از ماهان دارا لامان تا کیانِ ابوریحان

سید محمدعلی گلاب‌ زاده
سید محمدعلی گلاب‌ زاده

محمد بن احمد خوارزمی، مشهور به «ابوریحان بیرونی»، چون در بخش شرقی خوارزم ـ یا همان «کاث» و بیرون از محدوده شهر به دنیا آمد ـ «بیرونی» شهرت یافت، چنان در درون سینه تاریخ جای گرفته است که بعد از گذشت هزار و صد سال، هنوز نامش ورد زبان اصحاب دانش و ارباب فرهنگ و هنر است تا آن جا که نه‌تنها ناموران ایرانی، هم چون جلال همائی، او را بزرگترین نابغۀ جهان اسلام می‌شناسد، بلکه دیگر دانش‌پژوهان جهان مانند «آرتور پوپ»، او را یکی از متفکران همه قرون و اعصار می‌داند و بر این باور است که هر کتاب تاریخ ریاضیات، نجوم، جغرافیا و یا مردم‌شناسی بدون نام «بیرونی»، کامل نیست۱، یا «کارا دوو» می‌گوید: «با این که از عصر بیرونی قرن‌ها می‌گذرد، قیافه وی هنوز تازه و جوان است».۲ درباره تعاریفی که سایر بزرگان تاریخ از او داشته‌اند، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود».

اما آن چه نگارنده را بر آن داشت تا این عنوان را برای مقاله اخیر برگزینم، اصرار ابوریحان و بیان این نکته بود که «در پی کشف و بیان حقیقت باشید»، نکته‌ای که در جای دیگر، بیشتر به آن خواهیم پرداخت، لذا چگونگی بهره‌گیری «ابوریحان» از دانش «ابوعیسی ماهانی» یک حقیقت و اطلاع‌رسانی آن مورد نظر اوست. این موضوع، به‌وسیله برخی ابوریحان پژوهان نیز مطرح گردیده، ازجمله: ابوریحان «معلومات خود را به علاوه اخذ از کتاب‌های نفیس گذشته که اکنون اکثر آن‌ها از میان رفته است، غالباً از افواه رجال تلقی می‌کرده و همواره با رؤسای مذاهب و ادیان مختلف و علما و حکمای امم سایره مخالفت و معاشرت داشته و در تحصیل اطلاعات و کسب معارف از ایشان، از بذل جهد، هیچ فروگذار نمی‌کرده است، مخصوصاً غالب معلومات بدیعه که در باب تاریخ و تقویم زرتشتیان ایران و اهل خوارزم و سمرقند و سغد به دست می‌دهد مسموعات از افواه رجال است».۳

بر این اساس آیا ممکن است «ابوریحان» که دربه‌در به دنبال آثار پیشینیان و بزرگان علم ریاضی در دهه‌های قبل بوده، سراغ آثار «عیسی ماهانی» که به سال ۲۱۰ ق (۸۲۵ م.) در ماهان کرمان به دنیا آمد و ۱۵۰ سال پیش از بیرونی می‌زیسته و در آن روزگار از چهره‌های نامدار ریاضی بوده، نرفته باشد؟ از یاد نبریم که اقتدار و بزرگی «ماهانی» در عرصه دانش ریاضی و هندسه و نجوم تا آن جا بوده که معادله x۳ + a = cx۲ که هنوز در بین ریاضیدانان دوره اسلامی به «معادلۀ ماهانی» شهرت دارد و به‌جز این آثار متعددی از ماهانی برجای مانده که اکثر ریاضیدانان بعد از او به عنوان یک منبع و مأخذ از آن بهره گرفتند، از جمله در تفسیر مقاله دوم از کتاب «ارشمیدس» دربارۀ کره و استوانه، متذکر شده است که از نُه مسئله این مقاله، هشت مسئله را حل کرده، «ماهانی» که «خیام» از او به «ماهانی مهندس» یاد می‌کند، آثاری چون: رساله فی‌المشکل من النسبه ـ تفسیر المقالۀ العاشره من کتاب اقلیدس ـ شرح مقاله پنجم کتاب اصول اقلیدس ـ شرح مقاله دوم کتاب کره و استوانه ارشمیدس ـ کتاب فی ستّ و عشرین شکلاً من القاله الاولی ـ اصلاح کتاب مانالاونس فی الاشکال الکریه و اثر نفیس زیج که نسخه‌ای از آن در کمبریج موجود است.

علاوه بر این «ماهانی» رصد خسوف سال‌های ۲۳۹، ۲۴۰ و ۲۵۲ ق. (۸۵۳، ۸۵۴، ۸۶۶ م.)، کسوف سال ۲۵۲ ق (۸۶۶ م.)، رصد قران زهره و زحل سال ۲۴۴ ق (۸۵۸ م.)، رصد قران زهره و عطارد سال ۲۴۴ (۸۵۸ م.)، رصد قران زهره و مریخ سال ۲۵۰ ق (۸۶۴ م.) را نیز انجام داده است.۴

نکته دیگری که بهره‌گیری از پژوهش‌های «ماهانی» را بیشتر ثابت می‌کند این است که چگونه ممکن است ابوریحانی که برای نام یونانی چند قلم گیاه، سراغ مرد یونانی ساکن خوارزم می‌رود، از مراجعه به اثر «بیست و شش قضیه از مقاله اول اقلیدس» که تلفیقی از عقاید ریاضیدانان هم‌عصر «ماهانی»، به‌ویژه «ثابت بن قرّه» و ریاضیات یونانی و هندی که منجر به تعریفی از اعداد اصم گشته است، نرفته باشد؟ علاوه بر این برخی از فرمول‌های او توسط یونانیان اثبات شده بودند.

بی‌گمان، اصرار بر استفاده از پژوهش‌های «عیسی ماهانی»، توسط ابوریحان بیرونی نه‌تنها چیزی از ارزش و اعتبار او نمی‌کاهد، بلکه بر مقاماتش خواهد افزود، آن‌گونه که خواهیم دید، بیرونی، هم چون خورشیدی در آسمان دانش می‌درخشد و انوار او هرگز کاستی نخواهد یافت.

ابوریحان نه‌تنها در عرصه دانش کم‌نظیر و یا به گفته «جلال‌الدین همائی» ـ بزرگِ پهنه دانش در قرن معاصر ـ بی‌همتا و از برجسته‌ترین عالمان همه روزگاران به شمار می‌رفت، بلکه از جهت اخلاق نیز، سرمشق ناموران به شمار می‌رود. ازجمله در حق «ابونصر عراق» که دوازده رساله ریاضی و نجوم را به نام او نوشت، در کتاب «مقالید علم الهیئت» او را مولای برگزیده خود نامیده است. ابوریحان حتی به کسانی که در حق استادش کم‌لطفی کرده و او را به نسبت دادن آثار دیگران به نام خود متهم کردند، تمام‌قد به دفاع ایستاد و گفت: او هرگز چیزهایی را که از دیگران است به خود نسبت نمی‌دهد به‌جز این مقام عرفانی و اخلاقی استاد من تا بدانجاست که حتی در برخی موارد، عالمان پایین‌تر از خود را فروتنانه استاد خویش خوانده است.۵ او حتی برای دفاع جانانه از استاد «ابونصر» رساله ابی ریحان بیرونی فی الشکل المغنی را برای اثبات حق تقدم استاد در مورد کشف «شکل مغنی» برای ابوسعید سجزی فرستاد.۶

ای‌کاش «سلطان محمود غزنوی» نیز اندکی حق‌شناسی را از ابوریحان آموخته بود و پس از آن که «ابونصر عراق» به هنگام اقامت سلطان در خوارزم، از او و سربازانش، حاتم‌گونه پذیرایی کرد و برای آن‌ها سنگ تمام گذاشت دستور نمی‌داد این بزرگ‌مرد را به بهانه نساختن مسجد در املاک خود او را به دار آویزند.۷ اینجاست که باید گفت وای از جهل دینی و تعصب مذهبی که گاه منجر به جنایاتی می‌شود و حوادثی را رقم می‌زند که تاریخ از بیان آن شرم دارد. به قول «بیدل دهلوی»:

از تعصب جاهلان دین خدا را دشمن‌اند

عاقبت در جنگ این کوران عصا خواهد شکست

به همین دلیل بود که ابوریحان به‌شدت از تعصب بی‌جا پرهیز می‌کرد، زیرا از یک سو مسلمانی معتقد و پایبند به مقدسات مذهبی و رعایت موازین اسلامی بود و از سوی دیگر، ملیت خود را پاس می‌داشت «مذهبش مسلمان و مایل به تشیع، به همین جهت مسلمانی خشک و خشن و متعصب نبوده است. او می‌گفت: تعصب چشم‌های بینا را کور می‌کند و گوش‌های شنوا را کر می‌سازد و شخص را معتقد به اموری می‌کند که خرد و دانش آن را گواهی ندهد».۸ «نسبت به نژاد عرب، خراب کننده مجد و عظمت ایرانیان، بغض و نفرت شدیدی داشته و در محبت بلکه عشق به هر چیز و هر کس که به نژاد پارسی و ایرانی تعلق داشته مشتاق و بی‌اختیار بوده است».۹

براین اساس، می‌توان گفت یکی از ویژگی‌های ابوریحان، ایران‌دوستی و وطن‌خواهی او بود و برای اعیاد و سنت‌های ملی، احترام ویژه‌ای قائل بود. این نامور برجسته که تمامی روزها و اوقات خود را صرف مطالعه و تعلیم و تعلم می‌کرد، برای عید نوروز و مهرگان حساب ویژه‌ای می‌گشود «دست و چشم و فکر او هیچ‌گاه از عمل بازنمی‌ماند و دائم در کار بود مگر نوروز و مهرگان برای تهیه معاش».۱۰

اما همین انسان تلاشگر و علم‌آموز و فرزانه و تعصب گریز، همگان را به عبادت و عبودیت و انجام فرایض واجب و نمازهای پنج‌گانه فرامی‌خواند.۱۱

ابوریحان، خرافات و اندیشه‌های ناصواب را بلای جان جامعه می‌دانست، همان اصلی که امروز نیز هم چون آفتاب روشن است و می‌بینیم هرگاه خرافات بر جامعه‌ای سایه افکند، هم چون موریانه، آن را از درون تهی و فرومی‌ریزد. ابوریحان بر این اصل پافشاری می‌کرد که بکوشید تا حقیقت را دریابید و از افسانه و خرافه بپرهیزید و این همان اندیشه‌ای است که حافظ نیز سخت پیرو آن بود و می‌گفت «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».

«ابوریحان دوست حقیقت به طور کلی بوده است و هیچ چیز را در دنیا بر آن ترجیح نمی‌داده و حقیقت را برای هیچ غرض و مقصدی پنهان نمی‌کرده و در باطل نمایاندن موهومات و قطع ریشه خرافات علاوه بر این که هیچ‌گونه خودداری نداشته بسیار بی‌باک هم بوده است.»۱۲

اگر بخواهیم تنها یک نفر را پایبند این گفته رسول گرامی اسلام (ص) بدانیم که فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الی الحد»؛ ابوریحان است؛ زیرا از روزگار کودکی دانش‌اندوزی را آغاز کرد و ره صدساله را یک شبه پیمود. به قول خودش «از دوران جوانی و بنا به طبیعت خویش و به مقتضای سن بیش از اندازه به دانش‌اندوزی اشتیاق داشت، چنان چه از باب مثال دانه‌ها و میوه‌ها و گیاهان گوناگون را جمع می‌کرد و به نزد مرد یونانی که در خوارزم اقامت داشت می‌برد و نام یونانی آن‌ها را از وی می‌پرسید و یادداشت می‌کرد».۱۳

او در ۱۸ سالگی در «رصدخانه اُرگنج» به کار مشغول شد و با بزرگان روزگار خویش به بحث و گفت‌وگو می‌پرداخت ـ در محضر درس «ابونصر عراق» شرکت می‌کرد ـ با نامورانی چون «ابن‌سینا» دوستی داشت، اما گاه بر سر مسائل علمی تا پای مجادله پیش می‌رفت ـ زبان سانسکریت را آموخت ـ حتی در سفر به هند و همراهی سلطان محمود و در میان چکاچاک شمشیرها، او کار پژوهشی خود را دنبال می‌کرد و در اندیشۀ اتمام اثر ارزشمند «تحقیق ماللهند» بود ـ در همان زمان او زبان یونانی را به هندیان می‌آموخت و سانسکریت را فرا می‌گرفت۱۴ ـ به سخنی دیگر هیچ لحظه‌ای از عمر ریحانی را بدون یاد دادن و یا یاد گرفتن نمی‌بینیم، حتی در آخرین لحظه‌های عمر نیز دست از یاد گرفتن برنداشت «فقیه ابوالحسن علی بن عیسی الولوالجی» گوید: آن گاه که نفس در سینه ابوریحان به شماره افتاده بود بر بالین وی حاضر آمدم، در آن حال از من پرسید حساب جدات فاسده را که وقتی مرا گفتی بازگوی که چگونه بود، گفتم اکنون چه جای این سؤال است گفت ای مرد کدام‌یک از این دو امر بهتر؟ این مسئله را بدانم و بمیرم و یا نادانسته و جاهل درگذرم؟ و من آن مسئله باز گفتم و فراگرفت و از نزد وی بازگشتم و هنوز قسمتی از راه نپیموده بودم که شیون از خانه او برخاست، هنگامی که برگشتم دیدم دارفانی را بدرود گفته است۱۵؛ آری او تمثیل واقعی «ز گهواره تا گور دانش بجوی» بود.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۲ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

نظری به کتاب محقق‌التاریخ

مجید نیک‌پور
مجید نیک‌پور

دبیر بخش تاریخ

کتاب «محقق‌التاریخ» یا به تعبیر صحیح‌تر «تاریخ کرمان و پادشاهی ساسانیان» نوشتۀ اسکندر پسر ملا گشتاسب زرتشتی در دوره قاجاریه است که با تصحیح و تعلیق دکتر شمس‌الدین نجمی و توسط مرکز کرمان شناسی در مهر ۱۴۰۲ منتشر گردیده و در این شماره مجلۀ سرمشق به معرفی این منبع تاریخی کرمان می‌پردازیم.

قبل از پرداختن به معرفی این اثر، لازم است در ابتدا به چند نکتۀ مهم و قابل‌توجه در این رابطه اشاره نمود:

نخست این که به رسم ادای دین بایستی در ابتدا از استاد بزرگوارم زنده‌یاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی یاد نمایم. چراکه اگر تحقیقات جامع و ارزندۀ ایشان در عرصۀ معرفی منابع و مأخذ مربوط به تاریخ کرمان نبود، شاید این نسخه خطی ـ که فرسنگ‌ها دور از کرمان و در کتابخانه موزه سن‌پترزبورگ روسیه است ـ مورد توجه، تصحیح و انتشار قرار نمی‌گرفت.

زنده‌یاد باستانی پاریزی در مقدمۀ کتاب «تاریخ کرمان»، تألیف احمد علی‌خان وزیری و در بخش «معرفی منابع و مأخذ تاریخ کرمان» در خصوص این نسخه این‌گونه آورده‌اند: «محقق‌التاریخ ـ در سال ۱۲۶۹ ق/ ۱۸۵۳ م. یک نفر زرتشتی کرمانی که ظاهراً منجم و اهل کرمان بود و اسکند پسر ملا گشتاسب نام داشته است، تاریخی در باب کرمان نوشته و آن را محقق‌التاریخ نام گذاشته است.

از این کتاب در ایران، بنده نسخه‌ای سراغ ندارم، ولی نسخه‌ای از آن در انستیتوی خاورشناسی شوروی وجود دارد که میکلوخوماکلای مستشرق روسی از آن نام می‌برد و می‌نویسد ... از این کتاب، بنده اطلاع بیشتری ندارم، چیزی که شایان توجه است این است که این زرتشتی علاقه‌مند به تاریخ کرمان، چرا وقایع تاریخ را ادامه نداده و فقط تا قرن هفت میلادی (قرن اول هجری، صدر اسلام) به ذکر وقایع پرداخته. آیا نمی‌شود احتمال داد که این تاریخ با تاریخ رهنی (که از آن یاد خواهم کرد) ارتباطی داشته باشد؟ مثلاً ترجمه‌ای از آن باشد؟ احتمال هم دارد بهروز جد ارباب کیخسرو آن را تحریر کرده باشد. تا دیدن کتاب یا استنساخ از آن، نمی‌توان در آن مورد سخن گفت.»۱

آری، بی‌شک این گفتۀ باستانی پاریزی در واقع سرنخی بود تا امثال آقای دکتر شمس‌الدین نجمی ـ همان‌گونه که در مقدمۀ همین مجموعه آورده‌اند ـ تمایل و اشتیاق پیدا کنند تا بدین نسخه دسترسی پیدا نموده و آن را منتشر نمایند.

نکته دوم، بایستی اشاره‌ای مجمل به دکتر شمس‌الدین نجمی ـ که سال‌ها به‌عنوان استاد تاریخ در دانشگاه شهید باهنر کرمان مشغول تدریس بوده و به همت ایشان، این نسخه خطی منحصر به فرد، به زیور انتشار درآمده است ـ داشته باشم. چراکه حداقل سه دهه افتخار شاگردی و همکاری با ایشان را دارم./

همان‌گونه که در اولین مواجه و صحبت کوتاه با دکتر شمس‌الدین نجمی، به‌خوبی مشخص می‌شود وی اهل اصفهان است و افزون بر آن، از خاندان‌های ریشه‌دار و منجمین دوره صفویه است، اما با ازدواج در کرمان و سال‌ها اقامت و تدریس در مراکز علمی این ناحیه و مهم‌تر از همه، تعلق به فرهنگ و تاریخ این منطقه و فعالیت‌های شایان و متعدد در این عرصه، می‌توان او را کرمانی نیز محسوب نمود.

ایشان علاوه بر تدریس در دانشگاه شهید باهنر و سمت‌ها و پست‌های اجرایی و علمی، مقالات علمی متعددی نیز منتشر نموده‌اند و همچنین در این راستا، کتاب‌های تاریخ دانشگاه، (پیدایش دانشگاه در کرمان)، گاه‌شمار تاریخ کرمان، تاریخ‌نگاری در کرمان؛ تصحیح «تاریخ یحیی»۲ و ... را به رشته تحریر درآورده‌اند.

نکته سوم، اشارتی به نویسندۀ مجموعه محقق‌التاریخ، یعنی «ملا اسکندر» پسر «ملا گشتاسب» و کاتب مجموعه یعنی «ملا بهروز»، پسر ملا اسکندر است.

بی‌شک تنها منبعی که به‌صورت جامع به ملا گشتاسب و خاندان او پرداخته است، حاج ابوالحسن‌خان کلانتر در بخش آخر نسخه خطی «تذکره عرفا، علما و منجمین کرمان» که در سال ۱۲۹۴ ق/ ۱۸۸۷ م. به رشته تحریر درآورده است، به آنان پرداخته است.

حاج ابوالحسن‌خان کلانتر بخش منجمین کرمان را این‌گونه آغاز نموده است:

«باب سیّم در ذکر احوال منجمین؛ چون در باب اول و دویّم اشارت رفت، در ذکر احوال عرفا و علما و فضلا و ضمناً منجمین و اطبّا عرفا و علما و فضلای مذکور علی‌العموم اهل طب و نجوم‌اند. خصوصاً آقا حاج سیّد جواد۳ و آقا صادق۴ در این سلک منظوم در این باب به ذکر چند نفری از متأخرین و معاصرین منجمیّن که فنّ آن‌ها به خصوصه همین است می‌پردازد و احکام آن‌ها را که به رأی‌العین ثقات مشاهده شده، ظاهر می‌سازد و یکی از آن‌ها یزدان‌پناهی زردشتی انتساب «ملا گشتاسب» که به علم رمل و نجوم مشهور و احکام صحیه‌اش در السنه و افواه مذکور است.»۵

ملا گشتاسب طبق گفتۀ مذکور، از زرتشتیان کرمان بوده که خاندان آنان به منجمین مشهور بودند، چنان‌که بعد از وی، احفادش نیز در همین زمینه فعالیت داشتند. در این مجموعه اشاره به حکایت ملاقات او با لطفعلی‌خان زند در شهر کرمان شده است مبنی بر این که به درخواست لطفعلی‌خان زند، او می‌بایست با علم نجوم و اسطرلاب و ... مشخص سازد که آیا آقا محمدخان قاجار که چندین ماه پشت دروازه‌های شهر کرمان ایستادگی نموده بود، آیا موفق به فتح شهر خواهد شد یا نه؟

گویا ملا گشتاسب با محاسبه متوجه می‌شود که به مدت کوتاهی، آقا محمدخان قاجار بر شهر مسلط خواهد شد. این موضوع باعث عصبانیت لطفعلی‌خان زند شده و ملا گشتاسب را در اتاقی محبوس نمود و بعد از پیروزی آقا محمدخان و دستگیری لطفعلی‌خان زند، ملا گشتاسب نزد خان قاجار محبوب می‌شود تا حدی که منزل او را محل بست اعلام نمودند و افرادی که به منزل او رفته بودند از تیغ سربازان خان قجر در امان بودند و حتی او به اصرار آقا محمدخان قاجار، همراه او رفت و در اواخر عمر به کرمان بازگشت و باز به شغل سابق روی آورد چنان‌که میرزا ابوالحسن خان کلانتر در مورد او و فرزندانش آورده است:

«... [ملا گشتاسب] به کرمان آمده، به استخراج تقاویم و تعیین ساعات می‌پرداخت و زایچه طوالع۶ را از نظرات کواکب و حدود و نزول و صعود و بیوت سعد و نحس و اوج و خضیض و عروج و هبوط و بال و شرف مرتب می‌ساخت تا آخرالامر در کرمان مُرد و جان به جهان‌آفرین سپرد.

[از] دیگر [منجمین کرمان]، ملا اسکندر است. گشتاسب را پسر از پدر برتر بود و چرخ اخترشناسی را منطقه و محور در علم نجوم و رمل ماهر و از استخراج تقویم کواکب مستحضر. وقتی تقویمی برای فقیر آورد و از هیئت تعلیمی خواهش کرد، مطلبی در نظر فقیر بود که به حسب ظاهر امکانش ممتنع می‌نمود، گفتم: رملی بینداز و علم ارتفاعی بیفراز، ببین این مطلب عمده صورت می‌گیرد و از کتم عدم به عرصۀ وجود آمده، نقش هستی و بود می‌پذیرد، یا نه؟

[ملا اسکندر] ارتفاع گرفت و رمل انداخت، در تقویم نگاهی کرد و نظرات را دید و از رمل صورت بیوتات را با میزان بیرون کشید، گفت: بیست روز دیگر این مطلب برآورده ساخته و پرداخته به دست می‌آید و بدون جدّ و جهد نقاب حجاب از چهره مقصود می‌گشاید. روز موعود مهیّا و موجود به عرصه بروز و شهود رسید و حسب‌الخواهش مراد حاصل گردید. از این مقوله احکام و نشان‌ها از او مذکور و بین‌الناس مشهود است.

[اسکندر] پسری بهروز نام داشت و همّت بر تربیت او ‌گماشت تا او از علوم تقویم نجوم و هیئت افلاک باخبر و از رمل، اسطرلاب و هندسه مستحضر آمد. چندی نشد که گذاشت و گذشت و به هر کسی که باید برسد، موصول گشت. از او هم احکام خوب دیده و شنیده و نشان‌های مرغوب معلوم و مفهوم گردیده ...»۷

پس آن‌گونه که از مطالب ابوالحسن خان کلانتر مشخص می‌گردد، نویسندۀ کتاب محقق‌التاریخ، ملا اسکندر، پسر ملا گشتاسب و کاتب نیز، ملا بهروز، پسر ملا اسکندر بوده‌اند. شایان‌ذکر است ارباب کیخسرو شاهرخ نیز از نوادگان ملا گشتاسب محسوب می‌گردد.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۲ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید