زنان در تاریخ و سیاست کرمان

مجید نیک‌پور
مجید نیک‌پور

دبیر بخش تاریخ

از آنجایی که در ادوار مختلف تا دورۀ معاصر، تدوین و نگارش تاریخ ایران بیشتر جنبه رسمی و حکومتی داشته و از این گذر، تمرکز بر ذکر وقایع حکومت‌ها با تأکید بر مسائل سیاسی و اقداماتی حول محور شاه و ساختار حکومتی و به تعبیری، تاریخ‌نگاری، مردانه بوده، لذا در این چارچوب جایی برای پرداختن به زنان و حضور و نقش آنان در جامعه نبوده و دستیابی به مطالبی در رابطه با زنان در این تاریخ‌نگاری، کاری از نوع پیدا کردن سوزن در انبار کاه است.

البته باید به این نکته اذعان داشت، در ایران تا دوره قاجار و به‌ویژه تا آغاز نهضت مشروطیت، - به‌رغم آن‌که بعضاً نام و نقش زنان برجسته در تاریخ ایران، غیرقابل‌انکار است - اما به‌طورکلی چندان نامی از زنان و نقش آنان در تحولات مختلف مشاهده نمی‌گردد. چرا که نظام حکومتی ایران تا نهضت مشروطیت، اغلب به شیوه استبدادی و از نوع سلطنتی بود و در این سیستم، با توجه به این مهم که مردم در تعیین خط‌مشی سیاسی کشور نقشی نداشتند، در این بین، زنان از حیث حضور در مسائل سیاسی و اجتماعی قابل‌مقایسه با مردان نبودند. در واقع، مردان تمام مشاغل را از بالا به پایین در اختیار داشتند و زنان تنها در چارچوب زندگی سنتی تحرک داشتند. به تعبیری، چهره سیاسی، اجتماعی ایران مذکر بود و بعضاً اگر هوای آزادی و آزادگی، تنی چند از زنان را به شور و شوق فرامی‌خواند، آن‌ هم در حیطه ادبیات و شعر خلاصه می‌شد. به‌رغم این مهم، نمی‌توان منکر این قضیه شد که در دوره‌های مختلف، بعضی زنان -- آن‌هم از ورای قدرت دربار و سلطنت -- به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند و تحولات را رقم زده‌اند، اما این‌طور نبود که حضور زنان مستمر و مداوم باشد.

بی‌شک همین موضوع در طول تاریخ ایران باعث شده است تا زنده‌یاد استاد باستانی پاریزی بگوید: «... متأسفانه آنچه در تواریخ راجع به زنان نوشته‌اند مربوط به زنان عادی و طبقه متوسط جامعه نیست و صرفاً در مورد حالات استثنایی و زنان استثنایی است... متأسفانه همان‌طور که گفتم، در هیچ کتابی و هیچ مجموعه‌ای، اسمی و یادی از همسران فداکار هنرمندان و بزرگان ثبت نشده است، ولی کیست که انکار کند میزان فداکاری زنی را که شصت سال با «ناصرخسرو» همراهی و هم‌داستانی کرد... افسوس که هیچ‌کدام از بزرگان ما، انصاف، یا لااقل توجه مرحوم «شیخ انصاری» صاحب جواهر [شاگرد صاحب جواهر‌الکلام]۱ را نداشته‌اند که وقتی نگاه به انبوه رسالات و کتب و تألیفات خود می‌انداخت ناچار اعتراف می‌کرد و می‌گفت: اگر عیال من از حقش نمی‌گذشت، من نمی‌توانستم این کتاب‌ها را بنویسم. همچنان ‌که لامارتین گفته بود: من تمام پیشرفتم را مدیون زنم هستم ...».۲

همان‌گونه که استاد باستانی پاریزی گفته است؛ متأسفانه آنچه در تواریخ راجع به زنان نوشته‌اند مربوط به زنان عادی و طبقه متوسط جامعه نیست و صرفاً در مورد حالات استثنایی و زنان استثنایی است، و از این‌رو در تاریخ ایران از زنان معروفی چون: ماندانا (مادر کوروش)، آتوسا (دختر کوروش و مادر خشایارشاه)، آرتونیس (از فرماندهان کوروش)، آرتمیس (فرمانده بخشی از نیروی دریایی ایران هنگام جنگ ایرانیان با یونانیان در زمان خشایارشاه)، آزاددخت (همسر شاپور اول پادشاه ساسانی و مؤثر در ایجاد مرکز علمی و پزشکی جندی‌شاپور)، آرتادخت (وزیر دارایی اردوان چهارم در عهد اشکانیان)، پوران‌دخت (نخستین پادشاه زن ایرانی)، خیرالنساء بیگم (همسر شاه ‌محمد خدابنده و مادر شاه‌عباس اول، که در امور سیاسی و مملکتی نقشی مهم داشت) و ... یاد شده است، اما از دوره قاجاریه به بعد - با وجود آن‌که تصویری که به‌طورمعمول از زن سنتی این عهد داده شده، بیشتر دربرگیرندۀ زنانی بی‌سواد، خرافاتی، تحقیر‌شده و گرفتار در یک نظام به‌شدت مردسالار بوده، که هم‌وغم او، شوهرداری و بچه‌داری و...است - اما می‌توان در همین دوره از حرکت‌های سیاسی زنان ایران یاد نمود و بی‌شک در این راستا بایستی از کنش‌گری و حضور سیاسی و اجتماعی زنان در نهضت مشهور تنباکو نام برد. زنانی که در این قیام همگانی، نقشی هم ‌دوش و گاه برجسته‌تر از مردان ایفا نمودند، تا جایی که زنان حرمسرای ناصرالدین‌شاه و حتی سوگلی شاه، یعنی انیس‌الدوله از تهیه قلیان برای شاه سرباز می‌زنند، زیرا مرجع تقلیدشان مصرف دخانیات را حرام اعلام کرده است.

یا می‌توان در همین دوران از نقش پررنگ زنان در جریان کمبود نان در تهران - و حتی کرمان - نام برد که به‌رغم ضرب و شتم برخی از آنان، در نهایت توانستند حکومت را وادار به عقب‌نشینی نمایند. اوج نقش‌آفرینی زنان را می‌توان در جریان نهضت مشروطیت برشمرد که پرداختن به آن، مجال و فرصتی دیگر می‌طلبد.

در تاریخ کرمان نیز همچون دیگر مناطق ایران - تا قبل از دوره قاجاریه - تنها نام بانوانی ثبت شده است که به نحوی با سیاست و دربار ارتباط داشته‌اند و به‌طورکلی در رخدادها و نشیب و فرازهای متعدد این ناحیه در ادوار مختلف، از نقش‌آفرینی زنان و نقش آنان در تحولات مختلف چیزی مشاهده نمی‌گردد.

در ادامه اشاراتی به برخی از بانوانی خواهیم داشت که یا اهل کرمان بوده و به‌نوعی با سیاست و مسائل حکومتی ارتباط داشته‌اند چون: «سنبل‌باجی» و یا به‌واسطه سکونت در کرمان و ارتباط با مسائل سیاسی و حکومتی، اشتهار یافته‌اند مانند: «ترکان خاتون»، «نواب متعالیه» و...

دختر هفتواد؛ زربانو دختر بلاش

اما در باب حضور و نقش زنان در تاریخ و سیاست ایالت کرمان - با توجه به منابع - بایستی ابتدا از «دختر هفتواد» یاد نمود که بیشتر جنبه اسطوره‌ای دارد. مهم‌ترین منابعی که در مورد داستان هفتواد و کرم و... سخن گفته‌اند، شاهنامه و کارنامه اردشیر بابکان است.۳

در این منابع از شخصی یاد شده که به‌واسطه داشتن هفت پسر به «هفتواد» اشتهار داشته. او همچنین یک دختر داشته که در واقع، پایه و اساس این‌روایت حول و محور او می‌گردد. دختری که با دیگر دختران شهر، به کار نخ‌ریسی اشتغال داشته و روزی در راه سیبی می‌بیند و در درون آن کرمی می‌یابد.

چنان بد که آن دختر نیکبخت

یکی سیب افکنده باد از درخت

چو آن خوب‌رخ میوه اندر گزید

یکی در میان کرم آکنده دید

به انگشت از آن سیب برداشتش

در آن دوکدان نرم بگذاشتش

این کرم که باعث افزایش رشتن آن دختر شده بود، در پی توجه دختر و خانواده‌اش، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و در نهایت، از دولت کرم، دولت هفتواد نیز روزبه‌روز ترقی نموده و کار به‌جایی رسید که او توانست در سایۀ رشتن دخترش، متمول و حاکم منطقه شود. در آخر کار، «اردشیر بابکان» توانست با نیرنگ، کرم را نابود و بر هفتواد غلبه نماید.

البته این حکایت اسطوره‌ای به نحوی دیگر در منابع محلی آمده است. در این روایت از «بلاش» حاکم کرمان در دوره اشکانیان نام‌برده شده است که دخترش «زربانو»، کرم بسیار زیبا و هفت رنگی را در میان سیبی دید و بر اثر توجه به آن کرم، او بزرگ و بزرگ‌تر شده تا به مانند اژدهایی گشت.

در پی این واقعه، بخت و اقبال نیز به بلاش روی آورد و او تبدیل به حاکمی قدرتمند گشت. از سوی دیگر، اردشیر بابکان که بر علیه اشکانیان قیام نموده بود، با شنیدن آوازه قدرت و مکنت بلاش و آن کرم، کمر به نابودی حکومت بلاش بست. اردشیر که از طریق جاسوسان خویش دریافته بود، بخت و اقبال بلاش وامدار حیات کرم است، به هیئت تاجری هندی وارد شهر شد و توانست از طریق ارائه پارچه‌های قیمتی، زربانو - دختر بلاش - را به خود جذب کند و در نهایت، اردشیر با پی‌ریزی طرح دوستی با یکی از کنیزان زربانو، هنگامی‌که بلاش در قلعه نبود، توانست وارد قلعه شده و کرم را از بین برده و همچنین با ارسال نامه‌ای از سوی کنیز به زربانو و دادن وعدۀ ازدواج او با پسر اردشیر (شاهپور)، زربانو را نیز مطیع نقشه‌ خویش نماید.

فتح قلعه کرمان توسط اردشیر و ازدواج زربانو با یکی از شاهزادگان به نام «بهمن» و... از دیگر بخش‌های این روایت اساطیری است و در آخر نیز، وجه تسمیۀ شهر کرمان را وامدار این کرم و نامیدن قلعه آن را محض کردار زربانو به نام «قلعه دختر» برشمرده است.۴

ترکان خاتون قراختایی

اولین بانوانی که نام آنان به‌عنوان حاکم در تاریخ کرمان ثبت گردیده است، مربوط به دورۀ قراختائیان (۷۰۸ - ۶۱۹ ق/ ۱۳۰۸ - ۱۲۲۲ م.) است که توسط «براق حاجب» تأسیس گردید. این سلسله که از دست‌نشاندگان ایلخانان بودند، هفت نفر از آنان در این خاندان به حکومت رسیدند.

یکی از حکام مشهور قراختائی کرمان، «قُتلغ ترکان۵»، یا همان «ترکان ‌خاتون» ملقب به «حلال خاتون»، بزرگ‌زاده‌ای از قبایل قراختائی بود که هم‌زمان با حملات سلطان «علاءالدین محمد تکش» به بلاد ماوراءالنهر و ترکستان و حملات عشایر به بازرگانان، توسط یک بازرگان اصفهانی پیر به نام «حاجی صالح» خریداری و فرزند خواندۀ وی شد.

او در نهایت، به ازدواج سلطان غیاث‌الدین (معروف به پیرشاه کوچک‌ترین پسر سلطان محمد خوارزمشاه) که به اصفهان آمده و حاکم آنجا شد، درآمد. اما او چندی بعد که غیاث‌الدین در کرمان توسط براق حاجب کشته شد، همسر براق‌حاجب شد. بعد از مرگ براق‌حاجب نیز، با رضایت «قاآن مغول» (منگوقاآن)، به عقد «قطب‌الدین سلطان» برادرزادۀ براق حاجب درآمد.

در واقع نقش سیاسی ترکان خاتون بعد از فوت قطب‌الدین سلطان آغاز شد. چرا که امرای مغول با حکومت ترکان خاتون اتفاق‌نظر نمودند. البته ترکان خاتون هم افرادی نزد «هولاکوخان» فرستاد تا خبر فوت همسرش را اطلاع دهد.

به‌رغم آن‌که هلاکوخان دستور داد تا ترکان خاتون، ولایت و رعیت کرمان را در دست داشته باشد و دامادش، امیر عضدالدین اجی، عهده‌دار امور لشکر باشد، اما چون ترکان خاتون با این دستور موافق نبود و می‌خواست حکومتی مستقل و مقتدر تشکیل دهد، با اعزام تعدادی از معتبران حکومتی به نزد هلاکوخان، رضایت هلاکوخان را جلب نموده و به تعبیری، «ترکان خاتون اسم سلطنت را بر «حجاج سلطان» (فرزند قطب‌الدین سلطان) نمود و خود کلیات و جزویات امور را در دست گرفت»۶ و به قولی: «اسم سلطنت بر سلطان حجاج بود و حکم مطلق ترکان خاتون می‌کرد.»۷

از سال ۶۵۶ ق/ ۱۲۵۸ م. حکومت ترکان خاتون به‌عنوان پنجمین حکمران قراختایی بر کرمان آغاز و تا سال ۶۸۱ ق/ ۱۲۸۲ م. قریب به ۲۵ سال با اقتدار و کیاست توانست دوران طلایی برای این دیار رقم بزند، چنان‌که او را چنین توصیف نموده‌اند:

«ملکه‌ای بود مبارک سایه، بلندپایه، عصمت شعار، عفت دثار، عادل سیرت، پاک سریرت، ستوده خصال... دولت او دولتی بود قویم و روزگارش روزگاری بود مستقیم، واسطه عقد و بهار ایام پادشاهی قراختایی بود ...»۸

