لهجه در موسیقی

سید فؤاد توحیدی
سید فؤاد توحیدی

موسیقی یک زبان هنری و زبان لهجه‌پذیر است. در همین زبان پارسی خودمان اگر با لهجه‌های مختلف آشنا باشیم با شنیدن چند جمله از یک فرد می‌توانیم به هویت قومی او پی ببریم. جدا از بحث اصطلاحات و واژه‌های بومی و حتی گویش‌ها چگونه است که افراد مختلف با خواندن یک متن واحد هویت و شناسنامه‌ای برای خود دارند که در ادای واژه‌ها آن را هویدا می‌کنند؟ آیا لهجه چیزی جز موسیقی است؟ شخصاً ترجیح می‌دهم در این باره اظهارنظری نکنم چون خود من هم به‌درستی آن مشکوکم!

قبل از ورود به بحث لهجه در موسیقی باز به سراغ زبان پارسی می‌روم. فرض کنید غزلی از یکی از شعرا را به یک دانش‌آموز می‌دهیم تا بخواند و همان شعر را به یک مجری بامعلومات و خوش لحن می‌سپاریم تا خوانش کند. روشن است تأثیری که لحن و خوانش مجری بر شنونده می‌گذارد قابل مقایسه با خوانش دانش‌آموز نیست. مسلماً تلفظ مجری بر معنا و لحن می‌تواند حس و حال و هوای متن را به زیبایی منتقل کند. این اختلاف خوانش دقیقاً قابل قیاس با اختلافی است که در اجرای یک قطعه موسیقی توسط یک هنرجو و یک نوازنده حرفه‌ای وجود دارد. هنرجو مقلد است و فقط سعی در اجرای آن دارد ولی حس او معمولاً در قطعه شنیده نمی‌شود ولی اگر همان قطعه را یک نوازنده حرفه‌ای بنوازد کاملاً حال و هوای خود را به‌وسیله اجرای نت‌ها منتقل می‌کند و به‌نوعی در قطعه حضور خود و احساسش را نمایان می‌کند. به عبارتی آن مجری و این نوازنده به کلمات و نغمه‌ها روح می‌دمند. در مواردی آن‌قدر در این امر موفق‌اند که دیگر فرقی نمی‌کند چه می‌خوانند و چه می‌نوازند. هر چه اجرا کنند عالی و شنیدنی است چون آن‌ها به واژه‌ها و نت‌ها پر و بال می‌دهند و غنا می‌بخشند. باز هم پارسی رهایم نمی‌کند! این بیت سعدی را حتماً شنیده‌اید:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

حال اگر فردی مصرع اول را سؤالی بخواند و در مصرع دوم نه را به‌عنوان جواب سؤال فرض کند و بقیه مصرع را هم در توضیح جواب منفی‌اش، کل معنای بیت برعکس می‌شود.

تمام این سه مثال ادبی که گفته شد را می‌توان برای زبان موسیقی نیز در نظر گرفت. چگونه یک قطعه موسیقی ثابت با حالات مختلف و حس‌های گوناگون اجرا می‌شود که حتی در مواردی تأثیری متضاد بر شنونده بر جای می‌گذارد؟

این همان لهجه موسیقایی است که در موسیقی به آن آرتیکلاسیون (Articulation) گفته می‌شود که یک واژه فرانسوی است و در پارسی مفصل‌بندی، جمله‌بندی و جمله‌پردازی ترجمه شده است. آرتیکلاسیون هنر دمیدن روح در کالبد بی‌جان اصوات است. مطمئناً هر اجرای موسیقایی هنری نیست و در موارد بسیاری فقط سر و صداست. برای همین است که خصوصاً در چند دهه اخیر اجراهای فاخر موسیقی بسیار اندک بوده‌اند و موسیقی ایرانی به یک موسیقی کسل‌کننده و تکراری تبدیل شده است. افراد معدودی بوده‌اند که در این چند دهه پرچم موسیقی ایرانی را بالا نگه داشته‌اند و با آثار مؤثر و احساسی خود باعث جلب مخاطب حرفه‌ای موسیقی شده‌اند. شاید این سؤال پیش بیاید که آرتیکلاسیون مخصوص موسیقی تنال غربی و خصوصاً موسیقی کلاسیک آن ناحیه است و در موسیقی ایرانی محلی از اعراب ندارد ولی به‌زعم من هر نوع موسیقی چه تنال و چه مُدال تحت تأثیر آرتیکلاسیون هستند. به طور کلی طراحی حسی یک قطعه در موسیقی را آرتیکلاسیون گویند. یک هنرمند وقتی می‌تواند یک آرتیکلاسیون عالی برای یک قطعه موسیقی طراحی کند که دارای حس قوی، معلومات موسیقایی و همچنین ادبی و جامعه‌شناسی و تاریخی و سازشناسی باشد.

مطمئناً جای سؤال پیش می‌آید که معلومات ادبی، جامعه‌شناسی، تاریخی و سازشناسی چه تأثیری در آرتیکلاسیون دارند؟ فرض کنید قصد اجرای اصیل و ناب یکی از آثار عارف قزوینی با حفظ ویژگی‌های حسی و تاریخی را داریم. برای این کار باید آشنایی کامل با حال و هوای آن دوره، شناخت شخصیتی آهنگساز، شناخت اصول نوازندگی آن دوره، سونوریته (صدادهی) سازهای آن دوره، پی بردن به نوع موزیکالیته (حس نواختن) و وسعت صدادهی سازها و ترکیب رایج سازبندی داشته باشیم تا بتوانیم یک طراحی کامل برای اجرای مناسب و هماهنگ با حال و هوا و احساسات عارف قزوینی داشته باشیم وگرنه اگر بر اساس حال و هوا و اصول نوازندگی امروز قطعه را بنوازیم برداشت و تأویلی است از قطعه اصلی.

همان‌گونه که حتماً می‌دانید تکنیک نوازندگی سازها در زمان قاجار بسیار متفاوت با سبک‌های نوازندگی امروز است. برای مثال نوازندگان تار این ساز را بسیار شلوغ و با مضراب‌های خشن و پرسرعت می‌نواختند. تار آن‌ها نیز تا قبل از درویش خان پنج سیم بوده است. کمانچه‌ها نیز یک سیم کمتر از امروز داشته‌اند و کمان‌کشی روی سیم‌ها به‌نوعی بوده است که صدایی تودماغی و کدرتر نسبت به کمانچه‌های امروز داشته‌اند. سازبندی آن دوره هم شامل یک تار، یک کمانچه، یک دایره و یک تنبک بوده است که گاهی تنبک و یا دایره حذف می‌شده‌اند. دانستن تمام این‌ها در اجرای قطعات مربوط به آن دوره مؤثر است.

برای طراحی و آرتیکلاسیون توجه اصلی به موزیکالیته (حس اجرا)، سونوریته (تولید صدای درست)، نوانس (مقدار و درجه شدت اجرای نت‌ها) و داینامیک (چگونگی نواختن نت‌ها) است.

نوانس نشان‌دهنده قوت و ضعف نت‌هاست و داینامیک مشخص می‌کند یک قطعه را با چه ولومی اجرا کنیم تا حالت واقعی آن را القاء کند. داینامیک به دو صورت است نخست داینامیک استاتیکی و دوم داینامیک متغیر.

در داینامیک استاتیکی نت‌های یک قطعه همگی با یک شدت نواخته می‌شوند و نوازنده با توجه به نماد داینامیکی که در قطعه ذکر شده تا تغییر نکردن نماد، همه نت‌ها را با همان شدت مشخص شده می‌نوازد ولی در داینامیک متغیر نت‌ها به‌صورت تدریجی آرام یا بلند اجرا می‌شوند. نمادهایی که در داینامیک استاتیکی برای نشان دادن شدت نت‌ها به کار می‌روند عبارت‌اند از پیانو (به معنی آرام)، فورته (به معنای قوی)، متسو یا متزو (به معنای نصف یا متوسط شدت اصلی)، پیانیسیمو (بسیار ملایم)، فورتیسیمو (به معنای بسیار قوی).

اصطلاحات به کار گرفته در داینامیک متغیر هم عبارتند از کرشندو (به معنی بلندتر شدن تدریجی) و دکرشندو و یا دیمینوئندو (به معنی آرام نواختن تدریجی)، در موزیکالیته و آرتیکلاسیون از علائم و تکنیک‌های دیگری نیز استفاده می‌شود. برای مثال گلیساندو (سُر دادن نغمه)، خط اتصال (متصل اجرا کردن چند نت غیر همنام)، خط اتحاد (متصل اجرا کردن چند نت همنام)، استاکاتو (نصف کردن ارزش زمانی نت‌ها)، استاکاتیسیمو (اجرای یک‌چهارم ارزش زمانی نت‌ها)، آکسان یا اَکسنت (محکم نواختن)، لگاتو (اجرای پیوسته چندین نت)، تنوتو (اجرای دقیق ارزش زمانی نت)، مارکاتو (شمرده و بلند)، مارکاتیسیمو (شدیدتر و شمرده‌تر از مارکاتو)، پیتسیکاتو یا پیتزیکاتو (اجرای زخمه‌ای نت‌ها با انگشت در سازهای کمانی)، ترمولو (اجرای لرزان صدای یک نت)، ویبراتو (لرزاندن) و ...

علاوه بر موارد گفته شده تمپو (سرعت قطعه) و توقف هم در آرتیکلاسیون نقش ویژه‌ای ایفا می‌کند.

اکثر اصطلاحات و تکنیک‌های گفته شده در موسیقی ایرانی هم به کار می‌روند. تعدادی از آن‌ها از قبل وجود داشته‌اند، تعدادی به‌مرور به موسیقی و طرز نوازندگی اضافه شده‌اند و تعدادی در حال ورود به موسیقی ایرانی هستند.

بعضی از تکنیک‌ها نیز منحصراً در موسیقی ما به کار می‌روند. مانند خراش، شلال، تک‌ریز، دراب، دراب چپ، فشار روی خرک، پنجه‌کاری و...

تِنُر وارد می‌شود...

مسعود نکویی
مسعود نکویی

آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر و کر، پژوهشگر و نویسنده

من صدای نافذی دارم و هروقت وارد میشم التو و باس منو چپ‌چپ نگاه می‌کنن، چه در وکال‌ها و چه در خطوط با کلام، خب آهنگسازها وقتی این‌قدر خط منو به التو و سپرانو نزدیک می‌نویسن چاره‌ای ندارم جز اینکه قوی‌تر بخونم تا کوکم حفظ بشه. درسته، آواز هم بلدم اما توی بعضی آواها و کلمات که انتهای زبان و نرم‌کامم درگیر میشه نمی‌تونم خیلی آروم بخونم. خانوم/آقای آهنگساز! یجوری بنویس که من متهم ردیف اول نشم. وقتی باید تکخوانی کنم توی جمع کُر، کار آسون‌تره چون آزادانه قسمت‌های اوج رو میخونم اما امان از وقتی که تکخوان باید نت‌های بم بخونه و هم‌زمان باهاش بخش‌های دیگه کُر در اوج میخونن، عملاً صدای تکخوان شنیده نمیشه پس لطفاً جوری بنویسین که تکخوان شنیده بشه.

برای تنور توی کر حداکثر تا سل بالا می‌نویسم چون بالاترش برای کریست‌های آماتور سخته، البته اکثر تنُرها چون فکر می‌کنن تکخوان‌های خوبی هستن و ذاتاً خواننده!...، سعی می‌کنن صداشونو به صدای دیگران بچربونن تا بیشتر شنیده بشن. این بیماری در سپرانو هم وجود داره که بعداً درباره‌اش صحبت می‌کنیم. من چابک و جذاب و خوش‌رنگ هستم و وقتی جای صدای سر خودمو پیدا می‌کنم و پیوسته و یکدست توی رجیسترهای مختلف می‌خونم مثل یک عاشق برای معشوقم دلبری می‌کنم. گاهی سبک و پرشتاب که رهبر گروه مجبور میشه بهم تذکر بده که تمپو را رعایت کنم و گاهی سنگین و کم جون که مجبورم نفس بیشتری هزینه کنم، من شیطون تر از باس هستم اگرچه باس همیشه احترامش مث عمو بزرگه واجبه اما منم همون داداش و دایی مهربونم.

گاهی اوقات قبل از اجرا اضطراب و دلهره خاصی با طعم مخلوط تلخ و ترش و شیرین به تمامی اعضای گروه وارد می‌شه و ممکنه که تا آخر اجرا همراه اون‌ها بمونه. اگر نتونیم این چالش را به فرصت تبدیل کنیم ممکنه در اجرا اختلال ایجاد کنه و کیفیت اجرا رو پایین بیاره.

یک خواننده دیگر:

معمولاً در این مواقع تنها کسانی که می‌تونن به گروه انگیزه بدند و اون حال بد رو از بین ببرن اعضای گروه تنر هستند. ما بارها دچار اضطراب پیش از اجرا و ترس از صحنه می‌شیم. در این موقعیت‌ها سُپرانو و آلتو نمی‌تونن همدیگر را آرام کنن و اعضای باس که اصلاً به این چیزها اهمیت نمی‌دهند، فقط تنرهای گروه می‌مانند که با انرژی و لبخندی که می‌زنند آرامش را مهمان دل هم‌گروهی‌هایشان می‌کنند و با حس شوخ‌طبعی که دارند شادابی را پیش از اجرا برای گروه ایجاد می‌کنند.

اعضای تنُر در گروه خیلی محبوب‌اند، یک جورایی مثل برادر بچه‌های گروه هستند. بعد از اتمام اجراها حال هم‌گروهی‌هایشان را می‌پرسند و سعی می‌کنند در هر شرایطی گروه را منسجم نگه دارند. این برادرهای مهربان سعی می‌کنند کینه و حسادت را از گروه دور نگهدارند و نگذارند اعضای گروه از همدیگر دلخور شوند. حتی زمانی که مشکلی برایشان پیش آمده آن را پنهان می‌کنند زیرا گروه را مثل خانواده خود می‌دانند و هرگز حاضر نیستند گروه را نگران کنند.

در اجراهایی که ملودی اصلی با آن‌هاست با صدای مخملی‌شان تمام توجه‌ها را به خود جلب می‌کنند و برای یک اجرای بی‌نظیر تلاش می‌کنند. اکثر شنونده‌ها صدای تنر را می‌پسندند چون می‌توانند هرچند بار که دوست دارند به آن گوش بدهند و از آن خسته نشوند.

یادگیری:

حالا وقت نوشتن احساسات شما بر اساس خط تنُر در پارتیتوره، برای گروه‌های دیگه بر اساس تنر نقش‌های زیبا بنویسید.