افسانۀ بی‌بخاری کرمانی‌ها

برانوش غفاری
برانوش غفاری

سال‌ها است که اهل کرمان از بی‌تفاوتی‌شان نسبت به مسائل یا به تعبیری عامیانه از «بی‌بخاری» صحبت می‌کنند؛ اما همان‌طور که در نوشتار پیشین هم اشاره کردم این موضوع بیش از آن که واقعی و کمی باشد، نسبی است؛ بنابراین مباحثی مطرح کردم که شاید تعمق و تأمل در آن‌ها ما را به نگاه بهتری برساند. در آنجا به چند مبحث پرداخته شد. از جمله مطالبه و ابزار مطالبه‌گری؛ این که چه‌قدر حاکمیت در سطح محلی و حتی ملی به این موضوع باور دارد و آیا آن را در جهت قوام و تحکیم رفتارهای جامعه می‌بیند یا نه. در بررسی سطح توقعات کرمانی‌ها به این مورد اشاره شد که توقعات فزایندۀ غیرواقعی خطرناک است. چرا که توازن ظرفیت‌های بالفعل را با سطح ظرفیت بالقوه به هم می‌زند و این به هم خوردن توازن، یعنی ظرفیت محدود و توقعات فراوان و غیرواقعی منجر به یأسی جمعی و فراگیر خواهد شد که پیامدش زاویه‌نشینی و بی‌عملی است. به پیشینۀ تاریخی-اجتماعی کرمان هم اشاره شد و این که جایگاه ما چگونه بوده و هست. البته امیدوارم با بازخوانی تاریخ، باد زیر دماغ کسی نیانداخته باشم. چرا که ابداً قصدم این نبود و بسیار کسان هستند که دربارۀ جایگاه کرمان لاف می‌زنند. این مباحث برای آن باز شد تا دیدی واقع‌بینانه پیدا کنیم و ببینیم کجا ایستاده‌ایم. به‌سان نوشتۀ پیشینم در شمارۀ قبل، تأکید می‌کنم که این‌ها فقط طرح مسئله از دیدگاه یک شهروند‌ است و قطعاً خالی از اشتباه نیست؛ بنابراین در ادامۀ مباحث مطرح شده، به سه‌تای دیگر از آن‌ها یعنی نخبه‌گریزی، یادگیری و کنترل (هم‌نوایی) و تنزل فرهنگی می‌پردازیم.

نخبه‌گریزی

به گمان من و اکثر کسانی که با آن‌ها هم‌کلام شده‌ام کرمان همواره شهر نخبه‌گریزی بوده است. نمونۀ تاریخی و گل‌درشتش خواجوی کرمانی است که آن غزل معروفش با مطلع: «خرم آن روز که از خطۀ کرمان بروم/دل و جان داده زدست از پی جانان بروم» را سرود و نهایتاً هم در شیراز ساکن و مدفون شد. البته بسیار طبیعی است که همۀ انسان‌ها برای پیشرفت در کار و تحصیل، موطن اصلی خودشان را ترک کنند اما این که هیچ‌گاه باز نگردند و یا بسیار کم به شهرشان باز گردند چندان عادی نیست. طرفه آن که آن فردِ کرمانی در ایران زندگی کند. ما پدیده‌ای به نام فرار مغزها در سطح ملی داریم اما این پدیده در جغرافیای استان‌ها و به‌ویژه کرمان هم عینی است. مهم است که افراد نخبه و تأثیرگذار در موطن‌شان زندگی کنند و چه بهتر در شهری که از آن آمده‌اند تأثیرگذار باشند. متأسفانه علی‌رغم گذشته، در سال‌های اخیر بیشتر نخبگان استان برای کار و یا تحصیلِ دانش از کرمان کوچ کرده‌اند و تعداد کمی‌ از آن‌ها بوده‌اند که سوای حضور فیزیکی‌شان، ثمرات خدماتشان به شهر و استان برسد!

هرچند که در طول تاریخ نخبه‌گریزی داشته‌ایم اما تجربۀ تاریخیِ دست کم نزدیک، نشان می‌دهد که وضعیت کرمان از این حیث بدتر از دیروز است. یک دلیلش احتمالاً آماده نبودن بستری است که در آن از ظرفیت آدم‌ها استفاده شود و شاید دلیل دیگرش محلی‌گرایی است که آفت امروز استان ما شده است. اگرچه پیش‌تر هم اشاره کردم که ما در کرمان روابط ایلی و طایفه‌ای به مانند دیگر نقاط ایران نداریم اما این بدان معنا نیست که حاکمیت محلی ما از این نگاه مصون باشد. این نوع نگاه سبب می‌شود تا به جای انسان‌های بوروکرات و تحصیل‌کرده، افرادی با نگاه خویشاوندی و همشهری، نزدیکان خود را بر مسند امور قرار دهند. لازمه‌ی جلوگیری از نخبه‌گریزی، حضور افراد متخصص در سیستم حاکمیتی است. قطعاً یکی از موارد دیگر ظرفیت‌های طبیعی شهر و استان است. ما باید خواسته‌هایمان را با واقعیت‌های روی میز الک کنیم و از فضای رمانتیسم کرمانِ آرمانی و ایده‌آل، بدون در نظر گرفتن جبر جغرافیایی و حقایق محیط زیستی فاصله بگیریم! از آن جهت واقعیات محیط زیستی نگفتم که حقیقت وجهی متغیر دارد که بنا به شرایط زمانی است و کیست که نداند شرایط محیط زیستی ما متغیرتر از همیشه است. اگر بخواهیم روی افراد در زمینه‌هایی که شرایطش در استان فراهم نیست سرمایه‌گذاری کنیم باید دو نوع رویکرد را در پیش بگیریم. نخست آن که جلوی ورود افراد را به حوزه‌هایی که بسترش آماده نیست بگیریم. روشن است این روشِ در تضاد با دموکراسی است و در دنیای امروز هم منطقی و عقلی به نظر نمی‌رسد. دوم آن که اگر شرایط حضور افراد فراهم نیست بکوشیم بستر مناسب برای بهره‌برداری از ظرفیت آن‌ها را به وجود آوریم. شکی نیست که قطعاً برآیند روش دوم پیشرفت و توسعه و به‌تبع آن ماندن نخبگان است؛ اما به گمانم محلی‌گرایی و نگاه قومی و طایفه‌ای که امروز بر استان حاکم شده است سبب خواهد شد تا افراد نخبه ترک دیار کنند و افراد لمپن و سفارشی در مسندهایی قرار بگیرند که حق‌شان نیست. قطعاً پی‌آمد چنین رویکردی روشن است و نیاز به توضیح و تفسیر بیشتر ندارد.

یادگیری اجتماعی و کنترل (هم‌نوایی)

در روان‌شناسی اجتماعی مبحثی به نام یادگیری اجتماعی داریم که می‌گوید رفتارهای جامعه و افراد به‌نوعی تکرار رفتار دیگری است؛ یعنی رفتارهای افراد چه مثبت و چه منفی توسط دیگران به شکلی ناآگاهانه تکرار می‌شود. این که چرا تکرارهای مثبت (به صورت اَخص در زمینۀ فرهنگی) در شهر و استان کرمان کمتر فرصت بروز می‌یابد پدیده‌ای قابل بررسی و تحقیقی است که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بهتر می‌توانند بدان پاسخ دهند.

از سوی دیگر ما با پدیدۀ کنترل مواجه هستیم‌. این که حتی افراد محافظه‌کار در جامعۀ کرمان، دیگر افراد را به دفعات، به بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی متهم می‌کنند مربوط به پدیده‌ای به نام «هم‌نوایی» است که فرد یا افراد در یک گروه ممکن است بدون آن‌که معتقد باشد عقاید آن گروه درست‌اند، با آن‌ها هم‌نوایی کنند؛ و چه‌بسا اگر این افراد در موقعیت دیگری قرار بگیرند ممکن است به صورتی کاملاً متفاوت اعلام رأی (دیدگاه) یا عمل کنند. به بیان دیگر تبیین این که کرمانی‌ها بی‌تفاوت هستند عامدانه یا غیرعامدانه رفتاری برای کنترل و تلقین این موضوع به جامعه است تا از آن بهره‌برداری کنترل شونده‌ای انجام شود. این که ممکن است تمامی جامعه متوجه این موضوع نباشند بسیار طبیعی است اما عجیب است که نخبگان جامعه هم اسیر و اَبیر این فضا شوند و با هم‌نوایی توان جامعه را برای بهبود عادات رفتاری و بازبینی قوانین و مقررات به‌روز نشده بگیرند. باز برای آن‌که ملموس به این موضوع بپردازیم بد نیست به مبحث قانون و قانون‌گذاری اشاره‌ای کنیم. برخی قوانین ما چنان کهنه و به‌روز نشده‌اند که وقتی تاریخ تصویب آن‌ها و به‌کارگیری‌شان را می‌بینی سرت سوت می‌کشد. قوانینی که پاسخگوی اقتضائات زمانۀ امروز نیست. البته مثلی است که می‌گویند وجود قانون بهتر از نبود آن است که البته به‌زعم بندۀ نگارنده لزوماً هم چنین نیست. چراکه برخی از قوانین ممکن است نقش مخرب و بعضاً مسخ کننده داشته باشند. یک قانون بد، در بهترین شکلش، جامعه را عقب نگه می‌دارد و جلوی پیشرفت را می‌گیرد و در بدترین حالت، محل نزاع مردم با یکدیگر و یا آن‌ها با حاکمیت می‌شود. این‌که قوانین بد و خوب کدامند نسبی است و کاملاً با مبحث زمان در ارتباط است. چه‌بسا قانونی در فلان زمان خوب است و در دوره‌های دیگر بد است یا برعکس. به هر حال به قول حقوقدان‌ها قوانین برای شکستن‌اند. شکستن قوانین هم الزاماً به معنای بد بودن قانون نیست. در همه جای دنیا قوانینی وجود دارند که ظاهری مثبت دارند اما ممکن است با متر و معیارهای امروز جامعه کارایی‌شان را از دست داده باشند. معمولاً قوانین در سطح کلان، به دلیل حساسیت‌شان و دامنۀ تعمیم‌شان به‌ندرت تغییر می‌یابند اما قوانین محلی راحت‌تر تغییر می‌کنند، چراکه گسترۀ تأثیرشان بر جغرافیای محدودتری است.

