دبیر بخش موسیقی
https://srmshq.ir/qe4awb
جایی خوانده بودم که استاد علیاصغر بهاری گاهی سیگار بر لَب کمانچه میکشیدند. آنقدر نرم و لطیف که سیگار مابین لبان استاد خاکستر میشد و بر زمین نمیافتاد. چشم باز کنند و ببینند حالا چه خبر است:
کمانچهکِشها اکثراً کمانچهکُش شدهاند و سازنوازان دیگر ساززن. بعضی از آلات هم مثل دَف، انگار برای کتک خوردن آفریده شدهاند. چنان ضرباتی به آنها وارد میشود که انگار با آن پدرکُشتگی دارند. شاید هنرمندان واقعاً بیتقصیرند. آشفتهاند. عصبیاند. وقتی ذهنت آرام نیست نمیتوانی آرام بنوازی. دیگر نمونه زخمههای آسمانی عبادی را نمیشنویم. صدایی به لطافت بنان و شهیدی هم. داد زدن بیداد میکند. کاش کسی بیاید. گوشمان را بگیرد و بگوید: چه خبر است؟ آرام...آرام
https://srmshq.ir/imphd3
گفتوگو با وحید تاج؛ خواننده
در بحران کرونا موسیقی تسلابخش مردم و کادر درمان شد
***
وحید تاج متولد آبان ۱۳۶۲ در دزفول و فرزند علیرضا تاج از هنرمندان ردیفشناس آواز این شهر است. تاج، لیسانس موسیقی و فوقلیسانس آهنگسازی دارد. آواز را از کودکی آغاز کرده و از شاگردان حمیدرضا نوربخش، مظفر شفیعی، کریم صالحعظیمی و محمدرضا شجریان بوده است. او تجربۀ اجرا در ارکستر ملی به همراه فرهاد فخرالدینی و همچنین همکاری با فریدون شهبازیان و حمید متبسم را داشته و در حال حاضر مشغول همکاری با کیوان ساکت است. تاج، در دوران قرنطینه یک کنسرت بدون حضور تماشاگر در تالار وحدت اجرا کرد و تجربۀ چند اجرای خانگی را دارد.او میگوید که اجرا در مقابل صندلیهای خالی حس غریبی داشته اما خوشحال است از اینکه میلیونها نفر آن اجرا را دیدهاند بهخصوص کسانی که تا به حال به هر دلیلی نمیتوانستند در کنسرتها حضور داشته باشند. وحید تاج، خوانندۀ نخستین کنسرت ارکستر ملی خواجوی کرمانی بود که در تاریخ بیستم مردادماه در مجموعۀ کاروانسرای گنجعلیخان کرمان، اجرا و در فضای مجازی منتشر شد. در سفری که تاج به کرمان داشت، گفتوگویی با او داشتم و از حال و روز موسیقی در این روزهای کرونازده پرسیدم، مشکلاتی که در آموزش آنلاین موسیقی با آنها برخورد داشته و تجربۀ کنسرت آنلاین و اجراهای خانگی. این گفتوگو با حضور عطا نویدی، پژوهشگر موسیقی و از دوستان نزدیک وحید تاج انجام شد.
از سابقه ساز و آوازتان بگویید؛ از چه سنی آواز را آغاز کردید؟ نزد چه اساتیدی درس گرفتید؟
پدر و خانوادۀ پدریام صدای خوشی دارند و مادرم همیشه مشوقم بودند. پدرم از خوانندگان شهر دزفول و از معلمان موسیقی، آواز و ردیف این شهر هستند. در منزل ما همیشه صدای اساتید بزرگی همچون شجریان، گلپایگانی، ایرج، بنان و ادیب خوانساری شنیده میشد. از دوران بچگی، شب و روز من با این صداها سپری میشد و گوشم پر از نغمات بزرگان موسیقی بود. از همان زمان پدرم متوجه علاقۀ من به موسیقی و آواز شد.
پدرم و دوستانش محفل ساز و آواز و شبنشینیهایی در خانۀ ما داشتند. پدرم میگوید وقتی حدود دو سال داشتم، میرفتم پشت در اتاق و هر چه آنها میخواندند، من هم میخواندم. از سه سالگی، پدرم شروع به آموزش غیرمستقیم آواز به من کرد. نوارکاستهایی دارم که مشخص است در حال بازی بودهام، پدرم یک میکروفون کنارم گذاشته، خودش میخواند و من تکرار میکنم، بعدها صدای خودش را حذف کرده و فقط صدای من باقی مانده. یادم هست اولین چیزهایی که خواندم، آوازهایی از استاد شجریان و تصنیفهای استاد شهرام ناظری بود. همینطور که بزرگتر میشدم پدرم به همان شیوه، آواز در دستگاههای مختلف مثل کرشمۀ شور و کُرد بیات را با من کار میکرد و من ناخودآگاه یک ردیف را یاد میگرفتم. اینها از سه سالگی در ذهن من مانده است. هنوز گاهی ممکن است چیزی یادم برود، اما آموزشهای پدرم از آن دوران به دادم میرسد. برای مثال کلید «کرشمۀ شور» از همان سه سالگی در ذهن من رقم خورده و اگر جایی میخواستم کرشمه بخوانم، شعری را بر همان وزن پیدا میکردم و این ملودی را روی آن میگذاشتم.
اولین استادم پدرم بودند و الآن هم خیلی از راهنماییهایشان استفاده میکنم. پدرم در چندین هنر توانمند است ازجمله آوازخوانی، خوشنویسی، شاعری، نقاشی و داستانسرایی. گاهی پیش آمده که ملودی کاری را ساخته و برایشان فرستادم در کمتر از یک ساعت روی آن ملودی، کلام گذاشتند، کلام موزون و موقر. بارها برای بزرگانی مثل استاد شجریان شعرهایی گفتند و من برای استاد خواندم. استاد شجریان دو شعر از پدرم را دیدند و نزد خود نگه داشتند گفتم اجازه دهید بگویم پدرم با خط خوش بنویسند، گفتند نه، اینقدر این شعر روان و خوب است که میخواهم آن را روی همین کاغذ داشته باشم. یک بار در محفلی برای استاد شفیعیکدکنی شعری گفتند که استاد خیلی آن شعر را دوست داشتند و در مستندی که از ایشان در حال ساخت است این اتفاق به تصویر کشیده شده است. پدرم نقاش و ملودیساز بسیار خوب، دبیر هنر و قصهپرداز توانمندی هستند. گاهی که در خوانش یک آواز مشکل دارم، از ایشان سؤال میکنم چون پدرم در زمینۀ ردیف متبحر هستند. برای دانشگاه در دو رشتۀ تربیتمعلم شیراز و موسیقی دانشگاه سورۀ تهران قبول شدم؛ مردد بودم، اگر میرفتم تربیتمعلم هم از سربازی معاف بودم و هم در حین تحصیل حقوقی داشتم؛ اما برای رشتۀ موسیقی باید میآمدم تهران و خرج تحصیل و خوابگاهم را خودم میدادم، سربازی هم باید میرفتم. پدرم با وجودی که خودش معلم بود، به من گفت برو همان موسیقی که به آن علاقه داری را بخوان. قبل از شروع دانشگاه، در سفری که به تهران داشتیم، یک روز در میدان بهارستان، تابلوی آموزشگاه «عارف» به سرپرستی پرویز مشکاتیان را دیدم و نام اساتیدی چون علی جهاندار، حمیدرضا نوربخش، مظفر شفیعی و داریوش پیرنیاکان؛ من با دیدن این اسامی از خود بیخود شدم. همان روز به آموزشگاه زنگ زدم و گفتم میخواهم در کلاس یکی از آقایان علی جهاندار، حمیدرضا نوربخش یا مظفر شفیعی شرکت کنم. گفتند فعلاً کلاسهای آقای نوربخش برگزار میشود. با شرکت در کلاسهای استاد نوربخش، فصل دیگری در زندگی من آغاز شد. یک دورۀ صداسازی با استاد نوربخش کار کردم. بعد از آن در خدمت استاد مظفر شفیعی بودم. بعد هم وارد دانشگاه و رشتۀ موسیقی شدم و ردیف را نزد استاد کریم صالحعظیمی کار کردم. پس از آن هم از سال ۸۴ تا ۹۳ در خدمت استاد شجریان بودم.
در زمینۀ ساز و نوازندگی چه تجربهای داشتهاید؟ چه سازهایی مینوازید؟
ساز زدن مجال اختصاصی میخواهد و من خیلی برای نوازندگی وقت نگذاشتهام؛ تمرکزم بیشتر روی آواز بوده است. من لیسانس موسیقی و کارشناسارشد آهنگسازی دارم و به همین خاطر با سازها آشنا هستم. سازشناسی سازهای ایرانی و جهانی را مفصل خواندهام و خودم سهتار و کمانچه مینوازم. جالب است این را بگویم که در اولین ترم دانشگاه، درسهای موسیقی خیلی برایم سخت بود، فقط آواز بلد بودم و از دانش موسیقی خیلی نمیدانستم. ترم اول خیلی به من سخت گذشت، اما در ادامه آنقدر با اشتیاق درسها را خواندم و سولفژ و نتخوانیام را تقویت کردم که با نمرۀ اول و معدل ۱۹.۳۰ فارغالتحصیل شدم و بدون کنکور وارد دورۀ کارشناسیارشد شدم. در کارشناسیارشد هم ترم اول خیلی سخت بود، باید آثار بتهوون و باخ را تجزیه و تحلیل میکردیم، اما از ترم دوم با علاقه ادامه دادم.
با چه گروههایی کار کرده اید، در حال حاضر با چه گروهی همکاری دارید؟
آن زمان که دزفول بودم کارم را از گروهای کوچک موسیقی شروع کردم. اولین گروهی که بهطور جدی در آن کار کردم مربوط به دوران دانشجوییام بود. اسم خاصی نداشت، گروه همنوازان بود؛ آرش کامور، نوازندۀ کمانچۀ آن گروه بود، رهام سبحانی تار و مسعود انتظاری سنتورمینواختند. اولین کنسرت ما در دانشگاه سوره و روز دانشجو برگزار شد؛ من در حال اجرا بودم که دیدم آقایی با هیبت بسیار آراسته وارد شد، استاد هوشنگ ابتهاج بودند؛ فکر کردم دارم خواب میبینم؛ دکتر شفیعیکدکنی هم حضور داشتند. آنقدر شلوغ بود که تعدادی از دانشجویان روی زمین نشسته بودند؛ این اولین کنسرت من بود که بهصورت رسمی در تهران برگزار شد؛ بعد از آن با گروههای زیادی کار کردم ازجمله با آقایان مسعود شعاری و مجید درخشانی. حدود سه سال هم در کنار اردشیر کامکار آواز خواندم. با استاد فرهاد فخرالدینی نیز در ارکستر ملی اجرا کردهام. همچنین با استاد فریدون شهبازیان و استاد حمید متبسم همکاری داشتم و اکنون سالهاست با استاد کیوان ساکت مشغول فعالیت هستم.
از ارکستر ملی خواجوی کرمانی بگویید؛ همۀ نوازندگان این ارکستر از هنرمندان کرمانی هستند؟ سطح کار اعضای گروه را چطور میبینید؟
ارکستر خواجوی کرمانی بر پایۀ سازهای ایرانی است و از حدود ۵۰ نفر نوازندۀ ساز ایرانی تشکیل شده، قطعاتی هم که اجرا میشود در دستگاههای موسیقی ایرانی است. حدود ۹۰ درصد نوازندگان ارکستر خواجو، کرمانی هستند و این اتفاق بسیار خوبی است. یکی از رسالتهای ما که در تهران فعالیت میکنیم، کمک کردن به همکاران خودمان در شهرستانهاست و این همیشه یکی از دغدغههایم بوده؛ هنرمندانی هستند که خیلی خوب ساز میزنند، اما شرایط و امکانات کافی برای پیشرفت ندارند. اکثر نوازندگان ارکستر خواجو میانگین سنی ۲۵ سال دارند، باید به این افراد بها داده شود. زمانی که فراغت بیشتری داشتم گاهی برای تدریس آواز بهصورت هفتهای به برخی شهرها ازجمله اهواز، یزد و اصفهان میرفتم؛ اما الآن بیشتر اجرا دارم. دوست دارم با جوانهای بااستعدادی که امکانات و شرایط ارائه کار و دیده شدن را ندارند، کنسرت برگزار کنم و این کار را با افتخار انجام میدهم. در مورد هنرمندان خوب کرمانی هم افتخار دارم که در کنارشان هستم. هنرمندان کرمانی ارکستر خواجو، هنرمندان قابلی هستند و این ارکستر تجربۀ خوبی برای آنهاست.
...
عکس: مژده مؤذنزاده
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و سوم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
https://srmshq.ir/5dxu0o
گفتمانی صمیمی در مورد خشونت موسیقایی
***
متن زیر ماحصل گفتوگویی صمیمی و دوطرفه در مورد خشونت در موسیقی است که بین من و مسعود نکویی با دو سبک متفاوت موسیقی و مسلماً دو منظر جداگانه، انجام شده است.گفتمانی بدون طراحی و بداهه که کاملا مبتنی بر دیدگاههای شخصی دو طرف است. باشد که قبول افتد.
توحیدی: برای شروع صحبت بد نیست به صوت یعنی ذات تمامی نغمات اشاره کنیم. آیا صوت میتواند خشونتزا باشد؟ از نوفهها یا همان صداهای غیر موسیقایی شروع میکنیم. برای مثال صدای بوق اتومبیل، صدای جاروبرقی یا صدای دریل. این صداها میتوانند باعث سلب آرامش و ایجاد خشونت شوند. من معتقدم با ترکیب هوشمند همین نوفههای بهظاهر خشن میتوان صدای موسیقایی تولید کرد.
• نکویی: بله. کاملاً موافقم. در دوران تحصیلم در دانشگاه روی مبحث فیزیک صوت هم کار کردهام و حتی موضوع یکی از پایاننامههای من بود. نوفهها بهعنوان اصوات نامعین و اصواتی که سیکل منظم موسیقایی ندارند نهتنها در ابزارهای غیر موسیقایی بلکه در بعضی از سازهای موسیقی قابل شنیدن هستند. برای مثال در بیشتر سازهای کوبهای که طرفداران زیادی هم دارند. وقتی یک نوازنده دف حلقههای ساز را بهشدت مرتعش میکند و ضربههای آکسان داری به پوست وارد میکند لحظه گیجکنندهای را با نوفهها میسازد و این فضا میتواند صداهای مناسبی را ایجاد نماید که برای شنونده دلپذیر باشد و یا حتی برعکس باعث ناخشنودی وی گردد. کجاست که این نوفهها ارزش موسیقایی پیدا میکنند؟ باید گفت این صداها در بستر زمان و لحظه مناسب است که دارای کیفیت هنری و شنیداری میشوند؛ یعنی با رعایت ایقاع و وزن در لحظه درست میتوان بهترین بهره را از نوفهها برد. موضوع بعد در بحث اصوات، مبحث تضاد در موسیقی است. نظر شما در مورد تضاد چیست؟ نه فقط ازنقطهنظر ریتم بلکه در چهارچوب علم ترکیب اصوات و هارمونی و کنتر پوان. آیا چند صدا که به صورت عمودی در یک لحظه شنیده میشوند میتواند خشونتزا باشند؟
توحیدی: نوع حسی که به شنونده القاء میشود در وهله نخست به نوع چیدمان اصوات و هارمونی بستگی دارد که توسط آهنگساز تدوین شده است. این چیدمان میتواند حسهای مختلفی را در شنونده ایجاد کند. میتواند باعث ایجاد لذت و آرامش گردد و برعکس میتواند باعث حس برانگیختگی و خشونت و یا انواع حالتهای دیگر شود. این نکته هم مهم است که یک ملودی هیچوقت نمیتواند یک حس مشخصی را القاء نماید و امکان دارد در مخاطبان مختلف نتیجه یکسان نباشد.
• نکویی: یعنی به برداشت شنونده بستگی دارد؟ مثالی بزنم. در دوره باروک یک نوع آکورد سه صدایی را ناخوشایند مینامیدند و در حال حاضر مورد استفاده واقع میشود. اگر شما به مدت یک هفته هیچ نوع موسیقی را نشنوید و قطعهای با همین آکورد برای شما پخش شود چه حسی از آن میگیرید؟ آیا باعث ایجاد حس خوشایندی در شما میشود یا خیر؟
توحیدی: درست میگویید. همانطور که قبلاً ذکر کردم شرایط خاصی برای ایجاد یک حس از شنیدن یک قطعه وجود دارد. یکی از آنها نوع ملودی است. امکان دارد کسی معتقد باشد بعضی ملودیها اقبال عام دارند و همه از شنیدن آن لذت میبرند در هر شرایطی. ولی من با این نظریه نمیتوانم کاملاً موافق باشم. برای مثال کسی که از شنیدن سنگِ فِرِز قاعدتاً لذت نمیبرد چون صدای گوشخراشی دارد ولی آیا کسی که ابزار کارش سنگ فرز است و صبح تا شب از آن استفاده میکند بهاندازه ما آزار میبیند. مسلماً نه. حتی امکان دارد آنقدر برایش عادی شده باشد که از شنیدن صدای آن هیچ احساس ناخوشایندی نداشته باشد. عکس این قضیه هم میتواند صادق باشد و افرادی از شنیدن یک قطعه زیبای جهانی لذت نبرند. خالق اثر شاید بیشترین تأثیر را در نوع القای یک حس داشته باشد ولی این تمام ماجرا نیست.
• نکویی: یک سؤال دیگر. فرض کنید قرار است یک قطعه موسیقی را بشنوید. در همان لحظه خبر بسیار مسرت بخشی به شما میدهند و یا برعکس خبر بسیار بدی را به شما میدهند؛ و بعد قطعه را پخش میکنند. آیا شما در هر دو موقعیت یک برداشت واحد از قطعه خواهید داشت؟
توحیدی: مسلماً نه. موقعیت و شرایط لحظه که به «آن» مشهور است بسیار تا بسیار در درک یک موقعیت که در اینجا درک یک اثر شنیداری است مؤثر و تعیین کننده است. ممکن است در یک موقعیت زمانی از یک قطعه موسیقی نهایت لذت را ببرید و روز بعد تحمل شنیدن همان قطعه را نداشته باشید. نمیدانم شما در مورد کودتا برعلیه مانوئل نوریهگا رهبر سابق پاناما چیزی شنیدهاید یا نه. وقتی پاناما در ۱۹۸۹ اشغال شد این شخص به سفارت واتیکان پناهنده شد. سربازان آمریکایی برای اینکه مانع شنیده شدن مکالمات نمایندگان آمریکا با نمایندگان سفارت شوند تا خبرنگاران نتوانند آنها را شنود کنند از بلندگو موسیقی راک پخش کردند. بعد به این فکر افتادند که از همین موسیقی برای فشار روانی بر نوریهگا استفاده کنند و با پخش بیستوچهار ساعته این موسیقی باعث شدند نوریهگا تحمل خود را از دست بدهد و خود را به سربازان آمریکایی تحویل بدهد. بعد از این تجربه استفاده از موسیقی برای شکنجه روحی و گرفتن اعترافات رایج شد؛ یعنی شنیدن متوالی یک قطعه خوشایند موسیقی میتواند باعث ایجاد ناخوشایندی و عذاب در انسان شود. این مسئله فقط در هنر و موسیقی مصداق ندارد شما اگر مجبور باشید یک ماه متوالی غذای مورد علاقهتان را میل کنید از آن زده و متنفر میشوید.
• نکویی: همانگونه که اطلاع دارید گیتار الکتریک با افکتهای متنوع میتواند اصوات بسیاری را تقلید کند. حتی اصوات ناخوشایند و ما شاهد اجرای این اصوات در دامنه وسیعی هستیم و جالب اینکه اکثر نسل جوان ما این اصوات خشن و نامتعارف را میپسندند و بهنوعی خشونت نهفته در آن را میستایند. دلیل این مسئله چیست؟
توحیدی: من هم معتقدم خشونت انکارکردنی نیست و چون وجود دارد باید منعکس شود. بهطورکلی من به این نظریه که هنر امری است زیبا معتقد نیستم. یک اثر هنری میتواند زشتی و پلیدی را منعکس کند. هنر محدود و محصور در هیچ تعریف و قالبی نیست. نمیتوان در هنر فقط زیباییها را به تصویر کشید و سایر موجودیتها را انکار کرد و نادیده گرفت. تفاوت هنر امروز با هنر گذشته در همین عامل است. در هنر امروز همه چیز به نمایش درمیآید و لحاظ میشود حتی اگر زننده و ناخوشایند و هنجارشکن باشد.
• نکویی: من حرف شما را تأیید میکنم. در جنگ جهانی دوم دیسک جاکی یا همان دی جی در یک سربازخانه آلمانی شکل گرفت و سربازان با چکمههایشان روی میزهای فلزی ضربه میزدند و به همراه خواندن اشعار حماسی حس موسیقایی و حماسی وصفناپذیری را به وجود میآوردند که باعث پیشروی بیشتر آنها در میدان جنگ شد. من معتقدم برای اینکه حس هیجان و حماسه را در کسی ایجاد کنیم باید چند عامل را در نظر بگیریم. نخست استفاده از نغماتی که حس برانگیختگی را القاء کند دوم ولوم بالای موسیقی بهاضافه استفاده از اَکسنتها و ترکیبها و تضادها و همزمانی آنها برای خلق حسی حماسی در شنونده. نظر شما روی ولوم و قدرت صدا چیست؟
توحیدی: میزان ولوم میتواند در حس شنونده تأثیرگذار باشد. شنیدن یک قطعه با ولوم پایین میتواند حس متفاوتی نسبت به شنیدن آن با ولوم بالاتر در شنونده ایجاد نماید.
چقدر مخاطب در ایجاد این حس مؤثر است و چقدر تولید کننده؟
من مطمئن هستم همه ما بارها شاهد این بودهایم که جوانان امروزی در اتومبیل موسیقیهای خاصی را با ولوم بسیار بالا میشنوند که برای ما بسیار منزجر کننده است. دلیل این امر تفاوت در نوع احساسات ماست. او در رده سنی مختلفی نسبت به ماست و هیجانات درونی او با ما متفاوت است. حتی ایدئولوژی و خواستههای او با ما متفاوت است. او از موسیقی علاوه بر عامل لذت بهعنوان عامل اعتراض به شرایطش استفاده میکند. شما بهتر میدانید که عامل به وجود آمدن خیلی از ژانرها و سبکهای موسیقی اعتراض بوده است.
• نکویی: من معتقدم آن جوان چون بستر دیگری برای اعتراض ندارد از موسیقی استفاده میکند. او با پخش این موسیقی بر سر جامعه فریاد میزند که مرا محدود نکنید. مثل گروه پینکفلوید در مجموعه دِوال که باعث شکلگیری اعتراضات مدرسهای شد و جوانان جرئت اظهار وجود و ابراز خواستههایشان را پیدا کردند و این جریانسازی که حدود هفتاد سال از آن میگذرد به اوج خود رسیده است. از این مسئله که بگذریم شما معتقدید که سلیقه جوانان امروزی از صداهای طبیعی به سمت صداهای نامتعارف کشیده شده است؟
توحیدی: من اعتقاد دارم که اکثر آنها اصلاً صداهای طبیعی را نمیشنوند؛ سالهای سال است که طبیعتگردی میکنم و علاوه بر لذت بصری از اصوات طبیعی هم لذت میبرم و حتی صداهای محیطهای مختلف را ضبط میکنم و شبها موقع استراحت به آنها گوش میدهم و در خیلی موارد خودم را در آن محیط احساس میکنم. حتی در بعضی محیطها که هیچ صدایی شنیده نمیشود سکوت منطقه را ضبط میکنم برای یادآوری. با گروههای زیادی طبیعتگردی کردهام که اکثر آنها را جوانان تشکیل میدادهاند. نکته تأسفبرانگیز این است که اکثر آنها با هندزفری و یا اسپیکر به موسیقی مورد علاقه خودشان گوش میدهند و هیچ توجهی به موسیقی طبیعت ندارند.
• نکویی: متأسفانه اکثر جوانها، جوانهای کپسولی هستند و این کپسول سلول و حریم آنهاست و در این حریم یک دنیای جدید برای خود متصور شدهاند. من با این قشر زیاد صحبت میکنم. بیشتر آنها طرفدار موسیقی رپ و نوع جدیدی به نام تِرَپ هستند. موسیقی آنها دارد به هجو متمایل میشود. پازلهای آماده صوتی فریژین و مُدال. الگوی آنها به صورتی است که حتی همراهیکنندههای ملودی یکنواخت و آماده است. موسیقی سَرد و بُلو. این موسیقی آنها را اغناء میکند. سطح موسیقی آنها از رپ، ترپ، آنرویک و حتی راک در تغییر است و جالب که این موسیقیها از طغیان آنها جلوگیری میکند. چیزی که مثلاً در دهههای چهل و پنجاه و یا حتی شصت وجود نداشت. آیا موافق هستید که رسالت امروز ما آشنایی دادن این نسل با موسیقی فاخر است؟
...
عکس: مژده مؤذنزاده
...
*متن کامل این مطلب در شماره چهل و سوم ماهنامه سرمشق منتشر شده است.
https://srmshq.ir/qvnb28
اولین آموزۀ هنر موسیقی بیان احساس و اندیشه با صداهاست که برای بسیاری این تعریف آشنا است، اما در یک گذر زمان چند ساله و با نگاهی به شنیدههای موسیقایی سالهای اخیر کمتر نشانی از احساس و اندیشه در آن یافت میشود. بخش عمدهای از آثار تولیدی سالهای اخیر به هنری پرداخته است که از درون تغییرات غیرقابل تصوری را به خود دیده است، در واقع هر چه از ذهن مؤلفین موسیقی گذر کرده تبدیل به یک اثر شده و در بازار فروش و با روشهای جذب مخاطب و بازاریابیهای متفاوت به مخاطبین تزریق شده است. اینکه فروش میلیونی و میلیاردی برخی آثار در قالب آلبوم و کنسرت از چه تفکری برمیخیزد خودش جای ساعتها و روزها کنکاش و تفکر دارد؛ اما مؤلفین این آثار نیز ذهنشان از نوعی پراکندگی و عدم آرامش سرچشمه گرفته که ریشهاش در روزهای ناآرامی است که خودشان سپری کردهاند، البته لازم به بیان است که دانستن این موضوع ارائۀ هیچ هنر بیریشه و ساختاری را تأیید و تثبیت نمیکند. نیاز به شنیدن نغمههای آرام سالهاست که به فراموشی سپرده شده و منابع شنیداری بسیاری از مردمان بهطور ناخودآگاه و بر پایۀ تبلیغات و ارائۀ گستردهای که در صفحات مجازی صورت میپذیرد به سمت موسیقیهای ناآرامی رفته که حتی کوچکترین ساختارهای یک موسیقی درست را ندارند. اگر اساتید و بزرگان موسیقی دهههای پیش در وضعیت کنونی میزیستند شاید ایشان هم نمیتوانستند بدون اتکا و اتصال به بازاریابان، دلالان هنر و مراکز مافیای فروش، دوام هنری بالایی داشته باشند. در حال حاضر هم بسیاری از هنرمندان جوان و پیشکسوت به دلیل دوری از فضاهای مجازی، خواسته و ناخواسته تنها به ارتقای هنرشان و پرورش هنرجو میپردازند؛ و این یکی از دلایلی است که سبب حضور بیشتر و رشد گستردۀ هنرمندانی میشود که با وجود موسیقی بیاصل و نسبی که ارائه میدهند به مانند یک جنس تاریخمصرفدار در دست تهیهکنندگان میچرخند و در نهایت این مخاطب عام است که ذائقۀ شنیداریاش از بنیانی سرچشمه میگیرد که ریشهاش ویران و فاسد است. آنچه از موسیقی ساخته و پرداخته شدۀ امروز میشنویم تأثیر و رخنهاش در مخاطب دو تأثیر متفاوت دارد که یکی بنیانش دلهره، اضطراب و تشنج است و دیگری غم و رنج نهفتهای است که القای انرژیهای منفی را به همراه دارد. آسیبشناسیاش پیچیده است اما باید به پردازنده و مؤلف این آثار رجوع کرد که با کمی شناخت از ایشان بسیاری از این مسیر شناخت طی میشود. هنر ارتباطش را با رخدادهای اجتماعی، رویدادهای تاریخی و دیگر عواملی که مردمان یک جامعه تحت تأثیر آن رفتارها، شیوههای زیستن و تفکرشان تغییر میکند همواره حفظ میکند، اما اینکه رسالت یک هنرمند در قبال رخدادهای اجتماعی و بیانش با هنر چه اندازه است جای مجال بیشتر و مستقلی را میطلبد.
