ایـران تنها نمی‌ماند

وحید قرایی
وحید قرایی

نوشته‌های این شماره بخش جامعه سرمشق را به عنوان کسی که آن‌ها را جمع‌آوری کرده است بسیار دوست داشتم... شاید به این دلیل که همگی از زاویه نگاهی بی‌پیرایه و مبتنی بر واقعیات موجود به نگارش درآمده‌اند بر اساس آنچه که در دل می‌گذرد از چرایی ماندن و دلایل رفتن... دل‌هایی که هنوز درگیر تناقض و بهت خواست به رفتن و امید ایجاد شرایطی مناسب است برای ماندن...ایرانی‌ها همواره در طول تاریخ به مهاجرت‌های اجباری زیادی تن داده‌اند. از دلایل مذهبی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و تبعات جنگ‌های مختلف گرفته تا خشکسالی و قحطی و سخت آمدن شرایط اقلیمی... آنقدر مهاجرت بوده است که مطابق یک شوخی قدیمی در هر گوشه‌ای از دنیا هواپیمایی سقوط کند حتماً تعدادی ایرانی در میانشان یافت می‌شود...!

اما در بحبوحه این مهاجرت‌ها امید به بهبود و امید به بازگشت همواره موج می‌زده است و اکنون نیز در میانه همه ناامیدی‌ها همچنان می‌توان به دنبال نور امید بود آنجا که از آخرین حرف‌های مرحوم دکتر اسلامی ندوشن که در اوج کهولت و در دورترین نقطه از ایران به زبان جاری کرد این بود که ایران تنها نخواهد ماند... و این یعنی اینکه امید همیشه در دل ایرانی‌ها برای رسیدن به وضعیتی باثبات‌تر زنده است و این نور همیشه دل آن‌ها را در سخت‌ترین شرایط روشن نگه می‌دارد...

همیشه به رفتن

زهره احمدی‌پور
زهره احمدی‌پور
همیشه به رفتن

مهاجرت؛ كلیدواژۀ ذهن اغلب جوانان است كه پس از مواجهه با هر ناملایمت و بن‌بست به خاطرش هجوم می‌آورد. ذهن همان جوانی كه با شنیدن نوای «ای ایران...» خونش به جوش می‌آید و در راه كشورش، «كی ارزشی دارد این جان ما» را فریاد می‌زند. به‌راستی، آیا مهاجرت محصول این روزهای ایران است یا در دل صفحات تاریخ، ایرانی همواره در جست‌وجوی سرزمین آرزوها، قدم در راه مهاجرت برداشته است؟!

پیش از آنكه كتاب قطور تاریخ ایران را بگشاییم، خوب است به دنیای اسطوره‌ها سری بزنیم، چراكه مردم‌شناسی از طریق شناخت اسطوره‌ها راحت‌تر میسر می‌شود. در نخستین بخش‌های اسطوره‌های ایرانی، خدای بزرگ ایران به تصویر كشیده می‌شود: «اهورامزدا» همان كه خدای خرد است و هستی‌بخش دانا معرفی می‌شود؛ خدایی است ساكن در آسمان‌ها و ناظر بر اعمال انسان و حامی او، درست برخلاف اهریمن كه به زمین و آفرینش اهورایی هجوم می‌آورد. این خدا می‌تواند اشاره‌ای به جایگاه رفیع و اهمیت یکجانشینی باشد و آن را سنتی اهورایی معرفی كند.

نخستین اشاره به مهاجرت در اسطوره در داستان جمشید مطرح می‌شود؛ به واسطۀ ازدیاد جمعیت، جمشید به یاری اورمزد، زمین را در سه نوبت گسترده‌تر می‌كند كه به گمان برخی از پژوهشگران، این روایت به مهاجرت آریائیان به ایران اشاره دارد كه در طی سه مرحله صورت پذیرفته است. (آموزگار، ١٣٨٩، ٥٣)

پس از مهاجرت عظیم آریائیان به سرزمین جدید كه آن را ایران نامیدند، اشاره‌ای به مهاجرت‌های بزرگ نمی‌شود، مگر در زمان حملۀ اعراب كه پس از برتری دیانت اسلام بر آیین زرتشتی، بسیاری از زرتشتیان ایرانی برای حفظ كیش و دیانت خود رخت سفر بستند و راهی هندوستان شدند و نیای پارسیان هند امروز گشتند.

در دورۀ ایران اسلامی از سقوط ساسانی تا قاجار، ایرانی فقط در زمانی كه عرصۀ زندگی بر او تنگ شد، به اجبار تن به مهاجرت سپرد. جنگ و هجوم اقوام بیگانه همچون ازبك، ترك و مغول، مشكلات اقتصادی مثل مالیات زیاد، قحطی و بیماری و تعصب مذهبی حاكم عرصۀ زندگی را بر مردمان تنگ می‌کرد. نکتۀ حائز اهمیت این‌جاست که بیشتر این مهاجرت‌ها از شهرهای بزرگ به روستاها و حتی پناهنده شدن به ایلات و عشایر بوده است.

در دورۀ صفوی، ایدئولوژی حكومت سبب برخی مهاجرت‌ها ازجمله مهاجرت شاعران و نویسندگان به دربار گوركانیان هند شد. عهد صفوی، زمان شروع مهاجرت و ارتباط زرتشتیان ایرانی با هم‌كیشان خود در هند و همچنین مهاجرت برخی پیروان اهل تسنن به حكومت‌های سنی‌مذهب ازبك و عثمانی در همسایگی ایران است. (سیوری، ١٣٩٢) از دوران شاه‌عباس به بعد، خصوصاً در دوران نادرشاه و رضاشاه، نوعی از مهاجرت‌های اجباری در تاریخ ایران شکل گرفت؛ مهاجرت ایلات و طوایف بزرگ و اسکان ایشان در نواحی مرزی و بسیار دور از زادگاه اولیه بود که به‌منظور ایجاد امنیت نواحی مرزی و کاهش قدرت ایلات صورت می‌گرفت که از جملۀ آن‌ها می‌توان به اسکان ایل «بچاقچی» در سیرجان اشاره کرد.

در دورۀ قاجار که زندگی اکثریت مردم ریشه در کشاورزی و یکجانشینی و گله‌داری و چادرنشینی داشت، فقط شمار اندکی از مردم در شهرها ساکن بودند. گزارش‌های بسیاری از نقاط مختلف ایران در عصر قاجار وجود دارد که نمایانگر میزان بالای مرگ‌ومیر بر اثر بیماری‌های واگیر، قحطی و همچنین بیماری‌هایی است که بر اثر سوءتغذیۀ طولانی به وجود می‌آمد. علاوه بر لطمات شکست ایران در جنگ‌ها، ناامنی جاده‌ها و فشار اقتصادی شدید که گلوی رعیت را می‌فشرد، عامل دیگری که امنیت را در شهرهای ایران خصوصاً خراسان و گرگان زیر سؤال می‌برد، مزاحمت‌های بی‌امان و مداوم ایلات ترکمنی بود که به شهرهای شمالی ایران هجوم می‌آوردند و رعیت بینوای ایرانی را اسیر و به‌عنوان برده در شهرهای خیوه، بخارا و شهرهای ازبکستان به فروش می‌گذاشتند و نوعی از مهاجرت اجباری را در این دوران شکل دادند.(آوری، ۱۳۹۳)

ادامه مطلب را در شماره ۵۷ سرمشق مطالعه کنید

مهاجرت به شرط شرایط مناسب

محمد مصلحی
محمد مصلحی
مهاجرت به شرط شرایط مناسب

به نظرم مسائل اقتصادی و ناامیدی از آینده مهم‌ترین دلیل مهاجرت است. البته مسائل و مشکلات زیادی در ایران وجود دارد که عامل مهاجرت شده است اما هرزمان امیدی به آینده و وضعیت موجود شکل گرفته است حرف از مهاجرت کمتر شده است. مثلاً در همین بحث برجام و ارتباط مناسب با کشورهای دیگر جهان و انتخاب افراد مختلف در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به راحتی می‌شود مشاهده کرد که چه زمان‌هایی این میل به مهاجرت و صحبت از آن کمتر و چه زمانی بیشتر است.

اینکه بگوییم در هر شرایطی مهاجرت ایده‌آل تلقی می‌شود پاسخم خیر است و در کشورهای دیگر حلوا خیرات نمی‌کنند مخصوصاً اگر تخصص مورد نیاز کشورهای میزبان را نداشته باشی و زبان هم بلد نباشی و یا مهارت کافی در آن نداشته باشی به مراتب سختی‌های زیادی پیش می‌آید. خودم که به آمریکا مهاجرت کردم با وجود مدرک مهندسی عمران شش ماه بیکار بودم اما به‌صورت پاره‌وقت در یک فروشگاه آنلاین مشغول به کار شدم و سرانجام در کاری مرتبط با تخصص خودم که همان مهندسی بود مشغول به کار شده‌ام. اینکه کسی به هر قیمتی مهاجرت بکند مصیبت‌های زیادی را باید متحمل شود. فردی را می‌شناختم که در ایران استاد دانشگاه بود در رشته ادبیات که حدود ۶۰ سال داشت و در ایران زندگی بسیار راحتی داشت اما به آمریکا مهاجرت کرد و مجبور به انجام کارهایی شده است با حقوق پایین که هرکسی زیر بار آن نمی‌رود و اگر در ایران بود حتی با حقوق ده برابر آن به این شغل فکر هم نمی‌کرد و همسرش مجبور به کار در یک مهدکودک به عنوان مسئول نظافت شده است. از این موارد برای ایرانی‌ها در کشورهای مختلف کم نیست. واقعیت این است که مهاجرت منتهی به رسیدن به بهشت موعود نمی‌شود.

اروپا و آمریکا الزاماً بهشت برین نیستند. چیزی که اینجا وجود دارد با آنچه که در ایران در ذهن مردم وجود دارد و فکر می‌کنند در اینجا وجود دارد فرق می‌کند. نمی‌خواهم بگویم وضعیت خیلی خراب است اما همان بحث تحصیلات، شرایط مالی، تخصص و زبان آن کشور بسیار مهم است. مثلاً شرایطی مثل کرونا وضعیت سختی برای اشتغال خصوصاً مهاجران به وجود آورد. در ایران متأسفانه رکود مزمن و شرایط نامناسب اقتصادی وضعیت سختی برای مردم به وجود آورده است که باید تأکید کنم از این نظر وضعیت رونق در آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی به‌مراتب از ایران بهتر است و با تخصص و تحصیلات متناسب به‌مراتب راحت‌تر از ایران می‌توان آینده را ساخت و برنامه‌ریزی اقتصادی کرد اما بعضی افسانه‌سرایی‌ها هم غیرقابل قبول است. اینجا اگر کسی زرنگ نباشد و شغل مناسب و با درآمد بالا نداشته باشد باید کار زیادی انجام دهد که هزینه‌های اولیه و بدهی‌های انباشته را پرداخت کند و پول به خریدهای اضافه و هزینه کردن برای تفریحات مورد علاقه نمی‌رسد... به هر حال مهاجر غریبه محسوب می‌شود و نهایتاً با وجود همه قوانین حمایتی افراد نژادپرستی وجود دارند که بخواهند آزار و اذیت کنند و حتی به صورت زیرپوستی مانع پیشرفت فرد شوند.

به نظرم باید عوامل اصلی مهاجرت که مسائل اقتصادی است در کشور برطرف شود تا روند مهاجرت کاهش یابد. البته مسائل بسیاری وجود دارد. مثلاً خانم‌های ایرانی میل بیشتری به مهاجرت دارند و اتفاقاً سریع‌تر از آقایان با محیط جدید خود هماهنگ می‌شوند. از زندگی بعد از مهاجرت خوشحال‌ترند چون آزادی اجتماعی بیشتری دارند. باید بگویم که با وجودی که در بسیاری از مناطق در امریکا ممکن است احساس کنید که امنیت کافی برای قدم زدن‌های شبانه وجود ندارد که حتی در تهران این مشکل به این صورت وجود نداشته باشد اما یک زن احساس می‌کند که به اندازه یک مرد امنیت و آزادی دارد و این نکته بسیار مهمی است و روی این موضوع حساسیت زیادی وجود دارد و مدام در مورد این آزادی و امنیت به جامعه آموزش می‌دهند.

در ایران اکنون با گرانی و وضعیت ناپایدار اقتصادی و آلودگی هوا و افسردگی و اضطراب مردم و بی‌نظمی در بسیاری از امور و عدم پایبندی به قانون مواجه هستیم که مسائل بسیار مهمی هستند و حتی بحث آلودگی و بی‌آبی منجر به مهاجرت‌های گسترده داخلی نیز شده است که باید فکری اساسی برای موضوعات بشود تا مردم تمایل کمتری برای مهاجرت داشته باشند. من هم اگر امید بیشتری به آینده و حل مشکلات کشور داشتم از مهاجرت صرف‌نظر می‌کردم تا بتوانم با خیال راحت به کارهای اقتصادی خود بپردازم و دغدغه هرروزه در مورد بی‌ثباتی و معیشت نداشته باشم.

داستان یک پرواز

سید مصطفی حسینی
سید مصطفی حسینی

همکلاسی دوره خوشنویسی بودیم. دوستم رو میگم... دانش‌آموخته کارشناسی الکترونیک و دارای مهارت در سازهای زهی و مسلط به زبان انگلیسی. راستی ببخشید خودم رو معرفی نکردم. بنده س.م. ح کارآموز وکالت دادگستری مجرد ۳۵ ساله. تازه از غول کنکور که تعداد کمی از دهه شصتی‌ها از اون جون سالم در می‌بردند رها شده بودیم و به قول خودمون تخم دو زرده کرده بودیم! هنوز از خوان اول جون سالم در نبرده بودیم که زمزمه قبولی در سد آزمون وکالت که سالی یکبار و اون هم با ظرفیت محدود و یا قضاوت که خودش یه هفت‌خوان جدا بود و یا سردفتری که اون هم صد سالی یک بار اونم با قبولی یک نفر در کل استان ذهنمون رو مشغول می‌کرد. تازه بماند که دو سال هم قرار بود به جهت خدمت اجباری از درس و تحصیل فاصله بگیریم!

در همین دل‌مشغولی‌های یک محصل دانشگاه و نگران از آینده بودم که در کلاس خوشنویسی با دوستم که اول معرفی‌اش کردم آشنا شدم. اونم مثل همه دهه شصتی‌ها زخم خورده سیستم غلط مدیریتی کشور بود و بار سفر مهیا می‌کرد. می‌گفت داره کارهای سفر به کانادا و دریافت ویزای تحصیلی به اون کشور رو می‌کنه. همین جرقه پرواز به سوی خوشبختی رو برای منم رقم می‌زد انگار دوباره کورسوی امیدی جهت رسیدن به یک شغل مناسب به همراه درآمد مکفی و ازدواج بدون دل‌مشغولی از کسب درآمد و در کل یک زندگی ایده‌آل که به موجب قانون اساسی حق مسلم یک ایرانی دانسته شده رو برام روشن کرد. پس از اتمام تحصیل به خدمت ضرورت نیروی دریایی عازم شده و بماند که دو سال از بهترین دوران زندگی و جوونیم رو بدون هیچ درآمدی سپری کردم. خسته بودم و بدون هدف و بی‌پول اونم تو کشوری که هزینه‌ها روزبه‌روز بالاتر و بالاتر می‌رفت... تازه هنوز سد آزمون وکالت رو هم پیش رو داشتم که مزید بر علت بود. انگار تو باتلاقی گیر کرده بودم که نه راه پس داشت و نه پیش و هر چی دست و پا می‌زدم بیشتر فرو می‌رفتم. همکلاسی‌هام همه از این پرتگاه مرگ دست شسته بودن و به مشاغل دیگه رو آورده بودن. یه روز که خسته و دل‌شکسته از روزگار سراغی از دوست و همکلاسی خوشنویسم از استاد گرفتم بار دیگه جرقه رفتن و رها شدن در وجودم شعله‌ور شد. استاد گفت بعد رفتن من به خدمت، دوستم بورسیه تحصیلی در کشور کانادا پذیرفته شده و اونجا مشغول تدریس ساز و با ایجاد موسسه مرتبط با موسیقی امورات میگذرونه... تازه تو این دو سال یه ماشین خوب از درآمدش خریده و علی‌رغم پرداخت هزینه اجاره خونه و موسسه و مخارج زندگی اینقدر به استقلال مالی رسیده که دعوت‌نامه برای دختر خالش هم فرستاده تا با هم اونجا عقد ببندن و زندگی کنن!

اون روز حسابی به هم ریختم، هر روز که می‌گذشت بیشتر عزمم جزم به رفتن می‌شد و حالا علی‌رغم پذیرفته شدن در آزمون وکالت و تلاش‌های مکرر هنوز به فکر رفتنم چون هنوز تو کشور خودم ازدواج نکردم هنوز یه خونه نقلی نتونستم تهیه کنم و هنوز خودروهای درب و داغون تولید داخل رو با هزار قرض و وام‌های بدون ربا! سوار میشم و چهل سال شعار اینکه همه چیز تو کشورم گل و بلبل هست می‌شنوم. شاید از دیدگاه گروهی از هم‌وطنانم زندگی به معنی سگ دو زدن برای یک لقمه نون حلال بدون یک لحظه آرامش و تبدیل شدن به یک ربات زنده و تولید نسل برای کشورش باشه ولی از نظر من این نوع زندگی جز تباهی عمر بدون لذت و تقدیم یک نسل بدبخت و بی‌هدف دیگه مثل خودم به جامعه رو در بر نداره و این داستان عمر برای نسل‌های جدید هم گویا ادامه داره انگار این قصه تمومی نداره و فقط بازیگراش عوض میشن. این بود داستان پرواز من و به امید اون روزی که هیچ ایرانی نیاز نداشه باشه برای رسیدن به نیازهای بدیهی و اولیه زندگی‌اش کشورش و وطنش و خانواده‌ش رو رها کنه و سر به غربت بذاره. به قول شاعر طنزپرداز که میگه ما گذشتیم و گذشت از دگران...

برای پیشرفت و ثبات اقتصادی

امیرحسین علوی
امیرحسین علوی

تصمیم به مهاجرت یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد، ممکن است یک اتفاق، جرقه‌ای باشد برای پرتاب این موشک، اما خرج این موشک طی سال‌ها و ذره‌ذره جمع شده است.

من که بعد از ۴٠ سالگی تصمیم به مهاجرت گرفتم، همیشه نگاه می‌کردم آن‌هایی که با هم در یک سطح بودیم و خیلی قبل‌ترها رفته بودند چه می‌کنند و چه وضعیتی دارند؛ نه اینکه داستان قیاس و حسرت و این‌ها باشد. از همان سال‌های ابتدایی بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه خیلی از دوستان دور و نزدیک مهاجرت کردند و من با خیلی از آن‌ها در تماس نزدیک بودم و می‌دانستم که وضعیت زندگی آن‌ها چگونه است و چه سختی‌ها و مشقاتی دارد و دستاوردها را در نظر داشتم. مثلاً هر دو سه سال یک مقایسه می‌کردم که مثال فلانی که فلان سال رفت، چه کرد، الآن کجاست و من که مانده‌ام چه کرده‌ام و کجا هستم. یک جایی دیدم که من به سقف آنچه که می‌توانم باشم رسیده‌ام و دیگر جایی برای رشد شغلی من نیست، از طرف دیگر به جای پیشرفت، هر روز بیشتر تلاش می‌کنم و با کلی استرس و تلاش در بهترین حالت دارم درجا می‌زنم. در حالی که کیفیت زندگی هم دارد افت می‌کند و خلاصه چیزی به ورشکستگی فردی نمانده. منظورم از ورشکستگی فردی این است که تو نه‌تنها دیگر توان دستیابی به چیزی نداری، دیگر اصولاً توانی نداری و همه‌اش دین‌داری به خودت و زندگی.

به نظر من مهاجرت به هر قیمتی برای کسانی که می‌توانند قانونی این کار را انجام دهند بهتر از ماندن است تنها به شرطی که بدانی از مهاجرت چه می‌خواهی و یک تصویر واقعی از آنچه در انتظار توست داشته باشی. به نظر من کسی که می‌خواهد مهاجرت کند اول باید ببیند می‌تواند یک ماه تنها و با حداقل هزینه در یک کشور دیگر زندگی کند یا نه. این را که امتحان کرد تصور واقع‌بینانه‌تری خواهد داشت؛ اما در نهایت، کشور جدید در بهترین حالت امکانات بیشتر و ثبات محیطی به شما می‌دهد، چیزی به توانایی‌های شما اضافه نمی‌کند. داستان همان فردی می‌شود که از پزشک خود پرسید: «ببخشید دکتر، من بعد از اینکه گچ دستم را باز کردم می‌توانم پیانو بزنم؟» دکتر جواب داد بله، حتماً. آن فرد گفت:«چه خوب، چون قبلاً نمی‌توانستم»!

در نهایت هرچه زودتر و در سنین پایین‌تر فردی مهاجرت کند، تحمل سختی‌ها راحت‌تر خواهد بود و احتمال موفقیت بیشتر. چون مثلاً در دهه سوم زندگی یادگیری زبان و تطبیق یافتن با فرهنگ جدید خیلی راحت‌تر اتفاق می‌افتد تا فرد چهل و خرده‌ای ساله‌ای که پیوندهای بیشتری با مبدأ دارد و آموختن برایش سخت‌تر شده است.

من سال‌ها به این امید ماندم که بتوانم با توقعات نه‌چندان زیاد خودم راحت زندگی کنم، دنبال ثروت و یا شهرت و مقام نبودم، اما می‌خواستم آسایش نسبی داشته باشم؛ اما خصوصاً در دهه اخیر آنقدر بی‌ثباتی بوده که دیگر هیچ برنامه‌ای نمی‌شود برای آینده ریخت. زندگانی که هیچ، زنده‌مانی هم دیگر خیلی دشوار شده. این حجم استرس و بی آیندگی ناامیدی می‌آورد. از آن ناامیدی‌هایی که در آن چراغ هیچ امیدی روشن نیست.

دغدغه‌های مهاجرت

مهرنوش میرزایی
مهرنوش میرزایی

در چند دهه گذشته شاهد مهاجرت بسیاری از نخبگان کشورمان در حوزه‌های مختلف هنری و علمی بوده‌ایم که به دلایل مختلف ترک وطن کرده‌اند و سختی‌های غربت را به ماندن ترجیح دادند اما بسیاری از ایرانیان با آنکه اشراف کامل به شرایط اقتصادی، رفاهی و فرهنگی و اجتماعی داخل کشورمان دارند زندگی در داخل را انتخاب کرده و ادامه مسیر داده‌اند به شخصه اعتقاد دارم که مهاجرت مثل بسیاری از تصمیمات انسان‌ها نیاز به یکسری ویژگی‌های خاص از لحاظ فردی دارد معمولاً کسانی که دارای استقلال بیشتری باشند و از لحاظ عاطفی وابستگی کمتری نسبت به هر چیزی دارند، کسانی که شجاعت تغییر در هر زمانی را داشته‌اند و کسانی که قدرت ریسک بیشتری دارند قطعاً دل بیشتری به مهاجرت و تغییر محل زندگی می‌دهند گاهی هم آدم‌ها مجبور به کوچ و مهاجرت به سایر کشورها می‌شوند بسیاری مسائل سیاسی و اجتماعی برای برخی قابل تحمل نیست و نمی‌توانند خودشان را سازگار با محیط حاکم بر کشور نمایند و تاب و توان پذیرش برخی شرایط را نداشته و حتی اگر بسیار عاطفی هم باشند مهاجرت را ترجیح می‌دهند که این دسته دوم معمولاً دچار بحران‌های روحی زیادی به دلیل دوری از عزیزانشان می‌شوند.

شرایط اقتصادی و بی‌ثباتی آن نیز دلیل بسیاری از مهاجرت‌هاست بسیاری از فرهیختگان شاهدند که متأسفانه در داخل کشور هیچ‌کس جای خودش نیست، شایسته‌سالاری وجود ندارد و بسیاری از کسانی که شایستگی‌های لازم را ندارند از لحاظ مادی و بهره‌مندی از ثروت ملی بسیار جلوتر از آن‌ها هستند و این انگیزه را برای ماندن و کار برای مملکت خودمان کاهش می‌دهد و این گروه نیز مهاجرت را می‌پذیرند و انتخاب می‌کنند. عدم ثبات اقتصادی باعث خروج بسیاری از سرمایه‌گذاران نیز شده است.

و مرتب پول این مملکت به همین دلیل بی‌ثباتی خارج می‌شود و حتی در کشورهای اطراف، آسیای میانه، ترکیه و حاشیه خلیج‌فارس سرمایه‌گذاری می‌شود. ایران در واقع شرایط نامساعدی برای تولید، کارآفرینی و رونق کسب و کارها را دارد.

دلایل دیگری نیز برای خروج از کشور وجود دارد که به مهم‌ترین آن‌ها اشاره شد؛ اما اینکه چرا هنوز برخی از ایرانی‌ها با وجود همه این معضلات حاضرند بمانند چند موضوع است:

خروج از کشور جسارت و ریسک‌پذیری خاصی می‌خواهد عمدتاً از دست دادن موقعیت اجتماعی، شغلی و مادی فعلی مانع مهاجرت است. پذیرش اینکه بایستی از صفر شروع کرد واقعاً سخت و تلخ است که هر کسی نمی‌تواند این قدرت ریسک‌ را داشته باشد افراد محافظه‌کار و محتاط مهاجرت نمی‌کنند.

بی‌ارزشی پول ایران و شروع زندگی در کشوری دیگر با موجودی سرمایه مهاجرین خصوصاً در سال‌های اول اقامت جای نگرانی بسیاری را ایجاد می‌کند حداقل ۳ سال اول پس از مهاجرت باید بر مبنای ذخیره هر فرد زندگی بچرخد که از توان خیلی‌ها خارج است.

دلیل دیگر، وابستگی عاطفی و ترس از دوری و تنهایی در دوران مهاجرت مانع بسیاری آدم‌ها برای رفتن از کشور است ایرانی‌ها به لحاظ تربیتی و فرهنگی به خانواده‌ و محل تولد خود وابسته‌اند و با خاطراتشان زندگی می‌کنند. به همین دلیل بسیاری از تصمیمات آن‌ها تحت‌الشعاع همین باور فرهنگی و سنتی است. همچنین برخی اعتقادات مذهبی نیز مانع مهاجرت است که می‌تواند دلیل محکمی برای ماندن در کشور شد.

به هر حال مهاجرت پدیدۀ اجتماعی دهه‌های اخیر است و یک انتخاب محسوب می‌شود. بر این باورم که از دست رفتن سرمایه‌های اجتماعی و فرار نخبگان لطمه بسیار شدیدی به جوامع بشری از جمله ایران می‌زند. متأسفانه سیاست‌های نامتناسب بین‌المللی، اقتصادی و فرهنگی، سیاست‌های یکسونگر و نزولی بودن شاخص‌های رفاه اجتماعی حجم گسترده‌ای مهاجرت را به دنبال داشته است و بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان از این فرصت استفاده کرده و با جذب نخبگان به تقویت ساختار نیروی انسانی در بخش‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی خود پرداخته‌اند و سرمایه‌گذاری زیادی برعکس کشورهای عقب‌مانده و در حال توسعه و در حال گذار در این زمینه داشته‌اند.

امیدواریم محیط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سیاسی کشور ما نیز به گونه‌ای تغییر کند که فضا برای رشد افراد نخبه واقعی، سرمایه‌گذاران فرهیختگان و هنرمندان فراهم آید و به سرمایه اجتماعی توجه بیشتری مبذول شود تا کشور خالی از انسان‌های مسئول، دلسوز، سلامت و پاک‌دست و عالم و دانشمند و هنرمند نشود که در بلندمدت توسعه را به تأخیر خواهد انداخت.

ریشه‌های من این‌جاست درونِ این خاک

نادیا امین زاده
نادیا امین زاده

کارشناسی علوم تربیتی

ریشه‌های من این‌جاست درونِ این خاک

سرزمین، کشور، وطن، ملت همه و همه واژه‌هایی است که وقتی آن را می‌شنویم یک حس شیرین درونمان می‌جوشد، حس تنها نبودن، حس بی‌ریشه نبودن، حس داشتن یک خانواده بزرگ و…

در کنار این احساس ناب اما هرازگاهی که ناملایمات اجتماعی را می‌بینیم (فقر، مشکلات اقتصادی، تحریم‌ها و...) و در کنارش پیشرفت روزافزون جوامع دیگر، ناخودآگاه با خودمان زمزمه می‌کنیم (عجب شانس افتضاحی داشتیم که اینجا به دنیا آمدیم و آه از نهادمان برمی‌خیزد که خدایا حداقل تقدیرمان را جوری رقم می‌زدی که اینجا به دنیا نیاییم؛ و مثلاً اگر در فلان سرزمین به دنیا می‌آمدم چه سرنوشتی که نداشتم و حالا که اینجا متولد شدم تقدیر روی خوشش را از همان بدو تولد از من برگردانده)...

نمی‌دانم چند نفر از شما همین احساس‌هایی را که بیان کردم تجربه کرده‌اید اما بدون شک ناملایمات هر سرزمین روی افکار عمومی مردم آن بی‌تأثیر نیست.

در کنار افرادی که گاهی دچار احساسات مذکور می‌شوند می‌رسیم به افرادی که آن‌قدر تحت تأثیر رسانه‌ها قرار دارند که در نقشه جغرافیایی روی وطن خود خط قرمزی کشیده‌اند و هرروز در حال تلاش‌اند که زودتر و به هر شکلی که شده وطن خود را ترک کنند و به هرجایی پناه ببرند الا آغوش سرزمین مادری‌شان؛ بسیاری از این افراد را شاید بشناسید که نرفته بعد از مدت بسیار کوتاهی باز هوای وطن به سرشان می‌زند که بازگردند و حالا یا در این مسیر موفق به بازگشت می‌شوند یا قوانین اجازه بازگشت مجدد را از آن‌ها می‌گیرد و در سرزمین دیگر باز نقشه جغرافیایی را به دست می‌گیرند و دور وطنشان خط می‌کشند و تا عمر دارند خود را دور افتاده و رانده از وطن می‌دانند و با آرزوی بازگشت و با حسرت روزگار می‌گذرانند...

سرزمین، منطقه‌ای است جغرافیایی که ما در آنجا متولد می‌شویم و در خاک آن ریشه می‌دوانیم و قد می‌کشیم و باز در همان خاک آرام می‌گیریم.

سرزمین من ایران در طول دوران رنج‌ها و بی‌مهری‌های بسیار بر خود دیده اما همچنان پابرجاست عظمت و شکوه ایران را در طول تاریخ در دوران فرمانروایی کورش بزرگ و سایر فرمانروایان باشکوه ایران می‌توان یافت عظمتی که حتی تصور آن باورنکردنی‌ است؛ و از آن طرف در دورانی از تاریخ هم مورد بی‌مهری واقع شده و جنگ و آشوب و حملات گوناگون و قراردادهایی را به چشم دیده که پاره‌پاره وجودش را مفت مفت بیگانگان به تاراج برده‌اند...

(اما هنوز هم پابرجاست و هنوز هم ایران نام دارد و کسی نیست که آن را نشناسد.)

ما به عنوان یک ایرانی با وجود تمام ناملایماتی که این روزها در سرزمینمان به چشم می‌خورد و گاه هوس ترک سرزمینمان را در ذهنمان جلوه‌گر می‌سازد آیا می‌توانیم ریشه‌هایمان را در جایی جا بگذاریم و در سرزمینی دیگر آسوده زندگی کنیم؟!

اگر سرزمینمان را مانند یک خانه بدانیم و ملتمان را به عنوان یک خانواده آیا کسی هست که حالا به هزار و یک دلیل ناملایمات خانوادگی قید خانواده‌اش را بزند؟

تمام کسانی هم که قید خانه و خانواده را زده‌اند یک مدت‌زمانی را به خاطر خانواده خود جنگیده‌اند و تلاش کرده‌اند تا جایی که می‌توانند همه چیز را درست کنند؛ و اگر چیزی بنیان خانواده‌شان را ویران می‌کند با تلاش آن را برطرف کرده‌اند یا سعی کرده‌اند برطرف کنند.

چرا شمایی که پزشک هستی تمام تلاشت را برای سرزمین خودت و خانواده و مردم خودت انجام ندهی!

شمایی که معلم، مهندس و یا کارگر ساده‌ای از مردم همین خاک هستی تمام تلاشت را نکنی که سرزمینت را حفظ کنی درست مانند خانواده‌ات که بارها برای نجاتش جنگیدی و تا توان داشتی تلاش کردی برجای بماند.

ادامه مطلب را در شماره ۵۷ سرمشق مطالعه کنید

ایرانی‌ها در صف مهاجرت

محدثه محمدی
محدثه محمدی

مهاجرت نامی است که این روزها بیشتر به گوشمان می‌خورد و شاید هم اکثر ما حتی یک‌بار هم که شده به این پدیده فکر کرده باشیم و سؤالی که ذهنمان را مشغول می‌کند

چرایی این پدیده است. چه می‌شود انسان از بدو تولد به کشورش تعلق‌خاطر دارد و در آنجا رشد کرده و با مردم و فرهنگش و از همه مهم‌تر خانواده و اقوام خو گرفته یک‌باره تصمیم به مهاجرت به کشور دیگر می‌گیرد...؟!

اگرچه دلایل بسیاری برای مهاجرت وجود دارد اما طبق آمار مؤسسات مهاجرتی بیشترین آن دلایل اقتصادی و سیاسی و بحران آلودگی هوا و خشکسالی و ناامیدی از بهبود شرایط کشور شخص می‌باشد. در این بین نه‌تنها شاهد مهاجرت نخبگان علمی و ورزشی و نیروی جوان کشور هستیم که بسیار نگران کننده است. همچنین طبق گزارش‌ اعلام شد که قشرهای گوناگون مردم کشور جهت دستیابی به زندگی و اقتصاد امن و باثبات در فکر خروج از کشور و سرازیر شدن به کشورهای همسایه و یا حتی دورتر هستند؛ که در این بین بسیاری به صورت‌ غیرقانونی به این‌ اقدام می‌پردازند که بعضاً دچار مشکلاتی می‌شوند. طبق بررسی‌های انجام شده ۱۰ کشور برتر که مقصد مهاجران ایرانی هستند عبارت از آمریکا، ترکیه، امارات، کانادا، آلمان، مالزی، سوئد، انگلیس، کویت و استرالیا می‌باشد.

به گفته مشاور وزیر راه و شهرسازی ۱/۵ میلیون ایرانی در صف مهاجرت کانادا و استرالیا قرار دارند که این عدد تأمل‌برانگیز است یعنی از هر ۱۰۰ نفر جوان ایرانی چهار نفر در صف مهاجرت قرار گرفته‌اند. تنش بسیار، نرخ ارز، نرخ تورم، رکود شدید اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری همراه با ناامیدی و استیصال اجتماعی از چرایی غالب این رویداد هست به نظر می‌رسد با روند پیش رو موج مهاجرت از کشور بیشتر از قبل هم شود و دولت بایستی با بکار گرفتن متخصصین و نخبگان کشور و ایجاد فضای تعاملی با سایر کشورها به یک توافق ضمنی دست پیدا کنند و اصلاحات بزرگ سیاسی و اقتصادی و زیست‌محیطی را باهم به پیش ببرند و از بروز پیش از پیش مهاجرت جلوگیری نمایند. البته این اصلاحات برای جامعه و نه برای حکومت کار ساده‌ای نخواهد بود بخصوص اینکه تضمین قطعی برای آن و جود نخواهد داشت.

کفش‌هایی میانِ پُل

زینب جهان بیگی
زینب جهان بیگی

در سال‌هایی اخیر که تکنولوژی به عنوان یک عامل مؤثر برای ارتباط بیشتر انسان‌ها و حتی موجودات تلاش‌های مؤثری انجام می‌داد. در نقاط مختلف کره زمین، بسته به شرایط و دولت‌ها جریان‌هایی به وجود آمده بود. اروپا در سکوت سردمدار صلح بود. ژاپن، نظم نوین و توسعه خود را به جهان معرفی می‌کرد. چین و هند در کنار کنترل جمعیت خود، تجارت و برنامه‌نویسی را تحت کنترل خود درآورده بودند؛ اما کشورهایی از خاورمیانه با جریانی بنام کوچ و رفتن گره خورده بود. جریانی که بخشی از ملیت، هویت و تلاش‌های جمعی انسان‌های یک سرزمین را دچار مختل می‌کند. مردم برخی کشور‌های خاورمیانه در اثر آشوب‌های کوچک و بزرگی که هر روز بر سر سرزمین‌هایش می‌رود، تمام زندگی خود را در کوله‌هایشان می‌گذارند و از سرزمین‌شان کوچ می‌کنند. شاید ده‌ها قبل‌تر رفتن برای طبقه‌ای بود که از نظر مالی شرایط مناسبی داشتند، اما اکنون کوچ کردن و رفتن به تمام طبقه‌ها وارد شده است. گویی کافی است رنج رفتن، تاب‌آوری و زیستن در شرایط که به آن مسلط نیستی را به خودت تحمیل کنی و پس از آن کوله را برداری. رفتن از شهری به شهر دیگر، سرزمینی به سرزمین دیگر و در نهایت جهانی به جهان دیگر!

به نظر می‌رسد حالا کوچ کردن آن‌قدر دچار حساسیت شده است که باید به آن واکنش نشان داد. دولت‌ها اولین و مهم‌ترین ارگانی هستند که باید در تکاپوی علت رفتن انسان‌ها باشند. نمی‌توان فقط با نظاره کردن، توجیه کردن و گفت‌وگوهای فرمایشی رفتن انسان‌ها را به تماشا نشست. همچنان که نمی‌توان برای نرفتن آن‌ها، ملیت، تاریخ، هویت را دستاویز احساسات قرار داد و آن‌ها را مجبور به ماندن کرد؛ زیرا وقتی آتش جنگ یا فشارهای اقتصادی بر سرزمینی حاکم شود، بروز احساسات این‌چنین کارایی کمتری دارند. مردمان ترجیح می‌دهند دولت‌ها، چتری از حمایت کافی و لازم را بر سر مردمان خود گسترش دهند و پس از آن احساسات جمعی را به کمک فراخوانند. در شرایط فعلی که رفتن و کوچ کردن شدت یافته است، این فعل، با ترس‌‌ها و خشونت‌های پنهان و آشکار گره خورده است. وقتی خبر رفتن مردم را می‌شنویم، زنگ خطری است که بجای آگاهی، ترس را هدف قرار می‌دهد. مگر اوضاع چقدر خراب است که باید رفت؟ بعد از رفتن چه می‌شود؟ چند نفرمان باید بمانیم و آن‌ها که می‌مانند چطور باید تاب بیاورند؟

کمااینکه خشونت پنهان و آشکار نیز در این جریان قرار می‌گیرد. آن‌ها که ماندند را روبروی رفتنی‌ها قرار دهد. طرد شدن، نادیده گرفتن و برخورد‌های غیرمنطقی را ایجاد کند. ماندنی‌ها ترجیح دهند وقتی اوضاع به شکل بهتر خود برگشت، رفتنی‌ها را مقصر بدانند و دیگر جایی برای برگشت آن‌ها در نظر نگیرند. یا اوضاع سیاسی داخلی کشور را فقط مخصوص خودشان بدانند.

ادامه مطلب را در شماره ۵۷ سرمشق مطالعه کنید