https://srmshq.ir/7qesum
نفر اول: نفیسه نعمتی
سال تولد: ۱۳۵۸
محل تولد: تکاب (آذربایجان غربی)
محل سکونت: تکاب (آذربایجان غربی)
۱
آرام فرو رفته در اندوهِ خودش
در خلسهی بیکرانِ بشکوهِ خودش
آنقدر که جلوه از خدایش دارد
هر سنگ پیمبریست در کوهِ خودش
۲
ای روی تو روشنایِ دامانِ پگاه
از چشم تو روزگارِ یک شهر،سیاه
هر وقت که چشم میگشایی، انگار
خورشید، طلوع میکند در دلِ ماه
۳
بیدار شد، آب بر سر و رویش زد
از رایحهی خاک به گیسویش زد
باران که قشنگ شانه زد موها را
یک گیرهی هفت رنگ بر مویش زد
۴
موسیقی باد و شربت باران است
دلدادهترین دختر او آبان است
دست همهی درختها نارنجی ست
در خانهی پاییز حنابندان است
۵
زیبا شده با پیرهن پاییزش
این باغ که چیده لاک روی میزش
حالا که لباس تازه بر تن کرده
افتاده بهار کنج رختآویزش
۶
غمگینی و غمسرایی و غمپرور
آه ای وطن شکستهدل ای مادر!
هر روز جنوب تا شمالت اشک است
یک چشم خلیج فارس، یک چشم خزر
۷
از راه رسیده آب دستش داده
یک حالِ خوشِ خراب دستش داده
پیراهنِ پاره، تیغ در دست، این گل
ابر آمده و شراب دستش داده
۸
میخواست که تویخواب سردش نشود
در بازی باد و آب سردش نشود
با شال بلند هفترنگش باران
میخواست که آفتاب سردش نشود
۹
دنبال تو آبشار راه افتاده
سرو و چمن و چنار راه افتاده
آنقدر گلی که باز با دیدن تو
آب دهن بهار راه افتاده
۱۰
آموختهاند تا مقاوم باشند
در سینه،پر از هوای سالم باشند
هر برگِ کتاب،درسی از زیبایی ست
وقتی که درختها معلم باشند
نفر دوم: سید اکبر سلیمانی
سال تولد: ۱۳۶۰
محل تولد: لنده (استان کهگیلویه و بویراحمد)
محل سکونت: تهران
۱
این تذکره، بندبندش از دلتنگیست
منظومه بیحرفی و بیآهنگیست
این قطعه که شاعر آرمیدهست در آن
دیوان نفیسیست که چاپش سنگی ست
۲
فواره برای خودنمایی پا شد
افتاد و حبابوار ناپیدا شد
او قطره به قطره آب رفت، آنسوتر
جویی که گذشت از خودش دریا شد
۳
گرم سفری، بروبیایی بوده ست
در فکر سراب ناکجایی بودهست
از اولش این گیس طلایی _ خورشید _
روشنفکر غربگرایی بودهست
۴
یک دره پرت را مزارش کردند
با دار و درخت، استتارش کردند
این کوه، زن عاشق تنهایی بود
مردان قبیله، سنگسارش کردند
۵
چون کوه شکسته از کمر ریخته است
چون جنگل پیری که تبر ریخته است
این تپه، زمانی زن غمگینی بود
از داغ کسی، خاک به سر ریخته است
۶
از آه دمادمی نگاهش تار است
از زخم زمانه لب به لب زنگار است
هی خورده به سنگ و سنگ خورده دل تنگ
آئینه همیشه سینه دیوار است
۷
از سردر هر اداره آویزانم
در لوحه لابی فلان ارگانم
هر ثانیه دور می خورم از سویی
من عکس شهیدی سر یک میدانم
۸
از رحمت تو نیست امیدی بهتر
از قول زیارتت نویدی بهتر
هرگز درِ بستهای ندیدهست به خود
از قفل ضریح تو، کلیدی بهتر
۹
هر کس که گذشت از تو، بیسامان شد
در پیچ و خم زمانه، سرگردان شد
بیچاره نسیم، راه خود را میرفت
پیچید به پای زلف تو، طوفان شد
۱۰
هم نقش جمال تو هزاران رنگ است
هم شاعر بیچاره کمیتش لنگ است
کوتاهی اگر کرد رباعی در مدح
بر خردی او ببخش، دستش تنگ است
نفر سوم: حمیدرضا نظری
سال تولد:۱۳۶۴
محل تولد: شهرستان طبس
محل سکونت: طبس
۱
کس غیر تو رهسپار این جاده نشد
اینگونه برای مرگ آماده نشد
ای برگ به باد رفته! غیر از تو کسی
بر چوبهی دار خویشتن زاده نشد
۲
مانند سپیده بر شب تار بزن
سرمستی خود را همهجا جار بزن
چندیست که شوق سربلندی داری
برخیز و سری به چوبهی دار بزن
۳
در پارك ببین پرندهها در تب و تاب
اندوه بزرگشان همان دانه و آب
آنسوتر از اینهمه عطش، گنجشکی
آرام نشسته روی تندیس عقاب
۴
ای حسن ختام هستی ما ای مرگ
روزی به تو میرسیم !حاشا ای مرگ
هستی و نمیشود تو را باور کرد
ای راستترین دروغ دنیا ای مرگ
۵
یک درد بس است و دردسر لازم نیست
کاریست همین و بیشتر لازم نیست
با ضربهی آه من دلم میشکند
این شاخهی سست را تبر لازم نیست
۶
از اصل وجود خویش دورم چه کنم
هجران زدهام ولی صبورم چه کنم
آب از سر من گذشت دریا دریا
من ماهی این تنگ بلورم چه کنم
۷
هر چند به من قفس به او پر بدهد
دیوار مرا به دیگری در بدهد
شادم که خلاف عدل پامال حیات
سهم همه را مرگ برابر بدهد
۸
جان را چه ثمر بگو به جانان برسم
از این گذرم به وادی آن برسم
فرجام خوشیست زندگی را ای مرگ
بگذار که پیش از تو به پایان برسم
۹
من مثل غرور زخمی دریا من
تو عاشق تشنه نیست راهی تا من
من از تو رسیدهام به تو اما تو
از من به همه رسیدهای الا من
۱۰
ادبار که ایجاد شد اقبال چه بود
در حلقه ی مرگ شرح آمال چه بود
خوش گفت پرنده ای که با خلق قفس
مقصود از آفرینش بال چه بود