https://srmshq.ir/5otwxd
موسیقی اقوام ایرانی که به آن نواحی و مقامی!! هم گفته میشود یکی از کُهنترین و مهمترین گونههای موسیقی در ایرانزمین است که توانسته از راههای پرپیچ و خم و دشوار رویدادهای سیاسی و اجتماعی و همچنین کژفهمیهای دینی بگذرد و کولهبار گرانبها و گرانسنگ خود را تا به امروز بر دوش کشد. اینگونه از موسیقی برخلاف نامش تنها یک هنر و گنجینه موسیقایی نیست بلکه پارهای از تمدن، تاریخ، ادبیات و هنرهای دیگری مانند هنرهای دستی را در چنته دارد.
این موسیقی چیزی جدا از زندگی نیست و زندگی هم آبستن هزار رویداد گوارا و ناگوار. عجیبتر اینکه در تاریخ هزار و چند صد ساله اخیر ایران کمتر حکمرانی به این هنر بها داده است و بیشتر آنها از در کین و کم فهمی درآمدهاند و جفا و جفا.
شگفت اینکه این هنر چنان در وجود ایرانیان ریشه دوانده که هیچ خنجری بر آن کارگر نیست و این هنر تا همیشه کتمان ناپذیر و رونده است و البته پای رونده این هنر فرهیختگان و هنرمندان و اندیشمندانی بودهاند که از جان و مال گذشتهاند تا این بار به منزل نشیند.
در این نوشتار تلاش کردهام به معرفی چهار بانوی پرتلاش که بیشترین تأثیر را در ثبت و ضبط و احیای موسیقی اقوام ایران داشتهاند بپردازم.
۱- فوزیه مجد
زاده ۱۳۱۷ در برلین است. از شش سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد. مدرس پیانوی او در مدرسه ژاندارک، امانوئل ملک اصلانیان بود. در سال ۱۳۲۰ خانواده او به انگلستان رفتند و او در مدرسه مورتون هال به تحصیل مشغول شد. او اولین اثر آهنگسازی خود را در ۱۵ سالگی در این مدرسه ارائه داد و در استودیوی کمپانی هیزمسترز وویس آن را ضبط کرد. بسیاری از رسانههای انگلیس از اثر او تمجید کردند. پس از دروس متوسطه، موسیقی را در دانشگاه ادینبرا پی گرفت و بعد از اتمام تحصیلات به ایران برگشت و در هنرستان عالی موسیقی به تدریس موسیقی غرب پرداخت و همزمان در نشریات، با نام مستعار فلورستان به نقد آثار موسیقی مشغول شد.
او نوازندگی سنتور را نزد فرامرز پایور و مجید کیانی آموخت. بانو مجد در صداخانه وزارت فرهنگ و هنر به بازخوانی آثار موسیقی پرداخت. در سال ۱۳۴۵ با دریافت بورسیه راهی فرانسه شد و نزد نادیا بولانژه آموزش آهنگسازی را ادامه داد و در ۱۳۴۷ با دریافت بورسیه دیگری از سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران به تحصیل اتنوموزیکولوژی در دانشگاه سوربون مشغول شد. در ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران به تحقیق و پژوهش در زمینه موسیقی اقوام و همچنین موسیقی کلاسیک ایران مشغول شد. او با سفر به چندین استان ایران گنجینهای غنی از موسیقی اقوام را ثبت و ضبط کرد. بیشتر آثار او مربوط به شرق و شمال خراسان، آشیقهای آذربایجان، موسیقی بلوچستان، عزاداریهای بوشهر و موسیقی نوبان و زار جنوب ایران است. او آثار بسیاری هم در موسیقی کلاسیک و موسیقی فیلم دارد.
۲- سیما بینا
زاده مادری کرمانی و پدری تفرشی در سال ۱۳۲۳، در خوسف خراسان جنوبی است. پدر او احمد بینا موسیقیدان، شاعر و آهنگساز بود. سیما بینا برای نخستین بار موسیقی نواحی را از طریق آوازها و لالاییهای کرمانی مادرش پوران دخت ایراننژاد درک کرد. سیما بینا از ۹ سالگی خوانندگی را در رادیو ایران آغاز کرد. او ردیف موسیقی ایران و تکنیکهای آوازی را نزد استادانی چون محمدابراهیم مالکی، موسی خان معروفی و نصرا... زرین پنجه فرا گرفت. او اولین کار پژوهشی موسیقی را در زادگاهش بیرجند و اطراف آن آغاز کرد. سیما در سال ۱۳۴۹ و پس از فارغالتحصیلی در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای تهران به تحصیل موسیقی نزد عبدا... دوامی پرداخت.
در سال ۱۳۵۷ در کنار تدریس موسیقی و آواز با همراهی محمدابراهیم مالکی به گردآوری ترانههای محلی خراسان پرداخت. بعد از خراسان به سایر نواحی ایران هم سفر کرد و مجموعهای بینظیر از آوازها و ترانههای محلی را جمعآوری و بازخوانی کرد. او نخستین زنی است که پس از انقلاب ۵۷ کلاس آموزش آواز دایر کرد و باز به عنوان اولین زن در تالار وحدت برای بانوان ایرانی کنسرت برگزار کرد.
او اجراهای بسیاری در کشورهای مختلف برگزار کرد. به جرأت او بیشترین نقش را در احیای موسیقی بومی در بین مردم داشت. اکثر ترانههای بومی او توسط مردم کوچه و بازار زمزمه میشد. کتاب لالاییهای ایران حاصل سی سال پژوهش او در نواحی مختلف ایران است.
۳- پروین بهمنی
زاده ۱۳۲۷ در شیراز است. او فرزند غلامرضا بهمنی بهمن بیگلو از بزرگان و دوستداران موسیقی قشقایی بود. وی مجالسی را با حضور موسیقیدانان و شعرا برگزار میکرد. پروین بهمنی در چنین فضایی رشد کرد. او دوران تحصیل را در مدرسه تربیتمعلم شیراز گذراند و از دانشسرای عشایری فارغالتحصیل شد.
او شانزده سال آموزگار بود و در کنار آموزگاری به توسعه و احیای موسیقی ایلهای مختلف کمک میکرد. او آواز را نزد نورعلی برومند، هنگامه اخوان و مرتضی شریف آموخت و موسیقی ایل قشقایی را از محمدحسین کیانی، حبیب گرگینپور، غلامرضا بهمنی و محمدقلی خورشیدی فرا گرفت. در سال ۱۳۸۰ گروه موسیقی حاوا را راهاندازی کرد و قطعاتی از موسیقی قشقایی و سایر ایلهای عشایری فارس را با این گروه اجرا کرد. پروین به همراه فرزندش دامون پژوهشهای بسیاری در حوزه موسیقی اقوام انجام داد. در یکی از جشنوارههای موسیقی به او لقب خالق لالاییهای مادرانه داده شد. در سال ۱۳۸۶ با خواندن لالایی در فیلم سه زن به کارگردانی منیژه حکمت به شهرت رسید. از آلبومهایی که منتشر کرد میتوان به نغمهها و آوازهای قشقایی، خدای من غریب و به یاد فرود اشاره کرد. کتابهایی که او منتشر کرد عبارتند از منظومه اصلی و کرم، زندگینامه هنرمندان قشقایی، زنان نامدار قشقایی و کتابچه موسیقی عاشیقلر. او نشان درجه یک هنری را از وزارت فرهنگ دریافت کرد. پروین بهمنی در ۲۹ مهر ۱۴۰۰ چشم از جهان گشود.
۴- منصوره ثابتزاده
زاده ۱۳۴۵ در تهران و اصالتاً اهل باشتین سبزوار میباشد. وی از کودکی رقصهای مختلف ایران و خصوصاً خراسان را فراگرفت. او بیشتر عمر خود را صرف تحقیق و احیاء و ثبت موسیقی اقوام ایران و بهصورت تخصصی رقصهای (بازیهای) نواحی مختلف ایران کرده است. یکی از افتخارات من همراهی با این بانوی پژوهشگر در تعدادی از سفرهای پژوهشی و استفاده از تجربیات ارزشمند ایشان است.
بانو ثابتزاده دارای دکترای زبان و ادبیات پارسی از دانشگاه آزاد و دو کارشناسی ارشد از دانشگاههای شهید بهشتی و آزاد اسلامی است. همچنین دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه برکلی کالیفرنیاست.
از آثار تألیفی خانم ثابتزاده به سه رساله موسیقی قدیم ایران، بحور و اوزان اشعار پارسی، تصاویر موسیقایی در شعر پارسی، فرهنگ عروضی اشعار رودکی، موسیقی تاجیکستان، موسیقی در شاهنامه فردوسی، موسیقی در گسترش زبان پارسی اشاره کرد. علاوه بر آن تعداد بسیاری آلبوم و کتابچه در موسیقی رقص از ایشان منتشر شده است. برای نمونه موسیقی رقصهای شمال خراسان، شرق خراسان، لرستان، کردستان، بلوچستان، بوشهر، مازندران، بختیاری، ترکمنی، قشقایی و رقصهای شرق کرمان به اضافه تعداد زیادی منظومه، ترانه، سوگآوا، موسیقی سرنا و دهل و موسیقی تاجیکستان. ایشان سخنرانیهای بسیاری در داخل کشور و خارج از کشور در موضوع موسیقی ایران داشته است و در مجامع علمی و هنری متعددی عضو میباشد. شخصاً کار ارزشمند و ویژه ایشان را جمعآوری رقصهای ایرانی در بحبوحه جنگ ایران و عراق میدانم. چهبسا با عدم این تلاش بسیاری از آنها به فراموشی سپرده میشد. همت ایشان در جامعه مردسالار ایران معادل دهها پژوهشگر مرد میباشد. نه فقط ایشان بلکه تمام بانوانی که در این نوشتار سعی کردم به معرفی آنها بپردازم.
امیدوارم آثار گرانقدر این عزیزان و همت والای آنها در این کار خطیر الگویی باشد برای سایر پژوهشگران و خصوصاً بانوان پژوهشگر ایران عزیز.
یا حق
https://srmshq.ir/l8ec26
هفده سال پیش، در سال ۱۳۸۶ خورشیدی، در کرمان گروه موسیقی تأسیس شد که تا کنون بهصورت مستمر به برگزاری کنسرت در شهر و استان کرمان، استانهای دیگر و خارج از کشور پرداخته است. این گروه بهصورت پیوسته تمرین و اجرا دارد و به یکی از موفقترین گروههای کرمانی در موسیقی کشور بدل شده است. ساز تنبور، شالودۀ اصلی این گروه است که با نام گروه تنبورنوازان مولانا به سرپرستی احسان قربانی به اجرای اشعار حضرت مولانا، حافظ، فردوسی و دیگر شعرای فاخر ادبیات کلاسیک ایرانی میپردازند.
احسان قربانی، آهنگساز، مدرس موسیقی و نوازنده ساز تنبور، عود و دف در سال ۱۳۶۴ خورشیدی در شهر کرمان به دنیا آمد. ایشان از دوازدهسالگی آموزش موسیقی را نزد داریوش برهانی با ساز سهتار آغاز کرد. در ادامه نزد عباس منشیزاده ساز تار و سپس در نزد فؤاد توحیدی ساز تار و تنبور را فراگرفت. فؤاد توحیدی اولین استاد تنبور ایشان بود که نهال تنبور را در دل ایشان پرورش داد. قربانی در ادامه در استانهای دیگر نزد استادان بزرگ موسیقی همچون جهانبخش رستمی در شهر شیراز برای آموزش ساز تنبور، علی پژوهشگر، آزاد میرزاپور و هادی آذرپیرا برای آموزش نوازندگی ساز عود در تهران موسیقی را ادامه داد.
در ماه اردیبهشت امسال، گروه تنبورنوازان مولانا به سرپرستی احسان قربانی در تالار فرهنگ و هنر شهر کرمان در دو سانس به اجرای موسیقی پرداخت. همه نوازندگان این اجرا از موسیقیدانان کرمانی و هنرجویان ساز تنبور احسان قربانی بودند و اجرای این گروه با استقبال بینظیر کرمانیان روبهرو شد. همه بلیطهای سانس اول این اجرا، در کمتر از بیستوچهار ساعت فروخته شد و این موضوع باعث شد که فصل جدیدی بین ارتباط مخاطب اجرای موسیقی در کرمان و گروههای موسیقی بومی کرمان آغاز شود. فصلی که در آن از گروههای کرمانی، همچون گروههای موسیقی پاپ تهرانی استقبال شد. به بهانۀ آغاز این فصل جدید در موسیقی کرمان خدمت احسان قربانی رفته و در خصوص فعالیتهای ایشان و گروه تنبورنوازان مولانا با ایشان به گفتوگو پرداخت شده است:
با درود و عرض ادب برایمان بگویید که چگونه به موسیقی علاقهمند شدید از چه سنی و چگونه موسیقی را آغاز کردید؟
«با درود و تشکر از شما و ماهنامه سرمشق، پدربزرگِ من نوازنده ساز نی بودند و از کودکی با موسیقی و صدای ساز آشنا بودم. در خانواده مادری همگی بسیار علاقهمند به موسیقی بودند و به همین دلیل هم من را به کلاس موسیقی فرستادند. در آن زمان در چهارراه خورشید کانون هنر بود و همۀ رشتههای هنری آنجا کلاس داشتند، خانواده ما با خانواده جناب مؤدب، رئیس کانون هنر کرمان، در ارتباط بودند و گاهی با خانواده نزد ایشان میرفتیم، در یکی از روزهایی که برای ملاقات با جناب مؤدب به کانون هنر رفته بودیم، من در طبقات کانون هنر میگشتم و درِ کلاسی باز بود و من اتفاقی با کلاس جناب برهانی و ساز ایشان آشنا شدم و به صدای ساز ایشان علاقهمند شدم و سپس نزد ایشان به آموزش ساز سهتار رفتم. در ادامه با جناب عباس منشیزاده آموزش نوازندگی ساز تار را آغاز کردم و سپس نزد جناب فؤاد توحیدی رفتم. ابتدا نوازندگی ساز تار و در ادامه نوازندگی ساز تنبور را نزد ایشان فراگرفتم. جناب فؤاد توحیدی، اولین استاد ساز تنبور من بودند و ایشان به گردن من بسیار حق دارند. من همیشه قدردان و سپاسگزار ایشان هستم. در ادامه به همراه ساز تنبور، به فراگیری ساز دف و عود نیز پرداختم».
چگونه با تنبور آشنا شدید و چرا ساز تنبور را بهعنوان ساز اصلی خود انتخاب کردید؟
«اولین بار در جشنواره موسیقی نواحی در تالار خانۀ شهر کرمان اجرای یک گروه محلی از استان کرمانشاه را دیدم که با ساز تنبور به اجرای موسیقی پرداختند و صدای این ساز بسیار روی من تأثیر گذاشت و شیفتۀ ساز تنبور شدم. در آن زمان من نزد جناب فؤاد توحیدی کلاس آموزش تار میرفتم و از آنجا که ایشان کلاس آموزش ساز تنبور هم داشتند، خدمت ایشان رسیدم و آموزش ساز تنبور را نزد ایشان فراگرفتم و تنبور ساز اصلی من شد و تا الآن هم دارم با این ساز زندگی میکنم».
با توجه به اینکه زادگاه ساز تنبور استانهای غربی کشور بهخصوص استان کرمانشاه و لرستان است، آیا برای آموزش تکمیلی نوازندگی ساز تنبور در این استانها نزد استادان به فراگیری ساز تنبور پرداختهاید؟
«بله، در نوازندگی ساز تنبور دو حوزۀ اصلی صحنه و گوران است، من حوزۀ گوران را در شهر شیراز در خدمت جناب جهانبخش رستمی فراگرفتم و در حوزۀ صحنه در خدمت جناب فرنود الهامی، فرید الهامی و یک جلسه هم در نزد جناب عبدالرضا رهنما برای تهیۀ ساز و رفع اشکال رسیدم».
در خصوص عضویت در گروههای موسیقی استان کرمان و خارج از استان توضیح میدهید؟
«من با گروههای مختلفی در این مدت همکاری و اجرا داشتهام. قبل از راهاندازی گروه تنبورنوازان مولانا در داخل استان کرمان با گروه ارفع به سرپرستی فواد توحیدی، گروه نوا به سرپرستی علی سعیدی (که در جشنواره استانی مس مقام نخست و سال بعد مقام سوم را کسب کردیم)، گروه لیلی به سرپرستی سالار ایلخانی پور، گروه سما به سرپرستی پوریا حسین نژاد کار کردم و در خارج از استان کرمان با گروه نوای مهر به سرپرستی مهدی عیوقی، گروه فردوسی به سرپرستی فرید الهامی و گروه ساجنار به سرپرستی فرنود الهامی به اجرای موسیقی پرداختهام».
هدف شما از تشکیل گروه تنبورنوازان مولانا چه بود، از نحوۀ شکلگیری و تأسیس آن بگویید.
«گروه تنبورنوازان مولانا در سال ۱۳۸۶ با رویکرد تخصصی و نگاه به ساز تنبور تأسیس شد. قبل از ما هم استادِ عزیزم، جناب فؤاد توحیدی گروه تنبور داشتند. من همیشه به فکر کنسرتی بودم که از شروع تا پایان با ساز تنبور باشد و تخصصی به این ساز بپردازد که جای چنین گروهی در موسیقی کرمان کمرنگ بود. ساز تنبور، ساز محلی و مقامی مخصوص استانهای کرمانشاه و لرستان هست و در کرمان به اندازه کافی به آن بها داده نشده و روی آن کار نشده بود، به همین دلیل تصمیم گرفتم که گروه تنبورنوازان مولانا را تأسیس کنم و بهصورت تخصصی روی آن کار کنیم».
از چه سالی تدریس نوازندگی ساز تنبور را در کرمان آغاز کردید؟
«من از سال ۱۳۸۶ که گروه تنبورنوازان مولانا را تشکیل دادم، حس کردم که نوازندگان این ساز در کرمان بسیار کم هستند و تصمیم به آموزش تخصصی ساز تنبور در کرمان گرفتم. البته پیش از من جناب فؤاد توحیدی این ساز را تدریس میکردند و من هم فکر کردم که میتوانم در این زمینه کمک کنم و باعث معرفی و شناخت ساز تنبور بشوم. تدریس نوازندگی ساز تنبور را در شهر کرمان آغاز کردم و از آن سال تا کنون مشغول تدریس نوازندگی آن هستم و نوازندگان تنبور هم که جزو اعضای گروه تنبورنوازان مولانا هستند، همگی از شاگردان خودم هستند که حدود دو تا یازده سال است که نوازنده و هنرجوی ساز تنبور هستند. در اوایل کار که من به آموزشگاهها مراجعه میکردم تا برای برگزاری کلاس تنبور صحبت کنم، یکی از مدیران آموزشگاهها به من گفت که اصلاً ساز تنبور چه سازی هست و متأسفانه ایشان هیچ آشنایی با ساز تنبور نداشت. من تلاش کردم تا بتوانم مردم را با این ساز آشنا کنم. خاطرم هست که به مدت یک سال و نیم فقط یک هنرجو در آموزشگاه داشتم و من به احترام ایشان و برای شناخت ساز تنبور با یک هنرجو کار میکردم».
در مورد تشکیل گروه و اجراهایی که تا کنون با گروه تنبورنوازان مولانا داشتهاید توضیح دهید.
«گروه تنبورنوازان مولانا از همان سال تأسیس تا کنون بهطور منظم هرساله کنسرت داشته است. در کرمان و شهرهای دیگر این کنسرتها بهصورت مستمر برگزار شده است. ۹ کنسرت در شهر کرمان، سیرجان، تهران و همچنین چندین کنسرت در خارج از کشور در طول این سالها برگزار شده است. در طول این سالها اعضای گروه متغیر بوده و هر سال تعدادی نوازنده به گروه اضافه و یا کم میشده و در هر اجرا افرادی گروه را همراهی میکردند.
پیش از دوران همهگیری ویروس کرونا، در حوزۀ هنری تهران کنسرت اجرا کردیم و استقبال بسیار خوب بود، همۀ بلیطها به فروش رسید ولی متأسفانه بعد از آن اجرا به دوران همهگیری ویروس کرونا رسیدیم و برای مدتی برگزاری کنسرتها لغو شد. قرار بود که در چندین شهر دیگر ایران هم کنسرت برگزار کنیم ولی متأسفانه به دلیل کرونا برگزار نشد، اما به امید خدا بهزودی این کنسرتها برگزار خواهد شد».
...
ادامه این مطلب را در شماره ۷۷ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید
https://srmshq.ir/mnybgp
آنکه جدال بین احساسات و عقلانیت را واقعی یا خیالی بپنداریم؛ بماند برای فیلسوفان و اهل فلسفه. نکتهی حائز اهمیت، کشف این است که تنها در یک صورت برتری واقعی یا خیالی ما به وقوع میپیوندد و آن این است که عقلانیت با پوشش احساسات و احساسات با پوشش عقلانیت، در میدان نبرد حاضر شوند. شاید بزرگترین دلیل خروج چنین قهرمانی از دل این پیکار سخت و طاقتفرسا، وجود نیرویی به نام موسیقی است. کدام یک از ساختههای بشر یا عناصر دنیا به زیبایی موسیقی میتواند عقلانیت را چنین به وسیله چینش دقیق نتها و ایجاد ساختارهای ریاضیاتی دقیق و منطقی با پوشش احساسات و همچنین به طور همزمان عواطف عمیق و عشقهای زیبا را با نقاب عقلانیت به این میدان نبرد بفرستد؟ موسیقی آنچنان عوامفریبی میکند تا هرکه به میزان درک خود، برنده خود را بیابد و خوشحال و سرمست میدان رقابت را بدرود گوید.
در دنیای موسیقی، عواطف و عقلانیت در یک بازی پیچیده، زیبا و البته سوری به رقابت میپردازند. موسیقی، با قدرت شگرف خود، توانسته است این دو نیرو را در یک بستر هماهنگ و هنری به تصویر بکشد. اما اینکه پس از گذشت دویست و هفتاد و چهار سال، شنیدن نغمههای شاعرانه یوهان سباستیان باخ در پرلود و فوگ می بمل مینور (BWV ۸۵۳)، اشکها را به ناگهان سرازیر میکند، نشان از این است که ساختار ریاضیاتی و دقیقی که باخ، با آثار خود بنیان گذاشت، آن جنبه از وجود ما را با ظاهر فریبنده عواطف و همچنین ملودیهای بیمانند و یکتای خود، در پوشش خرد و عقل، تمام ناخودآگاه ما را غرق در دنیایی میکند که باخ سعی داشت انسانها را از این طریق با خود به بهشت ببرد. چه کسی جز یوهان سباستین باخ، توانست خواسته خداوند را چون پیامبری، در سراسر گیتی این گونه دقیق بسط دهد و الگویی باشد برای تمام آهنگسازان بعد از خود، تا بتوانند چنین نبردی را در هر قطعه موسیقی آنگونه بگنجانند که هر انسانی را بنابر ظرف وجودی خود، اینچنین قادر به دیدن شکوه خداوند کند؟
از سویی دیگر، موسیقی از نظر علمی نیز پدیدهای است که در آن منطق و ریاضیات نقش بسزایی ایفا میکنند. ترکیبهای هارمونیک، توالی آکوردها و حتی ریتمها همه و همه از قوانین مشخصی پیروی میکنند که در چارچوب منطق ریاضیاتی قابل تحلیلاند. این ساختارهای دقیق و منظم، نشاندهنده بُعد عقلانی موسیقی هستند که حتی در میان ملودیهای سرشار از احساس نیز قابل تشخیصاند. این همان نقطهای است که موسیقی به عنوان پلی میان منطق و احساسات عمل میکند؛ پلی که همزمان بر روی دو دنیای متفاوت پا گذاشته و هر یک را به شیوهای بینظیر و هماهنگ با دیگری درآمیخته است.
این ترکیب شگفتانگیز منطق و احساسات در موسیقی، در آثار بسیاری از فلاسفه و هنرمندان بهطور عمیقی مورد بررسی قرار گرفته است. فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، باور داشت که "بدون موسیقی، زندگی اشتباهی بیش نیست." نیچه موسیقی را نیرویی میدانست که میتواند فراتر از مرزهای عقلانی حرکت کند و به اعماق روح انسانی نفوذ کند. او معتقد بود که موسیقی میتواند احساسات پنهان و عمیق را بیدار کند و همزمان با استفاده از ساختارهای دقیق و منظم، تجلیگر عقلانیت باشد. این دیدگاه نشان میدهد که موسیقی چگونه میتواند به عنوان یک ابزار برای کشف و بیان پیچیدگیهای وجود انسانی عمل کند.
از سوی دیگر، لئو تولستوی، نویسنده بزرگ روسی، در مورد موسیقی گفته است: "موسیقی بیانگر احساساتی است که نمیتوان آنها را با کلمات بیان کرد و نمیتوان در سکوت نگه داشت." این بیان تولستوی بهخوبی نشان میدهد که موسیقی چگونه میتواند به عنوان واسطهای بین احساسات عمیق و منطق عمل کند. موسیقی قادر است احساساتی را که در اعماق ذهن و قلب ما نهفتهاند، به سطح بیاورد و آنها را به شکلی منظم و قابل درک به نمایش بگذارد. این توانایی منحصر به فرد موسیقی برای ترکیب احساسات عمیق با ساختارهای منطقی، نشاندهنده قدرت بینظیر آن در برقراری ارتباط بین دنیای درونی و بیرونی انسان است.
این نظرات و نقلقولها از بزرگان فلسفه و ادبیات، بهخوبی نشان میدهند که موسیقی نه تنها یک هنر زیبا، بلکه یک پدیده پیچیده و چندبعدی است که میتواند بهطور همزمان منطق و احساسات را به تصویر بکشد. موسیقی به عنوان یک زبان جهانی، قادر است انسانها را فراتر از مرزهای فرهنگی و زبانی به یکدیگر متصل کند و تجربهای مشترک و بینظیر را برای همگان فراهم آورد. این ترکیب بیهمتا از عقلانیت و عواطف، موسیقی را به یکی از بزرگترین دستاوردهای بشری تبدیل کرده است که همواره توانسته است در تمامی دورههای تاریخی، جایگاه ویژهای در قلب و ذهن انسانها داشته باشد.
یکی از معروفترین کتابها که به طور عمیقی به موسیقی و تقابل منطق و احساسات در آن پرداخته است، کتاب This Is Your Brain on Music: The Science of a Human Obsession“نوشتهدنیل جی. لوویتیناست. در این کتاب، نویسنده که یک متخصص علوم عصبی و موسیقیدان است، به بررسی چگونگی تأثیر موسیقی بر مغز انسان و نقش آن در تجربههای احساسی و شناختی میپردازد. یکی از نقل قولهای معروف از این کتاب به شرح زیر است:
موسیقی به طرز شگفتانگیزی میتواند ما را همزمان به دنیای منطق و احساسات ببرد. ساختارهای ریاضی و نظم دقیق موسیقی، مغز منطقی ما را درگیر میکند، در حالی که ملودیها و هارمونیها به اعماق عواطف و احساسات ما نفوذ میکنند. این ترکیب بینظیر، موسیقی را به یکی از پیچیدهترین و زیباترین تجربیات انسانی تبدیل میکند.“
در نهایت، میتوان گفت موسیقی تجسمی از تقابل و تعامل بین احساسات و منطق است. این هنر بیهمتا قادر است به گونهای شگفتانگیز، ساختارهای ریاضیاتی و عقلانی را با عمق و غنای احساسی ترکیب کند. در حقیقت، موسیقی نه تنها بازتابدهندهی این دو نیروی متضاد، بلکه تجلی هماهنگی و یگانگی آنهاست. این تعامل پیچیده و زیبا، موسیقی را به یکی از برترین و تاثیرگذارترین اشکال هنر تبدیل کرده است که توانسته است در طول تاریخ، انسانها را هم به دنیای عقلانیت و هم به دنیای عواطف نزدیک کند.
https://srmshq.ir/nrk3x0
از آنجایی که دوران کودکی یکی از حساسترین و تعیینکنندهترین دوران شخصیتی انسان را دارد والدین بیشترین تلاش را برای رشد و تربیت فرزند خود در این زمان میکنند.
پرداختن به هوش و خلاقیت کودکان از موارد مهمی است که در حوزۀ روانشناسی کودک موردتوجه بسیاری قرار گرفته است چون نقش مهمی در آیندۀ کودکان دارد و کودکان باهوش و خلاق میتوانند راهحلهای جدید برای مشکلات پیشرو پیدا کنند و بهراحتی از پس هر مشکل برآیند؛ والدین اکثراً دوست دارند تا کودکی باهوش و خلاق داشته باشند، اما اینکه چه کاری انجام دهند تا به پرورش هوش و خلاقیت کمک کند را نمیدانند.
یکی از روشهایی که شاید بتواند هوش و خلاقیت را در کودکان پرورش دهد و عاملی تأثیرگذار باشد، موسیقی است.
موسیقی هنر بیان احساسات بهوسیلۀ آواها است.
بزرگانی نظیر «ارسطو»، موسیقی را یکی از زیرمجموعههای ریاضی میدانسته است. «ابوعلی سینا» نیز نظریهای مثل ارسطو داشته و میگوید: «موسیقی علمی ریاضی است.»
«نیچه» با پرداختن به اینکه زندگی بدون موسیقی اشتباهی بزرگ است، بهطور کامل به عظمت موسیقی اشاره میکند.
موسیقی زبان احساس، تلفیق صدا و حرکت است.
هوش و خلاقیت کودک را میتوان با آموزش و پرورش افزایش داد، موسیقی باعث افزایش آدرنالین خون شده و احساس شادی در کودک ایجاد میکند که باعث میشود کودکان شاد باشند و خلقوخوی آرام داشته باشند؛ همچنین باعث بهبود رفتارهای فردی، اجتماعی و بالا بردن اعتماد به نفس در کودک میشود به همین دلیل در مهدکودکها، شعر با موسیقی اجرا میشود.
یادگیری موسیقی و گوش دادن به آن هردو مورد باعث افزایش ارتباطات مغز و افزایش هوش میشود، پیشرفت زبان و افزایش یادگیری در سایر علوم را نیز در پی دارد. با توجه به تحقیقات صورت گرفته بر کودکان گوش دادن به موسیقی نیز میتواند کودک شما را باهوشتر کند. والدینِ نوزادانی که به موسیقی گوش میدهند میتوانند در پرورش مغز نوزاد حتی قبل از تولد تأثیر بگذارند. یادگیری موسیقی و حتی موسیقی گوش دادن باعث ارتعاشاتی میشود که از طریق مجرای گوش وارد شده و پرده گوش را به حرکت درآورده و تبدیل به سیگنال الکتریکی میکند، این سیگنالهای دریافتی به شکل موسیقی است که انجام این کار بهترین ورزش برای مغز محسوب میشود. برای مغز نواختن موسیقی معادل جلسات تمرین بدنسازی برای همۀ بدن است.
بین آموزش موسیقی و فعالیتهای مغز ارتباط مستقیم وجود دارد، بررسیهای عصبشناسی دربارۀ عملکرد مغز هنگام شنیدن موسیقی یا نواختن آن نشان از واکنشهای زیاد سلولهای مغزی میدهد که این واکنشها در کسری از ثانیه رخ میدهند، دانشمندان با بررسیهایی که انجام دادهاند به این نتیجه رسیدهاند که وقتی چنین فعل و انفعالاتی باشد مغز کودکان رشد بیشتری میکند.
با نواختن موسیقی تحرکات مغزی در کودکان چندین برابر میشود چون همزمان همۀ بخشهای مغز باهم درگیر میشود، بهخصوص بخشهای دیداری، شنیداری و موتورهای کورتکس مغز که پردازش اطلاعات گوناگون و پیچیده را انجام میدهد و مهارتهای حرکتی نیز درگیر نواختن میشوند. درنتیجه این ورزش مغزی، کودک هوش بالایی پیدا میکند و در دیگر فعالیتهای اجتماعی نیز عملکرد بهتری دارد.
«آلبرت انیشتین» فعالیت موسیقی خود را از سن کودکی و در شش سالگی شروع کرد. او میگفت: «من رویاهای روزمرهام را در موسیقی زنده میکنم. زندگیام را در قالب موسیقی میبینم. زندگی بدون نواختن موسیقی برای من غیرقابل تصور است.»
تنوع زیاد سبکهای موسیقی و تعداد تولیدات زیاد موسیقیهای فاخر ناشی از تفکر و خلاقیت فردی هر موسیقیدان است. ارتباط مستقیمی بین موسیقی و خلاقیت وجود دارد.
پس برای افزایش خلاقیت کودکان میتوان با اسباببازیهای ریتمیک ساده آموزشها را شروع کرد.
هنگامی که کودک در حال بازی کردن با سازهای اسباببازی است و خوشحال از تولید صدا است در واقع در حال ابراز استعداد و توجه دیگران است. والدین باید در مواجه با آهنگسازی کودک او را تحسین و تشویق کنند و ذهن خلاق کودک را پرورش دهند، حتی میتوانند در منزل با ابزارهای ساده مانند یک بطری خالی آب که مقداری برنج در آن ریخته شده باشد یک ساز ساده درست کنند و با کودکان در ایجاد خلاقیت موسیقیایی شریک شوند و چه بهتر که در کنار دیگر آموزشهای کودکان، آموزش موسیقی نیز شروع شود تا کودک خلاقتر و باهوش اجتماعی بالاتری در آینده باشد.