تجددپذیری و تجددگریزی در فرهنگ همگانی (مردمی) ایران

کاووس سلاجقه
کاووس سلاجقه
تجددپذیری و تجددگریزی در فرهنگ همگانی (مردمی) ایران

فرهــنگ‌عامه

***

زندگی آب است،

آب اگر راکد بماند، چهره‌اش افسرده می‌گردد

و بوی گندمی گیرد.

در زلال آب گیرش چهرۀ لبخندمی میرد.

زندگی یعنی؛ شب نو، روز نو، اندیشۀ نو

زندگی یعنی؛ غمی نو، حسرتی نو، پیشۀ نو،

زندگی بایست سرشار از تکان و تازگی باشد.

در این مقاله برآنیم تا چگونگی برخورد ایرانیان را با پدیده‌های نو و رویکردهای نوین مادی و معنوی د ر روند زندگی فردی و اجتماعی و گذر تاریخی آن به بررسی بنشینیم. نخست یک بار دیگر هدف نگارنده و کسانی دیگر را از گروه واژۀ «فرهنگ‌عامه، مردمی» برای خوانندگان روشن می‌سازم تا با برداشت رایج از فرهنگ‌عامه که به برخی کارکردهای فرهنگی و اصطلاحات و داستان‌هایی که در میان قشرها و لایه‌هایی از مردم یک جامعه روایی دارد، جابه‌جا نشود.

هدف نگارنده از این گروه واژه و نوشتن این مقاله‌ها، بررسی یک فرهنگ همگانی و مردمی است که در بیشترینۀ جمعیت یک کشور یا یک سرزمین گسترده‌تر، از ره‌آورد پندارها و باورداشت‌های گذشتگان و اقوام و قبیله‌های پیشین یا از راه پخش نوشتارها و برنامه‌های رسانه‌ای یا با کمک کتاب‌های درسی و غیردرسی و سخن‌رانی‌ها، در ذهن و درون آنان جای می‌گیرد و در کردار و گفتار و در اندیشه و باورهای آنان ریشه می‌دواند که درنتیجۀ آن، کارکردها و رویکردهای زندگی آنان شکل می‌بندد و خلق‌وخو، رفتار و تفکر آنان بر آن پایه استوار می‌شود. این‌چنین فرهنگ و باورهایی که نگاه بیش‌تر مردم یک جامعه را نسبت به خود و پیرامون خود، نسبت به جهان‌بینی وجهان شناسی و از همه مهم‌تر هستی‌شناسی و شناخت‌شناسی خودشان دگرگون می‌سازد و ساز و کار آن را برمی‌تاباند، فرهنگ همگانی (عامه) یا فرهنگ مردمی در آن سرزمین با آن کشور می‌نامیم. اگر روند جامعه‌پذیری ژرفایی صورت بگیرد و دوام بیاورد، مردم جامعه مشابهت‌های بسیاری پیدا خواهند کرد و مردم آن را می‌آموزند و خود را با آن سازگارمی کنند و سرانجام با سایر اعضا همانندی می‌یابند به این روش همتایی اجتماعی(social syncretism)یا مانندگردی فرهنگی (cultural assimilation)یا فرهنگ پذیری (acculturation)رخ می‌نماید و معنای مورد نظر این مقاله‌ها، فقط فرهنگ توده‌ای (فولکلور) تعریف شده در فرهنگ شناسی و ادبیات و جامعه‌شناسی نیست که در میان مردمان ساده‌زیست و سنتی و گاه بی‌سواد یک جامعه، هنجارها را می‌سازد. «فرهنگ پذیری فرایندی است، که فرد را از جهت‌های گوناگون با ژرفای فرهنگ جامعه همانند می‌سازد در حالی که جامعه‌پذیری فرایندی است که فرد را اندکی با هنجارهای اجتماعی سازگارمی گرداند» (آریان پور، ۱۳۵۷، تهران، ص ۱۵۹). هر کودکی از هنگامی که چشم به جهان می‌گشاید، ناخواسته و بی‌اختیار در فرایند این جامعه‌پذیری قرار می‌گیرد و هر کسی در سن پس از بلوغ اگر جای زیست خود را تغییر دهد، ناگزیر باید این دگرگونی در فرهنگ را نیز بپذیرد، هرچند که این فرایند برای انسان بزرگ‌سال، پیچیده‌تر و دشوارتر است.

تجدد، در نگاه جامعه‌شناختی آن، یعنی؛ دگرگونی و رویکردی نوین در اندیشه که بر پایۀ آن همۀ سوگیری‌ها، باورها، کارکردها و نگاه‌های انسان‌ها بنا بر شرایط روزگار زیست آنان و حتی آینده‌ای بهتر از آن، شکل بگیرد و آنان بتوانند این دگرگونی را در تمامی زمینه‌های زندگی خود از جنبه‌های مادی گرفته تا رویکردهای غیرمادی ایجاد کرده، حرکت و تلاش خود را بر آن پایه‌ریزی کنند.«به گمانم تجدد را می‌توان سلسلۀ به هم پیوسته‌ای از دگرگونی‌های اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، زیبایی‌شناختی، معماری، اخلاقی، شناخت‌شناسی و سیاسی دانست که مایۀ مشترک همۀ آن‌ها، فردگرایی است». (میلانی، ۱۳۸۷، تهران، ص ۹)

واژۀ «تجدّد» در فرهنگ نوین عربی_فارسی به معنی نوی، نو گردیدن، نوآوری و در فرهنگ معاصر عربی_فارسی به معنی نو شدن، جدید شدن، تجدید حیات، در فرهنگ دکتر معین، جلد ۱، نو شدن، تازه شدن، نوی و تازگی و در فرهنگ استاد دهخدا، به نقل از چند فرهنگ پیشین، نو شدن، نو گردیدن. آمده است. همۀ این معنی‌های یاد شده، در یک نکته هماننداند و آن نو گردیدن و نو شدن است ولی فرهنگ عربی معاصر از معنی «تجدید حیات» نیز یاد کرده است که به گمانم معنایی بسیار درست و بسنده است. تجدید حیات، یعنی؛ دوباره زنده شدن، دوباره جان گرفتن، انگار که رستاخیزی در زندگی انسان پیش آمده باشد و چه اندازه با شعر سربرگ مقاله هم‌خوانی دارد که از ایستایی و در جا زدن چه بدی‌ها فراهم می‌گردد و از تجدد، چه زنده شدن‌ها. پس تجدد در واقع سبب پویش و جویش است برای درست‌تر و بهتر زیستن، فراخوانی است به این‌که ما هم با زمان پیش برویم و دگرگون بشویم برای همراهی و هم‌گامی با زمان و پیشرفت‌های زمان و پیشرفت‌های انسان در زمان، و در نهایت برای همراهی با انسان‌ها در زمان و انگار یکی از ویژگی‌های انسان خردمند همین نو شدن و همراهی با زمان بوده است که توانسته او را از پس صدها هزار سال زنده وهم گام نگاه دارد به جای نابودی چون نئاندرتال‌ها، برای او زندگی در دورانی دراز را فراهم نموده است.

اگرچه نمی‌توان برای رسیدن به تجدد درست و واقعی که هم بنیاد چگونه اندیشیدن وهم بنیاد چگونه زیستن را جوامع گوناگون دگرگون سازد، راهی و شیوه‌ای یکسان پیش نهاد کرد، ولی خمیرمایه و گوهر تجدد را می‌توان در چند اصل بنیادین خلاصه کرد.

۱_ اصل فردگرایی: که مردم و قانون به‌گونه‌ای به انسان و اجتماع بنگرند که برای زندگی و حقوق فرد انسانی ارزش بگذارند. چنان که یک کودک انسان که از دوران تشکیل هسته (زندگی جنینی)، دارای حقوقی اجتماعی و فردی است، جامعه و پدر و مادر و قانون در برابر او و حقوق او وظیفه‌مند و پاسخ‌گو باشند. در حقیقت، فردگرایی مایۀ مشترک همۀ دگرگونی‌های همه‌جانبه در زمینه‌های گوناگون است و آن پذیرفتن و رعایت حقوق طبیعی و جدایی‌ناپذیر فرد در جامعه است. از این روی روان‌شناسی اجتماعی و تربیتی، امروزه بر این تکیه دارد که هرکس نخست باید به خویشتن دوستی و مراقبت از درستی روانی و درستی تن خویش بپردازد و کوشش کند که برای خود و حقوق طبیعی خود ارزش قائل باشد، سپس برای دیگران و پدیده‌های پیرامون خود.

***

ادامۀ این مطلب را در شماره ۵۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید