https://srmshq.ir/rfdl1p
از محمد مظفّر تا قتل مشتاق و درویش جعفر
***
یادداشت
بنای مسجد جامع به روایت تاریخ
مسجد جامع قرنهاست با قامتی به صلابت ایمان، پایگاه معنویت و زیب دیار کریمان است، معبدی که هر بامداد بر پیشانی بلند ایوانش، آفتاب را به استقبال میرود. اینجا مأمن دلسوختگان، مجمع ایمان و مظهر پایداری روزگاران به شمار میرود. اثری که در طول صدها سال، و به شهادت دهها حادثۀ تلخ و شیرین تاریخی، همچنان استوار و پا بر جا ایستاده و میعادگاه عابدان و خداجویان است.
تاریخ ساختِ این مسجد آنطور که در کتیبههای سر درِ ورودی آمده، سال ۷۵۰ ق/ ۱۳۴۹ م. است و بانی آن نیز «امیر مبارزالدین محمد میبدی» حاکم کرمان و سرسلسلۀ آل مظفر است که به همین دلیل آن را مسجد جامع مظفری گویند.
در باب انگیزۀ احداث این مسجد دو روایت نقل شده است:
نخست این که وقتی محمد مظفر در نزدیکیهای جیرفت، با قبایل جرمانیان و اوغانیان درگیر شد و نبرد به اوج خود رسید، هنگامی که پاهای اسب محمد مظفر را پی زدند، آنطور که مرگ او حتمی بود. در این زمان، او ضمن استغفار و توبه از کارهای گذشته، با خدای خویش عهد کرد؛ چنانچه از این مهلکه جان سالم به در برد، مسجدی بنا کند و تا آخر عمر، دست از عبادت و عبودیت برندارد.
در این هنگام، «پهلوان علیشاه بمی» سردار لشکر امیر، از راه رسید و مرکب خود را به او داد تا از معرکه خارج شود. محمد مظفر از او خواست تا با هم سوار اسب شده و جان او را نیز نجات بخشد، اما پهلوان گفت که این اسب قادر به حمل دو نفر نیست. بدینسان، محمد مظفر که از میدان مرگ برگشته بود، با ورود به کرمان، بر در دروازه شهر ـ یعنی مکان کنونی مسجد ـ ایستاد و کلنگ ساخت این بنا را بر زمین زد و ضمن ادای عهد خویش، احداث مسجد جامع را همت گمارد؛ بنایی که علاوه بر قدمت و قداست، جلوۀ روشنی از نثار و ایثار مردم این دیار به شمار میرود.۲
روایت دیگر را محمود کتبی در کتاب تاریخ آل مظفر آورده است. او ضمن بیان حال امیر مظفر و چگونگی توبۀ وی نقل نموده است: «محمد مظفر هنگامی که سن او به چهل سالگی رسیده بود و محققان آن را بلوغ حقیقی گویند، دواعی رحمت الهی را به لبیک اجابت مقرون گردانید و به توبت و انابت به درگاه احدّیت رجوع کرد و در طاعات و عبادات، اجتهاد تمام به جای آورد و در تتبع سنت مصطفوی ـ علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات ـ از خانه به مسجد جمعه پیاده تردد میکرد».۳ پس از این دگرگونی حال، محمود کتبی جریان بنای مسجد جامع را از طرف امیرمحمد اینگونه شرح میدهد: «در سنۀ اثنی و خمسین و سبعمائه به توبه و انابت وجد و اجتهاد در طاعت و عبادت و تلاوت کلامالله و سماع حدیث رسول (ص) اشتغال مینمود و در امر معروف و نهی منکر بالقصی الغایه میکوشید. چون احوال ملک روح به صلاح نهاد عمارت ساخت، دین را پیش گرفت، در ظاهر شهر قدیم کرمان، به درب زرند مسجد جامع بنا فرمود و بر سبیل تیمن، «مولانا عفیفالدین» پسر مولانا محمد یعقوب را از یزد استدعا رفت تا در جمعۀ اول خطبه بخواند و اکنون بحمدالله تعالی از صبح تا شام، مسلمانان در آنجا به اقامت فرایض و نوافل مشغول میباشند؛ و در محلۀ سر میدان، نزدیک قصر همایون، داراشرف و سادات است؛ و «سید صدرالدین آوجی» را با فرزندان، از یزد طلب داشت و در جنب آن مقیم گردانید و اخراجات عمارت این هر دو موضع مبارک از حاصل املاک موروثی میبد کرد و یک دینار از هیچ جای دیگر به آن ضم نکرد (جامعالتواریخ حسنی صورت قری را نوشته: کو شمال حومۀ کرمان خرمآباد زرند ـ قریۀ اسف حومه کرمان) و رسومات و وظایف جهت سادات و علما و فضلا تعیین فرمود و در سنۀ خمس و خمسین و سبعمائه مؤلف اصل تاریخ «مولانا معینالدین» را به تدریس دارالسیاده نصب فرموده».۴
از مطالب کتاب محمود کتبی برمیآید که:
اولاً، بنای مسجد در سال ۷۵۲ ق/ ۱۳۵۱ م. تمام شده، نه آنطور که در کتیبه ۷۵۰ ق/ ۱۳۴۹ م. نوشته شده و به احتمال قوی تاریخ کتیبه، تاریخ شروع آن باید باشد.
ثانیاً، اولین کسی که خطبه در آن مسجد خواند، اصلاً یزدی بوده و مخارج ساختمان مسجد، کلاً از درآمد محمد مظفر در یزد (میبد) ساخته شد. گویا بنا به اعلام او محل تأمین هزینه ساخت مسجد، درآمد باغهای اناری او در میبد بوده است
ثالثاً، علاوه بر مسجد، دارالسیادهای نیز توسط این پادشاه در کرمان ساخته شده بود که امروز وجود ندارد. همانگونه که پیش از این ذکر شد، در دارالسیاده که به سال ۷۵۵ ق/ ۱۳۵۴ م. بنا شد، معینالدین مؤلف و تاریخدان آن عصر تدریس میکرد.
پایان کار بانی مسجد نیز، حکایتی شنیدنی دارد. امیر مبارزالدین که تقریباً تمام زندگی خود را در جنگ و جدال سپری نمود، در پایان عمر رفتاری خشن پیدا کرد، آنطور که بعضاً حتی فرزندان را به قتل تهدید مینمود. سرانجام در روز پنجشنبه ۱۷ ماه مبارک رمضان سال ۷۵۹ ق (۳۰ آگوست ۱۳۵۸)، «شاه شجاع» و «شاه محمود» فرزندان امیر، به قصد جان پدر به خانۀ او آمدند. امیرمحمد در آن هنگام، در بالاخانه مشغول خواندن قرآن بود. این دو در مقابل خانه ایستادند و چند مرد خونخوار را به درون منزل فرستادند. امیر که متوجه آنها شد خواست تا شمشیر برگیرد، اما فاصلۀ او با سلاح و نزدیکی مهاجمان، مانع شد. بدین ترتیب، درگیری آغاز و مهاجمان امیر را روی زمین انداخته، دست و پای او را بستند و ... در شب جمعه ۱۹ رمضان ۷۵۹ (۱ سپتامبر ۱۳۵۸) به دستور شاه شجاع، چشم پدر را میل کشیده و کور کردند. پس از مدتی او را به قلعه تبرک در گرمسیر فارس بردند و به علت گرمی هوا و عفونت چشم مریض شد و مقرر گردید که او را به قلعۀ بم انتقال دهند اما در همین سال از دنیا رفت، جنازه را به میبد انتقال داده و در مدرسه مظفریه مدفون ساختند. زمان مرگ او اواخر ربیعالاول سال ۷۶۰ ق (فوریه ۱۳۵۹) و عمر او هنگام مرگ، ۶۰ سال ذکر شده است.۶
موقعیت مسجد جامع
بنای مذکور، بیتردید یکی از زیباترین و ارزشمندترین آثار تاریخی کشورمان به شمار میرود. پروفسور پوپ در این باره مینویسد: «مسجد جامع کرمان از بناهایی است که میتواند مایۀ افتخار ملت ایران باشد، زیرا یکی از قدیمیترین ابنیهای است که از سلاطین ایرانی بعد از آلبویه باقی مانده؛ این مسجد از جهت زیبایی بنا هم مورد توجه است.» وی در جای دیگری مینویسد: «از آل مظفر در کرمان بنای دیگری هم به یادگار مانده و آن مسجد پامنار است که در سال ۷۹۳ ق/ ۱۳۹۱ م. سلطان عمادالدین احمد، برادر شاه شجاع، آن را بنا نموده.»۷
اگرچه بخشهای اصلی مسجد، یادگار روزگار آل مظفر است، اما پس از آن، تعمیرات و الحاقاتی صورت گرفته که از آن جمله میتوان مرمت کاشیکاری و الحاقات شبستان آقا سید علی مجتهد و تعمیرات شبستان صالحیه را نام برد. علاوه بر این، باید از مجموعۀ ارزشمند مهدیۀ مسجد یاد کرد که احداث آن در دهه ۵۰ شمسی به همت روانشاد حجتالاسلام حقیقی، امام جماعت مسجد، صورت گرفته است. البته نقش نامبرده را در خصوص سایر تعمیرات دهۀ اخیر و حتی پیش از آن نیز نباید نادیده گرفت.
بر اساس آنچه در نوشتههای اعتمادالسلطنه آمده است:
«به موجب خطوطی که در بالای مناره و گلدسته منقوش است، به سال ۱۱۷۶ ق (۱۷۶۲ م.) «محمدتقی خان درانی» در زمان کریمخان زند، مسجد مزبور را تعمیر کرده است. قبل از این تاریخ هم در عهد شاهعباس دوم، شاهرخ نامی به مرمت این مسجد پرداخت. در نوشتههای ایوان بزرگ مسجد، به نام شخصی برمیخوریم که خود را «عنایتالله بن نظامالدین معمار اصفهانی» معرفی کرده و در حجاریها، کاشیکاریها و تعمیرات این مجموعه نقش داشته است.»۸ همانگونه که ذکر خواهد شد، منارهها در روزگار رضاشاه برداشته شدند.
در چند دهۀ اخیر نیز تعمیراتی در این مجموعه صورت گرفته، هر چند که در این راستا مضایقی نیز وجود داشته است، مثلاً در گزارشی به تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۲۶ (۲ مارس ۱۹۴۸) دکتر شریف، رئیس ادارۀ فرهنگ استان که به عنوان ادارۀ کل اوقاف ارسال کرده، مینویسد: «موقوفاتی که خاص این مسجد است، سالیانه بیش از پنج الی شش هزار تومان نیست که این مبلغ فعلاً تحت نظر آقایان حاج شیخ علیاصغر صالحی و سید محمدباقر عراقی (سیدالعراقین) منحصراً به مصرف حقوق خادم و هزینۀ روشنایی (چراغ و نفت) و خرید زیلو و تعمیرات جزئی از قبیل پیبندی ستونها و لکهگیری و امثال آنها میرسد و قدر مسلم این است که از محل این اعتبار جزئی و ناقابل، هیچگاه وزارت فرهنگ موفق به تعمیر کاشیکاری جدارهای داخلی محوطۀ مسجد که شاید حدود یک میلیون ریال هزینۀ آن باشد، نخواهد شد.»
یک سال بعد از این مکاتبه و ارائه گزارش مذکور، وزیر فرهنگ وقت، موافقت کرد تا پنج سال تمامی وجوه حقالنظارۀ کرمان، صرف تعمیرات مسجد شود. بدین ترتیب این مجموعۀ گرانبها تاکنون محفوظ مانده است و تعمیرات آن همچنان ادامه دارد.
مسجد جامع از مساجد چهار ایوانی است. طول صحن مسجد ۵/۶۶ متر و عرض آن ۴۹ متر میباشد و در زاویۀ دو ضلع بازار مظفری و بازار قدمگاه واقع شده است. سه در ورودی آن از جنوب به بازار قدمگاه، از شمال به خیابان شریعتی و از شرق به میدان مشتاقیه گشوده میشود.
بنای مسجد بر طبق اصول قرینهسازی صاحب دو ایوان بزرگ تابستانی و زمستانی است. این مسجد جمعاً چهار ایوان دارد که چنانچه نمای هریک از آنها را در نظر بگیریم و آن را در جهت محور عمودی نصف کنیم، کاملاً شبیه هم خواهند بود. بهطوری که تمام جزئیات در آن، حالت قرینه دارند.
در ایوان بزرگ این مسجد (ایوان غربی)، محراب زیبایی دیده میشود که حاشیۀ آن از سنگ مرمر سبز و مزین به خطوطی ممتاز و استادانه است. شبستان زمستانی این مسجد نیز از وسعت خاصی برخوردار است که بنای آن را به مرحوم حاج سید جواد شیرازی، امام جمعه روزگار قاجار نسبت میدهند.۹ همچنین در گذشته نهر آبی مشهور به آب دریاچه از کنار مسجد عبور میکرد و آبنمایی داشت که بر زیبایی مسجد میافزود. همچنین، قنات آن به نام رحیمآباد تا بیش از ۸۰ سال قبل آباد بود و از آن استفاده میشد.
البته همین موضوع آب مسجد جامع نیز گاه به عنوان تاکتیکی سیاسی از آن استفاده میشده است، چنان که در جریان اولین درگیریهای فرقهای و شورش کارگران شالباف، وقتی موضوع پیشنمازی مسجد جامع باعث درگیری بین طرفین درگیر شد، مسیر آب قنات فتحآباد که توسط «نواب متعالیه»۱۰، همسر ابراهیمخان ظهیرالدوله، وقف بر مسجد جامع بود و پس از عبور از تعدادی محلههای کرمان به مسجد جامع وارد میشد، توسط یکی از وراث و متولیان وی، تغییر داده شد تا به نحوی آب این قنات به مسجد جامع وارد نشود. این موضوع علاوه بر اعتراض بسیاری از متشرعین، آشوب اهالی مناطق دولتخانه (که اغلب ساکنین این محله زرتشتی، یهودی و مسیحی بودند) را به دنبال داشت و در نهایت با اقدامات علاءالملک (حاکم وقت کرمان: ۱۳۲۰ ـ ۱۳۱۹ ق/ ۱۹۰۲ ـ ۱۹۰۱ م)، آب قنات دیگری جایگزین قنات فتحآباد گردید.۱۱
بر سر درِ بلند و رفیع ضلع شرقی و مشرف به میدان مشتاقیه، برج ساعتی نصب گردیده که روزگاری صدای زنگ آن در دورترین نقاط شهر شنیده میشد و متأسفانه در حال حاضر قابل استفاده نیست.
در گذشته، مسجد جامع دارای دو گلدسته بود که در سال ۱۳۱۲ ش (۱۹۳۳ م.) و در زمان رضاشاه، به دلیل ارتفاع و آسیب احتمالی به بنای سردر، برداشته شدند و تا سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱ م.) سردر، نماد خاصی نداشت تا این که در این سال «مرحوم حاج میرزا علی روحی»، بانی شد و «حاج حسین زایندهرودی» گلدسته چوبی زیبایی که ساعت کنونی در آن جای گرفته، ساخت و آن را نصب کرد.
در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲ م.) مرحوم «حاجآقا حسین عطارنژاد» یک دستگاه ساعت ـ که ابتدا دو صفحه داشت ولی طبق سفارش دو صفحه دیگر نیز به آن افزوده شد ـ از کارخانه زیمنس آلمان تهیه کرد؛ و با همکاری و تلاش مرحوم صمصام (استاندار وقت کرمان) با ارز دولتی، به مبلغ سی هزار تومان (بدون پرداخت حق گمرک و عوارض) خریداری و سال ۱۳۳۲ (۱۹۵۳ م.) به کرمان وارد شد. برای نصب آن قرار بود کارشناسی از آلمان بفرستند. شخصی به نام آقـــای «آلده» (کارشناس تلفن) که در شیراز مشغول به کار بود از طرف شرکت زیمنس معرفی شد تا ساعت را نصب کند؛ چون تخصص او تلفن بود و از ساعت، سررشته و اطلاعی نداشت بارها میگفت: «چرا از من برای نصب ساعت دعوت کردهاند؟»
خوشبختانه همراه ساعت، راهنمای نصب و راهاندازی آن را نیز فرستاده بودند. ساعت، دو زنگ ناقوس شکل داشت و کارخانه ساعت داخل یک کمد قرار داشت. یکی از زنگها ۱۱۴ کیلو و دیگری (ساعت زن) که از جنس چدن بود، ۱۶۰ کیلو و صفحهها و کارخانه جمعاً ۷۵۰ کیلوگرم وزن داشتند. ساعت، سه سطل استوانهای شکل داشت که میبایست با اجسامی سنگین مانند سرب و چدن پر میشدند و با سیمهای فولادی که داشت میتوانست تا ۴۸ ساعت کوک ذخیره داشته باشد. این سطلها به دستگاهی که ساعت را در چهار نوبت به طور اتوماتیک کوک میکرد، مجهز بودند. زمینۀ صفحهها آبی و عقربهها زرد طلایی بود. این قطعات سنگین با دو تیرآهنی که یک متر از هم فاصله داشتند و به دیوار سردر شرقی گذاشته شده بودند بالا کشیده شد و سرانجام ساعت نصب گردید.۱۲
رویدادهای مهم تاریخی مسجد جامع
پیر سپید موی دیار ما در طول صدها سال عمر خویش، شاهد حوادث و وقایعی بوده که برخی آنها مسیر تاریخ را تغییر داده، یا خود، سرفصل تازهای در تاریخ این سرزمین شدهاند از جمله حادثه ۲۴ مهرماه ۱۳۵۷ که گردش چرخهای نهضت را سرعت بخشید و زمینه پیروزی انقلاب اسلامی را فراهم ساخت.
آن روز مردم کرمان در مسجد جامع گرد آمدند تا در سوگ شهدای قم و تبریز و تهران مراسمی برپا کنند. در این هنگام، شماری از کولیان چماق به دست، قسمتی از درب مسجد را شکستند، به میان مردم ریختند، عدهای را مجروح ساختند و سالن مسجد به آتش کشیده شد. در این مراسم «محمد باقدرت جوپاری» نیز شهید شد. پس از این رویداد ناگوار، «آیتالله حاج شیخ علیاصغر صالحی کرمانی»، امام جماعت مسجد که خود نیز در این حادثه آسیب دیده بود و تا آن زمان میکوشید بین گروههای مختلف انس و الفت برقرار کند، به جرگه مخالفین پیوست. از آن پس عکسهای حادثه به ویژه سوزاندن دوچرخهها و موتورها در جوار سر در شرقی دست به دست گشت و عکس روز شد.
ماجرای سنگسار مشتاق
این واقعه، از جمله مهمترین رویدادهایی است که تاریخ هفتصد ساله این مسجد به یاد دارد؛ زیرا اگر پیوندی بین این دو رویداد و وقایع بعد از آن برقرار کنیم، تردیدی باقی نمیماند که این حادثه مسیر تاریخ را عوض کرد. میرزا محمد تربتی ملقب به «مشتاق» و معروف به مشتاق علی شاه، پهلوانی که صدای خوشی داشت و تار را به زیبایی مینواخت، به تکلیفِ تقدیر و در یک مأموریت عرفانی از اصفهان به کرمان آمد و در کوتاهمدت، یاران بسیاری را دور خود گرد آورد و کمکم کار به جایی رسید که بزرگان متشرعه به هم میگفتند: این درویش، رهزن دلها شده و درصدد فراهم ساختن پایگاه عرفانی برای خود میباشد تا اینکه در ۲۷ رمضان ۱۲۰۶ هجری قمری (۱۸ می ۱۷۹۲) که مشتاق و یار همرزمش «درویش جعفر»، از زیارت آستانه شاه نعمتالله برگشته بودند و جعفر، اسبها را به اصطبل برده بود، مشتاق تجدید وضو کرد، به مسجد وارد شد، با صدای خوش اذان گفت و در حالی که ملاعبدالله امام جماعت مسجد بر منبر بود، به نماز قامت آراست. «آخوند از بالای منبر حکم قتل و رجم درویش نمود».۱۳ مشتاق با اتمام فریضه، ذکرگویان از در شمالی مسجد بیرون آمد، در این هنگام عدهای از متعصّبین روی تلی که کنار مسجد بود و به آن تل خر فروشان میگفتند، با سنگ و آجر، به جان مشتاق افتادند در این موقع درویش جعفر از راه رسید و خود را روی پیکر خونآلود او انداخت، اما رجم کنندگان بر او نیز رحم نکرده و به باران سنگش گرفتند و به این ترتیب، هر دو در کنار هم به قتل رسیدند و پیکرشان به محلی که امروز به «مشتاقیه» معروف است انتقال یافت و در کنار یکدیگر به خاک سپرده شدند.
محمدامین منشی کرمانی در کتاب «جغرافیای ایالت کرمان در عهد ناصری» که از نظر زمانی به این رخداد نزدیکتر است، در ذکر افراد مدفون در مشتاقیه، اشارهای به واقعۀ قتل مشتاق نیز نموده و آورده است:
«یكی از آنها جناب شهادت مآب «مشتاق علی شاه اصفهانی» است كه مجملی از وقایع احوالات آن جناب ذكر میشود. چنانچه مذكور است میگویند: آن قدوه اهل حال، رندی عالم سوز بودهاند كه همۀ اموال و امتعۀ عالم در نظرش قدر كاهی نداشتی، روز و شب بلكه شب روز، جز ذكر سماءالله و فكر آلاءالله، مراكب حواس را از سیر جوانب دیگر بازداشتی. القصه از اصفهان عازم زیارت بقعۀ متبركۀ حضرت ولایت مرتبت شاه سید نعمهالله ولی گردیده، چندی معتكف آستان آن حضرت بودند. اعالی و اشراف كرمان را ذوق شرفیابی خدمت آن بحر شوق به سر افتاده، فیض یاب خدمتش گردیدند و به زاری و الحاحش دعوت به كرمان كردند. چون اجابت دعوت شیوۀ مردان خدا و رویۀ مردم باوفاست، آن منبع جود مسئلت دعوت اهل كرمان را اجابت نمود. بالاتفاق عزیمت كرمان فرمودند. مدتی ممتد در شهر كرمان توقف داشتند و روز به روز لوای دعوت خلق را به سوی خالق بر وجهی خاص میافراشتند و نفس گرم عیسی مانندش اغلب اهل هوش و فضل و كمال را نصیری خود ساخته، همه گردن انقیاد نهادند. بلكه عامّه خلق از آن بحر فیض استفاده كرده، نصایح مشفقانه او را از جان دل میشنودند تا این كه در بیست و هفتم شهر رمضان المبارك سنه ۱۲۰۵ ۱۴ آن منبع فیض عظیم، به جهت عبادت خداوند كریم در مسجد جامع كرمان حضور هم رسانیده، بعد از ادای فریضه، گاهی در تسبیح و تهلیل حضرت خداوند جلیل بود و گاهی لب به نصایح همرهان خویش میگشود كه ناگاه سایلی در مقابل آن بحر جود از پریشانی و استیصال خواهش چیزی نمود و آن جواد او را حسبالمیسور اعانتی فرمود كه بقیهالعمرش مستغنی گردانید. درین حال ملا عبدالله در فراز منبر به واعظه سرگرم میبود، كه این عطا از آن درویش ملاحظه نمود چنان دانست كه با وجود او كارش فاسد خواهد شد و بازارش كاسد. آتش حسد در كانون سینهاش چنان شعله افروخت، كه بنیاد هستیش در هم سوخت. اندیشۀ روز قیام را ننمود، عام [عوام] كالانعام را بهریختن خون آن برگزیده ملك علام تحریص نمود. ناگاه آن فرقۀ دغل، جیب و دامان و بغل را پر از سنگ نموده، به اذیت آن وحید فارغ از نام و ننگ ایستادند و به اندك زمانی، آن قدوۀ اهل حال را مقتول ساختند. یكی از مخلصین او كه به جعفر علی موسوم بود، چنانچه رسم فدائیان باشد، خود را بر روی نعش او افكنده، سر او را به دامن گرفت. آن قوم اشرار بلافاصله او را نیز بهیارش ملحق ساختند. از قراری كه مذكور است و اغلب را اعتقاد آن است كه بعد ازین قضیه به اندك زمانی، قهرمان مملكت ایران و خاقان كشورستان جنت مكان، «آقا محمدخان» مختار صفت۱۵ بر آن گروه عاری از مروت دست یافته، دود از دودمان آنها برآورد.»۱۶
گویا زمانی که این گروه، بر سر و روی مشتاق سنگ میزدند، او گفته بود: مرا سنگباران نکنید، من نگران چشمهای شما هستم. برخی بر این باورند که اگر سه سال بعد از این رویداد یعنی در سال ۱۲۰۹ قمری (۱۷۹۵ م.) آقا محمدخان به کرمان حمله کرد و ـ به قولی ـ هفت من چشم از مردم کرمان درآورد، تاوان آن ندانمکاری بود.۱۷
***
ادامۀ این مطلب را در شماره ۶۱ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید