https://srmshq.ir/21doiz
آذربایجان، کشوری جدا شده از خاک کشور ایران است که در منطقۀ قفقاز قرار گرفته است و امروزه، از سوی خاور به دریای خزر، از شمال، به داغستان روسیه که داغستان نیز از کشور ایران جدا شده است. از شمال غربی به گرجستان، از جنوب غربی، به ترکیه و ارمنستان و از جنوب به خط مرزی آذربایجان ایران محدود است. این کشور، میهن گروهها و دستههای گوناگونی از مردم است که بیشتر آن را مردمی تشکیل میدهند که امروزه، آذری نامیده میشوند و ۹ میلیون نفر از جمعیت کشور مردمان آذری هستند. گذشتۀ تاریخی آذربایجان به هزاران سال پیش میرسد. کاوشهای «غارآزیخ» در بخش فضولی در این جمهوری، آثاری از زندگی انسان را با دیرینهای ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزارساله نشان میدهد و سنگنگارههای قبرستانی نیز به ۱۲۰۰۰ سال پیش بازمیگردد.
در سدۀ نهم پیش از میلاد، سکاها که خود قبیلهای از نژاد آریایی بودند، در ناحیهای که اکنون آذربایجان میخوانند ماندگار شدند و پس از آن قبیلۀ دیگری از همان نژاد آریایی به نام مادها، در آنجا و در گسترهای وسیعتر از آن، ساختاری اجتماعی_سیاسی ایجاد کردند و دیرزمانی بر آن گستره فرمانروایی کردند و چندین کس از آنان به فرمان روایی رسیدند. از آن پس، مردمان دیگری از نژاد آریاها، با نام پارسها (دگرگون شدۀ واژۀ «فرسوا، پرسوا») به فرمان دهی کوروش هخامنشی بر پهنۀ وسیعی از ایران، از آن جمله بر ناحیۀ قفقاز حکم راندند. با پیروزیهای الکساندررومی، (اسکندر مقدونی) در خاور زمین، دوران فرمان روایی حاکمانی که به او وابسته بودند، فرارسید؛ و در دورههایی نیز حکومتهای محلی، با پرداخت باجی و خراجی، حکومت خود را نگاه میداشتند.
در دورانی که ایرانیان (مادها و پارسها) در آنجا، فرمان میراندند، بیشتر مردم قفقازیه و سرزمینهای پیرامون آن، به آیین زردشت بودند، ولی با آمدن اسکندر و فرمانروایان رومی و یونانی و پس از آن تشکیل امپراتوری روم که از سدۀ نخست تا سدۀ سوم میلادی بر این منطقه دست یافتند و نام آن را «آلبانیا» نامیدند و پادشاهی آلبانیای قفقاز شکل گرفت و در پایان قدرت گرفتن بخش شرقی آن امپراتوری و تشکیل فرمان روایی بیزانس یا دولت روم شرقی، بسیاری از آنان مسیحی شدند در سال ۲۵۲ تا ۲۵۳ پس از میلاد، شاپور اول ساسانی توانست آنجا را پس بگیرد ولی کشمکش برای کنترل همۀ آن میان پادشاهان ساسانی، رومیها و فرمانروایان محلی ادامه داشت و قدرت در میان آنان چرخ میزد و پس از هجوم سپاهیان و غازیان ترک نژاد که وابسته به امپراتوری عثمانی بودند، چون غازیان که نمونه آن در ایران روزگار شروان شاهان نیز، بودند با نام غازیان یافتیان که حملههای خود به مردمان پیرو دینهای دیگری غیر از مسلمانی را، غزوه یا جهاد مینامیدند. به درستی از این روزگار است که جای پای نژادهای ترک و فرهنگ مذهبی مسلمانی با پشتیبانی مهاجمان ترک نژادِ امپراتوری عثمانی، در این سرزمینهای کوهستانی و دشوار باز میشود و کمکم بیشتر مردم اینجا، از سرزمینهای وابسته به تمدنهای پارسی را، ترکان وابسته به عثمانی میگیرند و میمانند و زبان ترکی خود را بر همۀ آن ناحیه استیلا میدهند؛ و صدها سال، سراسر قفقازیه را مورد حمله و هجوم قرار دادند و با مسیحیان و حکومت بیزانس (امپراتوری روم شرقی) جنگیدند و تاخت و تاز کردند که نتیجهاش روایی زبان ترکی و فزونی جمعیت ترک نژادان شد. از سالهای پایانی سدۀ دوم خورشیدی، شروان شاهان که حکومتی ایرانی بودند و در نواحی شمال غربی، فرمان میراندند، توانستند حکومت بخش وسیعی از قفقاز به ویژه آذربایجان را در دست بگیرند و حتی تا پس از غزنویان و تشکیل فرمانروایی سلجوقیان، این شروان شاهان در قدرت بودند و بر سرزمینهای شمال غربی ایران (قفقازیه) فرمان میراندند و به دولتهای سلاجقه که بر سرزمین ایران فرمان روایی میکردند، مالیات میدادند و توانستند تا سال ۹۱۷ خورشیدی که آذربایجان و قفقازیه به دست «شاه تهماسب یکم صفوی» افتاد، بر ناحیۀ شمال خاوری این منطقه حکم برانند. در آغازین سالهای سدۀ پنجم، غزنویان بر بخشی از قفقازیه، پیروز شدند. آنان نخستین ترکتبارانی بودند که در دگرگونی ترکیب جمعیت در آذربایجان، نقش بسیار پررنگی داشته باشند. پس از آنان، دولتهای سلاجقه که به تدریج با تشکیل پنج دولت به شیوهای تا حدی فدرال، سراسر ایران بزرگ و پس از آن، متصرفات دولتهای عثمانی و پس از آن متصرفات امپراتوری روم شرقی را نیز بگیرند و تا حوالی شبهجزیرۀ بالکان در اروپا پیش بروند، این منطقه را نیز در گسترۀ فرمان روایی خویش حفظ کردند که در این دوره، زبان و ادبیات فارسی در آذربایجان و سرزمینهای پیرامون آن، به شکوفایی رسید که از بهنامترین شاعران این روزگار، نظامی گنجهای و خاقانی شروانیاند.
