یادداشت
این سلسله «شبهخاطرات» را کم و بیش به شیوۀ تداعی معانی نوشتهام. چیزی - از نظر ظاهر البته - شبیه به قصّههای مثنوی معنوی. بنا بر این، آنچه میخوانید واقعیّتِ محض نیست. «شبهخاطرات» است. آمیزهای است از خاطرات نگارنده و تجربههایی که در نیم قرن گذشته به دست آورده است. اگر دوست داشتید با نویسنده همسفر شوید، در این سیر و سفرِ شخصی، نشانههایی از اوضاع و تحوّلات اجتماعی دهههای اخیر نیز خواهید یافت. در این نوشتهها برخی از نامها را برای حفظ حرمت حریم خصوصی اشخاص، تغییر دادهام.
نخستین خیزش مسلّحانه در تاریخ معاصر ایران
نوروز ۱۳۵۰ ...
تعداد زیادی از ما شبها قبل از خواب و صبحها صفحات اینستاگرام و آخرین استوریها را مرور میکنیم. از خبرها، سفرها، جلسات، مهمانیها، غمها، شادیها و روزمرگیهای یکدیگر باخبر میشویم. راز جذابیت اینستاگرام چیست که چنین بسیاری را به خود مشغول کرده است. یک سؤال دیگر هم میپرسم آیا امروزه عکس و فیلم گرفتن و دیدن امری عادی یا غیرعادی است.
تصاویر دارای نشانهاند و تفسیر آنها باید با لحاظ کردن متغیرهای فرهنگی و اجتماعی انجام شود. ما با انتشار عکسها در پی انتقال معانی ضمنی دلخواه هستیم و اینستا این بستر را تسهیل کرده است. عکسها عمر زودگذری یافتهاند. استوریها ...
قهرمانان دوران کودکیتان را به یاد دارید؟ در آن روزگاران خردسالی، شبها قبل از غرق شدن در خوابی عمیق به کدام فرد واقعی یا شخصیت به تماشا نشسته در فیلمها و سریالها فکر کرده و در عالم خیال، بودن در موقعیت و مرتبهای چون او را همانند حظّی عمیق به کام دل سپرده بودید؟
میدانیم که این الگوها بخشی از شخصیت وجودی ما را شکل دادهاند و در گذر زمان حضور برخی از آنها در هستیمان نهتنها کمرنگتر بلکه بسیار عمیقتر و ژرفتر شده و زمینه را برای ایجاد حسرتهایی همیشگی و یا تلاشهایی فوقالعاده در رسیدن به اهداف زندگیمان ...
محمدعلی بهمنی (۱۴۰۳-۱۳۲۱) شاعر و ترانهسرای معاصر آخرین غزلش را در نهمین روز ماه جاری سرود و از میان ما رفت. آخرین شعرش غزل و ترانه بدرود بود از دنیای خاکی که در بودنش به قدر و سهم خود با تغزل به آذین و آراستگی ظاهر دنیایش دلخوش بود.
روحیه عشقطلب و عواطف تغزلگون محمدعلی بهمنی او را بیشتر از دیگر جلوهها و صورتهای ادبی و شاعرانگی، به ترنم غزل بیشتر دلخوش بود تا شعر نو نیمایی و یا شعر آزاد و سپید معاصر و رایج. گرچه کارنامه ادبیاش از شعر نو نیمایی و حتی شعر آزاد هم خالی نبود اما ...
نامههایی درباره کلیلهودمنه
اشاره: «کلیله و دمنه» یکی از سیاستنامههای بازمانده از ایران باستان است که در سه قرن اول هجری از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و بعدها، در قرن ششم هجری - احتمالاً در سال ۵۳۶ - توسط «ابوالمعالی نصرالله منشی» به فارسی ترجمه میشود. ذبیحالله صفا ترجمه نصرالله منشی را نخستین نمونه از آثار نثر مصنوع فارسی میداند. کلیلهودمنه جدا از ارزشهای ادبیِ و جایگاهی که در تاریخ ادبیات ایران دارد، در تاریخ اندیشه ایران و بهویژه در تاریخ اندیشهی سیاسی نیز اثری در خور توجه است. «نامههایی درباره کلیلهودمنه»، تأملات و جستارهایی است حاصل پرسه زدنهای ...
یادداشتهای کوتاهی که تحت عنوان «کرمانیّات» عرضه میشود، حاصل نسخهگردیهای من است؛ نکاتی است که هنگام مرور و مطالعۀ کتابها و رسالههای خطی و چاپی یا برخی مقالات مییابم و به نحوی به گذشتۀ ادبی و تاریخی کرمان پیوند دارد و کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
۴۸) یادی از حسین کوهی کرمانی
حدود ۶۵ سال از مرگ حسین کوهی کرمانی میگذرد. او روزنامهنگار، شاعر و پژوهندۀ فرهنگ عامه بود. نام او با کتاب «ترانههای ملی یا فهلویات» بر سر زبانها افتاد و متعاقب آن با انتشار کتاب «هفتصد ترانه»، مورد توجه ایرانشناسان قرار گرفت. در این شماره به مرور زندگی و ...
ر
مقدمه
توی اتوبوس نشستهام. از پشتِ شیشۀ چرک گرفته و کثیفش به بیرون چشم دوختهام. به خیابانِ خلوتِ بامداد، پیش از دمیدنِ خورشید... . درختان خسته و خوابآلود، با نگاهی خمار چشمانتظارِ آمدنِ خزاناند تا با برگریزانِ پاییزی، به خوابِ زمستانیشان فرو بروند. برگهای زرد و نارنجی و سرخفامشان، با وزیدنِ اندک نسیمی، به سانِ باران بر سرِ هر پیادهای فرو میبارند. اتوبوس آرام به راه میافتد. بسیاری از مغازهها بستهاند. تکوتوک آدمهایی گوشۀ پیادهرو، بیخِ دیوار را گرفتهاند و با گامهایی پر شتاب به سوی مقصدشان رَهسپارند. بادِ خنکِ پاییزی، از لای پنجرۀ نیمهبازِ اتوبوس داخل خزیده و چرتِ صبحگاهی ...
«هارون یشایایی» (پرویز یشایایی) یکی از تهیهکنندگانِ خوشنام و بلندآوازۀ سینمای ایران است که بخشی از فیلمهای روشنفکری و ارزشمندِ سینمای ما، مدیونِ حضور و تلاشِ او است. شاید اگر یشایایی و نگاهِ جدیاش به کارِ فیلمسازی نبود، ستارههای کمنظیری همانند: «اجارهنشینها»، «ناخدا خورشید»، «در مسیرِ تندباد»، «ای ایران»، «هامون» و... «گبه» بر تارکِ آسمانِ سینمای ایران نمیدرخشیدند. ستارههایی که هر یک به تنهایی آبرویی برای فرهنگ و هنرِ این مرز و بوم هستند. یشایایی، در طی سالها کنشگری در عرصههای مدنی، فرهنگی، رسانهای و سینمایی، با چهرههای بسیاری آشنا شده که البته برخی از آنها دغدغههای مشترک با او ...
«فتحالله جعفری جوزانی» را بسیاری شاید با بازیهایش در مجموعههای «آژانس دوستی» و «در چشم باد» بشناسند؛ اما او به جز بازیگری، در کار تهیهکنندگی سینما و تلویزیون و همچنین ترجمۀ کتاب نیز دست داشته است. وی فعالیتِ حرفهای خود را در کار تهیهکنندگی سینما با فیلمِ «بلوغ» به کارگردانی برادرش «مسعود جعفری جوزانی» آغاز کرد. فیلمی که جایزۀ ویژۀ هیئتداوران در بخشِ مسابقۀ سیمرغِ هجدهمین دورۀ فستیوال فجر را برایش به ارمغان آورد. سپس با فیلمِ «باد در علفزار میپیچد» «خسرو معصومی» فعالیتش را در کار تهیهکنندگی سینما ادامه داد که برای این اثر، نامزدِ دریافتِ بهترین فیلم در ...
نه اینکه فقط حرف من باشد! همه افراد و گروههایی که در کرمان اجرای موسیقی داشتهاند شاهدند که اینجا با جاهای دیگر متفاوت است. شاید موسیقی زیاد شنیدهاند. شاید ژنتیک باشد. در هر صورت این مردم موسیقی جدی را میشناسند. هیچ کار فاخری در این دیار کم مشتری نیست. یادم هست سالها پیش یک خواهرخواندگی موسیقایی بین کرمان و شهر وین اتریش برقرار شد و در شروع این مراوده یک گروه موسیقی کلاسیک برای اجرای برنامه به کرمان آمدند. سرپرست گروه در گفتوگو با یکی از نشریات گفته بود قبل از اجرا حداکثر مخاطب در شهر کرمان را بین ده ...
