سمفونی رنگ‌ها و نقش‌ها

زهرا رمضانی‌پور
زهرا رمضانی‌پور

کارشناس نقاشی

سمفونی رنگ‌ها و نقش‌ها

تابلوی کمپوزیسیون شماره ۸: واسیلی کاندینسکی

***

تابلوی «کمیوزیسیون شماره ۸» یا «ترکیب‌بندی شماره ۸» اثر «واسیلی کاندینسکی» (۱۸۶۶ - ۱۹۴۴)، نقاش و نظریه‌پرداز هنری روس، جزئی از یک مجموعه ۱۰ تایی به نام ترکیب‌بندی است که بین سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۳۹ خلق شدند.

اثر فوق در ابعاد ۱۴۰ در ۲۰۱ سانتی‌متر، با تکنیک رنگ‌روغن روی بوم در سال ۱۹۲۳ و در قالب انتزاع هندسی خلق شد و هم‌اکنون در موزه «گوگنهایم» در منهتن نیویورک نگهداری می‌شود.

اثری شیء محور، بدون جزئیات با ترکیبی افسارگسیخته و رها، که بیننده را متأثر می‌کند.

کاندینسکی فردی درس‌خوانده و عمیقاً عاشق موسیقی، ادبیات هنرهای تجسمی و استادی بی‌بدیل بود و نظریه‌های ارزشمندی در باب معنویت در هنر ارائه کرده است که در آن به نیاز انسان به نقاشی کردن و ارتباطش با جهان و همچنین نیاز به کاربرد یک شیوه بیان انتزاعی اشاره کرده که شبیه موسیقی عمل کند تا کیفیت‌های انتزاعی معنویت را به تصویر بکشد. هدفش این بود که موسیقی را در عنصری تجسمی، نمود دهد تا احساساتی را که یک قطعه موسیقی ایجاد می‌کند از طریق سایه‌ها و تنالیته‌های رنگی خلق کند، انگار نت‌های موسیقی هستند که در صفحه نواخته می‌شوند و فرم‌های کاملاً انتزاعی که صدای درونی خود را باز می‌نمایند.

از نظر وی، یک ترکیب انتزاعی می‌تواند مانند نت‌های موسیقی روح‌نواز باشد و هنرمند فارغ از صور طبیعی می‌تواند ایده‌های روحی خود را به نیروی بیانی تبدیل کند.

ارتباط میان صدا و رنگ سال‌ها دغدغه ذهنی او بود، چنانچه پس از اجرای اُپرای «واگنر» (موسیقیدان)، چنین گفت: «من تمام رنگ‌ها را در پشت چشمانم و توسط روحم دیدم، خطوط دیوانه‌واری پیش روی من طراحی می‌شد.»

کاندینسکی می‌خواست موسیقی را به نگاه مخاطب بکشاند و هنری خلق کند که علاوه بر چشم‌ها، در گوش‌ها نیز ایجاد احساس کند.

مجموعه «ترکیب‌بندی‌ها»ی او به عنوان همتایی برای موسیقی، با همان نیروی احساسی لازم برای خلق یک قطعه موسیقی خلق شدند و نام آن‌ها را نیز از واژه‌هایی مانند ترکیب‌بندی (کمیوزیسیون) «بداهه‌پردازی» که در موسیقی کاربرد دارند انتخاب کرد.

کاندینسکی برای نیل به روشنایی و شفافیت مد نظرش در این اثر از کاربرد رنگ‌های غلیظ و چربی دوری جسته و نقاشی را کمی رقیق‌تر و آبکی‌تر کار کرده است.

ترکیب نقاشی حالتی نامتقارن دارد و عناصر که تنها اشکال هندسی و خطوط هستند و موقعیت‌های نامنظم و غیر قابل پیش‌بینی قرار دارند. در سمت چپ شاهد غلبه اشکال بزرگ با فضای خالی زیاد هستیم. در سمت راست اشیا در تقابل با هم هستند و چیدمان حساب شده آن‌ها باعث گردش چشم در کل تابلو می‌شود و با حسی خوشایند مثلث‌های بزرگ و مبهم را نادیده می‌گیرد.

یک دایره زرد با هاله‌ای آبی در مقابل دایره‌ای آبی با هاله‌ زرد و زاویه قائمه‌ای در پس زمینه که به افزایش تحرک ترکیب کمک می‌کند.

دایره‌ای بزرگ به عنوان شکلی نرم و بدون زاویه در گوشه‌ی سمت چپ بالا قرار دارد و حسی از کهکشان را القا می‌کند که در تقابل با شبکه جامع و دقیق خطوط بخش سمت راست است.

خطوط در جهات مختلف با تمام قدرت در حرکتی مداوم و بی‌وقفه، حاکمیت ترکیب را در دست گرفته‌اند که منجر به پویایی و تحرک کلی اثر می‌شوند. نقاط و لکه‌های رنگی با ریتمی ناهماهنگ اما متحرک و پویا، کنار هم گذاشته شده و با خطوطی منظم و منحنی‌وار مسدود شده‌اند و از فرم و اشکال هندسی متضاد برای تعادل حرکتی استفاده شده است.

اثر، طرحی هندسی بر روی یک سطح دو بُعدی نیست، بلکه واقعه‌ای در فضایی تعریف نشده است و عناصر گویی در حال گردش در فضا هستند.

تنوع رنگ‌های رقیق پس زمینه، آبی روشن در پایین، زرد کمرنگ در بالا و سفید در وسط، ایجاد عمق کرده و فرم‌ها در آن در حرکتی به جلو و عقب تأثیری پرتحرک از پیش آمدن و پس زدن ایجاد کرده‌اند.

هنرمند، در پی کشف یک زبان زیبایی‌شناسی جهانی است که در قید و بند سنت‌های بازنمایی گذشته نباشد. در مجموعه ترکیب‌بندی‌ها که بیانیه‌های قطعی ایده‌های هنری کاندینسکی هستند، ما شاهد ساختار بزرگ، طراحی آگاهانه و حساب شده و حضور برجسته تصاویر انتزاعی هستیم.

کاندینسکی در ابتدا در حذف تصاویر بازنمایی تردید داشت که مردم قادر به فهم آن نباشند؛ بنابراین ترکیب‌بندی‌های اولیه با ظاهری انتزاعی، اما پر از اشکال قابل تشخیص طبیعت هستند. به تدریج سطوح و خطوط رنگی را آگاهانه جایگزین شکل‌های اندام‌وار قبل کرد و ترکیب‌بندی‌های سرشار از رنگ و خط و اشکال هندسی آفرید که فضایی کیهانی را می‌نمایاند. با حذف خاکستری‌ها، قهوه‌ای و سیاه‌های سبک «کوبیسم»، رنگ را به عامل اصلی بیان و ارتباط با مخاطب بدل کرد و نقاشی را از محتوا و موضوع تهی نمود.

از ترکیب‌بندی «۶» به بعد مرزهای بیان نمادین و سنتی مطابق با واقعیت بیرونی را پشت سر گذاشت و به گسترش دامنه واژگان بصری خود پرداخت و با اعتقاد به محتوای بیرونی اشکال انتزاعی از همتایان روسی خود فاصله گرفت تا اینکه پس از جنگ جهانی اول در «ترکیب‌بندی شماره ۸» کوشش‌های او در خلق نقاشی ناب به نقطه اوج خود و به انتزاع کامل و ناب رسید و خالق نخستین نقاشی‌های مدرن انتزاعی نام گرفت و همان‌گونه که تصنیف یک سمفونی نقطه عطفی در زندگی حرفه‌ای یک موسیقیدان است «ترکیب‌بندی‌ها» نیز بالاترین درجه دیدگاه هنری کاندینسکی در هر بُرهه از دوران هنری او محسوب می‌شوند و مجموعه‌ آن‌ها یک سمفونی تصویری را تشکیل می‌دهند.

نقوش ریتمیک و هندسی ترکیب‌بندی شماره ۸ که یک تغییر سبک آشکار در کارهای کاندینسکی بود، اهالی هنر را غافلگیر کرد. دوره بعد از ترکیب ۸ سطوح رنگی جای اشکال هندسی را گرفت و ترکیب‌هایی سرشار از رنگ خلق شد.

کاندینسکی هنر تحریری یا انتزاعی را هنر زمان آینده می‌دانست و معتقد بود که در این مکتب هیچ یک از هنرمندان به اندازه او غنای کار نداشته‌اند.

ذهن پر بار و بیان تازه کاندینسکی او را به یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار در هنر قرن ۲۰ و پیشگام هنر انتزاعی تبدیل کرد.

او موسیقی رنگ‌ها را می‌شنید و نظریه‌های خود در مورد احساساتی که هر رنگ برمی‌انگیزد و صدای رنگ‌ها و معادل موسیقیایی آن‌ها را چنین بیان کرده است.

قرمز: زنده و بی‌قرار، صدای قوی و سخت ترومپت: صدای شیپور، صدای واضح ویولون، نت‌های عمیق ویولونسل

نارنجی: سالم و جدی، صدای آلتو، زنگ میانه کلیسا

زرد: خرم و شاداب، خشم، صدای بُرنده ترومپت و صدای بالای شیپور

سبز: سکون آرام، صدای آرام ویولون

آبی: عمیق و درونی، صدای پیانو و ویولونسل و فلوت

بنفش: خاموش و ناخوش، صدای هورن و باسون

استعداد کاندینسکی در شنیدن صدای رنگ‌ها و موقعیت او در ارائه موسیقی بصری بر روی بوم، نگاهی تازه به هنر و میراثی گرانبها برای هنرمندان انتزاعی پس از خود به جا گذاشت.

پی‌نوشت:

نقاشی دو شاخه واقع‌گرا و غیر واقع‌گرا یا انتزاعی دارد. نقاشی انتزاعی به نقاشی گفته می‌شود که دارای فرم‌های انتزاعی است؛ یعنی هیچ فرمی و عنصری قابل شناسایی و قابل اشاره به ما به ازای طبیعی یا خارجی نباشد و هیچ چیز آشنایی را به ذهن تداعی نکند و خود به عنوان تنها واقعیت موجود مورد استفاده قرار می‌گیرد.

داستان سه خواهر افسونگر

بهار قرایی
بهار قرایی

فنبرن نام جزیره‌ای عجیب است که در مجموعه کتاب‌های سه تاج شوم، توسط مه غلیظ و شگفت‌انگیزی از چشم اهالی سرزمین اصلی مخفی مانده بود. اغلب مردم این جزیره دارای ویژگی‌هایی به نام موهبت هستند که برای گروه‌های مختلف ساکن این جزیره به‌صورت ضعیف و قوی و متفاوت عمل می‌کند؛ و عنصری‌ها، طبیعت‌گرایان، پیشگوها، جنگ‌جوها، مسموم‌کنندگان و بی‌موهبت‌ها جمعیت این جزیره را تشکیل می‌دهند.

موضوع اصلی این مجموعه کتاب، درباره میرابلای عنصری، ارسینوئۀ طبیعت‌گرا، کاترین مسموم کننده یعنی ملکه‌هایی است که می‌خواهند برای حکومت در فنبرن با یکدیگر بجنگند.

خواهرانی سه‌قلو که فرزندان الهه جزیره محسوب می‌شوند و در شب تولد ۱۶ سالگی‌شان باید مانند ملکه‌های قبلی برای رسیدن به این حکومت به مبارزه تن دهد. هنگامی‌که دو نفر از آن‌ها به دست خواهرشان کشته شوند، خواهر باقیمانده تاج سلطنت را به سر می‌گذارد اما مبارزه این سه‌قلوها مانند نسل‌های قبلشان بی‌دردسر نیست و مشکلاتی چون دلبستگی میرابلای قدرتمند به خواهرانش، موهبت ضعیف کاترین، بی‌طرف نبودن کاهنه اعظم و تلاش ارسینوئه برای فرار از جزیره این سال قیام را خونین، متفاوت و طولانی‌تر از سال‌های پیش می‌کند.

