https://srmshq.ir/57xojg
کرمان، خطّه گرانسنگی است که نه تنها امروز بزرگترین استان کشور به شمار میرود، بلکه در گذر روزگاران همواره نامش با فرّ و شکوه، همراه بوده است. این عظمت، تنها به دلیل وسعت خاک و داشتهای مادی نبوده، بلکه در پهنه کمال و اخلاق و فرزانگی نیز، واژه «بزرگ» را بر خود حلال گردانیده است؛ زیرا سطرسطر اوراق تاریخ، بر تلاش و پویائی، صبوری، خونگرمی، مهماننوازی، حقشناسی و دیگر ارزشهای والای انسانی این قوم گواهی میدهد. شاید به همین انگیزه بود که «ژان اوبن» مستشرق معروف فرانسوی گفت: «کسی که تاریخ کرمان را به درستی بخواند، مانند آن است که تاریخ همه جهان را خوانده باشد.» او به خوبی میدانست که کرمان، بارها و بارها در میان شعلههای سرکشی که ناستودههایی چون اسکندر، قوم بدسگال غز، محمود افغان، نادر، آقا محمدخان قاجار و ... برافروختند، سوخت و ویران شد؛ اما هر بار ققنوسوار از میان خاکستر خود برخاست و حیات دوباره خویش را آغاز کرد تا آنجا که باید گفت:
بلندا سر ما که گر غرق خونش
به بینی، نه بینی تو هرگز زبونش
سرافراز باد این درخت همایون
کزین سرنگونی نشد سر، نگونش
تردید نیست که جایگاه برجسته کرمان در گذر مسائل جغرافیایی، اقتصادی، صنعتی و ... در ایجاد این بزرگیها بیتأثیر نبوده است. اینک شکوه معنویت کرمان و کرمانی را وا مینهیم و چون منظورمان، نکته دیگری است، توضیحات بیشتر آن را به آینده وامیگذاریم و به تورّق تاریخ کرمان در پهنه بزرگیهای جغرافیایی میپردازیم و ... «آن سخن بگذار تا وقت دگر»
باری کرمان بزرگ، نامی آشنا برای تاریخ است، آنگونه که تا هر کجا در کوچههای روزگاران پیش برویم، نام بزرگ کرمان و کرمان بزرگ، چون آفتاب در برابر دیدگان ما خودنمایی میکند. از آن روزی که: کرمان «ساتراپی چهاردهم» بود و پیش از آن، در زمانهای که به قول «هوکراید» جغرافیدان و پژوهشگر معروف آلمانی «تیغ ریزههای ساخت کوهبنان به اقصی نقاط جهان و تمدنهای بزرگ هزاره نهم پیش از میلاد صادر میشد و نخستین گام در انجام معاملات و گشوده شدن باب اقتصاد به شمار میرود» و نیز روزگارانی که درفش شهداد، بر بلندای تمدن زمانه بر اهتزاز بود و هنگامی که «انمرکار» برای انجام سنگکاریِ کاخهای «ارت» از سنگکاران جیرفتی دعوت کرد و روزگاری که بازرگانان حاشیه هلیل، کالاهای خود را با ساخت «vessel» و بار کردن آن بر پشت «جزّه گرون» به بینالنهرین و ... صادر میکردند و زمانهای که «تادود خاتون» سدّ نرماشیر میساخت و بالاخره تا روزی که راه بم، از کاروانهای شتری که در جاده ادویه و فلفل حرکت میکردند خواب و آرام نداشت.۱ و ناموریهای دیگر در این عرصه، همه و همه نشان عظمت و بزرگی این سرزمین خدایی است. آنگونه که در تمام این دوران، نام کرمان، ورد زبان تاریخ بوده و زمینه افتخار و بالندگی بشمار رفته است.
شکوه کرمانِ آن روز را باید از روی مرزهایش محاسبه کرد، کرمانی که از یکسو به «بحر عمان» از طرف دیگر به جزیره «هرموز» میرسید، مرز شرقیاش «بندر طیس» در نزدیکیهای چابهار، مرز شمالیاش «بافق» و هزارها کیلومتر کویر و دشت و لوت و بالاخره، مرزهای غربیاش شهرهایی در نزدیکی فارس بود. پیداست که چنین سرزمینی، با آن همه سرمایههای پراکنده و داشتههای گوناگون، چه منبع عظیمی از ذخایر مختلف را در خود جای داده است. این مرزها و مرزبانان آنها و نیز جایگاه رفیعشان، صفحات عدیدهای از تاریخ را به خود اختصاص دادهاند، آنگونه که «راوندی» در تاریخ اجتماعی ایران، به آن اشاره کرده و مینویسد: «امپانوس، ولایاتی را که در زمان او تحت حکمرانی پادشاهان جزء و ساتراپها اداره میشد، نام برده است که از آن جمله آشور، خوزستان، ماد، پارس، «کرمان بزرگ»، هیرکانی (گرگان)، مرو و بلخ، سغد، سگستان، هرات، زرنگ، رخج را نام میبریم. علاوه بر آنچه ذکر شد، ولایات کوچکتری نیز بوده است. ظاهراً حدود حکمرانی هر فرماندار یا استانداری معین و مشخص نبوده و در دوره ساسانیان، مانند عهد هخامنشی، شاهنشاه بر حسب مقتضیات سیاسی، منطقۀ نفوذ حکمرانان را بزرگ یا کوچک میکرده است. مرزبانان از میان نجبای درجه اول انتخاب میشدهاند. یکی از افتخارات مرزبانان این بود که بر تختی سیمین مینشستند».۲
بزرگی این دیار، تا آنجا بود که در مقاطعی از تاریخ، کرمان را «کشور کرمان» و حاکمان یا استانداران آن را «شاه» میگفتند، کما این که در روزگار سلجوقیان ـ که کرمان پایتخت این سلسله بود ـ عنوانهای یاد شده، فراوان دیده میشود از جمله «تورانشاه»، «ایران شاه»، «محمدشاه»، «کرمان شاه» و ...
همین جا یادآور شوم که در ابتدای انقلاب اسلامی، برخی افراد ناآشنا با تاریخ، به خیال این که «مَلک» یا همان «ملک تورانشاه» بانی مسجد ملک ـ مثل شاهان دیگری چون آقا محمدخان قاجار و همپالکیهای اوست، نام این فرهیختهِ خداجو را از این مسجد برداشته و نام «امام خمینی» را بر آن گذاشتند، غافل از اینکه به شهادت تاریخ، تورانشاه حاکم روزگار سلجوقیان (۴۹۰ ـ ۴۷۷ ق) نهتنها از زمره آن ستمگران نبود و در تمام مدت حکومتش، حتی یک سیلی به صورت کسی نزد، بلکه چنان کارنامه شفاف و پرفروغی از خود بر جای گذاشت که بیگمان میتوان او را در شمار خدمتگزارترین حاکمان تاریخ کرمان به شمار آورد.
دستور فوری او برای تعطیل همه کارهای عمرانی و ساخت سربازخانه بعد از شنیدن پاسخی که پشت او را به لرزه انداخت.۳
• ساخت مسجدی با این عظمت در هزار سال قبل که وقتی به او گفتند برای جمعیت سی هزار نفره کرمان، احداث مسجدی به این بزرگی چه معنا دارد، در جواب گفت، من جمعیت هزار سال بعد را در نظر میگیرم
• گسترش فرهنگ اسلامی با تربیت کردن دهها عالم دینی و مجتهد نامدار
• ساخت حمام پهلوان، در ضلع شمال غربی مسجد
• ساخت محله سهشنبهی یا شاه عادل
• احداث قنات مستوره توسط مستوره خانم (دختر او)
• ساخت شربت خانه سنگی برای پذیرایی از عزاداران حسینی و ... دهها خدمت ارزشمند دیگر، نشانی از خداجویی این حاکم فرزانه است. اکنون این پرسش پیش میآید که آیا رواست به خاطر بیاطلاعی معدودی، نام این خدمتگزارِ پرآوازهِ تاریخ کرمان از روی مسجدی که هزار سال میعادگاه خداجویان بوده، برداشته شود؟ و از همه مهمتر آیا امام خمینی با تغییر این نام موافق است؟ با این توضیح که ایشان همواره بر حفظ نام و یاد نیکنامان و خدا یاوران و خدمتگزاران به اسلام و مسلمین پای میفشردند.
مر این گفته را گر بود ناصواب
بسوزان به آتش بشویان به آب
مباد اینکه به نفرین خیرخواهان گرفتار آئیم.
...
https://srmshq.ir/3citqo
کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» اثری ارزنده از دکتر جمشید روستا است که بعد از چهارده سال تحقیقات مستمر (۱۴۰۰ ـ ۱۳۸۷ ش) ایشان در این حوزه منتشر گردیده است و بیتردید یکی از جامعترین و مستندترین آثار در این زمینه است. خوشبختانه وی به رغم آن که اصالتاً اهل فارس است، اما به واسطه سالها اقامت در این دیار و تدریس در گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان و بالتبع ایجاد علاقه شدید به این دیار، در این اثر، نگاهی ویژه به قراختاییان کرمان داشته و توانسته با بررسی تمامی منابع داخلی و خارجی ـ حتی چینی ـ در واقع منبعی ارزنده و قابل توجه به نگارش درآورده.
بنا به درخواست بنده مبنی بر معرفی بهتر این اثر ارزشمند به خوانندگان محترم مجله، دکتر روستا بخشهای مختلف کتاب را به طور جامع معرفی کرده است که در ادامه تقدیم تمامی خوانندگان و به ویژه علاقهمندان به تاریخ این دیار میشود.
دبیر بخش تاریخ
درآمد
مطالعه و بررسی پژوهشهایی که مخصوصاً طی دهههای اخیر در بابِ حکومتهای مختلفِ تاریخِ کهندیارِ ایران صورت گرفته این نکته را اثبات مینماید که اگر چه خوشبختانه در بارۀ بسیاری از حکومتهای مشهور و ملی ایران تحقیقات ارزشمندی به انجام رسیده است اما شوربختانه به همان میزان، نسبت به حکومتها و خاندانهای محلی ایران کمتوجهی شده و بسیاری از این حکومتها و خاندانهای حکومتگر هنوز ناشناخته باقی ماندهاند. این در حالی است که پژوهش بر روی حکومتها و خاندانهای محلی میتواند مخاطبان را از ویژگیهای جغرافیایی ایالات و ولایات، حدود و ثغور آنها، جغرافیای تاریخی آن نواحی، ساختارهای اجتماعی، شیوههای کُنِش اجتماعی مردمان، وضعیت امنیت اجتماعی ولایات، آثار و ابنیه تاریخی، رجال و بزرگان هر منطقه و ... مُطّلع ساخته و در مجموع با ارایۀ تناسبی نسبتاً همگون میان مکان (فرهنگ) و زمان (مقطع تاریخی)، عناصری ممتاز را به مخاطبِ تاریخ محلی منتقل سازد. عناصری ارزشمند که نوعی خوداندیشی (self-reflexivity) و آگاهی تاریخی به مخاطبان میبخشد. بیان این نکته نیز ضروری است که اگرچه عمرِ مطالعه بر روی تاریخهای محلی، طولانی نیست و هنوز زوایای بسیاری از این گونه تاریخنگاری برای محققان و اندیشمندان علوم مختلفی همچون تاریخ، علوم اجتماعی، جامعهشناسی تاریخی، جغرافیا و حتی تبارشناسی، در سرتاسر جهان، مبهم باقی مانده، اما مایۀ خرسندی است که طی یکی دو قرن اخیر، علاقهای مضاعف به کار در این حوزه، پیدا شده و موجبات برگزاری کنگرهها و سمپوزیومهای متعددی در کل جهان را فراهم ساخته است. بدون تردید پژوهش در این حوزه در کشور ایران نیز آغاز شده اما توجهی درخور را میطلبد. مضاف بر این که خوشبختانه منابع دست اول و ارزشمندی در حوزه تاریخ محلی از حداقل سدۀ سوم قمری در ایران تألیف شدهاند؛ با مطالعه آنها میتوان خاندانهای حکومتگر فراوانی را مورد پژوهش قرار داد و تاریخچۀ آنها را به اطلاع همگان رساند.
چرایی و چگونگی نگارش کتاب
حکومت محلیِ قراختاییان کرمان، در حدود سال ۶۱۹ ق/ ۱۲۲۳ م؛ و توسط بُراق حاجب، بنیان نهاده شد. حکومتی که پس از وی نیز در میان جانشینانش ادامه یافته و مدت زمانی بیش از ۸۰ سال (از ۶۱۹ تا ۷۰۴ ق/ ۱۲۲۳ تا ۱۳۰۵م.) بر نواحی کرمان و اطراف آن، اقتدار داشت. حکمرانان این دولتِ تازه تأسیس ـ به رغم اوضاع نابسامانِ ایران در قرن هفتم هجری، به سبب هجوم ویرانگر مغول ـ نه تنها قلمرو تحت استیلای خود را از تهاجمات مغول، حفظ کردند، بلکه زمینههای رونق علمی ـ فرهنگی کرمان و نواحی اطراف آن را نیز فراهم ساختند. به راستی قراختاییان دارای چه ریشۀ نژادی بودند و خاستگاه آنها به کجا بازمیگشت؟ چرا و چگونه پای این قوم به کرمان کشانیده شد و اقداماتشان در این کهندیار چه بود؟
پرسشهایی از این دست، همواره ذهن اینجانب را به خود مشغول داشته بود و بر آن بودم تا پاسخی درخور برای آنها بیابم. در همین راستا تحقیقاتم در باب قراختاییان را از سال ۱۳۸۴ و همزمان با شروع تحصیلات خود در دوران کارشناسی ارشد دانشگاه شیراز آغاز نمودم و خداوند را شاکرم که از سال ۱۳۸۷ به حقیر، افتخار ورود به کرمان و حضور در جمع کرمانیان نجیب را عطا فرمود. از همین رو تحقیقات خود در باب قراختاییان را دو چندان کرده و طی سالهای متمادی، این تحقیقات را تداوم بخشیدم. خداوند را شاکرم که حاصل این تحقیقات در باب قراختاییان، علاوه بر اینکه در نزدیک به ۲۰ مقاله علمی ـ پژوهشی و طی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰ منتشر گردید؛ سرانجام در قالب کتابی تحت عنوان «قراختاییان از آغاز تا فرجام» و با همکاری سرکار خانم سحر پورمهدیزاده، به زیور چاپ آراسته شد.
با نگاهی به پیشینۀ قراختاییان میتوان دریافت که اجدادِ آنان ـ که مردمانی تحتِ عنوانِ «کیتان» (Kitan) بودند ـ ابتدا در نواحی منچوری و در مرزهای چین شمالی ـ كه مسلمانان آن را ختا مینامیدند ـ مستقر بودند. کیتانها که حداقل قدمتشان به سدۀ چهارم میلادی بازمیگردد ـ از اوایل سدۀ دهم میلادی توانسته بودند با حمله بر قلمرو امپراطوریِ چینِ شمالی تحتِ عنوانِ «تانگ» (Tang)؛ این سلسله را شکست داده و خود، یک امپراطوری وسیع با نام «کیتان» یا «لیائو» (Liao) تشکیل دهند. امپراطوری لیائو بیش از دو سده بر نواحیِ چین شمالی حکومت کرد اما از اوایل دهۀ دوّم سدۀ دوازدهم میلادی، مورد تهاجم مهاجمان قرار گرفت و منقرض شد.
پس از سقوط لیائو، اگرچه برخی از مردمان کیتان، اطاعت از مهاجمان را پذیرفته و تحت تابعیت امپراطوریِ تازه تأسیس آنها یعنی امپراطوری کین، درآمدند؛ اما بسیاری دیگر از مردمان کیتان نیز مهاجرت به نواحی غربی را به اطاعت از امپراطوری کین، ترجیح داده و در گروه های مختلف و طی چندین مهاجرت، به سوی نواحی غربی حرکت نمودند. آنها راه آسیای میانه را در پیش گرفته، به زودی موفق به فتح اکثر شهرهای این سرزمین شده و مقدّمات حکومتی قدرتمند را فراهم نمودند. با تأملی در آثار نویسندگان چینی میتوان دریافت که آنان، این امپراطوری تازه تأسیس را «لیائوی غربی» (Western Liao) نامیدهاند اما مورّخان مسلمان، این قوم تازه وارد را «قراختایی» نامیده و در آثار خویش از حکومت آنان با نام «قراختاییان»، یاد کردهاند. قراختاییان حتی به این نیز اکتفا نکرده و کمکم به سرزمین ماوراءالنهر و مرزهای شمال شرقی ایران نزدیک شدند. از این زمان به بعد آنها با حکومتهای ساکن در سرزمین ماوراءالنهر و ایران همچون قراخانیان، سلجوقیان، غوریان و خوارزمشاهیان همجوار گردیده و به زودی نیز روابط آنها ـ كه در اکثر مواقع، خصمانه و گاه دوستانه است ـ شكل گرفت. قراختاییان طی یک دوره تقریباً صد ساله بر بخش عظیمی از آسیای میانه و ماوراءالنهر حکومت کردند و چالش های سیاسی ـ نظامی فراوانی با حکومتهای مذکور داشتند و جالب آن که در اکثر این درگیریها نیز پیروز بودند. آنان از یک سو توانستند سلطان سنجر سلجوقی را در نبرد قطوان؛ به سختی شکست داده و از سوی دیگر حکومتهای قراخانی و خوارزمشاهی را نیز مدتها خراجگزار خود ساختند.
موضوع قراختاییان، زمانی جالبتر میگردد که بدانیم این قوم پس از نزدیک به یک سده حاکمیت بر آسیای میانه و برخی از نواحی ماوراءالنهر، سرانجام در اثر فشارهای دو جانبۀ خوارزمشاهیان و نایمانها، از میان میرود؛ امّا به همّت برخی از بازماندگان این قوم، دوباره حاکمیت آنها احیاء میشود. البته احیاء مجدّدِ حاکمیت قراختاییان این بار نه در آسیای میانه و ماوراءالنهر بلکه در دلِ سرزمین ایران و در ایالت کرمان، صورت میپذیرد. امری بسیار مهم و لازمِ بررسی که البته کمتر مورد عنایت محقّقان و اندیشمندان ایران زمین بوده است. این در حالی است که حکمرانان این دولتِ تازه تأسیس ـ به رغم اوضاعِ نابسامانِ ایران طی قرن هفتم هجری ـ نه تنها با تدابیر سیاسی خود، قلمرو تحت استیلایشان را از تهاجمات مغول (فرزندان و نوادگان چنگیزخان) حفظ کردند، بلکه زمینههای اعتلای فرهنگی و رونق تجّاری کرمان و نواحی اطراف آن را نیز فراهم ساختند. حکّام قراختایی کرمان با دوّل مختلفی همچون ایلخانان، خلافت عباسی، ملوک شبانکاره، ملوک هرمز، ملوک سیستان، سلغریان فارس، اتابکان لُر و اتابکان یزد وارد روابط سیاسی شدند و از همین رو شناخت دقیق این حکومت به جهت تأثیرگذاری آن بر تاریخ ایران میانه از ضرورت بسیاری برخوردار است.
از همین رو کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» پس از یک پیشگفتار و بررسیِ مفصّل و دقیقِ منابع و مآخذ مفید در بارۀ قراختاییان (در آسیای میانه و ماوراءالنهر و همچنین در کرمان)؛ به دو بخش، تقسیم شده است. در بخش نخستینِ کتاب ضمن معرفی قومِ قراختایی، خاستگاه این قوم و چگونگی مهاجرتشان به سوی نواحی غربیتر، به چگونگی هم مرز شدن آنان با دولتهای مسلمان و روابط حاصل از این همجواری پرداخته شده و این روابط به طور مجزا مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. روابطی كه از همجوار شدن امپراطوری قراختاییان با سرزمینهای تحت استیلای قراخانیان (آلافراسیاب) آغاز گردیده است و با نزدیك شدن به نواحی تحت اقتدار سلطان سنجر، به سلجوقیان ارتباط مییابد. سپس به زودی از خوارزمشاهیان و غوریان و روابط آنان با این قومِ تازه وارد نیز سخن به میان میآید. در فصل اوّل به بیان خاستگاه قوم قراختایی و سابقۀ تاریخی آنان در نواحی منچوری و تشکیل امپراطوری لیائو در چین شمالی، پرداخته شده است.
فصل دوم کتاب به چگونگی سقوط امپراطوری لیائو، خروج بازماندگان آن تحت رهبری فردی با نام «یِه لوُ داشی» (Yelu-Dashi)، تشکیل امپراطوری قراختاییان (لیائوی غربی) در آسیای میانه و جانشینان «یِه لوُ داشی» اختصاص یافته و فصل سوم، به طور مفصّل، در چندین گفتار، به بررسی مناسبات سیاسی قراختاییان با ملوک همجوار آن و به ویژه حکومتهای مسلمان قراخانی، سلجوقی، خوارزمشاهی و غوری خواهد پرداخت. در فصل چهارم نیز از سراشیبی زوال قراختاییان و چرایی و چگونگی این زوال، سخن به میان آمده است و بدین ترتیب بخش نخست کتاب به اتمام میرسد.