شعرطنز
طنز

سال اژدها

حمید نیکنفس

ز سوز و آتشِ ای اژدهاها

بسوزه بعد از این بابای ماها

بچرخه سال نو وَر روی دُمبش

هَمِش وَرمی جِکه وَر روی پاها

زبون و چشم و گوش و مغز آدم

همیشه می‌خورن از ای غذاها!

نگاهش آتشه ای دُم بریده

که می‌ره زهره‌مون با ای نگاها

ز گودالی اگر بیرون بیایم

به سر مِندازِتَم وَر توی چاها

کُلاوَر داره و مِله کُلامَم

خدا رحمی کنه وَر بی کُلاها

دماغش چاقه و پشتش به کوهه

نشسته یه وری، اروای شاها

خدا رِ می‌برن از یاد میگن

بشن تا معتبر بعضی گداها

چرا سالی نچرخه روی آدم!!!

نره تا سال نو ور ناکجاها

خری که خورده جو کارش خرابه

نکرده پوزه‌ای وَر زیر کاها

برای درد مردم دکتری کو؟

نمیا کاری‌ام از ای دواها

نداره جایی‌ام‌ وَر ما، که گفتن

جهندم پُر شده با ای گناها

حمیدو شاعرم چون نیک نفسه

ردیفه شعرشم ای دفعه با ها ...

۱ - ای: این

۲ _ وَر: به، برای

۳ _ وَرجِکیدن: بالا و پایین پریدن

۴ - زهره‌مون می‌ره: زهره‌مون از ترس می‌ترکه

۵ - مِندازتم: مرا می‌اندازد

۶ - کُلاوَردار: کلاه‌بردار

۷ - مِله: می‌گذاره

۸ - کُلامَم: کلاه هم

۹ - اروای شاها: ارواح بابای شاه‌ها

۱۰ - ضرب‌المثل کرمانی: خری که جو خورده زیر کاه‌ها پوزه می‌کنه، دیگه کاه نمی‌خوره

۱۱ - جهندم: جهنم

مرثیه سماور

سیدعلی میرافضلی

کسی که فحش ز ملت شنید، داور بود

کسی که خیر ز کارش ندید، داور بود

کسی که اگزوز خاور حواله‌اش کردیم

اگر شدیم ازو ناامید، داور بود

علیه ما که به سوتش دمید، نا داور

به نفع ما که به سوتش دمید، داور بود

تمام ملت ما، اِند داوری هستند

کسی که مدرک آن را خرید، داور بود

مربیان و مدیران و مابقی خوبند

شبیه حرمله، عین یزید، داور بود

کسی که سکه برایم خرید، بود مدیر

کسی که کارت به رویم کشید، داور بود

کسی که توپ‌تر از توپ بود، من بودم

کسی که در عقبم می‌دوید، داور بود

اَرَنج ما که غلط بود، هیچ حرفی نیست

کسی که سوت غلط می‌کشید، داور بود

کسی که تا لگدی زد کسی، شلوغش کرد:

«خطای محرز و تکل شدید»، داور بود

همیشه در همه جا رو سفید ما بودیم

همیشه در همه جا رو سیاه داور بود!

یعقوب زارع

کشور ما؛ این دیار پاک و آباد و اصیل

صادرات مغز دارد، واردات دسته بیل

از کرامات مدیران فهیم ماست که

گرم دارد می‌شود مانند زابل، اردبیل

چون موفق بود طرح خشکی دریاچه‌ها

نوبتِ خشکاندنِ زاینده‌رود است و هلیل

تجربیّات مدیر ما به دردش می‌خورد

مصر اگر خواهان آن باشد که گردد خشک، نیل

عاقبت با صندلی و میز دفنت می‌کنند

ای زگیل‌ ابن‌ زگیل‌ ابن‌ زگیل‌ ابن زگیل

مرد مؤمن، پیش هر بالانشینی خم نشو

شاید اصلاً رفته آن بالا، بچیند نارگیل

دانی آیا چیست افشا کردن یک اختلاس؟

قصۀ آروغِ بعد از لقمه‌های چرب‌وچیل

آن‌که مردم را به فرزندآوری تشویق کرد

باید اول ارده را ارزان کند با زنجبیل

مشکل جمعیّتِ کم را نخواهد کرد حل؛

نرخ ارزان خیار و کیوی و قارچ و شلیل

(در پرانتز پرسشی بی‌ربط می‌پرسم، چرا

میوه‌ها یا گرد می‌باشند اغلب یا طویل؟

«مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس»

