقه، عقبۀ علمی و زیباییشناسی، دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داورها، از دیگر عواملی است که بر روی کیفیت انتخاب و داوری آثار تأثیر میگذارند. در بعضی مواقع، نظر مخاطبی که فیلم را دیده، با نظر داوران یکی نیست. مخاطبها به چند نوع تقسیم شده و سطح ...
اگر نگاهی به روند تئوریک موسیقی، آموزش آن و همچنین دیدگاههای عمومی نسبت به آن بیندازیم متوجه اشکالات و خطاهایی میشویم که برخی از آنها سالهای سال است که تکرار میشود و نسل به نسل هم منتقل میشود. در نوشتار زیر به تعدادی از آنها اشاره میکنم.
۱- عناوین موسیقی ایرانی: سالهاست که افراد زیادی به دنبال نامی کامل، گویا و در خور برای موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی اقوام ایرانی هستند. گروهی برای موسیقی کلاسیک ایرانی نام سنتی را انتخاب کردهاند که به نظر نمیتواند واژهای مناسب باشد زیرا این نوع موسیقی که در حال حاضر رایج است تماماً ریشه ...
چرا هیشکی منو دوس نداره؟!
همه فکر میکنن من ناکوک میخونم همه به سپرانو توجه میکنن تنرها خیلی بلند میخونن، بعضی وقتها صدای خودمو اصلاً نمیشنوم، کاش سپرانو میخوندم، افت کوک گروه تقصیر من نیست، اما اینطوری به نظر میاد که افت کوک گروه تقصیر منه، من خیلی مظلوم هستم، حتی آهنگسازها هم اونقد که لازمه برام خوب نمینویسن، بیشتر نقش خط میانی و پرکننده دارم، حتی وقتی که ملودی اصلی دست منه سپرانو گستاخانه منو ندید میگیره و صداشو به حدی بلند میکنه که مثل همیشه کم شنیده بشم و توجهها به سمت تنر و سپرانو میره، تازه بعضیا میگن ...
شهرداری کرمان (شهرداری منطقه دو) در سال ۱۴۰۱، بوستان شفا، واقع در انتهای خیابان شفا نبش کوچه شماره ۱۹ را بهسازی کرد. در این بهسازی، هفت عدد وسیلۀ موسیقایی (شبیه به سازهای موسیقی) به این بوستان اضافه شد، همچنین قسمت وسایل بازی مخصوص کودکان نیز تغییرات چشمگیری پیدا کرد. گفتنی است که این بوستان مخصوص کودکان است و وسایلِ موسیقایی نیز در راستای موسیقی کودک میباشد.
اهمیت دادن به هنر و بخصوص هنر موسیقی، یک حرکت بسیار باارزش و قابلتقدیر و تشکر است که شهرداری کرمان در بهسازی این بوستان به آن توجه کرده است. آشنایی با موسیقی، تجربۀ نوازندگی سازهای ...
چندمین بهار بیخبری از تئاتر دانشگاهی ایران در حال سپری است؟ کووید۱۹ موجب وقفه اولیه شد و بعد از آن برگزاری دوره بیست و سوم و پس از آن چه؟ یکمرتبه خبر دبیری استاد دانشگاه آن هم از اعضای هیئت علمی! که برخلاف کلمات مشابه در ترکیب تئاتر دانشگاهی و استاد دانشگاه خبر عجیبی بود، چرا؟ چون که طبق قاعده همه ساله که دانشجویان عهدهدار برگزاری بودند و عملکرد بیستوسه ساله نشان میدهد که میبایست دانشجویی غیرشاغل تحت عنوان دبیر معرفی شود و مدرسان در بخشهای مختلف بازخوانی و داوری آثار دانشجویان را بر عهده داشته باشند، یکباره این خبر ...
دوران دانشجویی را که در دانشکدۀ فنی کرمان سپری میکردم؛ میان آن همه درس مهندسی و علم ریاضی، با موهبتی دنج و زیبا آشنا شدم: کانون فرهنگ و هنر دانشکده فنی. این کانون به مانند پناهگاهی بود برای بچههایی که جبر اقتصادی و آیندهنگری و ارزشهای جامعه آنها را به سوی ریاضی و مهندسی هل داده بود؛ اما به مرور زمان و از دست رفتن ابهت سابق مهندس شدن و رشتۀ ریاضی، بسیاری از بچههای کانون راهی رشتههای علوم انسانی و یا هنر شدند.
از شرححال دانشجویان دیروز و میانسالان امروز که گذر کنیم، قصۀ کانون فرهنگ و هنر فنی چنین ...
سالهای سال ورود به دانشگاه را با هفتخان رستم مقایسه میکردند و میگفتند برای رسیدن به صندلی دستهدار چوبی دانشگاه باید از هفتخان عبور کرد. امروزه اما شاید ورود به دانشگاه بسیار راحتتر از گذشته است، هرچند هنوز هستند دانشگاههایی که ورود به آنها نیازمند تلاشی رستمگونه است؛ اما تفاوت کجاست؟ تفاوت آنجاست که در گذشته ورود شما به محل دانشگاه و نشستن بر آن صندلیهای چوبی و بعدترها فلزی، نام شما را مترادف میکرد با واژۀ دانشجو؛ اما این روزها و این ایام که تقریباً همه میتوانند رو صندلیهای بعضاً شیک و فایبرگلاس برخی دانشگاهها بنشینند دیگر ورود به ...
خوشبختانه چندی پیش کتاب «تاریخ ایل لک بافت» (از دوران صفویه تا دوران پهلوی) به همت و تلاش دکتر «داود سلطانینژاد» در ۸۰۴ صفحه منتشر و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. در شماره قبل مجله هم معرفی کوتاهی از کتاب - به همراه نقدی گذرا بر کلیات کتاب - به خوانندگان محترم مجله تقدیم شد.
اما در این شماره و در راستای معرفی و نقد آثار مربوط به کرمان، مطلب ارسالی دوست بزرگوارم آقای میر محمدعلی تاج پور که در خصوص کتاب اخیرالذکر به رشته تحریر درآوردهاند را منتشر مینمایم. بدان نیت که سلسله مباحث معرفی و نقد آثار مرتبط ...
«تو چیزی مدان کز خرد برتر است
خرد بر همه نیکوییها سر است»
در دنبالۀ گفتار پیرامون خرد و خرداندیشی در فرهنگ ایرانیان که در بخشهای پیشین از آن سخن رفت و جایگاه والای این توانایی بزرگ را در وجود انسان و برای صلاح و اصلاح یک جامعه بهخوبی و آشکارا نشان داد، در این بخش به ستایش خرد و جایگاه ارزندۀ خرداندیشی در شاهنامه میپردازیم که نمونهای از نخستین کتابهای زبان پارسی در آخرین دگرگونی چشمگیر در این زبان (پارسی دری) است.
این نوشتار از آغاز تا پایان، در بخشهای گوناگون، سخنی تازه گشوده نیست. بسیاری پژوهشها تا کنون پیرامون خرد و ...
دگرگونی در روند زندگی انسانها و اجتماعهای کوچک همزیستی آنان بنا به شرایط طبیعی و هم بنا به میزان شناخت آنان از محیط پیرامون و دستاوردهای نو انسانهای خوراک جو_شکارگر را آرامآرام به زندگی اجتماعی و تولید کشاورزی کشانید. وابستگی به زمین و آب و شیوۀ تولید از زمین به جای جستن خوراک بر روی زمین که جای ثابتی نداشت و انسان در پی غذای خویش از جایی به جای دیگر میرفت، زمینههای یکجانشینی و ماندگاری درازمدت در یک اقلیم را فراهم آورد. با گرد آمدن آنان در یک جا، آبادیها و سپس روستاها و شهرهای چند هزار نفری و ...
۱) دبیرستان و رویای پزشکی و مهندسی...
سوم دبیرستان بودم. سال ۱۳۷۴... در رشته ریاضی دبیرستان علامه حلی کرمان محصل بودم. همان مدرسه تیزهوشان معروف. اوایلی که در این مدرسه قبول شدم فکر میکردم به مجمع دانشمندان آینده وارد شدهام اما خیلی زمان نگذشت که فهمیدم از این خبرها نیست. مدرسه علامه حلی رشته انسانی نداشت و تمام هدف هم شده بود قبولی دانشآموزان در رشتههای پزشکی و مهندسی در دانشگاه! من که علاقهام تحصیل در رشتههایی نظیر جامعهشناسی و اقتصاد بود در تلاشی از سر استیصال دو سال دبیرستان رشته ریاضی خواندم و دیپلم تجربی گرفتم و کنکور در رشته ...
دانشگاه فضایی است که با افزایش توانمندی بشر در استفاده از دانش به بهروزی او کمک میکند. در دانشگاه قرار است دانش به جریان بیفتد، به این معنا که فرضیهپردازی، گردآوری دادهها، پردازش، نگهداری و انتقال دانش انجام شود. آنجا حقیقت اصل است و هیچ چیز بهجز حقیقت نباید مرجعیت داشته باشد. حقیقت باعث میشود که نادانی، تعصب، خرافه و شبهعلم رنگ ببازند و جایگاهی نداشته باشند. توجه به حقیقت باعث میشود نگاه نقادانه حفظ شود و به جای اینکه فقط دنبال ارجاع به کتاب، مقاله و مراجع علمی باشیم، تولید علم و دانش در اولویت قرار داشته باشد و ...
این روزها مراجعین نوجوان مطب دو دستهاند، دسته اول نوجوانان دبیرستانیِ در انتظار کنکور که اضطراب از آینده تحصیلی زندگی روزمره آنها را فلج کرده است. در ذهن این دسته ورود به دانشگاه ورود به آرمان شهری است که دروازه خوشبختیاش تلقی میکنند. ترس از نرسیدن و از دست دادن این موقعیت اضطراب فزایندهای برای آنها به همراه دارد تا حدی که عملکرد درسی آنها را نیز مختل میکند. دسته دوم نوجوانانیاند که کنکور سراسری را پشت سر گذاشته و با ورود به دانشگاه و پس از یک دوره زمانی کوتاه با یأس ناامیدی و افسردگیِ واکنشی، از ویران شهری ...
دلقکبازی گاهی اوقات به عنوان یک شکل سرگرمی بیاهمیت معرفی میشود، اما کسانی که در کلاون کنسرواتوری در سانفرانسیسکو تحصیل کردهاند، میدانند که اینچنین نیست. کلاون کنسرواتوری یک کالج است که هنر دلقکبازی را جدی میگیرد و به دانشجویان خود آموزش جامعی را ارائه میدهد که آنها را برای شغلی در این زمینه منحصر به فرد و چالشبرانگیز آماده کند.
این کالج در سال ۲۰۰۴ توسط جفری گوردون (Jeffrey Gordon) تأسیس شده است و به ارائه آموزشهای جامع هنر دلقکبازی میپردازد. برنامه یک ساله کالج شامل مباحث گستردهای ازجمله کمدی اسلپ استیک، بسط و توسعه کاراکتر، بداههگویی، نوشتن نمایشنامه و غیره ...
اگر فیلم «هتل رواندا» (۲۰۰۴) را ندیدهاید، پیشنهاد میکنم فرصت تماشای آن را از دست ندهید. فیلم روایتگر ساعتهای پرالتهابی از زندگی پُل روسِساباگینا، هتلدار رواندایی است که در جریان فجایع ۱۹۹۴ زمینۀ نجات افراد زیادی را فراهم کرد. همچنین بُرشهای تأملبرانگیزی از وضعیت جامعۀ رواندا در فیلم به تصویر کشیده شده است. جمعیت رواندا در آوریل ۱۹۹۴ بیش از هفت میلیون نفر بود که از سه گروه قومی هوتو ۸۵٪، توتسی ۱۴٪و توا۱٪ تشکیل میشد. گروه هوتو و توتسی از نظر ظاهری بسیار به هم شبیه هستند، با زبان و آداب و رسوم مشابه. در ۷ آوریل سال ۱۹۹۴ ...
۱...توی یک کوچه قدیمی با دیوارهای آجری یه پنجره میون دل سنگ دیوار اسیر بود طفلکی پنجره دویدن بچهها رو، خندیدن عابرها رو، پر زدن پرندهها، آواز پرستوها توی بهار رو میشنید، میدید اما ثابت بود.
بدجوری دیوارهای بدجنس اسیرش کرده بودند... پنجره قصه ما آه میکشید، اشک میریخت، با تمام وجودش میخواست که پر بگیره، رها بشه بره خنده کنه، مثل بچهها دنبال پروانه کنه... خبر نداره اما مقدره اسیر باشه دم غروبها، تو پاییزها وقت بارون تمام غم دنیا میریخت تو دل کوچیک پنجره دلش میخواست زمستونها بره یه جای گرم تابستونها هلاک نشه از گرما... گریه میکرد همراه ...