https://srmshq.ir/5b4l7m
یک سال دیگر هم رو به پایان است. تلاش کردم در این دوره بخش موسیقی سرمشق حرفی برای گفتن داشته باشد چه در قالب نقد، چه گفتوگو و چه مطالب آموزشی. نوشتن کار آسانی نیست و پیدا کردن و راضی کردن کسی که از موسیقی بنویسد دشوارتر. هنرمندان کمتر اهل گفتن و نوشتناند. آنها حرفشان را با آثارشان میزنند. بهعنوان دبیر بخش موسیقی نهایت توانم این بود که مطالب بیمایه و بیاثر نباشند و بیخود و بیجهت کاغذهای با زبان را به هدر ندهند. اگر در نقدها دلی رنجانده شد واقعاً پوزش میخواهم و امید بخشش دارم. هیچ نیت بدی وجود نداشته است.
آرزو دارم در نو سال پیش رو بهتر باشیم و یک قدم پیشتر از امروز.
موسیقی هنر نجیبی است. کاش بیشتر قدرش دانسته شود. جهان بدون نوا، یک قِران نمیارزد.
در آخر ممنونم از بانوی فرهیخته سرکار خانم ایزدپناه که با هزار مشکل نجیبانه چراغ سرمشق را روشن نگاه داشتهاند و سپاس از اعتمادشان که این بخش مهم را سخاوتمندانه به من سپردهاند. درود میفرستم بر تمام کسانی که همراهمان بودند و با مطالب، پیشنهادات، نقدها و تشویقهایشان مسیر را بر ما هموار کردند به خصوص برادران نازنینم دکتر مسعود نکویی، شهاب جان جعفری و عبدی جان اوحدی که بیریا و بدون هیچ چشمداشتی در تمام شمارگان یاورم بودند تا بخش موسیقی پربار و پویا بماند. امیدوارم در سال پیش رو درهای گشایش و مهر بر همه هموطنانم گشوده باشد. پاینده باشید.
یا حق
https://srmshq.ir/1izqod
نقش ارزنده و تأثیرگذار خاندان دژاکام در موسیقی کرمان بر هیچکس پوشیده نیست. مهناز دژاکام یکی از فرزندان زندهیاد استاد ایوب دژاکام، بانوی نمونه و فرهیختهای است که سالیان زیادی از عمر گرانبهای خود را صرف فراگیری و آموزش هنر موسیقی کرده است. او علاوه بر نوازندگی ساز پیانو، هنرجویان بسیاری را در زمینه موسیقی پرورش داده است که همگی در کار خود بهروز و پیشرو هستند. تشکیل گروه مدرسان جوان موسیقی و همچنین تشکیل خیریه هنر موسیقی در پرورشگاههای کرمان از سایر فعالیتهای گرانقدر اوست. وی در حال حاضر مدیرمسئول آموزشگاه موسیقی دژاکام است و در کنار فرزند هنرمندش شهاب جعفری که از مدرسین، پژوهشگران و مؤلفان ارزنده موسیقی کرمان است به آموزش موسیقی مشغول میباشند. گفتوگوی سرمشق با این بانوی محترم و گرانمایه را میخوانید:
ابتدا از خودتان بگویید:
من متولد ۱۱ بهمن ۱۳۴۳ در شهر کرمان هستم. پدرم ایوب دژاکام نظامی، ورزشکار و موسیقیدان بود و مادرم خانهدار. جالب اینکه مادرم در آن دوره ذهن بسیار روشنی داشت. دیدگاه، جهانبینی و نگاه فلسفی او به جهان و همچنین نوع تربیت فرزندان. از نسل خودش بسیار جلوتر و پیشروتر بود. این تفکرات مادرم و همچنین هنر پدرم در پرورش من و سایر فرزندان بسیار تأثیرگذار بود.
با موسیقی چگونه آشنا شدید؟
شاید اغراق نباشد اگر بگویم آشنایی من با موسیقی از دوران جنینی بوده است. من فرزند نُهُم خانواده بودم و پدرم سالهای سال سابقه هنری در زمینه موسیقی داشت و محیط زندگی ما همیشه مملو از نغمات و آواهای موسیقی بود. مادرم نیز صدای بسیار زیبایی داشت و با شنیدن صدای ساز پدرم او هم آواز میخواند. من در این محیط پرورش یافتم؛ اما اگر بخواهم از شروع جدیتر خود به دنیای موسیقی صحبت کنم سال ۱۳۴۹ در آموزشگاه آریا که همان آموزشگاه موسیقی پدرم بود نخستین آموزش من در زمینه موسیقی بود. آموزشگاه در طبقه دوم منزل ما بود. یک سالن داشت و سه کلاس درس. اولین ساز من ملودیکا بود. آنقدر این ساز را دوست داشتم که گاهی آن را در رختخواب هم کنار خود میگذاشتم و مرحوم پدرم مجبور میشد آن را در کنار رختخوابم بگذارد تا به آن آسیبی نرسد. اولین مدرس من پدرم بود و در ابتدا نتخوانی را از ایشان فرا گرفتم. جدیت ایشان در کنار صبر و شکیبایی بسیارشان باعث شد در شش سالگی نتخوانی و نواختن ملودیکا را فرا بگیرم. بعداً نواختن پیانو را نزد خواهر بزرگترم ماه منظر شروع کردم. ایشان از من دوازده سال بزرگتر است و از سال ۱۳۵۰ تا به امروز ساکن بندرعباس است و در هرمزگان ملقب به مادر موسیقی هرمزگان میباشند. چون نتخوانی را میدانستم خیلی از کتابها و جزوات را اجرا میکردم و اشکالاتم را از پدرم میپرسیدم و رفع میکردم. مدتی هم نزد آقای مظفر نبیلی به یادگیری پیانو پرداختم. در سال ۱۳۹۲ با استاد انوشیروان روحانی ملاقات داشتم و در کلاسهای شیراز ایشان ثبتنام کردم. استاد انوشیروان روحانی فقط استاد موسیقی من نبودند بلکه بسیاری از صفات نیک انسانی و درسهای زندگی و منش و اخلاق پسندیده را نزد ایشان مشق کردم. به نظر من ایشان از هر لحاظ یک انسان نجیب و فوقالعاده هستند.
از سال ۱۳۹۸ با جناب دکتر پویان آزاده آشنا شدم. ایشان دکترای نوازندگی پیانو از دانشگاه مورتین لوتر آلمان هستند و یک انسیتوی موسیقی در تهران دارند. من دوره پداگوژی را نزد ایشان شروع کردم و بعداً به فراگیری پیانو نزد ایشان ادامه دادم که تا به امروز هم ادامه دارد.
در مورد پداگوژی توضیح بیشتری میدهید؟
پداگوژی یک واژه یونانی است. پدا به معنی کودک و اگوژی به معنای تعلیم و تربیت میباشد و واژه آندراگوژی به معنی تعلیم و تربیت بزرگسال معنی میشود. در واقع اولین بار ارسطو که استاد اسکندر هم بود این شیوه را به کار گرفت. البته این اطلاعات در حد مطالعات محدود من است و شاید کامل و دقیق نباشد. در دوره پداگوژی روشهای تعلیم و تدریس بررسی میشود و اینکه یک مدرس چه چیزهایی را باید بداند و سیلابسهای درس به چه ترتیبی است و متدهای مختلف را بررسی مینمایند و نقاط ضعف و قوت متدها را مشخص میکنند و اینکه هر هنرجویی چه تواناییهایی دارد و با توجه به تواناییهای او چه شیوه آموزشی باید برای او در نظر گرفته شود. مهمترین بخش دوره پداگوژی ۳ کتاب و متد اروپایی آموزش پیانو بود که تدوین و جمعآوری آن توسط پرفسور امنتس با ترجمه دکتر پویان آزاده انجام گرفته است. این کتابها نگاهی خاص و جدید به آموزش نوین پیانو در اروپا دارد و بسیار کتاب پربار و جالبی بود و از این کتابها بسیار آموختم و تأثیر شگرفی در تدریس و کار هنری من داشت.
کمی از پدرتان ایوب خان دژاکام بگویید.