مجموعه کتاب‌های سه تاج شوم که چهار جلد به نام‌های سه تاج شوم، سریر شوم، دو سلطنت شوم و پنج سرنوشت شوم آن را تشکیل می‌دهند را خانم کندرا بلیک نویسنده معاصر کره‌ای- انگلیسی نوشته است. همچنین این کتاب دارای دو جلد فرعی درباره ملکه‌های قبلی است.

معرفی فیلم «دو پاپ» محصول ۲۰۱۹

محمد علی حیات ابدی
محمد علی حیات ابدی
معرفی فیلم «دو پاپ» محصول 2019

درک متقابل

***

یکی از تأثیرگذارترین رویدادهای مرتبط با خاورمیانه در اسفندماه سال ۱۳۹۹، سفر تاریخی پاپ فرانسیس رهبر معنوی کلیسای کاتولیک به عراق بود، سفری که او خود را در آن «زائر صلح» نامید، اوج این اتفاق، ملاقات بی‌سابقه وی با آیت‌الله علی سیستانی از متنفذترین مراجع تقلید جهان شیعه بود، پاپ ۸۴ ساله در منزل مرجع ۹۰ ساله بسان دو دوست قدیمی به گفت‌وگو با یکدیگر نشستند و بر لزوم درک متقابل پیروان مذاهب مختلف با یکدیگر و احترام به حق الهی حیات برای تمامی ابنا بشر تأکید ورزیدند، این سفر اولین دیدار یک پاپ از سرزمین‌های اسلامی نبوده و حتی در پنجم آذرماه سال ۱۳۴۹ پاپ پل ششم در جریان آخرین دور از سفرهای بین‌قاره‌ای عمرش دیداری دو روزه از ایران داشت که همواره به‌عنوان مهد مذهب شیعه در جهان مطرح بوده است اما بارزترین نکته‌ای که این رخداد را بیش از گذشته در تاریخ ماندگار می‌سازد جدا از وقایع اسف‌بار روی داده در کشور عراق پس از به قدرت رسیدن گروهک داعش، شخصیت استثنایی و بی‌ریای پاپ فرانسیس در دادن تسلی به قربانیان این دوره مصیبت‌بار از تاریخ معاصر بود، بار دیگر نام وی و پیشینه او در اخبار منعکس گردید، زندگی پرماجرایش و گذر او از یک مقام مذهبی در کشور آرژانتین با گذشته‌ای نه خالی از اشتباه به جایگاه بزرگترین رهبر دنیای مسیحیت مدنظر عموم قرار گرفت.

برای درک بهتر تاریخچه زندگی این پاپ نوگرا و اصلاح‌طلب منابع بی‌شماری از اطلاعات نوشتاری در دسترس می‌باشند اما شاید یکی از آسان‌ترین و شیرین‌ترین راهکارها در این خصوص تماشای فیلم سینمایی تحسین شده «دو پاپ» محصول ۲۰۱۹ می‌باشد، در این بخش به معرفی و بحث در ارتباط با این اثر زیبا می‌پردازیم.

«دو پاپ»

The Two Popes

کارگردان: فرناندو میرلس

فیلم‌نامه: آنتونی مک کارتن

بازیگران: سر آنتونی هاپکینز - جاناتان پرایس

در سال ۲۰۱۲ کاردینال مشهور آرژانتینی «برگولیو» خسته از گذشته تاریک خود و نومید از بخشش الهی برای گناهان سهوی ناشی از تصمیماتش در دوران حکومت‌نظامیان در کشور خود در دهه هفتاد میلادی به واتیکان و دیدار پاپ «بندیکت شانزدهم» می‌رود تا از او درخواست بازنشستگی از مقامات مذهبی‌اش را بدهد اما در کمال تعجب این کاردینال تجددخواه و ساده‌زیست با پاپ متعصب و سنت‌گرایی مواجه می‌شود که بیش از خود او از هدایت کلیسا و پیروانش نومید شده، تقابل این دو تفکر در قالب مجادلات این دو مقام برجسته دنیای مسیحیت سرنوشت آینده واتیکان را مشخص می‌سازد، جایی که نهایتاً پاپ از تصمیم تاریخی خود برای کاردینال پرده برمی‌دارد، وی می‌خواهد از مقام رهبریت دنیای مسیحیت استعفا دهد امری که در هفتصد سال گذشته بی‌سابقه بوده است! این دو در خلال دیدار چند روزۀ خود ورای تمامی اختلافات به درکی عمیق از یکدیگر و همچنین به مکاشفه‌ای ورای انتظار در باب روحانیت و ارزش‌های والای انسانی می‌رسند...

فیلم با صحنۀ بسیار زیبایی آغاز می‌شود فردی جهت تهیه بلیت هواپیما با آژانس مسافربری تماس می‌گیرد، او نام خود را به اپراتور فروش اعلام می‌کند، اسمی که کارمند آژانس تأکید می‌کند که هم نام پاپ می‌باشد و تأیید مسافر را می‌گیرد، در مرحله بعد زمانی که درخواست آدرس پستی متقاضی مطرح می‌شود، او واتیکان را به‌عنوان محل زندگی‌اش اعلام می‌کند، نتیجه مشخص است اپراتور تماس را قطع می‌کند، هیچ‌گاه در تاریخ پاپی وجود نداشته که شخصاً خرید بلیتش را انجام دهد! همین بخش کوتاه از فیلم دقیقاً جانمایه آن چیزی است که در دو ساعت زمان فیلم تمامی باورهای کهن و سنتی ما در خصوص بالاترین مقام دنیای مسیحیت را به چالش می‌کشد. این اثر فیلمی مذهبی نیست، علیرغم تمامی پس‌زمینه‌های قصه و شخصیت‌هایی که تمامی تار و پود زندگی‌شان با مذهب آمیخته شده اما این فیلم روایت گر داستان انسان‌هایی است که فارغ از جایگاه اجتماعی‌شان با آمال و رنج‌های خود روبرو هستند، تصمیمات گذشته همچون بار گرانی بر دوششان سنگینی می‌کند و در این میانه روحشان در تلاطم عواقب تصمیمات آتی آن‌ها می‌باشد.

کفش‌های ماهیگیر

در نگاهی به تاریخ سینما به فیلم «کفش‌های ماهیگیر» محصول ۱۹۶۸ با موضوعی تقریباً مشابه برمی‌خوریم، این اثر کلاسیک به کارگردانی «مایکل اندرسون» و بازی هنرپیشه گرانمایه «آنتونی کویین» روایتگر داستان اسقف مؤمن و پاک نهادی است که در دوران تسلط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی به جرم دینداری به مدت بیست سال در قالب یک زندانی به سیبری فرستاده شده، با وساطت واتیکان، او از این رنج طولانی‌مدت رها شده و به اروپای آزاد می‌رود جایی که با پاپ دیدار نموده و به او مقام کاردینالی داده می‌شود، در این میانه جهان در آستانه آغاز جنگ جهانی سوم می‌باشد، قحطی گسترده در چین و عدم امدادرسانی دول شرقی و غربی به این کشور پهناور و پرجمعیت منجر به روی کار آمدن رهبری در این کشور آسیایی شده که راه چاره را در حمله نظامی به سایر کشورها و حتی جنگ با اتحاد جماهیر شوروی یافته است، در این هنگامۀ بلا، به ناگهان خبر درگذشت پاپ همگان را شگفت‌زده می‌سازد، در مراسم انتخاب جانشین که چندین روز به طول می‌انجامد اختلافات مابین مقامات برجسته کلیسا آشکار می‌شود اما در چرخشی معجزه‌وار رأی همگان به سوی این کاردینال رقیق‌القلب جلب شده و او به منصبی می‌رسد که برای خودش و دیگران باورنکردنی است، اصلاحات او بر اساس فطرت پاک و رنج‌هایی که در اثر زیاده‌طلبی و خودرأیی انسان‌هایی همچون خودش بر او وارد شده وی را در مسیری به حرکت وا‌می‌دارد که در آن آینده بشریت بر مصلحت کلیسای تحت رهبری‌اش چیره می‌شود.

«کفش‌های ماهیگیر» در روزگار خودش فیلمی پیشتاز و آینده‌نگر بود که پیش‌بینی انتخاب پاپی با ملیت غیر ایتالیایی را مجدداً مطرح می‌نمود، امری که از زمان انتخاب پاپ آدریان ششم با تبار هلندی در سال ۱۵۲۲ دیگر رخ نداده بود (در عالم واقعیت روی کار آمدن کاردینال اعظم کلیسای لهستان با لقب پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۷۸ این پیش‌بینی را محقق ساخت) و از سوی دیگر چهره جدیدی از این مرجع عالی‌مقام نشان می‌داد که بر ارزش‌های انسانی بیش از رعایت آداب و رسوم خشک چند صد ساله حاکم بر این نهاد مذهبی به‌ویژه در باب دوری جستن از منازعات سیاسی تأکید داشت، جالب اینجاست که پاپ فرانسیس با ملیت آرژانتینی اولین فرد غیراروپایی در تاریخ بعد از گریگوری سوم (متولد سوریه کنونی و عهده‌دار ریاست واتیکان از ۷۳۱ تا ۷۴۱ میلادی) می‌باشد که به مقام رهبری جهان کاتولیک رسیده و شخصیت متفاوت وی از منظر تساهل و تسامح بین الادیانی، نگاه ویژه به حقوق اقلیت‌های جنسی و مذهبی و بحث سقط‌جنین چنان نوگرایانه بوده که برخی از نشریات به او لقب «پاپ هیپی» داده‌اند، او زندگی شخصی‌اش را در ملأعام قرار داده، یک علاقمند متعصب فوتبال و تیم ملی کشورش، یک عاشق رقص تانگو و فردی که آشپزی و صرف غذا در کنار دیگران را بسیار لذت‌بخش می‌داند، کارگردان برزیلی «دو پاپ» از هنرمندان کهنه‌کار و تحسین شده آمریکای جنوبی میباشدکه با فیلم «شهر خدا» در سال ۲۰۰۲ تصویری عریان و بی‌پرده از جوانان ساکن حلبی‌آبادهای اطراف ریو دوژانیروبه جهان عرضه نمود و به‌واسطه آن به شهرتی عالمگیر دست یافت، وی در سال ۲۰۱۹ به‌عنوان بیست و دومین اثر کارنامه هنری‌اش در قالب کارگردان به سراغ فیلم‌نامه گفت‌وگو محوری نوشتۀ «آنتونی مک کارتن» خلاق رفت، کسی که آثار سینمایی مطرحی چون «تاریک‌ترین ساعت»، «تئوری همه چیز» و «راپسودی بوهمین» را نوشته بود، وی با شیوایی و با خلق جملات غنی و پرمعنا توانسته رابطه پیچیده این دو شخصیت بزرگ تاریخی و گذر ایشان از اختلاف‌نظری عمیق به درکی والا و توام با احترام نسبت به یکدیگر و همراهی ایشان در ادامه مسیر زندگی شخصی و مذهبی‌شان را بر صفحه کاغذ بیاورد، گذشتۀ دردناکشان و بار سنگین اتهاماتی که این دو در تمام طول زندگی با آن مواجه بودند نیز نقش پررنگی را در هدایت فیلم‌نامه و جلب‌توجه بینندگان بر عهده دارد، پاپ بندیکت شانزدهم در سن چهارده سالگی به عضویت سازمان جوانان هیتلری پیوست و با شروع جنگ در کارخانه ساخت تانک مشغول به کار شد، او بعدها به نیروی ضدهوایی مونیخ پیوست و بعد از شکست کشورش مدتی را در اردوگاه‌های جنگی متفقین به سر برد و پس از آزادی بود که خسته از جنگ و خشونت‌های دهشت‌بار آن به رویای کودکی‌اش برای عضویت در جامعۀ کلیسایی رجوع کرد و برای همیشه زندگی روحانی را برگزید وی هیچ‌گاه از سایۀ اتهام نازی بودن رهایی نداشت از دیگر سو پاپ فرانسیس در زمان حکومت‌نظامیان در آرژانتین در فاصله سال‌های ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ متهم به همکاری با کودتاگران و عدم تلاش کافی برای آزادی دو تن از کشیشان نهاد مذهبی تحت رهبری وی با نام «فرزندان عیسی» می‌باشد، وی حتی به جرم این اتهام سالیان طولانی به منطقه دور افتاده «کوردوبا» در کشورش تبعید شده بود جایی که زمینه‌ساز تغییرات شخصیتی وی و نگاه چندوجهی او در آینده شد، امری که در گذر زمان او را به محبوب‌ترین مقام مذهبی کشورش تبدیل نمود، فیلم برای نمایش چهرۀ انسانی و واقعی از این دو شخصیت مهم تاریخ معاصر از هنرنمایی استثنایی «سر آنتونی هاپکینز» در نقش پاپ کهنسال و متعصب آلمانی و «جاناتان پرایس» در نقش جایگزین آیندۀ وی با دیدگاهی آزاداندیش و امیدوار به انسانیت بهره می‌برد، بازی‌های خارق‌العاده این دو چنان بیننده را در داستان غرق می‌کند که گذر زمان را حس نخواهد کرد.

استفاده بجا از جزییات رفتاری برای نمایش دادن خصوصیات اخلاقی و عدم استفاده از گفتارهای مفصل از نقاط قوت اثر می‌باشد، به‌عنوان مثال اولین دیدار این دو شخصیت در باغ اقامتگاه تابستانی پاپ رخ می‌دهد، در فاصله زمانی کوتاه انتظار تا دیدار مشخص می‌گردد که کاردینال برگولیو در محوطه گردشی نموده و با یکی از باغبانان بحثی شیرین درباره کیفیت گل و گیاه داشته که عملاً منجر به تقدیم شدن دسته‌ای از قلمه‌های گیاه به او از طرف این کارمند خرده پای واتیکان می‌شود و این در حالی است که پاپ کهنسال اصلاً در بخش‌هایی از باغ پس از چندین سال اقامت قدم نزده و محیط برایش بیگانه است! از سوی دیگر در زمان صرف شام مشخص می‌گردد که پاپ غذای همیشگی خود را برای مهمانش نیز سفارش داده، سوپی آلمانی با دستور پخت اختصاصی مادرش، وی خوراکش را به تنهایی صرف می‌کند در حالی که «برگولیو» اصرار بر شام دسته جمعی دارد، این صحنه‌های کوتاه دقیقاً ماهیت درون‌گرا و پایبند به سنت پاپ را در تضاد با روحیه بی‌آلایش و اجتماعی کاردینال آرژانتینی با حداقل گفتار به نمایش می‌گذارد، یا در یکی از صحنه‌های حساس فیلم وقتی که پاپ بندیکت از نیت خود برای استعفا از مقام خود پرده برمی‌دارد آنچه که تغییر رخ داده در طرز فکر وی را بدون هیچ کلامی آشکار می‌سازد موافقت وی با خرید پیتزا از مغازه‌ای معمولی در رم به پیشنهاد «برگولیو» می‌باشد.

در بسیاری از بخش‌های فیلم با ارجاعاتی به گذشته از آنچه که بر این دو رخ داده به صورتی تأثیرگذار آگاه می‌شویم، کارگردان همواره فاصله مابین شخصیت‌های داستان و بیننده را رعایت می‌کند، ما هیچ‌گاه در جایگاه دانای کل نخواهیم نشست، قصه را موجز و چکیده آن‌گونه که حوصله سر بر نباشد برایمان روایت می‌کند و به ما اجازه می‌دهد در آرامش به داستان شیرینی که همچون پچ‌پچ‌های درگوشی مادربزرگ‌ها پر از اسرار آشکار و نهان بسیار است گوش فرا دهیم، از دیگر عوامل زیبایی فیلم توجه دقیق به چگونگی اجرای مراسم پنهان واتیکان در خصوص انتخاب پاپ جدید می‌باشد که علیرغم اطلاع از فرجام کار همچنان شما را مشتاق و نگران به همراه خود می‌کشاند.

در این میانه اضطراب، بیم و امید تماشای اثری که در آن راه رفتن دو پیرمرد و گپ و گفت آنان بدون هیچ هیجان یا صحنۀ انفجار و در عدم وجود هنرپیشگان زیبارو و یا موسیقی متن پر از هیاهو، باز هم دیدنی و دلبرانه باشد، امری باورنکردنی است که این فیلم به شایستگی از عهده‌اش برآمده، شیرینی صحنه‌های پایانی فیلم تا زمانی بسیار در کامتان خواهد بود، تجربه تماشای این اثر هنری قابل‌احترام را به همۀ علاقمندان به‌ویژه پیران و جوانانی که در زندگی خود سردرگمِ یافتن معنایی هستند پیشنهاد می‌کنم.

فلسفه نباف برایم از زندگی...

ملیحه سیستانی
ملیحه سیستانی
فلسفه نباف برایم از زندگی...

من فقط می‌دانم انسان برای امنیت و آرامش کوشیده، جنگیده، کشته شده و لابد انسان دیگری را هم کشته...

.

من هم همین‌ها را خواستم همیشه

من در چار دیواری خانۀ کوچکم همین‌ها را خواستم.

در آشپزخانه‌ام وقتی کتلت سرخ می‌کردم... وقتی سبزی‌ها را با دقت می‌شستم... وقتی روی اجاق نان گرم می‌کردم...وقتی بچه‌هایم آرام جلوی تلویزیون نشسته بودند و باب اسفنجی زرد و شاد و خنگ را تماشا می‌کردند و می‌خندیدند و از اخبار جنگ و بمباران و ترور و... چیزی نمی‌شنیدند، نمی‌دانستند...

آرامششان مادر بود و امنیتشان بازگشت پدر به خانه...

من هم همین‌ها را خواستم همیشه از وقتی که خیلی کوچک بودم نمی‌دانم چقدر کوچک، نمی‌دانم چند سالگی...

تو هم همین‌ها را خواستی، فقط لابد جهانت بزرگتر بود. وسیع بود. مرز نداشت شاید...

خواسته‌مان یکی بود

این وسط تو عشق هم خواستی

ثروت هم خواستی

خانواده هم خواستی

جایگاه هم خواستی در شغلت تحصیلت یا هرچیز دیگری

ولی من در همان گوشه دنج کوچکم جایی در جهان بزرگ تو، منتهای آرزویم این بود، آسیب نبینم، رنج نکشم، خودم و بعدها تکه‌های وجودم، جگرگوشه‌هایم...

.

من برنامه‌ای برای دگرگون کردن جهان نداشتم.

همین‌قدر که روزهای بهتری بسازم برای آدم‌های زندگی‌ام که کم هم نبودند ...

اما خب کم شدند... سال‌ها، روزها، عوض شدند، عوض نشدم. رفتند...آن‌ها را هم که دو دل بودند راهی کردم که بروند...

بی‌رحم نبودم یا سرد...من می‌خواستم بال پرواز باشم نه قفس... من فقط می‌خواستم زمستان سرد باشد شال ببافم. کلاه ببافم.

تابستان کتاب بخوانم، کنار گلدان ناز یخی، شربت سکنجبین، باد بوزد توت‌ها بریزند، باد بوزد گل‌های انار بی‌قرار شوند، باد بوزد بگویم: آی خنک شدیم...

تمنای دیگری نداشتم...

من می‌خواستم...

نه من هم عوض شده‌ام... کاش بشود بنویسم چه می‌خواهم...

من می‌خواهم زمستان باشد، سرد باشد، برف ببارد، شال و کلاه بپوشی، چای لب‌سوز قندپهلو بنوشی، بگویی: آی گرم شدیم... .