استادیار گروه تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی ـ زرند
https://srmshq.ir/w48tus
معمای رســـــــــــــــــــــــــالۀ زرندیه
***
از آنجایی که این شماره مجله به موضوع «کتاب» اختصاص داده شده، بنا را بر آن گذاشتیم در بخش تاریخ اشارهای داشته باشیم به تعدادی از کتابهای مرتبط با تاریخ کرمان که در سالهای اخیر منتشر شدهاند و همچنین سعی بر آن بوده که در معرفی این آثار، نقاط قوت و ضعف هر مجموعه، بعضاً نقد بر برخی مطالب و تشریح دیدگاه نویسنده و محتوای کلی اثر نیز مورد بررسی قرار گیرد.
این معرفی شامل سه قسمت است و در این راه از دو مؤلف (دکتر رضا کردی و دکتر جمشید روستا) و همچنین مرکز کرمانشناسی بهعنوان ناشر تعدادی از این کتابها کمک گرفته شده است.
* * *
چند سال پیش باخبر شدم دوست گرامی آقای دکتر رضا کردی ـ استادیار گروه تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرند که تا کنون آثاری چون: سیری در جغرافیا تاریخی زرند و کوهبنان، فرهنگنامۀ رجال علمی و مشاهیر فرهنگی کرمان از آغاز اسلام تا پایان عصر قاجار، تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا در سدههای اول و دوم و ... را منتشر نمودهاند، کار تصحیح و تحشیه یک نسخه خطی به نام رساله زرندیه را در دست دارند و چون بنده نیز از قبل یک نسخه از این رساله را در آرشیو سازمان مرکزی اسناد و کتابخانه ملی ایران (تهران) دیده بودم، توانستم دو نسخه موجود از این رساله را تهیه و به ایشان دهم. خوشبختانه ماه گذشته ایشان بعد از مدتها رایزینی جهت انتشار این اثر ارزنده، موفق شدند آن را توسط مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب با همکاری دانشگاه آزاد اسلامی زرند، منتشر و روانۀ بازار نمایند.
از آنجایی که موضوع این رساله در نوع خود قابل توجه است، برای اطلاع بیشتر خوانندگان از این نسخه خطی، از دکتر رضا کردی درخواست نمودم تا اطلاعات بیشتری از چگونگی دستیابی به نسخه اولیه، مراحل تصحیح، انتشار و مندرجات آن را به خوانندگان مجله سرمشق ارائه دهند. ایشان نیز قبول زحمت نموده و در ادامه یادداشت ایشان را تقدیم خوانندگان محترم میشود.
***
یادداشت
ابتدا در خصوص چگونگی اطلاع از وجود این نسخ خطی باید عرض کنم، سالها قبل در جریان مطالعات خود، از وجود رسالهای به نام «زرندیه در اواخر عصر قاجار» اطلاع یافتم، که موضوع آن در خصوص اختلاسها و دزدیهای مأموران جمعآوری مالیات تریاک بوده است؛ اما هیچگاه فکر نمیکردم که روزی به این متن، دسترسی و کار تصحیح، مقابله، تحشیه و نمایهنویسی آن را انجام دهم.
تا آن که در همایش ملی مردمشناسی ایران در زرند که در سال ۱۳۹۲ در دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرند و به همت مدیران وقت گروه مردمشناسی و شخص دکتر اصغر عسکری خانقاه برگزار شد، یکی از میهمان این همایش آقای دکتر عالم زاده ـ استاد دانشگاه علوم و تحقیقات تهران ـ که سالها در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه تهران از محضر ایشان استفاده و هم پایاننامه ارشد و هم رساله دکتری من با مشورت و راهنمایی ایشان اجرا شده بود ـ شرکت داشتند و در چند ساعتی که در خدمت ایشان بودیم، خبر دادند که یک نسخه خطی به نام رساله زرندیه در دست دارند با موضوع طنز در زمینه کشت ماده مخدر تریاک در زرند.
وقتی من نیز از وجود این رساله صحبت کردم، ایشان با تعجب پرسیدند: از کجا میدانی چنین رسالهای وجود دارد؟ من تنها کسی هستم که این نسخه را دارم. به حافظهام رجوع کردم اما در مورد این کتاب چیزی یادم نیامد. لذا گفتم یادم نیست کجا خواندم ولی خبر دارم که چنین کتابی هست و به ایشان قول دادم در یادداشتهای خود جستجو نموده و به ایشان خبر دهم که کجا نام رساله زرندیه را دیدهام. چند روز بعد که یادداشتهایم را مرور کردم، قضیه برای من روشن شد. با ایشان تماس گرفتم و گفتم که در جلد ۲۴ کتاب الذریعه مرحوم شیخ آقابزرگ طهرانی نامی از این کتاب برده شده و نام مؤلف آن هم «موفق السلطنه» ذکر شده و نوشته شده که نسخهای از آن نزد دکتر مفتاح وجود دارد. همین و بس. نه دکتر مفتاح را میدانستم که کیست و نه موفقالسلطنه برایم شناخته شده بود.
البته در توضیح بیشتر باید ذکر کنم، در نسخه نهایی رساله که چاپ شده، نام صاحب اثر، موفق السلطان ذکر شده است. دلیل آن نیز این است که بسیاری از نویسندگان ازجمله آقا بزرگ طهرانی اسم صاحب اثر را موفقالسلطنه ذکر کردهاند. ولی من در تحقیق سرانجام به این نتیجه رسیدم که موفقالسلطنه نام «موسی نوری اسفندیاری» برادر کوچکتر «اسدالله یمین» بوده و اسدالله لقب «موفقالسلطان» داشته است. در خود اثر، هیچ نامی از خالق آن نیامده است. کتاب با جمله «هو الموفق» آغاز شده است که میتواند اشارهای به لقب «موفقالسلطنه» یا «موفقالسلطان» نیز باشد. نسخهشناسان نیز چنانکه اشارت رفت، به جای آنکه به نام نویسنده اشاره کنند، تنها به لقب او اکتفا کردهاند. البته همین اطلاعات مختصر هم تنها در یکی از سه نسخهای که ما بررسی کردیم آن هم در حاشیه آمده بود.
البته بعد از انتشار این کتاب، نوه استاد مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی نیز با بنده تماس گرفته و در این باره ابهامات و تردیدهایی را مطرح کردند؛ اما قرائن و شواهدی که به نظر بنده انتساب کتاب را به میرزا اسدالله موفقالسلطان تأیید میکند عبارتاند از:
۱. ارتباط دیرپای خاندان اسفندیاری با وزارت خارجه
۲. شروع کتاب با نام بردن از میسیون خارجه
۳. اینکه نسخهای از کتاب نزد یکی از کارکنان ارشد وزارت خارجه یعنی دکتر حسین مفتاح فرزند مفتاحالملک بوده است.
۴. این که فرد مشهور دیگری با لقب موفقالسلطان که در ارتباط با وزارت خارجه باشد در منابع، مشاهده نگردید.
۵. اینکه روحیه اسدالله بر اساس متن زرندیه و در صورت اثبات انتساب، شبیه روحیه عمویش حاج محتشمالسلطنه به نظر میرسد.
۶. اینکه خاندان اسفندیاریهای مازندران، در کرمان نفوذ درازمدتی داشتهاند.
۷. اینکه نویسنده، احتمالاً رساله زرندیه را برای تفنن و سرگرمی نوشته و از خود به یادگار گذاشته است.
در صورتی که درباره انتساب کتاب به اسدالله یمین اسفندیاری اشتباه نکرده باشیم باید بگویم نویسنده، از خاندانی کهن و اهل سیاست و فرمانروایی در مازندران و برآمده از دهکده یوش بوده، که بهواسطه شهرت و انتساب یکی دیگر از بزرگان ادب فارسی به نام علی اسفندیاری ملقب به نیمایوشیج بدین نام، نامآور گشته است.