تا سال ۱۸۲۸ میلادی در حدود دویست سال پیوسته این ناحیه بخشی از کشور ایران بوده است ولی در این سال و ۱۴ سال پس از امضای قرارداد گلستان که با زورمداری روسیۀ تزاری و حیلهگریهای دولت انگلیس بر ایران تحمیل شد، برای ندانمکاری و نادانشی یک روحانی، به نام شیخ جعفر کاشف الغطا که بدون شناخت شرایط ایران و مردم و بدون آگاهی از زمینهسازیها و آمادگی دولت و مردم و ابزار و وسایل جنگ، با تبلیغات ناآگاهانه، مردم بیسلاح و بدون دانش جنگی را در سرزمینهای شمال غربی، برای جنگ با روسها تحریک کرد و آنان را به سوی مرزهای جدید کشانید. درحالی که هرکسی میتوانست پیشبینی کند که آنان حتا یک روز هم توان پایداری در برابر ارتش توانمند روس را ندارند، از طرفی عباس میرزا فرزند فتح علی شاه که فرماندهی جنگهای پیشین را داشت و با تمام سیاست جنگی و رشادتهایش در برابر ارتش ماسکویچ و فریبکاریهای انگلیس شکست خورده بود، اکنون بدون بودجۀ لازم برای جنگ و بدون سلاح مانده بود، دیگر توان پیشبرد جنگ را نداشتند و خود این روحانی نیز، چون کار را دشوار و پیش رفت را سخت دید، خود را کنار کشید؛ و دولت ناتوان با دست خالی و شکستخورده، بار دیگر ناگزیر شد، تن به حیلهگریهای انگلیسها بدهد و در برابر پیروزمندان ارتش روسیۀ تزاری، زانو بزند و بخشهای دیگری را که بخشهای وسیعی از کشور آذربایجان امروزی چون ایروان، لنکران نخجوان و... به روسها واگذارد. از این تاریخ، آذربایجان، بیش از ۸۰ سال، در دست حکومت روسها بود تا در سال ۱۹۱۸ م یک سال پس از پیروزی بالشویکها بر تزارها، آذربایجان با نام «جمهوری دمکراتیک آذربایجان»، مستقل شد؛ و این نامی بود که رهبر حزب مساوات محمدامین رسولزاده برای آن جا برگزید. ولی بار دیگر در سال ۱۹۲۰ م به دست نیروهای ارتش سرخ شوروی تصرف شد و تا زمان فروپاشی شوروی به دست گورباچف یکی از جمهوریهای شوروی سوسیالیستی شد؛ و پس از فروپاشی، جمهوری مدرن آذربایجان تشکیل شد؛ و اکنون با پایتختی شهر باکو و جمعیت ۱۰۱۳۹۰۰۰ نفر که بیشتر آن نژاد ترک و مسلمان هستند، کشوری مستقل و عضو پیماننامههای اروپایی است.
پس در حدود دویست سال پیش، پیماننامههای تحمیلی و فریبکارانۀ گلستان و ترکمان چای، مرز جدیدی میان ایران و کشور امروزی آذربایجان کشیدند که بنا بود فقط ۹۹ سال این جدایی در میان باشد، ولی دگرگونیهای سیاسی و منطقهای مانند، نابودی حکومت تزاری در روسیه و رشد اندیشه در مردم آنجا برای گزینش سرنوشت خویش، نبود پی گیری لازم از طرف ایران و دگرگونیهای بسیار جهان امروز و عوامل دیگری بازگشت این سرزمینهای از دست رفته و در زمانی اشغال شده را به آغوش ایران ناممکن ساخت. ولی نکتۀ مهم این است که این خط مرزی نو، هرگز مایۀ ویژگیهای فرهنگی یکسان و اشتراکهای فرهنگی این دو سرزمین نشد. امروزه جمهوری آذربایجان، کشوری مستقل است و بزرگترین کشور در منطقۀ قفقاز به شمار میرود. ولی مردمان ایران و آذربایجان زبان فرهنگی مشترک خود را دارند و میتوانند با این زبان فرهنگی با یکدیگر در پیوند باشند از این روی هر دو کشور با فرهنگی مانند هم جشن زیبای نوروز را باشکوه برپا میدارند.
در شهر باکو، در روز نخست جشنهای نوروزی و در روز نوروز، رئیسجمهور در بلوار اصلی شهر، (ایچری شهر) آغاز جشن نوروز را به طور رسمی اعلام میکند و از این روز، جشنها و فستیوالهای موسیقی سنتی در جاهای گردشگری و دیدنی شهر در دو نوبت صبح تا ظهر و ظهر تا پسین روز، برگزار میشود. مردم از کوچک و بزرگ، لباس نو میپوشند و در این آیینها شرکت میکنند و در محل این مراسم رسمی نخستین، گرد هم میآیند و در آن جاها، غذاهای محلی و انواع کبابها پخته میشود و در غرفهها به فروش میرسد و علاوه بر آن صنایعدستی شهر باکو و دیگر جاهای کشور و شیرینیها و مرباها در دید مردم برای خرید قرار میگیرد.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.