آنچه که از هنر بزرگان موسیقی میشنیدیم نغمهها و آواهایی مانا با ساختار درست، دارای استحکام و قدرت نفوذ بالا در ذهن مخاطب خاص و عام بود. بخش بزرگ و والا مرتبهای از فرهنگ و هنر ایران ریشه در ساختارهایی دارد که شوربختانه امروزه کمتر دیده و شنیده میشوند، موسیقی نواحی مختلف ایران سرشار از داشتههایی است که میتوان هیچ زمان از نوشیدنش سرشار نشد. هنر بلندمرتبهای که آواهای روان، عمیق، قابل تفکر و معنوی را در خود جای داده است در نواحی گوناگون با ریشهها، ساختار، بنیان و حالات مختلف قابل شنود و بررسی است. بخش بزرگی از تاریخ سرزمین ما نیز در موسیقی مقامی نهفته است. این موسیقی باید در روح و جان جای بگیرد، همدم لحظهها باشد و با آن زندگی کرد، همانطور که این موسیقی با زندگی و فراز و فرودهایش در بین مردمان مختلف شکل گرفته است. ملودیهای ساده و روانی که به زیبایی ساخته و پرداخته میشده و در کنار بهره از اشعاری که توسط شاعران فرهیخته و صاحبقلم سروده و یا انتخاب میشده ترکیبی بینظیر و مانا را خلق کرده است. در این کنار همدلی و همنوازی نوازندگان بهعنوان یک ویژگی ایدهآل نیز بر زیبایی اثر میافزود. میتوان اقرار کرد که هنوز هم برای شنیدن یک اثر خوب باید به نمونۀ این آثار و یا ساختههای اساتید سالهای گذشته رجوع کرد.
در موسیقی کنونی سمت و سوی نگاه آهنگسازان، نوازندگان و شاعران تغییر کرده، از آرامش خبری نیست، نوعی تشنج، اضطراب، بیحوصلگی، خشونت و خودنمایی در موسیقی یافت میشود.
راه اشتباه در بیان و ارائۀ هنر اینگونه پیش میرود که هر چه مخاطب با هر سلیقهای بخواهد آهنگساز مینویسد و نوازنده و خواننده اجرا میکند. اگر هنر شفاف باشد و بازتاب درستی از حالات مختلف، رخدادهای اجتماعی و دیگر عوامل تأثیرگذار محیطی باشد با دادههای صحیح میتوان انتقالش داد. در هر دورهای از موسیقی ایران و غرب، هنرمندان متعهد به هنرشان بهنوعی توانستهاند آنچه را که احساس میکردند با تصویرسازیهای مختلف در تاریخ ثبت کنند، هر حالتی را میتوان با شناخت مباحث تئوری، ابزار صحیح و بیان زیباشناسانه به مخاطب خاص و عام انتقال داد که امروزه از تمام حالات مختلف تنها خشونت، اضطراب، تشنج و دلهره دیده میشود که آن هم از ذهن مؤلفینش برمیخیزد. در بیشتر آثار تولید شده دیگر از ساختارهای علمی آهنگسازی، اهمیت به حال و احساس و توجه به مقولۀ زیباشناسی خبری نیست، سواد ادبیات و دانش شعری بسیار پایینی را از آهنگسازان کنونی شاهدیم که نمونهاش در پیوندهای شعر و موسیقی زیاد است. در نوازندگی برخی هنرمندان نیز نکات عجیب و متفاوتی یافت میشود، اهمیت بیش از حد به افکتهای صحنهای، اداهای نوازندگی، نمایش تصنعی احساس و توجه بیش از حد برای راضی نگه داشتن همۀ اقشار جامعه بیش از حد مخاطب خاص را اذیت میکند و تفکری را پیش میآورد که چه بر سر تفکر این نوازندگان آمده که اینقدر تمرکز بر اجرای نمایش سیرگونه در صحنههای اجرا دارند، به جای توجه به اصل و اساس موسیقی فقط برای خوش آمدن مخاطب چهها که نمیسازند و چههاکه نمیخوانند. خشونت پنهان و ذهنی بسیاری از هنرمندان در موسیقیشان پیداست، ذهن پرخاشگر و پرتشنج و مضطرب نمیتواند موسیقی آرامبخش بسازد و بخواند. نکتۀ بسیار مهم در مورد بررسی آثار آهنگسازان نبود منتقد جدی است که تمیز مناسبی میان خوب و بد داشته باشد، از دیدگاه دیگر بتسازی از هنرمندانی که اتفاقاً بسیار جای نقد و بررسی دارند راه را برای منتقدان بسته است. بزرگنمایی و تعاریف اغراقآمیزی صورت میگیرد که نشان از ذهن بستۀ مخاطبین خاص و عام دارد و اصولاً هیچ نقدی از سمت هنرمند و طرفدارانش پذیرفته نیست. این نوع خشم متقابل در ذهن برخی مخاطبین نیز وجود دارد که حتی تحمل خواندن و شنیدن هیچ کاستی از سمت هیچ مؤلفی را ندارد. عدم وجود فرهنگ نقد و نقدپذیری در بسیاری از جوامع دیده میشود که برای درمانش باید بستری مناسب در گذر زمان ساخته شود، هنرمندان بسیاری باید قلم به دست بگیرند و به دور از هرگونه جبههگیری نقدهای منصفانه و منطقی را به انجام برسانند. ساختارهای بنیادین موسیقی در ذهن مؤلفان باید تصحیح شود و بازنگری دوبارهای برای آن در نظر گرفته شود تا بیش از این هیاهویی که به نام موسیقی میشنویم شنیده نشود. عوامل دیگری هم در این تنشهای پرآوا تأثیر بسیار دارد که از آن جمله گوشهگیری بسیاری از هنرمندان بزرگ است، گاهی به نشانۀ اعتراض، گاهی نبود تمایل و انگیزه و گاهی رانده شدنشان توسط جمعی دیگر است که در هر صورت آسیبش به مخاطب و حتی فرهنگ و هنر یک دوره از تاریخ موسیقی منجر میشود. از طرفی هنرمندان جوان و استعدادهایی نیز وجود دارند که آثارشان بسیاری از فاکتورهای مهم و اساسی یک هنر قابلقبول را در خود جای داده است اما به دلایلی چون نداشتن حامیان مالی، بیتوجهی و عدم حمایت برای تولید از سمت ناشران موسیقی و نداشتن روابط کاری خاص اثرشان سالها پشت درهای بسته میماند و شوربختانه دیده و شنیده نمیشود.
اینکه آیا قدرتی برتر، مطلق، یکسویه و غیرمنصفانه به نام مافیای موسیقی وجود داشته باشد که جلوی بسیاری از فعالیتها را بگیرد و آنچه دلخواه خودش است را تنها پیش ببرد، اهالی هنر منکر نمیشوند؛ اما زمانی که هنر یک جامعه صرفاً به مادیگرایی و جذب مخاطب روی بیاورد هنری مرده و فاسد محسوب میشود. هنری میشود که ارزش هنری را از دست داده و نفسش بریده شده، باید از سمت خود هنرمندان و همیاری این اهالی راهکاری برایش در نظر گرفته شود که البته این حالت بسیار آرمانی و ایدهآل است و دور از ذهن... اما قطعاً نشدنی نیست، کمی اراده و مسئولیتپذیری نیاز دارد که شدنی است، هنر این زمانه نیاز به ارائۀ آثار روان، آرامبخش، زیبا و با ساختاری صحیح دارد، این هنر میتواند مردمانش را نیز با خود پیش ببرد و تا ایجاد یک تفکر بنیادین در ذهن همراهیاش کند. هیچ عاملی بهاندازۀ هنر یک جامعه نمیتواند تأثیر مستقیم در ایجاد یک فرهنگ، تفکر و تاریخ داشته باشد.
https://srmshq.ir/0m7lg8
راهنمای خرید گیتار برای افراد مبتدی
***
انتخاب و تهیۀ گیتار مناسب برای شروع، از مهمترین مسائلی میباشد که ذهن هر علاقمند به یادگیری این ساز را به خود مشغول میکند. «برای شروع کدام گیتار را بخرم؟». باور عمومی بر این است که پاسخ این سؤال را کسی نمیداند مگر مدرس. تصور میشود که این مدرس است که باید با در نظر داشتن ریزترین جزئیات فنی و تجربۀ شخصی خود بجای هنرجو، سازی را انتخاب کرده و تصمیمگیرنده نهایی باشد. بدین ترتیب است که پروسۀ خرید ساز برای نوجوان و یا جوانی علاقمند و مبتدی، تبدیل به امری فرمایشی از طرف مدرس شده و آنچنان جنبۀ فنی و پیچیدهای پیدا میکند که بجای آنکه امری هیجانانگیز و انگیزهبخش باشد، تبدیل به اتفاقی سرشار از اضطراب و پر از ریزهکاریهای سخت میشود. چه بسیارند مواردی که افراد مبتدی آنچنان غرق در جزئیات فنی و ساختاری ساز میشوند که به کلی از لذت نوازندگی دور میمانند.
در چنین فرایندی که انتخاب ساز توسط فرد دیگری انجام میشود، عدهای از علاقمندان به دلیل عدم تطابق بودجه با قیمت سازی که مدرس تعیین کرده است دست از ادامه یا بهتر بگوییم شروع راه میکشند. عدهای هم چندان حس خاصی نسبت به ساز خریداری شده ندارند؛ آن را صرفاً وسیلهای برای یادگیری میبینند و تصور میکنند که بالاخره در آینده روزی فرا خواهد رسید که با تصمیم استاد، اجازۀ آن را داشته باشند تا آن مدل و رنگسازی که دوستش دارند را خریداری کنند.
مشخص است که چنین سازوکاری معیوب است. اینجا نکتهای بسیار مهم از قلم افتاده و آن علاقۀ هنرجو به ظاهر و رنگساز و حس خوب نسبت به آن است. این شاید مهمترین نکته در خرید گیتار باشد که غالباً یا در نظر گرفته نشده و یا بهعنوان آخرین فاکتور برای خرید ساز تلقی میشود. در بسیاری از مواقع، این ظاهر و رنگ جذاب ساز است که برای هنرجو ایجاد انگیزه کرده و حس تعلقخاطری در وجود وی ایجاد میکند که باعث ذوق و شوق دوچندان برای تمرین شده و در نتیجه موجب پیشرفت بهتر وی میشود.
بدیهی است که چنین سؤالی مطرح خواهد شد که آیا صرف ظاهر جذاب میتواند تضمینکنندۀ کیفیت قابل قبول ساز باشد؟ چه تضمینی وجود دارد که انتخاب فردی صرفاً علاقمند و مبتدی، آن هم بر مبنای ظاهر و سلیقۀ شخصی و نه بر مبنای مسائل فنی، درست و قابل اعتماد باشد؟
در پاسخ به این سؤالها باید گفت که در دنیای کنونی تولید انبوه کالا، امری است که ادوات موسیقی نیز از آن مستثنا نماندهاند. تولیدات انبوه طبعاً بر طبق الگویی مشخص و بر مبنای استانداردهایی تعریف شده ساخته میشوند و همۀ آنها حداقل کیفیت لازم را دارا میباشند. قطعاً نمیتوان این موضوع را نفی کرد که قیمت بالاتر نشاندهندۀ کیفیت بهتر است. شکی در این نیست که به قول خودمان هرچقدر بیشتر پول بدهیم آش بیشتری هم میخوریم، اما اینگونه نیست که سازهای زیر قیمتی مشخص به کلی مردود بوده و برای شروع نامناسب باشند. بخصوص که تولید انبوه این امکان را فراهم آورده تا سازهای با ظاهر و رنگ خاصتر هم با قیمتهای معقولتر قابل خریداری باشند.
بحث دیگری که ممکن است ذهن فرد مبتدی را به خود مشغول کند موضوع دسترسی به ساز دلخواهش است. ممکن است او علاقمند به مدل و رنگ مشخصی باشد که در فروشگاههای محل زندگیاش موجود نیست. خوشبختانه به میمنت دسترسی آسان به فروشگاههای مجازی معتبر از طریق اینترنت و تنوع کالاهای آنها، چه از لحاظ قیمت و چه از لحاظ ظاهر، این امکان برای هر فردی فراهم است تا بتواند چیزی تا حد امکان منطبق با سلیقه و علاقهاش پیدا کرده و تهیه کند
در نهایت امر باید به خود اعتماد کرد و از انتخاب کردن نترسید. این شما هستید که باید انتخاب کنید و انتخابتان را دوست داشته باشید. این شما هستید که باید انتخاب کنید و توان خرید انتخابتان را داشته باشید. علاقه و بودجۀ شما تعیین کننده است و نه توصیه و انتخاب فردی دیگر. پس تصمیم گیرندۀ نهایی خود شما هستید و خودتان تنها کسی هستید که میتواند بهترین انتخاب ممکن را برای شما انجام دهد.
https://srmshq.ir/mgq719
برخورد گرایش های مختلفِ قوم موسیقی شناسی به مخالفتِ فرهنگ های میزبان در تحلیل موسیقی آنها توسط بیگانگان
***
نورعلی برومند، هنگامی که برونو نتل به ایران آمده و با او ملاقات کرده بود، با اشاره به موسیقی ایرانی، به او گفته بود: «تو هرگز این موسیقی را نخواهی فهمید» (نتل ۱۳۸۱: ۱۵۳). چرا این فکر برای برومند به وجود آمده بود؟ کارکردگرایان و ساختارگرایان چه برخوردی با گفتهی برومند میتوانند داشته باشند؟ طبیعی دانستن موسیقی به گفتهی برومند نزدیکتر است یا فرهنگی دانستن آن؟ در این مقاله سعی شده با توضیحی مختصر، از نگاه کارکردگرایانه و ساختارگرایانه به سؤالات بالا پاسخ داده شود و نیز با توضیحی مختصر از معرفتشناسی رشته قوم موسیقیشناسی و با توجه به مسئلۀ تغییر گرایش کلیِ محققین این رشته از طبیعی دانستنِ موسیقی به فرهنگی دانستنِ آن، این موضوع بررسی شود.
نتایج تحقیقات قوم موسیقی شناسان غربی
حاصل تحقیقات قوم موسیقی شناسان غربی که بر جغرافیای ایران کار کردهاند اغلب کلیگویی است که از استادان ایرانی آموختهاند، نمونه آن این است که موسیقی ایرانی از موسیقی یونان باستان گرفته شده (الازونی) و یا ساز تار از دوره قاجاریه به این سوی ماهیت کنونی خود را یافته (دورینگ) و یا موسیقی متریک ایرانی مترش را از عروض شعر گرفته (موگه) و چندین نمونه دیگر (حجاریان ۱۳۸۶: ۳۲۰)، با توجه به موردی که نتل در مقاله خود مطرح میکند، سعی کرده یکی از نظرات عجولانه دربارۀ ارتباطات بین گوشهها در ردیف موسیقی ایرانی را برای برومند بیان کند (نتل ۱۳۸۱: ۱۶۲) و یا نتل دلیل دستگاهی بودن موسیقی دستگاهی ایران را حکومت پادشاهی و سلسله مراتبی دانسته در حالی که حکومت سلسهمراتبی و پادشاهی در کشورهای دیگر هم وجود دارد اما موسیقی آنها دستگاهی نیست و در ضمن مفهوم سلسلهمراتب در دستگاه، خود جای بحث دارد. شاید برومند با شنیدن نظراتی از این دست و یافتن تفکری نزدیک به موارد بالا نزد نتل، به این نتیجه رسیده باشد که نتل هم سعی در کلیگویی سریع و بدون پشتوانه دارد و همین باعث شده باشد که برومند به این فکر بیفتد که او هرگز این موسیقی را نخواهد فهمید.
مورد دیگر شاید به نحوه تحلیل قوم موسیقیشناسان غربی از موسیقیهای غیر غربی بازگردد. نتل در یکی از مواردِ واکنشهای مخالفِ فرهنگهای میزبان در تحلیل موسیقی آنها توسط بیگانگان میگوید: «اتنوموزیکولوگها میخواهند رهیافتهای خود را در مطالعه موسیقیهای غیر غربی به کار گیرند» (نتل ۱۳۸۱: ۱۵۶). به عنوان مثال میتوان از تحلیل شنکری که اساساً در موسیقی تُنال کارآیی دارد اما برخی قوم موسیقی شناسان از آن برای تحلیل موسیقیهای مُدال نیز استفاده کردهاند، نام برد. جاناتان استاک در این باره میگوید: «در ظاهر به نظر نمیرسد که تحلیل شنکری به این سادگیها درآمیختن با این مواد غیر موسیقایی تن بدهد، با این حال شماری از تحلیلگران در پژوهشهای خود بر موسیقیهای غیر غربی فنونی به کار بستهاند که به طور عام میتوان آنها را شنکری نامید» (استاک ۱۳۹۰: ۲۵۸). استاک در نهایت با بیان سه مدل تحلیل شبه شنکری سعی کرده تصویری ارائه دهد که قالبهای ملهم از شنکر در تحلیل، با فراهم آوردن یک چارچوب بنیان نمایانه سهمی در پژوهشهای قوم موسیقی شناسانه داشته باشند. آیا واقعاً این مدل از تحلیلها کارآیی لازم را دارند؟ به نظر میآید همینگونه تحلیلها باعث این اتهام شده باشد که هر جا قوم موسیقی شناسان غربی پا گذاشتهاند باعث سادهسازی موسیقی آن منطقه شدهاند.
فرد امیک (ناظر درونی)
نتل در مقاله خود با به چالش کشیدن این پرسش که چه کسی فرد درونی یک فرهنگ به حساب میآید میگوید: «غیرممکن است بتوان چیزی غیر از فردی غیربومی نسبت به تمامی جوامع بهجز محیط مستقیم و بلافصل خویش بود» (نتل ۱۳۸۱: ۱۵۸). نظر نتل این است که جامع بودن تحقیق یک قوم موسیقیشناس صرفاً به طول زمانِ تحقیق وابسته است که البته مهم نیست که پژوهشگر بیرون از فرهنگ است یا خود به همان فرهنگ موسیقایی تعلق داشته باشد (حجاریان ۱۳۸۶: ۲۹۶). اگر نظر نتل را قبول کنیم پس هر کسی میتواند به یک فرد امیک تبدیل شود و تنها با تحقیقات طولانی و میدانی، بهعنوان یک ناظر درونی، فرهنگها را ببیند. یک ایرانی در ایران متولد میشود و دوران کودکی خود را در ایران میگذراند. تولد، شرایط آن هنگام وضع حمل، شیوههای وضع حمل، جای وضع حمل، چگونگی قرار گرفتن زائو و حضور اطرافیان، در تمام جوامع متفاوت است. چگونگی تغذیه کودک هم در جوامع مختلف است، اینکه چه باید خورد؟ کی، کجا، چگونه و با که؟ چقدر و چند بار در شبانهروز؟ پاسخ به این سؤالات را اطرافیان کودک تعیین میکنند. کودک قبل از آموختن زبان، خیلی چیزها دربارهی فرهنگ جامعهاش یاد میگیرد. این شیوهی یادگیری پس از آموختن زبان نیز ادامه دارد. برای یک روستایی ایرانی یا حتی بسیاری از شهرنشینها تصور میلیونها دلار امکانپذیر نیست اما برای یک آمریکایی که سطح زندگیاش بالا است، پنج هزار دلار پولی نیست (ادیبی ۱۳۵۳: ۱۵۴-۱۶۷). این موارد و دهها مورد دیگر باعث میشود که یک فرد متولد شده در ایران، ایرانی باشد. پس آیا یک فرد خارجی با زمان تحقیق طولانی و یا حتی اقامت طولانی در ایران میتواند بهراستی مانند یک ایرانی نگاه درست و کاملی به کاربردهای مسائل فرهنگی داشته باشد؟
آلن مریام در تفاوت میان کاربرد[۱]و کارکرد[۲]بیان میکند، کاربرد را افراد امیک یا ناظر درونی یک فرهنگ درک میکنند. کاربرد به موقعیتی اشاره دارد که در آن موسیقی در فعالیت انسانی مورد استفاده قرار میگیرد و موسیقی میتواند در یک جامعهی معین به روشی خاص کاربرد داشته باشد و این امر به طور مستقیم همچون بخشی از ارزیابی مردمی (فُلک) بیان شود (مریام ۱۹۶۴: ۲۳). طبق نظر مریام افراد امیک، کاربرد موسیقی خود را میدانند و با توجه به اینکه مریام بهعنوان یک کارکردگرا به مسائل تاریخی توجه ندارد و به حالِ اتنوگرافیک توجه میکند و جدای این بحث که موسیقی کلاسیک زمانی به وجود میآید که از کاربرد دور میشود و خود به یک شیء زیباییشناختی تبدیل میشود، این سؤال پیش میآید که آیا ایرانی معاصر، کاربرد موسیقی کلاسیک ایرانی را میداند و یا میبیند؟ بیشتر مردم ایران اگر چیزی از موسیقی کلاسیک شنیده باشند، تصنیف شنیدهاند و تصنیف با توجه به اینکه نوعی موسیقی سبُک با ساختار ساده است، ظرافت و پیچیدگی هنرِ آوازی این موسیقی را بازتاب نمیدهد و تصنیفخوانی نمیتواند همچون هنری والا تلقی شود (فاطمی ۱۳۹۲: ۱۷). شکلگیری ردیف و نغمات آن در فضای فرهنگی شکل گرفته که مربوط به سالهای گذشته است و تحت حمایت دربار و با زیرساختی بزمی به شکل امروز درآمده که آن فضای درباری و بزمی دیگر امروز وجود ندارد. آیا ایرانی امروزی که آن محیط فرهنگی را هرگز درک نمیکند، کاربرد این موسیقی را میداند تا فرد درونی محسوب شود؟
مسئله نگرش از درون و بیرون مسئلهای است که تا کنون حل نشده و همچنان باقی مانده است. تا زمانی که اختلاف فرهنگ بین بیرونیها و درونیها وجود دارد این اختلاف همچنان باقی خواهد ماند (حجاریان ۱۳۸۶: ۳۲۲). با توجه به نظر درست نتل که میگوید افرادی که در منطقه جغرافیایی مورد تحقیق، زندگی میکنند، حداقل میتوانند به طور دست اول این موسیقیها را مورد مطالعه و مشاهده با استادانی زنده قرار دهند (نتل ۱۳۸۱: ۱۶۵) شاید بهترین راهحل برای انجام تحقیقات استفاده از یک تیم تحقیقاتی شامل قوم موسیقیشناسانی ساکن، در منطقه جغرافیایی مورد مطالعه (اصطلاحاً امیک) و قوم موسیقیشناسانی خارج از آن منطقه جغرافیایی (اصطلاحاً اتیک) باشد تا مسائل فرهنگی از زاویههای متفاوتی مورد بررسی قرار بگیرد.
دیدگاه کارکردگرایان
این نحله فکری مانند تکاملگرایی و اشاعهگرایی در انسانشناسی مطرح شده که تکملگرایی و اشاعهگرایی را نفی نمیکند اما توجهی به آنها ندارد زیرا به این مسئله که فلان جامعه در چه سطحی از تکامل قرار دارد یا از کدام فرهنگ چه چیزی را گرفته، کاری ندارد بلکه برای شناخت پدیدهای از جامعه مانند هنر، آن جامعه را به صورت تمامیت گرایانه (بررسی تمام پدیدهها) بررسی میکند. کارکردگرایی به مسئله تاریخ توجهی ندارد و حالِ اتنوگرافیک برای آن مهم است، به عبارتی مسائل فرهنگی را بهصورت همزمانی[۳]بررسی میکند. مالینوفسکی از سه مدل فرهنگ مادی، معنوی و سیاسی- اجتماعی نام میبرد. فرهنگ مادی در مورد شیوههای به دست آوردن غذا و حفاظت از خود، فرهنگ معنوی در ارتباط با نیازهای مادی و به وجود آوردن یکسری حامیهای ماوراءالطبیعی و فرهنگ سیاسی- اجتماعی در مورد شکل دادن سازمانهای سیاسی- اجتماعی برای زندگی گروهی است (مالینوفسکی ۱۳۷۹: ۱۳۲-۱۴۰). در جوامع مختلف، فرهنگهای مادی، معنوی و سیاسی-اجتماعی به هم وابسته هستند، مثلاً یک کارکردگرا در توجیه چراییِ فرهنگ مادی یک جامعه، جواب آن را در ارتباط با فرهنگ معنوی و سیاسی- اجتماعی همان جامعه جستجو میکند. درست است که کارکردگرایی گامی مهم در زمینه تحقیق میدانی برداشت اما آیا اساساً میتوان بین ساختارهای عمیق موسیقی مانند ریتم، گام ، فواصل یا انتظامات صوتی و مظاهر فرهنگی ارتباط برقرار کرد؟
برومند در خطاب به نتل از واژۀ فهمیدن استفاده کرده، حال باید دید یک کارگردگرا چه چیزی را فهمیدن موسیقی میداند. همانطور که گفته شد کارکردگرایی به اینکه مسئله فرهنگی از کجا آمده کاری ندارد و خودِ بسته[۴]را مورد بررسی قرار میدهد و روی کارکردِ مسئلهی فرهنگی در جامعه تمرکز میکند. پس از دیدگاه کارگردگرایی فهمیدن موسیقی یعنی یافتن کارکرد آن با توجه به دیگر جنبههای فرهنگی آن جامعه. مریام در مورد کارکرد میگوید: «کارکرد ممکن است به طور کاملاً متفاوتی با ارزیابی تحلیلی ریشه گرفته از ارزیابی مردمی تعیین شود[...] کارکردها را بهخصوص نمیتوان از زاویههای دیدِ ارزیابیِ مردمی بیان یا حتی درک کرد[...] بدین معنی این واژه را در معنایی به کار میبریم که به شناخت ما از آنچه که موسیقی برای بشر انجام میدهد، همچون نتیجۀ ارزیابی یک مشاهدهگرِ بیرونی که در پی گسترۀ مهم خود به کمک ابزارهاست ارجاع میدهد» (مریام ۱۳۸۴: ۲۳ ). پس با توجه به این ادعا توسط کارکردگرایان که کارکردِ یک مسئله فرهنگی را افراد اتیک (ناظر بیرونی) متوجه میشوند میتوان گفت که افراد پیرو این نحله فکری مخالفت زیادی با گفته برومند دارند، زیرا آنها برخلاف نظر برومند معتقدند تنها افراد اتیک میتوانند کارکرد موسیقی ایرانی را در ارتباط با دیگر مظاهر فرهنگی به صورت کلنگری[۵]مورد مطالعه قرار دهند.
بنیامین گیلمان میگوید: «رویدادهایی که در گذشته اتفاق افتاده را در حال حاضر نمیتوان بهمثابه ابزار عینی مورد توجه قرار داد. گذشت زمان، کمبود شناخت و بررسی چنین رویدادهایی را از ما گرفته است و تجربه آنها تنها برای یکبار به خاطره مبدل شدهاند» (گیلمان ۱۳۹۵: ۹۷). در واقع این شیوهی تفکر، تغییرات را در نظر نمیگیرد و جامعه را ساکن، راکد و متعادل میبیند و مسئلهی تغییرات برایش مطرح نمیشود (استُن ۱۳۹۳: ۶۴). پس یک کارکردگرا برای بررسی موسیقی ایرانی باید دو حالت را در نظر بگیرد، یا موسیقیشناس، جامعه ایران را بهعنوان یک جامعه تثبیت شده قبول ندارد که در این صورت از بررسی آن ناتوان میشود و یا آن را جامعهای متعادل میداند که در این صورت موسیقی ایران را با توجه به اصول کارکردگرایی بررسی میکند. در این صورت این سؤال پیش میآید که آیا جامعهی آن روز ایران در زمان برومند، متعادل و تثبیت شده بوده؟ اگر اینگونه بوده چرا چند سال بعد انقلاب سال ۱۳۵۷ به وقوع میپیوندد؟
دیدگاه ساختارگرایان
ساختارگرایی در موسیقی از دیدگاه زبانشناسانۀ سوسور و مردم شناسانۀ لووی اشتراوس نشئت گرفته است. ساختارگرایی به مطالعه رابطه بین واحدهای کوچک (پدیدههای روبنا) و قوانین مسلط بر آنان میپردازد. ساختارگرایان معتقدند که تشکیل واحدها در کنار یکدیگر، از طریق اندیشه انسان صورت میگیرد و از این روی، اندیشه انسان اجزا را بر طبق قوانین معین سامان میدهد. به عقیده سوسور زبانشناسی دارای دو واحدِ مفهوم و تصورت صوت است که مفهومِ صوت بیان کلمه از طریق صوت بهوسیله دهان و زبان نیست بلکه تصور صوت در اندیشه است بهطوری که انسان با خود، در مغز و اندیشهاش حرف میزند. بحث اصلیِ لووی اشتراوس این بود که شناخت پدیدههای پیچیده فرهنگی و اجتماعی را میتوان از طریق رابطه اندیشهوارانهای با سایر پدیدههای سادهتر تفهیم کرد. او مفهوم ساختار را از سه جنبه: تئوری بیگانه، پروسه اندیشه انسان و تجزیه و تحلیل ساختار اسطوره بکار میگیرد (حجاریان ۱۳۹۵: ۳۱، ۳۳). سوسور معتقد بود، زبانشناسی بخشی از نشانهشناسی است؛ اما در عمل هنوز چنین دانش عامی به وجود نیامده است (صفوی ۱۳۸۶: ۱۷). نشانه چیزی است که به غیر از خود دلالت دارد و دانش نشانهشناسی[۶]به مطالعه ساخت و شکلگیری نشانهها، استعارهها و رمزها ارتباط دارد. شاید در موسیقی بتوان نغمات را با توجه به احساس عاطفی که در شنونده پدید میآورند نوعی نشانه بدانیم. ساختارگرایی موسیقی را پارادایم بندی میکند و بعد آنها را با پارادایمهای نوشتار مانند فعل، فاعل و مفعول جایگزین میکند. در کل این نحله فکری میگوید ما در ذهن بشر، چیزهایی میبینیم که شبیه یکدیگرند و شاید پشت آن ساختاری باشد که شامل ساختار عمقی (مانند فعل و فاعل در زبانشناسی) و ساختار سطحی (اجراهای مختلف محور همنشینی) است و خودِ ساختار موسیقی معنا دارد، مانند تنش و آرامش در موسیقی که با ساختار ذهنی تنش و آرامشِ بشر سازگار است.
جان بلکینگ مهمترین منابع پیرامون ماهیت موسیقی را اینگونه نام میبرد: ۱. سبک یا ژانرهایی که اخیراً در موسیقیهای جهان اجرا میشوند. ۲. آوانگاریهای بازمانده در تاریخ. ۳. ادراکات گوناگون مردمانی که موسیقی دارند و با تجربه موسیقی هم سر و کار دارند. او مورد سوم را مهمترین منبع میداند و ذکر میکند که یک شیء هنری تا زمانی که احساس انسان را برانگیخته نکند، قطعه هنری یا غیر هنری محسوب نمیشود (بلکینگ ۱۳۹۵ ب: ۶۴۵). بلکینگ در جای دیگر میگوید: «آنچه که موجب تأثیر متفاوت موسیقی روی انسان میشود تنها کیفیت خود موسیقی نیست بلکه برداشت از موسیقی است که آدمیان در فرهنگ یا جامعه خاص خود دارند»(بلکینگ ۱۳۹۵ الف: ۳۶۵). بلکینگ با ذکر نمونهای از آوازهای مردم وندا که این آواز خاص نزد مردم وندا، آوازی با حالات مرگ و تنهایی بوده اما باعث حس رقصیدن در پیرمردی نابینا شده بود و پسرش آن را آوازی مستانه نامیده بود، میگوید یک آواز نزد این مردم میتواند دستهبندی متفاوتی داشته باشد.
پس یکی از مباحث مهم از نگاه ساختارگرایی چگونگیِ درک، از طریق شنیدن موسیقی است. چه کسی و چگونه یک موسیقی را میشنود؟ چه احساسی با شنیدن آن موسیقی در آن شخص ایجاد میشود؟ در مورد نگاه غربیها به موسیقی ایرانی، نکته مهمی که به چشم میآید این است که موسیقیهای سبُکتر در یک فرهنگِ موسیقایی ظاهراً بهتر و سریعتر از موسیقیهای سنگین همان فرهنگ توسط فرهنگِ بیگانه جذب میشود (فطمی ۱۳۸۳: ۲۶). تاریخ نشان میدهد ناشنوایی فرهنگی زیادی بین غربیها و ایرانیها وجود دارد. اختلاف عقیدهها در مورد اینکه موسیقی، معنایی دارد یا نه و اگر دارد این معنا در کجا نهفته است، نشان میدهد که دریافت موسیقی، واحد نیست؛ به عبارت دیگر در مرحلهی دریافت، هر شنوندهای موسیقیِ شنیده شده را به شیوه خود بازسازی و به شیوه خود معنادار میکند (فاطمی ۱۳۸۲: ۱۴۹). میتوان گفت یک ساختارگرا در مورد واکنش برومند نسبت به نتل یک حالت بیتفاوت و کمی مخالف دارد، زیرا معتقد است هر شخص چه ناظر درونی یک فرهنگ چه ناظر بیرونی آن میتوانند دریافتهای متفاوتی از موسیقی داشته باشند و حتی دریافت امیکها با هم و یا اتیکها با هم ممکن است متفاوت باشد. بهعنوانمثال گوشهای در یک دستگاه موسیقی ایرانی میتواند در یک فرد ایرانی احساس غم تولید کند و همان گوشه در فرد ایرانی دیگری تولید شادی کند، پس باید درک و دریافتِ افراد بیشتری شامل افراد امیک و اتیک مورد مطالعه قرار بگیرد تا شاید بتوان به ساختار موسیقی ایرانی پی برد.
تفاوت طبیعی دانستن موسیقی با فرهنگی دانستن آن
طبیعی دانستن یعنی چیزی مبتنی بر قوانین طبیعت است، مثلاً اگر بگوییم یک فاصله مطبوع است، یعنی ذاتاً و طبیعتاً مطبوع است و هر انسان طبیعی، آن را مطبوع میشنود و اگر مطبوع نمیشنود، مغز آن انسان به آن تکامل نرسیده که مطبوع بشنود؛ یعنی قوانینی بر موسیقی حاکم است که این قوانینِ هماهنگی و سازماندهی اصوات را انسان، به مدد علم و دانش کشف میکند زیرا موسیقی چیزی نیست جز سازماندهی اصوات. پس موسیقی یعنی نظم دادن و سازماندهی صوتی تولید شده توسط انسان. البته زبان هم سازماندهی اصوات توسط انسان است ولی تفاوت آن با موسیقی در این است که زبان خارج از آن حیطه است که بیمعنی باشد و صوت را به چیزی خارج از آن ارجاع میدهد اما موسیقی میتواند معنا نداشته باشد. در نتیجه میتوان گفت کسی که به طبیعی بودن موسیقی معتقد است به نوعی تکاملگرا است و میگوید هر چه جامعه تکامل یافتهتر باشد میتواند قوانین طبیعی موسیقی را بیشتر کشف کند. پس این دیدگاه تفاوت زیادی بین افراد امیک و اتیک برای بررسی یک موسیقی قائل نیست، موسیقی را مطلق میداند و به موزیکولوژی نزدیکتر است، موسیقی را بر اساس روشهای تحلیل آن مانند تحلیل شِنکری که ذکر شد بررسی میکند.
اتنوموزیکولوژی در اواخر قرن ۱۹ تکامل مییابد ولی تاریخ آن تا دوران ژان ژاک روسو قابل تعقیب است (مسعودیه ۱۳۶۵: ۱۸). کمکم رگههایی از نوع دیگری تفکر در زمینۀ بررسی موسیقی از قرن هجدهم میلادی پدید آمد. ژان ژاک روسو از یک ترانه سویسی و تأثیر خاصی که بر افراد سویسی میگذارد، صحبت میکند. هرچند این تفکر در شروع قرن نوزدهم میلادی خاموش شد اما دوباره در اواخر قرن نوزدهم به آن پرداخته شد. این تفکر میگفت آنطور نیست که یک قانون طبیعی وجود داشته باشد که بر اساس آن بگوییم یک موسیقی مطبوع است، هر فرهنگی موسیقی خود را دارد و افراد آن فرهنگ بر اساس ذوق و سلیقه خودشان اصوات را بهعنوان موسیقی سازماندهی میکنند و تفاوت موسیقیها به معنی برتری آنها نسبت به یکدیگر نیست. این تفکر موسیقی را نسبی میداند و به اتنوموزیکولوژی نزدیکتر است، برای بررسی موسیقی یک جامعه مانند ایران، فرهنگ آن را در نظر میگیرد و آن را در کنار فرهنگ بررسی میکند و از روشهایی مانند کارکردگرایی، ساختارگرایی و غیره استفاده میکند.
معرفتشناسی[۷]رشته اتنوموزیکولوژی
واژه اتنوموزیکولوژی نخستین بار در سال ۱۹۵۰ توسط یاپ کونست پیشنهاد شد که شامل دو واژهی اتنو به معنی قوم و موزیکولوژی به معنی موسیقیشناسی است. خود این واژه جای بحث دارد زیرا کلمهی اتنو، تعریف مشخصی نه به لحاظ وحدت بخشی و نه به لحاظ تاریخی ندارد، اگر هم به این رشته موزیکولوژی بگوییم با رشتۀ موسیقیشناسی تطبیقی اشتباه گرفته میشود (فاطمی ۱۳۷۸: ۱۳۹).
در ابتدا موسیقی شناسان تطبیقی با طبیعی دانستن موسیقی به تحقیق در موسیقی غیر غربی پرداختند و بعد کمکم نحلههای فکریِ تکاملگرایی، اشاعه گرایی، کارکردگرایی، ساختارگرایی و غیره در ادامهی فرهنگی دانستنِ موسیقی، شکل گرفتند. جوهر و بنیاد رشته اتنوموزیکولوژی، تحقیق در موسیقیِ غیر است و غیر غربیهایی که موسیقی خودشان را بررسی کردهاند وارد حوزهی رشتهی موزیکولوژی شدهاند. با این اساس اگر بخواهیم نام تحقیقات اتنوموزیکولوژی را روی بررسی موسیقی ایرانی بگذاریم باید اجازه دهیم که یک فرد اتیک بهعنوان مثال برونو نتل روی موسیقی ما تحقیق کند و نباید بگوییم او موسیقی ایرانی را نمیفهمد؛ اما سؤالی که پیش میآید این است که اگر ما روی موسیقی خودمان تحقیق کنیم دیگر به جای اتنوموزیکولوگ، موزیکولوگ هستیم؟ به نظر نمیآید این گفته درست باشد زیرا اولاً به علت عملی، رشته موزیکولوژی به بررسی موسیقی غربی میپردازد و ثانیاً به علت بنیادین، ما بیشتر ابزارها و شیوه تفکر قوم موسیقی شناسان (اتنوموزیکولوگها) را در تحقیقات خود به کار میبریم. پس میتوان گفت اگر ما بهعنوان یک ایرانی، موسیقی خودمان را مورد بررسی قرار دهیم، حاصل تحقیقات ما نیز مانند یک فرد اتیک (بیرونی) در حوزه تحقیقات اتنوموزیکولوژی جای خواهد گرفت.
نتیجه
با توضیحاتی که داده شد به نظر میآید منظور برومند از فهمیدنِ موسیقی، بُعد فرهنگی بوده، پس قاعدتاً او موسیقی را پدیدهای طبیعی نمیدانسته و برای بررسی فرهنگی موسیقی، صحبتش با نظر کارکردگرایان که معتقدند افراد اتیک کارکرد موسیقی را میفهمند کاملاً تضاد دارد چون نتل فردی اتیک محسوب میشده، با نظر ساختارگرایان هم خیلی همسو نیست زیرا آنها معتقد به بررسیِ درک و دریافت افراد مختلف، از یک موسیقی هستند، اما شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که خودِ نفهمیدنِ موسیقی ایرانی از دید برومند، میتواند نوعی دریافت باشد، چون میتوان احتمال داد منظور برومند این بوده که دریافت نتل از موسیقی ایرانی، با یک فرد ایرانی بسیار متفاوت است که این دریافتِ متفاوت از نگاه ساختارگرایان، میتواند در کنار دریافتِ یک ایرانی مورد بررسی قرار گیرد.
مراجع
ادیبی، حسین
۱۳۵۳،زمینه انسانشناسی، تهران: پیام.
استاک، جاناتن
۱۳۹۰، «کاربردهای تحلیل شنکری در قومموسیقیشناسی: مشکلات و امکانات»، ترجمهی ناتالی چوبینه، فصلنامۀ موسیقی ماهور، بهار و تابستان، شماره ۵۲: ۲۵۷- ۲۸۴.
استُن، روث
۱۳۹۳، «تکاملگرایی، اشاعه گرایی و کارکردگرایی در تاریخ قوم موسیقیشناسی»، ترجمۀ ناتالی چوبینه،فصلنامۀ موسیقی ماهور، تابستان، شمارۀ ۶۴: ۱۴۱- ۱۶۹.
بلکینگ، جان
۱۳۹۵ الف، «موسیقی در جامعه و فرهنگ»،مردمشناسی و موسیقی، زمستان: ۳۶۵- ۳۸۲.
بلکینگ، جان
۱۳۹۵ ب، «موسیقی، فرهنگ و تجربه»،مردمشناسی و موسیقی، زمستان: ۶۴۱- ۶۶۸.
حجاریان، محسن
۱۳۸۶،مقدمهای بر موسیقیشناسی قومی، تهران: کتابسرای نیک.
حجاریان، محسن
۱۳۹۵، «مردمشناسی و موسیقی»،مردمشناسی و موسیقی، زمستان ۱۳۹۵: ۱۳- ۶۰.
صفوی، کورش
۱۳۸۶،آشنایی با معنیشناسی، تهران: پژواک کیوان
فاطمی، ساسان
۱۳۷۸، «اتنوموزیکولوژی: یک بازبینی شناخت شناسانه و پیشنهاد دو مدل تحقیق»،فصلنامه هنر، شماره ۳۹: ۱۳۸-۱۵۱.
فاطمی، ساسان
۱۳۸۲، «شنود موسیقایی»،فصلنامهی موسیقی ماهور، تابستان، شماره ۲۰: ۱۴۱- ۱۶۵.
فاطمی، ساسان
۱۳۸۳، «ناشنوایی فرهنگی»،فصلنامهی موسیقی ماهور، زمستان، شماره ۲۶: ۱۰۳- ۱۳۰.
فاطمی، ساسان
۱۳۹۲،پیدایش موسیقی مردم پسنددر ایران تأملی بر مفاهیم کلاسیک مردمی مردم پسند، تهران: ماهور.
گیلمان، بنیامین
۱۳۹۵، «شناخت موسیقیهای بیگانه»،مردمشناسی و موسیقی، زمستان: ۹۷- ۱۰۳.
مالینوفسکی، برانیسلاو
۱۳۷۹،نظریه علمی فرهنگ، تهران: گام نو.
مریام، آلن
۱۳۸۴، «کاربردها و کارکردها»، ترجمهی ناتالی چوبینه، فصلنامۀموسیقی ماهور، بهار، شمارۀ ۲۳: ۱۲۹- ۱۴۹.
مسعودیه، محمدتقی
۱۳۶۵،مبانی اتنوموزیکولوژی، تهران: سروش
نتل، برونو
۱۳۸۱، «تو هرگز این موسیقی را نخواهی فهمید»، ترجمهی هومان اسعدی، فصلنامۀ موسیقی ماهور، زمستان، شمارهی ۱۸: ۱۵۳- ۱۶۶.