نیست در عالم چرا میوه به شکل مستطیل؟)

«دور گردون گر دو روزی بر مراد من نرفت»

مثل حاجی می‌گذارم مدتی ریش و سبیل

فاطمه طهماسبی آبدر

نیمه‌شب از عرش می‌آمد سروش

می‌رسید از نو نواهایی به گوش

رأی دبش و جای دبش و چای دبش

از سر هر عاقلی می‌برد هوش

هر چه می‌خواهد دل تنگت بگوی

هر چه می‌خواهی در این مجلس بنوش

سعید زینلی

دوش دیدم درون تلویزیون

کشورم سالم و سرشِنگ* است

آسمان صاف و جیب‌ها پر پول

نیق‌ها* باز و حال‌ها دِنگ* است

بعد مانند بعض مسئولین

شام چرب و چلاسکی* خوردم

و سپس در کمال بی‌عاری

راه به رختخواب خود بردم

روی بالشت کلّه هِشتم* من

در سرم فکر ناپسند نبود

بی‌هُدُک* با سه سوت خوابم برد

احتیاجی به گوسفند نبود

خوابم اما بر این مدار نبود

خواب‌هایی عجیب و ورهم شور*

سیل کردم* که بچه خرگوش و

اژدهایی می‌آمدند از دور

اژدها کرده بود ور رَد او*

بچه خرگوش کرده پشت به گریز*

پیش من آمدند و پرسیدم

در چه حالی ای اژدهای عزیز

اژدها گفت سال نو شده است

دلم افتاده ور تکا و پکا*

باید اول پچ و پچور* کنم

این نمرغو* رِ زیر آریکا*

گفتم ای اژدها دلم تنگ است

دست خشکوی* من به دامانت

دور دستت*، بیا مرا پچ* کن

جون ننوت*، جان مامانت

پوترویی* نشاط دورم نیست

نان ندارم برای آبگرمو*

میوه‌های درخت امیدم

همه شلیده* شد و یا کرمو*

وعده‌ها می‌دهند و وقت عمل

نتوان بست هیچ ور گِلشان*

هرچه هم هفنه* می‌کنند انگار

نیست در گنج* مزۀ دلشان*

من به قربان شکل اَکبیرت*

کاش از آن دهان پفو* بزنی

قبل تحویل سال جان من و

هرچه دور مرا اَلو* بزنی

تا ز هم باز شد دو شاکولش*

راستش مثل چی ترسیدم

قبل آتش ولی یه ناغافل*

از توی خواب خود درزگیدم*

گفتم ای وای من چه کابوسی

شکر ایزد دروغ بود، دروغ

ما که دشواری‌ای نمی‌بینیم

و گلوپ* امید پر زِ فروغ

بودِ دنیا* شبیه کشور من

باغ‌هایش پر از شمالک* باد

الوداع ای مخاطبان فهیم

سال نوی شما مبارک باد

پ ن:

سرشنگ: سرحال و شاداب

نیق: نیش، دهان (نیق باز همان نیش باز است کنایه از خندیدن)

دِنگ: محکم و عالی

چرب و چلاسک: چرب و چیلی

هِشتم: از مصدر هشتن به معنای گذاشتن

هُدُک: ترس، واهمه و نگرانی

ور هم شور: درهم و برهم (خواب ور هم شور: خواب بد، کابوس)

سیل کردن: نگاه کردن

ور رد کسی کردن: دنبال کسی کردن

پشت به گریز کردن: فرار کردن

تکا پکا: تکاپو، تلاش

پچ و پچور: له و لورده

نمرغو: موجود کوچک و ضعیف

آریک: لثه

خشکو: لاغر

دور دستت: قربان دستت، لطفاً

پچ: له

جون ننوت: جان مادرت

پوترو: ذرۀ بسیار ریز

آبگرمو: نوعی غذای محلی کرمان، اشکنه

شلیده: له و فاسد شده

کرمو: کرم خورده

ور گِل کسی بستن: گردن کسی انداختن

هفنه کردن: لمباندن غذا

در گُنج: به اندازۀ، به قدر

مزه دل: لقمه‌ای کوچک برای رفع گرسنگی

اَکبیر: زشت و بدترکیب

پفو: هرم آتش

اَلو: آتش

شاکول: فک

یه ناغافل: ناگهان

درزگیدن: از خواب پریدن، پاشیدن ناگهانی مایعات

گلوپ: لامپ

بودِ دنیا: همۀ دنیا

شمالک: نسیم

علی دشتخاکی

امشب دل این کاغذ ما هم تله‌پاتی است

اندیشه، غزل، شعر تمامش قر و قاطی است

از پشت صدایت به خدا نور خدا ریخت

دل روشن از آن نور قشنگ صلواتی است

قینوس من و خشم تو و پنجرۀ باز

چشمک زد و دل برد خدایا چه زکاتی است؟!

این کهنه براتی است که دلدادۀ یارم

وین رنگ گلِ عشق عجب تازه براتی است!

دین‌داری و سنگینی و لبخند و تناقض

دل عاشق رنگ فکلیّ و کرواتی است

من سه، تو ولی بیست‌وسه بالاست گل من

برگرد بیا فاصلۀ ما طبقاتی است

دلتنگ اداهای پر از حرکت و شورم

در عکس ببین طعم نگاهت شکلاتی است

در دفتر کاری که نگاه تو به من خورد

پاکیم من و دل، به خدا چشم تو خاطی است

سعید عندلیب

اندیشۀ بکر باکلاسی بکنیم

اندوخته ارز و اسکناسی بکنیم

یک چایی دبش دم بکن بانو جان!

تا سر بکشیم و اختلاسی بکنیم

وَشت بگم بدونی

دکتر فاطمه لشکری "راحیل کرمانی"

مَ وَر تِه چی بگم ها ،دونم ثمر نداره

وَختی عیال و فرزند ،دس اَ ته وَر نداره

وَختی میام به خونه،زن میگه با پسر کوش؟

بابات مگر بخوابه؟ اِی کَله وَر نداره

می با هَمِش بخوابی؟ کی فکر روزگاری؟

خوابت مگر چقدره؟ شوم وسحر نداره؟

وخی برو تِه بازار، یِه خورده ای نگا کن

یِه سر ببین کل عباس، قند و شکر نداره؟

صابونمون تموم شد، فابا وِتک رسیده

روغن میگن اووُردن، مِشتی صفر نداره؟

کفشای اکبرو روش هفتاد ته چشم داره

ایی کُت مَمدویه ، جیب وکمر نداره

ایی مریمو که بدبَخ، یه پیرنی ندیده

پستونکوی بچّه،دیدی که سر نداره؟

رختات بیار مجیدو، اینا ببین چطورن

ایی آهِ بچّه اصلا در تِه اثر نداره

ایی دخترو مریضه ،وَردار ببر به دکتر

اوَسکه سرفه کنده ، قلب و جگر نداره

اینم پریز برقه، روتیش به در جکیده

والله خودت نگا کن ،اینم خطر نداره؟

می گم چکار کنم زن! اینم دو شِی حقوقه

اونم اگر اداره نصفیشه وَر نداره

والله تووُن ندارم، خب از کجا بیارم؟

ایی زندگی که هِچی غیر از ضرر نداره

همتو که پا شدم مَ، دُختوم به مادرش گفت

اِی خوش به حال نَنوم که اصلا پدر نداره

پانوشت:

تِه:تو /وختی :وقتی /دس اَ ته ور نداره : دست از سرت برندارد/ کوش: کجاست؟ / کله ور نداره : عبارت کنایی به معنی الهی هرگز از خواب بر نخیزد"بمیرد" /می با: باید /وخی: برخیز /تِه بازار : توی بازار / فاب :پودر رختشویی / وتک رسیدن: تمام شدن /بد بخ : بدبخت / پیرن : پیراهن /رختات : لباسهایت /ایی : این /اوَسکه: از بس که /سرفه کندن : سرفه زدن /روتی: روده / بدر جکیده : بیرون آمده /دوشی : دو شاهی ، پاپاسی/تووُن : توان /همتو: همینطور / مّ :من /دُختوم: دخترم/نَنوم: مادرم، ننه ام/