برگردیم به موضوع بحث یعنی یادگیری و کنترل. من معتقدم باید نهاد قدرت و حاکمیت محلی رفتارهای مثبتی ایجاد کند که ما آن‌ها را گرته‌برداری کنیم. مثلاً در دوران کوتاه‌مدت حضور «محمدعلی جوشایی» در سمت معاونت فرهنگی شهرداری، کنسرت‌های خوبی در کرمان برگزار شد که سبب شد بخش کم‌برخورداتر جامعه هم بتواند از کنسرت‌ها سهمی داشته باشد. گرچه بهاری زودگذر بود که خزان شد اما تأثیرش در کوتاه‌مدت به‌خوبی هویدا بود و در همان ایام مردم از کنسرت‌ها اقبال بیشتری داشتند.

مثال دیگر فرهنگ کوهنوردی در شهر کرمان است که سال‌ها پیش، ارگان‌های دولتی با پرداخت جایزه و هدیه مردم را به صعود از قلۀ کوه صاحب‌الزمان تشویق می‌کردند اما بیش از یک دهه است که کوهنوردی رونقش را از دست داده است. بی‌شک مرادم پخش پول نیست، منظورم حرکات هماهنگ ارگان‌ها در تشویق مردم به کوهنوردی است که امروزه محلی از اعراب ندارد.

تنزل فرهنگی

شاید باید تحقیقات بیشتری صورت گیرد اما دست‌کم مشاهدات میدانی نشان می‌دهد که کرمان دچار تنزل فرهنگی شده است. اگر مکان‌های فرهنگی و استقبال مردم از این مکان‌ها را به‌عنوان شاهدی بر این مدعا در نظر بگیریم، مکان‌های فرهنگی در کرمان کمتر از سابق شده است. برای نمونه از پنج سینمای فعال پس از انقلاب، سه تا از آن‌ها مدت‌ها است که تعطیل شده است. این‌طور به نظر می‌رسد که باید تولد تماشاخانۀ پارس را یک استثنا دانست؛ اما اگر تعداد صندلی‌ها و مخاطبان خاص آن را که تعدادشان در بهترین حالت به زحمت به بیش از صد نفر می‌رسد در نظر بگیریم، با توجه به رشد جمعیت، تعداد مخاطبان سینما نه‌تنها بیشتر نشده بلکه کمتر هم شده است! اگرچه گشایش تالار مرکزی کرمان رخداد نکویی بود اما در بحث برگزاری تئاتر و برنامه‌های فرهنگی، دو تالار از چهار تالارِ کرمان مدت‌ها است که به محاق رفته‌‌اند. در واقع سال‌ها است که تالار خانه‌شهر و تالار فارابی از موقوفات نوریه و متعلق به علوم ‌پزشکی که سابق بر این محل برگزاری رویدادهای فرهنگی هنری بوده‌اند، تعطیل شده‌اند. تالار عماد متعلق به کانون هنر گرچه بازسازی شده اما رونق سابق را از دست داده و کاربردش هم به برگزاری تئاتر محدود شده است؛ و تالار یادگاران صنعتی هم جز تعداد قلیلی نمایش، اکثر اوقات تعطیل است. این وضعیت دست‌کم در شهرستان‌های پرجمعیت استان به مراتب بدتر است و بی‌تعارف در حدود صفر دور می‌زند. در باب کمیّت و کیفیت نشریات اگرچه کیفیت تعداد معدودی از نشریات رشد داشته است اما متناسب با آن تعداد مخاطبان رشد چندانی نداشته است. این را می‌توان از کمیّت فروش نشریات و یا اگر در فضای دیجیتال باشد، از تعداد لایک‌ها و دیدگاه‌های پایین یک مطلب متوجه شد. جالب آن‌که با توجه به حضور هواپیمایی ماهان و سهل‌الوصول بودن بسیاری از نشریات صبحگاهی، نسبت به کلان‌شهرهای دیگر، آمار فروش نشریات به‌شدت تنزل پیدا کرده است. از دیگر شهرهای استان اطلاع دقیقی ندارم اما تعداد دکه‌های روزنامه‌فروشی در کلان‌شهر کرمان نه‌تنها بیشتر نشده بلکه حتی کمتر هم شده! در عین حال کتاب‌فروشی‌های وزینی در این سال‌ها به شهر افزوده شده‌اند که در نگاه اول امیدبخش هستند اما به نسبت رشد جمعیت شهر بسیار اندک‌اند و وقتی وارد آن‌ها می‌شوی می‌بینی که جمعیت کمی در آن‌ها حضور دارند. حتی اگر فروش وسایل تزئینی و کالاهای فرهنگی دیگر نظیر نوشت‌افزار نباشد چه‌بسا که عنقریب تعطیل شوند.

با توجه به گستردگی شهر کرمان و پهناوری استان، در مقابل این امکانات جمعیت جوانی قرار دارد که در توزیع همین تعداد امکانات فرهنگی نیز با بی‌عدالتی روبه‌رو است. از طرف دیگر حجم بالای مهاجرانی که به دلیل تغییرات اقلیمی، نظیر خشکسالی به کرمان می‌آیند از دهۀ نود به این سو به شکل چشمگیری افزایش یافته اما چنان که گفته شد، کمیّت امکانات فرهنگی رشد چشمگیری نداشته است. حتی اگر توزیع کتاب‌خانه‌های عمومی شهر را در نظر بگیرید، برخی نقاط شهر ازجمله شرق شهر کرمان به شدت در بحث کتابخانه فقیر است. در کنار این‌ها مگر ما در کرمان چند فرهنگسرا به معنای واقعی داریم؟! فرهنگسراهای شهر کرمان، به همه چیز شباهت دارند جز فرهنگسرا. نمونه‌اش فرهنگسرای کوثر است. این فرهنگسرا در قلب شهر قرار دارد اما شهرتش به برگزاری سمینارهای زرد، بر زحمات مسئولانش در برگزاری رویدادهای فرهنگی می‌چربد. در بسیاری از نقاط شهر هم چیزی شبیه به فرهنگسراهای دیگر شهرهای بزرگ ایران نداریم. سه چهار فرهنگسرا و خانۀ فرهنگ هم وجود دارند که آن‌ها هم نقش چندان تأثیرگذاری در جریان فرهنگی ندارند. من شخصاً معتقد نیستم که ما به فرهنگسراهایی با ظواهر عجیب و غریب نیاز داریم اما همین که این مکان‌های محدود را به اهلش واگذار کنیم کافی است.

تنزل فرهنگی را استقبال از رویکرد موزه‌ای غنی‌ چون موزۀ صنعتی می‌توان دید. موزۀ صنعتی دو تالار برای به نمایش گذاشتن آثار هنری دارد و خودش هم یکی از غنی‌ترین موزه‌های هنری کشور است اما نسل امروز آن‌طور که باید آن را نمی‌شناسد و بدان اقبالی ندارند. کمتر گردشگری را دیده‌ام که به کرمان بیاید و کسی او را تشویق کند که به دیدار آثار ارزشمند در این موزه برود. فرد یا افراد خاصی را متهم نمی‌کنم و مرادم هم مدیریت فعلی یا گذشتۀ آن نیست؛ ولی شاید یک دلیل این عدم استقبال آن است که متولی موزه، یک ارگان دولتی است و آن‌ها هم آن‌طور که باید در معرفی و بهره‌برداری فرهنگی از موزه کوشا نیستند. همین مکان در سال‌های نخستین موزه شدنش بیشتر دیده می‌شد. حالا شاید بگویید این موزه‌ای نیست که همۀ افراد از هر قشری بدان سر بزنند که درست است اما انصافاً چند دانشجوی هنر در همۀ اشکالش، یا اهل فرهنگ را می‌شناسید که حداقل در یک سال گذشته بدان سر زده باشد. مشت نمونۀ خروار است.

هرچند که کسی منکر برخی اقدامات خوب در همین مکان‌های محدود نیست اما واقعاً کیفیت و کمیّت مکان‌ها و رویدادهای فرهنگی چه قدر با جمعیت و خواسته‌های نسل نو تطابق دارد؟! از این‌ها بگذریم تأثیر این مکان‌ها را باید در بدنۀ فرهنگی شهر ببینیم. همین که سازمان زیباسازی شهر در اصلاح رفوژ و رنگ‌آمیزی و نصب چند ریسۀ از مُد افتاده خلاصه می‌شود خود نشان از تنزل فرهنگی شهر و سلیقۀ مدیران دارد. به هر روی برای آن‌که متهم به بدبینی نشوم کافی است میزان رضایت هنرمندان را از برگزاری رویدادهای اندکِ فرهنگی بپرسید. حتی در برگزاری جشنواره هم موفق نیستیم. جشنوارۀ موسیقی نواحی را از ما می‌دزدند و جشنواره‌ای مانند جشنوارۀ فیلم کرمان هم هنوز پا نگرفته با بودجه‌ای اندک در حال سکندری خوردن است. تنها جشنواره‌ای که به شکلی تقریباً دائمی برگزار می‌شود، جشنوارۀ شعر رضوی است که حمایت نهادهای دولتی و مذهبی را دارد. حتی جشنوارۀ طنز خارستان (دولخ) هم به شکلی نامنظم برگزار می‌شود. شاید مهم‌تر و مقدم بر کثرت و کمیّت جشنواره‌ها، نظم و هدفمندی این جشنواره‌ها است که آن‌ها را جریان‌ساز می‌کند. بسیاری از شهرهای جهان هستند که تنها یک جشنوارۀ شناخته شده دارند اما همان را با قوت و در سطحی بین‌المللی برگزار می‌کنند.

در حوزۀ فیلم، خروجی کرمان واقعاً چه قدر است؟! در حال حاضر تنها دو شهر رفسنجان و کرمان است که خروجیِ اندکی دارند. در مابقی شهرها خبری از فیلم‌سازی و جریان‌سازی سینمایی نیست. شاید این قیاس‌ها شما را به این مسئله برساند که نیتم از این آمارها تنها دولت‌ها هستند که البته لزوماً اشتباه نیست اما حقیقتاً در این سطور بیش از آن‌که دنبال مقصر باشم تنها به دنبال طرح مسئله و سؤال بوده‌ام. به گمانم این چشم‌انداز به‌شدت تکان‌دهنده است و ماحصل آن را می‌توان در خلال صحبت‌های سینماگرانِ همین میزگرد پیش رو دید. مثلاً این که چرا جشنوارۀ فیلم و عکس کرمان -که در دهۀ شصت برگزار می‌شد- توفیقِ ماندگاری نیافت و یا این که چرا حدود سی سال پس از صدور مجوز دانشکدۀ سینمایی کرمان، این دانشکده به منصۀ ظهور نرسیده است!

چه نگارنده و چه دوستانی که میزگرد را انجام داده‌اند به دنبال راه‌حلی آنی و نسخه‌پیچی نبوده‌ایم و تنها تلاش کرده‌ایم طرح مسئله کنیم. آسیب‌شناسیِ عقب‌ماندگی یا بی‌تفاوتی‌ای که از آن صحبت می‌شود -که باز هم نگارنده تأکید می‌کند نسبی است اما در حوزۀ فرهنگ در وضعیت خطیری است- خود مباحث و میزگردهای دیگری را می‌طلبد. البته به شرط آن که کسی نقد به این وضعیت را بپذیرد و به دنبال راه برون‌رفت باشد. امید که میزگرد پیش‌رو دریچه‌ای برای ورود به این مباحث باشد.

کرمان، قارۀ ناشناختۀ فیلم‌سازی!

امیرحسین جعفری- محمد ناظری
امیرحسین جعفری- محمد ناظری

سیاست، تأثیر مستقیم و انکارناپذیری بر مسائل و جنبه‌های گوناگون حیات انسان دارد؛ تأثیرگذاری سیاست، میان دولت و ملت ارتباط دو سویه‌ای شکل داده که امکان تعیین سرنوشت ملتی را دارد. از آن‌جایی که فرهنگ و هنر، یکی از جنبه‌های تشکیل‌دهندۀ جامعه هستند؛ مهم‌ترین و حساس‌ترین سیاست‌گذاری‌ها، باید در این حوزه انجام بگیرد، اما معمولاً کاربرد هنر و هنرمند از دریچۀ نگاه ساختارهای سیاسی ایران، یا صرفاً در حد سرگرمی‌سازی کم‌درآمد خلاصه شده یا به دلیل قابلیت تأثیرگذاری به سزایی که دارد، خطرناک شمرده شده و گرفتار محدودیت‌ها می‌شود تا در حد تبلیغ اندیشه‌های خاص، مورد استفاده قرار گیرد. این نوع سیاست‌گذاریِ فرهنگیِ تک‌بعدی و سطحی، موجب شده تا فقط آن دسته از آثاری که مورد تأیید و در خدمت حکومت هستند حق ساخت، ارائه و حیات داشته باشند که به‌مرور، «تکثرگرایی» جامعه را در نطفه خفه کرده و فرصتی را فراهم می‌کند تا رویکرد «تک‌صدایی» در جای‌جای اجتماع رسوخ ‌کند!

در میان حوزه‌های فرهنگی، سینما دچار بیش‌ترین تک‌صدایی است. محتوای سینمای امروز ایران، صرفاً محدود به تعدادی موضوع مشخص شده است؛ حال این موضوع در اِشِل کوچک‌تر باعث شده فیلم‌سازان نوپایی که قصد پرداختن به موضوعات جدید و متفاوت را دارند، در وهلۀ اول حتی نتوانند مجوز ساخت، بودجه و حمایت دریافت کنند، چه برسد که به شیوۀ نویی فیلم بسازند. عدم تکثر، موجب انحصارگرایی خواهد شد؛ به این معنا که افراد خاصی، گیشه را در دست دارند! این مسئله باعث شده که کیفیت آثار پایین آمده و در نبود رقابتِ سازنده، خلاقیتی بروز پیدا ‌نکند. در این وضعیت، اقتصاد سینما حکم می‌کند که تمرکز به سمت ساز و کارهایی رود تا با هرچه مبتذل‌تر کردن محتوا، مخاطب را به سینما بکشانند. این مسئله در بلند‌مدت، سلیقۀ مخاطب را تنزل داده و معیار فیلم خوب یا بد را برای مخاطبان مخدوش می‌کند. با بررسیِ گیشۀ سینمای ایران و فروش بی‌سابقۀ فیلم‌های تجاری مبتذل، به روشنی می‌توان دریافت که ذائقۀ مخاطب ایرانی رو به زوال است و فیلم‌ها نیز به ورطۀ بی‌هویتی سوق داده شده‌اند.

پرسش ما صریح و واضح است؛ آیا پرداختن به تاریخ، تمدن، آداب و رسوم، لهجه‌های مختلف و ادبیات غنی ملی و محلی ما در سینمای حال حاضر ایران محلی از اِعراب دارد؟ سینما در دهه‌های گذشته تا جایی که شرایط اجتماعی به آن اجازه می‌داد، به این موضوعات مختلف اهمیت داده و آن‌ها را به جامعه معرفی کرده است، اما چه دلیلی باعث شده تا از آن نقطه به این فضای بی‌تفاوتی برسیم؟ آیا جریان اصلی حاکم بر سینمای ایران، تاریخ و ادبیات ایران را تا این اندازه محدود می‌بیند؟ آیا آموزش به معضل بی‌تفاوتی حال حاضر سینماگران کمک کرده یا آن را تشدید می‌کند؟

به دنبال اهمیت موضوع بی‌تفاوتی سینماگران نسبت به داشته‌های فرهنگی و ریشه‌یابی این معضل در استان کرمان، با پنج تن از افرادی که (برخلاف جریان حاکم بر فضای سینما) تلاش کردند تا از پتانسیل‌های بومی و فرهنگی استان خود استفاده کنند، میزگردی برگزار کردیم. در این میزگرد، «عباس بلوچی» و «علیرضا تقاصی» مسئولان انجمن سینمای جوان رفسنجان و بم، به دلیل مشغله‌های کاری و شخصی و همچنین، مسافت طولانی تا شهر کرمان، متأسفانه امکان حضور در این میزگرد را نیافتند. قرار بر این بود که افراد دیگری هم در این میزگرد حضور داشته باشند که هرکدام به دلایل مختلفی از این گفت‌وگو سر باز زدند. به همین دلیل، این میزگرد با حضور «مجتبی دهقانی» فیلم‌ساز، مستندساز، مدرس سینما و دبیر اولین «جشنوارۀ فیلم کرمان»؛ «حمید عسکری» منتقد، نویسنده، بازیگر و سازندۀ مجموعه مستندهای «مرگِ سفید» و «سینمای‌جنگ» و همچنین «فرهنگ خاتمی» فیلم‌بردار سابق فدراسیون کوهنوردی، مدرس عکاسی و تصویربرداری، داور بخش عکس نخستین جشنوارۀ «عکس میراث جهانی لوت» و سازندۀ فیلم سینمایی «تنور» (بر اساس قصه‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی) و فیلم‌های مستند «درّه‌نوردی در فوسک» و «زیر آسمان کویر» انجام شد.

بخش نخستِ این میزگرد طولانی، در شمارۀ ۶۷ ماهنامۀ «سرمشق» منتشر شد. در خلال بخش پیشین این میزگرد، «حمید عسکری» پیرامون بحث نقش سیستم دولتی در حل مشکلات، ضمن نقد مدیریت سینمای ایران به عنوان پاشنۀ آشیل جریان سینمایی، بیان کرد که عدم وجود چشم‌انداز بلندمدت، نگرش مصلحت‌اندیشانه و ترس از صنعتی شدن سینما از مهم‌ترین علل ناکارآمدی سیستم دولتی در حل معضلات و مشکلات سینمای ایران است. در ادامۀ بحث، به موضوع مجوز تأسیس دانشکدۀ «سینما و تئاتر» در دانشگاه «شهید باهنر کرمان» پرداختیم که «مجتبی دهقانی» ضمن اشاره به پروژۀ احداث «شهرک سینمایی ماهان»، بر ناتوانی بخش خصوصی در فقدان حمایت دولتی تأکید کرد. «فرهنگ خاتمی» نیز در پایان، با اشاره به نابودی بافت تاریخی استان کرمان، در خصوص پروسۀ ساخت فیلم سینمایی «تنور» توضیحاتی ارائه کرد.

آن‌چه در ادامه خواهید خواند؛ بخش دوّم این گفت‌وگو است. در بخش پایانی، مهمانان میزگرد به طرح تقسیم استان کرمان و تأثیر آن بر سینمای محلی-بومی، بحث پیوند جامعۀ سینمایی و نویسندگان کرمانی، وضعیت مراکز آموزشی در پرورش نسلِ جدید فیلم‌سازان برای بهره‌برداری از پتانسیل فرهنگی موجود و اهمیت برگزاری جشنواره فیلم کرمان به عنوان تنها رویداد رسمی و معتبر سینمایی در سطح استانِ کرمان پرداختند. در پایان نیز، به راه‌های برون‌رفت جامعۀ سینمایی کرمان از بی‌تفاوتی نسبت به سرمایه‌های استانی اشاره شد. همچنین، در مورد حفظ و تداوم «جشنوارۀ فیلم کرمان» صحبت شد.

جا دارد از این فرصت استفاده کنیم تا از همیاری دوست و همکار عزیزمان «پارسا شیخ‌محمدی» برای تنظیم و ویرایش هر دو بخشِ میزگرد، تشکر کنیم. این میزگرد، با همراهی صمیمانۀ «کورش تقی‌زاده»، اوایل شهریورماهِ ۱۴۰۱ خورشیدی در دفتر ماهنامۀ «سرمشق» انجام شد اما متأسفانه به دلیل انبوه مطالب تا لحظۀ اکنون فرصت انتشار نیافت. شما را به خواندن این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم.

محمد ناظری: آقای دهقانی، مدتی است که از سوی دولت، طرح تقسیم استان کرمان به دو بخش شمالی و جنوبی مطرح شده که مناقشات فراوانی به همراه داشته است. عده‌ای موافق این تقسیم‌بندی هستند و می‌گویند با تقسیم استان رسیدگی به امور آسان‌تر می‌شود و از جهت دیگر مخالفانی نیز وجود دارند. به قول آقای عسکری این طرح استان را تجزیه خواهد کرد. می‌خواهم در این مورد صحبت کنیم، به نظر شما، این تقسیم‌بندی چه پیامدهایی دارد؟

مجتبی دهقانی: این اتفاق به سینما مربوط می‌شود؟!

ناظری: می‌خواهم بدانم که این موضوع چه تأثیری بر وضعیت قشر فیلم‌ساز خواهد داشت؟ چراکه می‌دانید در جنوب استان عده‌ای فیلم‌ساز داریم که اوضاع خوبی برای جذب اسپانسر و ساخت فیلم ندارند.

امیرحسین جعفری: به نوعی مناطق محروم محسوب می‌شوند.

ناظری: آیا این تجزیه و یا تقسیم، به قشر فیلم‌ساز کرمان کمکی می‌کند؟!

دهقانی: من نمی‌توانم آینده را پیشگویی‌کنم اما همیشه آدم خوش‌بینی بودم و معمولاً زود ناامید نمی‌شوم. اگر قرار است کرمان تبدیل به دو استان جداگانه شود، طبیعتاً برای جنوب استان بودجه‌های ملی تعریف خواهد شد. اگر کرمان تصمیم داشته باشد تا بودجه‌ای را برای ساخت فیلم هزینه کند، احتمالاً پول زیادی سهم فیلم‌سازان «ریگان» یا «فهرج» نمی‌شود؛ اما نمی‌خواهم وارد بحث‌های سیاسی‌ ‌شوم، شنیده‌ام نمایندۀ شهرستان «بم» در مجلس در این رابطه گفته: «جای ما در این تقسیم‌بندی کجا است؟»

فرهنگ خاتمی: فکر می‌کنم شاید سر همین سهم‌خواهی‌ها، تقسیم‌‎بندی به جایی نرسد.

دهقانی: بمی‌ها سؤال‌شان این است که: «باید زیر چتر کرمان بمانیم یا چتر جیرفت؟»

حمید عسکری: سیرجان را فراموش نکنید! چون آن‌ها نیز دغدغۀ استان شدن را در سر دارند.

ناظری: جناب خاتمی، نظر شما در این رابطه چیست؟

خاتمی: اگر فقط از این منظر نگاه کنیم که استان به دو قسمت تقسیم می‌شود، قطعاً بودجۀ بهتری به دست‌ جنوب استان خواهد رسید؛ اما بحران مدیریت در سراسرکشور وجود دارد. اگر در استان کرمان مدیریت درستی وجود داشت قاعدتاً مشکلات برطرف می‌شد؛ بنابراین، تقسیم استان مشکلی را حل نخواهد کرد.

ناظری: آقای عسکری، شما چه دیدگاهی دارید؟

عسکری: من شدیداً با این مسئله مخالف‌ هستم. حتی پیشنهادم به دوستان برگزارکننده این میزگرد، گفت‌وگویی در مورد تقسیم‌بندی استان بود تا به شکل جامع‌تری به این مسئله بپردازیم. می‌بینم که آقای خاتمی و دهقانی هم‌عقیده‌اند و مشکلی با این اتفاق ندارند.

خاتمی: خیر؛ بیان کردم که اگر قرار است بودجۀ جداگانه‌ای در نظر گرفته شود، بعید می‌دانم با وجود بحران مدیریت اتفاق خاصی رخ دهد.

عسکری: از ابتدا این اتفاق را تجزیه می‌دانستم. می‌گویم تجزیه چون شاید جنبه‌های منفی‌ این مسئله به اندازه کافی دیده نمی‌شود. زمانی‌که اختلاس به راحتی صورت می‌گیرد، اگر از کرمان شش استان‌ دیگر به وجود آورید، با وجود این سیستم مدیریت قرار نیست بودجه‌ای به دست اهلش برسد. اگر در حال حاضر بودجۀ کرمان به دست مناطق محروم نمی‌رسد، شما باید مدیران را مواخذه کنید نه این‌که کل استان را تقسیم کنید. اگر فیلم‌ساز جنوب بدون هیچ تلاشی منتظر بودجه نشسته، کاملاً در اشتباه است. فیلم‌ساز در ایران باید خودش به دنبال بودجه برود تا آن را جذب کند، چون سینما در ایران مانند سازوکارهای دیگر قانونی پیش نمی‌رود.

ناظری: این تقسیم‌بندی سازنده نیست!

عسکری: اگر نگرشی خوش‌بینانه‌ای وجود دارد، من نکتۀ مثبتی در آن نمی‌بینم. اگر همین‌طور پیش برویم مسئلۀ بحرین دوباره تکرار می‌شود. مطمئن باشید دو دهۀ دیگر می‌گویند: «کرمان جنوبی، باید به چهار استان دیگر تبدیل شود». همان‌طور که برای تقسیم سیستان‌و‌بلوچستان صحبت‌ شده است. آیا تجربۀ تقسیم استان بزرگ خراسان، به سه استان موفق بوده است؟ در شکل جهانی، تکه‌تکه شدن شوروی اتفاق مبارکی بود؟

جعفری: یا سرنوشت چکسلواکی.

عسکری: بله؛ مانند سرنوشت کشور چکسلواکی. ما فیلم‌سازی به نام «امیرکوستوریتسا» داریم که اهل این کشور است و فیلم «زیرزمین» را با موضوع تجزیه و تبعات آن ساخته است. پیشنهاد می‌کنم حتماً این فیلم را تماشا کنید تا متوجه شوید که تجزیه چه تراژدی است! این تقسیم‌بندی برای ما تبعات منفی دارد. این بافت قومیتی را در نظر نمی‌گیرید؟! صریح و شفاف می‌گویم که طرح تقسیم‌بندی استان متعلق به زمان حال نبوده و سال‌ها پیش منسوخ شده و دیگر قابل اجرا نیست. اگر استان به دو قسمت تقسیم شود و بودجۀ آن نیز مجزا باشد، اوضاع بدتر می‌شود! چرا‌که وقتی شما بودجه جداگانه‌ای به جنوب اختصاص می‌دهید، نظارت بر کل استان را از بین می‌برید. زمانی آقای مرعشی حرف درستی زده بود: «آقای احمدی‌نژاد شما تشکیلات مهمی مانند سازمان برنامه و بودجه کشور را حذف می‌کنید، اما باید قبل‌ از اجرای چنین تصمیم مهمی مطالعات بلندمدتی انجام شده و یا با متخصصین مربوطه مشورت کنید». ما ابتدا موبایل وارد ایران می‌کنیم و وقتی به دست بچۀ چهارساله رسید، سپس به دنبال فرهنگ‌سازی می‌رویم. بحث تقسیم استان نیز چنین شرایطی دارد.

دهقانی: موارد زیادی در این موضوع باعث خواهد شد تا درگیری به وجود آید.

عسکری: خون به پا خواهد شد! پس از این تقسیم‌بندی، من به عنوان فیلم‌سازی که ساکن پهناورترین استان ایران بودم، دیگر مسائل مربوط به جنوب و دغدغۀ آن به من ربطی ندارد؟!

ناظری: بعد از این اتفاق فیلم‌ساز به جنوب نمی‌پردازد!

عسکری: اکنون که یک استان واحد هستیم به جنوب استان نمی‌پردازیم، بعد از این تقسیم‌بندی دیگر بهانه‌ای‌ هم داریم!

جعفری: خودمان را توجیه می‌کنیم.

عسکری: دقیقاً. بعد از این موضوع، تصمیم احیای سینمای ملّی-بومی عملاً نابود می‌شود. استان و کشور پهناور، آدم بزرگ می‌خواهد. حضرت علی (ع) در «نهج‌البلاغه» می‌گوید: «اگر می‌خواهی سرزمینی را نابود کنی، کار بزرگ را به آدم کوچک بسپار».

ناظری: باید به کارشناس واگذار شود.

عسکری: اگر استان کرمان جنوبی شکل بگیرد، قطعاً بم و جیرفت هرکدام سهم خواهی خواهند کرد. برای مثال، هر دو شهرستان صدا و سیمای مستقلی طلب می‌کنند و در این صورت محال است که با یکدیگر کنار بیایند؛ اما متأسفانه، دولت با اقتدار و بی‌توجه به این چنین اختلافات و درگیری‌هایی، در پی تقسیم استان است. چند سالی می‌شود که پروسۀ اعتبارزدایی، حذف و ضعیف‌سازی کرمان شروع شده است!

خاتمی: بعد از دوران «آیت‌الله هاشمی رفسنجانی» و مرعشی، با استان کرمان چپ شده‌اند.

عسکری: دقیقاً؛ بعد از درگذشت سردار سلیمانی نیز شدت یافته است.

خاتمی: بله.

عسکری: آیا پیش از این واقعه، شما به این راحتی می‌توانستید دربارۀ این پروژه صحبت کنید؟ اما اکنون با سرعت زیاد در پی به سرانجام رساندن این تقسیم‌بندی هستند؛ چون آدمی به این حد مؤثر در میدان نیست تا دیگران را توجیه کند که این کار اشتباه است.

خاتمی: اگر نفت خوزستان را فاکتور بگیرید، کرمان ثروتمند‌ترین استان کشور است، اما ذره‌ای از این ثروت در داخل خود استان کرمان هزینه نمی‌شود و اکنون همۀ آن ثروت عظیم داخل بانک‌های تهران قرار دارد.

عسکری: تمام ثروت این استان را می‌برند.

خاتمی: هر فردی که استاندار می‌شود، وعدۀ بازگشت این سرمایه‌ها را می‌دهد اما تا به حال، فقط وعدۀ سر خرمن شنیده‌ایم!

عسکری: فکر می‌کنم کرمان، استانی قدرتمند و سرنوشت‌ساز است.

دهقانی: حکایتی است که: دو زن ادعا داشتند که مادر یک بچه هستند. پیش قاضی رفتند. قاضی نیز ساعت‌ها حرف و قسم‌های آن دو زن را گوش کرد. یکی قسم می‌خورد و دیگری گریه می‌کرد. سرانجام قاضی گفت: «بچه نمی‌تواند دو مادر داشته باشد. رأی من اعدام این بچۀ ناخلف است!» مادر اصلی وقتی که فهمید قرار است فرزندش‌کشته شود، گفت: «بچه‌ام را به این زن بدهید تا کشته نشود». حکایت ما حکایت آن مادر اصلی است؛ دلیل‌ این موضوع، حجمه‌‌ای از اختلافات قومی، درگیری‌های سیاسی و موج‌های رسانه‌ای متعدد است. مدتی برای تأسیس «شهرک سینمایی ماهان» پیگیر بودم، هرچه که جلوتر رفتم به من بی‌احترامی بیشتری ‌شد؛ چقدر می‌توانم در مقابل بی‌احترامی بایستم؟! تا چه اندازه جور مدیرکل اداره ارشاد، شورای اداری استان و وزیر را بکشم؟

انگیزۀ من در تأسیس «شهرک سینمایی ماهان» ارتقاء سینمای استان، تشکیل کمپانی و متحد شدن کرمانی‌ها بود؛ چراکه موفقیت در همکاری جمعی معنا پیدا می‌کند. متأسفانه بعضی‌ افراد نجات اهداف‌شان را در حذف دیگران می‌بینند. «پستۀ کله‌قوچی» در بازار هر کیلو ۵۰۰ هزار تومان یا بیشتر است. مجلس می‌گوید: «ما بودجه نداریم» اما جلوی هرکدام از نماینده‌ها ظرف کله‌قوچی نوع خوبش قرار دارد! نمایندۀ محترم، چطور این کله‌قوچی‌ها از گلوی تو پایین می‌روند؟ تو نمایندۀ مردمی هستی که کله‌قوچی به دست‌‌شان نمی‌رسد. در این مورد، باید به چه کسی شکایت کنیم؟ رئیس مجلس؟ اما می‌بینم جلوی همان رئیس مجلس، دوتا کاسه کله‌‍‌قوچی قرار دارد. اگر پیش مقام بالا‌تر برویم، جلوی او سه کاسه است. خبر را پیش سردبیر روزنامه می‌بریم اما می‌گوید: «ما هم از آن کله‌قوچی‌ها سهم داریم، شما برو کشکت را بساب!»

خاتمی: متأسفانه اخلاق از بین رفته است.

دهقانی: سال‌ها پیش می‌خواستم انیمیشنی بسازم. حتی هنوز هم به آن فکر می‌کنم؛ داستان این‌گونه شروع می‌شود: زمینی خشک وجود دارد و چیزی در آن دیده نمی‌شود. بعد ابرها به هم نزدیک شده و بارانی شروع می‌شود. نهالی می‌روید و به درختی تنومند تبدیل می‌شود. به‌تدریج گنجشک‌ها روی شاخه‌های درخت لانه می‌سازند و... دوربین به آرامی از دوردست‌ به درخت نزدیک شده تا که در نهایت به ریشه‌های درخت می‌رسد. موریانه‌ای روی یکی از ریشه‌ها می‌بینم. موریانه‌ها به آرامی تعدادشان زیاد می‌شود. دوربین در عین حال عقب می‌رود. سپس آهو و پرنده‌ها فرار می‌کنند و ما درخت را غرق در موریانه‌ها می‌بینیم. تصویر به دستگاه سم‌پاشی در بالای تپه کات می‌خورد؛ اما هیچ‌کس بالای تپه نیست که از دستگاه استفاده کند تا موریانه‌ها را از بین ببرد. فیلم تمام می‌شود. جایگاه ما در درخت جزء موریانه‌ها نیست. از ازل تا ابد، جایگاه هنرمند در مقام خدا است. باید درخت سم‌پاشی شود تا این موریانه‌ها فروکش کرده و ریشه سالم بماند. سؤال این است، آن کسی که دلش برای خانه می‌سوزد کجاست؟ ما دلسوز و آینده‌نگر نداریم!

جعفری: جناب خاتمی تا حدودی در مورد مستندها و فیلم‌هایی که به دلیل علاقۀ زیادتان به کویر ساخته‌اید صحبت کردیم؛ آیا هنوز طرح‌هایی در نظر دارید که موضوعیت اصلی آن‌ها کویر باشند؟!

خاتمی: ابتدا عرض کنم که من فقط در این منطقه کار می‌کنم. کارِ بعدی‌ام در مورد مستشرقینی است که از لوت رد شده‌اند! جغرافی‌دانان، مسلمانان و مستشرقین سفرنامه‌هایی دارند که واقعاً هرکدام از آن‌ها منحصر به فرد هستند. برای شروع، سفرنامه‌‌ای از «غلامحسین افضل‌الملک» را انتخاب کرده‌ام که تقریباً جزء آخرین کاروان‌هایی بوده‌اند که از لوت رد شدند. حدود ۱۲۰ سال قبل، منزل به منزل، مسیر مشهد تا کرمان را توصیف کرده و در مورد منزل‌های مختلف و شرایطشان توضیح می‌دهد؛ نام‌ این مجموعه را «داستان‌های لوت» گذاشته‌ام.

جعفری: هم‌اکنون در مرحلۀ پیش‌تولید هستید؟

خاتمی: بله؛ در حال به سرانجام رساندن پژوهش‌هایِ کار هستم. به‌تازگی مجموعۀ هفت قسمتی دیگری را نیز به اسم «زیر آسمان لوت» تمام کردم که آن پروژه نیز در مورد تاریخ، جغرافیا، زمین‌شناسی و گردشگری لوت است.

جعفری: جناب عسکری، بنا به تجربۀ شما در سال‌های گذشته، سینماگران کرمانی تا چه اندازه برای مبحث آموزش ارزش قائل بوده و به آن اهمیت می‌دهند؟ مراکز آموزش سینما در کرمان تا چه اندازه می‌توانند نسل جدیدی از افراد را تربیت کرده تا نسبت به پتانسیل‌های موجود در استان بی‌تفاوت نباشند؟!

خاتمی: از گذشته تا به امروز، ما بسیار غریب‌پرست بوده و هستیم. این غریب‌پرستی یکی از مهم‌ترین مشکلات کرمانی‌ها در تمامِ زمینه‌ها است که به رشته‌های مختلف هنری نیز سرایت کرده است. هیچ‌گاه در هیچ مؤسسه و آموزشگاهی، متأسفانه کار تیمی آموزش داده نشده است. ما هنگامی می‌توانیم موفق باشیم که رقیب قدرتمندی داشته باشیم. باید این موضوع برای همه تفهیم شود.

عسکری: بحث آموزش، همیشه جزء دغدغه‌های سوءتفاهم برانگیز بوده که به‌درستی تعریف نشده‌ است. سیستم آموزشی در ایران بسیار معیوب بوده و به اصطلاح به‌روز و کاربردی نیست!

جعفری: اصلاً کارآمد هم نیست!

عسکری: تعداد زیادی از درس‌ها در سیستم آموزشی کشورمان، به دانش‌آموز، هنرجو و دانشجویان کمک نکرده، در زندگی‌شان فایده نداشته و فقط وقت تلف کردن محسوب می‌شوند. در آموزش سینما، بسیاری از مسائل، مبانی و قواعد گفته نمی‌شوند. مواردی که بسیار تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز هستند. قواعدی که اگر علاقه‌مند به سینما آن‌ها را نداند، سینما آن فرد را نپذیرفته و جزء سینما محسوب نمی‌شود؛ موضوعات مهمی مثل چگونگی صحبت با تهیه‌کننده، تعامل سازنده با عوامل فیلم و... .

جعفری: مرحلۀ جذب اسپانسر به تنهایی مبحث وسیع و مهمی است.

عسکری: اما هیچ‌کدام از این مباحث مهم آموزش داده نمی‌شوند. اکنون که شکل‌ سینما کاملاً تغییر کرده، هنوز مبانی و دروسی تدریس می‌شود که کاربردی ندارند. به قول آقای کیارستمی: «اگر در حال حاضر کسی بگوید من نتوانسته‌ام ایده‌ام را بسازم، در اوج ناتوانی‌ است»؛ چراکه در این چند دهه، سینما به‌شدت قابل دسترس است.

جعفری: وارد عصر دیجیتال شده‌ایم و فیلم‌سازی بسیار آسان است!

عسکری: سینما در عصر دیجیتال ملموس‌تر نیز شده است. تلفن‌‌های همراهی در دسترس است که می‌توان با کیفیت ۴k دوربینش فیلم بسازید؛ در این شرایط، فیلم‌ساز به چه چیز دیگری احتیاج دارد؟! تقریباً بالای هفتاد-هشتاد درصد، تصوّر فیلم‌ساز نسبت به صنعت فیلم‌سازی اشتباه است و ابتدا باید سینما را تعریف کنیم. عصر دیجیتال و در دسترس بودن امکانات، حُسن‌ها و معایبی دارد. در این عصر، هرکسی که عکس می‌گیرد، عکاس نیست و هرکسی که با گوشی تصویر ضبط می‌کند، تصویربردار نیست!

جعفری: آن چیزی که می‌سازد نیز سینما نیست!

عسکری: قطعاً سینما نیست. زمانی مربی آموزش رانندگی‌ می‌گفت: «بالای هشتاد درصد افرادی که در خیابان رانندگی می‌کنند، اصول کتاب راهنمایی-رانندگی را نمی‌دانند».

جعفری: قطعاً آن را نخوانده‌اند.

عسکری: اگر هم خوانده باشند، فقط برای گرفتن گواهی‌نامه‌اش بوده و اصلاً کاربرد ندارد. چرا این حجم از تصادفات را داریم؟ چون اصلاً قوانین راهنمایی-رانندگی را نشناخته‌اند که بخواهند رعایتش ‌کنند! «ناصر تقوایی» می‌گوید: «قوانین سینمایی، از قوانین ارتش خشک‌تر است؛ ولی مشکل این‌جا است که اجرا نمی‌شوند». رسالت اجرای این قوانین بر عهدۀ حوزۀ آموزش است؛ بنابراین، مراکز آموزش سینمایی ما نیاز به یک بازنگری ویژه دارند تا بسیاری از فیلم‌سازانی که کار می‌کنند، با مبانی فیلم‌سازی آشنا شوند. اگر قوانین را هم می‌دانند، مثل قضیۀ رانندگان به کار نمی‌گیرند! چرا سینمای ایران کوروساوا ندارد؟ چرا قابلیت‌های کرمان دیده نمی‌شود؟ چون ما فیلم‌ساز با نگاه حرفه‌ای و اصولی تربیت نکرده‌ایم.

جعفری: پس شما اعتقاد دارید که در حال حاضر هیچ مرکز سینمایی نمی‌تواند چنین افرادی را تربیت کند.

عسکری: مطلقاً وجود ندارد!

جعفری: جناب دهقانی، نظر شما چیست؟ آیا با صحبت‌های آقای عسکری موافقید؟!

دهقانی: با این شدت، خیر؛ موافق نیستم!

عسکری: آقای دهقانی، تنها مرکز آموزش سینمایی در کرمان، «انجمن سینمای جوان» است؛ آیا «انجمن سینمای جوان» در این سال‌ها، چنین فیلم‌سازانی تربیت کرده است؟ آیا دغدغۀ پرداختن به لوکیشن‌ها، گویش کرمانی و فرهنگ، توسط فیلم‌ساز کرمانی رفع شده است؟ «منوچهر عسکری‌نسب» فیلم‌ساز مطرح در سینمای حرفه‌ای ایران است، اما برای استان خود هیچ‌کاری انجام نداده است. فقط فیلمی به نام «جشن سده» دارد و علی‌رغم تمام قابلیت‌های بالای ایشان، کوچک‌ترین اقدامی برای کرمان انجام نداده است. در صورتی که من به عنوان شهروند، از «منوچهر عسکری نسب» انتظار و توقعی فراتر از این‌ داشتم. ما استعدادهای زیادی داشتیم، اما هیچ‌کدام از آن‌ها در راستای کرمان کاری نکرده‌اند. چرا کلمپۀ کرمان تا به حال تبدیل به فیلم نشده است؟ چرا قالی کرمان به این سرنوشت تلخ دچار شده است؟ به دلیل این‌که سینما به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن از کنار این مسائل رد شده است. فیلم‌ساز کرمانی تلاش می‌کند تا اَدای «عباس کیارستمی» را دربیاورد؛ شما نمی‌توانید از این فیلم‌ساز توقعی داشته باشید، مگر آن‌که در حوزۀ آموزش تربیت شده باشد. ما باید در جغرافیای کرمان فیلم‌سازی مثل «امیرکوستوریتسا» تربیت کنیم؛ منتهی، یک «امیرکوستوریتسا» در خراسان و یکی دیگر در سیستان و بلوچستان! مراکز آموزشی ما مطلقاً به این مسائل فکر نمی‌کنند!

جعفری: آقای دهقانی نظر شما چیست؟

دهقانی: ما در حال حاضر «انجمن سینمای جوان» را داریم و به قول خودش فیلم‌ساز جوان تربیت می‌کند؛ «هنرستان هنرهای زیبای پسران و دختران» و «مرکز آموزش علمی-کاربردی» نیز هستند. در این شانزده-هفده سالی که در سینمای جوان کرمان، رفسنجان و تهران تدریس کرده‌ام، همیشه در اولین جلسۀ کلاس‌ها به هنرجویان می‌گویم: «بچه‌ها باید دو غریزۀ غرور و حسادت‌تان را کنترل کنید».

جعفری: شما به‌گونه‌ای یک استراتژی ذهنی را به آن‌ها آموزش می‌دادید.

دهقانی: اگر هنرجو نتواند غرور خود را کنترل کند، صبح زود به نانوایی می‌رود و می‌گوید: «چون من کارگردان و فیلم‌بردار هستم، باید زودتر از بقیه نان بگیرم!» اما آیا وارد سینما می‌شویم تا مردم را از سر صف نانوایی کنار بزنیم؟ باید حسادت‌ را کنار بگذاریم و اگر فردی فیلم‌نامۀ خوبی نوشت، زیرآبش را نزنیم! فضای آموزش سینمایی مانند آموزش و پرورش ما، فضای درستی نیست. مدینۀ فاضلۀ ما مدرسۀ «ایدک» (IDHEC) در فرانسه است که در آن‌جا آموزش سیستماتیک و اصولی اجرا می‌شود؛ اما در ایران، در ترم اوّل سینمای جوان، اصول اولیه فیلم‌سازی را آموزش می‌دهیم؛ روز دوّم می‌بینیم که یکی می‌گوید: «چند می‌گیری فیلم‌بردار من بشوی؟»

جعفری: هنرجویان تازه‌کار عجول‌ هستند.

دهقانی: عجول هستند و یک‌شبه می‌خواهند به جایگاه «ناصر تقوایی» و «بهرام بیضایی» برسند.

تقی‌زاده: شما تحصیل‌کردۀ مرکز درخشانی مثل مدرسۀ فیلم‌سازی «باغ فردوس» هستید و آن مرکز، افراد را با مِتُد «عمل‌گرا» زیر نظر استادان درجه‌ یک آموزش می‌داد. هم‌دوره‌ای‌های شما همچنان در سینمای حرفه‌ای کار می‌کنند. چرا آن مِتُد ادامه پیدا نکرد؟ می‌خواهم در مورد تجربه‌ای که شما عملاً آن را لمس کردید بدانم.

دهقانی: سیاستی بود که از همۀ استان‌ها، دانشجو انتخاب کرده و این دانشجویان، سینمای عمل‌گرا را گسترش دهند. متأسفانه زمانی که معاونت سینمایی عوض شد، ما نیز چوب تغییر مدیریت را خوردیم.

جعفری: سد راهتان شدند؟!

دهقانی: بله. همگی کنار گذاشته شدیم. شنیده‌ام اخیراً فردی گفته است: «افرادی که در انجمن سینمای جوان دورۀ کامل می‌بینند، به آن‌ها معادل کارشناسی‌ارشد سینما اعطا می‌شود». امیدوارم این‌گونه نباشد و این فاجعه رخ ندهد.

عسکری: تا به دکترا ارتقا پیدا نکرده است، صلوات!

(خندۀ حضار)

دهقانی: دورۀ کاردانی، کارشناسی و ارشد کجا، دورۀ چهارماهۀ انجمن سینمای جوان کجا؟! چه کسی به این افراد حق می‌دهد تا معادل کارشناسی‌ارشد تعیین کنند؟!

عسکری: دقیقاً با همین طرز تفکر، قصد تقسیم استان را دارند.

(خندۀ حضار)

عسکری: آموزش در ایران باستان عمل‌گرا بوده و مباحث، تلفیقی از موضوعات کتبی- عملی بوده است؛ یعنی زمانی که سر کلاس در مورد درخت صحبت می‌کردند، دانش‌آموز بلافاصله وجود فیزیکی درخت را روی حیاط لمس می‌کرد. این بهترین سیستم و شیوه آموزشی است که در حال حاضر، اروپا و آمریکا به این سمت می‌روند.

جعفری: شیوۀ بسیار مؤثرتری نیز هست!

عسکری: آقای کیارستمی می‌گفت: «می‌توانید مباحث مربوط به فن، تکنیک، خط فرضی، لنز و... را ظرف یک هفته یاد بگیرید، اما مسئله مهم‌تر، یادگیری شیوۀ استفاده از ابزار است». دانشجوی سینما در تهران، هنوز مکان‌های مهم تاریخی و گردشگری ایران را ندیده است؛ پس چطور انتظار داریم تا فیلم بومی-محلی بسازد؟ آموزشش در همان دانشکده بوده و فیلمش را نیز در خیابان ولیعصر می‌سازد؛ به جشنواره «کن» نیز رفته، «نخل طلا» و جایزۀ «فیبریشی» می‌گیرد و دیگر کسی را هم آدم حساب نمی‌کند. این آدم نیز بعد از مدتی پناهنده می‌شود.

تقی‌زاده: و بعد از آن نیز فید می‌شود.

ناظری: گریزی هم به جامعۀ سینمایی کرمان بزنیم. باید بپذیریم که همۀ فیلم‌سازان این استان به‌صورت جزیره جزیره فعالیت می‌کنند.

عسکری: اصلاً هر فیلم‌ساز، ساز خودش را می‌زند.

ناظری: فکر می‌کنید این موضوع روی بی‌تفاوتی‌ها چقدر تأثیر گذاشته است؟ برای از بین بردن این موضوع چه‌کاری می‌توان کرد؟

عسکری: این موضوع راه‌حل دارد. ابتدا باید در بحث آموزش، سپس تولید و سرمایه‌گذاری تحولی شکل بگیرد؛ جشنواره‌ها در این قضیه بسیار مؤثر هستند و من با «جشنوارۀ فیلم کرمان» به‌شدت موافق هستم. کرمان باید صاحب جشنواره‌ای مستقل در حد ملی و بین‌المللی باشد. این جزیره‌ها در نبود مدیریت مناسب به وجود آمده‌اند؛ اما اگر از سوی دولت و بخش خصوصی حمایتی صورت بگیرد، جزیره‌ها به موج و جریان تبدیل می‌شوند.

تقی‌زاده: بخشی از آن به دلیل عدم حمایت است؛ اما بخش دیگری هم برای این است که بعضی از این جزیره‌ها مدعی هستند!

عسکری: این موضوع برای خودش بحث مفصل دیگری طلب می‌کند که باز هم به موضوع...

تقی‌زاده: به آموزش مربوط می‌شود؟

عسکری: بله آموزش و عدم شناخت سینما! آن فیلم‌ساز از قبل توهمی در مورد سینما داشته که متأسفانه، سیستم آموزشی معیوب نیز آن ذهنیت را اصلاح نکرده است. فیلم‌ساز نیز در آن توهم باقی مانده و تصوّر می‌کند حقیقت همان چیزی است که خودش فکر می‌کند؛ اما من نسبت به این موضوع خوش‌بین هستم. اگر مدیریت پویایی شکل بگیرد این مسائل قابل اصلاح هستند.

دهقانی: با فضای جزیره‌ای سینمای کرمان‌ موافق هستم و این فضا را حاصل نبود عناصر شخصیتی افراد می‌دانم. نمی‌خواهم عبارت «کمبودِ شخصیت» را به کار ببرم اما امروز، بسیاری با یدک کشیدن عنوان کارگردان، بازیگر و... بر کمبودهای شخصیت‌شان سرپوش می‌گذارند.

جعفری: جناب عسکری، گریزی به بحث اقتباس نیز داشته باشیم. کرمان استانی با بستر فرهنگی غنی است، اما مانند بقیه داشته‌هایمان، از آن به‌درستی استفاده نشده است. به نظر شما چه اقداماتی باعث می‌شود تا بین جامعۀ نویسندگان و سینماگران کرمان پیوند ایجاد شود؟ پیشنهاد شما چیست؟

عسکری: ما دارای ادبیاتی بسیار غنی هستیم و این بی‌تفاوتی نسبت به ادبیات، به فیلم‌ساز برمی‌گردد؛ متأسفانه فیلم‌سازان ایرانی مطالعه ندارند. باید تفکر بین جامعۀ سینما و نویسندگان ایران نیز تغییراتی پیدا کند. سوءتفاهمِ‌ تأثیرگذاری بین نویسندگان ما وجود دارد و آن نیز ناشی از عدم شناخت کافی از سینما است. برخی از نویسندگان تصوّر می‌کنند کتاب‌شان نباید به فیلم تبدیل شود. داستان تا زمانی که تبدیل به فیلم نشده است، در تملک نویسنده است؛ اما زمانی که تبدیل به فیلم شود، مالکیت آن متعلق به فیلم‌ساز است و نویسندۀ کتاب حق دخالت ندارد. همان‌طور که فیلم‌ساز حق دخالت در حوزۀ دیگران را ندارد. این سوء‌تفاهم‌ها موجب شده تا نویسنده بی‌نهایت در کار فیلم‌ساز دخالت کند و از طرف دیگر، فیلم‌ساز نیز در اثر دخل و تصرف بی‌جا می‌کند. مشکل بعدی، عدم وجود سواد لازم برای اقتباس است که تولید تعدادی فیلمِ اقتباسی بی‌کیفیت و دلزدگی نویسندگان و فیلم‌سازان از اقتباس را در پی داشته است. متأسفانه، عده‌ای بر این باورند که فیلمنامۀ خوب یعنی فیلم‌نامۀ‌ اورجینال و اقتباس کردن را نوعی کسر شأن یا ضعف تلقی می‌کنند. در صورتی‌که اورجینال بودن لزوماً نشانۀ قدرت نیست. وقتی سینماگر فیلم‌نامۀ خود را بر اساس اثر ادبی شناخته شده و قدرتمندی می‌نویسد، امنیت فیلم‌نامه خود را تضمین کرده است؛ چرا؟

جعفری: چون فیلم‌نامه پشتوانه دارد و مخاطبانی که کتاب را خوانده‌اند، حتماً فیلم را تماشا می‌کنند.

عسکری: دقیقاً. اگر سوء‌تفاهم‌ها حل شده و مسائل حقوقی رعایت شوند، ما شاهد دوستی مجدد بین ادبیات و سینما خواهیم بود. می‌دانید فروش رمانِ «سالتو» بعد از پخش سریال «یاغی» تا چه اندازه بالا رفته است؟ این رمان اکنون تقریباً نایاب شده است! این قدرت سینما است.

جعفری: آقای خاتمی شما چگونه فکر می‌کنید؟

خاتمی: سینما رشتۀ پرهزینه‌ای است و اغلب کارهای ادبی مخاطب خاص دارد. ساخت این‌گونه کارها نیاز به سرمایه‌گذاری بخش دولتی دارد. چند سال پیش فیلم «تنور» را بر اساس قصه‌ای از استاد «هوشنگ مرادی کرمانی» ساختم. با وجود این‌که در جشنواره‌های داخلی و خارجی عناوین مختلفی کسب کرد اما در اکران موفق نبود. هرچند پخش ویدئو خانگی آن توسط رسانه‌های تصویری آن زمان یعنی «مؤسسۀ پخش ویدئو خانگی» خوب بود ولی درگیری‌های مالی پروژه تا چندین سال مرا رها ‌نکرد.

جعفری: آقای دهقانی نظر شما دربارۀ اقتباس چیست؟

دهقانی: اقتباس بحث مهمی است؛ اما چگونه اقتباس کردن بسیار مهم‌تر است! نویسنده باید سینما‌شناس باشد تا بداند کتابش را به دست چه کسی می‌سپارد. «کیومرث پوراحمد» کارگردان مجموعۀ «قصه‌های مجید» چندین‌بار به کرمان آمد تا سریال «قصه‌های مجید» را در همان فضای شهر نویسنده بسازد اما با تنگ‌نظری‌ها مواجه شد و سرانجام، این مجموعه را در اصفهان کار کرد که واقعاً اثری درخور قلم «هوشنگ مرادی کرمانی» بود. در سینمای جهان نیز «بینوایان» اثر «ویکتور هوگو» را داریم که به کرات اقتباس شده است. فیلم‌سازان از ابتدا سعی دارند فیلمی در سطح و اندازه این اثر شاهکار ادبی بسازند تا به بهتر دیده شدن فیلم‌شان کمک شود.

ناظری: آقای دهقانی شما سال‌ها دغدغۀ برگزاری مراسم‌ در حوزۀ سینما را داشته‌اید و دبیر تخصصی اولین «جشنوارۀ فیلم کرمان» نیز بوده‌اید؛ این جشنواره دستاورد مهمی محسوب می‌شود، به نظر شما، حفظ این تنها رویداد معتبر سینمایی استان چقدر مهم است؟

دهقانی: بسیار مهم است و ارتباط مستقیمی با مدیر ادارۀ ارشاد دارد؛ اما شنیده‌ام مدیر جدید ارشاد در مورد «جشنوارۀ فیلم کرمان» نظر دیگری دارد!

ناظری: این بی‌تفاوتی از همین عدم مطالبه‌گری ما می‌آید. ما به‌عنوان جامعۀ سینمایی برای برگزاری دورۀ سوم مطالبه نمی‌کنیم!

دهقانی: بله؛ این موضوع بازهم به بحث جزیره، جزیره بودن فیلم‌سازان مربوط می‌شود. مدیران نیز دل‌شان برای تربیت نسل جوان نمی‌سوزد! اگر کسی جشنواره برگزار می‌کند، برای رزومۀ کاری‌اش است و کسی که این قصد را ندارد، فقط به فکر خوشنودی مقام بالاتر خودش است! در این فرآیند، نگاه تربیتی، افق‌گرا و فرهنگ‌ساز اهمیت ندارد.

جعفری: آینده‌نگری وجود ندارد.

دهقانی: امروز مدیری از برگزاری جشنواره استقبال کرده و مدیر دیگری استقبال نمی‌کند و متأسفانه در این بین، جامعۀ سینمایی نیز دچار تفرقه است. به دلیل این تفرقه هر فیلم‌ساز کرمانی درخواست بودجه می‌کند و به فکر فیلم‌سازان دیگر نیست. زمانی که ما به این آگاهی برسیم که قدرت جامعۀ سینمایی در اتحاد سینماگران است و مدیر نیز متوجه وجود این اتحاد شود، مطالبه‌گری فیلم‌سازان به‌راحتی به نتیجه می‌رسد و طبعاً امکان برگزاری جشنواره نیز فراهم می‌شود. هدف ما از همان ابتدای برگزاری اوّلین «جشنوارۀ فیلم کرمان»، حمایت از سینماگر کرمانی در هرکجای ایران و جهان بود. با این‌که معتقدم جشنوارۀ دوم با تیم قوی و منسجمی برگزار شد اما تمام و کمال در راستای هدف اوّلیۀ جشنواره، یعنی پرداختن به کرمان و سینماگر کرمانی حرکت نکرد.

ناظری: منظورتان جشنواره‌ای است که فقط در راستای کرمان باشد؟

دهقانی: بله. حتی فیلم‌ساز کرمانی‌ای که دربارۀ سوریه فیلم ساخته است نیز می‌توانست در جشنواره شرکت کند.

جعفری: یعنی نقطه اشتراک تمام فیلم‌سازان و فیلم‌های شرکت‌کننده، کرمان باشد.

دهقانی: دوّمین «جشنوارۀ فیلم کرمان» را ملّی کردند و فیلم‌سازان غیربومی با فیلم‌هایی که اکثراً دربارۀ کرمان نبودند در جشنواره حضور یافتند؛ این نوع جشنواره را که شهرهای دیگر نیز برگزار می‌کردند. پس حمایت از سینمای کرمان و سینماگران کرمانی چه شد؟ این جوایز حق بچه‌های کرمان است. می‌دانید شما با این رویکرد در پایان چه‌کار کرده‌اید؟

تقی‌زاده: این رویکرد عین بی‌تفاوتی نسبت به کرمان است.

دهقانی: هدف من ایجاد فضایی بود تا فقط از فیلم‌ساز کرمانی و سینمای کرمان حمایت شود. در این جشنواره، این فرصت فراهم می‌شد تا فیلم‌ساز کرمانی فیلم و نگاه فیلم‌ساز خارجی را دربارۀ کرمان تماشا کند و از آن یاد بگیرد. به نوعی این تقابل، ارتقا کَمی و کِیفی آثار آیندۀ سینماگران کرمانی را در پی داشت. این نوع جشنواره جزیره‌ها را خراب کرده و می‌تواند افق فردا را ترسیم کند.

خاتمی: پس از انقلاب، اوّلین «جشنوارۀ فیلم و عکس کرمان» توسط انجمن سینمای جوان و ادارۀ ارشاد در سال ۱۳۶۳ برگزار گردید. حدود ۴ دهه است که از آن زمان می‌گذرد و با تغییر هر مدیر، سیاست‌گذاری جشنواره‌ها نیز دست‌خوش تغییر گشته و دست‌آوردهای گذشته فراموش شده است. اگر همان جشنواره‌ ادامه یافته بود، امسال به جای دومین جشنواره فیلم، چهلمین دوره را برگزار می‌کردیم.

ناظری: جناب عسکری، به عنوان پرسش آخر لطفاً بفرمایید چگونه جامعۀ سینمایی می‌تواند از این بی‌تفاوتی خارج شود؟

عسکری: برای این موضوع نمی‌توان دستورالعمل معینی صادر کرد و با نگاه حاکمیتی قانون وضع کرد. همان‌طور که آقای دهقانی گفتند، انگار که این بی‌تفاوتی جزء دی. ان.ای ما شده و می‌دانید که تغییرِ عادت‌ زمان‌بر خواهد بود. پیشنهاد من توجه به قابلیت‌های بومی است؛ به قول «عباس کیارستمی»: «شما زمانی می‌توانید در حوزۀ سینما موفق شوید که ابتدا بر شخصیت خود اشراف داشته باشید تا توانایی روایت قصۀ خودتان را پیدا کنید». بسیار خوشحالم که در سال‌های اخیر استعدادهای نوظهور و درخشانی را داشته‌ایم و از سوی دیگر، بسیار متأسفم که بخش قابل‌توجهی از فیلم‌سازان به شکل غیرقابل تصوری بی‌هویت هستند.

جعفری: اکثراً مُقلد هستند.

عسکری: اما حتی مُقلدهای جذابی هم نیستند.

تقی‌زاده: چون فقط تکنسین هستند.

عسکری: زنده باد! ما به عنوان هنرمند، ابتدا باید بدانیم چرا به سمت هنر آمده‌ایم. روند دور شدن از بی‌تفاوتی‌ها یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. از فیلم‌سازان کرمانی خواهشمندم از مناطق مختلف استان کرمان دیدن کنند. مطمئناً شگفت‌زده خواهند شد. هنوز بسیاری از سینماگران کرمانی نمی‌دانند چه فضای بکر و دست نخورده‌ای در اختیارشان است!

خاتمی: به نظر من، یک دست صدا ندارد. هرچند که با بسیاری از همکارانم -که دغدغۀ مشترک داریم- بارها با مدیران مختلف صحبت کرده‌ایم اما ظاهراً آن‌ها مایل نیستند فعّالیت‌های فرهنگی نتیجه‌بخش باشند.

ناظری: آقای دهقانی نظر شما چیست؟

دهقانی: ما ایرانی‌ها به لحاظ فرهنگی فردگرا هستیم و تفکر جمع‌گرایی تنها راه‌ برون‌رفت از این بحران بی‌تفاوتی است. تنها راه موفقیت در روزگاری که هرکس تنها گلیم خود را از آب بیرون می‌کشد، رسیدن به این نتیجه است که اگر گلیم دیگری را از آب بیرون کشیدیم، حتماً گلیم خودمان نیز از آب بیرون کشیده می‌شود.

جعفری: متأسفانه افرادی که گلیم خود را بیرون کشیده‌اند، مانع پیشرفت دیگران می‌شوند.

ناظری: ما به‌ پایان مصاحبه رسیدیم. اگر صحبتی دارید؛ لطفاً بفرمایید.

خاتمی: سپاسگزارم از شما برای فرصتی که در اختیار ما گذاشتید. امیدوارم روزی را ببینیم که مدیریت، حقی که بایستی به فرهنگ و هنر اختصاص یابد را بپردازد.

عسکری: این مصاحبه، یکی از مفیدترین گفت‌وگوهای چند سال اخیر من بود. برای حل بی‌تفاوتی، رسانه‌ها بسیار مؤثر هستند و چاپ این گفت‌وگو تأثیر خود را بر جامعۀ [سینمایی] خواهد گذاشت. از شما برای مطرح کردن این موضوع مهم و برگزاری این میزگرد بسیار سپاسگزارم.

«پایان»