دَمی با رسامیان

سیدفواد توحیدی
سیدفواد توحیدی
دَمی با رسامیان

رسام نام صفحه‌ای است اینستاگرامی که یک سال پیش به همت شهروز شعاعی و پیام قاسمی از هنرمندان و مدرسان خوشنام موسیقی کرمان، شروع به کار کرد. رسام صفحه‌ای است گفت‌وگو محور و تاکنون با تعداد زیادی از هنرمندان موسیقی کرمان به گفت‌وگو نشسته است. در کنار گفت‌وگوها به انعکاس رویدادهای مهم موسیقی مانند جشنواره موسیقی نواحی کشور و همچنین بررسی مشکلات و چالش‌های موسیقایی کرمان پرداخته است. شخصاً معتقدم این صفحه نقش بسزایی در ایجاد همدلی بین هنرمندان موسیقی و آشنایی نسل جدید با پیشکسوتان و همچنین نقد عملکرد متولیان و دستگاه‌های اجرایی ناظر بر هنر موسیقی استان داشته است. این گفت‌وگویی است صمیمی با شهروز شعاعی و پیام قاسمی گردانندگان رسانه موسیقی کرمان.

توحیدی: ضمن سپاس از شما برای شرکت در این گفت‌وگو و تبریک یک سالگی رسام، از چگونگی شکل‌گیری این صفحه بگویید.

شهروز شعاعی: من و پیام جان هم از شما و مجله وزین سرمشق سپاسگزاریم برای این گفت‌وگو. در شرایط کرونایی برای اولین بار تصمیم گرفتم با دو تن از همکاران موسیقی در اینستاگرام گفت‌وگویی زنده بگذارم. بعد از بازخورد خوب گفت‌وگوها به این ذهنیت رسیدم که این مسئله را گسترش دهم و با هنرمندان بیشتری در موضوعات مختلف گفت‌وگو کنم. این ایده را با دوست عزیزم پیام قاسمی که همیشه از نظر فکری به من نزدیک است مطرح کردم و او هم استقبال کرد و شروع کار صفحه در اردیبهشت ۱۴۰۰ رقم خورد. اولین پُست صفحه هم گفت‌وگوی من و پیام بود در مورد اهداف صفحه.

توحیدی: خود من فکر می‌کنم ما هنرمندان نه خیلی همدیگر را می‌بینیم، نه از هم خبر داریم و نه با هم صحبت می‌کنیم. تمام این مسائل دست به دست هم می‌دهد که گاهی نسبت به هم دچار سوءتفاهم شویم و صفحه رسام تا حدی این مشکل را حل کرده است.

پیام قاسمی: من این نکته را اضافه کنم که چند سال قبل از راه‌اندازی صفحه رسام ما با کمک نشریه کرمان امروز مجله‌ای مکتوب برای موسیقی کرمان منتشر کردیم.

توحیدی: بله، یادم هست. به نظرم سه شماره منتشر شد.

قاسمی: دو شماره منتشر شد و شماره سوم متأسفانه به خاطر مشکلات مالی و سایر علت‌ها به چاپ نرسید. همان دو شماره هم حدود یک سال زمان برد. متأسفانه هیچ حامی مالی هم نداشتیم. بعد از تعطیلی آن پروژه به این نتیجه رسیدیم که همان فعالیت را در فضای مجازی دنبال کنیم و همان‌طور که خود شما فرمودید این صفحه توانست بسیاری از سوءتفاهم‌های بین هنرمندان را رفع کند. برای اولین بار هنرمندان حرف‌های یکدیگر را مستقیم شنیدند و نه باواسطه، از وقتی که من یاد می‌دهم جمع‌های موسیقی در کرمان همیشه با تعداد کمی برگزار می‌شد و حرف‌هایی هم که از این جمع‌ها بیرون می‌آمد معمولاً یک کلاغ، چهل کلاغ می‌شد و همیشه بر مشکلات و دلخوری‌ها افزوده می‌شد. هیچ‌وقت افراد اصلی این جمع‌ها مستقیماً با هم حرف نمی‌زدند. حداقل کاری که رسام انجام داد باب گفت‌وگوی بی‌واسطه را در هنر موسیقی کرمان گشود. باور کنید بعضی از اوقات من و شهروز دو دل بودیم که با بعضی از افراد گفت‌وگو کنیم یا خیر و آیا او می‌تواند حرفی برای ارائه داشته باشد یا نه؛ و جالب اینکه بعد از گفت‌وگو خود ما دچار شگفتی می‌شدیم، از زیبایی کلام و پرمغز بودن صحبت‌های آن هنرمند.

شعاعی: مدتی پیش گفت‌وگویی داشتیم با یک نوجوان گیتاریست. اول گفت‌وگو یکی از هنرمندان موسیقی پیغام گذاشت که لطفاً در انتخاب افراد برای گفت‌وگو دقت کنید و جالب اینکه همان یکی از بهترین گفت‌وگوها شد. من فکر می‌کنم ما هنرمندان جز گفت‌وگو و توسل به نقد منصفانه و بدون غرض راهی نداریم. در هر صورت نقد اصولی دارد و با همین گفت‌وگوها یاد می‌گیریم که نقد درست چیست و بعد از آن نسبت به هم شناخت پیدا می‌کنیم. خیلی از افرادی که با آن‌ها صحبت کردیم برای اهالی موسیقی کرمان ناشناخته بودند و معرفی آن‌ها کار مثبتی بود. هیچ‌گونه قضاوتی هم روی افرادی که آمدند نداشتیم و سعی کردیم سلیقه‌های شخصی را کنار بگذاریم. هنرمندان در حرف‌هایشان ماهیت خود را نشان می‌دادند و ما قضاوت را به خود مخاطب واگذار می‌کردیم.

توحیدی: از چند درصد گفت‌وگوها رضایت دارید؟

شعاعی: یکی از بهترین و مثبت‌ترین گفت‌وگوها، حول محور هنرستان موسیقی کرمان بود. گپ و گفت با مدرسین، مدیران گروه و گفت‌وگوهای انتقادی بعدی بسیار راهگشا بود و تصمیم ما بر این است که بیشتر دنبال این کار باشیم. توصیه هم به ما شد که به جای حرف‌های معمول بیشتر بحث‌ها چالشی باشد و به مسائلی مثل روش تدریس، مسائل و مشکلات گروه‌های موسیقی و اجراها و... بپردازیم. در زمینه جشنواره موسیقی نواحی هم تمام تلاش ما در ثبت و ضبط آثار و ثبت گفت‌وگو با هنرمندان نواحی و مسئولین جشنواره بود.

توحیدی: به عقیده من بسیار کار ارزشمند و موفقی بود. شاید از نظر کادربندی تصاویر خیلی حرفه‌ای و تخصصی وارد نشدید ولی آنقدر گفت‌وگوها صمیمانه و بی‌آلایش بود که بر دل تمام مخاطبان می‌نشست.

قاسمی: من و شهروز واقعاً در این زمینه مبتدی هستیم و شناخت لازم را از قاب دوربین نداشتیم ولی سعی کردیم با تمام وجود حرف‌های بزرگان موسیقی نواحی و اجراهایشان را ثبت کنیم.

توحیدی: یکی از مسائل چالش‌برانگیز به نظر من بحث دبیرخانه دائمی جشنواره موسیقی نواحی است. شخصاً فکر می‌کنم سرعت فعالیت آن اصلاً مطلوب نیست و ورود رسام به این موضوع مهم بسیار راهگشاست.

قاسمی: اتفاقاً یکی از برنامه‌های ما در سال جدید است و سعی می‌کنیم با آقای انوش ماهری به عنوان مسئول این دبیرخانه گفت‌وگویی داشته باشیم. به طور کلی سعی می‌کنیم روند صفحه رسام بیشتر به سمت نقد کردن پیش رود. در سال اول بیشتر معرفی و آشنایی با هنرمندان و رویدادها را داشتیم و حالا نوبت نقد جدی فرا رسیده است.

شعاعی: متأسفانه در سال گذشته امکانات لازم برای رسام در جشنواره موسیقی نواحی فراهم نبود. امسال مسلماً خیلی حرفه‌ای‌تر ورود می‌کنیم. بازخورد خوب مخاطبین از انعکاس جشنواره عزم ما را برای ورودی جدی‌تر جزم کرده است.

توحیدی: امیدوارم. اتفاقاً در جلسه‌ای که چند روز پیش با مسئولین دبیرخانه و مدیران اداره فرهنگ و ارشاد داشتم برای تشکیل صفحه تخصصی دبیرخانه پیشنهاد دادم که این مسئولیت را به صفحه رسام واگذار کنند. به دلیل تجربه موفقی که در فضای مجازی داشتید.

متن کامل این مطلب را در شماره ۵۸ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

صـلابت نام ایران

مهرانا نکوئی
مهرانا نکوئی

مدرس موسیقی کودک

صـلابت نام ایران

در سراسر این کره خاکی و برای هر ملت و هر سرزمین، سرودهای ملی، آئینی، مذهبی، حماسی، انقلابی و شادیانه‌ها بیانگر نوع فرهنگ و میزان همبستگی و کیفیت آن بیانگر میزان رشد فرهنگی و اجتماعی آن منطقه است که از هزاره‌های گذشته تا کنون به شیوه‌های گوناگون به تکامل رسیده است. در عصر حاضر با نگاهی ساده به سرود ملی کشورها می‌توانیم با بخش عمده‌ای از آرمان‌ها، دیدگاه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، پیشینه و اصالت آن ملت آشنا شویم. به‌عنوان مثال سرود ملی فعلی ایران از نظر ملودی و تنظیم شباهت بسیار زیادی به سرود ملی کشور کره جنوبی دارد که جای تأمل دارد که چگونه این شباهت به وجود آمده است. ممکن است تکنولوژی خودروسازی کشور کره جنوبی فاصله بسیار زیاد و دست‌نیافتنی با صنعت خودروسازی ایران داشته باشد و ایران از این تکنولوژی برتر تبعیت کند اما در سرود ملی یک کشور که باید بیانگر اصالت‌ها و هویت و نغمه‌های همان کشور باشد این اقتباس غیرمنطقی است زیرا میلیون‌ها نفر باید آن را هر روز و در تمامی رویدادهای فرهنگی، سیاسی، ورزشی بشنوند و زمزمه کنند. در خصوص محتوا و شعر یک سرود ملی باید اصالت و هویت و پیشینه و اعتقادات یک ملت در کنار هم و با تأکید بر نام آن کشور نمایان گردد و شنوندگان سایر کشورها با آغاز شعر بتوانند حدس بزنند سرود ملی کدام کشور است. در سرود ملی کشور عزیزمان ایران، کلمه «ایران» که اصل مطلب است تنها یک بار و آن هم در انتهای سرود آورده شده است که از صلابت و قدرت نام بزرگ ایران کاسته شده است. این تحلیل اولیه این نکته را به ما گوشزد می‌کند که اگرچه عمدی در این خصوص وجود نداشته است اما دقت چندانی هم صورت نگرفته و با عجله و با کمترین تحلیل فنی این قطعه ساخته شده است. همین موضوع بیانگر این است که سرود در ایران علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته هنوز به جایگاه اصیل و صحیح خود دست نیافته است. ضمن اینکه در هر دوران و دهه نوسانات زیادی در خصوص تولید و اجرای سرود به چشم می‌خورد که برخی سازنده و برخی مخرب بوده و گاهی سردرگمی در این هنر اصیل آن را از مسیر اصلی منحرف نموده است. در این گفتار به بررسی سرود و انواع و سبک‌های آن و راهکارهای عملی خروج از بحران در عین سادگی کلام و پرهیز از اصطلاحات پیچیده فنی پرداخته خواهد شد تا تمامی علاقمندان سرود حتی کسانی که موزیسین نیستند بتوانند در تعالی این هنر فعالیت مؤثر داشته باشند و با ایجاد شور و شعف در میان نوجوانان و جوانان، سرودها و آوازهای شاد و پویا و سازنده بخوانند و لذت ببرند.

نظری به آواز در جهان و ایران

آوازهای اولیه انسان‌ها شامل آواها و مصوت‌هایی بود که ریشه در بیان احساسات داشته است. در طول هزاره‌ها و قرن‌ها و در جغرافیای پهناور زمین، به تعداد اقوام و فرهنگ‌ها، آوازهای بی‌شماری پدید آمد و تکامل یافت و برخی به فراموشی سپرده شد. به‌منظور شناخت بهتر انواع آوازهای اولیه تا آوازهای امروزی نمونه‌هایی از این آوازها آورده شده است:

آواز ملل: هر سرزمینی آوازها و فرهنگ و گویش مربوط به خود را دارد و این تنوع فرهنگ و لهجه آوازهای متعددی برای ملل مختلف پدید آورده است.

گوسان‌ها و آوازهای باستانی: اجداد چند هزارساله ایرانیان آوازهای فردی و گروهی بسیاری می‌خواندند که امروزه نشانی از آن‌ها نیست و گمان بر این است که نقالی‌ها، حماسه‌خوانی‌ها، مرثیه‌ها و آوازهای ملی از نشانه‌های همان آوازها باشند.

آوازهای اولیه مذهبی: از زمانی که بشر در کشف و شهود خود به آفریدگار یکتا پی برد آوازهای مذهبی با آواها و صداهایی شکل گرفت که عمدتاً از مصوت‌ها تشکیل شده بود و سپس اشعار مذهبی جایگزین آواهای بی‌کلام گردید. اگرچه پیش از این آوازهای یکتاپرستی، وردها و آوازهایی برای پرستش شرک گونه نیز وجود داشته است اما این موضوع مورد بحث این کتاب نیست.

آوازهای مذهبی تخصصی: در سیر تکامل آواز گروهی به‌تدریج آوازهای چندصدایی در کلیسا با فرازهایی از انجیل به اجرا درآمد. در آوازهای مذهبی ایران نیز به شکل‌های مختلفی این هم‌آوایی وجود داشته و امروزه به‌صورت تکامل‌یافته‌تری در حال اجراست اما مشکل اینجاست که عمدتاً این آوازها با تقلید از انواع موسیقی‌های غیرمذهبی در جریان است که محتوا را نیز تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

آواز دوره‌گردها: از دوران باستان تا امروز آوازهای دوره‌گردها با و بدون ساز وجود دارد و با محتوایی سرگرم‌کننده، افسانه گونه و قصه گونه و گاهی برگرفته از موسیقی ژانرهای مختلف شنیده شده در جامعه اجرا می‌شود. این نوع موسیقی عمدتاً بر پایه موسیقی و لهجه و گویش‌های محلی است و این تنوع مخاطبان را به خود جذب می‌نماید.

کارآواها: بسیاری از آهنگ‌ها و آوازها در اصل آواهای کار و زندگی هستند و ریشه در آواهایی که هنگام کارهای روزمره بوده شکل گرفته است و از دوران باستان تا کنون وجود داشته است و بسیاری از آن‌ها با از بین رفتن آن مشاغل، هم‌اکنون به فراموشی سپرده شده است.

لالایی، شادیانه، منظومه خوانی، موسیقی حماسه، نقالی: این آوازهای گروهی و فردی از آوازهایی هستند که از دوران باستان شکل گرفته‌اند و بیانگر اصالت‌ها و شیوه زندگی مردم قدیم هستند.

آوازهای محلی: این آوازها با گویش محلی و با جمله‌بندی موسیقی محلی همراه هستند و وجه تمایز موسیقی هر سرزمین با سرزمین دیگر هستند که بر همان اساس می‌توان آن‌ها را از انواع دیگر موسیقی تشخیص داد.

آوازهای کوچه‌بازاری: قدمت کمتری به نسبت سایر آوازهای اصیل دارد و هم در گویش و لهجه و لحن و همچنین در محتوا و مضامین آن تفاوت‌هایی با موسیقی محلی و ملی دیده می‌شود و عمدتاً موسیقی سرگرمی حین کار با محتوایی اجتماعی و اعتراضی و گاهی هجو است تا بتواند منظور خود را به‌طور غیرمستقیم و به‌صورت طنز تلخ بیان نماید.

آوازهای سبک‌های روز: آوازهایی که بعد از نیمه دوم قرن بیستم تا به امروز شکل گرفته و برخی بدون همراهی ساز هستند نگرش جدیدی در خصوص جایگزینی صدای انسان بجای صدای سازها بودند. اگرچه این‌گونه آوازهای سازگونه قدمتی چندصد ساله دارند اما در دهه‌های گذشته رشد چشمگیری داشته‌اند و مخاطبان بسیاری به خود جذب نموده‌اند.

مداحی و مرثیه‌خوانی: همخوانی‌هایی که در مراسم روضه‌خوانی و گاهی به‌صورت پرسش و پاسخ و همراهی با مداح و مرثیه‌خوان صورت می‌گیرد و محتوای مذهبی دارد و در این همخوانی‌ها گاهی هزاران نفر حضور دارند و با هم آوازهای مذهبی را می‌خوانند.

سرود چیست؟

سرود بیان پیامی فردی و یا گروهی بر مبنای محتوایی مشخص و هدفمند است که در بستر موسیقی آوازی و به‌منظور تأثیر بر طیف خاصی از جامعه تولید و اجرا می‌گردد.

فلسفه سرود

آفرینش سرود دلایل متنوع ملی، مذهبی، سیاسی، انقلابی،... دارد که با توجه به همسویی افکار توده‌های مختلف مردم با بینش و نگرش مشترک و با هدف تقویت فداکاری و ایثار در افراد شکل می‌گیرد و این همدلی و فداکاری تبدیل به آوازی گروهی می‌گردد که بجای انرژی، سینرژی ایجاد می‌کند و گاهی جان‌مایه رویدادهای عظیم اجتماعی، سیاسی نیز می‌گردد.

محتوای آثار گروه کر و سرود

محتوای سرود، اصل پیامی است که قرار است به مخاطب منتقل گردد. این محتوا در زمان خود و در مکان جغرافیایی متنوع، متفاوت است و در اقوام مختلف بر اساس موازین و ارزش‌های ملی و قومی هر منطقه ارزش‌گذاری متفاوتی دارد.

هدف سرود

سرود خواندن یکی از بهترین انواع تمرین کار جمعی است و انسان‌ها در طول تاریخ با صحبت کردن و آوازهای گروهی اهداف شخصی خود را به اهداف جمعی تبدیل می‌کردند که یکی از بهترین انواع تمرین رفتار اجتماعی است تا در یک جامعه واحد بتوانیم با افکار متنوع در کنار یکدیگر یک کلام و صدا را زمزمه کنیم و نقاط مشترک فکری داشته باشیم. در جامعه صوتی سرود کسی صدای خود را بلندتر از دیگری نمی‌آورد و خودنمایی نمی‌کند و خود را در خدمت اعتلای این جامعه صوتی می‌داند.

اولویت سرود

سرودهای به‌یادماندنی شاد و سرزنده و پرتحرک، حاوی احساسات پر شوری هستند که خوانندگان و مردم را به همراهی و تحرک وادار می‌کنند. اولویت معمولاً با سرودهایی است که در دوران خود و بنا به اقتضای موضوعات اجتماعی و سیاسی و ... با محتوای مناسب و پرانرژی و باکیفیت تولید شده باشند. در واقع اولویت با سرودهایی است که تاریخ مصرف محتوای آن‌ها منقضی نشده باشد و پیام آن‌ها با طراوت و مربوط به دوران و زمان خود باشد و تأثیر خود را در همان زمان و در حافظه و بستر همان دوران بگذارد و ماندگار شود.

