چطور از نردبان طنز فاخر پایین آمده‌ایم؟
بخش جنگ

یک - میراث خوب و میراث‌داران شایسته

از میان ادیبان طنزپرداز بی‌شک حافظ، سعدی و عبید زاکانی در زمره پیشگامان طنز فاخر این دیارند. ویژگی طنز آنان آلوده نبودن هنرشان به غرض بوده است. زبان این‌گونه طنز اگرچه در پرده است ولی چون نیشتر، دمل پلشتی‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را می‌شکافد. طنز از دیدگاه آنان، لودگی و خنداندن خلایق به هر قیمت نیست بلکه ابزاری است برنده که با شیوه نصیحت الملوکی خود قدرت حاکمه را به چالش می‌کشد و ناب‌ترین ارزش‌های اخلاقی را به ظریف‌ترین زبان بیان می‌کند. به قول یکی از ادیبان کار این شاعران دادگاهی کردن همه اربابان ریاکاری و ظلم در پیشگاه شعر و نثر است.

با گذار از این دوره که در آن به‌زعم من طنز فاخر در اوج شکوفایی بوده است تا دوران مشروطه - به‌جز کارهایی پراکنده - چندان نقطه روشنی در طنزپردازی یافت نمی‌شود. گویی طنز ادبی تنها یک بار توانسته قله را فتح کند و پس از آن در سیر نزولی، از شیب کوه پایین آمده است. در واقع با وزیدن رایحه آزادی، باز شدن فضای سیاسی و آزادی بیان با همراهی مطبوعات - به‌عنوان رکن چهارم دموکراسی - طنزی فاخر رخ می‌نماید که تنها به شیوه نصیحت‌الملوکی عمل نمی‌کند بلکه هم به مستبدان حمله می‌کند و هم شمع آگاهی بخشی را به دست آحاد مردم می‌دهد که در نور روشنگر آن، حقوق از دست رفته خود را بشناسند و مطالبه کنند. سبک این طنز غالباً انتقادی و با مضامین نو است و مسائل پیچیده اجتماعی و سیاسی را برای عامه مردم به زبان ساده بیان می‌کند. اگرچه طنز این دوره به خون میرزاده عشقی - شاعر جوان و آزاده - آغشته می‌شود، ولی ادیب‌الممالک فراهانی، دهخدا ملک‌الشعرای بهار، اشرف‌الدین حسینی (نسیم شمال)، زین‌العابدین مراغه‌ای، علی‌اکبر صابر، فرخی یزدی، عارف قزوینی و ایرج میرزا در صحنه‌اند که بیرق را به دست آیندگان بسپارند؛ که البته به گفته صاحب‌نظران دهخدا در طنز این دوره پیشرو است. در این دوره با توسعه کمّی مطبوعات زمینه نشر و رساندن پیام گسترده‌تر می‌شود و گذشته از نشریات پایتخت، تعداد نشریات شهرستانی هم به ۱۵ نشریه افزایش می‌یابد. با اشغال ایران در جنگ اول، افزایش قحطی و از سویی مشکلات داخلی، دوران مشروطه با همه پیامدهای مثبت آن ازجمله آزادیخواهی، آگاه شدن مردم نسبت به مطالباتشان و قانون‌مداری به حاشیه کشانده می‌شود و طنز نیز به محاق فراموشی می‌رود تا اینکه میراث به‌جا مانده از این دوران در سال ۱۳۰۲ به برادران توفیق می‌رسد و آن‌ها با پرچمداری شایسته، طنز را با انتشار مجله‌ای سامان مجدد می‌بخشند. شعار این نشریه «نشر حقایق، تنویر افکار عمومی، مبارزه با جهل و فساد و خرافات و تلاش برای کسب آزادی و عدالت» بود و تا سال ۱۳۵۰ در راستای این شعار می‌کوشند. توفیق از چندین منظر قابل‌تأمل و مطالعه است ولی مهم‌ترین ویژگی این نشریه این است که توانست زمینه انتشار مجلات طنز به شیوه امروزی را فراهم کند و در این راستا بدعت‌گذاری شگرفی صورت بگیرد که بعداً توسط کیومرث صابری به اوج برسد. صابری با راه‌اندازی مجله «گل‌آقا» نقطه عطفی در طنز‌نویسی ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب می‌شود. طنزی که آن‌قدر بدیع و قوت‌مند بود که نام خود گل‌آقا را به‌عنوان صفت تا امروز با خود حمل کرده و برای خودش یک ژانر محسوب می‌شود. ژانری که در تعریفش صابری گفته که طنز گل‌آقایی‌اش «زدن با شاخه گل به صورت فردی است که به خواب فرو رفته و هدف بیدار کردن اوست و مثل تیغ جراحی است که بدن بیمار را به قصد بهبود و معالجه می‌برد و البته با چاقوی سلاخی تفاوت دارد!» صابری اگرچه در افواه عمومی به سوپاپ اطمینان و انحصارگری متهم شد و منتقدانی را در بین روشنفکران و سیاسیون پیدا کرد ولی به‌زعم نگارنده او یکی به نعل زد یکی به میخ تا طنز مکتوبی که از نیاکانش به ارث رسیده بود جوان‌مرگ نشود.

بعد از این دوره، طنز مکتوب در ستون‌های روزنامه‌ها به صورت تک‌صفحه‌ای و یا به صورت ضمیمه نشریات - به‌ویژه ‌نشریات محلی استان‌ها - هویتی مستقل یافت و تا امروز ادامه پیدا کرد که از این میان ویژه‌نامه طنز «قینوس» ضمیمه طنز و کاریکاتور هفته‌نامه فردوس کویر که اندکی پس از فوت مرحوم صابری در استان کرمان منتشر می‌شد، از قوی‌ترین ضمیمه‌های طنز مطبوعات محلی به شمار می‌رود. قینوس حکم خط‌شکن جبهه طنز را داشت و از این رهگذر نه‌تنها طنزپردازان را از گوشه عزلت به عرصه مطبوعات کشاند بلکه زمینه فعالیت‌های جنبی ازجمله برگزاری شب‌های شعر طنز، تشکیل انجمن مستقل طنزپردازان کرمان و آماده کردن فضا برای ورود نشریات دیگر را به عرصه پرمخاطره طنز فراهم کرد. کار دیگر قینوس ایجاد فضایی باز برای عرض‌اندام طنزپردازان گمنام بود که این خود به معرفی و پرورش استعدادهای برجسته طنز در استان انجامید.

دو - از توالت نوشت‌ها تا جوک‌های اس.ام.اسی!

بی‌گمان کمرنگ شدن انتشار مجلات طنز مکتوب در کشور و متعاقب آن گسترش اینترنت، طنز راه خود را از سویه ادبی و فاخر، به سمت فضاهای مجازی کج کرد و مترادف انواع جوک‌های بی‌مایه و کلیپ‌های هجوآمیز قرار گرفت. شاید بی‌راه نباشد که بگوییم برخی از سردمداران جوک‌های سخیف این فضای جدید طنز، ادامه‌دهندگان همان نسلی بودند که رکیک‌ترین شوخی‌های اروتیک و جوک‌های جنسیتی و قومیتی سخیف را روی در و دیوار توالت‌ها و زیرگذرها می‌نوشتند و بی‌آنکه ردی از خود بر جای بگذارند، درمی‌رفتند! البته طنزهای نوشته شده پشت کامیون‌ها و یا وانت‌ها را هم باید در همین حوزه قرار داد از این رهگذر، بی‌راه نیست که طنز این دوره را به خاطر پررنگی شوخی‌های جنسی و سخیف، «دوره طنز پوپولیستی» بنامیم. چراکه کانال‌های مختلف تلگرامی و پیج‌های اینستاگرامی و توئیتری، طنز فاخر را به سمت نوعی طنز محفلی و کوچه‌بازاری سوق دادند و در نهایت این ژانر ارزشمند تقلیل یافت به یک سری شوخی‌های دم‌دستی که در بهترین حالت یک حیاط‌خلوت بود که در آن افراد حرف دلشان را بی‌پرده می‌زدند و نارضایتی‌هایشان را با هجو کردن یکدیگر و طعنه به سیاسیون ابراز می‌کردند. از شاخصه‌های این ژانر، جوک‌های قومیتی است که غالباً با روایتی از یه ترکه... یه لره...، یه کرمونی...، یه قزوینیه...، یه اصفهانیه و ... شروع می‌شود. میراثی از این سنت طنز که اگرچه سال‌ها باعث خنده مردم شد اما به‌مثابه یک تیشه بر ریشه انسجام اجتماعی و وحدت قومی ما فرود آمد و امروز با پیشرفت تکنولوژی، متأسفانه شکل این بداخلاقی‌ها، مدرن‌تر و با قوت بیشتری به عرصه فضای مجازی کشیده شده است. در صورتی که در ورژن قدیم، حوزه حکم‌فرمایی این شوخی‌ها و طنازی‌ها فقط به محافل و مجالس دورهمی ختم می‌شد ولی امروز در فضای مجازی به طور انبوه و گسترده پخش می‌شود و احساسات بسیاری را جریحه‌دار می‌کند. شوربختانه شوخی‌های قبیله‌ای تنها در جوک‌ها و پیام‌های هر روزه و در محدوده خنده و سرگرمی باقی نمی‌ماند و چه بسا فرهنگ‌های قومیتی را در مقابل هم قرار می‌دهد و دشمنی ایجاد می‌کند. گذشته از آن ایجاد نوعی احساس حقارت بین نسلی هم به وجود می‌آورد و بعضاً ماهیت زبان با لهجه‌ای که مورد تمسخر واقع شده را نیز مخدوش می‌کند.

سه - طنز و انقلاب گوشی‌های هوشمند

با ورود نسل جدید گوشی‌های هوشمند دوربین‌دار و طراحی شبکه‌های مجازی ازجمله وایبر، واتساپ و تلگرام، انفجار اطلاعات به معنای واقع رخ می‌دهد و هر کس با عضویت در چندین و چند شبکه مجازی نمی‌خواهد که از قافله تکنولوژی روز جا بماند. با این وضعیت روزانه هزاران پیام در شبکه‌های مجازی به افراد می‌رسد که درصد زیادی از آن‌ها فاقد نکته‌ای مفید و کاربردی برای بهتر شدن روند زندگی‌شان است. کارایی بالای گوشی‌ها و شبکه‌های مجازی به تنها برخوردهای قومیتی محدود نمی‌ماند و خنده‌های مجازی به جوک‌های جنسیتی تغییر می‌یابد و از این رهگذر پدیده ۱۸+ شکل می‌گیرد و شوخی‌ها از حالت نوشتاری به سمت کلیپ‌های تصویری و بی‌پرده تبدیل و هدایت می‌شود. شاید این هجمه طنز سخیف و پوپولیستی، فرهنگ شوخ‌طبعی مردم ایران را که به‌تبع آن اخلاق مهرورزی و عطوفت را تقویت می‌کرد نیز با چالش روبه‌رو کرده است؛ به طوری که امروز می‌بینیم دیگر عملاً در زندگی واقعی مردم ایران خبری از طنازی‌ها و مثل‌گویی‌ها و لطیفه‌های ظریف رخ نمی‌نماید. با گشت‌وگذاری در شهر با تأسف مشاهده می‌کنیم که در زمان رانندگی، پشت چراغ‌قرمز و در جست‌وجوی جای پارک و ... دیگر از این روحیه لطیف و ظرافت طبع در برخوردها خبری نیست و تنها چیزی که عایدمان می‌شود پرخاشگری، عبوسی، خودبزرگ‌بینی و خودشیفتگی‌های مفرط است که بعضاً هم به برخوردهای فیزیکی منجر می‌شود در حالی که قدیم‌تر مردم میراث طنزی توأمان با حکمت را بر دوش می‌کشیدند که ثمره‌اش اخلاقی زیستن بود ولی امروز با طنزی عامیانه و محفلی روبه‌رو شده‌اند که آن‌ها را از درون تهی کرده است.

چهار- سینمای بدون فلسفه، سیمای بدون آرمان

در این گیر و دار چرخش طنز، هنر هفتم هم از این قافله عقب نمی‌ماند و با استفاده از ذائقه تغییر یافته مردم، این سبک طنز کم‌کم به سینما و تئاتر و شوهای تلویزیونی هم راه باز می‌کند. با نگاهی به فیلم‌های کمدی اکران شده در سال‌های اخیر، این واقعیت رخ می‌نماید که فیلم‌سازان برای فروش بیشتر فیلمشان با تکیه بر انگاره‌های جنسی و قومی، صرفاً می‌کوشند مخاطب را به دیدن فیلم و خندیدن وادار کنند. خنداندن مردم با شوخی‌های جنسی و مضامین سخیف که بارها در فضای مجازی تکرار شده، دارد به سنت شومی در سینمای کمدی ما هم تبدیل می‌شود. این رویکرد در استندآپ‌های تلویزیونی ازجمله خندوانه، دورهمی و ... هم به شکل غیرمستقیم به سمت فضای اروتیک سوق پیدا کرده و با سیاست صرفاً خنداندن مردم به هر قیمتی برنامه‌ریزی می‌شود.

پرواضح است که سینما با ادبیات ارتباط دارد و ادبیات هم به‌نوعی تحت تأثیر فلسفه است. با این وصف به نظر می‌رسد فیلمنامه‌نویس امروز همچون نسل قدیم آرمان‌گرا نیست و به دلایلی که جای بحث آن در این مقال نمی‌گنجد، از فلسفه خاصی نیز پیروی نمی‌کند بنابراین طبیعی است که ادبیات فیلمنامه‌ها فاخر از آب درنمی‌آید و دچار روزمرگی و پوچی می‌شود.

پنج- جای خالی طنز فاخر و وارثان اهل

طنز در لغت به معنی «مسخره کردن» و «طعنه زدن» آمده است که مترادف واژۀ satire اروپایی است اما در ادبیات معاصر به معنای انتقاد غیرمستقیم با چاشنی خنده، به کار می‌رود. با این تعاریف و اگر بپذیریم طنز هشداری کنایه‌آمیز است به ترک ناپسندی‌ها، طبیعتاً خود نباید ابزاری برای ترویج ناپسندی‌ها باشد ولی چیزی که امروز در زمینه طنز شاهد آن هستیم برعکس این گزاره و در مسیر تحقیر فرهنگ‌ها و قومیت‌ها قرار گرفته است. از مسائل دم‌دستی می‌گوید و رسالتش خندیدن به هم است تا خندیدن با هم و به عبارتی عیب‌جویی کردن و اهانت را ترویج می‌دهد.

طنز بسیار دشوار و پیچیده است و برخلاف کمدی، فلسفه‌اش خنده برای خنده نیست بلکه در حقیقت اعتراضی است بر نابسامانی‌های جامعه که مسببان این کژی‌ها شنیدن بی‌پرده این اعتراض‌ها را برنمی‌تابند. از این رو طنزپرداز با بزرگ‌نمایی و شفاف نشان دادن زشتی‌ها درصدد تذکر، اصلاح و رفع آن‌ها برمی‌آید. گر چه طبیعت طنز بر خنده استوار است اما خنده وسیله‌ است نه هدف و در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که به ناگاه خنده را از روی لب برمی‌دارد و انسان را به تفکر وامی‌دارد. مسلماً در شرایط اسفناک جوامع، طنزپرداز باید با هدفی ارزشمند وارد گود شود و چون پهلوان زورخانه خاک گود را بر پیشانی بمالد و سر فرود آرد و زبان اعتراض مردم شود. طنزپرداز باید به آنچه می‌گوید باور داشته باشد و رسالتش این است که با تیزبینی و توجه عمیق به مسائلی که دیگران از کنار آن بی‌اعتنا گذشته‌اند، بکوشد شعور مردم را متوجه دردهایی کند که گریبانگیر آنان است؛ بنابراین افشاگری و آگاهی بخشی توأمان مهمترین مسئولیت طنزپرداز است که این کار را با نیشخند، مضحکه و شیوه‌ بیانی ظریف انجام می‌دهد تا انتقاد او سازنده باشد.

البته برخی معتقدند که طنز ممکن است با لودگی آمیخته شود در حالی که این گونه نیست چراکه طنز در ذات خود فاخر است و آنچه که آلوده به لودگی است اساساً طنز نیست. چنانچه که «عمران صلاحی» در این باره می‌گوید: وقتی هجو از حالت شخصی درمی‌آید و جنبه عام به خود می‌گیرد، تبدیل به طنز می‌شود. وقتی هم هزل از دایره محدود و خصوصی‌اش درمی‌آید، تبدیل به فکاهه می‌شود. در ادب کهن به هزل معتدل، «مطایبه» می‌گفتند که خیلی نزدیک به فکاهه امروز است.

شش- یک کلام؛ ختم کلام

در این مقال اندک قصد بررسی تاریخی و تحلیل ادبیات طنز مدنظر نگارنده نبود که صاحب‌نظران و فرزانگان بسیار از آن سخن گفته‌اند بلکه هدف بیان دردمند و ظریفی از طنز - آنچه بود و آنچه باید باشد - است. آنچه مسلم است امروز بیش از هر چیزی نیاز به احیای سنت بزرگان در زمینه طنز و طنزنویسی داریم. ما میراث‌داران خوبی برای طنز فارسی نبوده‌ایم و حالا وقت آن رسیده که نهیبی بزرگ بر پیکره طنز دروغین رایج بزنیم. ارسطو خنده را نتیجۀ شگفتنی می‌داند و شوپنهاور معتقد است هر بیانی که در او ناسازگاری باشد، خنده‌آور است؛ بنابراین تعاریف فیلسوفانه، هر طنزی امکان دارد خنده‌دار باشد، اما هر نوشته خنده‌داری طنز نیست و شاید هجو، هزل و یا فکاهه باشد و به قول یکی از طنزپردازان: «هجو و هزل هرگز دردی را از جامعه دوا نمی‌کند چراکه به غرض شخصی آلوده است؛ اما طنز فاخر و دردمند در عین شیرینی و برخورداری از رگه‌های کمیک، عمیقاً دردناک و غمگین است. طنز هم مانند تراژدی و چه‌بسا بیشتر و عمیق‌تر از آن، آلام و دردهای جامعه را فریاد می‌زند.» همان که امروز در شرایط فعلی جامعه جایش به شدت خالی است و نباید منتظر ماند به قول حافظ «دستی از خویش برون آید و کاری بکند» و این چنین مسئولیت را از خود ساقط کنیم بلکه باید هر چه سریع‌تر دست به کار شد تا این سیل بنیان‌کن ته‌مانده‌های فرهنگ و هویتمان را با خود نبرده است در پایان این سؤال همیشه ذهنم را مشغول کرده است که اگر سردمداران دوران طلایی طنز، امکان دسترسی به فضای مجازی - مثل امروز ما را داشتند - چه می‌کردند؟!