پدرم متولد ۱۳۰۲ در زابل بود و در کتاب ماجرای دل که به زودی منتشر میشود به زندگی جذاب و خواندنی ایشان پرداخته شده است و فکر میکنم برای تمام مخاطبان جدا از رشته و رده سنی میتواند مفید باشد. خاطرات انسانی خود ساخته که با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکند و زندگی خود را از زیر صفر به جایگاهی قابل قبول و ممتاز میرساند. پدرم از ۹ سالگی وارد موسیقی نظام میشود. در آن زمان افسران آلمانی مسئول آموزش موسیقی به کودکان و نوجوانان بودند. سالیانی زیاد پدرم در ارتش خدمت کرد. او ناظم و فرمانده دسته موزیک و فرمانده گروهان ورزشی و قهرمان دو میدانی و دوچرخهسواری ارتش ایران بود. مدت ۳۴ سال در ارتش خدمت کرد و پس از بازنشستگی، منوچهرخان برادر بزرگم که اختلاف سنی زیادی با من دارند به پدرم کمک کرد که در آزمون هنرستان عالی موسیقی در تهران شرکت کنند و پس از ثبتنام از محضر اساتیدی همچون فرهاد فخرالدینی، رحمتا... بدیعی، حسین دهلوی و مصطفی کمال پورتراب بهره بردند. پدرم تسلط بسیاری بر نواختن سازهای بادی و تعدادی از سازهای کوبهای داشت و نتخوانی، ریتمخوانی و دشیفر بسیار قوی داشت. ایشان حتی در تعمیر سازها نیز تبحر داشت. پدرم وقتی وارد هنرستان عالی میشود با نواختن سازهایی مثل پیانو و ویلن هم آشنا میشود. یک سری دروس نظری را هم میبایست فرامیگرفتند و گذراندن دوره این دروس مستلزم پرداخت هزینه قابلملاحظهای بود. برای مثال برای کلاسهای رحمتا... بدیعی باید به محل چهارراه کالج میرفتند و شهریه کلاس ایشان هم نسبتاً زیاد بود و هفتگی هم باید تسویه میشد. با تمام سختیها و مشکلات پدرم در سال ۱۳۴۸ از این هنرستان فارغالتحصیل میشوند و در سال ۱۳۴۹ مجوز اولین آموزشگاه رسمی در کرمان به نام آریا را کسب مینمایند. تأسیس این آموزشگاه نقطه عطفی در جریان موسیقی علمی در کرمان بود. در سال ۱۳۵۰ متوجه میشوند وزارت فرهنگ و هنر آزمونی برای کارشناسی موسیقی برگزار میکند. با توجه به تسلط ایشان بر تعدادی از سازها و علوم نظری موسیقی در آزمون شرکت میکند. این آزمون بسیار سختگیرانه برگزار میشد و مراحل مختلفی داشت ولی با تمام این سختیها پدرم در این آزمون بهعنوان کارشناس موسیقی پذیرفته میشود و بهعنوان کارشناس به بندرعباس منتقل میشود. از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ ایشان ریاست خانه فرهنگ و هنر بندرعباس را به عهده داشتند. در این خانه فرهنگ و هنر رشتههای تئاتر، نقاشی، رقص، موسیقی و سینما تدریس میشد. یکی از زیباترین خاطرات دوران کودکی من در همین سالها بود چون در کنار شنیدن انواع ملودیها خصوصاً ملودیهای دختر بویراحمدی، رشیدخان و سایر نغمههای محلی به کلاس نقاشی هم میرفتم. لباسهای گلدار شمالی، لباسهای پولکدار جنوبی، لباسهای محلی خراسان و سایر نقاط را از نزدیک میدیدم. کلاسهای باله و تئاتر خاطرات شیرین من را در آن دوران تشکیل میدادند؛ یعنی از کلاس اول تا چهارم دبستان من را. کمی به عقبتر برگردیم. در سال ۱۳۴۰ پدرم سرپرست گروه موسیقی رادیو کرمان بود که یک رادیوی دو کیلو بایتی بود. هر عصر به مدت نیم ساعت موسیقی محلی از این رادیو پخش میشد. پدرم در آن دوره آهنگسازی میکرد و ترانههای گلیجون، بِل بِل، چهارقد گلدار، بالابلا، سُکُلو، مشکن دلم را (با شعر شادروان حمید مظهری) و ماجرای دل که تصنیفی است برای برادر بزرگم منوچهرخان که به علت مهاجرت به تهران باعث دلتنگی پدرم شده بود از یادگارهای آن دوره آهنگسازی پدرم میباشد. شعر زیبا ماجرای دل را دکتر باختر سرودند.
پدر با خوانندگانی مانند شادروان عطاءا... مشرفزاده، مرحوم ارژنگ، مرحوم فدایی و خوانندگان دیگر که نامشان در خاطرم نیست همکاری میکردند. بعد از انقلاب پدرم در سال ۱۳۶۰ دعوت به کار شدند و در کمیته انقلاب اسلامی برای آموزش موسیقی به دسته موزیک که در حسینآباد ماهان مستقر بود مشغول میشوند. ایشان آنقدر با دسته موزیک و رژه روندگان خوب و تخصصی کار میکند که باعث حیرت فرماندهان کمیته که از تهران به کرمان آمده بودند میشوند. زمانی که ژاندارمری و شهربانی و کمیته به نیروی انتظامی تبدیل میشوند پدرم را بهعنوان فرمانده دسته موزیک نیروی انتظامی انتخاب میکنند. حدود ۱۸ سال در این سمت خدمت کردند و ملودیهای بسیاری برای مناسبتهای مختلف ساختند که توسط این دسته اجرا میشد...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.
آهنگساز، رهبر ارکستر و کر، پژوهشگر و نویسنده
https://srmshq.ir/ptfdsx
پیشگفتار
حدود شش دهه از تولید آثار با تکیه بر لهجهها و گویشهای کرمانی میگذرد و از سال ۱۳۸۶ آثار زیادی در سبک آواز گروهی آکاپلای کرمانی تولید و اجرا و به ایران و دنیا معرفی شده است. این آثار در حال به ثمر نشستن و شکوفایی است اما در این میان آثار با لهجه و گویش کرمانی دیگری نیز تولید شده که مرزهای طنز در آواز را درنوردیدند و به هجو و هزل نزدیک شدهاند. این ریسک فرهنگی شاید در آینده نزدیک نهتنها اشاعه دهنده فرهنگ نباشد، چهبسا مخرب و گیجکننده نیز باشد و ذائقه مخاطب را به سمت استفاده ابزاری از گویش و هویت برای سرگرمی و استهزای فرهنگ بکشاند. در این گفتار ضمن تقدیر از تولید آثار فاخر آوازی با لهجه و گویش کرمانی هنرمندان کرمانی، به واکاوی «مرز طنز آواز» خواهیم پرداخت تا علاقمندان این حوزه بتوانند ضمن رعایت موازین فرهنگی و هویت شفاهی به تولید آثار آوازی با این گویش زیبا بپردازند.
شرح موضوع
وقتی صحبت از لهجه و گویش شیرین کرمانی به میان میآید، ناخواسته لبخندی زیبا بر چهره کرمانیها مینشیند، هنگامی که این لهجه زیبا که به خودی خود آهنگین است را با محتوایی فرهنگی سنتها، بازیها، شادیانهها و حماسههای این مرز و بوم کهن و با موسیقی آوازی تزئین میکنیم، نوایی نو به گوش میرسد و وقتی آن را با کارآواها و کاررفتارها و ابزار نوازی مبتنی بر مشاغل و صنعت دوردست کرمان ترکیب میکنیم، بدیع و دستنیافتنی میشود. حدود ۱۵ سال است که بهطور خاص همین کار را میکنیم تا مردم کرمان به گویش خود افتخار کنند و با صدای بلند بگویند: «من کرمانی هستم و این گویش و فرهنگ زیبای من است». با شروع این نهضت، آثار کرمانی در جشنوارههای بینالمللی و ملی درخشیدند و اجراهای آکاپلا در کرمان نیز بهشدت مورد استقبال قرار گرفت. (گروه کر مهروطن کرمان نخستین گروه آکاپلای با تولید آثار با گویش و لهجه کرمانی بوده است و تا امروز بیش از هفتصد اثر در این حوزه تولید نموده است). تا اینکه... بهتدریج سایر علاقمندان به این حوزه نیز اقدام به تولید آثار با گویش کرمانی نمودند که برخی از آنها قابل قبول و متأسفانه برخی مخرب این نهضت و در جهت عدم رعایت مرزهای طنز در آواز بودند؛ یعنی تولید برخی از این آثار باعث شد تلاشهای فنی و پژوهشی و فرهنگی در خصوص بُن مایه فرهنگی و افتخارآمیز کرمان به سمت طنز و هجو و هزل و استهزای فرهنگی پیش رود تا آنجا که در این آثار دیگر خبری از افتخار به سرزمین مادری و خردهفرهنگها و آداب و رسوم و بازیهای اصیل محلی نیست بلکه لهجه و گویش کرمانی دستمایه تمسخر فرهنگی از طریق آواز غیراصولی و سازبندی بیربط و تنظیم بیمایه و با محتوای غیرفرهنگی در فضای مجازی بدون مجوز قرار گرفت. با شنیدن برخی از این آثار، انسان بجای احساس حضور در میانه بازار اصیل و رسم و رسوم و میدان بازیهای قدیم، خود را در خطر استهزا و متلکهای هزل و هجو متصور میشود و احساس میکند این آواز ظاهراً عاشقانه، توهینهای سرراهی مزاحمان کوچه و خیابان به ناموس مردم است و با شنیدن آن احساس ناامنی اجتماعی بروز مینماید و حتی شنیدن برخی از آنها برای نوجوانان و کودکان مجاز نیست. در واقع متن اکثر این آهنگها برای جلبتوجه کسانی تولید شده که دوست دارند از گویش و لهجه برای همین منظور استفاده ابزاری نمایند. عبارات غلیظ گویش کرمانی با کمترین توجه به وزن و تقارن قافیه و عروض در کنار هم نهاده میشوند تا مفهومی غیربومی و وارداتی را به مخاطب مصرفگرا که از هر ابزاری برای خوشگذرانی و اتلاف وقت استفاده میکند تقدیم کند و این راه جدید باعث گمراهی مخاطب کرمانی و ایرانی میشود. وی گیج میشود که کدام آثار نماینده واقعی فرهنگ و گویش و آواز علمی کرمان است.
نگارنده معتقد است در جامعه ما همه انواع موسیقی و آواز وجود دارد و هیچ ادعایی مبنی بر عدم بودن این نوع آواز و موسیقی نیست اما فعالان این عرصه میتوانند با احترام بیشتر به اصالتها و هویتها و تقویت بنیه فنی خود به تولید آثار فاخر آوازی محلی بپردازند تا به یاری هم ذائقه مردم را به سمت شنیدن موسیقی آوازی فنی و فرهنگی سوق دهند تا نگرانیها از تضعیف فرهنگی آواز محلی برطرف شود. تا پیش از تولید آثار آکاپلای گویش کرمانی دو دهه گذشته، بسیاری از همشهریان و هم گویشان کرمانی از لهجه و گویش و لحن خود شرم داشتند اما با تولید آثار با گویش کرمانی بهصورت کرال آکاپلا و با محوریت محتوای هویتی و فرهنگی، هماکنون به گویش و فرهنگ و هویت خود افتخار میکنند و با احساس خوب و راحتی کامل با گویش شیرین کرمانی در حضور سایر هموطنان تکلم میکنند و این موفقیت بزرگی برای احیای فرهنگ آوازی کرمان به شمار میآید.
با یک مثال ساده میتوان گفت که رفتار ما با گویش کرمانی تا چه اندازه میتواند بیانگر توجه ما به فرهنگ و یا بیتوجهی به آن باشد:
فرض کنیم میخواهیم جد بزرگ خود را بهعنوان نمادی از فرهنگ و افتخار اصالت و گویش خودتان به همگان معرفی کنیم. با او چه رفتاری میکنیم؟ آیا او را لباس محلی فاخر میپوشانیم و بر صدر مجلس مینشانیم و دستش را میبوسیم و از او میخواهیم که با گویش اصیل خود آواز بخواند یا سخن بگوید؟ ... و یا اینکه برای نشان دادن او به همگان شرم میکنیم و او را در پستو قایم میکنیم و به خاطر داشتن لهجه غلیظش از حرف زدن او جلوگیری میکنیم؟ یا اینکه از او میخواهیم لهجه و گویش و لباس محلی و هویتش را فراموش کند و یا اینکه او را مورد استهزا قرار میدهیم و به وی اهانت میکنیم؟ و یا دست او را میگیریم و او را در بازار میفروشیم! و یا در کوچه و خیابان او را رها میکنیم؟ یا برای دیده شدن در فضای مجازی او را مورد تمسخر قرار میدهیم و به وی دشنام میدهید تا دیگران سرگرم شوند...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.
مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر
https://srmshq.ir/j5cubx
مسیحیت بهمنزله دین غالب در جهان غرب، بر تمام شئون فکری و عملی انسان، تأثیر بسیار داشته است. متکلمان مسیحی، برای تبیین و تشریح کلام مسیحی، هم از آرای افلاطون و هم از آرای ارسطو بهره بسیار بردهاند.
کلیسا در مقام یکی از سه حامی اصلی هنر در رشد و گسترش هنر غربی، ازجمله موسیقی، تأثیر بسزایی داشت. مقامات کلیسا، موسیقی را وسیلهای میدانستند که کلام الهی از طریق آن، برای مؤمنان راحتتر و جذابتر میشد. موسیقی مذهبی میبایست پاک، دارای قداست و کیفیتهایی متناسب با کلام الهی و فرمی مناسب باشد. در مجموعهای که شامل فرمانهای پاپهاست آوازهای گریگوری را بهترین مدل برای موسیقی کلیسایی معرفی کردهاند.
پلیفونی کلاسیک، که در قرن شانزدهم به تکامل نسبی خود رسید، بهخصوص در نوشتههای پالسترنیا، آهنگساز متون مذهبی، دارای چنان کیفیتی بود که میشد از آن بهمثابه موسیقی کلیسایی استفاده کرد. البته کلیسا ممنوعیتها و محدودیتهای زیادی نیز اعمال میکرد. برای مثال، استفاده از زبان محلی و غیر لاتینی در موسیقی کلیسایی ممنوع بود و کلامهای مذهبی میبایست بدون تکرارهای زیاد یا شکستن هجاها، در روشی قابل فهم برای مؤمنان، در قالب موسیقی قرار میگرفت. آواز، تنها صدا زن به تنهایی و همچنین استفاده از سازهای پر سروصدایی چون پیانو، طبل و زنگ، در کلیسا ممنوع بود (The White List of the Society, ۱۹۷۱,۷-۱۰).
محدودیت و ممنوعیت در زمینه موسیقی، تنها به کلیسا مربوط نبوده و نیست، زیرا بسیاری از مکاتب و فلسفههای فکری، که حتی در اصول با اندیشههای مذهبی کلیسا تفاوتهای بنیادین داشتند نیز، در موسیقی و اجرای آن محدودیتهایی ایجاد میکردند. برای مثال، در فوریه سال ۱۹۴۸، کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بیانیهای بر ضد آهنگسازان این کشور صادر کرد که در آن، آهنگسازان از ساختن آهنگهکه با اهداف و ایدئولوژی حزب کمونیست شوروی مغایرت داشت، ممنوع شده بود (Izvestia, ۱۹۴۸).
در حقیقت، فلسفه هنر و زیباییشناسی موسیقی دولت کمونیستی شوروی، چیز جدید و تازهای در تاریخ تفکر و هنر غرب نبود. با آنکه قاعدتاً این نگاه فلسفی باید به اندیشههای مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳م) بازمیگشت، با کمی دقت مشخص میشود که ریشههای آن برگفته از اندیشههای کلیسا و افکار افلاطون است.
جوهر و جان کلام فلسفه موسیقی افلاطون، که هم کلیسا و هم حکومتهایی چون شوروی کمونیستی و هم بسیاری از فلاسفه بزرگ غرب آن را پذیرفتند، این است که موسیقی در حکم یک مقوله آموزشی و فرهنگی، باید به نحوی مورد استفاده قرار گیرد که از طریق آن، اخلاق و تربیت صحیحی در جامعه به وجود آید. افلاطون، موسیقی را از سایر هنرها برتر میدانست؛ زیرا این هنر از راه ریتم و ملودی، تأثیری قویتر از سایر هنرها بر روح و روان و زندگی احساسی افراد میگذاشت. او عقیده داشت اگر انسان در برابر هر نوعی از موسیقی قرار بگیرد، احساساتش تحریک میشود، خواه این احساسات خوب باشد یا بد. به این دلیل، مخالفت سنگین و سختی با خلاقیت و تولید موسیقی جدید داشت. همچنین چند صدایی و استفاده از ریتمهای گوناگون را در یک آهنگ جایز نمیدانست؛ زیرا از دید او «قوانین متضاد، گیجکننده بودند».
نگاهی به ایدئولوژی حزب کمونیست، چنانکه در بیانیه ۱۹۴۸ منعکس شده، نشان دهنده این موضوع است که کمیته حزب کمونیست نیز با افلاطون همعقیده بود؛ زیرا هر نوع تغییر و خلاقیت را، که به تولید نوعی از موسیقی منجر میشد که با افکار حزب متناسب نباشد، ممنوع میکرد: «اضافه کردن فواصل غیر مطبوع، که کاملاً با گوش طبیعی ناآشناست و اختلاط آن با یک ملودی و ایجاد چند صدایی، حاصلی جز افسردگی در شنونده ندارد» (Ibid).
فلسفه موسیقی کلیسا هم بر همین افکار و ایدههای افلاطونی استوار بود. کلیسا، موسیقی را تا آن حد جایز میدانست که افکار شنونده را منحرف نسازد و او را از کلام الهی دور نکند. این موضوع را نخستین بار سنت آگوستین بهمثابه فلسفه موسیقی کلیسا ارائه دارد و سپس سایر بزرگان علم کلام مسیحی، آن را بسط و گسترش دادند و به فلسفه موسیقی کلیسا تبدیل شد.
مارتین لوتر توانست با جایگزین کردن زبانهای محلی به جای زبان لاتینی، افراد را به اجرای موسیقیای قادر کند که کلام آن نیز قابل فهم باشد. لوتر چون موسیقیدان هم بود، توانست بین مذهب و موسیقی تعادلی به وجود آورد. او با ساده کردن آوازهای گریگوری و اجرای آن به زبان آلمانی، موسیقی را در خدمت کلیسا و مردم قرار داد.
سیصد سال بعد از لوتر و انقلاب مذهبی او، آنچه تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰م) در روسیه تزاری در مورد هنر و فلسفه آن نوشت، بر عقاید لوتر، آگوستین و افلاطون مبتنی بود. او میگفت: «هنر آینده، چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ فرم، کاملاً متفاوت خواهد بود؛ تنها موضوع هنر آینده، حسی خواهد بود که افراد گوناگون را به وحدت سوق میدهد و درک فرم هنر برای همه آسان خواهد بود. پس در حقیقت، ایده کمال، خالی و دور از احساس نخواهد بود. هنر آینده ساده، پاک و پراحساس خواهد بود.»...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.
https://srmshq.ir/fmt97p
به یاد دارم که هنگام آغاز سال ۱۴۰۰ در فضای مجازی بحث بسیاری بر سر آن بود که آیا امسال آغاز قرن جدید هست یا نه؟! عدهای مصر بودند که بله هست و عدهای هم در تناقض با آنها معتقد بودند که نیست. با خودم گفتم ولش کن. عجله کار شیطان است. سال دیگر با فراخبال به سراغ قرن پانزدهم خواهم رفت و قطعاً آن زمان، جملگی خوانندگان اتفاقنظر خواهند داشت که سر از قرن پانزدهم هجری خورشیدی درآوردهایم.
با خودم گفتم اکنون وقت مناسبی برای تازه شدن نگرشهاست. نگرشهای ما در باب موسیقی. هم سال نو است و هم سدۀ نو از راه رسیده. دست بهکار شدم و تصمیم گرفتم تا تعدادی سرمشق ارائه دهم. سرمشقهایی که از دیدگاه حقیر میتوانند برای نو شدن نگرش همۀ ما به موسیقی بهکار آیند.
خب! اینجا بحث موسیقی است و من هم بهعنوان یکی از اهالی آن، دستم در بداههپردازی روان است. پس تصمیم بر آن گرفتم تا بدون چارچوب و طرح قبلی نوشتن این مطلب را شروع کنم. بداهه!
از خود پرسیدم چه تعداد سرمشق برای ارائه مناسب خواهد بود؟ چهارده عدد بدی به نظر نیامد؛ زیرا پایان سال ۱۴۰۰ بود؛ اما بعدتر گفتم نه ولش کن. تمام خوانندگان و نخوانندگان این مجله به اتفاق عدد ۱۴ را روی سنگ آرامگاهشان خواهند داشت. به دور از ادب است و تلخ. پانزده بهتر است؛ اما قطعاً پانزده سرمشق برای پیشنهاد در بساط ندارم. سه یا پنج هم بهعنوان مضارب عدد پانزده گزینههای دیگر در کشوی میز بودند. با خودم گفتم خدا بزرگ است. شروع میکنم تا ببینم به کدام وادی میرسم و چه تعداد سرمشق نوشته میشود؛ اما علیالحساب قول میدهم که از پانزده کمتر باشد؛ اینگونه هم دینم را به سده پانزدهم ادا کردهام و هم زیر بار سنگین عدد پانزده نرفتهام.
۱. بخشی از عمر شما از آن موسیقی است*
گوش کردن به موسیقی را بهعنوان امری مجزا در نظر بگیرید و زمانی مشخص را به آن اختصاص دهید. آخر این بندۀ خدا موسیقی - همیشه و همهجا - در بهترین حالت ممکن مقام دوم را به خود اختصاص میدهد. موسیقی در حال پخش شدن است؛ اما یا در حین رانندگی، یا در حین ورزش، یا در لابهلای معاشرتهای گرم در مهمانی، یا در پسزمینۀ انجام کارهای روزانه و یا در پسزمینۀ کنکاش و جان کندن در گوشی موبایل و صفحات اجتماعی. همهجا مدال نقره دارد. پیشنهاد من این است که مثلاً ده دقیقه در روز را - یا حتی اصلاً از ده دقیقه در هفته شروع شود هم اشکالی در آن نیست - به گوش کردن موسیقی اختصاص دهید. بنشینید. دراز بکشید. راه بروید. چشمانتان را ببندید، اطراف را نگا کنید و یا اصلاً به جایی خیره شوید. هر موقعیتی که دوست دارید را انتخاب کنید و تنها و تنها به موسیقی گوش کنید. خودتان را با موسیقی تنها بگذارید. بگذارید حواستان به خودتان و موسیقی باشد. تمرکز کنید و بجای گوش کردن به صدای جیغها و فریادها و حرفها و زمزمهها و پچپچها و افکار درون مغزتان به نتهای موسیقی گوش کنید.
۲. حتی «سرگرمساز» اسکات جاپلین هم بیش از سرگرمی است*
اگر مورد اول را امتحان کنید به این نکته پی خواهید برد که موسیقی را نیز - مانند دیگر هنرها - میتوان از برای چیزی ورای سرگرمی گوش کرد. تا به حال به این فکر کردهاید که در روند شنیدن موسیقی، میتوانید خود و درونتان را بهتر و عمیقتر درک و تجربه کنید؟ شاید در عمل اتفاق افتاده باشد و چندان به آن توجه نکرده باشید. بگذارید از ادبیات مثال بزنم. متون ادبی همواره افکار و اندیشه انسانها را تازگی و تحول بخشیدهاند. مثلاً رمانها در بسیاری از مواقع، در کنار روایت داستانی خواندنی، زیست و نگرشی تازه را به ما منتقل میکنند. موسیقی نیز میتواند چنین باشد. میتوان با شنیدن موسیقی انسان آگاهتری بود و ادراک عمیقتری از خویش و دنیای پیرامون را به دست آورد. بدیهی است که منظور نظر از بیان چنین موردی، کوچک و بیارزش پنداشتن گوش کردن به موسیقی از برای سرگرمی نیست و این رویکرد نیز در جایگاه خود دارای ارزش و منزلت است. سرگرمی نیز جزئی از خواستههای درونی ماست که چشمپوشی از آن را نمیتوان حسن دانست؛ اما باید به خاطر سپرد که تمام موضوع سرگرمی نیست و میتوان جنبههای دیگر را نیز تجربه نمود...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.