چه کسانی سرود می‌خوانند؟

دانش آموزان و فرهنگیان، دانشگاهیان

سرود با ساختار رسمی در وزارت آموزش و پرورش با رویکرد کشف و پرورش هنرهای آوایی برای دانش آموزان و فرهنگیان به‌صورت سنت دیرینه و با جشنواره‌های پرشور خود هر ساله برگزار می‌شود. مسابقات رسمی سرود مدارس، بسیج دانش‌آموزی و... در طول سال تحصیلی فرصت و انگیزه مناسبی برای سرود خواندن است و می‌تواند نشاط و شادابی را برای دانش آموزان به ارمغان آورد.

آموزگاران و فرهنگیان و دانشجویان دانشگاه‌های مختلف ازجمله دانشگاه‌های فرهنگیان نیز این فرصت را یافته‌اند که در جشنواره‌های سرود و آواز گروهی مربوط به خود شرکت کنند.

انقلابی‌ها:

در سرودهای انقلابی، شور ایجاد تغییر در ساختارها به‌وضوح به چشم می‌خورد و محور اصلی آن ایثار و فداکاری و گوش به فرمان بودن رهبر آن نهضت و انقلاب است. توجه به اقشار ضعیف جامعه و ایجاد بیداری اجتماعی و مبارزه با ظلم و ستم به‌وضوح و با عبارات با صلابت به چشم می‌خورد. حتی سرودهایی که در مورد شهیدان انقلاب خوانده می‌شود شورانگیز و حماسی است.

احزاب و توده‌های اجتماعی و سیاسی:

معمولاً احزاب و توده‌ها نیز برای رساندن پیام خود به مردم و تأکید بر شعارها و اهداف خود سرودهایی می‌سازند و اجرا می‌کنند تا مردم را تحت تأثیر خود قرار دهند و حزب و گروه خود را بزرگ‌تر و مهم‌تر جلوه دهند.

سرود کودکان:

کودکان با سرود خواندن توانایی‌های نفس‌گیری، کلام و ضرباهنگ، تأکیدها و شیوه بیان جملات را تمرین می‌کنند و هم‌آوایی را می‌آموزند و می‌توانند رشته‌های ذهنی خود را با یکدیگر با خواندن کلمات مشترک با ضرباهنگ مشترک و به‌صورت هم‌صدا تقویت کنند.

بازنشستگان و پیشکسوتان:

این گروه‌ها با توجه به محتوای کلام و با دیدگاهی سنت‌گرایانه و بازخوانی تصنیف‌ها و آهنگ‌های خاطره‌انگیز فعالیت می‌کنند و معمولاً این گروه‌ها علاوه بر آواز گروهی، در رویدادهای ورزشی همچون کوهنوردی و سفرهای جمعی و اجراهای خاص اماکن عمومی این آثار را اجرا می‌نمایند که استقبال بسیار خوبی را نیز در پی دارد.

متن کامل این مطلب را در شماره ۵۸ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

سـینمای صوتی کرک هَمِت

عبدی اوحدی
عبدی اوحدی

مترجم: عبدی اوحدی

مقدمه مترجم

ایدۀ اولیه برای خلق یک اثر را چگونه به دست آوریم؟ دیگران چگونه این کار را انجام می‌دهند؟ تجربۀ لید گیتاریست گروه متالیکا در این باره می‌تواند نمونۀ خوبی برای آن باشد تا ببینیم که ایدۀ مناسب آن‌قدرها هم دور و ماورایی نیست. می‌توان به درون نگریست و دید که چه موضوعی در درون ما جذاب و برایمان دارای کشش است.

توضیحات کرک همت گیتاریست گروه متالیکا دربارۀ آلبومک ابواب که به تازگی و به‌عنوان اولین اثر شخصی و مستقل وی منتشر شده است:

در آغاز، پیش از آنکه فکر یک آلبومک (EP) را در سر داشته باشم، مشغول ساخت موسیقی متن برای نمایشگاه کلکسیون شخصی‌ام از پوستر فیلم‌های کلاسیک در ژانرهای وحشت و علمی-تخیلی بودم. موسیقی پس‌زمینه‌ای که در حین بازدید حضار از نمایشگاه پخش شود. همون بود که یک شب در خلوت خود ایدۀ اولیۀ قطعۀ دیو و دوشیزه را ساختم.

نتیجه از آنچه که تصور می‌کردم بهتر از آب در آمد. چیزی بیشتر از یک موسیقی پس‌زمینه پدید آمده بود. حرفی برای گفتن داشت و می‌بایست از نمایشگاه فراتر می‌رفت. داستان این اثر از اینجا آغاز شد و ایده اولیۀ آلبومک ابواب این‌گونه شکل گرفت.

کمی بعدتر دریافتم که می‌توانم این ایده را گسترش دهم. من اسمش را می‌گذارم سینمای صوتی؛ من قطعاتی را خلق کرده‌ام که موسیقی متن فیلمی ساخته نشده و انتزاعی در ذهن خودم هستند. امیدوارم که در اذهان دیگر نیز فیلمی را تداعی کنند.

این آلبومک از موسیقی کلاسیک، موسیقی متن فیلم‌های ژانر وحشت و همچنین آثار اِنیو موریکُنه الهام‌ گرفته شده است. مقصود من آن بوده تا سینمای ژانر وحشت را در قالب موسیقی به تصویر بکشم. بنا بر آن بود تا آلبومی پیوسته شکل گیرد و در این راستا دوستان متعددی من را یاری نمودند. ایدۀ کلی را در ذهنم داشتم. تنها می‌بایست افراد مناسب را پیدا می‌کردم تا پازل تکمیل شود.

من همیشه معتقد بودم که با اضافه کردن سازهای کلاسیک می‌توان به فضایی مناسب برای موسیقی متن فیلم رسید. دست تقدیر ادوین آوت واتر را در اجرای «متالیکا و سمفونی ۲» بر سر راه من قرار داد. او هم همچون من علاقه بسیاری به سینمای ژانر وحشت داشت و مشخص بود که می‌بایست همکاری‌ای صورت دهیم.

دیو و دوشیزه

قطعۀ دیو و دوشیزه را بر مبنای توالی‌ای ساختم که تصادفاً نواخته شد. گیتار به دست مقابل چند پوستر فیلم نشسته بودم. تلاش می‌کردم تا فیلم‌های کلاسیک ترسناک را به یاد آورم: از شبح اپرا و نوسفراتو و مطب دکتر کالیگاری گرفته تا دراکولا و فرانکنشتاین و مومیایی. تک‌تک را به یاد آوردم. فضایشان را تجسم کردم. این قطعه پدید آمد.

اگر در آن زمان از من می‌خواستند تا برای این فیلم‌ها موسیقی متنی بسازم دیو و دوشیزه را می‌ساختم. در واقع تلاش من بر ساختن فیلمی سیاه و سفید و صامت در قالب موسیقی بود و ساختار این قطعه بیشتر از آنکه تنظیمی منطبق با استانداردهای موزیکال داشته باشد، گلچینی از صحنه‌های مختلف فیلم‌های نام‌برده را تداعی می‌کند.

در بسیاری از فیلم‌های دهۀ ۳۰ میلادی از موسیقی کلاسیک به‌عنوان موسیقی متن استفاده می‌شد. به‌عنوان مثال می‌توان به دریاچه قو اثر چایکوفسکی، بکار رفته در فیلم‌های دراکولا و مومیایی، و یا فوگ در رِ مینور اثر باخ، استفاده شده در فیلم‌های گربه سیاه و دکتر جکیل و آقای هاید اشاره کرد. قطعۀ دیو و دوشیزه متأثر از این فیلم‌ها پدیده آمده است. متأثر از فضای باروک، اما با برداشتی نو. چراکه هدف من استفاده از فضای موسیقی امروزی نیز بوده است. علاوه بر این‌ها دلم می‌خواست قطعات از جنبۀ تاریخی نیز سیر منسجمی را طی کنند. دیو و دوشیزه ملهم از موسیقی فیلم‌های دهۀ ۲۰ و ۳۰ میلادی است. این قطعه بر روی ضدضرب خاتمه میابد و گویی نیمه‌کاره به نقطۀ پایان می‌رسد... این تعلیق شنیداری شنونده را به قطعه جن راهنمایی می‌کند. قطعه‌ای ملهم از موسیقی فیلم‌های دهۀ ۵۰ میلادی.

متن کامل این مطلب را در شماره ۵۸ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

چهره‌های موسیقی

نویسندگان
نویسندگان

داستان‌های باربد موسیقی‌دان

داستان‌هایی به باربد نسبت داده‌اند که اغلب مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسند. از جمله داستان تدبیر و تمهید باربد برای دیدار با خسروپرویز که در شاهنامه فردوسی نقل شده است. در آن زمان تعداد زیادی از خنیاگران تنها قادر به هنرنمایی برای مردم عادی بودند و فقط دسته‌ای آن‌ها می‌توانستند به دربار شاه راه پیدا کنند. ظاهراً باربد بر اثر حسادت «سرکس» که رئیس موسیقی‌دانان دربار بود، نمی‌توانسته به حضور خسروپرویز برود باربد از آن دسته افراد بود که با استفاده از هوش و استعدادش، توانست نظر «مردویه» باغبان اختصاصی شاه را جلب کند تا در بالای درختی که سمت تختگاه شهریار قرار داشت، با هنرنمایی خود مورد توجه خسرو پرویز قرار بگیرد.

باربد به هنرمند مورد علاقه خسرو پرویز تبدیل شد. این میزان محبوبیت تا حدی بود که بسیاری از افراد باربد را میانجی می‌کردند تا شاه آنان را ببخشد و حتی برای اعلام ناگوار به خسرو پرویز از او کمک می‌گرفتند. برای مثال می‌توان به داستان مرگ شبدیز، اسب مورد علاقه خسرو پرویز اشاره کرد که کسی جرئت رساندن خبر مرگ آن را به خسرو پرویز نداشت و باربد با خواندن شعری آهنگین (یا نواختن آهنگی غم‌انگیز) خبر مرگ شبدیز را به خسرو پرویز می‌رساند. داستان شبدیز آن‌چنان معروف شد که خالد الفیاض شاعر عرب، در وصف این اتفاق شعری سروده است. داستان دیگری که می‌توان به آن، اشاره کرد موضوع زندانی شدن خسرو پرویز توسط پسرش شیرویه است. وقتی باربد حال او را در زندان مشاهده کرد بسیار غمگین شد و پس از آن ساز خود را سوزاند و چهار انگشت دست چپ خود را برید تا دیگر نتواند پرده‌های ساز را در دست بگیرد.

فردوسی در شاهنامه به شکلی مفصل به احوال باربد پس از این واقعه اشاره کرده است:

زجهرم بیامد سوی تیسفون پر از مژگان و دل پر زخون

ببرید هر چار انگشت خویش بریده همی داشت در مشت خویش

چو در خانه شد آتشی به فروخت همه آلت خویش یکسر بسوخت

مرگ و مراسم دفن خسرو پرویز

خسرو و شیرین نظامی گنجوی

شیرویه پسر خسرو پرویز پدر خود و هم‌چنین تمام برادرانش را به قتل رساند. مراسم تدفین و تشییع خسرو پرویز با حضور بزرگان انجام شد. شیرین که همسر خسرو پرویز بود از تمامی نفرات درخواست کرد تا او را با کالبد همسرش تنها بگذارند. پس از آن بر کالبد همسرش بوسه‌ای زد و بعد با خنجری به زندگی خود پایان داد بعد از ورود نفرات و مشاهده پیکر بی‌جان شیرین، او و خسرو پرویز را در یک جا دفن کردند.

مرگ خسرو پرویز برای باربد موسیقی‌دان اتفاقی بسیار غم‌انگیز بود و فردوسی در وصف این داستان می‌گوید:

کنون شیون باربد گوش دار سر مهتران را به آغوش دار

آقا محمد گلسرخی

(آقا محمد نی‌زن)

آقا محمد زاده شهر کرمان بود و در نیمه اول قرن چهاردهم هجری یعنی اواخر دوره قاجاریه می‌زیست. آقا محمد روحانی و روضه‌خوان بود ولی در نواختن نی هم بسیار متبحر بود. او نی کریم خان زند را از استادش آقا محمد خواجه کازرونی هدیه گرفته بود زیرا به گفته استادش قطعه‌ای را از خود او بهتر نواخته بود. شبی بعد از روضه هفتگی در منزل ناصرالدوله حاکم بی‌رحم کرمان که دستور ساخت باغ شاهزاده ماهان را هم داده بود و نزد مردم کرمان به شاهزاده کله‌کن مشهور بود، به خواهش اطرافیان و شخص ناصرالدوله نی نوازی کرد. ناصرالدوله به او گفت بهتر است لباس روحانیت را کلاً کنار بگذاری و در کسوت خدمتکار در آبدارخانه من مشغول کار شوی و نی نواز خاص من هم باشی و یا اینکه دیگر هرگز به نی لب نزنی وگرنه لب‌هایت را به هم می‌دوزم. ناصرالدوله راه دوم را انتخاب کرد و همان روز انگشتان خود را در منقل آتش فرو کرد تا به بهانه آسیب انگشتان دیگر نی ننوازد ولی بعد از مدتی انگشتان او دچار عفونت شد و از شدت عفونت جان باخت. پس از مرگ او ساز نی را به مبلغ پنجاه تومان که مبلغ قابل ملاحظه‌ای بود فروختند. استاد باستانی پاریزی در جایی نقل کرده‌اند که شخصاً آن نی را دیده بودم و روی آن شعر مولانا در مطلع مثنوی معنوی یعنی بشنو از نی چون حکایت می‌کند به صورت سوخته کاری با خطی بسیار خوش‌نقش بسته بود.

...

تری بوزیو

(Terry Bozzio)

نوازندۀ درامز و سازهای کوبه‌ای در سال ۱۹۵۰ در شهر سانفرانسیسکو ایالت کالیفرنیا متولد شد. وی از اواسط دهۀ هفتاد میلادی به‌عنوان نوازنده‌ای پرکار در آلبوم‌های بسیاری به نوازندگی ساز درامز پرداخت. از نقاط برجسته و طبیعی کارنامۀ بوزیو می‌توان به همکاری طولانی‌مدت با فرانک زاپا اشاره کرد. وی در بیست وشش آلبوم از آثار زاپا نوازندگی درامز را بر عهده داشته است. علاوه بر این، بوزیو به عنوان درامری فعال با آرتیست‌های شهیر دیگری همچون جِف بِک، استیو وای، بیلی شیهان و گروه کُرن نیز همکاری داشته و در ضبط آلبوم‌های آن‌ها به‌عنوان نوازنده درامز نقش ایفا کرده است.

بافت چیست؟

شهاب جعفری
شهاب جعفری

مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر

واژه‌ی «مُنُفُنیک» از دو بخشِ «مُنُ» به معنای «یک» و «فُنیک» به معنای «صدا» تشکیل شده‌است. بافت مُنُفُنیک، فقط از یک خط مِلُدی تشکیل شده‌است. این مِلُدی گاه توسط یک خواننده/ نوازنده اجرا می‌شود و گاه به شکل یونیسون (Unison) توسط گروهی از خوانندگان و نوازندگان اجرا می‌شود. (این تک خطِ مِلُدی می‌تواند به صورت همزمان در همان تنالیته و در رجیسترهای صوتی مختلف ظاهر گردد.)

بافت بیفُنیک:

وقتی یک خط مِلُدی واحد با صدای دیگری که ثابت نگه داشته شده نتِ (sustain) همراهی می‌شود، بافت به وجود آمده بیفُنیک نامیده می‌شود. به آن نتِ ثابت، دِرُن (Drone) هم گفته می‌شود. بافت بیفُنیک نسبت به بافت پُلی‌فُنیک متفاوت است، زیرا دِرُن یک مِلُدی مستقل و قابل تشخیص نیست و اکثر نوازندگان، دِرُن را در بافت بیفُنیک تابع ملودی اصلی می‌دانند. بافت بیفُنیک در موسیقی غرب نسبتاً نادر است، اما در برخی از موسیقی‌های اروپایی قرون وسطی و موسیقی‌های غیرغربی یافت می‌شود.

بافت پُلی‌فُنیک

واژه‌ی پُلی‌فُنیک از دو بخش «پُلی» به معنای «زیاد» و «فُنیک» به معنای «صدا» تشکیل شده است، در نتیجه شاید بتوانیم معنای لغوی آن را معادل «چند صدایی» در نظر بگیرم. بافت پُلی‌فُنیک، بافتی هست که از دو یا چند خط مِلُدی مستقل و قابل تشخیص به صورت هم‌زمان تشکیل می‌شود که این مِلُدی‌ها تقریباً از اهمیتی برابر برخوردار هستند و به صورت هم‌زمان اجرا می‌شوند‌. برای اینکه یک موسیقی، به صورت چندصدایی درک شود، مِلُدی‌ها باید از نظر ریتمیک مستقل باشند. آهنگسازان اغلب قطعات چندصدایی را به گونه‌ای می‌سازند که خطوط مختلف لحظه به لحظه برجستگی داشته باشند. کَنُن (canon) و فوگ (fugue) اوج پیچیدگی بافت پُلی‌فُنیک به حساب می‌آیند.

درامز خیالی

عبدی اوحدی
عبدی اوحدی

شاید باورتان نشود اما من ساز درامز را به کمک «درامز خیالی» یاد گرفتم. در نوجوانی هنگام ناهار و یا شام قاشق و چنگال را بر تبل‌ها و سنج‌های خیالی می‌کوبیدم و تلاش می‌کردم تا ادای نوازنده‌های درامز مورد علاقه‌ام را درآورم. من هیچ‌گاه نوازنده درامز نشدم؛ اما یاد گرفتم تا برای آهنگ‌هایم درامز بنویسم و به واسطۀ این موضوع بتوانم در روند آهنگسازی پیشرفت بزرگی داشته باشم. الزامی بر قاشق و چنگال نیست، با دستان خالی هم می‌توان پشت درامز خیالی نشست و به نواختن پرداخت. یک اجرای زنده از گروه موسیقی مورد علاقۀ خود را پخش کنید. خود را پشت ساز درامز تصور کنید و سعی کنید تا ادای نوازندۀ درامز گروه را درآورید. حرکت دست‌ها و جای کوبیدن آن‌ها را تقلید کنید. اگر پایی داد حرکات پا را هم حتی‌الامکان تقلید کنید. ارزشش را دارد. بیش از آنچه که بتوانید تصور کنید.

جایزه بی‌جایزه

مسعود نکویی
مسعود نکویی

آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر و کر، پژوهشگر و نویسنده

جایزه بی‌جایزه

سال ۱۳۹۳ جشنواره موسیقی استان کرمان با مشارکت یک شرکت بزرگ و یک اداره مصدر مجوز برگزار شد و این جشنواره برگزیدگان خود را شناخت.

رتبه اول بخش‌های کرال و پاپ از شهر کرمان بودند و در مراسم اختتامیه، به روی صحنه دعوت شدند تا جایزه خود را دریافت کنند. این جایزه چیزی نبود جز یک برگه زردرنگ که مبلغ جایزه در آن نوشته شده بود. هم‌اکنون در سال ۱۴۰۱ هستیم و هنوز این جایزه به گروه‌های رتبه اول پرداخت نشده و نه اداره مصدر مجوز و نه شرکت محترم، پرداخت آن را تقبل نمی‌کنند.

پز عالی... جیب خالی...

هشت سال است که مبلغ سه میلیون تومان جوایز رتبه اول پرداخت نشده و همه می‌دانیم این مبلغ امروزه به خاطر تضعیف ریال چقدر کم‌ارزش شده است. جالب‌تر اینکه جوایز گروه‌های رتبه دوم و سوم پرداخت شده. حتی جایزه رتبه اول بخش موسیقی سنتی که از شهر همجوار بوده هم پرداخت شده اما رتبه‌های اول گروهی که از شهر کرمان بوده عمداً یا سهواً پرداخت نشده است. این جوایز مربوط به ۱۶ نفر اعضای هر یک از گروه‌ها بوده یعنی باید بین ۱۶ نفر در هر گروه تقسیم می‌شده که مسلماً اعضای گروه‌ها خبر ندارند که سرپرست گروه آن جایزه را دریافت نکرده! و شاید فکر می‌کنند که دریافت کرده و به آن‌ها نمی‌دهد...

نه به کرمان...

ببینید این موضوع چقدر مضحک و ناراحت‌کننده است. شما جشنواره برگزار کنید، به آن‌ها رتبه اول بدهید، به گروه‌های رتبه‌های دوم و سوم جوایزشان را بپردازید، اما برای گروه‌های رتبه اول کرمانی، برای اهدای جایزه، سرپرست گروه‌ها را روی صحنه بیاورید و با آن‌ها عکس بگیرید و همه خیال کنند که دارید به آن‌ها جایزه می‌دهید، آنگاه شما جایزه نمی‌دهید در حالی که اعضای گروه فکر می‌کنند شما به سرپرست گروهشان جایزه دادید و او نمی‌تواند ثابت کند که شما جایزه ندادید و این دور باطل همچنان ادامه دارد... البته جایزه رتبه اول گروه شهر همجوار که در واقع همان شهر شرکت محترم است، پرداخت شده است و فقط می‌ماند دو گروه کرمانی...

پول یک جفت کفش چمنی...

این‌همه حساسیت و مقاومت شرکت محترم برای نپرداختن جایزه‌ای که وعده داده بود و برگه داده بود، در سال ۱۳۹۳ معادل چند سکه کامل بهار آزادی بود و هم‌اکنون معادل قیمت یک جفت کفش فوتبال است!!! در سال ۱۴۰۱

در مورد اداره مصدر هم که هم‌پیمان شرکت محترم بود، گردن ما از مو باریک‌تر...

چرا این یادداشت را نوشتم؟

اعضای محترم گروه کُر اول شده، بدانید که از سال ۱۳۹۳ تا امروز جایزه شما پرداخت نشده و احتمالاً نخواهد شد و اینجانب به‌عنوان سرپرست گروه، هر چه تلاش کردم نتوانستم آن را برای شما دریافت کنم و به همین دلیل شرمسارم...

شما دیدید که من جوایز گروهی که سوم شده بود را پرداختم و متعجب شدید که جوایز شما را نپرداختم. این یادداشت را برای این نوشتم که صمیمانه و ساده و خودمانی بدانید که هشت سال است که این مبلغ ناچیز هنوز پرداخت نشده، شاید هنر...

تعالی سازمانی، مسئولیت‌های اجتماعی و... و...

محاسبات پیچیده ارزش‌های سازمانی نشان می‌دهد که ارزش‌های انسانی می‌تواند قیمتی کمتر از یک جفت کفش ورزشی داشته باشد و می‌توان با قدرت تمام در برابر تعهدات جشنواره‌های هنری ایستاد و هنرمندان را ادب کرد... اما در مورد رفتار با ورزش چنین نبوده، نیست و نخواهد بود.

حق‌الزحمه داوران چه شد؟

جمع کثیری از هنرمندان موسیقی برای داوری مرحله اول آثار دعوت شدند و به بررسی آثار پرداختند ولی در کمال تعجب بسیاری از آن‌ها حق‌الزحمه داوری را دریافت ننمودند که این موضوع هم مایه تعجب و حیرت است. این‌گونه رفتارهای غیرمنطقی از یک شرکت حرفه‌ای کسب و کار و نظارت یک اداره صاحب مجوز باعث سلب اعتماد هنرمندان موسیقی شده است و دیگر به وعده‌های بیهوده عزیزان امیدی نیست. این موج ناامیدی به حدی رسیده است که دیگر هنرمندان نای اعتراض هم ندارند زیرا همه چیز نمادین و در چفت و بست تعارفات از مسیر خود منحرف می‌شود و پیگیری این امور فایده‌ای نداشته و نخواهد داشت.

جمله تاریخی یک عزیز دل...

چندین سال پیش به دعوت یکی از مسئولین اداره صاحب مجوز با جمعی از هنرمندان و مؤسسات حضور یافتیم. پس از کلی درد دل و بیان مشکلات و موانع، عزیز دل مسئول فرمودند: «موسسه خوب و هنرمند خوب آن است که فعالیت نکند، چون فعالیت بیشتر هنرمند و موسسه برابر است با دردسرهای بیشتر هم برای اداره و هم برای خودش...» و در ادامه فرمودند: «مگر ما چقدر حقوق می‌گیریم که این‌همه درگیر فعالیت‌های شما باشیم...» این صراحت گفتار و صداقت در کلام ستودنی و قابل تقدیر و آموزنده بود.

جشنواره موسیقی هم به همراه بدهی‌هایش به پایان رسید و الان هشت سال است که دیگر برگزار نمی‌شود.

چشم...

باز هم سکوت کنیم؟

چشم...

سازهای اوّلیه

شهاب جعفری
شهاب جعفری

مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر

با جایگزین شدنِ ابزارهایی مانند چوبک‌های کوبشی، کدوهای کوبشی و مهم‌تر از همه لوله‌های کوبشی و استفاده از آن‌ها به جایِ پاکوبیدن، شاهد شکل‌گیری سازهایی جدید هستیم. لوله‌های کوبشی ساقه‌های توخالی بامبو یا لوله‌هایی از جنس چوب‌هایی خاص هستند که یک سویِ آن‌ها بسته شده و زمانی که روی آن کوبیده می‌شود صدای خفه‌ای تولید می‌کنند (شکل ۱۶).

لوله‌های کوبشی معمولاً توسط زنان و در مراسمی که به آئین‌های باروری ارتباط دارد نواخته می‌شوند. در جزیرۀ بورنِئو زنانِ کاهن در پایان فصلِ برداشت، هر روز صبح و عصر نیایش می‌خوانند و در این مراسم دو لوله را با یک ضرب‌آهنگ شناخته شده بر روی یک تختۀ حصیری می‌کوبند. در سِلِبز سه یا در برخی موارد پنج دختر، عصرِ روز برگزاری مراسم اهدای قربانی در حالی که لوله‌های کوبشی پُر از بذر را روی زمین می‌کوبند به سمت خانه‌های خود راه افتاده و هم‌زمان این آواز را می‌خوانند: «بر زمین بکوبید، بر زمین بکوبید، دوستان. باید نگاه‌مان رو به پایین باشد، باید نگاه‌مان رو به پایین باشد... با نگاهی ملتمسانه، نگاهی ملتماسه به برنجِ نو!»

این نوع سازهای کوبشی در مرحلۀ جدا کردنِ پوست ‌برنج در مراسم برنج‌کوبی در بخش غربی مجمع‌الجزایر مالایی و همچنین سیام استفاده می‌شوند. در این مراسم از سازی به نام «هاونِ کوبشی» استفاده می‌شود که در نظر این مردمان، بیش از سازهای دیگر تأثیرگذار است. در این نوع مراسم کُندۀ درختی را روی زمین می‌گذارند که سوراخ‌هایی به شکل‌های مختلف بر رویِ آن حفاری شده است. سپس دانه‌های برنج را داخل این سوراخ‌ها ‌ریخته و ردیفی از زنان که در امتداد کُندۀ درخت نشسته‌اند با دستۀ هاون‌ آن‌ها را می‌کوبند. صدای تولیدشده توسط هاونِ کوبشی با توجه به عمقِ هر سوراخ، متفاوت است و ضرباتی که زنان به سوراخ‌ها می‌زنند سمفُنی پُلی‌ریتمیک و پلی‌تُنیک دل‌انگیزی را تولید می‌کنند که بنا به توصیف یک شاعر محلی، به این شکل صدا می‌دهد: «تینگ‌تونگ توتونگ-گولان گاندونگ». حتی زمانی که فصل کوبیدن برنج نیست، این مراسم موسیقایی با حضور دختران دم‌بخت و زنان بیوه‌ای برگزار می‌شود که شب‌ها زیر نور مهتاب دور هم جمع ‌شده و مراسم خاصی را به جا می‌آورند.

در یک آیین دیگر که اندکی ساده‌تر بوده و در جشن‌های عروسی اهالی مِلانِزی برگزار می‌شود، ریشه‌های گیاه تارو و بادام خشک را می‌کوبند. در این مراسم هاون چوبی را در حفره‌ای در میدان روستا قرار داده و دو مرد با آوازی حُزن‌انگیز صدای کوبیده شدنِ هاون را همراهی می‌کنند. هم‌زمان هشت مرد دیگر نیز دور آن‌ها می‌رقصند و به ترتیب دو دسته هاون بلند را برداشته و در هاون می‌کوبند. در نهایت دسته‌ هاون‌هایی که با قدرت زیاد داخل هاون کوبیده می‌شوند، باید شکسته شوند».

در بخش شرقی گینه نو، مناسک هاون‌کوبی بسیار ساده‌تری مرسوم است. قبایل بومی این منطقه آبشخوری سنگی ساخته و با دسته هاون بر آن می‌کوبند. آن‌طور که بومی‌ها می‌گویند دستۀ هاون، آلتِ مردانۀ یک روح مقدس است و کاسۀ هاون نیز نقش آلت زنانه را دارد. این نمادگرایی که در تمدن‌های بدوی رایج است، یکی از ویژگی‌های اصلی سازهایی به شمار می‌رود که در سراسر اقیانوسیه، جزایر پاسیفیک، آفریقا و در قالبی متفاوت، یعنی طبل شکاف‌دار در آسیا یافت می‌شود.

اولین نسل از طبل‌های شکاف‌دار تنۀ درختانی بوده‌اند که درون آن‌ها خالی شده و به شکل قایق درمی‌آمدند. این طبل‌ها را روی گودالی روی زمین گذاشته و با پا بر روی‌ آن‌ها می‌کوبیدند.

امروز نمونۀ اولیۀ طبل‌های شکاف‌دار همچنان در قارۀ آفریقا دیده می‌شود. سرخپوستان ویتوتو که از ساکنانِ بومی کلمبیا هستند، برای ساختن طبل شکاف‌دار، درخت بزرگی را می‌برند و شکافی بزرگ در یک طرف کنده‌ ایجاد کرده، داخل شکاف را تخلیه و تمامی سطح آن را نقاشی می‌کنند. در انتهای یک سرِ تنۀ درخت، طرح سرِ زنی را می‌کشند و در انتهای دیگر نیز تمساحی را نقش می‌زنند که در واقع نمادِ آب است. سپس، گودالی را در زمین کنده و روی آن را با الوار می‌پوشانند. چند کُنده را در دو انتهای الوارها قرار داده و تنۀ بزرگ درخت را روی کُنده‌ها گذاشته تا مستقیم با سطح الوارها تماس پیدا نکند. زن‌ها شروع به رقصیدن دور گودال می‌کنند و مردها هم در حالی که داخل شکافِ تنۀ درخت ایستاده‌اند، بر آن پا می‌کوبند و خودشان را در جهات مختلف تکان می‌دهند تا تنۀ انعطاف‌پذیرِ درخت به آهنگی موزون با الوارها برخورد کند. به گفتۀ بومیان، این مناسک به غلبۀ ماهِ نو بر ماه کهنه اشاره دارد (pl. I a، شکل ۴)

شکل ۴. طبل شکاف‌دار گینه نو (منبع: کورت زاکس، دائره‌المعارف تخصصی)

طبل شکاف‌دارِ نخستین نیز از تنۀ درخت ساخته می‌شود اما حفرۀ داخل این تنه‌ در امتداد یک شکافِ طولی و باریک ایجاد می‌شود. اولین گونه‌های این طبل تقریباً شش متر طول و ۸/۱ یا ۱/۲ متر عرض داشتند و ردیفی از مردان روی‌ آن‌ ‌ایستاده و بر آن‌ پا می‌کوبیدند. نسل‌های بعدی طبلِ شکاف‌دار، با ضربه زدن چوبک به صدا در می‌آمدند و در این صورت کسی روی آن‌ها پا نمی‌کوبید. در طبل‌های شکاف‌دار پیشرفته‌تر از دو چوبک برای ضربه زدن به لبه‌های شکاف استفاده می‌شد. (pl. I b)

شکل ۵. طبل شکاف‌دار قابل‌حمل، سِلِب (منبع: کائودرن)

تقریباً تمامی سازهایی که در ابتدا ابعاد بزرگی داشته و به تدریج کوچک‌تر شده‌اند، در نهایت به ابعادی قابل‌حمل دست پیدا کرده‌اند. تبدیل شدن به یک ساز قابل‌حمل آخرین مرحلۀ فرایند تحول سازهاست و معمولاً شامل تغییرات اساسی در شکل سازها می‌شود. نسخۀ قابل‌حملِ طبلِ شکاف‌دار، سازی سبُک از جنس بامبو است که توسط نگهبانان مالایی حمل شده و در مواقع هشدار بر روی آن نواخته می‌شود (شکل ۵).

متن کامل این مطلب را در شماره ۵۸ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید