صاحبامتیاز، مدیرمسئول و سردبیر
https://srmshq.ir/bke2l1
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
كه آن شكاری سرگشته را چه آمد پیش
***
حدود ۵ سال پیش وقتی با ظاهری متفاوت اما خندان در یك ویدیو خبر از بازگشت بیماری و شروع درمانش داد بسیار امیدوارمان كرد كه به زودی دوباره باز خواهد گشت، هرگز كسی تصور نمیکرد این آخرین باری باشد كه برایمان حرف میزند! بعدها گفتند و شنیدیم كه مراحل درمان روی تارهای صوتی ایشان اثر گذاشته و...
از آن تاریخ به بعد دیگر هرگز نه چهره او را دیدیم نه كلامی از او به گوشمان رسید ما ماندیم با هزاران حسرت بر دل و نقش به یادگاری كه از آن سیمای خوش و صدای آسمانی بر دل و جان و روحمان مانده است.
استاد حسین علیزاده چه زیبا از صدای او گفته: «صدای شجریان صدای طبیعت است، صدای عشق است، صدای تمام مردم دنیاست.»
وقتی به ایران بازگشت گویی امید به ایران برگشت. هرچند شوربختانه دیگر نه در هیچ جمعی حضور یافته و نه صدایش را شنیدهایم، مگر اینکه معجزه اتفاق بیفتد كه البته امیدِ دوری است.
محمدرضا شجریان هنرمند محبوبی است كه مبتلایان صدایش و روش و منش انسان دوستانهاش بسیارند، او به واقع نشان داد كه یك هنرمند باید مؤلفههای دیگری غیر از هنرش داشته باشد تا بتواند در دل مردم جا بگیرد.او همیشه در كمند زیباییها بوده و به گفته خود استاد «در كمند زیبایی كه باشیم گناه نمیکنیم اگر با زیبایی باشیم و زیبایی را لحظهلحظه درك كنیم نمیتوانیم گناه كنیم.» و همین روح متعالی، او را به درجهای از عشق و محبوبیت رساند تا مردم با حضور شبانه پشت درهای بیمارستان همه یکصدا فریاد مرغ سحر سر دهند و برای سلامتی او دست به دعا بردارند.
محمدرضا شجریان كه از تاریخ ۲۵ مردادماه در بیمارستان جم تهران بستری شده بود بعد از گذشت چند روز دلهرهآور و پر از تشویش روز سوم شهریورماه از بیمارستان مرخص شد.
و جهان با خشونت آغاز شد
-میگویند انسانها در شرایط سخت و خاص هم خطرناک میشوند و هم قدرت بیشتری پیدا میکنند٠
خشونت و قتل و خونریزی از همان آغاز بشریت با انسان بوده است از همان زمان كه قابیل كمر به قتل هابیل بست گویی روح خشونت را هم در جامعه دمید و زمانه و تاریخ همواره شاهد خشم و خشونت بوده است از حمله چنگیزخان، بیرحمی وایکینگها، حمله مغولها، جنگافروزی تیرهدلان خونخواری همچون هیتلر و صدام و بیرحمهایی چون داعش و ٠٠٠و ما انسانها در هر جای دنیا كه زندگی میکنیم كم و بیش در مواجهه با شرایط سخت حس درونیمان درونمان لبریز از خشم میشود بنابراین نمیتوانیم خشم و عصبانی را رهآورد جهان مدرن بدانیم هرچند كه پدیدههای عجیب و غریب این جهان میتواند به همه چیز دامن بزند، جهانی كه علم و دانش و تكنولوژی پیشرفتهاش گوش فلك را كر كرده اما در مقابل یك ویروس مرموز - آن هم اگر ساخته و پرداخته همان علم بیعمل نباشد- به زانو درآمده است.
واقعیت این است كه خشونت جزئی جداییناپذیر از زندگی ما انسانها شده است اگرتعریف خشونت را محدود به برخورد فیزیکی و ضرب و شتم نکنیم؛ هر لحظه در زندگی شاهد نوعی از خشونت هستیم از رفتار و گفتارمان، راه رفتنمان، حرف زدنمان، رانندگی كردنمان و ٠٠٠ همه از یك بحران و بیقراری روحی حكایت دارد، در چنین شرایطی یك عامل بیرونی میتواند همه چیز را تشدید كند.
همیشه یك عامل بیرونی خشم و عصبانیت فروخورده را برملا میسازد نمود خشونت را امروزه در همۀ ابعاد زندگی میبینیم از زندگی خانوادگی تا زندگی در اجتماع و محیط كار اینجا فقط خشونت فیزیكی مدنظر نیست هر نوع رفتار در نگاهمان در كلاممان در حرف زدمان میتواند نمادی از خشونت باشد. «ژاک دریدا عقیده دارد خشونتی که به مفهوم متداول آن در جامعه وجود دارد ریشه در نوعی خشونت انتزاعی و کلی دارد که خشونت اولیه نامیه میشود به نظر دریدا منشأ اصلی خشونت تجربی در تمام اشکالش در زبان است٠» البته پرواضح است که همیشه خشونت زبانی آغازگر خشونت فیزیکی است رفتاری ناپسند و ناهنجار که ایبسا عواقب و پیامدهای آن جبرانناپذیر باشد.
ظاهراً در دنیای ناآرام امروز راه سعادت صاف و هموار نیست،جامعه مملو از خشونت است آنچه را كه در كوچه و بازار میبینیم انعكاس روحی بیقرار و ناآرام است كه به جامعه تزریق میشود همه رفتار امروز ما تحت تأثیر همین عامل است.كارگری كه از شدت استیصال دست به خودكشی میزند، پدری كه فرزندش را میکشد، زنان و مردانی كه رهایی خود را جز در حذف یكدیگر نمیبینند؛ قتلعامهای خانوادگی، خشونتهای كوچه و خیابان، همه و همۀ اینها ریشه در رنجی دارد كه جوامع مختلف بر انسانها تحمیل میکنند! وهریک از ما هم با رفتارمان دست به بازتولید آن میزنیم. هرچند محیطی كه در آن زندگی میکنیم آبشخور خیلی مهمی است و خدا نكند که در معرض و در تیررس بیتفاوتیها، ستمها، ناسپاسیها قرار بگیریم، فرقی هم نمیکند كجای دنیا باشیم:
ز عقل اندیشهها زاید كه مردم را بفرساید
موضوع این شماره مجله خشونت است و بخشهای مختلف به واكاوی و چرایی وجود خشونت در جامعه پرداختهاند كه فكر میکنم یادداشتها و گفتوگوها در بخشهای مختلف سینما، تئاتر، جامعه، تجسمی و... میتواند به شناخت بیشتر از خشونتِ حاكم بر جامعه كمك كند.
روزنامهنگار، دکترای علوم ارتباطات
https://srmshq.ir/wlhbnp
هویتهای چندگانه و تفاوت بین هویت آفلاین و آنلاین، بروز بیاخلاقی و خشونت مجازی را تشدید میکند
***
خشونت به صور مختلف در زندگی روزمره ما وجود دارد. از زمان رواج شبکههای اجتماعی، بروز خشونت در این فضا به دلایلی همچون گمنامی و مخفی ماندن هویت، بهخصوص از نوع خشونت کلامی گسترش یافته است. گرچه نباید این دو فضا را مستقل از هم دانست اما به هر حال با ورود ما به شبکههای اجتماعی، آسیبهای اجتماعی نوپدید نیز ظهور یافته است و یکی از این آسیبها خشونت در فضای مجازی است که هم جنبههای خصوصی و شخصی و هم ابعاد اجتماعی و عمومی دارد. در بخش اجتماعی و عمومی آن میتوان به سرریز کردن خشم مردم در نظر دادن زیر پستهای شخصیتهای سیاسی در مواقع بحرانی اشاره کرد. یا به پدیده بهار عربی یا بیداری اسلامی در کشورهایی مانند تونس، لیبی، مصر و... پرداخت. در چنین مواردی بده و بستانهایی که بین فضای مجازی و واقعی صورت میگیرد کنشها را از فضای مجازی به میدان اجتماعی میکشاند و یا از میدان واقعی با بازنشر تصاویر و خشونتها موجهای تازهای شکل میگیرد و خشم عمومی افزایش مییابد گرچه خشونت گاهی کنش و گاهی واکنش است.
خشونت کلامی در شبکههای اجتماعی وجود دارد و اصطلاحاتی مانند اوباش اینترنتی (ترول) و پیامهای آتشین در فرهنگ ما وارد شده است. ترولها به کسانی گفته میشود که با رفتار مخرب در فضایی مجازی، دنبال جلب نظر کاربران، ایجاد تشنج و بیان مطالب محرک و توهینآمیز هستند. البته این شیوه در گفتوگوهای خودمانی و گروههایی که شناخت افراد از هم بیشتر است و هویتها تا حدود زیادی شناخته شده هست کمتر است اما در این فضاها نیز با ناراحت شدن یک عضو هم ممکن است گفتوگوها و مباحث، جنبه خشونت به خود بگیرد که گاه به خارج شدن برخی اعضای گروه یا سلب عضویت فرد پرخاشگر و حتی حذف گروه منجر میشود. در گروههای خانوادگی نیز خشونتهای کلامی و حرفهای نیشدار هم منجر به دعواهای خانوادگی و قهر کردنها نیز میگردد و این پدیده در گروههای شغلی نیز رخ میدهد.
هویتهای چندگانه و تفاوت بین هویت آفلاین و آنلاین، بروز بیاخلاقی و خشونت مجازی را تشدید میکند. در فرهنگ ما نیز به خاطر رودربایستیها، معمولاً نظرات مثبت را رودررو و نظرات منفی و انتقادی را پشت سر هم بیان میکنیم و فضای مجازی بهنوعی میتواند نقش پشت سر دیگری حرف زدن را هم ایفا کند؛ اما اسکرینشات گرفتنها و فرستادن پیامها توسط دیگرانی که در این فضا حضور دارند برای مخاطب مورد نظر، مرزهای پیدا و پنهان را برملا میسازد و خشونت جنبههای تازهای به خود میگیرد.
بخشی از خشونتهایی که در شبکههای اجتماعی شاهدیم به شناخت ناکافی ما از این فضا برمیگردد. به عبارتی مرزهای خصوصی و عمومی در این فضا بسیار محو و درهم تنیده است و در بسیاری از موارد نمیتوان مرز این دو را تشخیص داد یا اینکه یک امر خصوصی شاید در ابتدا در این فضا خصوصی بماند اما بهسرعت، عمومی میشود. لذا نمیتوان با شیوههای معمول به انتشار محتوا و ارتباط با دیگران در این فضا دست زد. برای مثال شوخی با یک نفر در جمع دو و سه نفره در فضای واقعی تبعات چندانی ندارد و طرف مقابل چندان از کوره در نمیرود اما در این فضا بهمحض انتشار هر متن و تصویر و پیدا کردن جنبه عمومی و دیده شدنهای متوالی که قابل کنترل هم نیست زمینه ناراحتی و خشم دیگران به سرعت فراهم میشود. حتی اگر یک شوخی ساده با زمینه قومیتی یا جنسی انجام شود میتواند به چالشی ملی و حتی بینالمللی و امنیتی تبدیل شود. البته قصد ندارم نگاه منفی به شبکههای اجتماعی داشته باشم اما در کنار جنبههای مثبت، باید به نکات منفی هم توجه کرد و دقیقتر اینکه باید نگاه انتقادی داشت.
باید بپذیریم که فناوریهای نوین ارتباطی جزئی جدانشدنی از زندگی ما هستند و این موضوع پس از شیوع کرونا ملموستر است. پس مهارتهای زیستن با این فضا و در این فضا ضروری است. هرچه در فضای مجازی، اخلاقیتر، کنشگر و فعالانهتر باشیم آسیب کمتری میبینیم و زیست سالمتر و ایمنتری در هر دو فضا تجربه خواهیم کرد.
همچنین خشونت با موضوعاتی مانند کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی و ناامیدی و یاس ارتباط دارد و به همین دلیل شاهد هستیم حتی در زیر پستها و مطالب مدیران که محتوای متن، مثبت هم هست آثاری از خشونت ظهور میکند و با ادبیاتی تند و زننده گاه به همه چیز و همه کس حمله میشود. این نکته را باید مدنظر داشت افرادی که به دلیل پرهزینه بودن و شناخته شدن در فضای واقعی، نمیتوانند نظرات واقعی خود را بیان کنند در شبکههای اجتماعی فعالتر ظاهر میشوند و بیمحاباتر و با ادبیات تندتری به اظهارنظر دست میزنند. ضمناً در این فضا افراد زودتر به مرحله بروز خشم میرسند و خشمشان را گستردهتر منتشر میکنند و همین عامل باعث جذب دیگران و تشدید خشم در فضای مجازی نیز میشود. گاهی دیده میشود فردی که دارای صفحه و اکانت با مشخصات واقعی هم هست خشم خود را از مسائل مختلف نه بهطور مستقیم که ضمنی و در لفافه بیان میکند و اینجاست که توئیت یک شخصیت سیاسی یا فعال اجتماعی با رمزگشایی، به خبر، تبدیل شده و مبنای تحلیل قرار میگیرد. یا شاهد هستیم شهروندان و ساکنان یک منطقه وقتی نسبت به مناطق دیگر احساس تبعیض دارند به شکلی منسجمتر و یکصداتر در فضای مجازی این تبعیض را در قالب خشونت کلامی منتشر میکنند. بررسی استوریها، نظرات و پستها این موضوع را نشان میدهد که رگههایی از خشم در آنها قابل مشاهده است.
موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد اینکه قلدری و خشونت در فضای مجازی، نوعی قدرتطلبی و نشان دادن قلمرو نیز هست این پدیده در نوجوانان و جوانان و در سلبریتیها و حتی سیاسیون دیده میشود. اگر مشخصاً گذری به توئیتر و تا حدودی اینستاگرام داشته باشیم با جملات و عکسالعملهای خشمگین برخی شخصیتها مواجه میشویم که هر جمله و توئیت، شبیه گلولهای به سمت طرف مقابل یا مخالفان، شلیک شده است.
طرف، هرچه حاضرجواب تر و با ارجاعات بینامتنی بهتری، توئیت بزند خشمش را در ظاهر فرونهاده اما بر زهر کلام میافزاید زهری که شبیه فحش و الفاظ رکیک نیست و نوعی خشم نوپدید است. این شیوه در سدههای قبل هم بوده اما آن زمان دیگر عمومی و مجازی نبوده است و جارچیها و مریدان مجازی و رباتها نیز حضور نداشتند که توئیتهای خشمگینامه را ریتوئیت و لایک کنند. به هر حال در این فضا هم همان کارکرد خواندنها را داریم حتی به شکل گروهی.
در سنین پایینتر مانند نوجوانان، آسیب این رویه بسیار بیشتر است و گاه این قلدریها به دنیای واقعی کشیده میشود. نمونه دیگر بروز خشونت در شبکههای اجتماعی، رفتن برخی افراد به حریم شخصی فرد در این شبکهها و کشاندن خشونت به فضای خصوصی در شبکههای اجتماعی است که به نظر آسیبپذیری زنان از این نوع بیاخلاقیها بیشتر است و احساس ناامنی بیشتری در این فضا میکنند. اینکه ترجیح میدهند عکس فرزندشان را یا عکس مشترک با همسرشان را بهعنوان عکس پروفایل انتخاب کنند نوعی سپر قرار دادن در برابر بیاخلاقیها و خشونتهای مجازی نیز هست.
طبق نظریههایی مانند «یادگیری اجتماعی» و «کاشت» رفتارهای خشونتآمیز در فضای مجازی نیز توسط دیگران تقلید میشوند. لذا برای اخلاقیتر شدن فضای مجازی و زیست ایمنتر باید این میدان را خالی نکرد و برای اخلاقیتر شدن آن کوشید. ضمن آنکه شناخت ریشههای بروز و گسترش خشونت در فضای مجازی را نیز باید بهدرستی جست و راههای منطقی و واقعگرایانه برای حل آنها ارائه کرد. دلایل زیادی برای رواج خشونت در فضای مجازی وجود دارد اما کم شدن گفتوگو و کمتوانی در گفتوگو در سطوح فردی و اجتماعی یکی از این ریشههاست.
https://srmshq.ir/gtlsf9
انسان موجود پیچیدهای است که انگار تنها موجودی در عالم هستی است که ممکنالوقوع است تا دچار بیماری سادیسم شود و از آزار دادن به همنوع خود تا دیگر موجودات لذتی بیمارگون ببرد
***
موضوع عجیب است و دامانگستر. اجازه میخواهم که با گفته طنزآمیزی از وودی آلن، فیلمساز برجسته سینمای کمدی، مقاله را آغاز کنیم. او گفته بود که جهان همچون رستوران بزرگی است که همه، همدیگر را میخورند!
بلاتردید در طبیعت و نزد موجودات، از باب نمونه شکار برّه آهویی به چنگ و دندان یک پلنگ از منظری میتواند نمونهای از خشونت باشد. باری حتی اگر این نمونه را امر ناگزیر و قانون طبیعت و هستی بدانیم نباید از یاد ببریم که چند دهه قبل و در زمان قدرتمندی حزب ناسیونال سوسیالست (نازیسم) آلمان به رهبری هیتلر و گوبلز و گورینگ، نظریهپردازان فاشیست با بیان انبوهی از شواهد در جهان موجود از ریزترین و کوچکترین موارد نظیر همین تنازع و جنگ بقا که موجود قویتر، ضعیفتر از خود را میخورد تا خود زنده بماند و نمونههای مرتبط با جهان بزرگ سیارات و ثوابت کهکشانها که سیارکها را کرات بزرگتر محو و نابود میسازند، همه در خدمت نظریه منسوخ نژادپرستی هیتلری و اراده معطوف به قدرت بود که بر آن اساس، انسانها به نژادهای پست و حقیر و نژاد برتر آریایی تقسیم میشدند و بدیهی است که فاشیستها خون و نژاد آریایی را برتر دانسته و بر همان باور یعنی ارادهای که معطوف به قدرت است، معتقد بودند که حتی وظیفه نژاد آریایی است تا با ایجاد جنگی نهایی قدرت مسلط جهان گردد، نژاد آریایی ارباب دیگر نژادها مانند سیاهان، کولیها و یهودیها گردد و به این ترتیب سلطه هزار ساله رایش سوم ایجاد شود.
این نظریه و باور که اکنون حتی مضحک جلوه میکند آنقدر سست و بیبنیاد هست که احتیاج به ردیه ندارد چراکه طی هزاران سال اصلاً نژاد خالصی وجود ندارد. در جریان مهاجرتها و تجارتها، نژادها با هم مختلط گشتهاند و مهمتر از آنهمه ملتهای باستانی با هر رنگ و نژادی در ایجاد تمدن و فرهنگ انسانی نقش و سهمی عهدهدار بودهاند. قریب سه هزار سال قبل از میلاد مصریها با دانش وسیع هندسه و ریاضی و معماری اهرام را ساخته و در علوم انسانی و تجربی به دستاوردهای عظیم رسیده بودند و البته آن ملت و مردم ربطی به نژاد آریایی منظور هیتلر نداشتند. همچنین چینیها در همان دوره زمانی در علوم انسانی و در علوم تجربی و فنآوریها و هنرهای مختلف معماری و موسیقی، نمایش و ادبیات دستاوردهایی داشتند که هنوز هم مایه شگفتی جهانیان است و باز هم آنها ربطی به نژاد برتر آریایی که منظور هیتلر بود نداشتند!
باری به هر تقدیر، انسان موجود پیچیدهای است که انگار تنها موجودی در عالم هستی است که ممکنالوقوع است تا دچار بیماری سادیسم شود و از آزار دادن به همنوع خود تا دیگر موجودات لذتی بیمارگون ببرد. بسیار بعید و دور از ذهن است که موجود دیگری، مثلاً گوسفند یا آهو یا گوزن از آزار رساندن به همنوع خود یا به موجودی دیگر لذت ببرد. حتی حیوانات درنده و وحشی همچون شیر و ببر و پلنگ و گرگ بر اساس غریزه رفتار کرده و چهبسا بر سر شکار و دریافت سهم بیشتر با همدیگر گلاویز شوند؛ اما این امر گذرا بوده و بهمحض سیر شدن به کناری میروند و ممکن نیست که از عذاب کشیدن و رنج و شکنجه گرگ همپای گله یا شکار و غذایشان که دست و پا میزند لذت ببرند. فقط این انسان است که تا این حدّ خوفناک و اهریمنی میتواند سقوط کند که مانند چنگیزخان بگوید که دلنشینترین موسیقی نزد من، ضجه زنها در کنار اجساد کودکانشان است!
میبینید که موضوع تا چه حدّ ترسناک و رعبآور است اما واقعیتی است و چهبسا هیتلر، موسولینی و ژنرال فرانکو یا پینوشه نیز کمابیش همین لذت از بیچارگی اسیران همنوع خود را حس کردهاند.
در روزگار معاصر، صدّام و برادرش که کشتار شیمیایی حلبچه این جنایت علیه بشریت را ایجاد کرد چهبسا نمونهای از سادیسم چنگیزخان را با خود داشتهاند.
حداقل همه میدانند که پسر بزرگ صدام دچار بیماری سادیسم بود. از شکنجه مخالفانش لذت بسیار میبرد. مازوخیسم و خودآزاری و لذت بردن از این امر نیز روی دیگری از همین سکه است. مازوخیستها از شکنجه دیدن و مثلاً زخمی کردن خود لذت میبرند.
آنچه گفته شد البته درجات متعددی دارد. نوع و نمونه نسبتاً رایج سادیسم را میتوان در رفتار مدیر یا حتی کارمندی دید که بیجهت از سر دواندن اربابرجوع لذت میبرند. نوع خفیف مازوخیسم وقتی است که ما مثلاً دنداندرد یا سردرد یا هر بیماری جزئی دیگری را نهفقط تحمل میکنیم بلکه چهبسا از این درد حتی لذت هم میبریم.
به عبارتی یک بیماری که بهشدت از سادیسم رنج میبرد، از عذاب دادن دیگران خشنود میشود و شاید در آن حالات و دقایق مانند خدایگانی است که بر مخلوقات مسلط است و باز بیتردید این بیماریها دلایلی دارند که شاید ریشه در دوران کودکی و زندگی بسیار نابهنجارشان داشته باشد.
بعضی از رویکردهای خشن و خشونتآمیز بسته به توسعه فکری و فرهنگی جوامع دارد. نظیر آنکه مثلاً در جوامع توسعهیافته کمتر کودکی را میتوان یافت که با سگها و گربهها رفتاری خشن و آزاردهنده داشته باشند در حالی که در دوران کودکی ما این موجودات بیچاره اسباببازی ما بچهها بودند! ما بچههای شروری نبودیم اما هیچکس به ما نیاموخته بود که با آنها مهربان باشیم. خوب به یاد دارم که در انتهای کوچه بنبست ما خرابهای بود با دیواری بلند و هرگاه که ما بچهها سگ ولگردی را میدیدیم با سنگ و پاره کلوخ به جانش میافتادیم. همچون وحشیها فریاد میزدیم و به آن موجود لاغر و ترسیده سنگ پرت میکردیم. سگ بیچاره میگریخت و به دیوار بلند میرسید و ناچار شتابان برمیگشت و حالا ما بودیم که از ترس میگریختیم!
بزرگتری اگر ما را میدید نهتنها مانع نمیشد بلکه حتی با خنده و لبخندی ما را تشویق هم میکرد!
تا مدتها من خیال میکردم که سگ موجودی است اضافه که تنها برای همین تفریحات خشن خلق شده است.
اولین بار وقتی که دانشجوی دانشگاه تهران شده بودم با ناباوری بانویی را دیدم که موجودی را با خود به گردش در پارک آورده بود. آن موجود قد و قوارهای داشت کمی درشتتر از گربه اما شکل و شمایل سگ را داشت. مدتی به تماشا ایستادم تا بالاخره یقین کردم که آن موجود عجیب سگ است، چون که مانند تمام سگهای دنیا واقواق میکرد!
تازه فهمیدم که همه سگها، سگهای محله ما نیستند. آن موجودات نحیف و زخمی و ترسیدهای که پوزه در میان آشغالها میبردند و همزمان از فرط ترس اطرافشان را میپاییدند که مبادا سنگی، کلوخی یا لگدی نثارشان شود و آنها از ترس و درد با شتاب فرار کنند.
باز از عوارض و عواقب توسعهنیافتگی و بهصراحت بگویم از بیشعوری بود که حداقل در دوره کودکی و نوجوانی ما، حتی نسبت به اشیایی که نو، مجلل و گرانبها بودند خشونت داشتیم. باز هم خوب به خاطر دارم که یک نفر دومین سینمای بم را ساخت. سینمایی بود سطح بالا، صندلیهایش راحت بودند و نرم. نور و فضای مناسب و دلنشینی داشت. یک بار من و دوست صمیمی و همکلاسم، عباس همراه با پسردایی او که در تهران دانشجو بود به تماشای فیلم «پاپیون» رفتیم. من و عباس واقعاً بیدلیل با تیغ صندلیها را تکهپاره میکردیم. قوم و خویش عباس متوجه شد ما را سرزنش کرد و توضیح داد که چقدر کار ما زشت و بیمنطق است. گفت که این صندلیها برای راحتی خودتان است. دفعه بعد هم میآیید و از همین صندلیها استفاده میکنید. ما پذیرفتیم و دست از خرابکاری و شرارت برداشتیم اما خیلی طول نکشید که صندلیها تکهپاره شدند و صاحب سینما ترجیح داد که همان صندلیهای فلزی سخت و سفت و خشک را بیاورد و در سالن سینما کار بگذارد. بعضی از خشونتها به سبب غلبه فرهنگ مردسالار است. دیدهام که مرد خانواده، آدمی معتاد و خانهنشین است. همسرش از صبح تا غروب در شرکتهای خدماتی کار میکند. چند بچه هم دارد. شبها خسته و کوفته برمیگردد و ناچار است که شام بپزد و به بچههایش رسیدگی کند. دیدهام که مرد (یا بهاصطلاح مرد خانواده) با منت و تکبر به همسر زحمتکش و بیچارهاش با لحنی تحقیرآمیز میگوید: ضعیفه! زود باش شام بده از گشنگی مُردیم. یکی دو تا بزن تو سر این بچهها خفهشان کن. بجنب آتش قلیان را آماده کن! و بعد به مهمانهایش میگوید که به زن نباید رو داد وگرنه رویش زیاد میشود!
انواع خشونت با تأسف و تأثر باید گفت که بیشمار است. شاید شما نیز با رانندههایی مواجه شده باشید که به تصور خود با شوخی، ناگهان فرمان ماشین را به سمت کسانی میپیچانند که در حاشیه خیابان منتظر تاکسی یا اتوبوس ایستادهاند و از ترس آنها لذت میبرند!
این نیز نوعی از دیگرآزاری یا سادیسم است. همچنین در فرهنگ غالب مردسالار، بانوان وطن در معرض انواع خشونتها قرار دارند. تحمل متلکها و نگاههای پر وقاحت و خجالتآور چنان است که انگار بانوان هموطن نه انسان بلکه اشیایی بیحس و عاطفه هستند. این در حالی است که روزی، روزگاری آرتمیس، دریاسالار و فرمانده نیروی دریایی قدرتمند دوران هخامنشیان بود و در زمان ساسانیان ما دو پادشاه زن داشتیم.
کلام آخر خشونت نسبت به مهاجران افغانی است. باری به هر حال واقعیت این است که افغانیها عموماً مردمی هستند زحمتکش، مهربان، مؤدب و مهماننواز، بدیهی است که مانند هر جامعهای در میان افاغنه انگشتشمار آدمهای جامعهستیز نیز دیده میشود اما به نسبت تعدادشان اندک است ولیکن با شگفتی بسیار حتی از تحصیلکردهها بارها شنیدهام که با طعنه و حتی تحقیر گفتهاند که این افغانیها...!
دوستان به نظر میآید که جامعهای داریم آمیخته به انواع خشونتهای پنهان و آشکار و بهشدت بیمار. جامعهای که محتاج آرامش و آموزش است و البته تا بحرانهای اقتصادی هر روز دامان گستر میشود با نصایح اخلاقی نمیتوان مانع خشونتهای حتی عنانگسیخته شد. از باب نمونه وقتی در جامعهای دچار تورم، بیکاری، گرسنگی و نومیدی یکی با اتومبیل بسیار گرانبهایش خرامان به راه میافتد و انگار خیابان ملک پدری اوست به هر طرزی که دلش بخواهد رانندگی میکند، این نیز نوعی از دیگرآزاری از منظر روانی است.
آنگاه که یک انسان شریف و ارزشمند، روزنامهنگار یا استاد دانشگاه یا هنرمند در جلسه یا محفلی مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و همه به موجودی که احتمالاً از طریق رانتخواری و دزدی و بیهیچ اقدام مفیدی برای جامعه مورد تعظیم جماعت قرار میگیرد باز هم ما با نوعی از خشونت روانی مواجه میشویم. به گمانم حافظ در روزگار آشفته خود که پر از ریاکاری و زهدفروشی و تقلب و تملق و چپاول بود، شعری بسیار قابلتوجه و تعمق دارد که میفرماید: «پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حُسن»
اما زمانه به طور مطلق تیره نیست چراکه در قبال این همه تیرگی خشونتآمیز انسانهایی داریم که مظهر ملاطفت و مهر هستند.