دبیر بخش سینما
https://srmshq.ir/iosn6g
به یاد «روحانگیز سامینژاد» نخستین بانوی بازیگر سینمای ایران
***
کرمان، از دیرباز، به مهماننوازی شهره بوده است. به درازای تاریخ، هرگاه مسافر از اینجای جغرافیا مانده و از آنجای تاریخ راندهای، راه گم میکرد؛ عنان اسبش را سوی این شهر گردانده و به آغوش گرم و مهماننواز مردمان کرمان -که همواره و همیشه به روی چنین در راه ماندگانی باز بوده است- پناه میجست. از «داریوش سوم» هخامنشی -که برای تجهیز سپاهاش، رو سوی این دیار آورد- گرفته تا «یزدگرد سوم» ساسانی که او نیز، چون نیای هخامنشیاش، پس از شکستهای پیدرپی از عربهای مسلمان، با وضعی رقتبار و ننگین، به این دیار روی آورد تا در خنکای سایهسار مهر مردمان کرمان، از آتش تند و سوزندۀ لشگریان مسلمان در امان بماند. این قصه، بارها و بارها، به شکلهای گوناگون تکرار شد تا به «لطفعلیخان زند» رسید. پناهجویی خان زند به دامان کرمانیان و سرنوشت خونبار و ددمنشانهای که بر ایشان رفت؛ خود قصهای دارد که نه مجال آوردناش در اینجا است و نه در موضوعیت سخن این نوشتار میگنجد. اینها، مشت نمونۀ خروارهایی است از تجربۀ مهمانپذیری و مهماننوازی مردمان این شهر!
اما آنچه در حق خود کردهایم، داستان پرآب چشمی است که مجال گفتناش نیست. از چشمگیرترین نمونۀ ستمهایی که ما، در حق دلسوختگان خود روا داشتهایم، میتوان به «خواجوی کرمانی»، شاعر نامدار ایرانی اشاره نمود که دلشکسته و پریشانخاطر، پشت به کرمان نموده و برای همیشه، رهسپار شیراز گشت و در غربت و جایی موسوم به «تنگ اللهاکبر» این شهر، در آغوش سرد خاک آرمید. هم اوست که در چکامهای، دلآزردگیاش از کرمان و کرمانی را، اینگونه سروده است:
«خرم آن روز که از خطۀ کرمان بروم
دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم
با چنین درد ندانم که چه درمان سازم
مگر این کز پی آن مایۀ درمان بروم
من که در مصر چو یعقوب عزیزم دارند
چه نشینم ز پی یوسف کنعان بروم»
رد پای اینگونه نامرادیها و ناکامیهایی که اهل کرمان به حق خود روا داشتهاند را، در مهاجرت برخی از بزرگان میتوان جست. اوج این ویژگی را، دکتر «احمد ناظر زاده کرمانی»، ادیب، شاعر و سیاستمدار نامآشنا، به نیکی در بیتی سروده است و من، هرچه میاندیشم، نیکوتر و موجرتر از او، نمیتوانم حق مطلب را بهجای آورم. پس برای بیان منظور، از او یاری ستانده و به همان بیت، اتکا و استناد مینمایم:
«گرت هواست که هرگز به عافیت نرسی
غریبپرور و خود کُش چو اهل کرمان باش»
شوربختانه، هنوز هم این خصلت، در بین کرمانیان وجود داشته و هنوز هم اهالی دل عالم، بر دل مردمان اهل دلشان زخم میزنند.
یکی از دردناکترین زخمهایی که از ما، بر دل و جان صاحب دلانمان نشسته، سرگذشت تلخی است که بر «روحانگیز سامینژاد» رفته است. بانویی که بهعنوان نخستین بازیگر زن ایرانی مسلمان، در فیلم «دختر لُر» (نخستین فیلم سخنگوی سینمای ایران) به ایفای نقش پرداخت. هرچند ورود او به سینما و نقشآفرینیاش در برابر دوربین «اردشیر ایرانی»، با لهجۀ کرمانی، از سر اتفاق بود؛ او میتوانست این مسیر را پی گرفته و به ستارهای بلندآوازه، در سینمای ایران بدل گردد. در روزگاری که سینمای جهان، در دوران صامت، روی پرورش ستارگان برنامهریزی و سرمایهگذاری کرده و بانوان هنرپیشهای چون: «لیلیان گیش»، «مری پیکفورد»، «مارلین دیتریش»، «گرتا گاربو»، «آستا نیلسن»، «سارا برنارد» و ... را میپرورید و فیلمهایش را به زیور وجود چنین زیبارویانی میآراست؛ ما ستارهای که نه حتی از سر تدبیر و برنامهریزی که از سر اتفاق، به پیشۀ بازیگری راه جسته بود را، با نگاه و باورهای اشتباهمان سوزاندیم!
ما در روزگاری زیستهایم که همواره، هنر خوار بوده و جادویی ارجمند! به اهل هنر، با نگاهی پست و ننگ آلود، یا در بهترین حالت، به دیدۀ تفنن و سرگرمی نگریستهاند. کارشان را غیر جدی پنداشته و سرزنشها و حتی دشنامهایی درشت بر ایشان روا داشتهاند. خنیاگران و رامشگران و بازیگران نمایشها را مطرب و قِرتی خوانده و ارزش و منزلت کارشان را نادیده انگاشتهاند؛ و اگر فرزندان خودشان، میخواستند پای در مسیر این عرصهها بگذارند، با تندی بر ایشان تاخته و میکوشیدند تا از پیمودن راه، بازشان دارند.
حضور بانوان بر صحنۀ تئاتر و بعدها جلوی لنز دوربین سینما، تابویی بود که تا سالهای آغازین سدۀ پیش، امکان شکستناش فراهم نگشت. با راه افتادن مدرسۀ هنرپیشگی «اوانس اوگانیانس»، نخستین گام مهم و نتیجهبخش، برای بسترسازی فرهنگِ پذیرشِ حضورِ جدی هنرپیشگان، برداشته شد. آغاز به کار کلاسهای بازیگری تئاتر «عبدالحسین نوشین»، گام دیگری بود به جهت تغییر نگرش اقشار جامعه، نسبت به جایگاه هنرپیشگان در اجتماع؛ که البته شوربختانه، با دستگیری نوشین و سپس مهاجرت همیشگی او به شوروی، این حرکت مهم فرهنگی، عقیم ماند! در همان سالها، بانویی جسور، مقابل دوربین نخستین فیلم سخنگوی تاریخ سینمای ایران در هند رفت و برای همیشه، تابوی حضور زنان در وادی بازیگری سینما و تئاتر را شکست. «روحانگیز سامینژاد»، با بازی در نقش «گلنار» فیلم «دختر لُر»، راهی را برای حضور بانوان پس از خود در عرصۀ بازیگری گشود و درهای تازهای را بر این مسیر گشود. هرچند خود، پس از آن، با درهای بستۀ بسیاری روبهرو گشت و تا سالیان سال، تاوانی بس سنگین برای عبور از این خط قرمز اجتماعی- فرهنگی در آن زمان پرداخت. نخست سنگباران شده و با حقارت و خفت و سرافکندگی، از شهر رانده شد! سالهای سال در سکوت و انزوا و تنهایی -که برای خود برگزیده بود- گوشهنشینی اختیار کرد و به شکلی ناشناس، شبحوار زیست. بارها در مطبوعات و جراید مُرد و خود نیز خبر مرگاش را خواند؛ اما باز، دم بر نیاورد و به سکوت خودخواستهاش ادامه داد! سکوت او را باید اعتراضی از سر خشم تعبیر نمود. سکوتی که از جگرسوزترین و گوشخراشترین فریادها هم بلندتر و کر کنندهتر بود. سکوت او، برای سینمای ایران، بسیار گران تمام شد! سینمای ایران، ستارهای را در آغاز درخشیدنش در نطفه خفه کرد. ستارهای که میتوانست بماند و بر تارک سینما بدرخشد و جاودان شود.
در این شماره، به بهانۀ دهم اردیبهشتماه، سالروز مرگ زندهیاد «روحانگیز سامینژاد»، با در نظر گرفتن نقش، اهمیت و تأثیر او، کوشیدیم تا به اندازۀ توانمان به او بپردازیم. شوربختانه منابع تاریخی، جسته و گریخته، از او در حد نام یاد نمودهاند و اغلب، به سادگی از کنارش گذشتهاند. به همین دلیل، به جز مقالههایی که «محمد تهامی نژاد»، مستندساز، پژوهشگر و مترجم بلندآوازۀ سینما، دربارۀ او به نگارش درآورده، گفتوگوهایی که با وی داشته و بخشی از آن را هم در فیلم «تاریخ سینمای ایران، از مشروطه تا سپنتا» به تصویر کشیده، منبع مبسوط و یکپارچۀ دیگری را بهندرت میتوان یافت. تنها فیلمی که به طور کامل به او پرداخته، مستندی است با نام «روحانگیز سامینژاد» که توسط «مجید فدایی» به ساخت رسیده است. فدایی، در واپسین سال زندگانی سامینژاد به سراغ او رفته و کوشیده تا در مستند خود، بخشی از تأثیر حرفهای و مصائب روحانگیز را به تصویر بکشد.
در آغاز مطالب این شماره، «مهدی معینی اقطاعی»، به سراغ «مجید فدایی» رفته و در گفتوگویی که با وی انجام داده، کوشیده تا پس از سالها، نگاهی دیگر به فیلم داشته باشد و زوایای تازهای را در گفتوگو با سازندۀ اثر گشوده و پیش روی خوانندگان این مجله قرار دهد.
پس از آن، «حمید بکتاش»، در مقالهای با عنوان «دیاری قشنگ با مردمان بد»، از زاویه نگاهی تاریخی، به ظهور پدیدۀ سینما و همچنین صنعت ستاره سازی در سینمای جهان پرداخته و سپس، وضعیت بانوان بازیگر آغازین سالهای سینما در ایران را با استناد و اتکا به بررسی موردی «روحانگیز سامینژاد»، مورد کاوش قرار داده است.
در پایان مطالب این بخش، «محمد ناظری»، در یادداشتی بر کتاب «نقش آبی سیمین»، کوشیده تا با معرفی بخشهای گوناگون کتاب، تصویری کلی از محتوای آن را پیش روی خوانندگان علاقهمند و پیجو قرار دهد. کتاب «نقش آبی سیمین»، با عنوان فرعی «فاطمه خانم معتمدآریا: آکتریس سینمای ایران» مشتمل بر مجموعه مطالب، یادداشتها و گفتوگوهایی است که توسط زندهیاد «زاون قوکاسیان» گردآوری شده است. پرداخت به این بانوی نازنین را نوعی ادای احترام به وی میدانم؛ بانویی که خود، روزگاری، در فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما» «محسن مخملباف»، در نقش روحانگیز در فیلم «دختر لُر» به ایفای نقش پرداخت. سایهاش جاودان!
مجموع این مطالب، پیش روی شما خوانندگان ارجمند و همیشگی سرمشق قرار دارد. امید که بخوانید و بر کام دل و جانتان بنشیند. گوارای روحتان باد!
https://srmshq.ir/dxq1bc
گفتوگو با دکتر «مجید فدایی»، در رابطه با مستند «روحانگیز سامینژاد»
***
تأثیر «روحانگیز سامینژاد» بر دیگر بازیگران زن سینمای ایران چگونه بود؟ ایدۀ ساخت مستندی دربارۀ او، چگونه به ذهن «مجید فدایی» خطور کرد؟ او برای پژوهش و ساخت این فیلم، چه مراحلی را پشت سر گذاشت؟ سرنوشت اولین بازیگر زن ایرانی چگونه رقم خورد؟ دغدغۀ شناخت بیشتر سامینژاد، من را به سمت «مجید فدایی»، مستندساز و پژوهشگر سینما برای مصاحبه و گرفتن پاسخهای لازم سوق داد.
اسم «مجید فدایی» برای من ناآشنا نیست. در هنرستان هنرهای زیبا پسران کرمان، در مورد ایشان شنیدهام؛ دکتر «مجید فدایی» و «آرش شفیعی بافتی» از تأثیرگذارترین افراد در به وجود آمدن رشتۀ سینما در هنرستان هنرهای زیبا بودهاند. به همین دلیلِ محکم، با اشتیاقی فراوان، از دکتر فدایی درخواست گفتوگو با ایشان، حول مستند «روحانگیز سامینژاد» را کردم و او هم، با محبت کامل به سؤالهای من پاسخ داد. امیدوارم این مرد مهم و تأثیرگذار، با قدرت به کار خود ادامه دهد.
دکتر «مجید فدایی» متولد یکم اردیبهشت یک هزار و سیصد و پنجاهویک خورشیدی، دانشآموختۀ سینما از دانشگاه هنر تهران است. وی، برای ادامۀ تحصیل و اخذ مدرک دکترا، به مالزی رفت و در دانشگاه یوام- کوالالامپور به تحصیل مشغول شد. فدایی فعالیت فیلمسازیاش را از سال ۱۳۶۴ و با فیلم ۸ میلیمتری «کوپن» آغاز کرد. سپس با صداوسیمای مرکز کرمان و دیگر سازمانهای دولتی و مؤسسات سینمایی همکاری داشت. وی در زمینههای کارگردانی، تهیهکنندگی، نویسندگی، تصویربرداری انیمیشن عروسکی و تدریس و... فعالیت کرده است. آثار مهم او عبارتاند از: فیلم مستند- داستانی «نقش قالی»، فیلم مستند- داستانی «روحانگیز سامینژاد»، فیلم دیجیتال انیمیشن «چپق» و فیلم «اعتماد». یکی از آثار ناتمام ایشان «مسافر عاشق» دربارۀ شاعر مشهور «خواجوی کرمانی» است.
در آثار مستند فدایی متوجه میشویم که او به ساخت پرترههایی از هنرمندان کرمانی علاقۀ خاصی از خود نشان داده است. طی دو دهه، ۸ فیلم پرتره از ۹ هنرمند کرمانی ساخته و به پایان رسانده است، مجموعهای که اسمش را «ارباب هنر» گذاشته و در همین گزارش، نام مستندهای پرترۀ ایشان ذکرشده است.
«مجید فدایی» نویسندۀ فیلمنامههای بلند «فرامرز» (۱۳۸۶) و «پدر و پسر» (فیلمنامۀ بلند انیمیشن- ۱۳۹۲) و مؤلف کتاب «تاریخ سینمای سیار در ایران» نیز بوده که این کتاب، حاصل پژوهشهای فدایی بوده و در دست انتشار است. او، مستند «روحانگیز سامینژاد» را در سال ۱۳۷۷ خورشیدی ساخت که در چندین جشنوارۀ بینالمللی و داخلی، حضور پیدا کرده و جوایزی دریافت کرده است. فدایی، اکنون به عنوان عضو هیئتعلمی، در دانشگاه هنر اصفهان، مشغول به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی است.
فدایی در این مصاحبه، به سختیهای ساخت فیلم در دهۀ ۷۰ خورشیدی اشاره کرد و از مستند سامینژاد، با عنوان فیلمی نام برد که برای تمام شدناش جنگید. او در رابطه با تأثیر خانم روحانگیز سامینژاد میگوید: «او بهعنوان اولین بازیگر زن، باعث شد زنهای دیگری نیز جرئت حضور در مقابل دوربین را پیدا کنند.» اما مشکلاتی برای اولین زن بازیگر ایرانی، در پی بازی کردن در فیلم «آبی و رابی» به وجود آمد که در متن گزارش به آن پرداختهایم. فدایی، از نقش مؤثر و حمایتهای «سیفالله داد» رئیس وقت سازمان سینمایی، برای به اتمام رسیدن این فیلم نام برد. او دربارۀ اهمیت «روحانگیز سامینژاد» اینطور گفت: «او بهعنوان اولین بازیگر زن مسلمان ایرانی در سینما، زمینه را برای حضور سایر بازیگران زن فراهم کرد.» «مجید فدایی»، خود را بهعنوان شارح مصائب، زندگی و آثار هنرمندان کرمانی معرفی کرده است.
مصاحبه با دکتر «مجید فدایی»، در ابتدای سال جدید، به شکل مکاتبهای و از طریق فضای شبکههای ارتباط مجازی انجام شد. شما را به خواندن این گفتوگو دعوت میکنم.
***
آقای دکتر، ممنونم که این مصاحبه را قبول کردید. برای شروع بفرمایید که ایدۀ ساخت مستند «روحانگیز سامینژاد» چگونه به ذهن شما خطور کرد؟
در زمان دانشجویی، در دانشکده سینما-تئاتر دانشگاه هنر تهران، برای درس تاریخ سینما در ایران، باید مطالبی ارائه میکردیم. مطالعۀ تاریخ سینمای ایران و برخورد اتفاقی با فصلنامهای به نام «نامه فیلمخانۀ ایران» -که اتفاقاً اولین شماره آن نیز بود- من را با «روحانگیز سامینژاد» (اولین بازیگر زن سینمای ایران) آشنا کرد. ازآنجاییکه ایشان، کرمانی (اهل بم) بود و آن زمان، من به موضوعات تاریخی در ارتباط با کرمان حساس و بسیار علاقهمند بودم؛ تحت تأثیر سرنوشت غمانگیز «روحانگیز سامینژاد» قرار گرفته و از آنجاییکه در این مقاله آمده بود که وی سالها پیش درگذشته است، تصمیم گرفتم در اولین سفر به کرمان سر مزار ایشان بروم و از بستگان احتمالی ایشان، اطلاعات بیشتری را از زندگی او کسب کنم. این اتفاق افتاد و من وقتی به بم سفر کردم، پرسان پرسان از اهالی بم به خانوادۀ آقای غضنفری معرفی شدم و ایشان نیز من را پذیرفته و همینکه متوجه شدند من به دنبال مزار ایشان هستم، بسیار متعجب شده و گفتند که روحانگیز زنده است و در تهران، بهصورت ناشناس زندگی میکند. هرچند که ابتدا فکر کردم آنها احتمالاً از مرگ او اطلاعی ندارند، اما وقتی در حضور خودم با روحانگیز تماس گرفتند و با او صحبت کردند، مطمئن شدم که او زنده است و این موضوع، عزم مرا برای ساخت فیلمی درباره او جزم کرده و این آغازی بود برای ساخت فیلم (روحانگیز سامینژاد).
کمی دربارۀ روند پژوهش این مستند توضیح دهید. پژوهش این کار، شامل چه مراحلی بود و به چه شکل انجام پذیرفت؟
این روند بهطور اتفاقی، در خلال جستوجوی ساده در تاریخ سینمای ایران و در مورد اولین فیلم ناطق سینمای ایران آغاز شد. فیلمی که شخصیت اصلی یا قهرمان آن، با لهجۀ غلیظ کرمانی (بهعنوان اولین لهجۀ فارسی در سینمای ناطق ایران) صحبت میکرد. خیلی سریع این جستوجو و مطالعۀ کتابخانهای به یک پژوهش میدانی وسیع تبدیل شد و طی آن مصاحبههای گوناگون با افراد مختلف، ازجمله فامیلهای وابسته به «روحانگیز سامینژاد»، خود روحانگیز، زندهیاد دکتر «محمدابراهیم باستانی پاریزی»، «محمد تهامینژاد» و ... صورت گرفت که در شکل دادن به فیلمنامه و ساختار فیلم بسیار کمک کرد.
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هشتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزش عالی سپهر اصفهان
https://srmshq.ir/iaxkym
به بهانۀ سالگرد وفات «روحانگیز سامینژاد»- ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶
***
«میای بریم تهران؟» «تهرون؟! تهرون که میگن جای قشنگیه اما مردمانش بَدَند!» این یکی از ماندگارترین گفتوشنودهای تاریخ سینمای ایران و اولین دیالوگ عاشقانهای است که در اولین تجربۀ سینمای ناطق ایران به نام «دختر لر»، میان گلنار و جعفر (روحانگیز سامینژاد و ساسان سپنتا) انجام میگیرد. فیلم «دختر لر»، محصول ۱۳۱۳ شمسی، تقریباً پنج سال بعد از اولین تجربۀ سینمای ناطق جهان به نام «خوانندۀ جاز» (۱۹۲۷) به کارگردانی «آلن کراسلند» در کشور آمریکا است. این فیلم داستان مفتش دولتی به نام «جعفر» است که برای سرکوب سردستۀ راهزنان لرستان -قلی خان- برای جلوگیری از تاراج کاروانها و مسافران مأموریت دارد. در این مأموریت او عاشق دختری به نام «گلنار» میشود. «گلنار» با بازی «صدیقه (روحانگیز) سامینژاد» که از اتفاق توسط «قلی خان» بعد از تاراج خانوادهاش ربوده شده، به «رمضان» کافهدار برای رقص و سرگرمی مشتریان کافه سپرده میشود. فیلم به مانند بسیاری از اولینهای سینما، صرفاً جهت امتیاز اولین بودنش در سینمای ایران دارای اهمیت است. این فیلم با توجه به اولین بودنش، اولینهای دیگری را نیز در خودش دارد. اولین فیلم داستانی است که شاید ساختار کمدیهای مضحک بزن در روی دوران صامت در آن دیده نمیشود و روایت غنایی را در پیش میگیرد. اولین فیلم موزیکال تاریخ سینمای ایران نیز به حساب میآید که از شعر و آواز و موسیقی در صحنههای عاشقانه، بهرهای حسی و دراماتیک میبرد. از مهمترین اولینهای فیلم، بازیگر زن فیلم است که با بازی و حرکت آزادانه در مقابل دوربین، از بسیاری تابوهای اجتماعی عبور میکند. در نتیجه این فیلم به خاطر بسیاری از اولینهایش در سینمای ایران اهمیت ویژهای یافته و متأسفانه به خاطر ساختار ابتداییاش، صرفاً از آن نام برده شده و کمتر به اهمیت و سرانجام آن اولینها پرداخته شده است.
سینما نمیتوانست در کشورهای صاحب صنعت، ثمرهای یکشبه یا یک ماه یا حتی یک دههای باشد و باید بستری از شکلگیری دوگانۀ نیاز اجتماعی به سرگرمیِ فراگیر متناسب جامعۀ صنعتی از یکسو و شکلگیری بستر تکنولوژی سرگرمی -که سرانجامش اختراع صنعت سینما میشد- از سوی دیگر میسر میگردید. سینما اواخر قرن ۱۹ و قرن روشنگری در کشورهای صنعتی شکل گرفت. حدود یک سده بعد از کشف خصوصیات انسانی و شکلگیری مطالعات روانشناسی و جامعهشناسی و آغاز شکلگیری مطالعات ارتباطاتی منتج از اختراع تلگرام و تلفن، بشر موفق به ضبط و پخش صدا توسط گرامافون شد و نیاز به تصویر متحرک را در خود احساس کرد. جامعۀ صنعتی با تکمیل تکنولوژی عکاسی -که حدود نیمقرن پیشرفت علمی را همراه داشت- و به کارگیری تکنولوژیهای بهدستآمده از اختراعات دیگر «مثلاً [اختراع] چرخخیاطی به سال ۱۸۴۶» (بوردول ۲۸: ۱۳۸۳) توانست در ۱۸۹۵ به سینماتوگراف یا همان عکس متحرک دست یابد. پنج سال بعد از اختراع سینما یعنی ۱۲۷۹ شمسی (۱۹۰۰ میلادی) شرایط خرید دوربین در همان سفر «مظفرالدینشاه»، به توصیف «سیاحتنامۀ ابراهیم بیک» «سفر فرنگ با استقراض ایران ویران کن از دولت روس» فراهم آمد. (محمد تهامی نژاد ۱۳: ۱۳۸۰)
***
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و هشتم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
https://srmshq.ir/ws82mu
قوکاسیان، در جستوجوی گوهرهای انسانی معتمدآریا
***
کتاب «نقش آبی سیمین» در پیش رویم قرار دارد. هر بار قبل از باز کردن کتاب، به اسم گردآورندهاش -زاون قوکاسیان- نگاه میاندازم. من قبل از خواندن این کتاب با اسم قوکاسیان آشنا بودم. زاون روزی مدیرگروه سینما در دانشگاه سپهر اصفهان بوده که اکنون من در حال تحصیل در آن هستم. به همین دلیل مهم، بر خود واجب دانستم تا در نوشتن این متن، حساسیت زیادی را به خرج دهم تا شاید اَدای دِینی به «زاون قوکاسیان» فقید باشد.
نامش ماندگار است؛ روحش شاد!
کتاب «نقش آبی سیمین» را همچون مستندی پرتره دیدم که در پی بُعدهای مختلف شخصیت هنرمندی محبوب است. زاون در سرآغاز کتاب مینویسد: جستجوی گوهرهای انسانی در هنرمندان چالش دلنشینی است. این چالش مهم -که قوکاسیان در پی آن، بخش چشمگیری از عمرش را گذرانده- برای من هم بهعنوان خوانندۀ اثر، بسیار شیرین بود.
قوکاسیان کوشیده تا با استفاده از قلم هنرمندان مختلف، با دیدگاههای متفاوت، با تکیه بر تجربۀ دوستی، ارتباط و همکاری، در وصف سیمین بانو معتمدآریا نوشته و این کتاب را گردآوری نماید. سیمین (فاطمه) معتمدآریا در بین مردم محبوب است. اهالی سینما، تئاتر، ادبیات و هنرهای دیگر، با نوشتههای خود، دقیقاً در پی این هستند تا دلیل این چرایی و چگونگی جایگیری در قلب مردم را شرح دهند.
هنرمندان، هر یک بر اساس دیدگاه و ارتباط خود، درباره «سیمین معتمدآریا» نوشته، برای متن خود تیتری انتخاب کرده و بر اساس تجربۀ خود، معتمدآریا را تعریف کردهاند. بعد از نوشتههای هنرمندان مختلف، بخش مهمی در کتاب وجود دارد که حاصل چندین نشست زاون و معتمدآریا است. «سیمین (فاطمه) معتمدآریا» تجربیات چندین سال فعالیت خود در عرصههای تئاتر، سینما و نمایش عروسکی را برای قوکاسیان شرح میدهد. وجود این گفتوگو در کتاب، در درجۀ اول، به انتقال حس کتاب بسیار کمک میکند؛ چراکه برخلاف مطالب دیگر، حال، خودِ هنرمند در مورد فعالیت چندین سالهاش سخن میگوید.
«سیمین معتمدآریا»، متولد ۱۳۴۰ خورشیدی -که فعالیت خود را قبل از انقلاب ۵۷ شروع کرده- چه صبور و بردبار بوده است؛ چراکه از یک برهۀ زمانی مهم، وارد یک تحول سیاسی شده، اما باز با قدرت ادامه داده و از تلاش و یادگیری در راه هنر دست برنداشته است. خود را با شرایط سخت هماهنگ کرده و باز تأکید میکنم که چه صبور و بردبار ادامه داده است. معتمدآریا، با نمایش عروسکی در جشن هنر شیراز -که بعد از انقلاب و با تغیر سیاستهای مدیریت فرهنگی برای همیشه تعطیل گردید- حضور داشته و حتی در کنکور اعزام به فرانسه برای تحصیل هم پذیرفته شد. ولی انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی، همهچیز را در ایران و برای معتمدآریا تغییر داد.
معتمدآریا در سال ۱۳۷۶ ممنوعالتصویر شد. شاید بتوانم این اتفاق را برای خودم اینگونه تعبیر کنم که معتمدآریا از اصول خود پایین نیامده (و به گفتۀ خودش در کتاب) اسیر شرایط نشده است و همین خصوصیت، شش ماه ممنوعالتصویری را برای او به همراه داشته است.
وقتی به محبوبیت معتمدآریا در پیش مردم پی بردم که نوشته «رز عیسی» را خواندم. «رز عیسی» دورانی را شرح میدهد که معتمدآریا ممنوع کار شده بود و بعد از شش ماه از فرانسه بازگشت. او چگونگی رفتار مردم در خیابان، رستوران و موزه با معتمدآریا را بعد از این بازگشت برایمان شرح میدهد. مردم از سیمین بانو برای بازگشتاش به ایران تشکر میکنند. ذرهای از محبوبیت او کاسته نشده و «سیمین معتمدآریا» با تواضع از مردمانی که به او ابراز احساسات میکنند، قدرانی کرده و خودش را دور از مردم نمیبیند. اینگونه محبوبیت یک بازیگر زن پدیدار میشود. (صص ۲۷-۲۳)
کتابخانۀ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیاوران و حضور در کلاسهای آموزش تئاتر کانون و اولین کار گروهی تئاتر او، با نام «زیارت» -که در سال ۱۳۵۴ اجرا شد- نقطۀ شروعِ کار معتمدآریا است. معتمدآریا همین روند را پیشگرفته و در دانشسرای هنر تهران پذیرفته شد. در سال ۱۳۵۶، با گروه دانشجویی تئاتر دانشگاه تهران همکاری کرده و با قدرت، قدمهای بعدی را برمیدارد.
نمایش عروسکی هم مثل تئاتر و سینما، برای معتمدآریا عرصهای برای فعالیت جدی بوده است. سیمین بانو، در جشن هنر شیراز، با نمایش عروسکی ویژۀ کودکان و نوجوانان شرکت کرده و با حضور در جشنوارۀ تابستانی شهر مونترال و اجرای نمایش عروسکی، به تجربیات جدیدی دست پیدا کرد. این زمینه هم توسط «سیمین معتمدآریا» به صورت جدی پی گرفته شده و در ادامه هم از او شاهد اجراهای زیادی بودهایم. برای مثال فیلم «کلاه قرمزی»، ساختۀ «ایرج طهماسب»، یکی از کارهای محبوبی است که معتمدآریا، کار نمایش عروسکی را در قاب سینما ادامه داده است.
درجه یک بودن در حرفۀ بازیگری، قطعاً نیاز به سواد بالایی دارد. محبوبیت با بازی خوب و در کنار مردم بودن به دست خواهد آمد؛ زمانی متوجه جستوجوگر بودن معتمدآریا در یادگیری هنر میشویم که «مهدی فخیمزاده»، خاطرۀ بازی در فیلم «جدال» - اولین فیلم بلند سینمایی معتمدآریا- را مینویسد. گمان میکنم در سینمای ایران کمتر بازیگر زنی «چخوف» بخواند، یا اصلاً اسم «لورکا» را شنیده باشد، یا «کامو» خوانده باشد! درک بالا در بازیگری اصل مهمی است. قطعاً معتمدآریا به این درک در بازیگری رسیده است. مشتاق یادگیری بوده و سوادش را به دست آورده است. اینگونه خواهد بود که بازیگری، به جایگاهی مهم در سینمای بینالملل و کشورش خواهید رسید. (صص ۴۲-۳۷)
«ساکن ولایت سادگی، آن بلند بالای سر به زیر، آن عزیز سلامهای تواضع، یک انسان، ساکن ولایت سادگی؛ سیمین سرشار از حساسیتهای زنانه و مادرانه، زبان و بیان صمیمی، سادِگی رفتار! رنج و اندوه انسان معاصر، بازیگری انسان و انسانی مهرانگیز، جسارت نواندیشی و نوگرایی منحصربهفرد...» (صص ۴۸-۴۷) و این سیمینِ آشنا در نظر «پرویز پرستویی» است.
«ایتالو اسپینلی» -دبیر جشنوارۀ آسیایی رم- نوشتهاش را با این گفته شروع میکند:
«هملت به پلونیوس، هنگام تحویل بازیگرانی که برای اجرای نمایشی به السینور رفته بودند، میگوید: بازیگران، تاریخ و اتصال آن به زمان ما هستند.»
او معتمدآریا را بازیگری میخواند که تاریخ و اتصال آن به وضعیت زنان در ایران را از منظر سینمایی به نمایش گذاشته است. اسپینلی، معتمدآریا را در ایران ملاقات کرده و بهعنوان مدیر فستیوال آسیایی در رم، شرح میدهد که مردم ایتالیا شاهد دکلمۀ شعرهای «فروغ فرخزاد» توسط معتمدآریا بوده و قدرت خارقالعادۀ او را تمجید میکنند. او این را نشانۀ دانش یک هنرمند بیان کرده و سیمین بانو را بازیگری میخواند که قادر است کاراکتری خیالی را بهصورت واقعی درآورده و به قسمتی از زندگی واقعی تبدیل کند.
اسپینلی امیدوار است که معتمدآریا، با همان قدرتی که در کشورش کار میکند، در تولیدات بینالمللی هم با انرژی و تحرک بالا حضور داشته باشد؛ همانطور که «رز عیسی» معتمدآریا را بهتر از هر ستارهای در «کَن» میداند. (صص ۸۹-۸۷)
«فاطمه معتمدآریا»، پا از مرزهای ایران فراتر گذاشته، شخصیتی بینالمللی شده و اسم او اعتبار دارد. در چندین جشنوارۀ خارجی، از او بهعنوان داور فستیوالها دعوت کردهاند و این سواد و اعتبار یک بازیگر زن ایرانی را میرساند.
کتاب «نقش آبی سیمین»، سیر زندگی «فاطمه معتمدآریا»، آکتریس سینما را به قلم تحریر درآورده است. هر یک از همکاران او، بهاندازۀ ارتباطشان با این بانو، از خصایص اخلاقیاش گفته و او را توصیف کردهاند. کتاب، دلیل موفقیت این بانو را برای خواننده باز کرده و تأثیر افراد مختلف در زندگیاش را جویا میشود. روند تصمیمگیریاش را شرح داده و منبعی برای شناخت بخشی از وجود یک انسان و هنرمند محبوب را پیش رو میگذارد.