دبیر بخش تاریخ
https://srmshq.ir/f8mw3v
یکی از آثار مرتبط با تاریخ و فرهنگ دیار کرمان که اخیراً منتشر و در بین علاقهمندان توزیع گردیده، کتاب «تاریخ عدلیه کرمان» از ورود اسلام تا کنون است. از آنجایی که نگارندۀ این سطور به عنوان یکی از محققین و مؤلفان با این مجموعه همکاری داشتهام، لذا بیشک شایستگی و صلاحیت نقد محتوایی مجموعه را نداشته و بهتر است این مهم لازم و ضروری را به اساتید فن و دیگر دوستان متخصص در این عرصه واگذار نموده و تنها در این شماره مجلۀ، به معرفی و انعکاس برخی از موضوعات این کتاب بسنده نمایم.
قبل از معرفی کتاب، لازم است در ابتدا اشارهای به چگونگی شکلگیری فکر تدوین این مجموعه اشاره گردد. خوشبختانه انجام این کار در ابتدا توسط مسئولین وقت دادگستری کرمان مطرح گردید و در اردیبهشتماه سال ۱۳۹۶ ش. و در پی نشست مسئولان دادگستری کرمان با مسئولان سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، مدیریت کرمان و بخش تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان، صحبت از تحقیق و تدوین کتاب عدلیه کرمان به میان آمد.
یدالله موحد، رئیسکل وقت دادگستری کرمان در این نشست با عنوان این که «تدوین کتاب تاریخ عدلیه در کرمان بایستی از غنای علمی لازم برخوردار باشد تا آیندگان بتوانند حتی در نقاط مختلف جهان مورد بهرهبرداری علمی قرار دهند و با اذعان به این مهم که در هر برههای از تاریخ، بحث عدالت و قضا دارای نقاط قوت و ضعفی بوده است و از طرفی، بحث عدالت و قضا هم مثل مباحث سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در طول تاریخ دچار تحولاتی شده است و گاهی ساختارها و گاهی مبانی عدالت دچار تغییراتی شده است، اعلام کرد: تدوین این تحولات در مقاطع مختلف تاریخی کشور و بهویژه در استان کرمان میتواند یک تجربه و اندوختهای ارزشمند برای انجام کارهای پژوهشی و اجرایی برای نسلهای آینده باشد ...»۱
طرح تدوین این مجموعه از سوی دادگستری استان کرمان و هماندیشی و به میدان آمدن سازمان اسناد و کتابخانه ملی مدیریت کرمان و همچنین گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان، نویدبخش این مهم بود که دادگستری استان در پی تدوین مجموعهای معتبر، مستند و غنای علمی بالا است.
در نهایت طبق تفاهمنامهای مابین دادگستری استان، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، مدیریت کرمان و گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان، مقرر گردید، دادگستری به عنوان کارفرما، کلیه هزینههای مالی طرح را عهدهدار باشد و سازمان اسناد و کتابخانه ملی منطقه کرمان با تمهیداتی، امکان دسترسی محققین به اسناد موجود در آرشیو کرمان و تهران را بهصورت رایگان فراهم نماید و گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر نیز، در تمامی مراحل تحقیق و تدوین، همکاری و نظارت داشته باشد.
از مجموع چند جلسه مشترک مابین نهادهای ذکر شده مقرر گردید، دکتر جمشید روستا، فرهاد دشتکینیا و مجید نیکپور (نگارنده)، امر پژوهش و تألیف بخشهای مختلف کتاب را انجام داده و همچنین دکتر سید محمد طیبی (استاد گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر) و دکتر یدالله موحد (رئیسکل وقت دادگستری کرمان) بهعنوان ناظر علمی و فنی، بر امر پژوهش و تدوین مجموعه نظارت داشته باشند.
به هر تقدیر، مجموعۀ مذکور بعد از چند سال تحقیق و تدوین، با بهرهگیری بیش از ۲۷۰ منبع و مأخذ، اعم از کتاب، مقالات علمی، روزنامهها و اسناد معتبر، در ۵۸۳ صفحه توسط انتشارات قوه قضاییه منتشر و در تیرماه ۱۴۰۱ در کرمان رونمایی شد.
اما همانگونه که در ابتدا ذکر شد، چون نگارنده (نیک پور) بهعنوان یکی از اعضای تحقیق و تدوین، با این مجموعه همکاری داشتهام، لذا از آنجایی که امکان دارد روند منصفانه نقد کتاب دچار خدشه گردد، این مهم را به اساتید فن گذاشته و در ادامه تنها به برخی از ویژگیهای کتاب «تاریخ عدلیه کرمان» میپردازم.
با توجه به منابع و مستندات موجود، محتوای کتاب «تاریخ عدلیه کرمان»، مشتمل بر ورود اسلام تا دوره جمهوری اسلامی است و با توجه به تخصص پژوهشگران این مجموعه (دکتر جمشید روستا، دکتر فرهاد دشتکینیا و مجید نیک پور) در ادوار تاریخی مختلف، مباحث مرتبط با پیشینۀ عدلیه کرمان به صورت مشروح و جزئی، از ورود اسلام و با بررسی این مهم در ادوار سامانیان، سلاجقه، قراختاییان، آل مظفر، تیموریان و ترکمانان، عصر صفوی، دوره افشاریه و زندیه، قاجاریه تا انقلاب مشروطیت و از این مقطع تا انقراض قاجاریه، دورۀ پهلوی، با نظری به تأسیس و ساختارِ عدلیۀ نوین در کرمان و در نهایت، دوره جمهوری اسلامی تا کنون، توسط یکی از افراد ذکر شده انجام گرفت.
یکی از نکات بسیار مهم و کلیدی در تدوین این مجموعه - و احیاناً اگر به نظر صاحبنظران محترم، موفقیتی نیز نصیب این کتاب گردیده است - در وهله نخست وامدار هوشمندی، درایت و مدیریت خردمندانه دادگستری استان کرمان است. چراکه در ابتدا، تیمی یک دست و همفکر به مدیریت رئیسکل وقت دادگستری و معاونین وی در دادگستری استان تشکیل شده بود و سپس در اقدامی هوشمندانه، نهادهایی چون سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران (منطقه کرمان) و دانشگاه شهید باهنر نیز به این مجموعه افزوده شدند. در واقع، انتخاب این مجموعهها محسنات زیادی داشت، از جمله این که با به میدان وارد کردن سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، مدیریت کرمان به طرح تدوین کتاب عدلیه کرمان، توانستند دستیابی محققان و مؤلفان کتاب به آرشیو اسناد این سازمان را به سهولت فراهم آورند. چنان که در پروپوزال تدوین کتاب، مقرر گردیده بود سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران مرکز کرمان، ضمن اجازه دستیابی تدوینگران کتاب به تمامی اسناد این مجموعه، آنان را نیز در جستجو فهرست اسناد موجود در کرمان و تهران نیز یاری دهند و در عوض نام سازمان اسناد کرمان در کتاب ذکر گردد. این اقدام نقش مهمی در تهیه بسیاری اسناد مرتبط با عدلیه کرمان داشت که بیشک در غیر این صورت و از طرق معمول و رایج، این امر با محدودیتها و موانع زیادی روبرو میگردید. از طرف دیگر، با میدان آوردن اساتید گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان، سعی بر آن بود تا اصول علمی و آکادمیک نیز در تحقیق و تدوین مجموعه لحاظ گردد.
افزون بر این موارد، چون مبحث عدلیه از حساسیتهای فنی، تخصصی و علمی خاصی نیز برخوردار است، در راستای دقت بیشتر جهت رعایت موازین تخصصی حقوقی و علمی، آقایان دکتر موحد و دکتر طیبی به عنوان ناظران فنی و علمی در کنار گروه تحقیق و تدوین، همکاری همه جانبهای از ابتدا تا انتهای طرح داشتند.
بیشک مهمترین تنگنا و چالشی که از همان بدو شروع کار، فراروی هرکدام از محققان و مؤلفان مجموعه قرار داشت، کمبود منابع و مآخذ معتبر و مکتوب بود. لذا از تلاش بر آن بود تا افزون بر بررسی همه جانبه و دقیق تمامی منابع دسته اول و دسته دوم، منابع محلی، نشریات، بولتنها و ... این نقیصه با بررسی اسناد موجود تا حد امکان مرتفع گردد. از این رو و به ویژه در ادوار قاجاریه و پهلوی، اگر ادعا شود تمامی اسناد موجود مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند، سخنی به گزاف گفته نشده است.
از طرفی در بخش جمهوری اسلامی با توجه به این نکته که هنوز تمامی اسناد چهل و چند ساله اخیر به مراکز اسنادی تحویل داده نشده است و از طرفی، اسناد موجود در آرشیوها نیز هنوز فهرستنویسی کامل نشدهاند، کمبود منابع و مآخذ بیشتر نمود داشت که خوشبختانه این مهم نیز به مدد مصاحبهها با کارشناسان، مدیران این ادوار، نشریات، روزنامهها و گزارشهای داخلی دادگستری تا حد قابل قبولی مرتفع گردید.
البته لازم است در این زمینه باز باید از همکاری دادگستری استان نیز یاد نمود که با ابلاغ دستوری به کلیه مراکز وابسته، زمینه مراجعه راحت محققین و همکاری بخشهای مختلف دادگستری جهت ارائه اطلاعات را هموار نموده بودند.
البته در رابطه با بخش جمهوری اسلامی، یکی از اقدامات قابل توجه دادگستری استان کرمان که نقش مطلوبی در سهولت تحقیق و تدوین این بخش داشت، دعوت از اغلب رؤسای سابق دادگستری و حکام دادگاه انقلاب اسلامی کرمان بعد از انقلاب اسلامی بود. چنان که در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ بعد از گردهمایی رؤسای کل دادگستری استان کرمان از بعد از انقلاب تا کنون در دادگستری کرمان، امکان مصاحبه با تعدادی از رؤسای کل دادگستری کرمان بعد از انقلاب اسلامی مهیا گشت و حقیقتاً این کار باعث شد تا در طول یک روز و توسط چند تیم مصاحبهکنندۀ، با تمامی رؤسای سابق دادگستری استان، مصاحبه صورت گیرد و از ائتلاف وقت جهت هماهنگی و مصاحبهها در چند نوبت جلوگیری به عمل آید.
اما در باب محتوای کتاب «تاریخ عدلیه کرمان» با توجه به این نکته که از میان موضوعها و حوزههای متنوع و قابل بررسی در تاریخنگاری محلی كرمان، موضوع نهاد عدلیه و نظام قضایی و مباحث زیرمجموعۀ مرتبط با آن از نظر ذات و ماهیت و نیز چگونگی تبلور و كاركرد اهمیت ویژهای دارد. از این رو، در این کتاب، سعی بر آن بوده تا به روش مطالعات تاریخی و با رویكرد توصیفی ـ تحلیلی این موضوع را از آغاز دورۀ اسلامی تا دوره معاصر از ابعاد گوناگون مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد.
كتاب از چهار فصل و چهارده بخش تشكیل شده است. در فصل نخست کتاب، طی هفت بخش کوشیده شده است نظام قضایی و آیین دادرسی کرمان از ورود اسلام تا پایان حکومت حاکمان صفوی (بررسی نظام قضایی و آیین دادرسی کرمان از ورود اسلام تا برآمدن سامانیان، سلاجقه کرمان، قراختاییان، آلمظفر، دوره تیموریان و ترمانان و عصر صفوی) مورد بحث و مداقّه قرار بگیرد.
فصل دوم کتاب مشتمل بر تاریخ عدلیۀ کرمان از سقوط صفویه تا پایان دوره قاجاریه، در دو بخش: عدلیۀ کرمان در دورههای افشاریه و زندیه و قاجار است. فصل سوم کتاب نیز مشتمل بر بررسی عدلیۀ كرمان در دورۀ پهلوی است و بدین منظور، ابتدا ساختار دادگستری نوین ایران به اختصار بررسی شده است تا چارچوب تشکیلات قضایی استان کرمان که در درون آن ساختار قرار داشت مشخص گردد و سپس روند شکلگیری دادگستری نوین در استان کرمان مورد مطالعه قرار گرفته است. تأسیس دادگستری نوین در سه سطحِ شهر کرمان، شهرستانها و برخی روستاها که «خانۀ انصاف» در آنها شکل گرفت، ساختار و اجزاء دادگستری کرمان و همچنین زیرمجموعههای دادگستریِ کرمان مانند «دفاتر ثبت اسناد و املاک»، «دفاتر ثبت ازدواج» و «محاضر شرع»، بودجه و تخلفها و فساد در دادگستری کرمان و ... از دیگر بخشهای این قسمت است.
در فصل چهارم، دادگستری استان کرمان در دورۀ جمهوری اسلامی مورد مطالعه و در چهار بخش تقدیم تنظیم گردیده است. با توجه به این که دادگاه و دادسرای انقلاب اسلامی، از نخستین و مهمترین تشکیلات قضایی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کرمان مانند دیگر نقاط کشور به وجود آمد، این مهم و مواردی چون: چگونگی تشکیل دادگاه انقلاب اسلامی در کرمان، رؤسای این دادگاه، کادر اداری و وظایف دادگاه انقلاب در سالهای ابتدای تشکیل، دادگاه انقلاب اسلامی در شهرهای استان، برخی از پروندهها و احکام صادرۀ مهم دادگاه انقلاب کرمان در سالهای ابتدایی مانند پروندۀ حمله به مسجد جامع کرمان در مهر ۱۳۵۷ و ... مورد بررسی قرار گرفته است.
در ادامه، اسامی و فعالیتهای رؤسای کل دادگستری استان کرمان از انقلاب اسلامی تا سال ۱۴۰۰ ش. (۱۴۰۰ ش.)، اقدامات عمرانی انجام شده در این دوره، بررسی کارنامۀ شورای قضایی استان کرمان، تحولات چهار دهۀ اخیر دادگستری، معاونت قضایی و دادگاههای تجدیدنظر، مروری بر زیرمجموعههای دادگستری استان چون: داستانی عمومی و انقلاب اسلامی کرمان، محاکمات عمومی و انقلاب استان کرمان، شورای حل اختلاف استان کرمان، معاونتهای اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، منابع انسانی، فرهنگی، برنامهریزی و توسعۀ قضایی، آمار و فناوری اطلاعات، مالی و پشتیبانی و سازمانهایی مانند پزشکی قانونی، بازرسی، دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت، سازمان قضایی نیروهای مسلح، دیوان عدالت اداری، ثبتاسناد و املاک، سازمان زندانها پرداخته شده و در بخش پنجم، دادگستریهای شهرستان کرمان مانند دادگستری جیرفت، کهنوج، زرند، راور، سیرجان، بم و شهربابک نیز مورد توجه قرار گرفته است.
در انتهای کتاب نیز در بخش ضمائم، گزیدهای از تصاویر و اسناد مانند تصاویر اولین رؤسای دادگاه انقلاب اسلامی، رؤسای کل، تعدادی از معاونین دادگستری استان در دوره جمهوری اسلامی و همچنین تعدادی از احکام گذاشته شده است.
شایان ذکر است، چون تدوین تاریخ عدلیه کرمان، اولین طرح در عرصه تحقیق و تدوین پیشینۀ عدلیه یک منطقه در بین استانهای کشور محسوب میگردید، این امر نیز مورد استقبال مسئولان قوه قضاییه قرار گرفت و از همان ابتدا مرکز پژوهش و تحقیق قوه قضاییه بر چگونگی تحقیق و تدوین تاریخ عدلیه کرمان نظارت داشتند و بارها نگارنده در خصوص موارد مختلف از راهنماییهای دکتر حسین زرینی در مرکز پژوهش قوه قضاییه ـ که خود در این عرصه تحقیقات و کتابهای متعدد دارند ـ بهرهمند گشتم. خوشبختانه پس از انتشار مجموعه ـ بهرغم تمامی نواقص و کاستیها ـ در بهمنماه سال گذشته در نشست علمی مرکز پژوهش قوه قضاییه، با عنوان بررسی کتاب تاریخ عدلیه کرمان، دکتر زرینی ضمن تعریف از چگونگی تدوین این مجموعه در کرمان، به ضرورت تحقیق و تدوین تاریخ عدلیه تمامی استانهای کشور با الگوگیری از کتاب تاریخ عدلیه کرمان نیز اشاره نمودند.
و در نهایت لازم است از افرادی که نقشی مؤثر در جریان تحقیق و تدوین این کتاب داشتهاند و متأسفانه به صورت شایسته و بایسته از آنان نامی برده نشده است، یادی کنم. افرادی چون: آقایان محمد بصیریان و حمزه امیرمحمدی (مدیر سابق و فعلی روابط عمومی دادگستری استان کرمان) و همکارانشان در این مجموعه (خانمها: آزاده قربانی، سمیه حسنشاهی و آقایان حسن شمسالدینی و مهدی موسی احمدی) و همچنین آقای بداشتی (مدیر انتشارات قوه قضاییه) ـ که علاوه بر نظارت بر انتشار وزین این مجموعه، یک جلد از کتاب مزبور را نیز به دفتر مجله سرمشق هدیه نمودند ـ تشکر و سپاسگزاری ویژه نمود.
نظری به بخشهایی از کتاب «تاریخ عدلیه کرمان»
در ادامه معرفی کتاب و در راستای آشنایی بیشتر خوانندگان محترم مجله سرمشق به چند مورد از مطالب کتاب اشاره میگردد:
ـ «رؤسای دادگستری کرمان از بعد از انقلاب اسلامی تا کنون
در طول چهار دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران (۱۳۹۸-۱۳۵۷ ش.)، تعداد نُه نفر به عنوان «رئیسکل» و یک نفر بهعنوان «سرپرست» بر کرسی ریاست دادگستری استان کرمان تکیه زدهاند که عبارتند از آقایان علیاصغر سعادتمندی (۱۳۵۹-۱۳۵۷ ش)، اصلان تیمورتاش (۱۳۶۱-۱۳۵۹ ش)، لقمان نشاط (۱۳۶۱-۱۳۵۹ ش)، مرحوم حجتالاسلام حاج عیسی انجمشعاع (۱۳۶۹-۱۳۶۴ ش)، حجتالاسلام حاج عباسعلی علیزاده (۱۳۷۳-۱۳۶۹ ش)، حجتالاسلام حاج سید احمد مرتضویمقدم (۱۳۷۹-۱۳۷۳ ش)، حاج غلامحسین حیدری (۱۳۸۵-۱۳۷۹ ش)، دکتر احمد تویسرکانی راوری (۱۳۸۸-۱۳۸۵ ش)، حجتالاسلام حاج شیخ علی توکلیزاده (۱۳۹۳-۱۳۸۸ ش) و یدالله موحد (۱۳۹۳ ش. تاکنون).
شایان ذکر است که آقای تیمورتاش تنها فرد از این جمع است که به مدت دو سال (۱۳۶۱-۱۳۵۹ ش.) سرپرستی دادگستری استان کرمان را بر عهده داشت. از این افراد، نیمی از آنان روحانی (حججالاسلام انجمشعاع، علیزاده، مرتضویمقدم، حیدری و توکلیزاده) بودند. همچنین نیمی از آنان از اهالی استان کرمان (آقایان لقمان نشاط، حجتالاسلام انجمشعاع، دکتر تویسرکانی، حجتالاسلام توکلیزاده و یدالله موحد) هستند. مدت ریاست رؤسای بومی دادگستری نیز نیمی از چهار دهه گذشته (۲۰ سال) را دربرمیگیرد.
از بین ده رئیسکل دادگستری استان کرمان از ابتدای انقلاب تاکنون، نیمی از آنان که عبارتند از آقایان علیاصغر سعادتمندی، اصلان تیمورتاش، لقمان نشاط، حاج عیسی انجمشعاع و احمد تویسرکانی راوری۲ فوت نمودهاند و پنج نفر نیز در قید حیات هستند۳.»
رسیدگی به برخی از پروندههای مهم توسط دادگاه انقلاب در سالهای ابتدایی
الف: پرونده حمله به مسجد جامع کرمان
پروندۀ حمله به مسجد جامع کرمان، یکی از مهمترین پروندههایی است که توسط دادگاه انقلاب اسلامی کرمان مورد رسیدگی قرار گرفت. این واقعه از مهمترین رخدادهای دوران مبارزات انقلاب در کرمان است که انعکاسی وسیع در سطح ایران داشت. در ۲۴ مهر ۱۳۵۷ عدهای کولی چماقدار با حمایت نیروهای انتظامی و امنیتی وقت، به مسجد جامع کرمان حمله کردند و ضمن ضرب و شتم اجتماعکنندگان در مسجد تعدادی را شهید و گروهی را مضروب نمودند.۴ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی، از جمله خواستههای مردم کرمان به ویژه افرادی که در جریان این حادثه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند، رسیدگی سریع به این ماجرا و محاکمه عاملان آن بود.
آقای فهیم که در این مقطع زمانی، ریاست دادگاه انقلاب را بر عهده داشته، این پرونده را پروندهای خاص میداند. از یکسو این واقعه بیش از ۱۰۰ نفر متهم داشت. از سوی دیگر واقعۀ حمله به مسجد جامع کرمان در زمان خود انعکاس زیادی در سطح ایران داشت، به نحوی که قسمتی از شعارهای انقلابیون در سراسر ایران شده بود۵ و از طرف دیگر بسیاری از انقلابیون و خانوادههای آنان که در جریان این واقعه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند، بیصبرانه منتظر مجازات آمران و عاملان این واقعه بودند، مجموع این عوامل باعث شده بود تا این پرونده حساسیتی خاص پیدا کند.
بنا به گفتۀ رئیس دادگاه انقلاب، انعکاس و توجه کلیه اقشار به این واقعه که منجر به حساسیت دادگاه آن نیز شده بود، باعث شد تا دادگاه انقلاب به صورت شبانهروزی به این پرونده رسیدگی نماید. «چون این پرونده بیش از ۱۰۰ متهم داشت و دادگاه تصمیم داشت در این زمینه بررسی و تحقیقات جامع و کاملی انجام دهد و از طرفی چون پروندههای زیاد دیگری هم در دادگاه انقلاب بود، رسیدگی به این پرونده هر شب از ساعت ۱۲ به بعد شروع میشد؛ تکتک متهمان به محل برده میشدند و از آنان بازجویی میشد: «تو در روز واقعه در کجا بودی؟ چه کار انجام میدادی؟» سپس براساس اظهارات آنان کروکی کشیده میشد و بازجویی به نحوی انجام میگرفت که ضد و نقیص اظهارات آنان، مشخص گردد.»۶
سنگینترین حکم در رابطه با متهمانان واقعه مسجد جامع، ده سال زندان متعلق به شخصی به نام «پاسبان شیرو» است که باعث شهادت «محمد باقدرت جوپاری» شده بود. البته وی در ابتدا، حکم اعدام داشت که در نهایت به ده سال زندان، تقلیل یافت. شایان ذکر است پاسبان شیرو در ابتدا منکر به شهادت رساندن شهید باقدرت جوپاری بود و حتی مدعی بود که در روز حادثه (۲۴ مهر ۱۳۵۷) در مرخصی بوده است و به هیچ عنوان ربطی به جریان مسجد جامع ندارد؛ اما دادگاه انقلاب توانست در نهایت این قضیه را به اثبات برساند.
رئیس دادگاه انقلاب با بررسی دفاتر شهربانی متوجه شد، گرچه پاسبان شیرو در آن روز طبق دفاتر، در مرخصی بوده ولی روز قبل به دلیل شرکت نیروهای شهربانی بهعنوان حامی کولیها، تمام مرخصیها لغو گردیده و وی نیز مجبور به حضور در شهربانی بوده است.
بعد از اثبات دروغ پاسبان شیرو، او بار دیگر مدعی شد که آن روز، در بین مأموران شهربانی نبوده است. رئیس دادگاه انقلاب در این مقطع در راستای اشراف بیشتر به واقعه، اطلاعیهای صادر نمود و از تمام حاضران و شاهدان ماجرا درخواست نمود، به دادگاه انقلاب مراجعه نمایند و مشاهدات خود را اعلام کنند.
بهتدریج، افرادی جهت بیان مشاهدات خود به دادگاه انقلاب کرمان مراجعه نمودند و در بین شاهدان، شخصی مدعی بود در زمان شهادت باقدرت جوپاری در کنار او بوده و مشاهده کرده که پاسبانی از بالای پشتبام مسجد با اسلحه به طرف او شلیک نموده و باعث شهادت ایشان گردیده است. دادگاه انقلاب با آوردن تمام متهمان پرونده مسجد جامع، از شاهد خواست، شخصی که از پشتبام مسجد شلیک نموده را در بین افراد شناسایی کند. شاهد پس از سه بار گذشتن از جلوی صف متهمان، دستش را به طرف پاسبان شیرو دراز نمود و گفت: بله این شخص بود.
بعد از شهادت دادن این شخص، باز پاسبان شیرو از اعتراف به این کار خودداری مینمود و معتقد بود وی به دلیل اصابت چوب به سرش به شهادت رسیده است. در نهایت آقای فهیم برای کشف نحوه شهادت شهید باقدرت جوپاری، با سه پزشک و تعدادی از نیروهای دادگاه انقلاب و سپاه، مجبور به نبش قبر گردید۷ و بعد از بررسی دقیق جنازه، پزشکان اعلام کردند که بهدلیل اصابت مستقیم گلوله به سر شهید باقدرت جوپاری، او به شهادت رسیده است. از سر شهید نیز عکس رنگی گرفتند و بههمراه شهادت پزشکان به پرونده اضافه شد.۸
با کشف واقعیت، این بار پاسبان شیرو، ضمن ندامت به این موضوع اعتراف نمود و از رئیس دادگاه انقلاب، درخواست کمک نمود که در نهایت، با جلب موافقت همسر شهید باقدرت جوپاری و گذشت وی، پاسبان شیرو به ده سال زندان محکوم گردید.۹
آقای فهیم ضمن اشاره به این نکته که خود شخصاً به پرونده مسجد جامع رسیدگی مینموده، در خصوص حواشی زیاد پروندۀ واقعه مسجد جامع کرمان آورده است:
«فشارهایی نیز از سوی برخی از دوستان هم وجود داشت. آنان انتظار داشتند این پرونده در نهایت چند اعدامی داشته باشد؛ اما چون بنده به دنبال تحقق عدالت بودم، به هیچ عنوان تحت این فشارها قرار نگرفتم. حتی یاد دارم بعد از اعلام حکم نهایی، این دوستان به حدی ناراحت شده بودند که برعلیه من بعد از نماز ظهر و عصر، از مسجد جامع راهپیمایی انجام دادند. آنان میگفتند این افراد جنایت کردند، مسجد را به آتش کشیده، قرآنها را سوزانده، به علما، روحانیون و انقلابیون توهین کردند؛ اینها باید همه اعدام بشوند.»۱۰
انعکاس جلسات دادگاه واقعۀ مسجد جامع در مطبوعات
همانگونه که ذکر شد حادثۀ مسجد جامع کرمان، در زمان خود انعکاسهای زیادی در سطح ایران داشت و حتی چند روز بعد از این جریان، شعار «مسجد کرمان را شاه به آتش کشید» در تمام راهپیماییهای شهرهای ایران به گوش میرسید. لذا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برگزاری دادگاه آن نیز مورد توجه آحاد جامعه ایران بود و تقریباً بعد از هر جلسه دادگاه، اخبار آن در جراید سراسری کشور منتشر میگردید، از جمله در خصوص هشتمین جلسه دادگاه در روزنامه اطلاعات آمده است:
«محاکمه متهمان حادثه آتشسوزی مسجد در دادگاه انقلاب اسلامی این شهر ادامه دارد و ... متهم ردیف ۱۶ سید عباس طاهری مشهور به سید عباس پهلوان۱۱ نیز به هنگام دفاع از خود گفت: اگر آنطور که میگویند من دهان دختری را پاره کردهام. کسان این دختر بیایند و شکایت خود را در دادگاه مطرح کنند. در روز حادثه من ساعت یک بعدازظهر در شهرداری مشغول خدمت بودم ...»۱۲
در دادگاه مسجد جامع، صحبت از آمریت آرشام۱۳، رئیس ساواک کرمان، در این واقعه بود و روند دادگاه نشان از تلاش رئیس دادگاه مبنی بر تبرئه کردن متهمان دارد. در روزنامۀ اطلاعات درباره نقش آرشام در حادثه مورد بحث میخوانیم که:
«یکی از ۱۱۴ متهم واقعه آتشسوزی مسجد جامع کرمان: سر نخ فاجعه مسجد جامع کرمان، در دست آرشام است ... در ششمین جلسه دادگاه انقلاب اسلامی کرمان به ریاست حجتالاسلام فهیم کرمانی، فیلمی از وقایع حمله به مسجد جامع این شهر و آتش زدن مغازههای اطراف به نمایش گذاشته شد. در جریان نمایش فیلم، رئیس دادگاه به متهمان گفت که نشان دهند در این وقایع شرکت نداشته و یا ثابت کنند که واقعاً از اعمال گذشته خود پشیمان و متنبّه گردیدهاند. وی افزود که متهمان حقیقت را بیان کنند تا در مجازات آنان تخفیف در نظر گرفته شود، زیرا هدف دادگاه اسلامی انتقامجویی نیست بلکه روشن شدن حقایق است ...»۱۴
پروندۀ حادثه مسجد جامع کرمان، از منظر دیگری هم دارای اهمیت بود و آن کثرت افراد درگیر با این پرونده بود. این پرونده جزو معدود پروندههای سیستم قضایی کرمان، در آن مقطع زمانی بود که بیش از صد متهم داشت و افراد زیادی خواهان حضور ـ به عنوان شاهد و تماشاچی ـ در جلسات دادگاه بودند.
درباره کیفیت برگزاری دادگاه آمده است که:
«تعداد متهمین واقعه مسجد جامع کرمان به ۱۱۷ نفر۱۵ رسید و همه روزه بالغ بر یک هزار نفر شاهد محاکمه این عده میباشند. دادگاه انقلاب اسلامی کرمان سعی دارد هر روزه چهرههای جدیدی از مردم شهر در جلسات دادگاه حضور یابند. با این حال هر روز صدها نفر در اطراف محل دادگاه اجتماع میکنند ولی موفق به ورود به جلسه دادگاه نمیشوند. محاکمات دادگاه همه روزه از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۱۱ شب ادامه دارد. با وجود کثرت تماشاچیان و متهمین، جلسات دادگاه با نظم خاصی برگزار میشود. تسلط و تیزهوشی رئیس دادگاه [حجتالاسلام فهیم کرمانی] در ادامه جلسات چشمگیر است به نحوی که حضور ذهن وی متهمین را به اعترافات و معرفی همدستان خود وامیدارد...»۱۶
رسیدگی به پروندۀ شهید حسن توکلی زاده
حسن توکلیزاده۱۷ در جریان مبارزات مردم شهرستان راور با اصابت گلوله فرمانده ژاندارمری منطقه مجروح و در روز عاشورای سال ۱۳۵۷ ش. در کرمان به شهادت رسید.
روز شهادت حسن توکلیزاده در منابع تاریخ انقلاب اسلامی کرمان به «حادثه راور» مشهور گردیده است. در روز ششم محرم سال ۱۳۵۷، در پایان نمایشنامهای (به نام حجربنعدی) که در مسجد جامع راور برگزار شده بود، مأموران پاسگاه ژاندارمری منطقه به سمت مردمی که در حین خروج از مسجد، اقدام به دادن شعار علیه حکومت پهلوی نموده بودند، تیراندازی میکنند که در این جریان، طلبۀ جوانی به نام حسن توکلیزاده مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و مجروح میشود. وی پس از انتقال به شهر کرمان، در سحرگاه عاشورا در یکی از بیمارستانهای کرمان به شهادت میرسد.۱۸
مراسم تشییعجنازه و تدفین آن شهید با حضور تعداد کثیری از مردم و هیئتهای عزاداری محلههای مختلف صورت گرفت. این تظاهرات گسترده، باعث شد تا انسجام بیشتری در بین مبارزان انقلابی کرمان به وجود آید و انعکاس آن تا مراسم هفتم و چهلم آن شهید همچنان ادامه داشت.
لذا، بعد از پیروزی انقلاب، محاکمه و اجرای حکم عامل شهادت حسن توکلیزاده، به یکی از خواستههای مهم مردم منطقه تبدیل شده بود. حجتالاسلام فهیم در این مورد آورده:
«در آن ایام، حتی رئیس ژاندارمری راور، استوار محمد بیگلو که به طرف شهید حسن توکلیزاده شلیک و منجر به شهادت ایشان شده بود، در بازداشت ما بود. پس از بررسی و اعتراف صریح وی به شلیک گلوله، حکم اعدام وی صادر گشت.»۱۹
در این رابطه در مطبوعات آن دوره آمده است: «... همچنین ساعت ۱۰ دیشب دادگاه انقلاب کرمان محاکمه استوار سیروس محمد بیگلو، رئیس پاسگاه ژاندارمری راور را آغاز کرد. استوار بیگلو به اتهام کشتار مردم انقلابی و صدور دستور تیراندازی به سوی مردم و شهید کردن حسن توکلی محاکمه شد و دادگاه رأی به اعدام وی داد. حکم اعدام ساعت یک و نیم بامداد امروز اجرا شد.»۲۰
قطع ید سارق
یکی از احکامی که در سالهای اولیه تشکیل دادگاه انقلاب اسلامی کرمان، توسط این دادگاه صادر و اجرا گردید و انعکاس گستردهای نیز به همراه داشت، حکم قطع دست سارق بود. آقای فهیم که بهعنوان رئیس دادگاه انقلاب در آن زمان، اقدام به صدور این حکم نموده، ضمن اذعان به تبعات زیاد و واکنشهای مختلف قبل و بعد از اجرای حکم در داخل و حتی خارج از ایران، دلیل صدور و اجرای چنین حکمی ـ به رغم عدم تمایل مسئولان ارشد قضایی وقت ـ را در راستای اجرای عدالت و پیاده نمودن دستورات قرآن کریم میداند.
بنا به روایت آقای فهیم؛ شخصی ساکن یکی از شهرهای استان با داشتن پیشینۀ زیاد در زمینه سرقت، بار دیگر به جرم سرقت دستگیر و به دادگاه انقلاب کرمان تحویل داده شده بود. آقای فهیم بعد از بررسی پرونده با توجه به سابقه زیاد وی، حکم قطع دست او را صادر نمود؛ اما قبل از اجرای حکم، در سفری به تهران جهت شرکت در سمینار قضات و حاکمان شرع سراسر ایران که به دعوت دکتر بهشتی برپا گردیده بود، آقای قدوسی (دادستان انقلاب) که گویا از صدور چنین حکمی در کرمان مطلع گردیده بود، از آقای فهیم میخواهد، ایشان حکم قطع ید را اجرا نکند تا ایشان در این خصوص از حضرت امام (ره) کسب تکلیف نماید.
آقای فهیم چند روز بعد از بازگشت به کرمان، چون از آقای قدوسی خبری نمیشود، با ایشان تماس میگیرد و از نتیجۀ ملاقات با امام در رابطه با حکم قطع ید جویا میگردد. وی میگوید:
«چون متوجه شدم ایشان نتوانستهاند در این رابطه نظر حضرت امام را جویا شوند، گفتم: این شخص در زندان است و من با چه مجوزی او را نگه دارم؟ آن چه که از نظر شرعی به من اجازه داده شده، این است که دستش را قطع کنم و آزادش کنم؛ اما نمیتوانم بیدلیل او را در زندان نگه دارم. ایشان گفت: من امروز میروم و میپرسم. گفتم: امروز را هم به خاطر شما از اجرای حکم صرفنظر میکنم تا ببینیم حضرت امام (ره) چه میفرمایند؛ اما اگر تا فردا جواب ندادید، من حکم را اجرا خواهم کرد.»
اما گویا آقای قدوسی موضوع را به اطلاع شهید دکتر بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور، رسانده بود. روز بعد دکتر بهشتی با دادگاه انقلاب تماس گرفتند و با آقای فهیم در این رابطه صحبت نمودند.۲۱ وی در این خصوص آورده است:
«روز بعد، شهید بهشتی تماس گرفته و بعد از حال و احوال، گفتند: شنیدم شما میخواهید حکمی اجرا کنید. گفتم: چه حکمی؟ گفتند: قطع ید. گفتم بله میخواهم اجرا بکنم. گفتند: آقا فعلاً مصلحت نیست؛ یعنی هنوز زمینه مساعد نیست؛ صبر کنید ما میخواهیم لایحهای تنظیم کنیم و به مجلس بدهیم تا پس از تصویب در مجلس و زمینهسازیهای اولیه، این گونه احکام طبق قانون اجرا شود. گفتم: جناب آقای بهشتی، آن مطالبی که فرمودید را لطفاً برای من مکتوب نموده و ارسال فرمایید تا آن را بگذارم در کنار آیات قرآن، هرکدام که به نظرم وزینتر آمد، همان را اجرا کنم. ایشان گفتند: فهمیدم چه میگویید آقای فهیم، فهمیدم چه میگویید و گوشی تلفن را گذاشت و من روز بعد حکم را اجرا نمودم.»۲۲
البته آقای فهیم معتقد است، بهرغم عدم تمایل آقای دکتر بهشتی از اجرای حکم قطع ید، در آن مقطع به دلیل شرایط زمانی، اما ایشان کاملاً از عملکرد و نحوۀ قضاوت آقای فهیم رضایت خاطر داشتهاند و بر این مدعا اشاره مینماید: «چندی بعد از این جریان، آقای بادامچیان برایم تعریف کرد که روزی در دیوان عالی کشور در دفتر شهید دکتر بهشتی، صحبت از قضات پیش آمد و اینکه عملکرد قاضیها چگونه است. آقای بهشتی گفتند، اگر ما در تمام ایران، پنج نفر مثل آقای فهیم داشتیم، دیگر غمی نداشتیم.»۲۳
پرونده دستگیری مظفر بقایی و تعدادی از افراد سرشناس کرمان (واقعۀ کشک و بادمجان)
یکی از وقایع مهم این دوران، ماجرای دستگیری دکتر مظفر بقایی۲۴ و تعدادی از افراد شرکتکننده در مراسم گردهمایی اعضای حزب زحمتکشان و معاریف کرمان و صرف کشک و بادمجان در جنگل قائم کرمان در سال ۱۳۵۹ ش. است. پس از احیای جنگل قائم کرمان و درختکاری و ... از سال ۱۳۴۲ ش. هر ساله در روز ۱۴ مرداد مقارن با سالروز فرمان مشروطیت ایران، دکتر مظفر بقایی کرمانی و تعدادی از نزدیکان او در حزب زحمتکشان ایران و عدهای از رؤسای ادارات و معاریف شهر کرمان در جنگل قائم جمع شده، کشک و بادمجان درست نموده و میخوردند.۲۵
در سال ۱۳۵۹ ش. چون ۱۴ مردادماه مقارن با ماه رمضان بود آنان مراسم کشک و بادمجان را به آخرین جمعه ماه شعبان مقارن با بیستم تیرماه ۱۳۵۹ موکول نمودند و در جنگل قائم جمع شدند؛ اما پس از صرف ناهار توسط مأموران دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی منتقل شدند.۲۶ گزارش روز بعد روزنامه کیهان در خصوص دستگیری دکتر بقایی کرمانی، نشان از بازتاب وسیع این واقعه در ایران دارد:
«دکتر بقایی کرمانی در مراسم کشکبادمجان کرمان دستگیر شد. دکتر مظفر بقایی کرمانی در حالی که دستبند به دستهای وی زده شده بود به اتفاق عدهای ـ حدود ۶۵ نفرـ دستگیر شد. این دستگیری از ساعت ۲ بعدازظهر جمعه در مراسم پذیرایی کشکبادمجان جنگل قائم که همه ساله ترتیب مییابد انجام شد. دستگیرشدگان بهجز دو نفر از ساعت ۲۲ تا ۲ بامداد امروز با تضمین مقتضی آزاد شدند. دکتر بقایی کرمانی صبح امروز مجدداً به دادگاه انقلاب اسلامی احضار شد که از نتیجه این احضار اطلاعی در دست نیست»۲۷
آقای علیاصغر مظهری کرمانی۲۸ که از جمله حاضران این جلسه و از افراد بازداشتی بوده است، از حدود هشتصد نفر دعوت شده به این مراسم و ۸۱ نفر بازداشت شده یاد میکند.۲۹
رئیس وقت دادگاه انقلاب کرمان، در خصوص علت دستگیری این افراد و همچنین روند رسیدگی به متهمان، ضمن ابراز خرسندی از حفظ اقتدار و استقلال دستگاه قضایی نوپای کشور (دادگاه انقلاب اسلامی) ـ بهرغم دخالت مستقیم بنیصدر، رئیسجمهور وقت، ـ دلیل دستگیری این افراد را، در ابتدا دریافت تلگراف محرمانهای از تهران میداند که در آن ذکر شده بود که در روز ۲۰ تیر ۱۳۵۹ تعدادی از رجال کرمان به اتفاق دکتر مظفر بقایی کرمانی به عادت همه ساله در جنگل قائم جمع میشوند تا کشک و بادمجان بخورند، قرار است کودتایی با عنوان فارست (جنگل) انجام دهند. شما و تمام ارگانها، مواظبت کنید که این جریان صورت نگیرد.
وی همچنین با ابراز این نکته که دستگیری این افراد در آن زمان در کرمان و ایران انعکاس زیادی به همراه داشت، معتقد است از همان ابتدا به این تلگراف و این درخواست مشکوک بوده است. چراکه از سالها قبل دکتر بقایی و طرفداران و تعدادی از رجال شهر کرمان، در روز ۱۴ مرداد در جنگل قائم جمع میشدند و این جریان، چه ربطی میتواند با کودتای به اصطلاح جنگل داشته باشد؟ با این حال چون در همان دوران کودتای نوژه کشف شده بود۳۰، وی منباب احتیاط به صورت محرمانه از کمیته و سپاه خواست تا تعدادی از نیروهای خود را به این مراسم فرستاده تا از دور ناظر باشند و تأکید شد که نیروها مزاحمتی برای افراد شرکتکننده در مراسم ایجاد نکنند.
آقای فهیم مدعی است: هیچگونه دستوری مبنی بر دستگیری افراد شرکتکننده در این مراسم صادر نکرده است و از نیروهای سپاه و کمیته خواسته تنها از دور مراقب این مراسم باشند. از این رو نزدیک غروب همان روز، از حضور دو اتوبوس به داخل دادگاه انقلاب (حامل تعداد زیادی از شرکتکنندگان این مراسم از جمله دکتر بقایی) تعجب نموده و وقتی از سرپرست نیروهای سپاه، علت آوردن آن افراد را سؤال نموده، ایشان تنها مشکوک شدن به این افراد را، دلیل دستگیری آنان ذکر نمودهاند. لذا وی به عنوان رئیس دادگاه انقلاب به رغم عدم گزارش، مدرک و یا دلیل قضایی مبنی بر دستگیری این افراد، به ناچار درخواست نموده تا از افراد بازجویی مقدماتی عمل آمده و دربارۀ تجمع آنان در جنگل قائم و امکان ارتباط با تلگراف مبنی بر انجام کودتا و ... تحقیقات بیشتری انجام گیرد.
آقای علیاصغر مظهری کرمانی ـ از دستگیرشدگان ـ در رابطه با دستگیری خود و دیگر شرکتکنندگان در این مراسم، از نقش پررنگ شخصی به نام آقای اختیارخانی یاد میکند که خود را از دوستان آقای بنیصدر، رئیسجمهور معرفی نموده و مدعی بود از سوی کمیسیون خاص ریاست جمهوری، مأموریت دستگیری شرکتکنندگان در مراسم، بهویژه دکتر بقایی را دارد و حتی به دلیل ممانعت دکتر بقایی از همراهی و اعتراض برخی از افراد، چند تیر هوایی نیز در جنگل قائم شلیک میکند.۳۱
به دستور ریاست دادگاه، تمامی بازداشتشدگان بهجز سه نفر (دکتر مظفر بقایی، علیاصغر مظهری و محمد صنعتی۳۲) همان شب با قرار التزام، آزاد شدند.۳۳ یک روز بعد از واقعه، فردی به نام اختیارخانی، به دادگاه انقلاب کرمان مراجعه نموده و با ارائه نامهای، درخواست میکند بازداشتشدگان را به وی تحویل دهند تا آنان را به تهران اعزام نماید. او حتی اعلام میکند جهت انتقال بازداشتشدگان به تهران، هواپیمایی مخصوص در اختیار دارد و در داخل کیف او تعداد زیادی دستبند وجود داشت.
او در مقابل پرسش رئیس دادگاه انقلاب مبنی بر اینکه چه کسی دستور انتقال افراد را صادر نموده است؟ نامهای نشان میدهد که خطاب به آقای قدوسی (دادستان کل دادگاههای انقلاب اسلامی) نوشته شده و در آن قید گردیده در شرق تهران مواظبت نموده و در صورت وجود مورد مشکوک دستگیر و تحویل کمیته انقلاب گردد و آقای قدوسی، هم دستوری مشابه در پایین نامه نوشته است.
بنا به گفتۀ آقای فهیم، وی در جواب آن شخص با بیان این که «اولاً این نامه، حکم نیست و در ثانی مربوط به تهران است، آن هم شرق تهران و اصلاً ربطی به بازداشتیهای کرمان ندارد و از این رو برای من این نامه ارزش و اعتباری ندارد»، از تحویل متهمان به او خودداری مینماید؛ اما آن شخص با اصرار بر اینکه از طرف مقامات مافوق در این خصوص دستور دارد، در مقابل تأکید آقای فهیم مبنی بر ذکر نام آن مقام مافوق، با ذکر نام بنیصدر، رئیسجمهور وقت، میگوید: «من از طرف آقای بنیصدر رئیسجمهور دستور دارم این افراد بهویژه آقای دکتر بقایی را به تهران ببرم.»
بنا به روایت رئیس دادگاه انقلاب وقت، وی با شنیدن نام رئیسجمهور، بیشتر تردید میکند و به آن شخص میگوید «حتی رئیسجمهور هم که رئیس قوه مجریه است، نمیتواند در کار قضایی دخالت کند و حق صدور دستور برای دادگاه انقلاب ندارد؛ بنابراین زود از اینجا بروید وگرنه دستور بازداشت شما را میدهم. در نهایت آن شخص دادگاه را ترک و با همان هواپیما به تهران بازمیگردد.
آقای فهیم در رابطه با دخالت رئیس قوه مجریه در امور قضایی، حتی از قصد خود مبنی بر بازجویی از بنیصدر میگوید. چندی بعد که در گلباف زلزله به وقوع پیوست، بنیصدر در پیامی، از سفر قریبالوقوع خود، به مناطق زلزلهزده خبر داده بود و آقای فهیم نیز به کمیته انقلاب گفته بود: هنگام پیاده شدن رئیسجمهور از هواپیما، وی را سوار ماشین خود کنند و ابتدا به دادگاه انقلاب بیاورند تا وی از بنیصدر در مورد دخالت در قوه قضاییه، فرستادن هواپیمای اختصاصی به کرمان و وارد آوردن خسارت به بیتالمال مسلمین و علت گزارش کذب مبنی بر وقوع کودتا در کرمان و ... سؤالاتی داشته باشد، اما در همان مقطع، ماهیت بنیصدر روشن شد و با لباس زنانه از ایران فرار کرد و فرصت آمدن به کرمان را به دست نیاورد.
آقای فهیم، علت دخالت بنیصدر در این قضیه و تلاش او جهت دستگیری دکتر مظفر بقایی کرمانی را، به خصومتهای سیاسی قبلی مابین آن دو نفر میداند. او در این باره میگوید:
«بعدها که به عنوان نمایندۀ مردم کرمان به مجلس شورای اسلامی رفتم، در آنجا مرحوم دکتر آیت و چند نماینده دیگر از من در خصوص جریان دستگیری دکتر مظفر بقایی و ماجرای کشک و بادمجان کرمان، سؤال نمودند. در صحبت با آنان متوجه شدم که آن واقعه به درگیریها و اختلافات سیاسی گذشتۀ بنیصدر و دکتر بقایی برمیگردد. چراکه آنان گفتند که بنیصدر از گذشته با دکتر مظفر بقایی کرمانی و دکتر آیت و ... به دلیل تضاد فکری و سیاسی، دشمنی داشته است و بعد از وقایع کودتای نوژه، این موضوع را بهانه و دستاویز قرار داده تا دکتر بقایی را به تهران آورده و به بهانۀ کودتا، زمینه اعدام او و چند نفر دیگر را فراهم کند.»۳۴
در این خصوص، آقای علیاصغر مظهری کرمانی که ازجمله بازداشتشدگان این جریان بوده، بنیصدر را عامل اصلی دانسته و نجات خود و دیگر بازداشتشدگان را مدیون دادگاه انقلاب کرمان میداند:
«... داستان کودتای معروف به کشک و بادمجان ـ که مسئولیت آن به عهده آقای بنیصدر و دستاندرکاران دفتر رئیسجمهور وقت است و تنها همت قضات کرمانی و حمایت روحانیت از واقعیتها عدهای ازجمله نویسنده این یادداشت را از مرگ حتمی نجات داد ... اتهام بازداشتشدگان کرمان، پدیده توهم و تخیل بنیصدر بود. گویی ایشان فرصت را در آن روزهای شلوغ غنیمت شمرده بود تا در هیاهوی دستگیری کودتاچیان واقعی نوژه، دکتر بقایی و میهمانان مراسم سالگرد تأسیس جنگل قائم را هم به عنوان مشارکت در کودتای نوژه گرفتار کند و به قول یکی از اطرافیانش ـ که بعدها شنیدم ـ انتقام جبهه ملی را بگیرد.»۳۵
در نهایت با آن که پرونده ماجرای جنگل قائم به گفتۀ آقای فهیم (رئیس دادگاه انقلاب) از همان ابتدا با شک و تردید مفتوح گردید و بعد از یک هفته تمامی متهمان آن آزاد شدند، اما روند پرونده از زمان تشکیل (۲۰ تیرماه ۱۳۵۹) تا زمان صدور منع تعقیب متهمان، در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۶۳، بیش از ۴ سال طول کشید.
در آخرین حکمی که از سوی دادسرای انقلاب اسلامی کرمان خطاب به دبیر کمیته جنگل قائم صادر گردیده است، این چنین آمده است:
«دادسرای انقلاب اسلامی کرمان
شماره: ۵۹/ ۳۰۷/ ۴۰۴ ـ تاریخ: ۲۴/ ۷/ ۶۳ [۱۳]
برادر، آقای محمدعلی ثمره طالبی دبیر محترم کمیته جنگل قائم
با ارسال سه برگ رونوشت قرار منع تعقیب در خصوص پرونده کلاسه ۵۹/ ۳۰۷ متمنی است رونوشت فوق را به اطلاع کلیه متهمین پرونده ذکر شده برسانید. با تشکر: مدیر دفتر دادسرای انقلاب اسلامی کرمان: زنگیآبادی.»
در صفحه دوم آن نیز آمده است:
«در تاریخ ۱/ ۷/ ۶۳ پرونده تحت نظر است و با توجه به محتویات آن به شرح زیر اتخاذ تصمیم به عمل میآید در این پرونده، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان مشخصاً اعلام نموده است که در تاریخ ۲۰/۴/۵۹ عدهای در جنگل قائم تحت عنوان مهمانی کشک و بادمجان اجتماع نموده و به طوری که از صورت اسامی دستگیرشدگان و ماهیت آنان برمیآید برنامهای در جهت مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران دارند و به اجتماع قریب به یقین با توطئه خنثی شده پنجشنبه (نوژه) در ارتباط باشند که دادسرا ضمن تحقیقات معموله و استنطاق از افراد دستگیر شده به ترتیب حروف الفبا، به اسامی ذیل: [نام افراد]».
و در نهایت در صفحه آخر آمده است: «... با توجه به محتویات پرونده و مدافعات متهمین بدین خلاصه که به مناسبت سالگرد مشروطیت حسب معمول سنواتی عدهای از مردم در محل پارک جنگل قائم دعوت شده و با غذای سنتی کرمانی یعنی کشک و بادمجان از آنها پذیرایی میگردد و علت تعویق زمان از ۱۴ مرداد به بیستم مرداد مصادف بودن ۱۴ مرداد با ماه مبارک رمضان بوده است و موضوع هیچگونه ارتباطی با توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی نداشته است بنا به مراتب به علت فقد دلیل کافی بر وقوع اتهام انتسابی به متهمین مذکور، قرار منع پیگرد صادر و اعلام میگردد.
دادستان انقلاب اسلامی: فلاح.»۳۶
یادداشتها و پینوشتها:
۱. خبرگزاری فارس؛ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶.
۲. دکتر احمد تویسرکانی راوری در ۱۳ اسفندماه ۱۳۹۸ ش. درحالیکه عهدهدار سمت مشاور رئیس قوه قضاییه بود، از دنیا رفت. گفته شده است وی سابقه ناراحتی قلبی داشته است.
۳. البته چندی پیش آقای حیدری نیز دارفانی را وداع گفت.
۴. جهت اطلاع بیشتر، نک: عبداللهینیا؛ علی، انقلاب اسلامی در کرمان، ص ۳۵۰ ـ ۴۳۷؛ روحالامینی؛ فاطمه بیگم؛ شاهرخی، سعید، انقلاب اسلامی در کرمان، ص ۱۲۷ ـ ۱۵۸؛ محمدی پای اندر؛ وحید، ۲۴ آذر ۱۳۵۷ نقطه تحول حضور مردم کرمان در انقلاب اسلامی، ص ۱۱۱ ـ ۷۶؛ علیمحمدی افشار؛ بابک، روزشمار انقلاب اسلامی استان کرمان، ص ۳۹؛ روزنامه اطلاعات، سهشنبه ۲۵ مهرماه ۱۳۵۷، شماره ۱۵۷۳۵، ص ۲۱.
۵. «رکس آبادان را، مسجد کرمان را، کتاب قرآن را، خلق مسلمان را، شاه به آتش کشید».
۶. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام فهیم کرمانی.
۷. «بهرغم ممانعت دستورات دینی مبنی بر انجام نبش قبر، در راستای رسیدن به حقیقت چون حیات و ممات کسی در گرو چگونگی شهادت باقدرت جوپاری بود، چارهای جز این کار نبود.» برگرفته از مصاحبه با آقای مرتضی فهیم کرمانی.
۸. آقای زنگیآبادی در این خصوص آورده: «پاسبان شیرو ابتدا منکر به قتل رساندن آقای باقدرت بود و معتقد بود ایشان به ضرب چوب به قتل رسیده است؛ اما با آن که چند ماه از شهادت این شهید گذشته بود، به دستور حاجآقا فهیم در نبش قبر شهید حضور داشتم و او به شلیک نمودن گلوله به سمت شهید اعتراف نمود و در نهایت با تلاش حاجآقا فهیم، حتی او نیز با دادن دیه و جلب رضایت خانواده شهید، از اعدام نجات یافت.» برگرفته از مصاحبه با آقای محمدعلی زنگیآبادی.
۹. آقای فهیم در خصوص تبدیل حکم اعدام پاسبان شیرو به ده سال زندان آورده است: «پاسبان شیرو پس از دیدن عکسهای جنازه شهید، ضمن اعتراف و ندامت گفت: من هفت دختر دارم و آینده آنان با اعدام من یقیناً مبهم خواهد شد و ... از طرفی بعد از صحبت با همسر شهید باقدرت جوپاری، متوجه شدم آن شهید دارای دو سه فرزند صغیر است و آینده آنها هم خیلی مهم است. لذا به او گفتم شخصی که باعث شهادت شوهر تو بوده اعتراف کرده و تو میتوانی درخواست قصاص کنی، اما اگر تمایل داری با توجه به اینکه او هم هفت دختر دارد، با اعدام این شخص تأثیری در آینده فرزندانت به وجود نخواهد آمد اما تو میتوانی دیه بگیری و پول آن را برای آینده فرزندانت بگذاری. با اعلام موافقت ایشان مبنی بر گرفتن دیه، پولی ـ فکر کنم ۵۰۰ هزار تومان ـ از پاسبان شیرو گرفته و برای آنکه پول دیه هم از بین نرود، مغازهای در نزدیکی منزل آنان خریده و توسط همسرش به کرایه دادیم تا پولی جهت امرارمعاش آنان فراهم شود و بدین ترتیب، پاسبان شیرو با رضایت همسر شهید، از قصاص نجات یافت و حکم عمومی او را هم ۱۰ سال زندان دادم. در مدت زندان هم با توجه به نگرانی مبنی بر آینده و خرج فرزندان او، چون در زندان چاه آبی زده و زندانیان کشاورزی میکردند، وی را مسئول چاه آب گذاشته و روزی ۱۰ تومان حقوق برایش وضع شد و پول در اختیار او نگذاشته و به حسابی در بانک به نام خانوادهاش ریخته میشد. چندی بعد هم نام او را در لیست عفو نوشته و از زندان آزادش کردیم. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام فهیم کرمانی.
۱۰. وی در ادامه همین موضوع به نحوۀ ابراز عدم رضایت برخی در شهر کرمان اشاره نموده است بدین مضمون: «به هر حال چون رأی دادگاه موافق میل برخی افراد که اعتقاد بهشدت عمل بیش از حد داشتند، نبود، در شهر کرمان اقدام به برپایی راهپیمایی نمودند و در آن اعلام کردند این دادگاه نمیتواند به این موضوع رسیدگی کند. حتی در این ایام به صورت طنز در کرمان پخش نموده بودند: «شاه گفته است که اگر من میدانستم دادگاههای انقلاب این گونه حکم میدهد، از ایران فرار نمیکردم و میآمدم در کرمان تا شخصی چون فهیم مرا محاکمه نماید.» همان.
۱۱. وی از کشتیگیران و پهلوانان زورخانههای کرمان بود که بعدها در کارخانه خورشید و سپس شهرداری کرمان مشغول به کار شد. جهت اطلاع بیشتر، نک: نیکپور، مجید (۱۳۹۴)، رهگذار عمر، ص ۱۰۰.
۱۲. روزنامه اطلاعات: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، شماره ۱۵۸۵۹، ص ۳.
۱۳. محمدعلی آرشام (محمدعلی درخشی علاف) از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ ریاست ساواک کرمان را بر عهده داشت. جهت اطلاع بیشتر نک: فردوست، حسین (۱۳۷۰)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص ۴۲۳ ـ ۴۲۵.
۱۴. روزنامه اطلاعات: شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۸، شماره ۱۵۸۵۷، ص ۳.
۱۵. البته در گزارش قبلی روزنامهها از ۱۱۴ متهم یاد شده بود. طبق گفتۀ آقای فهیم به طور معمول در هر جلسه دادگاه، برخی از متهمان با پرداختن به بخشهای از واقعۀ حمله به مسجد جامع، به نام افراد دیگری اشاره مینمودند و بدین واسطه بهتدریج به شمار متهمان دادگاه اضافه میشد. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام فهیم کرمانی.
۱۶. روزنامه اطلاعات، شنبه پنجم خرداد ۱۳۵۸، شماره ۱۵۸۶۳، ص ۳.
۱۷. وی فرزند حجتالاسلام احمد توکلی زاده ـ که مدتی ریاست دادگاه انقلاب کرمان را بر عهده داشت ـ و برادر حجتالاسلام علی توکلیزاده (رئیسکل دادگستری استان کرمان) است. شایان ذکر است حجتالاسلام فهیم کرمانی و مرحوم حجتالاسلام احمد توکلیزاده هر دو با دختران آیتالله روحی ازدواج نموده، با یکدیگر باجناق بودند.
۱۸. جهت اطلاع بیشتر، نک: عبداللهینیا، علی: انقلاب اسلامی در کرمان، ص ۴۴۶؛ توکلی، علی: روحانی بصیر، ص ۴۴-۴۷.
۱۹. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام حاج شیخ مرتضی فهیم کرمانی.
۲۰. روزنامه اطلاعات: چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۵۸، شماره ۱۵۸۲۷، ص ۷.
آقای فهیم در رابطه با آخرین ساعات حیات استوار بیگلو به جریانی اشاره میکند که با روایاتی مبنی بر سختگیری و شدت عمل دادگاههای انقلاب در آن مقطع زمانی منافات دارد. وی آورده است: «یاد دارم روزی که حکم اعدام گروهبان بیگلو صادر شد، نزدیکی غروب آفتاب به او گفتم: همانطور که میدانید شما محکوم به اعدام شدید، لذا اگر وصیت، سفارش یا درخواستی داری بگوئید تا در حد توان و اختیارات آن را انجام دهم. گفت: حتماً باید اعدام شوم و راه دیگری نیست؟ گفتم: بله. لحظهای فکر کرد و آن گاه با لبخندی بر لب گفت: اگر راست میگویید، میخواهم تا لحظهای که برای اعدام میروم تریاک بکشم، وسایلش را برایم فراهم کنید! بلافاصله یکی از همکاران دادگاه انقلاب را صدا زدم و گفتم از تریاکهایی که از قاچاقچیان مواد مخدر گرفته شده و در دادگاه انقلاب هستند مقداری برای او بیاورید. همچنین دستور دادم منقل و وافوری هم فراهم کنند. البته به یکی از همکاران دادگاه انقلاب گفتم نزدیک او بمانید تا اگر قصد خودسوزی داشت، جلوگیری کنید. او بعد از فراهم شدن همه چیز، با دیدگانی متعجب و در عین ناباوری ابتدا مدتی به وسایل استعمال تریاک نگریست و سپس شروع به کشیدن تریاک نمود و تا لحظاتی قبل از اجرای حکم هم مشغول این کار بود. البته من در آن لحظه نه به عنوان رئیس دادگاه انقلاب و حاکم شرع با این کار موافقت کردم، بلکه از نظر انسانی، با خود اندیشیدم چه اشکال دارد آخرین خواسته یک محکوم به اعدام نیز به اجابت برسد.» برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام فهیم کرمانی.
۲۱. آقای زنگیآبادی نیز در این خصوص آورده: «در کش و قوس صدور تا اجرای حکم قطع ید، روزی در دادگاه انقلاب مشغول کار بودم که تلفن زنگ خورد، گوشی را برداشتم، شخصی از آن سوی خط درخواست صحبت با آقای فهیم را نمود. وقتی نام ایشان را پرسیدم، فرمودند: من بهشتی هستم و از شورای عالی قضایی تماس میگیرم. فهمیدم ایشان آیتالله دکتر بهشتی هستند، ضمن معذرتخواهی مبنی بر عدم شناخت ایشان، آقای فهیم را صدا زدم. از محتوای گفتوگوی مابین آن دو متوجه شدم در خصوص همان حکم قطع ید صحبت میشود. در پایان گفتوگو نیز شاهد بودم که حاج آقا فهیم به آیتالله بهشتی گفتند: لطف نموده و سخنان خود را بهصورت مکتوب برای من ارسال کنید تا سخنان شما را در یک کفه ترازو و دستورات قرآن را در کفه دیگر بگذارم، هر کدام وزینتر بودند همان را اجرا خواهم کرد و در نهایت آقای فهیم حکم قطع ید را صادر نمود.» برگرفته از مصاحبه با آقای محمدعلی زنگیآبادی.
۲۲. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام حاج شیخ مرتضی فهیم کرمانی.
۲۳. همان.
۲۴. وی فرزند آقا میرزا شهاب کرمانی (نماینده دوره چهارم و پنجم مجلس شورای ملی و مستشار دیوان عالی تمیز) و از سیاسیون معروف ایران؛ رئیس اداره فرهنگ کرمان، استاد دانشگاه تهران، نماینده دوره پانزدهم، شانزدهم، هفدهم مجلس شورای ملی، رهبر حزب زحمتکشان و ... بود. جهت اطلاع بیشتر نک: آبادیان، حسین (۱۳۸۶)، زندگینامۀ سیاسی دکتر مظفر بقایی، عاقلی، باقر (۱۳۸۰)، شرححال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۱، ص ۳۰۷ ـ ۳۱۱.
۲۵. جهت اطلاع بیشتر، نک: دانشور، محمد (۱۳۸۲)، از قلعه دختر تا دقیانوس، ص ۲۰۹ و ۲۱۰؛ محمدی، محمد (۱۳۹۰)، تاریخچه جنگل قائم کرمان، کرمان، ص ۶؛ روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۴۷، شماره ۱۲۶۵۸، ص ۳.
۲۶. جهت اطلاع بیشتر نک: روزنامه صبح آزادگان، ۲۳ تیر ۱۳۵۹، شماره ۱۵۰، ص ۴؛ روزنامه انقلاب اسلامی، پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۵۹، شماره ۳۰۶، ص ۶؛ روزنامه بامداد، شنبه ۲۸ تیر ۱۳۵۹، شماره ۳۳۴، ص ۴؛ مظهری کرمانی، علیاصغر (تیر، مرداد و شهریور، مهر و آبان ۱۳۹۸)، کودتای کشک و بادمجان در جنگل قائم کرمان، نیکپور؛ مجید: رهگذار عمر، ص ۵۲۴ ـ ۵۴۷.
۲۷. روزنامه کیهان؛ سهشنبه ۲۱ تیر ۱۳۵۹، شماره ۱۱۰۴۳، ص ۴.
۲۸. وی رئیس رادیو زاهدان و کرمان و نماینده کرمان در مجلس شورای ملی بوده و اکنون نیز ساکن کانادا میباشد.
۲۹. مظهری کرمانی، علیاصغر: کودتای کشک و بادمجان در جنگل قائم کرمان، مجله سرمشق، شماره سی و سوم، ص ۱۱.
۳۰. منظور کودتای که قرار بود توسط عدهای از نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی علیه انقلاب نوپای ایران و از پادگان نوژه همدان شروع شود و در روزهای ۱۸ و ۱۹ تیر سال ۱۳۵۹ کشف و خنثی گردید.
۳۱. مظهری کرمانی، علیاصغر: کودتای کشک و بادمجان ...، مجله سرمشق، شماره سی و سوم، ص ۱۲.
۳۲. وی از فعالان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کرمان در دوره پهلوی و رئیس انجمن شهرستان کرمان بود.
۳۳. آقای محمد صنعتی و علیاصغر مظهری هم گفتۀ آقای فهیم مبنی بر آزاد شدن اغلب بازداشتشدگان در همان شب را تأیید مینمایند. نیکپور، مجید: رهگذار عمر، ص ۵۳۰؛ مظهری، علیاصغر: کودتای کشک ...، سرمشق، ش ۳۳، ص ۱۲.
۳۴. برگرفته از مصاحبه با حجتالاسلام حاج شیخ مرتضی فهیم کرمانی.
۳۵. مظهری کرمانی، علیاصغر: کودتای کشک و بادمجان در جنگل قائم کرمان، سرمشق ۳۳، ص ۱۱؛ سرمشق ۳۷، ص ۱۶.
۳۶. از اسناد آقای محمد صنعتی؛ با تشکر از ایشان مبنی بر ارائه این اسناد.
https://srmshq.ir/x76z1m
چندی پیش و به فاصله ده روز، دو نفر از اهل فرهنگ و هنر کرمان دار فانی را وداع گفتند. دو شخصیتی که گرچه سالها دور از کرمان بودند و حتی در خارج از خاک این دیار فوت نمودند، اما به طرز مشهودی با کرمان و کرمانیان، ارتباط زیادی داشتند.
منظور زندهیادان علیاصغر مظهری کرمانی و احمدرضا احمدی است که در ۱۰ و ۲۰ تیرماه سال جاری در ونکور کانادا و تهران، دار فانی را وداع گفتند؛ در حالی که هر دو تمایل داشتند در کرمان دفن شوند۱. از آنجایی که در گذشته و در کتاب باران تباران به زندگی احمدرضا احمدی اشاراتی داشتم، بد ندیدم جهت اطلاع بیشتر خوانندگان محترم مجله سرمشق، اشارهای کوتاه به مرحوم علیاصغر مظهری کرمانی داشته باشم.
آنگونه که در زندگینامۀ کوتاه علیاصغر مظهری کرمانی مندرج در کتاب تذکره شعرای کرمان (ستارگان کرمان)، تألیف زندهیاد دکتر حسین بهزادی اندوهجردی آمده ـ و بیشک اطلاعات مزبور از خود مرحوم علیاصغر مظهری اخذ شده است:
«وی در سال ۱۳۱۴ شمسی (۱۹۳۵ م.) در زنگیآباد کرمان به دنیا آمد. پدرش مرحوم حاج محمد مظهری، فرزند آخوند ملا عباس یزدی بود که در نوجوانی از طریق بندرعباس به کرمان رفت و در بازگشت در کرمان مقیم شد. مرحوم حاج محمد شاعری مرثیهسرای بوده است، اما اثری از وی باز نمانده است.
علیاصغر مظهری تحصیلات را تا دیپلم متوسط در کرمان گذراند و به خدمت وزارت کشور درآمد و در بلوچستان و کرمان خدمت کرد. در سال ۱۳۳۸ (۱۹۵۹ م.) که رادیو کرمان تأسیس شد، او نخستین مسئول رادیو کرمان بود که گویندگی، نویسندگی و تهیه کردن برنامهها نیز با او بود. در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ م.) رئیس رادیو تهران و در سال ۱۳۴۴ (۱۹۶۵ م.) مدیرکل اطلاعات و رادیو بلوچستان و در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ م.) مدیرکل اطلاعات خراسان شد. از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ (۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ م.) سمت نمایندگی مردم کرمان را در مجلس شورای ملی یافت ... از سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹ م.) بازنشانده و حقوقش قطع گردید ... »۲
اما در ادامه به فرازهایی از زندگی و شخصیت وی اشاره خواهیم داشت و از آنجایی که بیشک بهترین منبع برای معرفی بیشتر و بهتر علیاصغر مظهری، یادداشتهای خود اوست که به مناسبات مختلف و اغلب در فصلنامۀ وزین «کرمان»۳ منتشر نموده است، در توضیح بیشتر پدرش حاج محمد مظهری و اجدادش آورده؛ پدرش در دهه اول قرن چهاردهم (حدود سال ۱۳۰۵ ق/ ۱۲۶۶ ش.) در یکی از روستاهای حاشیه یزد متولد شده و پدربزرگش نیز معروف به آخوند ملا عباس بوده که علاوه بر وعظ و روضهخوانی، جهت امرار معاش و به مانند اجدادش، به کشاورزی اشتغال داشته است.۴
علیاصغر مظهری در خصوص علت انتخاب نام خانوادگی «مظهری»، بنا به نقل از پدرش، از یکی اجداد خود به نام مظهر علی شاه یاد میکند که گویا درویش و عارفی صاحب نفس بوده است و همچنین قابل توجه این که، با آن وی موطن اجداد و حتی پدر خود را یزد برشمرده، اما همواره به کرمانی بودنش، اصرار و ابرام زیادی داشت، تا جایی که آورده:
«از نوجوانی به کرمانی بودن افتخار میکردم و از نخستین روز هم که قلم برداشتم و چیزی نوشتم، با نامهای مستعار «عام کرمانی» و «ع. الف. م. کرمانی» یا «علیاصغر مظهری کرمانی» ... این نکته را به این دلیل مینویسم که پارهای گمان دارند، روزی که میخواستم قدم به عرصه فعالیت سیاسی بگذارم، خودم را کرمانی خواندم که اشتباه محض است. من در کرمان زاده شدم و در کرمان پرورش یافتم و تا سن بیست سالگی هم یزد را ندیده بودم که خود را یزدی بدانم! تازه پدر من جز ایام نوجوانی، همه عمرش را در کرمان سپری کرده بود و همه خاطرههای او در این دیار بود که به آن عشق میورزید ...»۵
همانگونه که در زندگینامۀ وی در تذکره شعرای کرمان آمده است، محل تولد علیاصغر مظهری، روستای زنگیآباد ذکر شده است و او در توضیح این مطلب نیز آورده است؛ پدرش در جوار فروشندگی و تجارت، به کشاورزی و دامداری نیز اشتغال داشته و از این رو در ایامی که علیاصغر مظهری متولد شده است، وی در منطقه کویر شمال شهر کرمان سکونت داشته و چون در آن ایام، آغاز کار حجاب برداری اجباری بوده، پدر و عمویش که اعتقاد مذهبی داشتند، جهت مصون ماندن از طرح اجباری کشف حجاب، خانوادههای خود را به روستای زنگیآباد منتقل نموده و لذا او در ۹ آبان ۱۳۱۴ در روستای زنگیآباد متولد گردیده و همچنین به مناسبت ارادت وافر قلبی پدر به امام حسین (ع)، نیز نام او را هم نام کوچکترین فرزند آن امام همام، علیاصغر میگذارد.
مظهری همچنین در مورد علاقهاش به زنگیآباد آورده است: «... به همین دلیل همیشه خودم را زنگیآبادی یا به قولی کویری میدانستم و هنوز هم میدانم و بدان افتخار میکنم و اسامی مستعار من در نوشتههایم یکی «عام کویری» و دیگری «ع. زنگیآبادی» است. در سالهایی هم که نماینده مجلس بودم، به عنوان شهردار افتخاری با اعضای انجمن ده زنگیآباد همکاری کردیم که خدماتی هم به آن روستا شد ...»۶
خانواده علیاصغر مظهری بعد از آن که به شهر کرمان بازگشتند، در کوچه چراغ برق۷ سکنی گزیند و این دوران مقارن، چند سالی بود که کارخانه چراغ برق هرندی شروع به کار نموده بود، چنان که مظهری آورده: «... کارخانه برق کرمان که همان ایام به همت حاج ابوالقاسم هرندی پا گرفته بود، در همان کوچه و دویست متر بالاتر بود و صدای موتورهای آن به خصوص شبها به خانه ما میرسید ... نخستین خاطرهای هم که از خانه واقع در کوچه چراغ برق شاپور ـ شریعتی فعلی ـ دارم مربوط به شبی است که خانه ما بهوسیله برق روشن شد. البته پس از مدتی که دو سه نفر سیمکش در گوشه و کنار خانه ما روی دیوارها سیم سفید میکشیدند، ناگهان یک شب در همه اتاقها و دالان و حیاط خانه، چراغها روشن شدند و خانه ما که وسیله روشنایی قبلیش تنها چراغ لمپا و مردنگی روی آن یا چراغ موشو بود، به قول خودمان روشن و به باور ما در آن شب، نورباران شده بود. من و خواهرم ذوقزده از این اتاق به آن اتاق میدویدیم و با سر و صدا و خوشحالی، چراغها را یکی بعد از دیگری روشن و خاموش میکردیم و حیرت زده میخندیم ... »۸
مرحوم مظهری در ادامه زندگینامۀ خود و بعد از اشارهای مختصر به دوران پیش از تحصیل و فراگیری قرآن در خانه ملا در کوچه چراغ برق، دوران دبستان را در مدرسه ملی شهاب گذرانده است. البته لازم به توضیح است این مدرسه در سال ۱۲۸۶ ش (۱۹۰۷ م) توسط جمعی از معاریف سیاسی و فرهنگی شهر پایهگذاری شد و چون سردار نصرت اجازه داد این مدرسه در تکیۀ وقفی جد او (وکیلالملک) دایر گردد و علاوه بر آن، مستمری قابل توجهی نیز برای حیات مدرسه منظور نموده بود، این مدرسه ابتدا به نام مدرسه «نصرت ملی» گذاشته شد. رئیس مدرسه ملی نصرت در ابتدا سید جواد مدیر (برادر ناتنی میرزا شهاب) بود و سپس میرزا شهاب عهدهدار این سمت شد؛ اما بعد از انتخاب او به نمایندگی مجلس شورای ملی، ریاست مدرسه به میرزا غلامحسینخان واگذار و در مقاطعی نیز سید محمد هاشمی مدیر مدرسه بود. در سال ۱۳۱۶ ش. (۱۹۳۷ م.) نام مدرسه ملی نصرت، به «شهاب» تغییر نمود. شایان ذکر است در همین خانه که محل مدرسه نیز بود، در ایام ماه محرم، روضهخوانی معروف خانه سردار برگزار میشد.
علیاصغر مظهری در این مورد بعد از اشارات دقیق و جالب از نحوه عزاداری هیئتهای عزاداری شهر کرمان در آن ایام و روضهخوانی در خانه سردار نصرت و ... در خصوص تحصیل در مدرسه ملی نصرت (شهاب) آورده است: «شش ساله بودم که روانه دبستان شدم و به مدرسه ملی شهاب ـ آن ایام خانه معروف به سردار، محل مدرسه بود ـ رفتم و شش سال دورۀ ابتدایی را در آن مدرسه گذراندم. مزیت این مدرسه ـ البته برای بچههای گریزان از مدرسه ـ این بود که خانه سردار وقفی بود و موقوفه مناسبی داشت که باید سالی ده روز روضه بخوانند و از شانس ما آن سالها، محرم به ایام مدرسه افتاده بود و دهۀ اول ماه محرم فقط مدرسۀ ما تعطیل بود. گذشته از این ده روز که تعطیلی استثنایی بود، یکی دو هفته قبل و بعد از آن هم برای بلند کردن و فرود آوردن چادر امام حسینی، محوطۀ مدرسه شلوغ میشد و شاگرد و معلم توجه چندانی به درس و مدرسه نداشتند ...»۹
وی مقطع دوم تحصیلات آن دوران و به تعبیری دبیرستان را از مدرسه ایرانشهر آغاز نموده است و بعد از دادن توضیحاتی مختصر از تعداد مدارس آن ایام و ... این که پدرش چون سالها میاندار زورخانۀ زرتشتیان بوده و از این رو از کم و کیف مدرسۀ ایرانشهر باخبر بوده، تعاریف بسیاری از زندهیاد میرزا برزو آمیغی، مدیر معروف دبیرستان ایرانشهر نموده، از جمله آورده است:
«... باید اقرار کنم آمیز برزو تنها معلم و مدیری است که در طول نیم قرن زندگی، بارها و بارها حضورش را در کنار خودم احساس کرده و از این که شاگرد او بوده و از تعلیماتش در زمینههای مختلف بهره بردهام، بر خود میبالیدهام. چند سال پیش که در کانادا برای آموختن نگارش انگلیسی به کالج میرفتم، بیشتر مطالبی که به خاطر داشتم و از آنها استفاده میکردم، گرامر و نکاتی زیربنایی بود که چهل سال پیش از آن مرد بزرگ و معلم واقعی آموخته بودم و خط انگلیسی را هم که زیباتر از دیگران مینوشتم، یادگار سختگیری او بود. آمیز برزو با وجود همۀ مسئولیتهایی که در مدرسه داشت، دو کار را شخصاً انجام میداد که یکی آموزش گرامر انگلیسی در همه کلاسهای دبیرستان بود و دیگری کنترل چند سطر مشق انگلیسی که همۀ شاگردان دبیرستان موظف بودند روزانه بنویسند و به او ارائه دهند. او در همان چند دقیقۀ زنگهای تفریح به چند کلاس مختلف سر میزد و شاگردان موظف بودند مشق روزانه را به او نشان دهند که بر آنها خط بطلان کشد که دیگر قابل استفاده نباشند. هر کسی هم در پاسخ سؤالات او در مورد گرامر انگلیسی اشتباه میکرد و یا مشق انگلیسی روزانهاش را ننوشته بود، باید چند ضربه چوب انار نوش جان کند تا دیگر از یاد نبرد!»۱۰
علیاصغر مظهری بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، گویا ابتدا در اداره عمران که زیر نظر استانداری بود، مشغول به کار شد تا آن که به دستور «محمد دادور»۱۱ استاندار وقت کرمان، در رادیو کرمان مشغول و از این برهه، زندگی و آینده شغلی و شخصیتی او، سمت و جهتی دیگر گرفت.
وی که به صورت مفصل و مشروح، بخشی از زندگینامه خود و وضعیت کرمان را در یادداشتهای خود به تصویر کشانده است، متأسفانه در خصوص مشاغل خود در رادیو و مجلس شورای ملی اشاره چندان نکرده است و بهرغم آن که در آخرین سفر خود به کرمان، در چند نوبت دیدار با آن مرحوم و صحبتهای مفصل، قول آن را گرفتم که در سفر آیندۀ ایشان، اقدام به ثبت و نوشتن اطلاعات و خاطرات وی نماییم، اما متأسفانه این امر محقق نگشت و شاید تنها اشارات وی از این ایام، مصاحبه کوتاه او با دوست عزیزم یاسر سیستانی در سال ۱۳۹۵ ش. باشد که در خصوص پیشینۀ رادیو کرمان و فعالیت خود در این مجموعه آورده است:
«رادیو کرمان اولین بار در سال ۱۳۳۷ [ش/ ۱۹۵۷ م.] پخش خود را به صورت آزمایشی آغاز کرد. از آن سال قریب ۶۰ سال میگذرد. یک فرستنده یک کیلو واتی در جلالآباد۱۲ نصب کرده بودند. استودیوی کوچکی هم در اداره پست و تلگراف کنونی در خیابان عدالت (جنب فرمانداری) داشتیم. البته در این محل باغ پست و تلگراف وجود داشت و استودیو کوچکی داخل این باغ بود. مهندس پور یوسفی مسئول فنی بود، صدای خوبی هم داشت. ایشان اعلام میکرد: «این جا کرمان است؛ پخش آزمایشی رادیو کرمان.»
برنامههای رادیویی در زمان پخش آزمایشی وجود نداشت. این طور نبود که بیست و چهار ساعت برنامه داشته باشد. روزی ده، دوازده ساعت موزیک پخش میشد. رادیو کرمان هنوز کار را شروع نکرده مشهور خاص و عام شد. دلیلش هم این بود که صدایش به گوش همه شهروندان میرسید.
استاندار کرمان در دوران پخش آزمایشی، «محمد دادور» بود. دادور؛ عاشق تبلیغات بود. من آن وقتها کارمند اداره عمران- که زیر نظر استانداری اداره میشد- بودم. کرمان؛ دو روزنامه محلی داشت. بخش اعظم این روزنامهها را آگهی تشکیل میداد. من نویسنده یکی از این روزنامهها بودم. آقای دادور نوشتههایم را میخواند. یک روز من را به استانداری دعوت کرد و خواست که برای رادیو برنامه بسازم. بخش فنی رادیو زیر نظر پست و تلگراف بود. من و مهندس پور یوسفی و دختر رئیس پست و تلگراف که گویندگی را بر عهده گرفته بود، یک برنامه یک ساعته ساختیم. اخبار استانداری را هم پخش میکردیم. چون رادیو به صورت آزمایشی کار میکرد، هیچ کدام از این برنامهها رسمیت نداشت.
وزارت اطلاعات (اداره کل انتشارات و رادیو قبلی) خبر شدند که رادیو کرمان در حال ساخت و پخش برنامه است. آقای داوود فخر راوری را برای تأسیس اداره اطلاعات و رادیو به کرمان فرستادند. آن زمان رادیو بخش مهم اداره اطلاعات بود. به هر حال با اقداماتی که انجام گرفت، رادیو کرمان رسمی شد. بنده هم به عنوان گوینده استخدام شدم. دستمزد من برای هر جلسه اجرا ۵۰ ریال بود. من اولین کسی بودم که به صورت رسمی در رادیو کرمان این جمله را گفتم: «این جا کرمان است رادیو کرمان»
من در رادیو کرمان همه کار از گویندگی گرفته تا تنظیم خبر، برنامهنویسی، پخش خبر و تهیهکنندگی و… انجام میدادم.
روزگاری که رادیو کرمان به صورت آزمایشی کار میکرد، «فائقه آتشین» به کرمان آمده بود و همراه پدرش در سینما درخشان (میدان مشتاق) برنامه اجرا میکرد. ۶ سال سن داشت. یک کلاه مخملی روی سر و یک کت هم روی دوشش میگذاشت و غزل میخواند. به پدرش پیشنهاد دادم که دختر خود را برای مصاحبه به ساختمان رادیو بیاورد. این اولین مصاحبه فائقه آتشین بود که بعداً در خاطراتش هم ماجرا را گفته است ...
بعد از دادور، «عبدالوهاب اقبال»۱۳ استاندار شد. اقبال بیش از استاندار قبلی به رادیو علاقه داشت. صدای رادیو ایران هم به همه جا نمیرسید. من به عنوان رئیس روابط عمومی استانداری هم به اداره اطلاعات (رادیو) منصوب شدم. استاندار اختیارات زیادی داشت. از طرف وزیر کشور اجازه امضا داشت. ایشان من را به استانداری منتقل کرد؛ اما چون استانداری نمیتوانست ردیف حقوقی برای من تعیین کند، شهرداری حقوق من را میداد.
بعد از مدتی داوود فخر از کرمان رفت. علی یاسایی، فرهنگی و سیاست پیشه باتجربه، سرپرست رادیو شد. قلم نسبتاً خوبی هم داشت. در دوران او رئیس رادیو بودم؛ اما چون از نظر شخصیتی، صبغه سیاسی داشت؛ او را کنار گذاشتند.»۱۴
علیاصغر مظهری در ادامه صحبتهایش در خصوص فعالیت در رادیو، اشاراتی به رشد و ترفیع مقام خود و همچنین فعالیت در رادیو فرامرزی نیز نموده و در این مورد آورده است:
«در همان ایام پس از ماجراها رسماً از استانداری به اداره اطلاعات (رادیو) منتقل شدم. تا سال ۱۳۴۲ [۱۹۶۳ م.] در اداره اطلاعات و رادیو کرمان کار کردم. سپس به انگیزه ادامه تحصیل دانشگاهی درخواست انتقال به تهران دادم. فقط شهرهای تهران و تبریز و اصفهان، هر کدام یک دانشگاه داشتند. به سختی با انتقال من به تهران موافقت شد. در رادیو تهران گفتند که ما برای تو شغل نداریم. باید به عنوان بایگان حسابداری انجام وظیفه کنی. قبول کردم و گفتم اشکالی ندارد. ابلاغ مرا برای امضا نزد وزیر بردند. وزیر با فعالیتهای من در کرمان آشنایی داشت. برای همین با شغل جدیدم مخالفت کرده و گفته بود که بایگانی برای ایشان جای مناسبی نیست؛ بنابراین دبیر شورای عالی نویسندگان رادیو ایران شدم که نه تنها مرا که مقامات رادیو هم بهت زده شدند و گمان بردند واسطهای داشتهام در حالی که یک نفر را هم در وزارتخانه نمیشناختم.
بعد از مدتی با حفظ سمت ریاست امور اداری را هم به من دادند. دو، سه ماه گذشت. رئیس رادیو تهران به مشهد منتقل شد. قاعدتاً باید شخص دیگری جانشین او میشد. فردی که دکترای ادبیات فارسی داشت جزو گزینهها بود؛ اما در نهایت ایشان را برای مدیریت مناسب ندیدند و از من خواستند که با حفظ دو سمت قبلی رئیس رادیو تهران شوم. در ابتدا نپذیرفتم. استدلالم این بود که نمیتوانم همزمان به چند کار بپردازم. آن روز به مهندس عاطفی ـ رئیس شبکه ـ گفتم: «من صبح اولین کسی هستم که در محل کار حاضر میشوم و پشت میز کارم مینشینم. ساعت یازده شب هم به خانهام میرسم. فرزندانم اغلب، تعطیلات مرا میبینند.» صبح که سرکار میرفتم بچههایم خواب بودند. شب، هنگام بازگشت، باز هم خواب بودند. همسرم برای بچهها هم پدر و هم مادر بود.
در سال ۱۳۴۴ [۱۹۶۵ م.] که تیمساران به وزارت خانه ما آمدند محترمانه به زاهدان تبعید شدم. رادیو زاهدان دورترین و پرمسئولیتترین و قویترین رادیو در ایران بود. رادیوهای دیگر استانها یک کیلووات قدرت داشتند؛ اما رادیو زاهدان دارای ۱۰۰ کیلووات، قدرت بود. رادیو زاهدان برای پاکستان، افغانستان و هندوستان برنامه پخش میکرد. دو ساعت برنامه به زبان اردو، یک و نیم ساعت بلوچی، یک ساعت فارسی دری ویژه افغانستان پخش میشد. بیشتر آهنگ پخش میشد؛ اما من شبها یک برنامه تحت عنوان در قلمرو زبان فارسی مینوشتم. استقبال بسیار بالایی از این برنامه شد. پنج سال از بهترین سالهای عمرم در رادیو زاهدان گذشت. خیلی زحمت کشیدم؛ اما از نظر کاری بهترین ایام عمرم بود. ساختمانی برای رادیو ساختیم که به کاخ رادیو معروف شد. حتماً آن ساختمان در برابر کاخهای امروزی جلوهای ندارد؛ اما در زمان خودش ساختمان جذابی بود.
رادیو زاهدان یکی از موفقترین رادیوها بود. یکی از مقامات کشوری با اتومبیل از خراسان به افغانستان و سپس به پاکستان رفته بود و از راه کویته به زاهدان و از آن جا به تهران رسیده بود. وی پس از بازگشت به تهران گزارشی که داده و در آن عنوان کرده بود که: «در مسیرم به هر قهوهخانهای که سر میزدم، صدای رادیو زاهدان را میشنیدم.
این رادیو نمیتوانست همه کشور هندوستان را پوشش دهد؛ اما چون فرستنده برد زیادی داشت، نیمی از هند را تحت پوشش خود گرفته بود. همه نقاط پاکستان و افغانستان از برنامههای ما استفاده میکردند. شنوندگان از این دو کشور نامه میفرستادند. نامههایی به زبانهای اردو، بلوچی و فارسی دری. کتاب شعر میفرستادند و ما هم در تولید برنامه از آنها استفاده میکردیم.»۱۵
مظهری در ادامه فعالیتهای خود در رادیو، در سال ۱۳۴۹ ش (۱۹۷۰ م.) به عنوان رئیس رادیو خراسان، به مشهد عزیمت نمود، اما او که در طول سالها ارتباط مستقیم با قاطبه اهالی کرمان از طریق رادیو و کوچه و بازار و همچنین نگارش مقالات و اشعار خود در روزنامهها و ... به چهرهای معروف تبدیل شده بود و از طرف دیگر نیز ـ حتماً ـ توانسته بود در وزنکشیهای سیاسی و اقتصادی درون استان، موافقت و رضایت متنفذین سیاسی و اقتصادی شهر را کسب نماید، در سال ۱۳۵۰ ش (۱۹۷۱ م.) در بیست و سومین دوره مجلس از شهر کرمان، به اتفاق محمدعلی محدثزاده۱۶ به مجلس شورای ملی راه یابد.
مظهری افزون بر دوره ۲۳ مجلس، در دوره ۲۴ نیز برای دومین بار از شهر کرمان به همراه مظفر جندقی۱۷ منصور اسفندیاری۱۸ در مجلس شورای ملی حضور داشت. البته او در این دوره و در کوران مبارزات انقلابی مردم، علیه برخی اقدامات دولت وقت سخن گفت.
او در این خصوص آورده است: «در سال ۱۳۵۰ [۱۹۷۱ م.] نماینده مردم کرمان در مجلس شورای ملی شدم. هفت سال نماینده مجلس بودم. سال ۱۳۵۷ [۱۹۷۸ م.] قبل از روی کار آمدن شاپور بختیار استعفا کردم. یکی از نطقهای به یادماندنی که در مجلس انجام دادم، نطق پس از حوادث ۱۷ شهریور (میدان ژاله) بود. حادثه در زمان نخستوزیری شریفامامی رخ داد. بنده در آن نطق خطاب به نخستوزیر گفتم: «پدر کُشتی و تخم کین کاشتی/ پدر کُشته را کی بود آشتی؟»
این نطق به صورت مستقیم از تلویزیون پخش شد. در طول سالهای اخیر هم بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است. هنوز برخی از سلطنتطلبان دو آتشه میگویند؛ مظهری یکی از پایههای رژیم شاه را سست کرد. تهدیدم هم کردند.»۱۹
البته در یکی از مسافرتهای وی به کرمان در چند سال پیش و در پی اصرار بنده مبنی بر بیان خاطرات خود از دوران نمایندگی مجلس، علیاصغر مظهری به واقعه ۲۴ مهر سال ۱۳۵۷ نیز اشاره نمود که در پی تماس برخی از دوستان از کرمان و اعلام گزارش شهر کرمان و حملۀ کولیها و نیروهای انتظامی به مسجد جامع، ضرب و شتم مردم و ... روز بعد در مجلس سخنرانی تندی کردم و آن چنان صحن مجلس را تحتالشعاع واقعه کرمان قرار دادم که همان روز مقرر شد هیئتی از طرف مجلس جهت بررسی واقعۀ کرمان به این جا بیایند و خوشبختانه خیلی زود به اتفاق تعدادی از نمایندگان مجلس به کرمان آمدیم و بعد از بازدید مسجد جامع و استماع سخنان برخی از شاهدان و ملاقات با آیتالله صالحی کرمانی و ... گزارشی مبسوط در این مورد نوشته و در صحن مجلس قرائت شد.
عکس مربوط به سفر ابراهیم فرحبخشیان (وزیر راه و ترابری) به کرمان جهت بازدید از روند احداث تونل سیرچ است. و افراد حاضر در عکس عبارتند از: ۱. ابراهیم فرحبخشیان ۲. علیاصغر مظهری (نماینده کرمان در مجلس شورا) ۳. ذبیحالله شعاعی ۴. مهدی ادهمی ۵. جواد حسینی ۶. محمد صنعتی.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علیاصغر مظهری نیز پاکسازی و چند سال بعد از ایران خارج شد. او در این مورد آورده است: «سالها بعد به کانادا مهاجرت کردم چون بعد از دو سال که از بازنشستگی من میگذشت و مستمری بازنشستگی دریافت کرده بودم پاکسازیشده و از حقوق اجتماعی محروم شده بودم. بعد از مدتی زندگی در کانادا بهواسطه یکی از دوستانم کاری پیدا کردم که مورد علاقهام بود. برای این دوست قدیمی در کانادا یک مؤسسه خیریه تأسیس کردم و در موطن او شهر اراک یک مرکز قلب مجهز ساختیم و تا من مسئول بودم هر سال بیش از هزار دست لباس در ایام نوروز به فرزندان خانوادههای بیبضاعت هدیه دادیم. بیست سال در آن خیریه، کار فرهنگی میکردم چون نشریهای هم به فارسی و انگلیسی داشتیم که خودم کارهایش را انجام میدادم. سرانجام در سن ۷۵ سالگی اعلام بازنشستگی دوم را کردم و قلم را بر زمین گذاشتم. به خصوص که فاصله خانه تا محل کارم ۲۵ کیلومتر فاصله داشت و نمیتوانستم رانندگی مناسبی داشته باشم. به همین دلیل از رفتن به مؤسسه امتناع کردم. در حال حاضر با مختصر حقوق بازنشستگی که در کانادا میگیرم زندگیام را میگذرانم.»۲۰
به هر تقدیر، علیاصغر مظهری که سالها در عرصه گویندگی، نویسندگی، سرودن شعر، تألیف کتاب، سیاست و ... فعالیت داشت و عشق و مهری وافر به کرمان و کرمانیان داشت، چنان که بارها از درد غربت شکوه سر داده بود:
«به هیچ شهر و دیاری صفای کرمان نیست
صفای مردم دردآشنای کرمان نیست
بهشت روی زمین گرچه خاک ایران است
در آن میانه بهشتی ورای کرمان نیست
مراست کعبۀ آمال و آرزو کرمان
خدایِ من به خدا جز خدایِ کرمان نیست
به درد غربت و آوارگی گرفتارم
مرا به خانۀ دل جز ولای کرمان نیست ...»۲۱
در سن ۸۸ سالگی ۱۰ تیر ۱۴۰۲ در ونکوور کانادا فوت و بهرغم تمایل بسیار مبنی بر دفن در کرمان، در همان جا به خاک سپرده شد.
یادداشتها و پینوشتها:
۱. در سال ۱۳۹۵ ش. هنگامی که مشغول تحقیق و تألیف کتاب باران تباران بودم، از آنجایی که این مطالب این کتاب مشتمل بر زندگینامه و فعالیت علمای خاندان احمدی کرمان و برخی از مشاهیر این خاندان بودم، در تماسهای متعددی که با زندهیاد احمدرضا احمدی داشتم، ایشان در یکی از این تماسها، ضمن تعریف مشاهدات و خاطرات دوران کودکی خویش و بهویژه شرکت در مراسم تشییعجنازه آیتالله حاج میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی، از من درخواست نمودم تا با نوادههای آیتالله صحبت کرده و اجازه دفن ایشان در مقبرۀ آیتالله کرمانی (واقع در قبرستان صاحبالزمان شهر کرمان) را بگیرم. بنده نیز طبق درخواست ایشان با خانواده مظفری صحبت کردم و موافقت آنها را به اطلاع وی رساندم و حتی وی اصرار داشت که بعد از درگذشت، در سالن اصلی مقبره و در جوار آیتالله کرمانی دفن شود؛ اما هرچند که این خواسته وی انجام نشد!
۲. بهزادی اندوهچردی، حسین: تذکره شاعران کرمان، کرمان: مرکز کرمان شناسی، ۱۳۸۸، ص ۸۹۰.
۳. فصلنامه کرمان به صاحبامتیازی دکتر سید احمد سام و از سال ... تا سال منتشر میشد و اگر بگویم جزو وزینترین نشریات این دوران کشور محسوب میشد، سخنی به گزاف نگفتهام. البته چون در این ایام دکتر سام در لندن ساکن بود، تمامی کارهای فصلنامه توسط سرکار خانم ایزدپناه (مدیرمسئول مجله سرمشق) انجام میگرفت.
۴. مظهری کرمانی، علیاصغر: مقالۀ مجو مجو هویزه ...، فصلنامه کرمان، سال دوازدهم، شماره ۴۵، تابستان ۱۳۸۱، ص ۱۰۳.
۵. همان، ص ۱۰۴.
۶. همان، ص ۱۰۹.
۷. کوچه چراغ برق در خیابان شریعتی واقع است (حدود سهراه شمال جنوبی) و وجهتسمیه آن نیز به وجود کارخانه چراغ برق ابوالقاسم هرندی برمیگردد که از اردیبهشت سال ۱۳۱۱ (۱۹۳۲ م.) در این مکان شروع به کار نمود و به تعبیری از این زمان به بعد، بخشی از شهر کرمان از نعمت برق برخوردار شدند.
۸. مظهری کرمانی، علیاصغر: مقالۀ مجو مجو هویزه ...، ص ۱۱۱.
۹. مظهری کرمانی، علیاصغر: مقالۀ یاد ایام جوانی، فصلنامه کرمان، سال چهارم، شماره ۱۳ و ۱۴، پاییز ۱۳۸۳، ص ۱۲.
۱۰. همان، ص ۱۴.
۱۱. محمد دادور، فرزند مهدی داور معروف به وثوقالسلطنه دادور است که او نیز در سال ۱۳۰۵ ش. (۱۹۲۶ م.) مدتی حاکم کرمان بود. او به مدت دو سال (۱۳۳۷ تا ۱۳۳۸ ش/ ۱۹۵۸ تا ۱۹۵۹ م.) استاندار کرمان بود و گفته شده در کرمان و در مقام استاندار، منشأ اقدامات زیادی شد، به نحوی که مردم و دولت هر دو از او راضى و در نتیجه ارتقاء مقام پیدا كرد و به استاندارى خراسان منصوب گردید.
۱۲. البته پیشینۀ احداث ایستگاه رادیویی در جلالآباد به سال ۱۳۰۶ ش (۱۹۲۷ م.) برمیگردد، یعنی دوران حکومت میرزا سلیمانخان میکده بر کرمان که دستگاه تلگرافخانه بیسیم در جلالآباد ـ چهار کیلومتری شهر کرمان ـ نصب و افتتاح گردید.
۱۳. عبدالوهاب اقبال، فرزند حاج ابوتراب اقبالالتولیه و برادر منوچهر اقبال (وزیر کشور، نخستوزیر) بود و از سمتهای وی میتوان به: نماینده کاشمر در مجلس، استاندار کرمان و نیابت تولیت آستانۀ حضرت معصومه (س) اشاره نمود. عبدالوهاب اقبال در سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰ ش (۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ م.) استاندار کرمان بود.
۱۴. گفتوگوی علیاصغر مظهری با یاسر سیستانی؛ روزنامه پیام ما، شماره ۷۳۶، یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵.
۱۵. همان.
۱۶. محمدعلی محدثزاده، فرزند غلامرضا (که ملبس به لباس روحانیت بوده و علاوه بر وعظ و خطابه، به کشاورزی نیز اشتغال داشته) است که بعد از انجام تحصیلات ابتدایی، به فعالیت در حوزه طراحی نقش قالی روی آورد و مدتها در کارگاه فرش ارجمند کار میکرد و در واقع به اعتبار و حمایت محمد ارجمند نیز توانست از شهر کرمان به همراه ملک منصور اسفندیاری از دوره ۲۱ به مجلس شورای ملی راه یابد.
۱۷. مظفر جندقی، متولد شهر کرمان و دارای مدرک لیسانس حقوق قضایی است. او علاوه بر اشتغال به عنوان وکیل دادگستری، جزو مالکان بزرگ کرمان نیز محسوب میگردید.
۱۸. ملک منصور اسفندیاری، فرزند محمدجواد (محتشمالممالک)، نوۀ ولیخان (امیر شوکت) و نوادۀ محمد اسماعیلخان وکیلالملک است که بعد از اخذ دکترای حقوق از اروپا، علاوه بر قضاوت و سمتهای قضایی، عضو انجمن شهر کرمان، شهردار کرمان، استاندار کرمانشاه و ... نیز بوده و در دوره ۲۱ مجلس به عنوان نماینده شهر کرمان، دوره ۲۲ از سیرجان و دوره ۲۴ از شهر کرمان در مجلس شورای ملی حضور داشت.
۱۹. گفتوگوی علیاصغر مظهری با یاسر سیستانی؛ روزنامه پیام ما، شماره ۷۳۶، یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵.
۲۰. همان.
۲۱. بخشی از سرودۀ علیاصغر مظهری، فصلنامه کرمان، شماره ۱۳ و ۱۴، تابستان و پاییز ۱۳۷۳، ص ۷۴.