دبیر بخش تاریخ
https://srmshq.ir/jyhcsa
تورقی بر کتاب «نامههایی از کرمان به دوبلین» (قسمت دوم)
***
در این شماره، قسمت دوم و پایانی نظری به کتاب «نامههایی از کرمان به دوبلین»، خاطرات خانم «امیلی اُوِرِند لاریمر» ـ همسر «دیوید لاکهارت رابرتسن لاریمر» (لوریمر)، کنسول بریتانیا در کرمان طی سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ م/ ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۳ ش ـ که توسط آقای محمد قائد ترجمه و ویراسته شده را تقدیم خوانندگان محترم میشود.
- از جمله نکات مثبت و جالب که از لابهلای نامههای خانم لاریمر میتواند مورد توجه قرار گیرد و همچنین برای بسیاری از محققان و پژوهشگران حوزه فرش مهم باشد، اشاره ایشان به تعدد شرکتهای اروپایی در کرمانِ این دوره است که در عرصه تولید و تجارت فرش اشتغال داشتهاند، از جمله:
«صاحبان کارگاهها که بیشترشان با شرکتهای جورواجور اروپایی قرارداد بستهاند.»۱
«یک جدیدالورود دیگر آقای استیوس خواهد بود، انگلیسی درس خواندۀ فرانسه و نمایندۀ واقعی شرکت ایتالیایی فرش که آقای مورو (برادر زنش) فعلاً نمایندۀ موقت آن است.»۲
«صبح جمعۀ پیش لاک بعد از صبحانه باید برای دیدن دفاتر یکی از آن تاجرهای چند رگۀ قالی میرفت، یک یونانی ـ ارمنی ـ ترک (یا همچو ملغمۀ آشفتهای) که متهم به همدستی کلاهبردارانه در پنهان کردن دارایی فرد ورشکستهای است که بانک و چند تبعۀ بریتانیا از او طلبکارند ...»۳
«البته کارگاهای مرتب و به قاعدهای که ما دیدیم متعلق به شرکت ایسترن راگ و زیرنظر مستقیم کارفرماهای اروپاییاند.»۴
«آقای بروگمان قرار است مثلاً آلمانی ـ سویسی باشد اما انگار کلی خون شرقی در رگهای اوست. به عنوان نمایندۀ یک شرکت آلمانی فرش اینجاست (چه قدر این جا شرکت فرش هست!)۵
«تمام طراحان فرش برندلی، کاستلی و دیگران در شهر به عنوان همدردی دست به اعتصاب زدهاند، که برای اروپاییها دیگر خیلی ناجور است.»۶
- یکی از مسائلی که همواره در کرمان مورد توجه ویژه خارجیها واقع میگردیده است، قالی دستباف کرمانی و حواشی مرتبط با آن، از جمله تجارت آن بوده است. خانم لاریمر نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. او در بازدید از بزرگترین تجارتخانۀ فرش کرمان در آن دوره آورده است:
«این هفته موضوع هیجانانگیز دیگر هم پیش آمد. آقای رافلاوب از بزرگترین شرکت فرش شهر، ما را دعوت کرد به تماشای محمولۀ بزرگی از فرش برویم که قرار است برای حمل به بندر [عباس] بستهبندی شود.
بعد از ظهر سواره به مقرّ شرکت در شهر رفتیم. از جلو بانک [شاهی = موزه حیاتی فعلی، داخل بازار) به کوچهای فرعی پیچیدیم تا به شرکت فرش رسیدیم. در این جا منظرۀ بامزهای دیدیم. تمام سطح حیاط نسبتاً بزرگی، پر از فرش بود. تعداد زیادی را لوله کرده و به هم بسته بودند تا بار الاغ شود (فرشها را بعد از لوله کردن در چندین لایه پارچه و گونی میدوزند). تمام سطح حیاط به ارتفاع چند پا پر بود از قالی و قالیچه در اندازه و شکلهای مختلف. بزرگترین قالیها حدود هشت یا نه یارد [دو و نیم تا سه متر] طول داشت. اینها برای یک لنگه بار الاغ بیش از حد بزرگ و سنگین است، بنابراین فرش را طوری با مهارت تا میکنند که مجموعاً تشکیل دو لنگه در دو طرف چهارپا بدهد. یک فرش عظیم که لوله شده بود تمام سطح حیاط را میپوشاند و حتی با شتر هم نمیتوان آن را حمل کرد و باید گذاشت در فرصتی با گاری تا تهران برود و به دست حملکننده برسد.
خود فرشها اگر انتظار خاصی داشته باشید بسیار ناامیدکننده است. تکنیک بافت و غیره عالی است اما طرح و رنگ آنها حال آدم را به هم میزند. در سنت فرش کرمان رنگ آبی و صورتی و سبز خیلی باز است و طرحهای کوچک مبهم و محو در حاشیه و پسزمینه.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هشتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.