https://srmshq.ir/ojgfzq
کم نیستند اصحاب فرهنگ و علاقهمندان کتاب و کتابخوانی که شکوه بهار را در گلستان نمایشگاه کتاب جستجو میکنند و از ماهها قبل، چشمانتظار برپایی آن هستند، بهخصوص این بنده خدمتگزار که از اولین نمایشگاه در سال ۱۳۶۶ تا سی و پنجمین نمایشگاه، در همه آنها حضور داشتهام. علاوه بر این از سومین نمایشگاه در سال ۱۳۶۹ با سه عنوان کتاب از انتشارات مرکز کرمان شناسی تا سیامین نمایشگاه با قریب سیصد عنوان کتاب، حضور فعال داشتیم.
در سالهای اخیر، ازجمله امسال که فرصت بیشتری برای گشتوگذار در قسمتهای گوناگون و سالنهای مختلف داشتم، کوشیدم تا نمایشگاه را از منظر یک دلبسته فرهنگی و علاقهمند، با تجربهای بیش از پنجاه سال در این پهنه مقدس، ببینم و نکتههایی را - انشاءالله - از سر دلسوزی مطرح کنم تا شاید برای دستاندرکاران این رویداد بزرگ فرهنگی مفید و مؤثر قرار گیرد.
نمود تجربه برگزاری سیوپنج نمایشگاه در بخشهای مختلفی چون: اطلاعرسانی دقیق، آسان و همهفهم، نظافت و پاکیزگی، حفظ امنیت فیزیکی شرکتکنندگان، دسترسی مناسب، بهویژه در بخش مترو و پرهیز از معطلیهای طولانی، زیباسازی فضای نمایشگاه، سرویسدهی بایسته و نسبتاً ارزان پست، حضور ماشینهای اورژانس و مراقبتهای لازم و فضاهای مناسب برای ادای فریضه، کاملاً پیداست، اما آنچه بهعنوان یک پسگرد میتوان مطرح کرد، جای خالی رستورانهایی است که غذاهای مناسب برای گروههای سنی بالا را تأمین کنند، کما این که در سالهای گذشته در فضاهای جنوبی و شرقی، تعدادی از آنها حضور داشتند و از رونق کافی نیز بهره میبردند، زیرا میدانیم غذاهای فستفودی و سایر خوراکیهای مشابه، مناسب و مورد علاقه همه نیست، حتی غرفه دارها از رستورانهای خارج از نمایشگاه و حتماً با مشکلات و دشواریهای بیشتر، غذا تهیه میکردند. از مواردی این چنین که بگذریم
• گرانی کتاب: صد البته به دلیل افزایش قیمت کاغذ و چاپ و نرخ خدمات، همچنان بر طبل تعجب میکوبد، بسیاری از علاقهمندان وقتی به قیمت پشت جلد نگاه میکنند، چشمهای خود را به علامت شگفتی، باز کرده و از خیر خرید میگذرند، بعضیها از این آشفتگی، سوءاستفاده کرده و بیانصافی را به بیشترین حد رساندهاند.
در سال گذشته، طی مقالهای این سؤال را از وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتم و اکنون هم آن را تکرار میکنم که: «کاغذهای دولتی - با قیمت یکهفتم بازار آزاد - را به چه کسانی دادهاید که بنده حقیر بهعنوان مؤلف، ناشر و رئیس یک پژوهشکده فرهنگی، حتی یک بند از آن را ندیدهام؟ چرا ضابطهای وضع نمیکنید که دریافتکنندگان اینگونه کاغذها، پشت جلد، یا در صفحه اول بنویسند «این کتاب با کاغذ دولتی چاپ شده» تا مجبور باشند قیمت آن را نیز به طور طبیعی، بسیار پایینتر از کتابهای دیگر اعلام کنند؟ این اقدام، هم به وزارت ارشاد، وجاهت میبخشد و نمادی از احقاق حق جامعه فرهنگی است و هم علاقهمندان کتاب، ارزانتر به آن دست مییابند، همچنین از سوءاستفاده نیز جلوگیری میشود.
امیدوارم وزارت محترم ارشاد عنایت کند تا خدای نکرده مجبور نباشم عرض کنم که: «آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است».
• نمایشگاه کتاب و حجاب: اگرچه امسال نیز به شیوه سال گذشته، تابلوهایی برای نوشتن نظرات افراد درباره عفاف و حجاب در جایجای نمایشگاه به چشم میخورد، اما محتوی و نوع برخورد و نیز فضای نمایشگاه کاملاً با گذشته متفاوت بود و جنبه فرهنگی آن بر نظامی و انتظامی برتری داشت تا آنجا که برخی دختران و خانمهای بیحجاب، برای رسیدن به این یقین و باور از برابر نیروهای انتظامی عبور میکردند، بیآنکه مزاحمتی برای آنها فراهم شود، از همه مهمتر در تعدادی غرفههای ویژه حجاب و عفاف که با عکسهای زنان برجسته محجّبه مزین شده و حاضران، کاملاً پوشیده و دارای حجاب کامل بودند، شعارهایی به چشم میخورد که تا اندازهای جای تعجب داشت مثلاً این شعارها که پشت شیشه یکی از این غرفهها نصب شده بود «مزاحمین خانمهای محترم به شدت مجازات خواهند شد - تعدادی از زنها: چادر اجباری نمیخواهیم - مزاحمان خانمهای بیحجاب ضدانقلابی هستند» چون میدانستم ممکن است جای تردید باشد از آنها عکس گرفتم.
در اینجا سراغ بانوی محترمهای که مسئولیت غرفه را عهدهدار است میروم و میگویم: خانم این نکتههایی که پشت شیشه نصب کردید، برای من خیلی جالبه، آن هم در فضای کنونی. ایشان میگوید: البته اینها نکتههای مربوط به اوایل انقلاب است. میگویم: ممکن است این پرسش پیش آید که مگر اسلام اول انقلاب با اسلام امروز تفاوتی دارد؟ جواب میدهد خیر. میپرسم شما هم بر همین عقیدهاید؟ میگوید بله، میپرسم پس چرا رویدادهایی که در شبکههای مجازی به تصویر کشیده میشود، جز این را نشان میدهد و بعضاً رفتارهای خشونتآمیزی را شاهد هستیم؟ جواب میدهد آن مأمور خاطی است، حالا که دستگیر شده و در خصوص او قانون اجرا خواهد شد.
از ایشان خداحافظی میکنم و بیرون میآیم، در حالی که وقتی همه اینها را کنار هم میگذارم و میخواهم نتیجهگیری کنم، ذهنم آشفته میشود و ره به جایی نمیبرد.
تابلوها نیز نوشتار و ساختاری کاملاً فرهنگی به خود گرفته است. روی این تابلوها با عنوان «بیایید بیاندیشید» این نوشته دیده میشود «۱- علت فراوانی بیشتر افراد با رفتار و پوششهای غیر عفیفانه در مناطق بالای شهر یا قشر مرفه، چیست؟ ۲- اگر قوانین عفاف و حجاب در کشور برداشته شوند؟».
نظرات گوناگونی روی این تابلوها نوشته شده، مثلاً: «اجبار و زور همه جا مغایر ارزشهای انسانی است» و یا این نظر که: «بدرفتاری ما مذهبیها، وقایع سیاسی و مشکلات اقتصادی باعث ایجاد حس لجبازی در مردم شده است» البته یکی هم دوره «ما مذهبیها» خط کشیده و نوشته (شما مذهبیها!؟) باز هم عکس گرفتم که مستند باشد.
از دخترخانم محجبهای که اسلامخواهی در رفتار و گفتار و کردارش کاملاً پیداست و ظاهراً مسئولیت یکی از این تابلوها به عهده ایشان است میپرسم: شما که تجلی یک دختر مسلمان هستید، نظرتان راجع به این تابلوها و نوشتهها و فعالیتها چیست؟ در جواب میگوید: من معتقدم حجاب یک اصل اسلامی است و باید رعایت شود، اما من به عنوان یک دختر مسلمان و باورمند به جمهوری اسلامی با «گشت ارشاد» و رفتارهای خشنی از این دست مخالفم و معتقدم برخوردهایی این چنین، کار را دشوارتر میکند و نتیجه لازم را به دست نمیدهد، کما این که دیدیم اینگونه شد، ما چارهای نداریم جز این که از راه فرهنگی، ذهنها را به این باور بنشانیم که پوشش زن، نشان بزرگی شخصیت اوست. برای من حجابی ارزش دارد که با آگاهی همراه باشد، نه حجابی که با زور و خشونت تحمیل شود.
این را هم عرض کنم که تمامی دخترانی که در جایگاههای اطلاعرسانی بودند، حجابی کاملاً مقبول داشتند و تعداد خانمهای محجبه قابلتوجه بود، انگار همه آمده بودند تا هم تصویری از جامعه اسلامی را به تماشا بگذارند و هم الگوی تعدادی دختران و زنانی باشند که آشفته گیسو، در رفت و آمد هستند.
به نظر میرسد تأکید رهبری که: «درگذر امر به معروف و نهی از منکر و رفتار با زنان بهگونهای عمل نکنیم که دستاویز دشمن شود» مؤثر واقع شده و مجموعه حکومت به این نتیجه رسیده که به جای برخوردهای خشونتآمیز، تلاش خود را برای فرهنگسازی بیشتر کنیم تا آنجا که حتی وجود معدودی زنان و دختران بیحجاب، در کنار انبوه زنان باحجاب در قالب ارائه دموکراسی، بهتر از خشونتهایی است که هر روز حادثه جدیدی میآفریند، لجبازیها را بیشتر میکند غذای رسانههای بیگانه میشود و موجی از تبلیغهای مخرب را برای جمهوری اسلامی سامان میدهد.
•تجدید خاطره، با استاد الهی قمشهای: در یکی از غرفهها، اجتماعی از علاقهمندان و دلبستگان استاد الهی قمشهای را میبینم که دور او حلقه زده و در حال تهیه فیلم و گزارش از صحبتها و پرسش و پاسخها هستند. برای این که قدرت حافظه استاد را در آستانه ۹۰ سالگی محک بزنم، جلو میروم و بعد از سلام و احوالپرسی میگویم: استاد یادتان هست، در دهه شصت که به دعوت مرکز کرمان شناسی به کرمان آمده بودید، شبی به اتفاق «استاد امیرخانی» در یکی از باغهای بردسیر تا دمادم صبح نشستیم و با هم گپ زدیم و صحبت کردیم؟ هنوز کلام من به پایان نرسیده بود که گفت: بله بله کاملاً یادم هست و بعد، برای این که مطمئن شوم میگوید: و همان سال مقدمهای بر مجموعه اشعار خوشنویسی شده «ترجیعبند خواجوی کرمانی» نوشتم که از سوی شما به چاپ رسید.
بسیار در شگفت شدم که پس از چهل و چند سال، مردی با آن همه گرفتاریهای علمی و تراکم کارهای پژوهشی و نویسندگی و ... حافظهای این چنین شفاف و با طراوت دارد. بیگمان، این هم از نعمتهایی است که خداوند به او و معدودی انسانها میدهد تا از دیگران متمایز باشند.
نمونه دیگرش، حجتالاسلام محمدجواد حجتی که هفته پیش وقتی با تعدادی از دوستان به دیدار ایشان رفتیم، گفتهها و نکتهها و بیان خاطرات و اسامی که نام میبرد، بیانگر این واقعیت بود که حافظه امروز و پنجاه سال پیش او، تغییری نکرده است.
• در فضای ویژه رونمایی از کتابهای دفاع مقدس و برخی کتابهای دیگر، «احمد یوسفزاده» را میبینم که بر بلندای جایگاه تکیه زده و دو نفری که در دو طرف او نشستهاند، به نقد اثر جدیدش «باران گرفته است» میپردازند. مجموعهای که در آن یوسف زاده عزیز، نویسنده توانای «آن بیست و سه نفر» این بار سراغ روزهای کودکی و نوجوانی شهید حاج قاسم سلیمانی رفته و به روایت راویان، آن را به تصویر کشیده. در این مراسم «دکتر فداکار» و تنی چند از کرمانیهای مقیم کرمان مانند «کمالی» یکی از مدیران صدا و سیما نشستهاند. کتاب را باز میکنم، در صفحه اول آن عکس بزرگ «حاج محمد یزدان پناه، پسر اکبر لحافدوز»، همسایه روبه روی ما در کوچه دیوانخانه امامجمعه، درج شده که در دهه ۴۰ هتل کسری را در میدان ارگ و ابتدای خیابان کاظمی راهاندازی کرده بود و حاج قاسم در این هتل کار میکرد.
•در یکی از راهروهای نمایشگاه رهگذری به من میرسد و میگوید، آقا میشود خودتان را معرفی کنید؟ بیآن که علت را بپرسم نام و فامیل خود را بیان میکنم و با اشتیاق هر چه تمام دستی میدهد و میگوید: «کرمانشناسی»؟ با تعجب عرض میکنم که بله در خدمت شما هستم خود را معرفی میکند و میگوید: من «محمد رایجی»، معلم بازنشسته اهل روستای بالا جاده کردکوی استان گلستان هستم که چند سالی است در ده خودمان کتابخانهای راه انداختهام و همواره مورد عنایت اهل فرهنگ هستم، سالهاست با شما و نوشتههایتان محشورم. هرچه در روزنامه اطلاعات نوشتهاید جمعآوری کرده و برای مطالعه در اختیار عموم گذاشتهام، بسیار مایل به رسیدن این لحظه و دیدار شما بودم.
به ایشان عرض میکنم، درود بر همت جنابعالی که با دستخالی، کتابخانهای برای مردم روستای خود راه انداختهاید و در روزگار بازنشستگی نیز همچنان لباس مقدس معلمی را بر تن دارید. ضمناً متشکرم که از شمال کشور، نیمنگاهی به جنوب هم دارید و امور فرهنگی را اینگونه رصد میکنید. باری برکاتی اینچنین را نیز باید به حساب نمایشگاه کتاب گذاشت که اهل فرهنگ را اینگونه به هم میشناساند و نزدیک میکند.
•خلف وعده: در غرفه «سازمان زیباسازی شهرداری تهران» به دیدار و تورق انتشارات این نهاد میروم و کتاب «گنجینه موزه خوشنویسی» را برمیدارم، قیمت پشت جلد آن ۲۵۰ هزار تومان است، کتاب و کارتبانکی را به صندوقدار میدهم تا حساب کند، بعد از مدتی بالا و پایین کردن و به کامپیوتر ور رفتن میگوید ۵۰۰ هزار تومان میشود، ده درصد هم تخفیف دارد، میگویم خانم شما برچسب قیمت را ملاحظه بفرمایید، در این موقع آقایی وارد معرکه میشود و میگوید: این قیمت پارسال است! میگویم اگر چنین است چرا برچسب ۲۵۰ هزار تومانی را پشت جلد زدهاید؟ میگوید: فراموش کردیم.
... و من در این اندیشه که اگر قیمت کتاب هر سال دو برابر شود، چند سال آینده بازار کتاب چه وضعیتی خواهد داشت؟ ضمناً بهتر نبود فروشندگان این غرفه، ارزش فرهنگی سازمان خود را حفظ میکردند و زیر قول مکتوب و مستند خود نمیزدند؟
غرفه «کاغذ ایرانی» و رفتار غیر ایرانی: در غرفه کاغذ ایرانی، پیرمردی که «رنگ رخساره حکایت دهد از سرّ ضمیر» با حالی زار و نزار و خستگی بسیار، خطاب به مسئول غرفه میگوید، آقا اجازه میدهید من چند دقیقه روی این صندلی شما بنشینم و تجدیدقوا کنم؟ آقا جواب میدهد، خیر چون اینجا برای بازدید میآیند و درست نیست. پیرمرد میگوید، یعنی حضور من از وجاهت غرفه شما کم میکند یا بازدیدکنندگان به دلیل حضور من راهشان را کج میکنند؟ آقا میگوید پدر جان نمیشه، بیرون صندلی هست برو بنشین. پیرمرد با نگاهی معنیدار، جلوتر میرود و همین درخواست را از غرفه دار دیگری میکند، مسئول غرفه، با احترام تمام، مبلی را که خودش روی آن نشسته، در اختیار پیرمرد میگذارد، لیوان آبی به دست او میدهد، برایش یک لیوان چای میریزد و به خیال این که فشار پیرمرد پایین افتاده، آب میوهای جلو او میگذارد و محبت و مهربانی را در حق او تمام میکند. پیرمرد که پیداست اهل معرفت و دانش است، آهی میکشد و میگوید:
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی آن، گروهی این پسندند
و بعد با سپاسگزاری بسیار از صاحب غرفه میگوید: اگر مسئول غرفه کاغذهای ایرانی که آن را با عکسهایی از قدّیسین زینت دادهاند، تنها به این نکته رسول گرامی اسلام توجه داشت که «وَقّروا کَبارکم» آنوقت این بیمهری را در حق من و دیگران نمیکرد.
... و من با خود میگویم ای کاش نمایشگاه کتاب، یعنی قلب کمال و معرفتشناسی، از این پس شاهد عملکردهایی از این دست نباشد. کتاب و غرفه و نمایشگاهی که تهی از ارزشهای انسانی باشد، به چه ارزد؟!
دبیر بخش تاریخ
https://srmshq.ir/28sbfo
قدمت کهن و دور و دراز، وسعت، موقعیت جغرافیایی خاص کرمان در ادوار گذشته، در جوار فرهنگ و تاریخ پر نشیب و فراز آن، از جمله دلایل اهمیت و ویژگی خاص این منطقه است و بر این مدعا، افزون بر آثار و ابنیههای موجود در جای جای این دیار از هر عصر و دوران و غنای فرهنگی که به تعبیری میراث غیر ملموس منطقه محسوب میگردد، میتوان این اهمیت و ویژگی را از منظر وجود اسناد تاریخی نیز مورد بررسی قرار داد. بیشک به رغم آن که هزاران برگ اسناد ارزشمند تاریخی در کوران تاخت و تازهای متعدد اعصار گذشته به کرمان، از بین رفته و متأسفانه بخش اعظمی نیز به واسطۀ عدم نگهداری صحیح، طعمۀ موریانهها و نابودی شده و بخشی نیز توسط کنسولگری انگلیس و ... به صورت غیر قانونی از کشور خارج شدهاند، با این حال هنوز میتوان اسناد باارزش بسیاری مشاهده نمود که بعضاً از برگ برگ آنان میتوان سرنخ جدیدی از وقایع و یا ابعادی نو از رخدادهای گذشته استخراج نمود.
در این مختصر و نظر به اهمیت اسناد کرمان، سعی شده چند فرمان، حکم و رقم کرمان در دوره قاجاریه و بازخوانی آنان تقدیم خوانندگان محترم مجله ارائه گردد. البته لازم است قبل از پرداختن به موضوع اصلی، جهت اشراف بیشتر خوانندگان محترم - بهصورت گذرا و مختصر - اشاراتی به تعریف سند، فرمان، حکم، رقم و اجزا و ارکان آن صورت گیرد تا از این رهگذر، آشنایی بهتر و بیشتری با این مقوله حاصل آید.
در تعریف لغوی سند در فرهنگنامهها آمده است: «تکیهگاه، آنچه پشت به وی گذارند، بالش. آنچه بدان اعتماد کنند، معتمد، مستند، حجت، قبض، نوشته، تمسک، دستآویز، مکتوب که دائن به مدیون دهد و حاکی از دین خود یا امری مانند آن باشد.»۱
اما در باب تعریف تخصصی «سند» نیز میتوان به تبصره ماده اول قانون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران مصوب ۱۷/۲/۱۳۴۹ اشاره نمود که معتقد است «سند به کلیه اوراق، مراسلات، دفاتر، پروندهها، عکسها، نقشهها، کلیشهها، نمودارها، فیلمها، میکروفیلمها، نوارهای ضبطصوت و سایر اسنادی که در دستگاههای دولت تهیه شده و یا به دستگاه دولت رسیده است و بهطور مداوم یا غیر مداوم در تصرف دولت بوده و از لحاظ اداری، مالی، اقتصادی، قضایی، سیاسی، فرهنگی، علمی، فنی و تاریخی به تشخیص سازمان اسناد ملی ایران، دارای ارزش نگهداری دائمی باشند، گفته میشود.»۲
در خصوص طبقهبندی اسناد باید به این نکته اشاره کرد که در گذشته اسناد به سه بخش: «سلطانیات»، «دیوانیات» و «اخوانیات» تقسیم میشدند؛ اما امروزه جهت تفکیک درست اسناد و جلوگیری از اشتباه سندپژوهان و محققین، اسناد به چهار دسته بالا تقسیم میشوند و عبارتند از:
۱. سلطانیات: مکاتیب درباری شامل مکاتبات پادشاهان و شاهزادگان که به این دسته در گذشته سلطانیات گفته میشد.
۲. دیوانیات: به نوشتههایی که درباره مسائل و امور دولتی و کشوری در دستگاههای اداری تهیه میشده است، گفته میشود.
۳. اخوانیات: شامل مکاتبات دوستانه و نامههای خانوادگی میباشند.
۴. اسناد مالی، حقوقی و قضایی: اسنادی که در مورد امور روزمره زندگی و تحکیم روابط میان مردم و اجتماع به وجود آمده است و حاکی از روابط مالی و اقتصادی و حقوقی مردم با یکدیگر میباشد. اسناد داد و ستد، رهن و بیع شرط، قبالههای خرید و فروش، اسناد اجاره، بروات، حوالجات، وصیتنامه، گواهینامه فوت و تولد، وکالتنامه، قبالجات نکاح و طلاق، استشهادنامه، قسمنامه و ... در این دسته قرار میگیرند.۳
اما در خصوص بحث مورد نظر ما یعنی اسناد فرمان، رقم و حکم باید ذکر کرد، مطابق تقسیمبندی ذکر شده، احکام صادر شده از سوی سلاطین و شاهزادگان جزو دیوانیات محسوب میشدند. اینگونه اسناد، عموماً به عزل و نصب مقامات، شروع و خاتمه جنگها، تشکیل یا حذف نهادهای سیاسی، تصویب یا لغو مقررات، مربوط میشوند و به همین علت میتوان آنها را مبنای تحولات مهم تاریخی به شمار آورد و در کلیه حوادث و وقایع تاریخ هر ملت مؤثر دانست. در ادوار مختلف تاریخ ایران، از احکام و مشابه این الفاظ یاد کردهاند: «مثال»، «منشور»، «رقم»، «حکم»، «فرمان» مذکور با لفظ در این مورد، در برخی از منابع چاپی به تعاریف و شواهد زیر برمیخوریم:
«فرمان»: به حکم یا دستور مکتوب پادشاه اطلاق گردیده که مراحل دیوانی را طی کرده باشد.
«رقم»: حکم یا دستور مکتوب شاهزادگان (اعم از ولیعهد، شاهزادگان و حاکم ولایات) را میگفتند که تشریفات دیوانی را گذرانده باشد.
حکم: در دوره قاجاریه به طور معمول به فرمان حکام ایالات گفته میشده است.
ذکر این نکات نیز در خصوص نگارش اسناد ضروری است:
۱. فاصله سطرها عموماً نابرابر و به ترتیب از خط اول تا آخر، فاصله سطرها کم میشود. فاصله سطرهای فرمانهای چاپی دوره احمدشاه برابر بوده است.
۲. انتهای هر سطر رو به بالا متمایل است گاهی مقدار آن زیاد و گاهی مقدار آن کم است. در فرمانهای چاپی دوره احمدشاه تنها حرف آخر کلمه انتهایی در بالای سطر قرار میگرفته است.
۳. از خط سیاق برای فرمانها و رقمهایی که جنبه مالی داشته استفاده میشده است.۴
در نهایت بد نیست به این نکات نیز اشاره گردد که تا اواخر دوره قاجاریه (سلطنت احمدشاه قاجار) تقریباً در تمامی اسناد از تاریخ هجری قمری استفاده میشد و به طور عموم در انتهای سند ضمن ذکر روز، پس از عنوان کلمه «شهر» (ماه)، نام ماه به صورت هجری قمری ذکر میشد.
البته در برخی اسناد دیده شده که کاتب سند در نوشتن تاریخ، گاه به صورت اختصار نام ماه را ذکر نموده است، مثلاً «ج ۱» منظور همان جمادیالاول است یا «ج ۲»، جمادیالثانی است.
دیگر این که در برخی مواقع در اسناد مشاهده گردیده که کاتب سند در نوشتن تاریخ سند از کلمه «غره» و یا «سلخ» استفاده نموده است. منظور از «غره» یعنی روز اول ماه یا شب اول ماه است و «سلخ» به معنای روز آخر ماه است. مثلاً اگر سندی آمده است: «تحریراً فی غره شهر رجبالمرجب ۱۳۲۴» یعنی «نوشته شده در اول ماه رجبالمرجب ۱۳۲۴» و یا اگر در سندی آمده: تحریراً فی سلخ شهر شوال المکرم ۱۲۶۳» یعنی: نوشته شده در آخر ماه شوالالمکرم ۱۲۶۳».
- فرمان اول
بعد از این مقدمه، چند فرمان (حکم یا دستور مکتوب پادشاه که مراحل دیوانی را طی کرده) ارائه میگردد. فرمان نخست مربوط به خط شکسته نستعلیق در ذیقعده ۱۲۵۰ قمری (مارس ۱۸۳۵ م.) به دستور سومین پادشاه قاجار، محمدشاه (۱۲۶۴ - ۱۲۵۰ ق/ ۱۸۴۸ - ۱۸۳۴ م.) نگارش یافته و طی آن، «حاجی عبدالوهاب خان کرمانی» به حکومت بم و نرماشیر منصوب گردیده است.
[بازخوانی سند]:
بسمالله تعالی شأنه العزیز
[مهر]: الملک لله
شکوه ملک و ملت رونق آیین و دین آمد
محمدشاه غازی صاحب تاج و نگین آمد
[طغرا]: الملک لله تعالی - حکم همایون۵ شد؛
هو
که چون منظور نظر مرحمت گستر همایون و مکنون خاطر خطیر خورشید نمون آن است که هریک از چاکران حضرت و خدمتکاران دولت را که در تقدیم خدمت گوی سبقت رباید و در رسوم ارادتکیشی از امثال و اقران فائق آید، به افضال عواطف شاهانه و اعطاء مکارم بیکرانه او را قرین اعزاز و افتخار فرمائیم؛
بنا علیهذا عالیجاه رفیع جایگاه مجدت و نجدت همراه شهامت و فخامت اکتناه خلوص ارادت آگاه عمدۀالخوانین العظام حاجی عبدالوهاب خان کرمانی که عیار اخلاص او از محک امتحان خالص آمده، در هذهالسنه مبارکه قویئیل فرخنده دلیل و مابعدها حکومت بلوک بم و نرماشیر کرمان را به عهده کفایت و کفالت او محول و مفوض فرمودیم که مراقب ضبط و ربط و نظم و نسق آنها بوده، رعایا و برایای محالین مزبورین را از حسن سلوک و رفتار خود راضی نماید و از تقدیم خدمات دیوانی خاطر خطیر خورشید مظاهر شهریاری را خرسند سازد.
مقرر آن که عمال خجسته اعمال و کدخدایان و ریشسفیدان و عموم رعایا و برایای بم و نرماشیر عالیجاه مشارالیه را حاکم بالاستقلال خود دانسته، مطیع اوامر و نواهی مصلحتآمیز او باشند و در عهده شناسند.
تحریراً فی شهر ذی قعدۀ الحرام سنه ۱۲۵۰.
- فرمان دوم؛
این فرمان در ذیحجه ۱۳۱۰ قمری (ژوئن ۱۸۹۳ م.) به دستور چهارمین پادشاه قاجار، ناصرالدینشاه (۱۳۱۳ - ۱۲۶۴ ق/ ۱۸۹۶ - ۱۸۴۸ م.) نگارش یافته و طی آن دستور «برقراری مواجب سرتیپی «اسدالله خان امیرتومان بهجتالملک» از بابت تفاوت عمل ولایتی کرمان به توصیه عبدالحسین میرزا» صادر شده است.
شایانذکر است «بهجتالملک اسدالله خان امیرتومان»، به مدت دو سال (۱۳۱۵ - ۱۳۱۴ ق/ ۱۸۹۷ - ۱۸۹۶ م.) حاکم کرمان بود. البته در زمان صدور این فرمان وی بهعنوان نایبالحکومه عبدالحسین میرزا فرمانفرما در کرمان بود و این فرمان به درخواست فرمانفرما توسط ناصرالدینشاه جهت بهجتالملک صادر گردید. بعد از قتل ناصرالدینشاه قاجار و به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه، چون عبدالحسین میرزا قصد عزیمت به تهران و گرفتن مسئولیتهای مهمتری داشت، به مظفرالدینشاه - شوهر خواهر عبدالحسین میرزا - توصیه نمود به جای خود، بهجتالملک حاکم کرمان شود، چنان که در این باره آمده است: «چون ۲۰ محرم ۱۳۱۴ فرمانفرما روانۀ طهران شدند، بهجتالملک را به حکومت کرمان منصوب فرمودند۶».
[بازخوانی سند]:
بسمالله تعالی شأنه العزیز
[مهر]: الملک لله
تا که دست ناصرالدین خاتم شاهی گرفت
صیت داد و معدلت از ماه تا ماهی گرفت
[طغرا]: الملک لله تعالی حکم همایون۷ شد
چون بر همت والا نهمت ملوکانه لازم و متحتم است که هریک از خانهزادان خاص و فدویان دولت ابد مناص، طریق خدمتگزاری را به اقدام صداقت پیموده و مراحل جاننثاری را از روی کمال درستی طی نموده، به بذل التفاتی مخصوص بر مدارج اعتبارش بیفزاییم و ابواب رفاهیت بر چهره حالش بگشاییم و عمدۀالامراء العظام بهجۀالملک میرپنجه که سالها در رکاب مبارک و سرحدات آذربایجان مشغول خدمتگزاری بوده و فعلاً هم در کرمان مشغول جاننثاری است تا کنون محلی برای مواجب سرتیپی او پیدا نشده، به همان مواجب سرهنگی به خدمات دیوانی اشتغال دارد.
در این اوقات مراتب لیاقت و استحقاق او را نور چشم اعز کامکار نامدار سالار لشکر فرمانفرما حکمران مملکت کرمان و بلوچستان به عرض خاکپای اقدس همایونی رسانیده و مستدعی شده بود مبلغ سیصد تومان از بابت تفاوت عمل محلهای منفصله کرمان که ضرری به دیوان ندارد از بابت کسر مواجب سرتیپی مشارالیه مرحمت و برقرار شود تا مرفهالحال به مراسم جاننثاری گراید.
محض قبول استدعای نور چشم معزیالیه به تصویب و تصدیق جناب جلالتمآب اجل اشرف صدراعظم از ابتدای معاملۀ هذه السنه مسعوده ئیلان ئیل خجسته تحویل و بعدها سیصد تومان بدون کسر و نقصان از بابت تفاوت عمل ولایتی کرمان به تفصیل فوق بر مواجب سابق مشارالیه افزودهایم و به صدور فرمان قضاجریان مبارک امر و مقرر میفرمائیم که حکام حال و استقبال مملکت کرمان همه ساله مبلغ مزبور را عاید دارند.
مقرر آن که مقربالخاقان مستوفیان عظام این سیصد تومان را علاوه بر جمع دستورالعمل دیوانی کرمان نموده به صیغۀ مواجب به اسم بهجۀالملک میرپنجه به خرج منظور دارند.
المقرر کُتّاب سعادت اکتساب دفترخانه مبارکه به شرح فرمان جهان مطاع مبارک در دفاتر خلود ثبت و ضبط نموده در عهده شناسند. شهر ذیحجۀ الحرام ۱۳۱۰.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۷۷ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید