مطرودالطرفین

محسن اسدی زیدآبادی
محسن اسدی زیدآبادی

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های معروف دورۀ مشروطیت، احمد مجدالاسلام کرمانی است. شخصیتی که افزون بر تحصیل علوم دینی و کسب مقام اجتهاد، به واسطه فعالیت‌ در عرصه‌های مختلف به ویژه مبارزات سیاسی و روزنامه‌نگاری از اسم و رسم خاصی برخوردار است. او که به صورت هم‌زمان، چهار روزنامۀ (ندای وطن، الجمال، کشکول و محاکمات) را اداره و مقالات متعددی در راستای برقراری مشروطیت و مبارزه با استبداد منتشر می‌نمود، مدتی به کلات تبعید شد؛ اما نکته قابل توجه این که بعد از پیروزی مشروطیت نیز مورد خشم قرار گرفت و با طرد همیشگی از تهران، به زادگاهش تبعید شد.

از جمله اتهاماتی که به او زده شده، همکاری با عین‌الدوله و دربار است. برخی نیز سبک معتدل مقالات و روش مسالمت‌آمیزش، تعریف و تمجید از شاه ـ در مقایسه با فحاشی رایج در اغلب روزنامه‌های آن دوره ـ درخواست امان‌نامه از محمدعلی شاه، عزیمت به اصفهان جهت همراهی با بختیاری‌های مشروطه‌خواه و... را دلیلی بر نرمش و گرایش او به دربار، استبدادطلبی و رشوه‌خواری دانسته‌اند. در حالی که برای هر کدام از این اتهامات، جواب‌ها و ادله‌ای وجود دارد از جمله این که اگر او راپورت‌چی و جاسوس دربار بود، پس تبعیدش به کلات و تحمل آن همه مصائب به چه دلیل بود؟ اگر از مقربان دربار بود، دلیلی نداشت درخواست امان‌نامه کند. یا در سفر اصفهان، سه همسفر دیگر نیز داشت که بعدها نه تنها مورد اتهام قرار نگرفتند، بلکه هرکدام به پست و منصبی دست یافتند و...

آری هرکدام از این موارد جای بحث و بررسی مفصل دارد اما در نهایت، در روزگاری که بسیاری از مبارزان و حتی همراهان درجه چندم مشروطیت، به نان و نوا و پست و منصبی بالا دست یافتند، این مجدالاسلام بود که مغبون و سرخورده از سال‌ها مبارزه، به قول معروف از بهشت رانده و از زمین مانده؛ «مطرودالطرفین» به زادگاهش بازگشت و تنها دستاوردش، ریاست یک ساله بر معارف کرمان و دریافت یک قطعه نشان درجه اول علمی طلا بود و بس.

در همین راستا در ادامه نظر خوانندگان محترم مجله را به مقاله‌ای از دوست بزرگوارم آقای دکتر محسن اسدی زیدآبادی جلب می‌نمایم که اشاراتی به زندگی و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی مجدالاسلام کرمانی داشته است. شایان ذکر است، آقای اسدی زیدآبادی افزون بر کسب مدرک دکترای تاریخ از دانشگاه شیراز، سال‌ها در عرصه جمع‌آوری اسناد و همچنین سندپژوهی منشأ خدماتی ارزنده می‌باشد.

دبیر بخش تاریخ: نیک پور

شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی، روزنامه‌نگار و آزادی‌خواه دورۀ مشروطه، فرزند آقا یوسف کرمانی، در سال ۱۲۸۸ ق/ ۱۸۷۱ م. در کرمان متولد شد. خانوادۀ او از افشارهای مقیم کرمان‌اند. مجدالاسلام تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خاندان قلی‌بیگ ـ از موقوفات جدش خاندان قلی‌بیک افشار ـ به همراه تنها برادرش محمود دبستانی ـ درگاهی ـ معروف به «امین‌الاسلام» فرا گرفت. در صرف و نحو شاگرد ناظم‌الاسلام کرمانی ـ نویسندۀ تاریخ بیداری ایرانیان ـ بود؛ و مدتی در حوزۀ درس مرحوم علامه حاج شیخ ابوجعفر کرمانی حاضر می‌شد؛ و به سبب استعداد و علاقه‌اش به علوم دینی مورد توجه خاص شیخ بود، به صورتی که او را «فرزندی» خطاب می‌کرد.۱

حوزه درس شیخ ابوجعفر۲ و به طور کلی محیط روشنفکری آن روز کرمان، روشنفکران و آزادی‌خواهان نامداری پرورانده است از جمله شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان بردسیری «هر دو شهید راه آزادی»، ناظم‌الاسلام کرمانی و مجدالاسلام و...

مجدالاسلام در ۱۳۰۸ ق/ ۱۸۹۱ م. برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و محضر ملا محمدباقر فشارکی (فقه) و میر محمدتقی مدرس (اصول خارج) درک کرد و سه سال بعد، از هر دو استاد، اجازه اجتهاد گرفت و به حوزه تدریس سید محمدباقر درچه‌ای راه یافت و در همین سال چندین متن فقهی در اصفهان چاپ و توزیع کرد ازجمله حاشیه آیت خراسانی بر فواید و...

مجدالاسلام در اصفهان با کمک ملک‌المتکلمین و سید جمال واعظ۳ آشنا شد و با همکاری آنان و جمعی از روشنفکران، جمعیت ادبی تشکیل داده؛ مدرسه‌ای ابتدایی به شیوه جدید تأسیس کردند؛ اما مدرسه در برابر جهل و تعصب عده‌ای از دشمنان ترقی دوام نیاورد؛ عده‌ای طلبه به مدرسه حمله کردند، مدیر و شاگردان را به قدر طاقت کتک زده، مدرسه را ویران و تعطیل کردند؛ اما مجدالاسلام دست از مبارزه برنمی‌داشت، مقالاتی در انتقاد از اوضاع حکومت استبدادی با امضاء مستعار برای روزنامه‌های فارسی خارج از ایران می‌فرستاد ازجمله ثریا و حبل‌المتین و...۴

در همین سال‌ها (۱۳۱۶ ق/ ۱۸۹۸ م.) با کمک ملک‌المتکلمین و سید جمال، شرکت اسلامیه را تأسیس کردند که هدف آن رواج مصرف اجناس ایرانی در برابر مصنوعات فرنگی بود. ظل‌السلطان۵ حاکم اصفهان که وجود مجدالاسلام را مخل حکومت استبدادی خود می‌دانست، درصدد آزار او برآمده، به‌ویژه که نسخه‌ای از «رویای صادقه» را در حجره او دیده بودند؛ مجدالاسلام را متهم می‌کرد که نویسندۀ رویای صادقه است. البته به درستی معلوم نیست نویسندۀ رویای صادقه کیست؟ اما غالباً آن کتاب را به مجدالاسلام نسبت می‌دهند.۶

شایان ذکر است، جزوه رویای صادقه که منتسب به سید جمال‌الدین، ملک‌المتکلمین و مجدالاسلام است، در واقع شرحی از مظالم و ستم‌های ظل‌السلطان حاکم مستبد اصفهان بود که به زبان طنز نگاشته شده بود.

اما به هر حال، مجدالاسلام به واسطه تهدیدهای مکرر ظل‌السلطان مجبور به فرار از اصفهان شد، اما مأموران او را از مورچه‌خورت بازگردانیدند؛ سرانجام مجدالاسلام توانست با لباس مبدل و مخفیانه به تهران فرار کند. او در تهران خواست روزنامه‌ای منتشر کند اما عین‌الدوله۷ (صدراعظم) که تازه به قدرت رسیده بود، اجازه نداد و به ناچار مجدالاسلام یا ادیب‌الممالک فراهانی در انتشار روزنامه «ادب» همکاری کرد. البته ادیب‌الممالک از سال ۱۳۲۲ ق/ ۱۹۰۴ م. عملاً انتشار روزنامه را به عهدۀ مجدالاسلام گذاشت و خود مدتی به باکو رفت و دیگر در انتشار روزنامه ادب دخالتی نکرد.

مجدالاسلام در روزنامه ادب به آزادی خدمت کرد و پرده بین دولت و ملت را درید و مردم را به انتقاد از حکومت تشویق نمود و با کاریکاتورهایش، خرابی اوضاع و نیاز مردم را به مجلس قانون گزاری و عدالت و مساوات و خلاصه سلطنت مشروطه را بارها بیان نمود.۸

مجدالاسلام در تهران با روشنفکران و مجامع آزادی‌خواه نیز آشنا شد. در این شرایط واقعۀ شلاق زدن به آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا کرمانی پیش آمد؛ هر چند ظفرالسلطنه حاکم کرمان به سبب دعوای شیخیه و بالاسری (متشرعه)، آیت‌الله را فلک کرد و قضیه ارتباطی به آزادی و مشروطه نداشت اما مجدالاسلام و ناظم‌الاسلام کرمانی از این واقعه حداکثر بهره‌برداری را کردند. پیراهن پاره و خونی آیت‌الله را «پیراهن عثمان» کردند. با این کار هم حاکم کرمان معزول شد و هم روند مشروطه‌خواهی را تسریع و تسجیل نمودند.۹

آنان شبانه پیراهن آیت‌الله را به خانه آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی و شیخ فضل‌الله نوری بردند و به اسم آن که احترامی برای علما و دین باقی نمانده؛ مساعدت آنان را طلب کردند. هیجان کرمانیان و پیگیری علمای تهران موجب عزل ظفرالسلطنه و تعیین فرمانفرما (عبدالحسین میرزا) حاکم کرمانشاه به عنوان حاکم کرمان گردید. مجدالاسلام به تصویب انجمن مخفی و تأکید آیت‌الله طباطبایی به اصفهان رفت و با حاکم جدید کرمان ملاقات کرد؛ از او قول مساعد گرفت.۱۰

شایان ذکر است در آغاز جنبش مشروطه دو انجمن مخفی در تهران تشکیل گردید و مجدالاسلام عضو هر دو انجمن بود. جلسات انجمن اول، هفته‌ای یک بار در خانه حاج مهدی شریف کاشانی تشکیل می‌گردید و ۵۶ نفر عضو داشت از جمله ملک‌المتکلمین، سید جمال واعظ، یحیی دولت‌آبادی، حاج سیاح محلاتی و...۱۱

در سال ۱۳۲۲ ق/ ۱۹۰۴ م. انجمن مخفی دیگری از مشروطه‌خواهان به دستور آیت‌الله طباطبایی تشکیل گردید که عده‌ای از آزادی‌خواهان عضو آن بودند ازجمله شیخ یحیی کاشانی، ناظم‌الاسلام کرمانی، ذوالریاستین کرمانی و...؛ مجدالاسلام به دستور همین انجمن جهت ملاقات و صحبت با حاکم جدید کرمان به اصفهان رفت.

بعد از واقعه مهاجرت صغری و بازگشت علما به تهران، عین‌الدوله به هیچ‌کدام از خواسته‌های آزادی‌خواهان روی خوش‌نشان نداد. مجدالاسلام که وابستگی خود به انجمن مخفی را همه جا علنی بر زبان می‌آورد و در بدگویی به عین‌الدوله هم افراط می‌کرد و نیز مقالات انتقادی او در روزنامه ادب که معایب استبداد را علناً باز می‌گفت، مورد خشم صدراعظم قرار گرفت.

او در ۲۴ ربیع‌الثانی ۱۳۲۴ (۱۶ ژوئن ۱۹۰۶) همراه با میرزا آقا تاجر اصفهانی و میرزا حسن رشدیه دستگیر و به کلات نادری تبعید گردیدند. در خصوص او یحیی دولت‌آبادی معتقد است: «مجدالاسلام، سر پر شوری داشت. هر چند عین‌الدوله در پاسخ اعتراض آیت‌الله طباطبایی می‌گوید: «مجد بابی است»۱۲، اما همه می‌دانند که این تهمتی بی‌اساس است. گویا آنان را به جرم شب‌نامه نویس گرفته‌اند.» یا ناظم‌الاسلام آورده است: «او را به سبب مقالاتش دستگیر کرده‌اند. او در روزنامه ادب، مقاله‌ای با عنوان «تدین مایه تمدن» نوشت و نیاز مردم به مجلس مؤسسان و قانون و عدالت و مساوات را به‌صراحت بیان کرد.»۱۳

اما مجدالاسلام در تبعید هم دست از مبارزه برنمی‌دارد. او در نامه‌ای به یار و همشهری‌اش ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد: «برای آزادی من تلاش نکنید، کاری کنید، اساس کار درست شود؛ و این‌گونه مجازات‌های غیرقانونی متوقف گردد. او بر استقرار حکومت قانون تأکید کرده، شکر می‌کند که در راه آزادی گرفتار شده است.»۱۴

البته مدت تبعید مجدالاسلام طولانی نبود، چرا که در پی عزل عین‌الدوله و صدور فرمان مشروطه، حکم آزادی تبعیدیان نیز صادر شد (جمادی‌الثانی ۱۳۲۴/ آگوست ۱۹۰۶)، هر چند مجدالاسلام از رفتن به تهران ممنوع گردیده بود، اما او به تهران بازگشت و روزنامه «ندای وطن» را (در ذی‌القعده ۱۳۲۴/ دسامبر ۱۹۰۶) منتشر کرد.۱۵

هر چند در آغاز مشروطه، عده‌ای از مردم و علمای کرمان قصد داشتند او را به وکالت مجلس انتخاب کنند، اما او روزنامه‌نویسی را ترجیح داد. ندای وطن تا پیش از به توپ بستن مجلس منتشر می‌شد و بعد از این واقعه، مدتی تعطیل و دوباره دایر گردید. در شماره سه ندای وطن دوره جدید، به مناسبت مرگ ملکم‌خان، مجدالاسلام مقاله‌ای نوشت و آن را «فاجعه ادبی» خواند. به دین سبب روزنامه تعطیل و مجدالاسلام مدتی در باغ شاه زندانی گردید.۱۶

در دوره استبداد صغیر، زمانی که آزادی‌خواهان بختیاری، اصفهان را فتح کرده، قصد حمله به تهران و اعادۀ مشروطه را داشتند، مجدالاسلام به دستور انجمن مخفی به اصفهان رفت. درباره این سفر او شایعات زیادی درگرفت که او واسطۀ دربار و بختیاری‌ها شده است؛ اما دکتر دانشور علوی به مجاهدالسلطان ـ از آزادی‌خواهان بختیاری معروف به «مجاهدین شهری» که در جریان حمله به تهران، همیشه در کنار سردار اسعد و صمصام‌السلطنه بود ـ می‌نویسد: «سه نفر از طرف دربار به اصفهان آمدند که بختیاری‌ها را بازگردانند. از سوی آزادی‌خواهان مجدالاسلام کرمانی که رابطه نزدیکی با سران بختیاری داشت، همراه دو نفر دیگر به اصفهان آمدند و فعالیت فرستادگان دولت را خنثی ساختند، چراکه مجدالاسلام با سران بختیاری به‌ویژه سردار اسعد رابطه دوستانه داشت.»۱۷

بعد از پیروزی انقلاب و عزل محمدعلی شاه، مجدالاسلام به سبب همان سفر اصفهان، مورد سوءظن عده‌ای از مشروطه‌خواهان قرار گرفت و در باغ شاه بازداشت شد. چنان که محیط طباطبایی در این خصوص آورده است: «روزنامه ندای وطن و صاحب‌امتیاز ادیب آن از تهران تبعید شد».۱۸

آری، مجدالاسلام کرمانی بعد از آن همه مبارزات و خدمات فرهنگی به انقلاب مشروطه، از تهران تبعید و به زادگاهش، کرمان بازگشت، هر چند مدتی بعد از او دلجویی کردند و حکم ریاست معارف و اوقاف کرمان به نام او صادر شد.

مجدالاسلام که عمر خود را به مبارزه با استبداد و استقرار مشروطیت گذاشته بود و با مقالات خود در روزنامه‌های مختلف، موجبات بیداری مردم شده بود، اگر وساطت برخی از دوستان قدیمی او نبود، چه‌بسا بعد از انقلاب مشروطه، جان خویش را از دست می‌داد. او محترمانه به زادگاه خویش تبعید گشت و چندی بعد در راستای دلجویی از او، حکم ریاست اداره معارف و اوقاف کرمان برای او صادر گردید و نهایت لطف دوستان او، اعطای یک قطعه نشان درجه اول علمی طلا از طرف وزارت علوم به وی بود

[بازخوانی سند]:

[نشان چاپی]: شیر و خورشید ـ مطبعه دولتی

وزارت معارف و اوقاف

[تاریخ]: یازدهم برج اسد/ لوی‌ئیل ۱۳۳۴

هو

نظر به مساعی جمیله آقای مجدالاسلام کرمانی که همواره در خدمت به عالم معارف کاملاً به منصه بروز آورده، از برای قدردانی و تشویق ایشان یک قطعه نشان درجه اول علمی طلا از طرف وزارت علوم در حق مشارالیه اعطاء می‌شود.

صحیح است

[امضا]: مرتضی کمال‌الملک.

مجدالاسلام حدود یک سال رئیس فرهنگ و اوقاف کرمان بود و بعد به کلی از کارهای دولتی کناره گرفت و در سال ۱۳۰۲ ش/ ۱۹۲۳ م. در کرمان فوت کرد و در آرامگاه خانوادگی‌اش، تخت درگاه قلی بیگ به خاک سپرده شد.

آثار مجدالاسلام؛ روزنامه‌ها

اما در خصوص آثار مجدالاسلام در عرصه روزنامه‌نگاری می‌توان به این موارد اشاره نمود: او بعد از سه سال فعالیت در روزنامه ادب، روزنامه ندای وطن را در سال ۱۳۲۴ ق/ ۱۹۰۶ م. منتشر نمود که شامل مقالات آن اغلب سیاسی بود و در آن مفاهیمی چون مشروطه، آزادی، پارلمان، حقوق و... را برای مردم توضیح می‌داد.

شایان ذکر است مجدالاسلام که خود از پیشروان ساده‌نویسی است، در روزنامه ندای وطن مقالات دنباله‌داری به نام «پارسی گو ز آن که نغز و دلکش است» می‌نوشت. او در این مقالات لزوم به کار بردن کلمات ساده فارسی را گوشزد می‌کرد.۱۹

ندای وطن در واقع، ناشر افکار اجتماعی مجدالاسلام بود. او سقوط مجلس و تعطیل آزادی را ساده‌انگارانه و تنها ناشی از خوی استبدادی محمدعلی شاه قاجار نمی‌دانست و عوامل زیادی را مسبب این جریان معرفی می‌کند از جمله: تشکیل قشون ملی «گارد ناسیونال» و مسلح شدن انجمن‌ها در برابر قشون دولتی را یکی از عوامل مؤثر در انحطاط مجلس برمی‌شمرد و هر چه در روزنامه خود فریاد می‌زد که: «دولت و ملت از هم جدا نیست و تشکیل قشونی در برابر دولت به مصلحت آزادی و مشروطه نیست، به گوش کسی فرو نمی‌رفت.» و بارها متذکر می‌شد: «فحاشی روزنامه‌ها، تندروی و دخالت انجمن‌ها در امور دولت و مجلس، سرانجام منجر به رویارویی دولت و ملت می‌شود»، صدای او در فریادهای زنده باد و مرده باد گم می‌شد.۲۰

مجدالاسلام بارها تذکر می‌داد که تصور انجمن‌ها از نیروهای مسلح غلط است و تعداد فداییان مجلس و آزادی بسیار کمتر از آنی است که تصور می‌کنید، گوش شنوایی نبود؛ تا در روز به توپ بستن مجلس، عده بسیار کمی برای دفاع حاضر شدند که آنان نیز مجبور شدند پراکنده شوند.۲۱

مجدالاسلام روش روزنامه‌نگاری خود را چنین معرفی می‌کند: «من فقط عقیده خویش را می‌نویسم، نه پسند عوام یا خواص را، هر چند در این راه آسیب زیادی دیده‌ام اما برخلاف وجدان خود نمی‌نویسم.۲۲ به عقیدۀ محیط طباطبایی؛ ندای وطن روزنامه سیاسی بود» و بر استقلال ایران تأکید دارد، به‌ویژه از نفوذ روسیه و انگلستان انتقاد می‌کند.۲۳

«کشکول»؛ روزنامه فکاهی بود که در ۴ ورق و شامل کاریکاتورهای سیاسی بود که ضمیمۀ روزنامه ندای وطن منتشر می‌شد. زنده‌یاد باستانی پاریزی در این باب معتقد است: «غرض مجدالاسلام از چاپ کاریکاتورها، برانداختن عادت زشت و نشان دادن راه و رسم تمدن بوده است.۲۴

«محاکمات» روزنامه دیگری بود که از سال ۱۳۲۵ ق/ ۱۹۰۷ م. در تهران منتشر می‌شد و به تعبیری، ارگان وزارت دادگستری بود. روزنامۀ «الجمال» ضمیمه ندای وطن و از سال ۱۳۲۵ ق/ ۱۹۰۷ م. چاپ و تنها ۳۵ شماره از آن منتشر گردید. در این روزنامه تنها مواعظ سید جمال واعظ اصفهانی چاپ می‌شد و بعد از تبعید سید جمال از تهران، تعطیل شد.۲۵

کتاب‌ها؛

گذشته از رویای صادقانه، مجدالاسلام شرح مفصلی از وقایع دوران خود تحریر کرده است که می‌توان به این آثار اشاره نمود:

«سفرنامه کلات» در دو جلد چاپ شده است که در آن مجدالاسلام به شرح دستگیری خود و شرایط دشوار تبعیدگاه پرداخته است. این کتاب آیینه روشنی از شرایط دشوار روزگار سخت و غم‌انگیز مردم فرو دست و کشاورزان و کارگران و ظلم و تجاوز حکام و مأموران دولتی است و خواننده را با شرایط اقتصادی و اجتماعی و علل نهضت مشروطه آشنا می‌کند. در مجموع، فریاد او از بی‌قانونی و روحیه قانون‌گریزی و بی‌نظمی کارگزاران دولتی و مسئولان بلند است.۲۶

«تاریخ انحطاط مجلس»؛ در این کتاب، مجدالاسلام علل به توپ بستن مجلس را با قلمی ساده تحریر کرده است. او همچنین شرحی از وقایع و مناسبات و زد و بند عمال روس و انگلیس، به ویژه واقعه تنباکو ارائه می‌دهد. او همه مناسبات و روابط جامعه را به نقد کشیده مثلاً درباره موقوفات و غارت آن‌ها، درباره شیوه ایلیاتی اداره مملکت، درباره حقوق‌بگیران، به‌ویژه مواجب‌بگیران بدون شغل چون شاهزادگان و... درباره تأسیس مدارس جدید و...

البته مجدالاسلام صرفاً به انتقاد اکتفا نکرده بلکه ارائه طریق می‌کند مثلاً در مورد کشاورزی معتقد است که باید املاک بین کشاورزان تقسیم شود و برای تأمین مخارج شرکتی تأسیس گردد که حامی دهقانان باشد. مجدالاسلام معتقد است؛ اساس و فکر مشروطه بسیار منطقی بوده ولی مجریان و وکلا و نادانی و رشوه‌گیری عمال دولتی و دخالت‌ها و تندروی انجمن‌ها موجب سقوط مجلس گردیده است.۲۷

گذشته از نویسندگی، مجدالاسلام شاعری توانا نیز بوده است. مجموعه «شهر خاموشان» را درباره شرایط و بی‌قانونی عدلیه روزگار خود سروده که منتشر نیز گشته است. او با وجود آن که خود مجتهد و عالم اسلامی است، به آزادی مذهب و مشرب اعتقادی عمیق دارد. چندین قصیده در خصوص جشن سده سروده است که در مجموعه اشعار چاپ نشده‌اش موجود است.

در خصوص لقب مجدالاسلام نیز گفتنی است، در ابتدا ظل‌السلطان (حاکم اصفهان) به او لقب «مجدالعلماء» داده است و سپس طبق فرمانی از سوی مظفرالدین شاه قاجار به او لقب «مجدالاسلام» داده شد.

بد نیست در انتهای این جزیده، اشاره‌ای به برادر احمد مجدالاسلام کرمانی که او نیز یکی از اندیشمندان، مبارزان و شخصیت‌های علمی ایران، یعنی محمود دبستانی (درگاهی) داشته باشیم.

محمود درگاهی معروف به «امین‌الاسلام» که به مانند مجدالاسلام، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خاندان قلی‌بیگ آغاز نموده بود ـ و به گفتۀ باستانی پاریزی؛ دارای حافظه‌ای قوی و مسلط بر تاریخ ایران بود و مقالات متعددی از او در دوره‌های اول و دوم مجله آینده به چاپ رسیده است۲۸ ـ بعدها و به‌ویژه بعد از نهضت مشروطه و در جریان اوج فعالیت حزب دموکرات کرمان، با این حزب همکاری نزدیکی داشت؛ چنان که در جریان همراهی حزب دموکرات با آلمانی‌ها و تعدادی از نیروهای ژاندارمری در سال ۱۲۹۵ ش/ ۱۹۱۶ م؛ که منتهی به قیام برعلیه انگلیسی‌ها در کرمان و تعطیلی تمام مراکز آنان (کنسولگری انگلیس در کرمان، مدارس مرسلین، بانک شاهی و...) و اخراج آنان شد، به عنوان یکی از رهبران این قیام، نقشی مؤثر داشت. هر چند چندی بعد بدین واسطه به همراه تعداد دیگری از رهبران حزب دموکرات به شیراز تبعید و مدتی در زندان بود.

محمود دبستانی همچون برادرش مجدالاسلام در عرصه روزنامه‌نگاری نیز یدی طولی داشت و افزون بر نگارش مقالات متعدد در روزنامه‌های آن دوران، روزنامه «نامه فرهنگ» را در کرمان منتشر نمود. محمود دبستانی که به‌واسطۀ جدش «درگاه قلی بیگ، ابتدا نام خانوادگی «درگاهی» را انتخاب نموده بود، بعدها به دلیل آن که محمدخان درگاهی، رئیس نظمیه این فامیل را گرفته بود، محمود درگاهی را مجبور نمود تا از این فامیل چشم‌پوشی نماید و او به ناچار نام خانوادگی «دبستانی» را انتخاب کرد.

محمود دبستانی در عرصه نمایندگی مجلس نیز در کرمان از رکورد قابل‌توجهی برخوردار است، چراکه او از دورۀ هفتم از کرمان پا به مجلس شورای ملی گذاشت تا دورۀ سیزدهم، در هفت دوره در مجلس حضور داشت. محمود دبستانی البته بعد از کناره‌گیری از مجلس، به کرمان بازگشت و عهده‌دار سمت‌های اجتماعی و فرهنگی بود و در نهایت در سن نود سالگی در خرداد ۱۳۴۳/ ژوئن ۱۹۶۴ فوت و در کنار جدش و برادرش مجدالاسلام کرمانی، در تخت درگاه قلی بیگ دفن گردید.

یادداشت‌ها و پی‌نوشت‌ها:

۱. مجدالاسلام کرمانی، احمد: تاریخ انحطاط مجلس، مقدمه و تحشیه، محمود خلیل‌پور‌، اصفهان: دانشگاه اصفهان، ۱۳۵۱، مقدمه.

۲. آیت‌الله حاج شیخ ابوجعفر مجتهد، فرزند ارشد آیت‌الله حاج‌آقا احمد مجتهد و پدر آیت‌الله حاج میرزا محمدرضا مجتهد کرمانی است که بعد از پدر، سال‌ها رهبری متشرعین کرمان را بر عهده داشت و حتی در جریان اولین درگیری فرقه‌ای و شورش شال‌بافان کرمانی، چندی به مشهد مقدس تبعید گشت. جهت اطلاع بیشتر نک: نیک‌پور، مجید: نام‌آوران علم و اجتهاد کرمان، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، ۱۳۷۳، بخش خاندان احمدی.

۳. منظور سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی و میرزا نصرالله بهشتی مشهور به ملک‌المتکلمین؛ دو نفر از رهبران معروف مبارزات دوران مشروطه است. شایان ذکر است جمال‌الدین واعظ که بعد از به توپ بستن مجلس، از تهران خارج شد، در نهایت در بروجرد و توسط عمال محمدعلی شاه قاجار به قتل رسید و ملک‌المتکلمین نیز که سخنوری چیره‌دست و تأثیرگذار در عصر مشروطه بود، بعد از واقعۀ به توپ بستن مجلس، دستگیر و در باغ شاه به قتل رسید.

۴. همان، مقدمه؛ صفایی، ابراهیم: اسناد نویافته. تهران، ۱۳۴۹، ص ۳۱۵؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم: حضورستان، تهران: ارغوان، ۱۳۶۹، ص ۱۸.

۵. ظل‌السلطان؛ مسعود میرزا ظل‌السلطان، پسر ارشد ناصرالدین‌شاه قاجار است و به‌رغم آن که چند سال از مظفرالدین شاه بزرگتر بود، اما چون مادرش عفت‌السلطنه، از دودمان شاهان قاجار و از زن‌های عقدی ناصرالدین‌شاه نبود، نتوانست عنوان ولیعهدی را به دست آورد و سال‌ها عهده‌دار حکومت مازندران، ترکمن‌صحرا، سمنان، دامغان، فرمانفرمایی فارس و (۳۵ سال) حکمرانی و به تعبیری شاهی بدون تاج و تخت بر اصفهان را در کارنامه خویش دارد.

۶. صفایی، ابراهیم: اسناد نویافته، ص ۳۲۱.

۷. سلطان عبدالمجید میرزا، پسر سلطان احمد میرزا عضدالدوله و نوه فتحعلی‌شاه، معروف به عین‌الدوله که سمت‌های متعددی را عهده‌دار بود و در دوران مشروطه، به عنوان صدراعظم مظفرالدین شاه قاجار و به‌واسطه استبداد ذاتی و دستوراتش، از شهرتی زیاد برخوردار است.

۸. ناظم‌الاسلام کرمانی‌، محمد: تاریخ بیداری ایرانیان. تهران‌: امیرکبیر، ۱۳۸۷، ص ۱۸۵.

۹. باستانی پاریزی، محمدابراهیم: فرمانفرمای عالم. تهران: علمی، ۱۳۶۸، ص ۱۵۷.

۱۰. ناظم‌الاسلام کرمانی‌، محمد: تاریخ بیداری ایرانیان، ص ۳۵۹.

۱۱. همان، ص ۳۶۱.

۱۲. دولت‌آبادی، یحیی: حیات یحیی، ج ۲، تهران: عطار و فردوسی، ۱۳۷۱، ص ۶۵؛ ملک‌زاده، مهدی: تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. تهران: علمی، ۱۳۷۱، ص ۲۷۵.

۱۳. ناظم‌الاسلام کرمانی‌، محمد: تاریخ بیداری ایرانیان، ص ۱۸۸.

۱۴. همان، ص ۱۸۹.

۱۵. همان، ص ۲۰۰.

۱۶. مجدالاسلام کرمانی، احمد: تاریخ انحطاط مجلس، ص ۵۲.

۱۷. دانشور علوی، نورالله مجاهدالسلطان: جنبش وطن‌پرستان اصفهان و بختیاری‌، تهران: آنژان، ۱۳۶۷، ص ۸۳.

۱۸. محیط طباطبایی، محمد: تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران‌، (بی‌جا)‌: بعثت، ۱۳۶۶، ص ۱۱۹.

۱۹. مجدالاسلام کرمانی، احمد: ندای وطن، سال ۱، شمارۀ ۱ تا ۱۴۵‌، ۱۱ ذیقعده تا غره ذی‌حجه ۱۳۲۵ ه. ق.

۲۰. آجودانی، ماشاءالله: مشروطۀ ایرانی، تهران: نشر اختران، ۱۳۸۷، ص ۲۴ و ۲۵.

۲۱. مجدالاسلام کرمانی، احمد: تاریخ انحطاط مجلس، ص ۹۱.

۲۲. همان، ص ۶۱.

۲۳. محیط طباطبایی، محمد: تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران‌، ص ۱۴۱؛ صدر هاشمی، محمد: تاریخ جراید و مجلات ایران. ج۲، اصفهان: نشر کمال، ۱۳۶۳، ص ۲۸۸.

۲۴. باستانی پاریزی، محمدابراهیم: حضورستان، تهران: ارغوان، ۱۳۶۹، ص ۳۹؛ براون، ادوارد: تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت. ترجمه و تعلیقات محمد عباسی، ج ۱، تهران: علم، ۱۳۸۶، ص ۳۹.

۲۵. صدر هاشمی، محمد: تاریخ جراید و مجلات ایران. ج۲، ص ۲۴۸؛ براون، ادوارد: تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ص ۶۷.

۲۶. مجدالاسلام کرمانی، احمد: تاریخ انحطاط مجلس، ص ۶۶.

۲۷. همان، ص ۱۳۸، ۱۶۵، ۱۶۹، ۲۳۸، ۲۴۲.

۲۸. باستانی پاریزی، محمدابراهیم: حضورستان (افشارها در تاریخ و سیاست کرمان)، ص ۲۲۵.