https://srmshq.ir/4myer0
«نه خوشنام را در رنج و نه مرد بخرد را بر نیاز دیدم»
ترجمه از متن پَهلَوی (خیم و خرد فرخ مرد)
در بخش نخستین این بحث در شمارۀ پیشین به پایبندی و گرایش ایرانیان باستان به خرد و خرداندیشی با توجه به اندرزنامههای کهن پی بردیم و نمونههایی از ترجمۀ عبارتهای این نوشتارهای پَهلَوی در ستایش و یادکرد از جایگاه بلند خرد و همچنین خردگرایی خرداندیشی را یاد کردیم و اشارهای کوتاه کردیم به گفتوگوهای آمده در کتاب «مینوی خرد» میان دو نماد (شخصیتها) در آن کتاب، اینک ادامۀ همان مقاله در بخش دوم را میخوانیم.
در دنبالۀ همین گفتوگوی دو نمادِ کتاب میخوانیم «اهریمن بدکار و دیوان را شکست دادن و از دوزخ تاریکِ بی بَها رَستن چنین ممکن است. وقتی که مینوی خرد را به پشتیبانی گیرند، همچنین با «شکستن کالبد دیوان و ناپدید کردن آنان از نظر مردمان به سبب برترین افزار که خرد است، بهتر انجام گیرد» (مینوی خرد، ۱۳۷۹: ۶۱) که از آن میتوان چنین برداشت کرد که در وجود انسان هم راه با ویژگیهای خردی و نکوپندار، ویژگیهای ناپسند و تباهی آفرین که از آنها در بخش نخستین این نوشته یاد شد نیز میتواند ببالد و رشد کند که انسان خردمند و دانشی برای غلبه بر آنان ابزارهایی در وجود خود دارد مانند خرد ذاتی (آسن خرد) و خرد آموختنی (گوش سرود خرد) که با تکیه بر این دو میتواند امید، رضایت، دینورزی، مشورت و ... از همه سودمندتر و مهمتر «خرد» را پیشه کند و در همۀ امور زندگی این خردورزی زمینهساز درست اندیشی و درستگفتاری و درستکرداری وی گردد.
اهورامزدا، «خدای خرد» است و در کنار خود، مشاورانی خردمند (فرشتگان) چون و هومن، امشاسپند خرد» دارد و در میان ایزدان نیز بانویی به نام «چیستا» الهه بانوی دانش و دانایی دارد (موسوی، ۱۳۸۷: ۱۰۱)، در اندیشهوریِ آیین زردشت، هستی یا پیدایش جنبش و آفرینش بر خواست و آهنگ و خرد اورمزد (خداوند) استوار است و در زبان اوستایی نیز این «خواست و خرد» معنایی ستوده و بلندپایه دارد که در واژۀ «خرتهو،xrathu» نموده میشود و این واژه در معنایی «خرد ایزدی» است. (به نقل از ثاقبفر، ۱۳۷۷: ۱۲۰)
از این پاراگراف و نوشتههای دیگری مانند آن، درمییابیم که ایرانیان خرد را به دو نوع اصلی میشناختهاند چنانکه در «واژهنامۀ دهخدا» نیز آمده است: «عقل [خرد] دو گونه است. عقلی که در سرشت انسان است و عقلی که با شنیدن آموخته میشود. اگر عقل سرشتین نباشد، عقل آموختنی سودی ندارد. همچنان که اگر چشم نوری نداشته باشد، نور خورشید سودمند نیست.» (دهخدا، ۱۳۶۶: ۱۶۵۰/۳)، نیز در «قابوسنامه» عقل (خرد) را دو گونه دانسته است. «یکی عقل غریزی است و دیگر عقل مکتسب است؛ آن را که عقل غریزی بود، «خرد» خوانند و آن را که عقل مکتسب است، دانش خوانند، اما هر چه مکتسب است؛ بتوان آموختن ولکن عقل غریزی، هدیهای است تو را: آن [عقل غریزی] به تعلیم از معلم بنتوان آموخت؛ اگر چنان که عقل غریزی تُرا باشد، به و به، تو در عقل مکتسبی رنج بَر و بیاموز، مکتسبی را با غریزی یا رکن تا بدیعالزمان باشی. (عنصرالمعالی، ۱۳۶۶: ۲۹۲).
در مثنوی معنوی، مولوی چنان که ویژگی فرهنگ و معناشناسی روزگار او بوده است، مانند بسیاری کسان دیگر، خرد را با عقل یکی دانسته و چنین آمده است:
عقل، دو عقل است، اول مکسبی
که در آموزی چو در مکتب، سبی
عقل دیگر، بخشش یزدان بود
چشمۀ آن در میان جان بود
(مولوی، ۱۳۶۰: ۷۲۲)
...