در بهار امسال، چهاردهمین دورۀ فستیوال موسیقی قفقاز در کشور گرجستان برگزار شد. در این دوره از فستیوال گروه موسیقی کوبهای پَرهون به سرپرستی مهران جابرینسب و همکاری سینا غضنفریپور از کشور ایران شرکت کرد و توانست مقام اول و جایزهبزرگ (گرند پریکس) فستیوال قفقاز ۲۰۲۴ را کسب کند. گروه کوبهای پرهون یکی از افتخارات دیار کرمان و ایران است که از نوازندگان سازهای کوبهای در شهر کرمان توسط مهران جابرینسب تشکیل شده است.
مهران جابرینسب، متولد سال ۱۳۷۰ خورشیدی در شهر کرمان و دارای مدرک کارشناسی متالورژی است. مدرس و نوازندۀ سازهای کوبهای و شاگرد استادان بزرگی همچون بیژن ...
عارف قزوینی در سال ۱۸۸۲ متولد شد و در سال ۱۹۳۴ از دنیا رفت. وزیری، در مقایسه با این شاعر که کابوسی نیز برایش بود، عمری طولانیتر داشت. وزیری در سال ۱۸۸۷ به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۹ وفات یافت. وزیری عمر بسیار طولانیاش را صرف ایجاد نهادهایی کرد که به تصورش به ارتقای آموزش موسیقی کمک میکردند و به تفصیل به نظریاتش درباره نحوه درست برخورد با موسیقی جهت تضمین منافع اخلاقیاش برای ملت پرداخت. وزیری، در یادداشتهای آموزشی، سخنرانیها و مقالاتش در چندین دهه، به اظهارنظر درباره اخلاقی بودن موسیقی پرداخته بود. عارف نیز نظراتش درباره همین ...
متن دراماتیک سرنوشت عجیبی دارد. دو حوزه ادبیات و تئاتر مدعی آن هستند و بر حسب نوع استدلالشان، کارکردها، امکانات و شیوههای وجودی گوناگونی به آن نسبت میدهند. دوگانگی متن دراماتیک از یک سو مشروط به ویژگی برخی از مراحل تاریخی تئاتر در ارتباط با تأکید بر «تئاتری بودن» است، یعنی جستجوی ابزارهای بیان نمایشی خاص و نگارش متن برای اجرا. از سوی دیگر، ماهیت و تفسیر متن دراماتیک متأثر از توسعه هنر کلامی ازجمله گسترش روابط متقابل بین ادبیات و تئاتر و رویکرد به کارکردهای متفاوت آنها و همچنین بهشدت تحت تأثیر سنت تفکر نظری درباره ادبیات و بیش ...
بن جانسون جمله معروفی درباره شکسپیر دارد، او میگوید: «شکسپیر فقط متعلق به زمانه خودش نیست، او برای همه زمانها و همه مکانهاست.» با اصطلاحی عامیانهتر میتوان شکسپیر را هنرمندی «بهروز» قلمداد کرد. نمایشنامههای او مسائل بسیاری درباره قدرت معاصر - معاصر به معنای همه زمانها - تنشها، سیاست و پوشش نازک تمدن - که هر لحظه ممکن است از بین برود - بیان میکنند. شکسپیرشناسان بر این باورند که بسیاری از رویدادهای سیاسی معاصر را میتوان در نمایشنامههای او دید یا به شخصیتهای او منتسب کرد، به همین دلیل است که آثار او برای همه دورانها قابل فهم، تفسیر ...
به نظر میرسد انسان اشتهایی سیریناپذیر برای داستان دارد. هزاران سال پیش ما دور آتش جمع میشدیم تا اتفاقات روز را به اشتراک بگذاریم. در دنیای کنونی، داستانها را به انواع مختلف مصرف میکنیم، از طریق پلتفرمهای پخش آنلاین، پادکستها، اخبار، سینما، خواندن شعر، رمان، روزنامه و دیدن تئاتر. برخلاف رماننویسی که برای صفحه مینویسد یا فیلمنامهنویسی که برای سینما یا تلویزیون مینویسد، نمایشنامه نویسان برای صحنه مینویسند. ممکن است به نظر برسد که چون «واژه» یکی از مصالح اصلی نمایشنامهنویس است، پس نمایشنامهنویسی حرفهای بسیار شبیه به گونههای دیگر نویسندگی است، اما روبرو شدن نمایشنامهنویس با «واژه» تنها آغاز ...
به دلیل حساسیت موضوع آموزش کودکان بخصوص در دوران ابتدایی تولد و سالهای اولیۀ رشدشان؛ بر آن شدیم مطالبی به موضوع لزوم آموزش کودکان در حیطۀ هنر و بررسی کارکردها و چالشهای موجود در این حوزه بپردازیم. در شمارۀ هفتاد و هفتم مجلۀ سرمشق به بررسی آموزشگاههای هنری و نحوۀ آموزش برای کودکان بالای سه سال پرداخته شد. در این شماره نیز به جایگاه و کارکرد هنر در بالندگی کودکان نوپا و لزوم شروع آموزشهای هنری از سنین کم حتی نوزادی نگاهی انداختیم. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگویی است در خصوص این موضوع با چند تن از هنرمندان ...
«مژگان طیاری» در هنرستان رشتۀ گرافیک خوانده، در ادامه به تصویرگری کودک علاقهمند شده و در این زمینه فعالیت کرده؛ هرچند خانواده همراهیاش نکردهاند و به اصرار آنها در رشتۀ دیگری درس خوانده که این را حسرت این روزهایش میداند؛ او سالها در کانون «پرورش فکری کودک و نوجوان» کار کرده و عِرق خاصی به آنجا دارد به گونهای که بارها در خلال گفتوگو عنوان کرد «من یک کانونیام» این عرق به حدی است که گاه در پاسخ سؤالاتم که شخصی بود ناخودآگاه باز به کانون و صحبت از کانون میرسید، انگار کانون جزی از او شده است؛ با همۀ ...
با این جمله آغاز میکنم
خلاقیت؛ هنر پرورش ذهن است؛
آنچه بیشتر از هر هدفی در نقاشی کودکان اهمیت دارد، پرورش خلاقیت میباشد.
آموزش صحیح خلاقیت پیامدهای بسیار پراهمیتی از جمله افزایش اعتماد به نفس، افزایش تمرکز، ذهنی بازتر و آمادهتر برای پذیرش هر علوم دیگر، رفع اضطراب و استرس، توانایی حل مسئله و بیان احساسات از طریق نقاشی را دارد.
نقاشی کودکان با الگوبرداریها از تصورات ذهنی شخص دیگر هیچ پیشرفتی نخواهد کرد و علاوه بر پیشرفت نکردن بسیار مخرب هم میباشد.
تمام دغدغه شغلی من در این زمینه این است که با ذهن کودکان چه میکنیم؟!
آیا درخت با الگوی سنتی دایره و مستطیل ...
این كه دلیل نامگذاری سكونتگاههای انسانی چه بوده است، از پرسشهای همیشگی پژوهشگران فرهنگ ملل بوده است. همچنین این كه نام زیستگاههای انسانی در درازای تاریخ، چه فرایندی از تحول را طی كرده و چگونه دچار دگرگونی شده است نیز به همین اندازه دارای اهمیت است. در این جستار میکوشیم با تكیه بر اسناد و متون تاریخی و جغرافیایی، متون ادبی و كتابهای لغت و نیز با در نظر داشتن فرهنگعامه بهصورت مطالعه موردی و یا درنگ در الفاظ و معانی نامها به دنبال یافتن پاسخی در خصوص وجه نامگذاری اعلام جغرافیایی در ایران برآییم.
در این تحقیق نام جغرافیایی متعددی ...
- میرغضبی آهسته ببر، ندارد!
در دومین بخش «حیرت و عبرت»، حکایتی بس تلخ و حیرتانگیز از وقایع تاریخ کرمان در دوره قاجاریه تقدیم خوانندگان محترم میگردد. حکایت جوانی که پدرش بهعنوان «میرغضب» از اجزای حکومتی محسوب میگردیده و با فوت او - و با توجه به عدم تخصص و مهارتی در حرفه و شغلی، در روزگاری که بهطور معمول سنت ادامه یک کسب یا صنعت در خانوادهها و اقشار جامعه، به صورت نسل اندر نسل و موروثی درآمده بود - سعی داشت تا به طریقی بتواند - به رغم منفور بودن جایگاه و عدم تمایل به مناصبی چون: میرغضب، جلاد، ...
ما ایرانیها بهشدت به گذشتۀ خود وابسته شدهایم. در حقیقت دوست داریم در همان گذشته بمانیم تا به سمت فردا حرکت کنیم. در درون خود گذشته و خاطراتش را میجوییم و از کشورمان گذشتهاش را به یکدیگر یادآوری میکنیم. گویی نمیخواهیم از آینده بگوییم و حتی به آن فکر کنیم. دانشجو که بودم هم همین بود. بیشتر گویی هراس داشتیم که از فردایمان بگوییم و کسی به آن خوشبین نبود. دردناکتر آنکه اگر از آینده هم میگفتیم مترادف با رفتن و مهاجرت بود نه ماندن و ساختن که امید چندانی به آن نبود. بلی... و خیلیها هم بر اساس همان ...
بسیاری بر این عقیده هستند که گونۀ فعلی انسان را هوموساپینس یا انسان خردمند بنامند اما تفاوت اساسی ساختار مغز ما با سایر حیوانات و امکان تصور آینده این ایده را در ذهن برخی دانشمندان پرورش داده است که نام گونۀ فعلی را انسان آیندهنگر بگذارند. این امکان شاید مهمترین تفاوت ما با سایر موجودات کرۀ زمین باشد و به همین دلیل است که قسمت پیشپیشانی جمجمۀ انسان بیشتر از سایر گونهها رشد کرده است؛ اما این امکان چه دستاوردی برای ما داشته است؟ تصور آیندهای تیرهوتار و فلاکتبار یا تصور آیندهای روشن و جذاب چه تغییری در زندگی اکنونمان ...
با اعلام نتایج مقدماتی کنکور، بحث بر سر نحوه محاسبه نمرات و تأثیر معدل و سایر عوامل دخیل، بالا گرفته تا جایی که شورای عالی انقلاب فرهنگی تصمیم به مداخله گرفته است. شنیدهها حاکی از آن است که سازمان سنجش، با اتخاذ سازوکاری که چندان روشن نیست، بهنوعی برای عدهای حق مضاعفی قائل شده و طبعاً حق گروه دیگری را تضییع کرده است. از طرف دیگر، بحث سهمیهها، محل سرخوردگی بسیاری را موجب شده است. این یادداشت، مسئله سهمیهها را از دیدگاه اجتماعی و فلسفی و حکومتداری مورد بررسی قرار میدهد و به این سؤالات پاسخ خواهد داد که آیا ...
۱) «پازل زندگی را که بازی میکنی، باید از کشف هر قطعه لذت ببری...وقتی قطعه هفتاد و هشتم در دستانت است، باید تمام پازل بشود قطعۀهفتاد و هشتم.
تیرگیهایش، همچنان که روشنیهایش، تیزیهایش، همانگونه که انحناهایش.
در قطعۀ هفتادوهشتم، باید چنان زندگی کرد که انگار زندگی همین قطعه است و لاغیر»
اینارو توی کتاب دال دوست داشتن نوشته. کتابی از حسن وحدانی...
می دونید چیه؟ توی همه این سالهایی که گذروندیم خیلی وقتا پازلها رو بدون درک اهمیتشون گذاشتیم سرجاش. از عمق وجود لذت اون کار رو حس نکردیم. مثل یک وظیفه باهاش برخورد کردیم در حالیکه با تلاش زیاد و گذر از خیلی ...
دلم میخواست هماکنون کنار پریدخت نشسته بودم و بغلش میکردم تا عزای سید محمود جانش را در آغوشم زار بزند.
آخر را اول میگویم: سید محمود جان پریدخت مرد. نمرد کشتنش؛ در حمله قشون روس به مریضخانه مشروطه؛ همانجایی که سید محمود طبابت میکرد. درسش را تمام نکرده طبابت میکرد. در واقع آمده بود تا هر آنچه کم و بیش در فرانسه یادگرفته را برای درمان مجروحان جنگی به کار برد.
از پاریس آمده بود تبریزِ ایران همین بغل طهران، آنطرفتر پریدخت و پریدخت خبر نداشت. خبر نداشت که مردش سه ماه است درس و طبابت و محل تحصیل و همه چیز ...
بدنِ پولدارها، مثل بالش پنبهایِ اعلاست؛ نرم و سفید و توخالی. بدن ما فرق میکند. ستونِ فقرات پدرم، طناب گره گرهی بود، از آنها که زنها توی دِه با آن از چاه آب میکشند. استخوان ترقوۀ برجستهاش مثل قلادۀ سگ، دور گردنش میپیچید؛ بریدگیها و خراشها و اثر زخمها، مثل آثار محو شلاق روی بدنش، از سینه و کمرش به پایین ادامه داشت و تا زیر استخوانهای لگن و لمبرهایش میرسید. داستان زندگی آدم فقیر روی بدنش نوشته شده، با قلم نوکتیز.
خواب پولدارها و خواب فقیرها هرگز باهم تداخل ندارد، دارد؟
ببینید، فقیرها تمام عمرشان خواب میبینند که غذای کافی گیرشان ...