آری، در دورانی کاملاً مردسالارانه، زنی بر تخت حکومت کرمان تکیه نهاد که نه‌تنها به‌واسطه درایت، کفایت و تدبیر او، ایالت کرمان دچار مشکل نگردید، بلکه به دلیل اقدامات این خاتون نیک‌اندیش، گام‌های بلندی در عرصه عمران، آبادی، تجارت، امنیت راه‌ها، سیاست داخلی و خارجی و... بردارد و در واقع، مجموعه‌ای از تأسیسات علمی، خدماتی و شهری در شهر و ایالت کرمان برپا شود، که تا قبل از آن این منطقه شاهد آن نبود، تا جایی که سال‌ها بعد از او، «احمد علی‌خان وزیری» - که در تاریخ خود بدون هیچ‌گونه ملاحظه، حکومت‌های ادوار قبل و معاصر خود را مورد نقد شدید قرار داده است - در باب ترکان خاتون آورده است:

«... الحق آن مدبره کافیه خیّره [= مدیر با کفایت نیکوکار] در تعمیر ولایات و ترفیه [= رفاه] حال رعیت و افاضه خیرات و اشاعه [= گسترش] حسنات و احترام علما و انعام فضلا به‌نوعی قیام نمود که عُشر عشیر [= یک دهم] آن از هیچ پادشاهی به ظهور نرسید. مدت مدیدی در ترفیه عُبّاد [= بندگان خدا] و آبادانی بلاد، مشغولی داشت ...»۹

یا خانم «لمتون» که ترکان خاتون را این‌گونه توصیف نموده است:

«... وی به دلیل ایواب خیری که راه انداخت، دولتی قویم پدید آورد. چون قطب‌الدین محمد (شوهر خاتون) فوت کرد، مِهر خود را که ده هزار دینار بود، گرفت و در اوقاف مدرسه و بقعه‌ای که ساخت [قبه سبز]، راه انداخت. اوقاف دیگری نیز ایجاد کرد. قتلغ ترکان طرفدار فقرا بود. گفته شده که چند سال پس از مرگش مقدار زیادی جامه برای فصول مختلف و مواقع خاص از خانه‌اش کشف گردید و به بهای سنگینی فروخته شد. او این جامه‌ها را به فقرا و افراد بینوا و یتیم می‌بخشید.»۱۰

در خصوص فرجام ترکان خاتون گفته شده است در پی تنش‌هایی که مابین او و «سیورغتمش» (فرزند قطب‌الدین سلطان) از دیرباز وجود داشت. سیورغتمش بعد از فوت آبا قاآن، توانست فرمان حکومت کرمان را از برادرش «احمد تکودار» دریافت نماید، و وقتی ترکان خاتون نیز که جهت دریافت مجدد حکومت کرمان عازم آذربایجان بود، در یکی از منازل بین راه متوجه عزل خود و صدور حکومت کرمان به نام پسر شوهرش می‌شود، به روایتی غش کرده و از دنیا رفت و به روایتی دیگر، چندی بعد در همان‌جا فوت می‌کند و بعدها توسط دخترش به کرمان منتقل و در قبه سبز دفن می‌گردد.

«پادشاه خاتون [نعش] ترکان خاتون مادرش را از خاک بیرون آورده، در عماری گذاشته به کرمان آورد و در قبه سبز، که مقبرۀ امیر براق است، مدفون کرد ...»۱۱

پادشاه خاتون

پادشاه خاتون ملقب به «صفوه‌الدین»، هفتمین حکمران قراختایی کرمان، دختر سلطان قطب‌الدین محمد و ترکان خاتون بود. گفته شده در کودکی، پدرش او را لباس مردانه می‌پوشید و نام او را سلطان حسن شاه کرده بود و جز خواص کسی از این موضوع آگاهی نداشت.۱۲

در منابع از زندگی سیاسی او قبل از ازدواجش با «اباقاخان مغول» اطلاعی در دست نیست، اما بعد از ازدواج با اباقاخان، مورد علاقه شدید او قرار گرفت و حتی خان مغول، پادشاه خاتون را به‌جای مادر خود «یسونجین خاتون» بنشاند.۱۳البته نباید این نکته را نیز دور از نظر داشت که، مادرش ترکان خاتون، که پس از مرگ شوهرش قطب‌الدین زمام امور کرمان را در دست گرفته بود، در زندگی سیاسی او تأثیر زیادی داشت.

اولین حضور سیاسی پادشاه خاتون را می‌توان در دعوای بین مادرش ‌ترکان خاتون با نابرادری‌اش سیورغتمش مشاهده نمود. در این جریان، پادشاه‌خاتون با نفوذ خود توانست به نفع مادرش، نظر اباقاخان را جلب نموده و در نتیجه، سیورغتمش مجبور به عقب‌نشینی گردید. اما وقتی اباقاخان درگذشت، سیورغتمش، حاکم کرمان شد و این حادثه خشم پادشاه‌ خاتون را به همراه داشت.

اما چندی بعد که «ارغون شاه» فوت کرد و «گیخاتو» پسر اباقاخان به منصب خانی رسید و چون پادشاه خاتون بنا بر سنت «راه باسقاقی»۱۴ مغولان به ازدواج گیخاتو درآمده بود - بنا بر تحلیل جمشید روستا با تکیه بر نوشتۀ منشی کرمانی - او حکومت کرمان را به دو دلیل از همسر خود تقاضا کرد: ۱. به دلیل عشق به کرمان ۲. انتقام از سیورغتمش» به سبب آن‌که کرمان را مسقط ‌راس و مصعد (= محل صعود، نردبان) انفاس می‌دانست و نیز می‌خواست تا به مکافات و انتقام سیورغتمش سلطان قیام نماید، راه کرمان شاهراه جهان ساخت.»۱۵

پادشاه خاتون که حدود پنج سال در کرمان حکومت نمود (۶۹۴ - ۶۹۰ ق/ ۱۲۹۵ - ۱۲۹۱ م.) به‌رغم روحیه لطیف و شاعرانه‌ای که داشت، بعد از تنش‌های زیاد با سیورغتمش - بی‌شک به‌واسطه تعلق بسیار به مادرش ترکان خاتون و آزارهایی که او از دست سیورغتمش متحمل گردیده بود - در نهایت او را به قتل رساند و لکه سیاهی بر کارنامه خود باقی گذاشت.

«با حسن صورت و نیکی سیرت و کمال فضل، بر قتل برادرش جلال‌الدین سیورغتمش، که عدیل و نظیر نداشت اقدام کرد. این معنی موجب نکال (= عقوبت) دنیا و وبال (= بدبختی، بدفرجامی) آخرت او گشت.»۱۶

قتل سیورغتمش باعث شد تا پادشاه خاتون حتی مورد نکوهش خواهر تنی خودش «بی‌بی ترکان» نیز قرار گیرد:

«پادشاه خاتون در زمان سلطنت خود حکمرانی سیرجان و شهربابک و اقطاع و دشتبر را به بی‌بی ترکان [خواهر اعیانی خود گذاشته بود، بی‌بی ترکان] که خبر قتل سیورغتمش برادر خود را شنید، نامه‌ای متضمن توبیخ و نکوهش بسیار برای خواهر نگاشت که چرا برای ریاست بی‌مصرف دو روزه، به قتل هم‌چو برادری اقدام نمودی که حقیقت نخبۀ دودمان ما بود؟ خصوصاً آن بیچاره که حکومت تو را تمکین داشت، و بعد از این واقعه به‌هیچ‌وجه وقعی بر احکام پادشاه خاتون نمی‌گذاشت و مالیات نفرستاد.»۱۷

در باب اقدامات پادشاه خاتون در کرمان گفته شده، او همچون مادرش چون به کرمان علاقۀ خاصی داشت، در آبادانی آنجا اهتمام ورزید. بر این مدعا می‌توان به گفتۀ شخصی استناد کرد که هم در زمان او و هم در زمان مادرش (ترکان خاتون)، از کرمان بازدید نموده بود و آن کسی نیست جز «مارکوپولو» که آورده است: «... با تمام کمبودهایشان هر چه از دستشان برمی‌آمد برای بهبود منطقۀ زیر فرمان خود انجام می‌دادند و در زمان آنان آرامش برقرار بود.»۱۸

در خصوص شخصیت، منش پادشاه خاتون نقل شده، وی زنی باذوق و اهل ادب بوده و اشعار بسیاری با تخلص «عفتی» سروده که تاکنون جمع‌آوری نشده، و به چاپ نرسیده است. وزیری دراین‌باره آورده است:

«در زمان سلطنت او به کرمان، علما و فضلا را رعایت و احترام می‌فرمود و غالب اوقات در مجلس او صحبت علمی داشته می‌شد. شعر را نیکو می‌گفت، خصوصاً رباعی او، منتهای امتیاز را داشته و عفتی تخلص می‌کرد. این پند شعر از او است:

من آن زنم که همه کار من نکوکاری است

به زیر مقنعۀ من بسی کله‌داری است

نه هر زنی به دو گز مقنعه است کدبانوی

نه هر سری به کلاهی سزای سرداری است

جمال طلعت خود را دریغ می‌دارم

ز آفتاب که آن شهرگرد و بازاری است

درون پردۀ عصمت که تکیه‌گاه من است

مسافران صبا را گذر به‌دشواری است ...»۱۹

همچنین گفته شده، پادشاه خاتون،خط نسخ را زیبا می‌نوشته است و چندین قرآن به خط خود برای برخی از بزرگان، از جمله هولاکوخان و دیگر سلاطین مغول نوشته است. او علاوه بر خوش‌نویسی، در فن عروض و لغت نیز مهارت داشت. او به اهل ادب و اندیشه احترام می‌گذاشت و دربارش محفل و مجمع ادیبان و اندیشمندانی بود که همگی مستمری نیز می‌گرفتند.۲۰

اما در بارۀ فرجام کار شاه خاتون نیز باید ذکر کرد، در پی قتل گیخاتو در سال ۶۹۴ ق/ ۱۲۹۵ م. «بایدوخان» به منصب خانی رسید، عواملی چند باعث شد تا اوضاع برعلیۀ پادشاه خاتون رقم بخورد، به‌ویژه آن‌که، «کردوجین» همسر سیورغتمش که به‌واسطه قتل شوهرش، به‌شدت کینۀ پادشاه خاتون را در دل داشت، با سپاهی از مشیز به‌سوی کرمان آمد و توانست قاتل شوهرش را دستگیر نماید.

«... کردوجین اندک زمانی بعد شاه خاتون را با خود برداشته و به‌طرف تبریز حرکت کرد. چون به محلی به نام کوشک زر رسیدند، شخصی به نام «عبدالله طغای» و چند نفر دیگر بنا به‌فرمان بایدوخان ویغام شاه عالم (دختر سیورغتمش و همسر ایلخان بایدو) به خیمۀ پادشاه خاتون وارد شدند و در شعبان سال ۶۹۴ ق او را خفه کرده و در روستایی به نام مسکین دفن کردند.»۲۱

البته زمانی که «محمدشاه» به حکومت کرمان رسید، دستور داد تا نعش پادشاه خاتون را با آیین و رسم شاهانه به شهر کرمان آورده و در قبه سبز و کنار مادرش دفن کنند.

شایان‌ذکر است افزون بر ترکان خاتون و پادشاه خاتون که هرکدام بر مسند حکمرانی کرمان تکیه نهادند، در این دوره می‌توان از زنانی دیگر چون: کردوجین و بی‌بی‌ ترکان نیز نام برد که به‌نوعی نقشی در سیاست کرمان داشتند.

بیگی خاتون؛ زن پهلوان اسد خراسانی

یکی از زنانی که ناخواسته در ورطه مسائل سیاسی و حکومتی افتاد و باعث رخ دادن یکی از وقایع مهم تاریخی این منطقه گردید، «بیگی خاتون» زنِ «پهلوان اسد خراسانی» حاکم کرمان در دوره «شاه شجاع» (۷۸۶ - ۷۶۰ ق/ ۱۳۸۴ - ۱۳۵۹ م.)، پسر امیرمحمد مظفر (بنیان‌گذار) سلسله آل مظفر است.

پهلوان اسد خراسانی - از نبایر مؤیدالدین ایبه خراسانی - که به روایتی قیامی شبیه سربداران سبزوار را در قرن هشتم در کرمان بر علیه ستم شاه شجاع به راه انداخت، یکی از سپاهیان چابک، شجاع و زاهد «شاه شجاع مظفری» بود. گفته شده هنگامی‌که او یک پگاه سرد و یخبندان درصدد شکستن یخ‌های حوض و گرفتن وضو بود، شاه شجاع با مشاهده این صحنه، با خود گفت: کسی که در دین به این متانت مجد و مردانه باشد، توان دانست که در دنیا چگونه بود.۲۲

چنان‌که «مولانا صدرالدین دهقی» این رخداد را این‌گونه سروده است: از کریمی که هست شاه شجاع/ مهر این مرا در دلش رسته است/ ز آن‌که در ماه دی ز بهر وضو/ یخ شکسته است و دست و رو شسته است.

به روایت منابع، این کار پهلوان اسد خراسانی سخت در شاه شجاع تأثیر داشته، تا جایی که حکومت کرمان را به این پهلوان داده و او بر مسند حکومت این ایالت تکیه می‌زند.۲۳

طبق روایت منابع، رویدادی که باعث جبهه‌گیری و آغاز مخالفت علنی پهلوان اسد خراسانی در کرمان بر علیه شاه شجاع شد، به مسابقه کشتی برمی‌گردد. چرا که کشتی‏گیری خراسانی به نام پهلوان «شمس چکچک»۲۴ به کرمان وارد شد و در روز عید با کشتی‏گیر کرمانی که معروف به «پهلوان رئیس» بود کشتی گرفت. در جریان این مبارزه، شمس چکجک شکست خورد و چون ملکه «مخدوم‌شاه» مادر شاه شجاع که کرمانی بود خوشحال گردید و به پهلوان رئیس خلعت‌های فراوان داد و همچنین دستور داد تا او را بر اسبی سوار کرده و در بازار و محلات شهر کرمان بگردانیدند. عصر همان روز، پهلوان اسد که از بازی‌های سیاسی ملکه مخدومشاه آگاهی یافته بود، ناراحت شده به‌رغم آن‌که طرفش مادر شاه بود، فرمان داد که پهلوان خراسانی را سوار کرده با گروهی از خراسانی‌ها در بازار بگردانید. مخدوم‌شاه چون عمل و رفتار پهلوان اسد را دریافت، خشمگین شده و گفت: «کشتی‏گیری که زمین‌خورده چه معنی دارد در بازار بگردانند و گویا به دستور او، تعدادی از اهالی کرمان، شروع به نزاع با خراسانی‌ها کردند و در این رابطه، چندین نفر به قتل رسیده و عده‌ای هم مجروح شدند.

گویا خشم مادر شاه شجاع تا حدی بوده که تصمیم داشته تا نزد پهلوان اسد خراسانی رفته و به او گوشمالی دهد که با صحبت یکی از معتمدین کرمان، مخدوم‌شاه را از این کار منصرف می‌نماید. ۲۵

از این زمان، قیام و مخالفت پهلوان اسد خراسانی با شاه شجاع به‌صورت علنی آغاز شده و به تعبیری، کرمان را از قلمرویی آل مظفر جدا می‌کند و از سوی دیگر، آن‌چنان عرصه بر مخدوم‌شاه مادر شاه شجاع تنگ می‌شود که شهر کرمان را ترک نموده و به سیرجان می‌رود. از سوی دیگر نیز، پهلوان اسد خراسانی با فراغ بال، در کرمان جولان می‌دهد.

در ابتدای آشوب‌ها، به‌رغم نوشتن مکتوبات مخدوم‌شاه به پسرش و اعلام این موضوع که اسد خراسانی در کرمان قیام نموده و درخواست سرکوب او، شاه شجاع به‌واسطه اطمینان زیاد به حاکم کرمان، چندان اهمیتی به مکاتبات مادرش نمی‌نماید

در پی تحولات بسیار - که خارج از حوصله این مطلب است - در نهایت «سلطان احمد» توانست با محاصره شهر کرمان، حاکم را مجبور به عقب‌نشینی و پناه بردن به قلعه نماید و از سوی دیگر، شیوع قحطی در شهر باعث نابودی افراد زیادی در شهر شده بود.

اما حضور زنِ پهلوان اسد خراسانی در این ماجرا - که در کتاب روضه‌الصفا از او به نام «بیگی» یاد شده است - از جایی آغاز می‌گردد که شاه شجاع برای دستیابی به پهلوان اسد خراسانی از «بیگی خاتون» استفاده نموده و نامه‌ای برای او می‌فرستند.

زنده‌یاد باستانی پاریزی در این مورد آورده است:

«... شاه شجاع درین جا نیز از سلاح برندۀ خود - که در سایر موارد نیز او را کمک کرده بود - استفاده کرد، یعنی پای زن را به میان کشید و از زیبایی و جوانی خود استفاده کرد. گفتیم که شاه شجاع، امیری رشید و دون‌ژوان سرزمین فارس و اصفهان و کرمان و یزد در آن زمان بود و همۀ زنان امرا، وصف مردانگی و اندام ورزیده و درگاه باشکوه او را شنیده بودند و آرزوی آن را داشتند که بدین درگاه راه یابند.

سرداران شاه شجاع با طبیب مخصوص چهلوان اسد - که «جلال اسلام» نام داشت صحبت کردند و به زن پهلوان اسد پیغام فرستادند که اگر در گشودن قلعۀ کرمان به آنان کمک کند، شاه شجاع آن زن را به ازدواج خواهد آورد و درین میان تعهدنامه‌ای نیز نوشته شد ...»۲۶

در کتاب تاریخ کرمان - وزیری - در مفاد متن تعهدنامۀ شاه شجاع خطاب به بیگی خاتون این‌گونه آمده است: «کاتب سطور شاه شجاع بن محمد قول و شرط می‏کند و بر خود لازم می‏داند که چون خاتون معظمه زیدت رفعتها تقبلی که نموده‏اند بجای آورند و چنین خدمتی بر خاندان ما ثابت گرداند او را به انواع کرامت و نوازش مخصوص گردانم و در عقد رعایت و حرم حمایت خود جای دهم و از جمله خاتونان خاص و معتقر باشد و هر التماس که داشته باشد مبذول افتد و خدای تعالی و روح انبیاء و اولیاء را بر خود گواه می‏گیرم و هذا خطی و عهدی.»۲۷

نقل شده بیگی خاتون فریب‌خورده و جهت همراهی با شاه شجاع جهت قتل شوهرش، خودش را به تمارض زده و ازین رو هر سه روز یک‌بار، طبیب مخصوص (جلال اسلام) نزد او می‌آمد و باهم در خصوص چگونگی قتل پهلوان اسد خراسانی همفکری می‌نمودند. ابتدا ریخت سم در غذای او را داشتند و جهت امتحان در غذای «پهلوان علی سرخ» که از مقربان پهلوان اسد بود، سم ریختند و او بعد از یک روز، جان داد. بیگی خاتون اندیشید اگر پهلوان اسد را به همین طریق مسموم نماید، او در طول یک روز - تا قبل از مرگ - او تمام اطرافیان خود را خواهد کشت، لذا از این کار منصرف شدند.

شایان ذکر است گفته شده، چون پهلوان اسد مکرر به همسرش گفته بود: «اگر هر وقت کار به‌جان و کارد به استخوان رسید، من اول شما را می‏کشم و بعد خود را به کشتن می‏دهم»، این گفتۀپهلوان اسد، تأثیر بیشتری در بیگی خاتون جهت قتل پهلوان اسد داشت.

در ادامه بیگی خاتون توانست با آوردن این بهانه که دلیلی ندارد سربازان مسلح به بالای کوشک - مکانی که محارم تو سکونت دارند - بیایند، توانست سربازان این ناحیه را خلع سلاح نماید و بعد به فکر زدن نقبی به قلعه شدند، جایی که حمام در آنجا قرار داشت. بیگی خاتون برای انجام این کار باهمکاری تعدادی از سربازان سپاه شاه شجاع توانست نقبی در قلعه ایجاد کند. البته او برای آن‌که صدای گشودن نقب به گوش پهلوان اسد و سربازانش نرسد، نقشه‌ای طرح کرد.

«... زن تدبیری دیگر اندیشید، برای کوفتن «قوتو» و قهوه و وسایل دیگر برای پذیرایی عید رمضان، چهل هاون نهاده، کنیزکان را نشاند که ادویه می‌کوفند تا صدای نقب کندن در کوشک نیفتد ...»۲۸

پهلوان اسد که در این ایام به دلیل محاصره شدید در قلعه گرفتار و عرصه بر او تنگ شده بود، تندخو شده بود و بر همگان سخت می‌گرفت و حکایاتی از اذیت‌های بی‌جهت او نسبت به مردم و حتی قراولان خاص نیز روایت شده که همگی در ایجاد تنفر نسبت به او حکایت می‌کند.

به‌هرتقدیر در بارۀ پایان کار پهلوان اسد خراسانی گفته شده است، چون روزی او قصد رفتن به حمام داشت و از آنجایی که حمام در قلعه نبود و می‌بایست به قلعه پایین برود، خواجه‌ای را فرستاد ببیند حمام آماده است. آن خواجه وقتی به قلعه رفت، نقبی مشاهده کرد و همچنین حضور تعدادی سرباز مسلح که صورت خود را پوشانده بودند. او چون خواست بازگردد و جریان را برای پهلوان اسد بگوید، گرفتار شد.

آن عده سربازآن‌که تحت رهبری شخصی به نام «کُر امیر» بودند، در واقع توسط بیگی خاتون تطمیع شده بودند و مأمور نقب بودند و از طرفی توسط طبیب جلال اسلام به‌فرمانده سپاه شاه شجاع خبر داده شده بود و او نیز صد مرد مسلح به آنجا فرستاده بود. این مأموران توانستند در روز جمعه پانزدهم ماه رمضان ۷۷۷ ()، از نقب وارد شده و جلوی پهلوان اسد و چند نفر از همراهانش را گرفته و درحالی‌که تنها پهلوان اسد یک خنجر به همراه داشت و بقیه سلاحی نداشتند، بعد از درگیری مختصری، پهلوان اسد خراسانی را به قتل برسانند.

به‌هرتقدیر، زن پهلوان اسد خراسانی که توسط شاه شجاع فریب‌خورده بود، با قتل شوهرش، نقشی مهم در تاریخ و سیاست این منطقه در عصر آل مظفر داشت. جالب آن‌که هم اطلاعی هم از او، بعد از مرگ شوهرش در منابع نیامده است و تنها باستانی پاریزی دراین‌باره نوشته است:

«هیچ اطلاعی نداریم که بالاخره شاه شجاع - پادشاهی که نیروی شکوه دربار و زیبایی و جلالش، زن‌های مردم را از بغل شوهرشان بیرون می‌کشید و به دام او می‌انداخت - با این زن چگونه بر عهد و قرار وفا کرده باشد. احتمال بسیار در بین است که سرنوشت «بیگی خاتون» نیز با سرنوشت نظیرۀ خود، یعنی «نضیره» دختر «ضیزن» پادشاه الحضر که بر شاپور شیفته شد و حصار به دست شاپور اندر نهاد و ضیزن کشته شد - تفاوت زیادی نداشته باشد. اما به‌هرحال رفتار او موجب شد که دژ مستحکم حکومت خاندان مظفری در شرق، یعنی قلعه کرمان ‌که به دست یکی از وفادارترین سربازان این خاندان یعنی پهلوان اسد بود، منهدم گردد و شهر و ناحیت کرمان نیز مانند فارس و اصفهان و یزد و خوزستان هم دچار جنگ‌های داخلی شدید و محاصره‌های طولانی قحط‌آور و بیماری‌زا شود تا بدان مرحله که در آن روزها، اکثر مردم به مغز پنبه‌دانه و تخم سبوس و سپستان می‌گذرانیدند و روزی متجاوز از دویست نفر از گرسنگی تلف می‌شدند ... »۲۹

.

ادامه این مطلب را در شماره ۸۳ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید