کوتاه مثل «آن»

مسعود نورالدینی شاه‌آبادی
مسعود نورالدینی شاه‌آبادی
کوتاه مثل «آن»

صندلی‌های آبی سینما آزادی سرچشمه میزبان آن‌هایی است که در جریان «آن» هستند. «آن» ۱۰ سال قبل برای اولین بار در کرمان برگزار شد و حالا هم دومین دوره‌اش به آئین اختتامیه در شهر سرچشمه رسیده که از دی‌ماه ۱۴۰۰ فراخوانش منتشرشده بود. شهر سرچشمه نشان زیادی از گرمی خرداد شهرهای کویری را با خود ندارد و با آن طبیعت سبز و خیابان‌کشی‌های صنعتی‌اش برای میهمانان تازه‌وارد مطبوع و جالب است.

ساعت ۱۵ است و آئین اختتامیه در حال شروع شدن، اما هنوز داوران جشنواره به محل برگزاری نیامده‌اند. میهمانان در لابی سالن سینما آزادی به گپ و گفت و عکس‌های یادگاری و سلفی مشغول‌اند. عده‌ای هم به قسمت دیگر ورودی که با شیشه‌های سکوریت جداشده رفته‌اند، آنجا که نمایشگاه کارهای فاطمه زارع - شاعر و نقاشی که با پاهایش به اشیا جان می‌دهد - برگزار می‌شود، او که حتی خواندن شعرهایش از زبان خودش ممکن نیست. نمایشگاه نقاشی «رد پا» از بخش‌های جنبی جشنواره است، زارع هنرمند معلول رفسنجانی است که توانمندی‌هایش را در کتابش که آن‌هم «رد پا» نام دارد به مخاطبانش ارائه کرده است.

داوران جشنواره به همراه میهمان بخش ویژه از راه می‌رسند، آن‌ها هم اول به نمایشگاه نقاشی می‌روند و بعد از دیدن تابلوها به سمت سالن سینما راهی می‌شوند، چند تن با لباس‌های قهوه‌ایِ پارچه دیپلمات جلوی درب سالن ایستاده‌اند، به میهمانان خوش‌آمد می‌گویند و ساک دستی آبی‌رنگی به آن‌ها اهدا می‌کنند که محتوای آن یک جلد مجله «جنگ هنر مس»، چند کتاب و سی‌دی از هنرمندان استان کرمان است. ورودی سالن، سمت چپ صندلی شرکت‌کنندگان است و راهروی روبه‌روی درب ورودی قرار دارد که یک‌سوم جلویی سالن را از بقیه جدا می‌کند. قسمت جلویی سالن صندلی‌ها مملو از شاعران، مدعوین و علاقه‌مندان است و قسمت انتهایی سالن شلوغی چندانی ندارد، با نگاه به چهره‌ی حضار متوجه می‌شوم اغلب از شاعرانی هستند که از شهرهای دور و نزدیک استان اینجا گرد هم آمدند و منتظرند تا برگزیدگان این جشنواره را بشناسند، آن‌هایی که از بین نزدیک به ۱۰۰۰ نفر با وسواس انتخاب‌شده‌اند. از آن جمعیت حالا ۱۹ شاعر باقی‌مانده‌اند که باید به‌ناچار به دو گروه تقسیم شوند گروهی ۷ نفره که جایزه نمی‌گیرند و ۱۲ نفری که به نحوی جایزه‌ می‌گیرند و یا تقدیر می‌شوند.

جلسه رسماً شروع می‌شود. مجری برنامه - اکبر خدادادی-که خود نیز شاعر است پشت تریبون قرار می‌گیرد و خوش‌آمد می‌گوید و از رئیس جشنواره می‌خواهد تا برای میهمانان این میهمانی ادبی خوشامد بگوید. روح‌الله ابوالهادی مدیر خدمات اجتماعی و روابط عمومی مجتمع مس سرچشمه رفسنجان می‌آید و با رعایت ایجاز و تکیه ‌بر هنر داستان‌نویسی‌اش خوش‌آمدی می‌گوید و از پله‌ها پایین می‌آید. مدیرکل جدید ارشاد اسلامی هم ضمن صحبت‌های مرسوم از آشنایی‌اش با برخی چهره‌های حاضر در سالن می‌گوید. حالا میزبان جشنواره می‌خواهد از شعارش بگوید و این‌که در راستای آن عمل کرده است «مس حامی فرهنگ و هنر». حاضران می‌بینند و اکثراً به‌رسم تشویق می‌کنند و بعضی به شوق. نوبت به بخش اصلی مراسم می‌رسد یعنی شعرخوانی، صحبت‌های دبیران اجرایی و علمیِ جشنواره و سپس معرفی نفرات برتر. این مراسم، بخش ویژه‌ای هم برای یادمان شاعر فقید منصور اوجی دارد، همان‌که عکسش ابتدای ورودی سالن در کنار از دنیا رفتگان اخیر دنیای شعر این دیار محمدحسن مرتجا و مسعود احمدی بر روی سه‌پایه‌ها جای گرفته است.

ادامۀ این مطلب را در شماره ۵۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

دفاع از هویت شعر کوتاه

دبیر گروه ادبیات
دبیر گروه ادبیات
دفاع از هویت شعر کوتاه

جناب میرافضلی، چه شد که بعد از سال‌ها به فکر برگزاری دور دوم جشنواره‌ی سراسری شعر کوتاه «آن» افتادید؟ ضرورت‌های برگزاری آن چه هست؟ و آیا جشنواره ادامه خواهد داشت؟

آقای نورالدینی چند سال پیش پیشنهاد برگزاری یک جشنوارۀ ملی شعر کوتاه را با مشارکت مس سرچشمه ارائه کردند. آن موقع من در روابط عمومی مس بودم. آن پیشنهاد با اینکه طرح نسبتاً خوبی هم داشت، متأسفانه به دلایلی عملی نشد. ایشان با استاد رجبی بهجت هم در مورد جزئیات طرح مشورت کرده بودند. جناب محمد شریفی نعمت‌آباد هم طرح را خوانده بودند و نظراتی داده بودند. آقایان نورالدینی و استاد رجبی بهجت سال گذشته، این طرح را دوباره به میدان آوردند و در جلسۀ مشترکی که با حضور جناب ابوالهادی و احمدی از مس و پیشنهاددهندگان و بنده برگزار شد، قرار شد در قالب دومین جشنوارۀ شعر کوتاه «آن» به صورت ملی برگزار شود. اولین دورۀ جشنوارۀ «آن»، ده سال پیش توسط حوزۀ هنری کرمان و روابط عمومی مس سرچشمه در دو بخش شعر و داستان کوتاه برگزار شده بود. ولی استمرار پیدا نکرد. همگان نظرشان بر این بود که داستان کوتاه، حکایت جداگانه‌ای دارد و ترکیبش با شعر، نیازمند تدارکات و تمهیدات وسیع‌تری است و عملاً امکان‌پذیر نیست.

علّت ارائۀ چنین طرحی و برگزاری چنین جشنواره‌ای، در وهلۀ نخست، ظرفیت درخور توجهی است که در شعر استان کرمان در حوزۀ شعر کوتاه وجود دارد. به نظر من، این ظرفیت، در اقناع مشارکت‌کنندگان، چه داوران و چه شرکت‌کنندگان، بسیار مؤثر بوده است. مسئلۀ دوم، اهلیت و تجربه و توان مالی و اجرایی روابط عمومی مس سرچشمه در انجام چنین طرحی در سطح ملی است. در برگزاری یک جشنوارۀ ملی، توان اجرایی مهم‌تر تز توان مالی است و روی همین اصل، مس سرچشمه برگزاری جشنواره را رأساً بر عهده گرفت و انصافاً در حوزۀ اجرا، کم‌فروشی نکرد و بلکه برای استان کرمان آبروداری کرد.

ضرورت برگزاری جشنواره، ناشی از جدّیت و اهتمامی است که شاعران جوان کشور در عرصۀ شعر کوتاه دارند. شعر کوتاه، به درخت تناوری تبدیل شده که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت. متأسفانه، بنا به ذهنیتی که از قبل وجود دارد، شاهدیم که در بسیاری از جشنواره‌های رقابتی شعر، شعر کوتاه آن‌چنان که باید مورد توجه قرار نمی‌گیرد و اغلب داوران، عادتاً، اشعار کوتاه را در انتخاب‌های خود لحاظ نمی‌کنند. به نظر من، چنین جشنواره‌ای، به شرط استمرار، می‌تواند از هویّت شعر کوتاه دفاع و حمایت کند.

آیا امکان افزودن بخش کارگاهی و سخنرانی‌های تحلیلی در برنامه جشنواره وجود دارد؟ نظر شما در این مورد چیست؟

یکی از برنامه‌هایی که در طرح اولیه ارائه شد، توجه به نقد و تحلیل شعر کوتاه در قالب کارگاه و نشست‌های علمی بود. دو نشستی که صبح روز پنج‌شنبه ۲۶ خردادماه برگزار شد، با همۀ مفید بودنش، تمام اهداف ما را تأمین نکرد و امیدواریم که در دوره‌های بعد، به این بخش توجه بیشتری شود و برنامه‌ریزی دقیق‌تری برای آن صورت گیرد. اگر دبیرخانۀ جشنواره آمادگی داشته باشد، می‌توان نشست‌های فصلی با هدف ارائۀ مباحث تئوریک در حوزۀ شعر کوتاه به صورت حضوری یا مجازی برگزار کرد. در خودِ کرمان خوشبختانه ظرفیت و توان و علاقه برای انجام چنین کاری فراوان است.

ادامۀ این مطلب را در شماره ۵۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

به جستجوی «آن» در رباعی و دوبیتی

دبیر گروه ادبیات
دبیر گروه ادبیات
به جستجوی «آن» در رباعی و دوبیتی

۱-نظرتان راجع به نحوه‌ی برگزاری جشنواره و مکانیسم اجرایی آن - از آغاز تا پایان - چه هست؟ اگر نقد یا پیشنهادی در این مورد دارید بیان کنید لطفاً

۲- سطح کیفی شعرها را چگونه دیدید و نقاط ضعف و قوت آن‌ها را چگونه مقوله‌بندی می‌کنید؟ آیا شعرهای ارسال شده به جشنواره را می‌توان سرشت‌نمای شعر کوتاه امروز فارسی دانست؟

۳- آیا شاخص‌های متمایزی میان رباعی‌ها و دوبیتی‌های معاصر با انواع سنتی آن‌ها وجود دارد؟ این شاخص‌ها کدامند و چه ربط و نسبتی با جهان معاصر ما دارند؟

بیژن ارژن

۱- پیش از هر سخنی باید تشکر کنم از روابط عمومی مس سرچشمه که جشنواره آن را رقم زد، همچنین از جناب میرافضلی عزیز که تاریخ رباعی مدیون این بزرگ‌مرد است. از داوری مرحله نخست که بگذریم برای هر داور، از صد شاعر، هزار رباعی ارسال شد که هر یک از داوران امتیاز خود را نوشتند، درنهایت در روز پیش از جشنواره، بین رباعیات ده شاعر، داوری نهایی هم به شکل خواندن تک‌تک رباعی‌ها، هم امتیازات محرمانه صورت گرفت که نتیجه‌ی آن اعلام شد. موضوعی که در آثار ارسالی چشمگیر بود ناهمگونی و فاصله‌ی زیاد رباعیات یک شاعر با رباعیات خودش بود که این باعث شد امتیاز داوران نزدیک به هم نباشد. دیگر نگاه متفاوت داوران از منظرهای مختلف به رباعی بود که این می‌تواند حسن این جشنواره نیز باشد در ادامه برای جشنواره‌ی آینده، می‌شود در کنار شعرهایی که با امتیاز بالا به داوری نهایی رسیده‌اند نفرات اول تا سوم هر داور نیز شرکت داده شوند تا باهم بررسی شود. دیگر اینکه پیشنهاد من داشتن شماره برای همه‌ی رباعی‌هاست تا هر رباعی به‌تنهایی داوری شود نه در کنار رباعی‌های دیگر آن شاعر. در پایان ای‌کاش جناب میرافضلی حرف بنده را می‌پذیرفت و در داوری نهایی شرکت می‌کرد البته این بدان معنا نیست که خدای‌ناکرده ناداوری شکل‌گرفته است بلکه اشراف ایشان بر رباعی، کیفیت داوری را بالاتر می‌برد.

۲- هزار رباعی از صد شاعر، در یک برش کوتاه از تاریخی که در آن هستیم اتفاق بسیار مبارکی است به‌ویژه اینکه نوع نگاه و اندیشه‌هایی که در این چارانه‌ها جریان داشت خبر از جوان بودن شاعرانی می‌کرد که در پشت این کلمات پنهان بودند. درباره سطح کیفی آثار باید به عرض برسانم در مرحله تجربه، ضعیف یا قوی بودن یک اثر به‌تنهایی مهم نیست چراکه این تمرینی است برای اتفاقی بزرگ‌تر، تا مرحله تثبیت. بعد از تثبیت نیز، این مراتب شعر است که مهم است، مراتبی که سبک شعری شاعر را می‌آفریند

۳- جهان دوبیتی و رباعی، هزاران سال نوری از هم فاصله‌دارند و این به معنی برتری یکی بر دیگری نیست. دوبیتی سینه‌به‌سینه زبان مردم کوچه و بازار بوده است زبانی که راه به دربار باز نکرد تا به شکل یک قالب رسمی در دیوان شاعران جا خوش کند درحالی‌که رباعی یا تکفیر می‌شد یا بر منبر می‌رفت و یا ملازم پادشاهی بود. دوبیتی در اندرون بود و رباعی بازیچه‌ی کودکان کویی که مپرس. بااین‌همه جهان امروز جهانِ آن است، آنی که می‌تواند جهانی را در خویش داشته باشد، آنی که هم در رباعی هست، هم در دوبیتی.

طیبه بقایی اردکانی

۱- ضمن قدردانی از برگزاری چنین جشنواره تخصصی ارزنده‌ای، لازم است بگویم شاید بزرگ‌ترین آسیب جشنواره‌های ما، نحوه اطلاع‌رسانی آن‌ها باشد. به نظر می‌رسید خیل کثیری از افراد یا از جشنواره اطلاع نداشته‌اند یا به هر دلیل برای شرکت در جشنواره ترغیب نشدند. دومین مسئله کمبود مخاطب و استقبال اندک از برنامه‌های پایانی جشنواره بود.

۲- آنچه شعرهای منتخب را از سایر آثار جدا می‌کند، همان سطح کیفی شعرهاست. شعرهایی که تنها در دو بیت دست به نوآوری و تصویرسازی‌های بکری کرده‌اند. نگاهی نو به جهان، اتفاقات پیرامون خود و حتی مقوله‌های پیدا و پنهان هستی داشته‌اند. ازاین‌رو رباعی‌های منتخب به جهت تصویرسازی، ابداعات و مضمون و محتوا از سایر آثار متمایز می‌دانم. در رباعی‌های دیگر، کلیشه فراوان، مضمون‌های رنگ و رو رفته و گاه قافیه‌های منقضی یافت می‌شد. از دیدگاه من شعرهای راه‌یافته به جشنواره می‌توانند نمادی از شعر معاصر ما باشند، بازتابی آینه‌وار از شعر امروز ایران. طبیعی است که به دلیل جوان بودن شرکت‌کنندگان، تقلید و تأثیرپذیری از شعرای برجسته معاصر نیز دیده شود. اگرچه آثار بسیاری از شاعران برجسته این حوزه در بین شعرهای ارسالی وجود نداشت، اما استقبال بانوان و حضور کمی و کیفی آنان در جشنواره و نهایتاً در بین برگزیدگان، از نکات حائز اهمیت بود.

۳- نکته برجسته رباعی‌های منتخب این دوره، نگاه متفاوت و آشنایی‌زدایی از بسیاری مضمون‌های موجود است. اینکه یار را بی‌وفا می‌داند اما این بار با تصویری تازه بیان می‌کند که «آن‌قدر که از او همه گفتند نبود» یعنی به زبان ساده، شاعرها در لایه‌های پنهان رباعی از مکاتب وامدار شده‌اند. ازآنجاکه رباعی کوتاه و موجز حرف دل شاعر را می‌زند، سادگی و نزدیکی بسیاری از واژگان و تصویرهای ساخته‌شده به زندگی روزمره مردم، اجازه چرخیدن رباعی دردهان مردم و دست‌به‌دست شدن، درنتیجه نشر سرا سری را به آن می‌دهد. و چه لذتی برای یک شاعر بالاتر از اینکه ببیند شعرش در بین مردم رواج یافته. شعری که با تمامی نسل‌ها ارتباط پیداکرده و از قافله پیام شدن در پیام‌رسان‌ها، کپشن تصویر یا عکس نوشته شدن عقب نماند.

شعری که با رعایت زیبایی محتوایی و ساختاری، تصویری تازه از جهان پیرامون را به حرفی در ذهن ما مرتبط ساخته و ما را اندکی به تأمل وادارد. چنانکه در پایان، پس از شنیدن یا خواندنش بگوییم: «چه خوب گفت... راست می‌گه»

ادامۀ این مطلب را در شماره ۵۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

برگزیدگان شعر کوتاه سنتی

...
...

نفر اول: نفیسه نعمتی

سال تولد: ۱۳۵۸

محل تولد: تکاب (آذربایجان غربی)

محل سکونت: تکاب (آذربایجان غربی)

۱

آرام فرو رفته در اندوهِ خودش

در خلسه‌ی بیکرانِ بشکوهِ خودش

آنقدر که جلوه از خدایش دارد

هر سنگ پیمبری‌ست در کوهِ خودش

۲

ای روی تو روشنایِ دامانِ پگاه

از چشم تو روزگارِ یک شهر،سیاه

هر وقت که چشم می‌گشایی، انگار

خورشید، طلوع می‌کند در دلِ ماه

۳

بیدار شد، آب بر سر و رویش زد

از رایحه‌ی خاک به گیسویش زد

باران که قشنگ شانه زد موها را

یک گیره‌ی هفت رنگ بر مویش زد

۴

موسیقی باد و شربت باران است

دلداده‌ترین دختر او آبان است

دست همه‌ی درخت‌ها نارنجی ست

در خانه‌ی پاییز حنابندان است

۵

زیبا شده با پیرهن پاییزش

این باغ که چیده لاک روی میزش

حالا که لباس تازه بر تن کرده

افتاده بهار کنج رخت‌آویزش

۶

غمگینی و غم‌سرایی و غم‌پرور

آه ای وطن شکسته‌دل ای مادر!

هر روز جنوب تا شمالت اشک است

یک چشم خلیج فارس، یک چشم خزر

۷

از راه رسیده آب دستش داده

یک حالِ خوشِ خراب دستش داده

پیراهنِ پاره، تیغ در دست، این گل

ابر آمده و شراب دستش داده

۸

می‌خواست که توی‌خواب سردش نشود

در بازی باد و آب سردش نشود

با شال بلند هفت‌رنگش باران

می‌خواست که آفتاب سردش نشود

۹

دنبال تو آبشار راه افتاده

سرو و چمن و چنار راه افتاده

آنقدر گلی که باز با دیدن تو

آب دهن بهار راه افتاده

۱۰

آموخته‌اند تا مقاوم باشند

در سینه،پر از هوای سالم باشند

هر برگِ کتاب،درسی از زیبایی ست

وقتی که درخت‌ها معلم باشند

نفر دوم: سید اکبر سلیمانی

سال تولد: ۱۳۶۰

محل تولد: لنده (استان کهگیلویه و بویراحمد)

محل سکونت: تهران

۱

این تذکره، بندبندش از دلتنگی‌ست

منظومه بی‌حرفی و بی‌آهنگی‌ست

این قطعه که شاعر آرمیده‌ست در آن

دیوان نفیسی‌ست که چاپش سنگی ست

۲

فواره برای خودنمایی پا شد

افتاد و حباب‌وار ناپیدا شد

او قطره به قطره آب رفت، آنسوتر

جویی که گذشت از خودش دریا شد

۳

گرم سفری، بروبیایی بوده ست

در فکر سراب ناکجایی بوده‌ست

از اولش این گیس طلایی _ خورشید _

روشنفکر غربگرایی بوده‌ست

۴

یک دره پرت را مزارش کردند

با دار و درخت، استتارش کردند

این کوه، زن عاشق تنهایی بود

مردان قبیله، سنگسارش کردند

۵

چون کوه شکسته از کمر ریخته است

چون جنگل پیری که تبر ریخته است

این تپه، زمانی زن غمگینی بود

از داغ کسی، خاک به سر ریخته است

۶

از آه دمادمی نگاهش تار است

از زخم زمانه لب به لب زنگار است

هی خورده به سنگ و سنگ خورده دل تنگ

آئینه همیشه سینه دیوار است

۷

از سردر هر اداره آویزانم

در لوحه لابی فلان ارگانم

هر ثانیه دور می خورم از سویی

من عکس شهیدی سر یک میدانم

۸

از رحمت تو نیست امیدی بهتر

از قول زیارتت نویدی بهتر

هرگز درِ بسته‌ای ندیده‌ست به خود

از قفل ضریح تو، کلیدی بهتر

۹

هر کس که گذشت از تو، بی‌سامان شد

در پیچ و خم زمانه، سرگردان شد

بیچاره نسیم، راه خود را می‌رفت

پیچید به پای زلف تو، طوفان شد

۱۰

هم نقش جمال تو هزاران رنگ است

هم شاعر بیچاره کمیتش لنگ است

کوتاهی اگر کرد رباعی در مدح

بر خردی او ببخش، دستش تنگ است

نفر سوم: حمیدرضا نظری

سال تولد:۱۳۶۴

محل تولد: شهرستان طبس

محل سکونت: طبس

۱

کس غیر تو رهسپار این جاده نشد

این‌گونه برای مرگ آماده نشد

ای برگ به باد رفته! غیر از تو کسی

بر چوبه‌ی دار خویشتن زاده نشد

۲

مانند سپیده بر شب تار بزن

سرمستی خود را همه‌جا جار بزن

چندی‌ست که شوق سربلندی داری

برخیز و سری به چوبه‌ی دار بزن

۳

در پارك ببین پرنده‌ها در تب و تاب

اندوه بزرگشان همان دانه و آب

آن‌سوتر از این‌همه عطش، گنجشکی

آرام نشسته روی تندیس عقاب

۴

ای حسن ختام هستی ما ای مرگ

روزی به تو می‌رسیم !حاشا ای مرگ

هستی و نمی‌شود تو را باور کرد

ای راست‌ترین دروغ دنیا ای مرگ

۵

یک درد بس است و دردسر لازم نیست

کاریست همین و بیشتر لازم نیست

با ضربه‌ی آه من دلم می‌شکند

این شاخه‌ی سست را تبر لازم نیست

۶

از اصل وجود خویش دورم چه کنم

هجران زده‌ام ولی صبورم چه کنم

آب از سر من گذشت دریا دریا

من ماهی این تنگ بلورم چه کنم

۷

هر چند به من قفس به او پر بدهد

دیوار مرا به دیگری در بدهد

شادم که خلاف عدل پامال حیات

سهم همه را مرگ برابر بدهد

۸

جان را چه ثمر بگو به جانان برسم

از این گذرم به وادی آن برسم

فرجام خوشیست زندگی را ای مرگ

بگذار که پیش از تو به پایان برسم

۹

من مثل غرور زخمی دریا من

تو عاشق تشنه نیست راهی تا من

من از تو رسیده‌ام به تو اما تو

از من به همه رسیده‌ای الا من

۱۰

ادبار که ایجاد شد اقبال چه بود

در حلقه ی مرگ شرح آمال چه بود

خوش گفت پرنده ای که با خلق قفس

مقصود از آفرینش بال چه بود

به جسـتجوی «آن» در چند سطر

...
...

اجرایی آن - از آغاز تا پایان - چه هست؟ اگر نقد یا پیشنهادی در این مورد دارید بیان کنید لطفاً

۲-سطح کیفی شعرها را چگونه دیدید و نقاط ضعف و قوت آن‌ها را چگونه مقوله‌بندی می‌کنید؟ آیا شعرهای ارسال شده به جشنواره را می‌توان سرشت‌نمای شعر کوتاه امروز فارسی دانست؟

۳- چه تعریف یا توصیفی از شعر کوتاه مدرن فارسی دارید؟ آیا شاخص‌های متمایزی برای شعر کوتاه مدرن فارسی در مقایسه با شعرهای کوتاه سایر زبان‌ها، خصوصاً هایکوی ژاپنی وجود دارد؟ اساساً با اصطلاح هایکوی ایرانی موافقید؟

مجید رفعتی

۱- تا آن‌جا که به تجربه‌ی من درآمد همه‌چیز خوب و قابل‌قبول انجام شد. ارتباط من در آغاز - برای داوری شعرها - با جناب میرافضلی بود که الگوی نظم و احترامند و بعد هم با همکارانم - برای داوری نهایی - که در فضایی صمیمانه و البته دینامیک صورت گرفت. امیدوارم در دوره‌های بعد، بخش کارگاه و نقد و گفت‌وگو، ثقل بیشتری بیابد تا شاعران برگزیده در ارتباطی رو در رو با داوران قرار بگیرند و در فاصله‌ی دو جشنواره نیز، «آن» بانی تشکیل کارگاه‌هایی برای علاقمندان باشد.

۲- به نظر می‌رسد شعرهای ارسال شده به جشنواره را می‌توان تا اندازه‌ای سرشت‌نمای شعر کوتاه امروز فارسی دانست با این تبصره که به هرحال جشنواره معمولاً فضای رقابت چهره‌های شناخته‌شده نیست. تعداد شرکت‌کنندگان زیاد بود: اکثریتی که صرفاً به شعر علاقه‌مندند و اقلیتی که اگر مداومت خود را حفظ کنند و خودآگاهی خود را به کار افزایش دهند، شعر به آن‌ها امیدوار خواهد ماند. البته، فضا دشوار است و تنها یک عشق شخصیِ بی‌چشمداشت ره‌توشه‌ی آن، و صبوری و تلاش برای بهتر شدن و نه دلواپسی برای دیده شدن.

به لحاظ کیفی در مجموع، تصویر (Image)، نقطه‌ی قوت کارها بود و قدرت زبان یا استفاده از همه‌ی امکانات زبان، نقطه‌ی ضعف. تصویری شدن جهان و سیطره‌ی رسانه‌های تصویری و کانون‌مداری چشم به‌جای سایر حواس، پارادایمی است که به شعر هم سرایت کرده است. این خصلت، عیب نیست اگر شعر را با قاب - در شعر کوتاه - و آلبوم عکس - در شعر بلند - اشتباه نگیریم و نگاه گشتالتی و کل‌نگر خود به زبان و فضای شعر را از دست ندهیم.

ما نیازمند هستی‌شناسی بنیادینیم. فضای قبل از شعر سرودن و یافتن ربط و نسبت انحصاری خود با جهان، افق تحقق شعر همچون شعر است و اهمیت اساسی دارد. این هستی‌‌شناسی بنیادین جز با مطالعه و تأمل در جزییات زندگی و پرهیزکاری عقل از ابتلا‌ی به وراجی‌ها و محاکاتِ کلیشه‌ها به دست نمی‌آید. پیدا کردن خود در این ازدحام کار دشواری است و در گرو این شیوه‌ی زیستن، که ثقل اندیشه‌مان در درون خودمان باشد و تن به سیطره‌ی قال و مقال دیگران ندهیم. هیچ دیگری بزرگی جز خود شعر وجود ندارد.

۳- اگر بخواهم از نظریه‌ی شباهت خانوادگیِ ویتگنشتاین استفاده کنم شعر کوتاه، اصطلاحی است ناظر به شباهت خانوادگی: در واقع، همان‌طور که خواهر و برادرهای یک خانواده در همه‌ی خصوصیات ظاهری شبیه هم نیستند اما در عین حال شباهت‌های متقاطع و همپوشانی دارند به‌گونه‌ای که ما تشخیص می‌دهیم اعضای یک خانواده‌ا‌ند، شعرهای کوتاه نیز قابل تشخیص‌اند هر چند نتوان تعریفی متعین از شعر کوتاه نو به دست داد. امروزه، شعرهای کوتاه، یا هایکوسان هستند و کلیشه‌ی جهانی هایکوی ژاپنی را سرمشق خود دارند و یا با بسطِ خود، فرصت بیشتری به تخیل و ذهنیت شاعر می‌دهند. مطلوب و پسند من، نوع دوم است و از این مدخل است که می‌توان شخصیت مستقل و هویتی برای شعر کوتاه و مدرن فارسی جستجو کرد.

کوتاه‌سرایی خصلت‌های ویژه‌ی خودش را دارد: باید بتوانی در یک صحنه فضای ذهنی‌ات را آشکار کنی زیرا فرصت برای صحنه‌ها و سکانس‌های بعدی وجود ندارد و نیازمند یک «آنِ» تأثیرگذار است. شعر کوتاه دست‌کم از دو سو در مخاطره است: یکی، تبدیل شدن به گزین‌گویه و کلمات قصار - که پند و اندرز می‌دهد - و دیگری، کاریکلماتور که صرفاً یک بازیگوشیِ زبانی است. خود من - خصوصاً در کتاب اولم که تماماً شعر کوتاه است - به این وضعیت‌ها آگاه و ناآگاه دچار شده‌ام و دیدگاه کنونیم محصول همین تجربه‌هاست.

بنابراین، شعر کوتاه فارسی اگر بخواهد در جغرافیای شعر کوتاه، حد و رسمی برای خود بیابد بهتر است که تکلیفش را با هایکوی ژاپنی هم مشخص کند. به زعم من، زیست - جهانِ امروزِ شاعر ایرانی بسیار پرتنش‌تر و متعارض‌تر از زیست جهان شاعر ژاپنی‌ است. هایکو از دلِ آیین ذِن و مراقبه بیرون می‌آید و تصویری خاکستری و کم کنتراست دارد اما دنیای ما و هستی‌شناسی شاعر ایرانی کنتراست و تنش بیشتری دارد. به تعبیری دیگر، شاخص‌های شعر کوتاه ما می‌تواند هم در هستی‌شناسی و هم در شیوه‌ی اجرا تمایزاتش را با هایکوی ژاپنی بیابد. من در جلسه‌ی جشنواره هم گفتم اصطلاح هایکوی ایرانی مثل دوبیتیِ ژاپنی است و ترکیبی متعارض، زیرا هایکو هم به لحاظ قالب و فرم و تکنولوژیِ شعر، و هم به لحاظ نگرش و اُنتولوژی شعر، خصلت و هویتی ژاپنی دارد اگر چه امروزه به الگویی جهانی تبدیل شده است و همچنان به‌عنوان شاخه‌ای از شعر کوتاه در ایران نیز به حیات خود ادامه می‌دهد.

محمد شریفی

۱ -در نگاه نگارنده، سیرِ جشنواره، بی‌تعارف، سیرِ اشتیاق بود.

۲- بسیاری از شعرهای ارسالی در بخش آزاد و نیمایی از جمله تخیلی قوی و استفاده درستی از روایتگری در شعر داشتند. برای نمونه می‌توان به شعری از شاعر عزیز به نام A۰۰۳ اشاره کرد:«یک‌بار برای من نامه فرستاد/ دادم کودکی‌ام خواند/ بعدها تلفن زنگ زد/ گوشی‌ام را به جوانی‌ام دادم/ حالا ایستاده پشت استخوان‌های من در می‌زند.» یا این شعرِ شاعر عزیز دیگری به نام A۱۱۴ را به یاد آورد: «دیروز جوانی‌ات را در کوچه دیدم انسی!/ چادرش را به دندان گرفته بود و می‌خواست/ با کیسه‌های پلاستیکی و بچه بپرد جلوی اولین ماشین/ خم شده بود و بوی مرد می‌داد./ خنده‌هایت سال‌هاست بند آمده، زهدانت ولی نه/ که مدام توله‌های نارس پس می‌اندازد و/ روی دامنت لکه‌های خون گُل داده‌اند/ هیچ‌کس تو را از وسط کوچه برنمی‌دارد/ بلند شو خودت را ببر سردخانه/ انسی، دختر حاج مرتضی!»

-ضعف‌ها هم کم نبودند. عدم تشخص، ضعف عمده بخش گسترده‌ای از شعر امروز ماست؛ به این معنا که سراینده اکثر اشعار انگار یک نفر است. و این حرف تازه‌ای نیست. بارها به آن در سال‌های گذشته از سوی ناظران دقیق شعر اشاره شده است. عدم توجه به زبان و تأثیرپذیری از سفارش شبکه‌های مجازی نیز از جمله ضعف‌های دیگرند، که این‌ها هم البته آسیب‌شناسی تازه‌ای نیستند. در کارهای همه ما ضعف‌های فراوانی رخ نشان می‌دهند. مهم‌ترین ضعف شاید غیاب تجربه زیستی و اتکاء به فضای غالب است.

-شاید بتوان گفت آری، این‌ها تا حدودی نماینده چهره آشکار شعر کوتاه امروز فارسی‌اند.

۳ -تعریف و توصیف خاصی در ذهن نگارنده نیست. شاید به این لحاظ که نگارنده جز مشاهده کاری نداشته است. شاید هم به این لحاظ که ریشه‌های شعر کوتاه مدرن فارسی در ژرفای کوتاهِ همین آن نیستند، در عمق اعصارند. کِی بود که بایزید شکوفه داده بود:«به صحرا شدم/ عشق باریده بود/ و زمین تر شده بود/ چنانکه پای به برف فرو شود/ به عشق فرو شدم»؟

- حتماً وجود دارند امّا برشمردن آنها در ظرف دانش نگارنده نیست.

-هایکو حاصل تلاقی نگاه و جان سراینده آن با چیزی در طبیعت، چیزی در انسان و چیزی در تهی ست. با تلاقی، هایکو می‌شود؛ با عدم تلاقی، غیاب هایکو و سکوت برای به حضور رساندن آن. این حضور و غیاب، جان و «آن»ِ انسان است. مرز نمی‌شناسد.

ادامۀ این مطلب را در شماره ۵۹ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

برگزیدگان شعر کوتاه نو

...
...

نفر اول: حسین مصطفی پور

سال تولد:۱۳۵۸

محل تولد : شهرری

محل سکونت: شهرری

۱

دعوای ماهی‌ها

باران تقسیم می‌کند

ماه را

۲

چک چکِ

شیرِ آب

سمفونی تنهایی

۳

چه سینه‌سرخ‌هایی

که ترساندم

تا سبز شوی

۴

برداشته برای خود

پاره‌ای از دامنت را

بوتۀ تمشک

۵

گنجشک‌ها

دنبال خرده‌های نان -

باد پاییزی

۶

مورچه‌ای

روی دستم

برمی‌گردم کنار باغچه

۷

نشست و برخاست

سنجاقکی روی دستم -

باران بهاری

۸

گریخته‌اند از حیاط

شاخه‌های یاس

به هوای نبودنت

۹

سایه‌های اطلسی بر دیوار

کدامشان سرخ است؟

کدام آبی؟

۱۰

عکسی قدیمی

ناگهان

عطر گلی

نفر دوم: شهین خجسته نژاد

سال تولد:۱۳۶۳

محل تولد: شهرستان بافت

محل سکونت: سیرجان

۱

مه که از سر جاده و روستا بپرد

آغوشت را از بند رخت می‌گیرم و

پنهان می‌کنم در خلوت تاریک کمد

بی‌فایده است این همه شستن و شستن

عطر آخرین دیدار

دوباره از من

به تمام لباس‌ها سرایت خواهد کرد

مثل مه که به ساعت دلتنگی

از سر کوه پایین می‌آید و

به جاده می‌زند

۲

دنبال تو می‌گردم

لابلای لباس‌های قدیمی

که عطر تو را در بوی تند نفتالین گم کرده‌اند

دنبال تو می‌گردم

لابلای اخبار هواشناسی و

احتمال آفتابی شدنت در باران

دنبال تو می‌گردم

لابلای شعرهای ناتمام

که سطر آخرشان را، تو با خود برده‌ای

۳

جنگ کم‌کم از کوه بالا آمد و

از مرز ترس و احتمال گذشت

همه مردها رفتند

حتی مرگ پیر و خجالتی روستا

که فقط بعضی شب‌ها از گورستان

عصازنان مهمان‌خانه‌ای می‌شد

لباس سربازی پوشید و

با اولین گروه به استقبال جنگ رفت

۴

می‌رقصد و می‌چرخد زن روستایی

شاید از چین‌های دامن بلندش

از چین‌های پیشانی کوتاهش

و از چروک پوست روزگار

فقط یکی کم شود

۵

لالایی گل پونه می‌خواند مادر

دوباره سرفه‌اش گرفت

پروانه‌ای بال‌بال می‌زد

در تارهای صدای زخمی‌اش

۶

لابلای شستن فنجان‌ها

بی‌دلیل

زیر لب آواز نمی‌خواند زن

رد آخرین بوسه‌ها را

پاک می‌کند

۷

ای شعر به ملاقاتم بیا

با گل‌های آبی ملافه‌ی خوابمان

و از رویای آرام شب‌های تابستانمان

برایم چند قرص ماه بیاور

در این آسایشگاه

کسی جز تو

تعبیر خواب‌های مرا نمی‌داند

۸

زار می‌زنم مثل تسمه‌ای کهنه

که جیرجیر می‌کند

جیغ می‌کشم مثل ترمزی کشدار

که به صدایی مهیب می‌کوبد

ضجه می‌زنم مثل آمبولانسی ناامید

که در ترافیک غروب

تنها به گورستان می‌رسد

۹

آغوش خسته‌ام را

تا کردم و در چمدان گذاشتم

باید بلیط می‌گرفتم

از قطاری که ساعتی پیش رفت ته دره

یا هواپیمایی که هفته پیش، سقوط کرده بود

اما این شعر نیمه‌کاره

مثل نوزادی روی دستم

آخرین بهانه برگشتن شد

۱۰

آنقدر دلتنگت می‌شوم گاهی

که اگر در آنسوی جهان

کسی کتاب جغرافیا را بگشاید

و انگشتانش اتفاقی

روستای کوچک ما را لمس کند

بی‌گمان دلش می‌گیرد و

آه می‌کشد

نفر سوم: حسین تولائی

سال تولد : ۱۳۵۸

محل متولد :رشت

محل سکونت: تهران

۱

دلتنگ تو بودن

گلولۀ غمگینی‌ست

گیرکرده در گلوی تفنگ

هنگام

که جنگ

تمام شده است

۲

دلتنگم

و صندلی‌های جهان صف کشیده‌اند

راه افتاده‌اند

به اتاق کوچکم آمده‌اند

جای خالی تو را آورده‌اند

۳

از تو

تنها من مانده‌ام

ردّپایی نگران

در برف

۴

رودی آرامم

سال‌هاست در آغوش گرفته‌ام

پایه‌های پلی را

که از آن

گذشته‌ای

۵

فرقی ندارد کجای جهان رفته‌ای

دور

از آغوشم

آغاز می‌شود

۶

در خیابان‌های آخر اسفند

در بساط فروشندگان هفت‌سین

دنبال ماهی‌قرمز می‌گردی

و من

نه ماهی‌ام

نه قرمز

۷

خالی

بالا و پایین می‌رود

نبودنت

دست از سر این آسانسور هم

برنمی‌دارد

۸

تقویم می‌خواهم چه کار؟

نبودنت

فقط یک روز است

که هر روز تکرار می‌شود

۹

کوه را

سنگ سنگ

روی ریل می‌ریزم

پیراهنم را آتش می‌زنم

چشم به راه قطاری

که تو را برد

۱۰

گفتن دوستت دارم

آن لحظۀ لرزان بود

که پرنده

بر شاخ گوزن نشسته بود

و عکاس حیات وحش

نگاهشان می‌کرد

با چشم‌های یوزپلنگ