ما از نسل نغمه‌هاییم

سید فؤاد توحیدی
سید فؤاد توحیدی

هنر و ادبیات در هر دوره و نسلی تابعی است از شرایط حاکم فرهنگی و اجتماعی موجود در آن دوره.

با جستاری در ادبیات کهن ایران‌زمین و بررسی گنجینه‌های ادبی و هنری به‌راحتی به این حقیقت می‌رسیم که نسل‌های پیشین ما با اینکه با رنج و مصیبت حاصل از تلاطم‌های سیاسی دست و پنجه نرم می‌کرده‌اند هرگز رابطه خود را با هنر و ادبیات گهربار ایران قطع نکرده‌اند و همیشه مخاطب جدی آثار گران‌مایه ادبا و هنروران بی‌بدیل کشورمان بوده‌اند. دور از منطق است که بگوییم این بزرگان آثار خود را برای مخاطبی جز مردم به طبع رسانده‌اند.

با غور کردن در آثار قدما به حقیقت دیگری هم می‌رسیم و آن این است که چقدر در دوره معاصر از هنر و ادبیات غنی ایرانی که بر پایه عرفان و شهود و حقایق ماورای زندگی مادی است دور افتاده‌ایم به طوری که برای ارتباط با هر کدام از آن‌ها مجبور به کسب معلومات و سیر و سلوکی ویژه هستیم. خواه این آثار مکتوب باشد و خواه انتزاعی و تجسمی.

به موسیقی می‌پردازیم. نمی‌شود از موسیقی کهن ایران بدون بررسی آثار مکتوب فاخر موسیقایی بزرگانی همچون نجم‌الدین کوکبی، زکریای رازی، ابن خردادیه، ابوالفرج اصفهانی، فارابی، خوارزمی، رودکی، ابن‌سینا، ابن زیله، محمدبن محمود نیشابوری، صفی‌الدین ارموی، خواجه‌نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین شیرازی، عبدالقادر مراغه‌ای، سیف‌الدین غزنوی، علی بن محمد جرجانی، عبدالرحمان جامی و صفی‌الدین گرگانی سخن گفت. آثاری که هرکدام دریچه‌ای است به معلومات موسیقایی و حال و احوال این هنر در دوره‌های گوناگون. با تأسف اکثر آثار موسیقایی پیش از اسلام بعد از حمله اعراب از بین رفت و اطلاعات باقی مانده. اکثراً توسط غیر ایرانیان و خصوصاً یونانیان به رشته تحریر درآمده است.

دوران قاجار و خصوصاً دوران ناصری را می‌توان رنسانس موسیقی بعد از اسلام ایران نامید. البته نقدهای بسیاری از تقابل کورکورانه موسیقی مدال ما با موسیقی تنال غربی وارد است که حاصل عدم شناخت هنری این دو مقوله دور و نزدیک دارد. نزدیکی از باب موسیقایی بودن و دوری از باب غیر متجانس بودن آن‌ها. اشتباهاتی که دامن بعضی از هنرمندان موسیقی ایران تا همین چند دهه پیش را هم گرفته بود و در برهه‌ای آن‌ها هم پای در بیراهه گذاشتند. برای مثال هنرمند بزرگی چون علینقی وزیری که حق بزرگی بر شیوه نت‌نویسی آثار ایرانی داشت گاهاً ارتباطاتی مجهول و غیرواقعی بین ساختار موسیقی ایران با موسیقی غربی بیان می‌کند که بر پایه واقعیت نیست. برای نمونه او دستگاه ماهور را مطابق با گام ماژور می‌داند با اینکه موسیقی ایرانی هیچ‌گاه در چهارچوب گام‌ها قرار نمی‌گیرد و بر پایه چیدمان دانگ‌هاست. برای مثال در درآمد ماهور دو که گوشه اصلی و معرف این دستگاه است نت‌ها از دو به صورت پایین‌رونده به سمت نت سُل حرکت می‌کنند و سپس در جهتی معکوس از نت سُل تا نت فا حرکت می‌کنند و در آخر روی نت دو آرام می‌گیرند؛ یعنی استفاده از دو دانگ قرینه به فواصل پرده به پرده و نیم‌پرده یکی از سُل تا دو و دیگری از دو تا فا و برگشت به نت میانی این دو دانگ یعنی نت دو این در حالی است که در گام دو ماژور حرکت نت‌ها به صورت دیگری است. از سوی دیگر در گام‌های غربی نت‌های یکم، سوم، پنجم و هشتم نت‌های تعیین‌کننده یک ملودی است در حالی که در موسیقی ایرانی فواصل اول، دوم و چهارم یک دانگ تعیین‌کننده است. البته در هر دستگاه و نغمه‌ای ارزش‌گذاری مستقلی برای نت‌ها و فواصل آن‌ها برقرار است. از بحث نقدهای وارد بر جریان موسیقی قاجار که بگذریم باید این حقیقت را اعتراف کنیم که تحولات هنری آن دوره راه موسیقی ایرانی را برای رشد و شکوفایی بیشتر و آشتی با مردم عوام به‌عنوان مخاطبین اصلی موسیقی هموار کرد. راهی که قرن‌ها توسط متعصبین مسدود شده بود.

موسیقی پهلوی اول و دوم ادامه راه قجرها بود. آثاری که روزبه‌روز به ارزش‌ و غنای ارکسترال آن‌ها افزوده شد و با حضور بزرگانی چون پیرنیا و ابتهاج پیوند ازلی خود را با شعر ناب ایرانی برقرار کرد. با شروع انقلاب حال و هوای موسیقی کمی تغییر کرد و نخست در موضوع موسیقی حماسی حرکت و سپس به سمت موسیقی عرفانی تغییر جهت داد. در ادامه با دور افتادن مردم از ادبیات و عرفان و هنر ناب ایرانی متأسفانه موسیقی ما به سمت نوعی موسیقی بی‌هویت و کم‌مقدار سقوط کرد. حتی آثار موسیقی کلاسیک ایرانی نیز از دهه هشتاد به طرز شگفت‌آوری بی‌مایه و سست شد. ادا و اطوارهای پوچ و ملودی‌های دم‌دستی جای ملودی‌های جاندار و پرمایه را گرفت.

شعرهای ضعیف و ناهماهنگ نیز هم‌آغوش این ملودی‌ها شد و به‌تدریج سلیقه مردم از موسیقی اصیل ایرانی به سمت موسیقی‌های وارداتی و گاهاً سر و صداهای موسیقایی تغییر جهت داد. البته این عارضه در سطح کلی و جهانی قابل مشاهده است که حاصل دگرگونی عجیب سلیقه‌هاست نادیده گرفتن داشته‌های غنی گذشته ما را از فرهنگ و هنرمان جدا کرد.

شرایط جدید حاکم بر جوامع تمام معیارهای زیباشناسی را بر هم زد. همه چیز از عمق به سطح محدود شد. دیگر کسی از هنر و ادبیات توقع تغییرات بنیادی در حال و احوال روحی و باطنی را ندارد. تنها کافی است شور و استحاله‌ای مقطعی و زودگذر را ایجاد کند. همین کافی است. موسیقی دیگر حکم داروی روح را ندارد. کافی است حال ما را دگرگون کند. حالا این تلاطم از کجا می‌آید و به کجا می‌برد اهمیتی ندارد. دیگر ارزش یک هنرمند به هنر او نیست به تعداد مخاطبی است که دور خود جمع کرده است. اکثر هنرمندان فرهیخته ما را عوام نمی‌شناسند و هنر آن‌ها نیز خریداری در بین اکثریت مردم ندارد. این عدم مقبولیت گاهی باعث پایین آوردن عمدی سطح آثار در حد فهم و شناخت کم عوام توسط همین فرهیختگان شده است. بزرگانی هم که حاضر به این کار نشده‌اند در انزوا آثاری محدود و معدود را برای خواص تولید می‌کنند که با توجه به هزینه‌های گزاف نشر، آثار بسیار کمی را شاهد هستیم و متأسفانه با ادامه این شرایط روزبه‌روز انتشار آن‌ها کم و کمتر می‌شود. حمایت از آثار فاخر و همچنین آشنا کردن عوام با هنر ناب عزمی جدی را می‌طلبد تا دوباره شاهد برگشت ایرانیان به سمت فرهنگ گهربار و شاخص ایرانی باشیم. به امید آن روز

یا حق 

باسِ خاص کجاس؟

مسعود نکویی
مسعود نکویی

آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر و کر، پژوهشگر و نویسنده

فقط باس!

بیا بِبَر!

با س دونه

باس کنتینو

باس آلبرتی

باس واکینگ

باس...

باس یک تافتۀ جدا بافته است یک موجود قدبلند گنده و مهربون که گاهی خون به مغزش نمیرسه. حرکاتش یکم کنده اما بجاش خیلی عمیق و تو دل بروئه، بعضی وقتا یکیش هم برای کر زیاده اما اگر چند تا بشه خیلی مخملی صدا میده بشرطی که داد و بیداد نکنه!

این‌ها رو گفتم که حواسم باشه برای کی دارم می‌نویسم.

باس مهربون این قابلیت رو داره که هرچی بهش بدی بخونه، حتی پرش‌های ملودیکش هم خیلی جذابه اما باس خاصه! باید تا حد ممکن از خط‌های دیگه دور باشه تا بهتر صدا بده و خوبه که از روی نت‌ها بپره تا کسل‌کننده نشه یه جاهایی هم مثل یک رودخونه آروم جریان پیدا می‌کنه که خط‌های دیگه با قایقشون روی اون حرکت کنن، بعضی وقت‌ها هم مثل یک صخره بلند می‌شه که اصلاً نمی‌شه ازش بالا رفت که اینم از خاص بودنشه ریف‌های باس به صورت بالا و پایین رونده دل آدمو هُرّی می‌ریزه. اُستانیتوهای سرسخت و طولانی‌اش از ذهن آدم پاک نمیشه و فکر آدمو مبهم میکنه. سنکپ‌ها و ضدضربه‌ای غیر قابل پیش بینیش آدمو شوکه می کنه! پاسخ‌های به‌موقع اون به خط‌های شانتره (آوازی) آدمو شگفت‌زده می‌کنه. حتی وقتی تنها می‌خونه آدمو به هپروت میبره و به زندگی امیدوار میکنه همیشه مث یک برادر بزرگتر از خواهر و برادراش حمایت میکنه و ضعف‌های اون‌ها رو می‌پوشونه، لبخند گرمش حال آدمو جا میاره و به خوندن امیدوار می‌کنه، مث یه گیتار باس می شه روی حرکت‌های ملودیکش حساب کرد و خیلی مواقع خودش تکخوانه و بقیه دنبالش می دَوَن. خیلی قانونمنده و تا جایی که امکانش باشه نت‌های نامطبوع نمی‌خونه و همیشه آخر شب برمیگرده خونه، اگرچه با تنور رفیقه اما گول نت‌های بالای اونو نمی‌خوره ...

خواننده جوان:

هفته قبل که سر کلاس بودیم قرار شد با بچه‌ها کوارتت بخونیم تا هم کیفیت کارمون بالا بره و هم اعتماد به نفسمون بیشتر بشه. برای کوارتت سپرانو آلتو و تنر انتخاب شد فقط به یک باس نیاز داشتیم، خب از بین باس‌های گروه جوون ترینشون رو برای کوارتت انتخاب کردیم و قرار شد روزی رو انتخاب کنیم تا همه برای تمرین بیایم.

سر ساعتی که قرار بود همه حاضر شدیم و رفتیم داخل یکی از کلاس‌ها بعد از گرم کردن صدامون رفتیم سراغ یکی از پارت‌های ساده و شروع به خوندنش کردیم. همه خط‌ها عالی داشتن کارشون رو ادامه می‌دادن ولی به میانه قطعه که رسیدیم من بیش از حد صدای باس رو داشتم و روی خوندنم تأثیر منفی گذاشته بود و کم‌کم داشتم خطم رو گم می‌کردم. آلتوی کنارم هم آنقدر قاطی کرد که دیگه نخوند و ادامه نداد.

شاید آقای باسمون فکر کرده «عباسه» و نمی‌دونه که «کالباسه» و درست نمیدونه که باید در چه حد صداش شنیده بشه و به خاطر همین بلند می‌خونه. صدامو رو بالاتر بردم تا شاید بفهمه که داره چیکار می‌کنه ولی فقط با قدرت به کارش ادامه می ده و منم که دیدم اینجوری فایده نداره دست از خوندن کشیدم. ولی تنر و باس همچنان با اعتمادبه‌نفس بالایی به خوندن ادامه می‌دادند. خوندنشون رو قطع کردم و ازشون خواستم که این دفعه همه نکات رو رعایت کنند و حداقلش به آلتو و سپرانو گوش بدهند. سراغ یک پارت دیگه رفتیم و شروع کردیم به تمرین، این دفعه تنر کاملاً داشت همه چیز را رعایت می‌کرد و درست می‌خوند ولی نمیدونم مشکل باسمون چی بود که با صدای بمش با شدت به خوندن ادامه می‌داد و کلا حرف‌های ما رو نشنیده می‌گرفت. متأسفانه تمرین ما به نتیجه‌ای نرسید. آلتوی گروهمون که از بی‌توجهی و ریلکس بودن باس نسبت به همه چیز عصبی شده بود می‌خواست کوارتت رو ترک کنه. باس نسبت به همه‌مون بی‌تفاوت بود و حسابی ما رو کلافه کرده بود. ما نتونستیم یک کوارتت تشکیل بدیم ولی بجای اون یک تریو تشکیل دادیم و بدون داشتن یک باس مغرور کارمون رو ادامه دادیم. چقدر حیف...

یادگیری:

یک خنده باحال برای سپرانو روی خنده‌های دیگه بنویس تا اون‌ها رو به وجد بیاری. حواست باشه که سپرانو هستی و باید خنده درخشانت اون بالاها برق بزنه...

رفت آهنگِ مُردگان

آریابرزن غیبی
آریابرزن غیبی
رفت آهنگِ مُردگان

۱. مقدمه

در آیین زرتشتیان، مرگِ هر انسان، پایان زندگی او به شمار نمی‌آید بلکه آغاز زندگی مینوی برای روان درگذشته و در سرای دیگر خواهد بود. با همین نگرش، سوگ و عزاداریِ پس از درگذشت هر زرتشتی، کاری ناپسند، ناروا و به دور از انتظار است. در باور زرتشتیان، وجود آدمی از اجزای گوناگونی مانند تَن، جان، رَوان و فَرْوَهَر تشکیل شده است. تن که در زبان اوستایی تَنوو خوانده می‌شود، بدن و اعضای گوناگون آن را تشکیل می‌دهد و بخش مادی و دنیوی زندگی انسان است.

آیین زرتشت، سفارشِ زیادی برای پرستاری و رسیدگی به تن در زندگی برشمرده است. تن را نه‌تنها نباید آزار داد بلکه نیازهایش را نیز باید برآورده ساخت. بر پایۀ این تأکید، بدن را باید پیوسته پاک و نیرومند نگاهداشت زیرا جایگاه روان است. ولی هنگامی که جان از آن رها شد، تن ارزش خود را از دست خواهد داد، فقط باید به گونه‌ای عمل کرد که محیط‌زیست برای زندگان آلوده نگردد.

جان، در زبانِ اوستایی اَهو نام دارد و آن نیرویی است که تن انسان را به حرکت، جنبش و فعالیت وا‌می‌دارد و در پایان زندگی همراه با مرگِ تن، از بین می‌رود. روان که از واژۀ اوستایی اوروَن گرفته شده، روح یا روان است که اندیشه، گفتار و کردار شخص را بنیان می‌گذارد و آنگاه او را به گزینش و پیروی درست از آن‌ها وامی‌دارد. فروهر، در اوستا فْرَوَشی نامیده می‌شود به معنی پیشرفت و تکامل است، نیرویی اهورایی و مقدس در نهاد انسان‌ها که همواره پاسبان روان است تا بین انتخابِ نیک و بد، نیکی را برگزیند و اهورامزدا را خشنود سازد. با همکاریِ روان و فروهر است که انسان، نیک‌اندیش و نیکوکار می‌شود، روان او به سوی شادمانی رهسپار و در سرای نور و سرود (بهشت) جای می‌گیرد. به هنگامِ مرگِ جسم، فروهر به نیروهای اهورایی خواهد پیوست و روان نیز در این حالت، جاودانی مینوی خود را به نسبت نیکوکاری خود، آغاز خواهد کرد (نیکنام، ۱۳۹۴: ۱۰۵-۱۰۱).

مراسم ویژۀ درگذشتگان در دین زرتشتی به ترتیب: مراسم خاک‌سپاری، مراسم روزِ سوم، پرسه، مراسم روزِ چهارم، مراسم سی‌روزه، مراسم روزه و مراسم سال است. همه مراسم بر اساس فاصله آن روز نسبت به روز فوت حساب می‌شود. در هر یک از این مراسم، سفره‌ای پهن می‌شود و موبد در مقابل سفره، بخش مخصوصی از کتاب اوستا را می‌خواند (غیبی، ۱۳۹۲).

یکی از آیین‌های ویژه درگذشتگان آیین شَمع و لَنگَری است که در شبِ روزِ قبل از مراسم سی‌روزه و گاهی نخستین سالگرد درگذشت، برگزار می‌گردد. موسیقی در این آیین، نقش و کارکرد بسیار مهمی دارد.

۲. آیین شَمع و لَنگَری

زرتشتیان برای درگذشتگان خود مراسم و آیین‌های بسیاری برگزار می‌کنند. یکی از این رسوم، سی‌روزه است. آیین شمع و لنگری، یکی از آیین‌های وابسته به مراسم سی‌روزه است که در شبِ قبل از سی‌روزه برگزار می‌شود. کلمه لَنگَری به معنی سینی بزرگ و لَبِه‌دار است که اکثراً از جنسِ مس ساخته می‌شود.

عزاداری، گریه و زاری در فرهنگ و دین زرتشتی جایگاهی ندارد و نکوهش شده است؛ اما وقتی فردی از افراد خانواده فوت می‌کند، خانواده و نزدیکانِ او، به خاطر اینکه دیگر او را در کنار خود ندارند، ناراحت و اندوهگین می‌شوند. البته این ناراحتی برای فردِ فوت شده نیست، زیرا در باور زرتشتیان، مرگ به معنای پایان زندگی نیست بلکه شخص صرفاً از این جهان به جهان دیگر گذر می‌کند و برای همین از اصطلاح دَرگُذَشتِه استفاده می‌کنند.

آیین شمع و لنگری، مراسمی است که از سوی اقوام، دوستان و آشنایانِ خانوادۀ تازه درگذشته برگزار می‌شود و هدف آن، پایان دادن به اندوه و ناراحتی و شروع شادی و خوشی در خانوادۀ تازه درگذشته است. این آیین در شبِ روزِ قبل از مراسمِ سی‌روزه و گاهی شبِ روزِ قبل از مراسمِ نخستین سالگرد درگذشت، برگزار می‌شود.

زمانِ درست و سنتی برگزاری این مراسم شبِ مراسمِ سی‌روزه است و نیز سال یکم، یعنی نخستین سالروز درگذشت. در تنگِ غروبِ شبِ پیش از سی‌روزه و سال، در لنگری که سینی لبه‌دار و بزرگ است، سی شمع می‌افروزند و آن شمع‌های روشن را در لنگری قرار می‌دهند. سی شمعدان، از گل یا انواع میوه‌های فصل می‌سازند و سی شمع را در آن می‌گذارند. مراسم شمع و لنگری از خانه همسایه یا خویشاوندِ نزدیک آغاز می‌شود و به سوی خانه‌ای که سی‌روزه و یا سال در آن مکان برگزار می‌شود، آرام‌آرام به پیش می‌رود. در پیشاپیش کاروان شمع و لنگری، ساز و آواز برپا است و با دست‌افشانی و آوازخوانی، گروه به خانه نزدیک می‌شود. بدیهی است که در مشایعت آن، ریختن اشک، گر چه پسندیده نیست، اما ناگزیر است و اتفاق می‌افتد (مزداپور، ۱۳۹۹).

موسیقی، ساز و آواز از اول تا پایان این آیین، همراه و همیار گروه است. ساز سُرنا و ساز اَربونه یا دف، سازهایی هستند که در این آیین بکار گرفته می‌شود. نخست که گروه در جایی جمع می‌شوند تا شمع‌ها را روشن کنند و در سینی بگذارند، نوازنده‌ها شروع به نوازندگی می‌کنند تا اعلام کننده شروع مراسم باشند. در طول مسیرِ راه تا رسیدن به خانۀ درگذشته، گروه با سرعت کم و آرام‌آرام حرکت می‌کند و در جلوی گروه، نوازندگان به نوازندگی سرنا و اَربونه یا دف می‌پردازند. در این قسمت، اجرای موسیقی به دلیل اطلاع‌رسانی به اهالی کوچه و خانه است که از شروع آیین باخبر شوند. اعضای گروه نیز همراه با دست‌زدن با نوازندگان همراهی می‌کنند و این نیز به این دلیل است که حجم صوتی صدای گروه بالاتر رفته و عملِ اطلاع‌رسانی، بهتر انجام شود.

هنگامی که گروه به خانۀ درگذشته می‌رسد، ابتدا نوازنده ساز کوبه‌ای اَربونه یا دف، وارد خانه شده و سپس افراد گروه که سینی شمع در دست دارند، پشتِ سر ایشان، وارد خانه می‌شوند، نوازنده سُرنا بعد از سینی‌های شمع وارد می‌شود و پشت سر ایشان افراد دیگر گروه به خانه وارد می‌شوند.

در مسیر راه تا خانۀ درگذشته، نوازنده سُرنا، نت‌های کشیده و ممتد اجرا می‌کند و کمتر فیگورهای ملودیک اجرا می‌کند. چند لحظه‌ای یکبار نوازندگی را قطع می‌کند تا نفسی بگیرد و سپس دوباره به اجرای نت‌های کشیده با دیرند طولانی می‌پردازد. در ابتدای مسیر، نوازندۀ ساز کوبه‌ای (اَربونه یا دف) یک پایه ریتم را شروع می‌کند و تا انتها آن را ادامه می‌دهد. گاهی پاساژهایی در بین آن به اجرا درمی‌آورد که استفاده از پاساژهای ریتمیک، بستگی به میزان توانایی و تسلط نوازنده دارد. اغلب پایه ریتم نوازنده در میزان ترکیبی شش هشت می‌باشد و ریتم نوازندگی آن شبیه به ریتم الگوی شیرِ مادر در موسیقی ایرانی است.

پس از آنکه گروه به خانه درگذشته وارد شد، سینی‌های شمع را در کنار سفره روانشاد گذاشته و همگی برای روان او، شادی و آمُرزِش آرزو می‌کنند. سپس همه گروه در سالن اصلی خانه جمع شده و به اجرای موسیقی می‌پردازند. در این قسمت از آیین، موسیقی با کلام کاربرد دارد. ابتدا شعرها و ترانه‌هایی را که روانشادِ تازه درگذشته دوست داشته است، با همراهی ساز کوبه‌ای اجرا می‌کنند. در ادامه هرکسی که شعری بلد است، آن را می‌خواند و همگی با دست‌زدن او را همراهی می‌کنند.

هدف اصلی آیین شمع و لنگری، پایان دادن به غم و اندوه خانوادۀ تازه درگذشته و شاد کردن آن‌ها است. همچنین برخی بر این باور هستند که در شبِ قبل از سی‌روزه و نخستین سالگردِ درگذشت، غم و اندوه خاصی سراغ اعضای خانواده تازه درگذشته می‌آید و شدت غم و ناراحتی خانواده بسیار بیشتر است. به همین دلیل، اقوام، دوستان و آشنایان نزدیک، در این شب، با ساز و آواز، سعی در برطرف کردن غم و اندوه خانواده دارند. کارکرد موسیقی در این آیین، نخست اطلاع‌رسانی به اهالی کوچه و خانه است که از آمدن گروه باخبر شوند و کارکرد بعدی آن، شاد کردن اعضای خانواده است.

منابع:

غیبی، مهران (۱۳۹۲). مصاحبه‌‌گر آریابرزن غیبی، مصاحبه منتشر نشده.

مزاداپور، کتایون (۱۳۹۹). شمع و لنگری: گوشه‌ای از آداب و رسوم زنده زرتشتیان، تهران: انتشارات هیرمبا.

نیکنام، کوروش (۱۳۹۴). یادگار دیرین آیین‌ها مراسم و باورهای مذهبی سنتی زرتشتیان ایران، تهران: انتشارات بهجت.

تأثیر موسیقی در آموزش و درمان

شهاب جعفری
شهاب جعفری

مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر

تأثیر موسیقی در آموزش و درمان

از آنجا که موسیقی زبانی بین‌المللی است و شاید به‌جرئت بتوان گفت از انسان که اشرف مخلوقات است تا حیوانات و نباتات همه و همه مخاطب اوست. اگر چوپانی با نی‌لبکی ساده گوسفندان را دنبال خود می‌کشد و جمع‌آوری می‌کند، این کشش را نه با زور و نه با غذا می‌تواند اعمال کند بلکه این نوای دلکش و روح‌بخش یک نی ساده است که گوسفندان را مجذوب می‌کند، حتی ماهی‌ها از این قاعده مستثنا نیستند و هرگاه نوایی از موسیقی در کنار آن‌ها نواخته شود ناخودآگاه به سوی آن نوا که صدا از آنجا به گوش می‌رسد، متوجه می‌شوند و اکنون انسان جای خود را دارد. افلاطون در ده هزار سال پیش می‌گوید: «موسیقی برای ادامه حیات بشر ضروری است و قوه تدقیق، هوش، حس مشاهده استنباط و عواطف روحی بشر را می‌افزاید. شما ثقیل‌ترین روح را در اختیار من بگذارید، من قادرم به نیروی موسیقی نقل و کدورت عارضی را از دوران او زدوده، مردمی هوشمند و سلحشور به شما تحویل دهم.»

تأثیر موسیقی در امر آموزش و تلطیف روح و نشاط و ظرافت طبع بسیار مؤثر است، ذهن را صیقل نموده و خستگی روح را می‌زداید. از کودکی تا سالمندی مونسی خستگی‌ناپذیر و همراهی شادی‌آفرین است، تحقیقات ثابت می‌کند، دانش‌آموزانی که با موسیقی سروکار دارند روحی پرنشاط و باطنی نیکو دارند که آن‌ها را از پلیدها بازمی‌دارد و در دروس خود موفق‌تر از همسالان و همکلاسان خود هستند. آمار نشانگر پیشرفت بیشتر آن‌ها در ریاضیات، ادبیات و سایر علوم است، این‌گونه نظریات گرچه کلی بوده اما در بعضی موارد به اثبات رسیده است به‌طوری که در حال حاضر موزیک تراپیست‌ها با انجام تحقیقات و کاربرد تکنیک‌های موسیقی‌درمانی نتایج ارزنده و پیشرفت‌های چشمگیری در زمینه‌های مختلف پزشکی و توان‌بخشی به دست آورده‌اند. پیشرفت موسیقی‌درمانی در چند دهه اخیر موجب شده است تا دانشکده‌های انجمن‌ها و مؤسسات مختلفی تأسیس و به‌صورت ارگان‌های منظم و حرفه‌ای مشغول به فعالیت و آموزش شوند. فارغ‌التحصیلان این مراکز مانند دیگر متخصصان، پزشکان، روانشناسان، فیزیوتراپیست‌ها و مددکاران و ... در کلینیک‌های درمانی و مراکز آموزشی و خدماتی مشغول به کار هستند.

فواید آموزش موسیقی در مدارس و درمان «موسیقی‌درمانی»

آموزش موسیقی در سیستم مدارس آمریکا، جزو امور فوق‌برنامه محسوب می‌شود. آموزش موسیقی در ردیف بسکتبال و فوتبال محسوب می‌شود و بندرت آن را بخشی ضروری در آموزش حساب می‌کنند. در سال ۱۹۰۷ کنفرانس ملی مربیان موسیقی، آموزش موسیقی به دانش‌آموزانی که تمایل داشتند تا آموزشی متعادل را ارتقا دهند، معرفی شد. متأسفانه موسیقی بیشتر ارزش سرگرمی داشت تا سهم فرهنگی تا اینکه با تحقیقات بسیار دریافتند که جای دادن موسیقی به‌عنوان بخشی از برنامه تحصیلی مرکزی سبب تقویت دانش آموزان در جنبه‌های بسیاری می‌شود و نیروی فکر آن‌ها را در علوم ریاضیات، زبان و هنر افزایش می‌دهد. همچنین به آن‌ها انضباط و نظم می‌بخشد. در مدارس عمومی به دلیل کمبودهای مالی و سایر موانع، بندرت موسیقی را به‌عنوان هسته برنامه تحصیلی ارائه می‌دهند؛ اما تحقیقات نشانگر این است که موسیقی در حقیقت با فرآیند یادگیری در هم آمیخته است و افرادی که از آموزش موسیقی بهره‌مند هستند از آن‌هایی که این آموزش را نمی‌بینند، بسیار برتر هستند. در سال ۱۹۹۳ یک نیروی کاری استاندارد موسیقی جهت مقرر کردن یک استاندارد ملی به نسبت هنر در سیستم مدارس عمومی تشکیل شد که سطح معینی از آموزش را در این ناحیه حمایت می‌کرد، در سال ۱۹۹۴ استاندارد جدیدی در آموزش موسیقی معرفی شد. سازمان آموزش آمریکا موسیقی را نه‌تنها در بهبود دستاوردهای کلامیک مؤثر دانسته بلکه آن را سبب تقویت کیفیت و دوام زندگی دانش آموزان دانست.

این تحقیق به ارتباط آموزش موسیقی در مدارس و دستاوردهای کلامیک می‌پردازد. خصوصاً، به بررسی این مسئله می‌پردازد که دانش آموزان دبیرستانی که درس موسیقی را به‌عنوان واحد اختیاری انتخاب می‌کنند، نسبت به دانش‌آموزان دیگر نمرات بالاتری کسب می‌کنند. این امر در گذشته به صورت تحقیق در سپتامبر ۲۰۰۰ انجام و در یک ناحیه خارج از شهر لس‌آنجلس، کالیفرنیا محدود شده است. از این رو تنوع فرهنگی پیش‌زمینه‌های اجتماعی - اقتصادی و احساسات نسبت به موسیقی‌ای که در مناطق دیگر ممکن است وجود داشته باشد، در نظر گرفته نشده است.

آموزش یا تعلیم موسیقی: هرگونه آموزش موسیقی در سیستم مدارس شامل آواز خواندن (گروهی) و کار با آلات موسیقی (درس‌های خصوصی گروهی و ارکستر) به‌عنوان درس اصلی یا درس اختیاری ارائه می‌گردد.

دانش آموزان موسیقی: هر دانش‌آموزی در مدرسه از آموزش موسیقی برخوردار است دستاوردهای آکادمیک: تست‌ها بر مبنای تست‌های استاندارد موفقیت‌آمیز نمره داده می‌شوند و توسط سیستم مدرسه نظارت می‌شوند تا به این وسیله موفقیت‌های دانش آموزان ارزیابی شود.

هنر: موسیقی، هنرهای تجسمی، رقص، تئاتر. البته صرفاً تحقیق در مورد هنر موسیقی است.

ارزیابی آلات موسیقی

مجموعه تست‌های موفقیت استانفورد، چاپ نهم:

این نوع آزمون‌های پیشرفته تحصیلی در حد متوسط هستند و کلاس‌های ۱۳-k را در برمی‌گیرند. این مجموعه‌ها شامل دو سطح آزمون پیشرفت تحصیلی استانفورد دبستان (SESAT) است و دربرگیرنده گروه طی نیمی از کلاس یک است. آزمون پیشرفت تحصیلی استانفورد (SAT) شامل ۸ سطح است که نیمه دوم کلاس دو در طی پایان پیش دبیرستانی را در بر می‌گیرد. این سه سطح تست، مهارت‌های آموزشی استانفورد (TASK) میزان دانش مهارت‌های اولیه دانش آموزان پایه ۹-۱۲ را که برای دانش آموزان آکادمیک ضروری هستند را اندازه‌گیری می‌کند. (SAT) مجموع سؤالات چندگزینه‌ای و سؤالات استدلالی (که منحصر به کتاب نیستند) می‌باشد. تست‌های مختلف بر طبق استانداردهای پروژه‌ها و نمونه‌های ملی هم‌تراز می‌شوند. آزمون‌های استدلالی و خلاقه بر اساس اهداف آموزشی‌ای هماهنگ می‌گردند که به بهترین نحو با نحوه عملکرد و پاسخ‌های ساخته شده توسط دانش آموزان ارزیابی می‌گردد. سؤالات آزمون استدلالی و خلاقه را می‌توان به‌صورت مجزا و یا مکمل گروه سؤالات چندگزینه‌ای به کار برد. آزمون‌های استدلالی - خلاقه دربرگیرنده ریاضیات، علوم، علوم اجتماعی و زبان می‌باشد (با استفاده از برنامه ارزیابی نوشتن استانفورد، ویرایش سوم). آزمون‌های چندگزینه‌ای استانفورد شامل خواندن، ریاضیات، زبان، املا، مهارت‌های یادگیری و گوش دادن می‌باشد.

مروری بر ادبیات

موریسون (۱۹۹۴) در تحقیقی که توسط مرکز ملی آمارهای آموزشی رهبری می‌شد، شعبه‌ای از سازمان آموزش آمریکا را تأسیس کرد که به مقایسه دانش‌آموزانی که موسیقی فرامی‌گرفتند، می‌پرداخت و اینکه دانش‌آموزانی که از آموزش موسیقی برخوردار بودند، از نظر آموزشی نمرات بیشتری به دست می‌آوردند. پاسخ‌ها و اطلاعاتی از بیش از ۱۸۰۰۰ دانش‌آموز سال دهم دبیرستانی، تقریباً ۱۵۰۰ مدرسه عمومی و خصوصی ملی جهت تسهیل تحقیقات در زمینه زندگی اجتماعی و آموزشی دانش‌آموز سال دهم در آمریکا جمع‌آوری شد. در میان صدها موردی که از هر شرکت‌کننده جمع‌آوری شده بود، اطلاعاتی مبنی بر فعالیت موسیقی در مدرسه، گروه‌های موسیقی، ارکستر، تکخوانی و دیگر امور موسیقی بود. تحقیقات نشان می‌داد که دانش آموزان موسیقی از جوایز بیشتری با توجه به پیشرفت تحصیلی برخوردار شدند. این دانش آموزان در مقایسه با دانش‌آموزان غیر موسیقی بیش از ۶% بیشتر افتخارات ویژه دریافت کردند. ارزیابی دیگر، مقایسه کلاس‌های دیپلم فوق‌دیپلم و لیسانس، لیسانس در بخش‌هایی از دروس انتخابی (ریاضیات، انگلیسی، تاریخ و علوم) می‌باشد. دانشجویان موسیقی بیش از ۱۰% نسبت به شرکت‌کنندگان غیر موسیقی برتری داشتند.

روشر، شاو وکی (۱۹۹۳) دریافتند که امتیازات IQ از موسیقی تأثیر می‌پذیرد. مرکز عصب‌شناسی پلاگیری و حافظه در دانشگاه کالیفرنیا ایرواین، آزمایشی را با ۳۶ دانشجوی کالج انجام داد. به هر یک از آن‌ها مجموعه‌ای از کارهای واکنش زا در زمینه تست‌های IQ معیار هوش استانفورد داده شد. این دانشجویان سه تجربه شنیدن داشتند که بر تکمیل کارهای واکنش‌های اجتماعی اولویت داشت. ۱۰ دقیقه شنیدن سونات موتزارت، ۱۰ دقیقه شنیدن نوارهای آرام‌بخش با ۱۰ دقیقه سکوت. نحوه عملکرد بر روی موضوعات در شرایط موسیقی هشت تا نه برابر بیشتر از کارایی در شرایط دیگر بود.

روشر، شاولوین «رایت و دنیز»(۱۹۹۷) مجدداً دریافتند که دانش آموزان دوره پیش‌دبستانی که از آموزش ارگ و پیانو به‌عنوان مکمل آموزشی برخوردار بودند در یک سال عملکرد در توانایی‌های موقتی ۳۴% بهتر از دانش‌آموزانی بودند که از درس‌های آواز و کلاس‌های کامپیوتر برخوردار بودند و یا هیچ آموزش ویژه‌ای غیر از برنامه درسی نداشتند. در تحقیق دیگری این افراد در گروهی که هشت ماه درس کیبورد داشتند، در مقایسه با گروه کنترل شده دیگر ۴۶% افزایش در واکنش‌های نسبت به فضا یافتند. گاردنر «فاکس، نولز»، (۱۹۹۶) دریافتند که زمانی که بچه‌ها در مدارس ابتدایی در دو مدرسۀ Rode Land در برنامه موسیقی افزایش مهارت‌ها شرکت داشتند در مقایسه با گروهی کنترل شده که این برنامه را دریافت نمی‌کردند، در ریاضیات نسبت به گروه تحت کنترل برتری داشتند و از نظر آماری در مهارت‌های خواندن با گروه تحت کنترل برابر بودند.

چاوسکی «پیشنهاد می‌کند که آموزش ریاضیات از طریق موسیقی یا هنر تقویت می‌شود.

...