گمان میرود که نسخهای دستنویس از رساله زرندیه را خود اسدالله اسفندیاری به شیخ محمدصادق شمسالدین پورداد معروف به واعظ طهرانی داده باشد؛ بنابراین ارتباط موفقالسلطان با این عالم دینی نشان میدهد وی از اعتقاد دینی برخوردار بوده است.
...
کارشناس ارشد تاریخ مسئول بخش پژوهش مرکز کرمانشناسی
https://srmshq.ir/eg6lw5
رمزگشایی از تاریـخ کرمان
***
بیتردید بهرغم تمامی نقدهای به حق و ناحقی که بر فعالیتها و اقدامات مرکز کرمان شناسی وارد شده است، اما نمیتوان منکر این موضوع شد که این مرکز در سه دهۀ اخیر با انتشار صدها جلد کتاب در حوزههای مختلف استان، نقشی بسیار مهم ایفا نموده است. جدا از کم و کیفیت آثار منتشره توسط مرکز کرمان شناسی، وجود همین مجموعۀ فرهنگی در داخل استان، انگیزهای بوده تا بسیاری از محققان و پژوهشگران و حتی علاقهمندان، بتوانند برای اولین بار آثاری را خلق نمایند که شاید مشابه آن در دیگر استانها به این شکل وجود ندارد.
خانم افسانه کامکار که مسئولیت بخش پژوهش این مرکز را برعهده دارند، در خصوص کتابهای منتشر شده در سه سال گذشته توسط این مرکز، مطالبی را تهیه و فرستادهاند.
***
«گذری بر تاریخ معاصر کاظمآباد»
صادق امینی
سال ۱۳۹۷
تهیه و نوشتن تاریخ محلی، کار آسانی نیست به سخنی دیگر هر چه فضای جغرافیایی کوچکتر شود، دشواری برای تحریر تاریخ آن، بیشتر خواهد بود، زیرا بهندرت میتوان مستنداتی به دست آورد و آنها را مبنای قضاوت تاریخی قرار داد. بر این اساس باید گفت آنکه در این راه گام میگذارد و شیوه تاریخنگاری محلی آن هم در محدوده یک روستا را برمیگزیند، از همت بالایی برخوردار است.
هدف از نوشتن این مجموعه، تلاش در جهت معرفی شهر کاظمآباد از جهات گوناگون چون قدمت، تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و... است؛ زیرا این منطقه متأسفانه تاکنون مورد توجه و عنایت در شأن خود واقع نشده و بهدرستی معرفی نگردیده است، همچنین آداب و رسوم، باورها و ... منطقه که ریشه در قرون و اعصار دارند بهسرعت در حال اضمحلال و فراموشی است.
گرچه متأسفانه با گسترش شهر و شهرنشینی آثار و نشانههای تاریخی از بین رفتهاند و پیران مطلع که اندوخته و تجربههای بس گرانبها داشتهاند، اکنون در بین ما نیستند یا اندکاند. نویسنده در طول دو سال، بهصورت چهره به چهره با صاحبنظران و پیران روشنضمیر صحبت و مصاحبه کرده که نتیجه همین است که درین کتاب میآید.
نویسنده با اعتقاد به عیب و نواقص احتمالی مجموعه، رفع عیوب آن را بر عهدۀ فرهنگدوستان و صاحبنظران جوانی گذاشته که در این شهر زندگی میکنند.
این کتاب در ۱۳۰ صفحه و سه بخش تدوین شده که بخش اول به تاریخچه کاظمآباد و موقعیت جغرافیایی آن، بخش دوم اماکن کاظمآباد همچون مدرسه و مکتب، اماکن مذهبی، پست برق، پاسگاه انتظامی و ... و فرهنگ عامیانه کاظمآباد، آداب و رسوم، ضربالمثلها، تعزیه و شبیهخوانی، اعتقادات و باورهای محلی پرداخته شده، در ادامه این فصل به سابقه تاریخی ادارات کاظمآباد، خیرین، مفاخر و ... نیز اشاره شده است. بخش آخر کتاب به زندگینامه و وصایای شهدای کاظمآباد اختصاص داده شده است. در پایان نیز کاظمآباد با تصاویری از اماکن و شخصیتها معرفی شده است.
نویسنده این اثر، تلاش کرده تا اطلاعاتی هرچند اندک در زمینههای تاریخی به دست آورد و آگاهیهای کنونی، بهویژه در دهههای اخیر را چاشنی آن کند و مجموعهای را ارائه دهد.
***
«پیوندهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یزد و کرمان»
سیدمحمدعلی گلابزاده
سال ۱۳۹۷
یزد و کرمان همانند دو شهر خواهرخوانده در طول تاریخ یار و یاور یکدیگر بودهاند. نویسنده در مقدمه کتاب اینگونه نوشته است: «در گذر چهل و چند ساله مطالعات تاریخی و اجتماعی خود، همواره در رویدادهای گوناگون، چنان یزد و کرمان را همراه و یار و یاور یکدیگر یافتهام که باشهامت میتوانم بگویم کمتر دو شهر و ولایتی را میتوانید پیدا کنید که این اندازه با یکدیگر مأنوس و صمیمی بوده باشند. همین جا یادآور میشوم که بیگمان بخشی از کامیابیهای یزد، مدیون تلاشگران کرمانی و بخشهایی از موفقیت کرمانیها مرهون سختکوشان یزدی است، اصلی که دقیقاً در این نوشته میتوانید به آن برسید. جالب است که بده بستانهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی تا آنجا دقیق و حساب شده بوده که ممکن است این گمان پیش آید که کسی همه این رویدادها را یکییکی کنار هم گذاشته و چنین تعامل دوستانهای را رقم زده است.»
بیان این نکته را نیز ضروری میدانم که اگر سخن از یزد، کرمان و یا هر یک از شهرها و مناطق دیگر به میان آورده میشود همه و همه در رهگذر شناساندن ایران عزیز و همیشه سرافراز است.
در این کتاب سعی شده روابط سیاسی، تاریخی، عمرانی، رفت و آمدهای فرهنگی همچون جیحون، ثاقب، وامق، سلطان هنر یزد (سلطان محمد معمار یزدی)، داد و ستدهای پزشکی ازجمله رفت و آمدهای افضل کرمانی به یزد و پیوندهای اقتصادی و وجود بازرگانان یزدی همچون حاج شیخ ابوالقاسم هرندی، حاج غلامرضا آگاه، امینالرعایای یزدی در کرمان مورد بررسی قرار گیرند.
این کتاب در ۲۸۸ صفحه به نگارش درآمده است و بخش آخر آن نیز با اسنادی از روابط کرمان و یزد مستند شده است.
***
یاد یاران (تبارشناسی ایل خراسانی)
دکتر احمد امیری خراسانی، محمدابراهیم امیری خراسانی
سال ۱۳۹۷
شامل دو جلد است، از آنجایی که در چند شمارۀ قبل مجله سرمشق بهطور مفصل در خصوص این اثر با آقای دکتر امیری خراسانی مصاحبه صورت گرفت، از معرفی آن چشم پوشیده و خوانندگان محترم را به مجله سرمشق ارجاع میدهیم.
***
«آهوئیه میراثی کهن»
احمد امینی زاده
سال ۱۳۹۸
در مقدمه کتاب در توصیف آهوئیه اینگونه آمده است: «وقتی نام «آهوئیه» را میشنویم، بیاختیار تصویری از غزال تیزپایی در ذهنمان نقش میبندد که اینک در دامنه کوهی، تن به خنکای نسیم کوهساران سپرده و با چشمان شفاف و روشن خود، به دشتهای سرسبز و خرم اطراف مینگرد، بهراستی که آهوئیه همین حال و هوا را دارد، در کنار این طبیعت چشمنواز و باشکوه، حضور مردمانی که جانمایه خوبیها و نماد سادگی ساده زیستی هستند، بر منزلت این روستا افزوده، ارزشهایی که نویسنده این اثر به نیکویی از آن یاد کرده است.»
نویسنده در مقدمه کتاب، آهوئیه را اینچنین معرفی میکند: «روی شیب ملایم دامنه جنوبی شاه کوه قنات مروان، در حصار تپههای زیبا و کم ارتفاع، روستای کهنی واقع شده که خاطرات زیادی را در چین و شکن سیمای فرتوت خود از گذشته دور به نسل حاضر باز میگوید ... آنچه روستایی مثل آهوئیه را متمایز میکرد نگاه و رفتار جامعه گرایانه مردمان سادهدل وبی پیرایه آن بود، مردمانی به ظاهر ساده و در معنا حامل دنیایی از رمز و راز. اینان دارای فرهنگی یکپارچه بودند که همه ویژگیهای زندگیشان را تعیین میکرد. ...»
روستای آهوئیه که به اختصار آهو نامیده میشود ازجمله آبادیهایی است که در مسیر رودخانههای فصلی آهو و پاشوری (پاشوییه) ایجاد شده است.
نویسنده کتاب با پرداختن به تاریخ آهوئیه، کشاورزی، مشاغل و حرف، تعلیم و تربیت، آئینها و مراسم مذهبی، بازیهای محلی، نقش مردم آهوئیه در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و ... سعی کرده تا به معرفی این منطقه در حد امکان بپردازد. این کتاب در ۲۹۸ صفحه تدوین شده است.
امّا آنچه بیش از همه بر جایگاه بالای این اثر میافزاید، ثبت و ضبط تاریخ و جغرافیای محلی است که، درگذر زمان، مورد بیمهری و بیتوجهی قرار گرفته است، زیرا میدانیم روستاها و بخشهای وابسته به هر شهرستان، در معبر روزگاران همواره دوش به دوش حوادث و رویدادها، پیش رفته و گفتنیهای بسیاری دارند که اگر گردآوری میشدند، مجموعه گرانسنگی از ردّ پای تاریخ را به ما مینمایاند، همتی که اگرچه خیلی دیر شده، امّا هنوز و تا اندازهای قابل جبران است. برخی نکتههای یاد شده در این رابطه، خود بخشهایی از تاریخ را تشکیل میدهد که با زبانی ساده و نوشتاری آسان و همه فهم، انعکاس یافته است.
***
«مروری بر تاریخ طایفه تکلّو در ایران و استان کرمان»
دکتر حاجی محمد تکلّوزاده
سال ۱۳۹۸
ایلات و عشایر ما درگذر روزگاران، از چنان جایگاه برجستهای برخوردار بودهاند که گویی هر پژوهش و تحقیقی در تاریخ این کهن سرزمین، بینام و یاد آنها، دارای کاستی خواهد بود.
ازجمله سرافرازیهای دیار کریمان نیز همین است که خاستگاه عشایر سلحشور و سادهدل و سادهزیستی هستند که جایجای استان، رد پای آنها را زیب و زیور خویش ساخته است، بهویژه شهرستانهایی چون بافت، سیرجان، بردسیر، جیرفت، کهنوج و ... که مناطق قشلاق و ییلاق آنها است، عشایری که در هر قدم، دانه شُکری میکارند و بوستانی از شکرخند نعمت و برکت، ارزانی میدارند که یکی از آنها طایفه تکلّو است. گروهی که اگرچه نیاکانشان از سرزمینهای ترکنشین به دیار کرمان کوچ کردند و این سرزمین را برای زندگی برگزیدند، امّا فرزندان خلفشان، به زودی با فرهنگ و ارزشهای این خطّه خو گرفتند و چنان با آن انس و الفت یافتند که خیلی زود میهندوستی و وطنخواهیشان ورد زبانها شد.
در مقدمه کتاب در باب انگیزه نگارش کتاب آمده است: «از ابتدای روزهایی که پا به عرصه تحصیل گذاشتم و صدا کردن دانشآموزان با نام خانوادگی به جای اسم کوچک توسط معلم و همکلاسیها شروع شد، این سؤال در ذهنم جوانه زد که معنی و مفهوم تکلّوزاده چیست؟ ... شاید اوّلین بار در کتب درسی تاریخ در توضیحات سلسله صفویه به نام طایفۀ تکلّو برخوردم که یکی از طوایف اصلی قزلباش بوده که در ایجاد و تثبیت حکومت صفویه نقش داشته است ... تا سرانجام بعد از نائل شدن به افتخار بازنشستگی این فرصت حاصل شد و تحقیق در زمینۀ خاستگاه این طایفه و تاریخ آن را شروع کردم.»
نویسنده معتقد است در جمعآوری و نگارش مطالب تاریخی از منابع متعدد، مشکلات زیادی وجود داشته است. از آن جمله، اختلافاتی که در مورد بیان شرح وقایع و حوادث، تاریخ و زمان دقیق وقوع حادثه، حتی نحوۀ نگارش اسامی افراد و شخصیتها و تعیین وابستگی آنان به یک ایل و طایفه، در کتب تاریخی دیده میشود که گاهی این مغایرتها بسیار زیاد است.
به هر حال نگارنده علیرغم اینکه تخصصی در زمینه تاریخ نداشته، با تلاش و صرف وقت زیاد و مطالعه و حدود دو سال تحقیق سعی کرده نقبی در تاریخ داشته و مطالب و حقایقی از این طایفه را که در برههای از تاریخ نقش مؤثری در ایران گسترده و پهناور آن زمان و حاکمیت و فرمانروایی پهنههای وسیعی از کشور را به عهده داشتهاند، آشکار و بیان نماید.
اهمیت این مجموعه، بیشتر از آن جهت است که پژوهشگر و نگارنده آن، یکی از جنس طایفه تکلّو و با همین نام و نشان است، افزون بر این، گریز مؤلف، از حوزه فنی، به پهنه تاریخ و نگاشتن این صفحات است که میتوان از آن بهعنوان اوج دلبستگی به طایفه و خاستگاه و زادگاه خود یاد کرد.
این کتاب در شش فصل و ۳۶۰ صفحه تدوین شده است. فصل اول تا سوم به خاستگاه طایفه تکلّو و جایگاه و نقش تکلوها در دوران پادشاهان صفوی پرداخته، فصل چهارم به مناصب حکومتی و لشکری دوران صفویه و فصل پنجم به شخصیتهای برجسته و معروف تکلّو در دو بخش امرا، حکام و مسئولان و شعرا و هنرمندان اشاره و فصل آخر به بررسی جایگاه ایل افشار و طایفه تکلو در بین عشایر استان کرمان و معرفی شهدای این طایفه پرداخته است. در این پژوهش به نکتههای ارزشمندی پرداخته شده که باید آن را خواند و قضاوت کرد.
***
«تبارنامه افشارهای زرند، کوهبنان و طغرالجرد»
جواد رشیدی طغرالجردی
سال ۱۳۹۸
اگرچه میدانیم طغرالجرد در تاریخ کرمان چندان ناآشنا نیست امّا خیلی هم گفتنی ندارد. همین که یکی از فرزندان خلف این دیار، با بلندهمتی وارد جمعآوری مطالب و نکتههای گوناگون درباره سرزمین خود میشود و آن را ارائه میکند، هم شایستۀ تقدیر است و هم بایستۀ پشتیبانی است، شاید در میان این گفتهها چند مورد نادرست هم وجود داشته باشد و یا برخی نظرها با آن برابر نباشد که این خود از طبیعت اینگونه پژوهشها است.
در این اثر مؤلف در متنی به هم پیوسته بهخوبی از عهده بیان نکتهها برآمده و خواننده را با خود همراه میکند، پرداختن به ابعاد شخصیتهای برجستهای چون ولیخان افشار و پسرش بیکتاشخان که رویداد سرِ بریده او و بیتوجهی پدرش به آن، خود حدیث و حکایتی است و نیز گفتههایی و شنیدههایی از شاهرخ خان زرندی، حاکم کرمان در روزگار افشاریه و زندیه، بر ارزش این اثر میافزاید. در میان نوشتهها و گفتهها، نکتههای روشنی یافت میشود که میتواند مورد توجه ویژه قرار گیرد.
شاید بتوان گفت یکی از ایرادات کار نبود استنادات، منابع و مآخذ کافی است و اینکه کار میدانی و بر نقلقولهای گوناگون استوار است.
امّا باید اضافه کرد برخی رویدادها در مناطق ناشناخته یا کمتر شناخته شده وجود دارد که کسی به آنها نپرداخته و منابعی هم آنچنان که باید و شاید ـ در دست نیست و نویسنده با همان منابع اندک و مآخذ ناچیز و بهره گرفتن از دانستههایی که سینهبهسینه گشته، مجموعهای را آماده کرده و نمیتوان به علت نداشتن منابع معتبر و بنیادی، آن را مقدمهای برای عدم پردازش بیشتر مطالب در نظر گرفت.
یکی از اهداف این پژوهش شناساندن زنجیرۀ انساب افشارهای زرند و طغرالجرد و کوهبنان است که نویسنده یکی از ایرادات کار را نواقصی در تکمیل شجرهنامۀ افراد و خانوادهها به دلیل مهاجرت یا بیتوجهی در نگهداری اسناد قدیمی و همچنین بیعلاقه بودن بعضی از خانوادهها به دانستن انساب خود میداند.
***
«سنگ مزارهای منطقه بلورد»
دکتر زهیر مصطفی بلوردی
سال ۱۳۹۸
چگونگی بدرود با عزیزان از دست رفته و نحوه برخوردهای پس از مرگ و بر جای گذاشتن نشان و نمادی که یاد او را گرامی بدارد، بسیار گونهگون بوده است، برخی ظروف و لوازم شخصی مرده را در قبر و در کنار او جای میدادند، تا آنگاه که قرار است برخیزد و زندگی دوباره را از سر بگیرد، دستخالی نباشد، آنگونه که نمونه این مقابر را در موزه هرندی کرمان و در بخش شهداد میبینیم. جمعی بر این باورند که دلبستگی خود را با عزیز از دست رفته میتوان در بزرگی سنگقبر و زینت دادن آن با اشعار و خطوط دلنشین نشان داد و ... برخی هم بر این عقیدهاند که چون روح، پرواز همیشگی خود را آغاز کرد، کالبد بدن همچون پوسته بیارزشی بر جای میماند، لذا هرگونه پردازشی در این مورد بیهوده بوده و نباید برای قبر، نشانی هرچند ناچیز در نظر گرفت، که در این مورد میتوان عقیده برادران اهل سنّت را نمونه آورد.
امّا در مورد بلورد باید گفت که گویی تاریخِ برخی سرزمینها در محدوده جغرافیایی آنها نمیگنجد، یکی از این خطّهها، بلورد قهرمانپرور و افسانهساز است، حکایت این سرزمین با مردان و زنانِ ـ اکثراً ارزشمندش، حدیثی است بسیار شنیدنی، مردانی که برای رسیدن و رساندن جامعه به مرزهای آزادی و آزادگی، جانفشانی کردند و زنانی که مردانه پشت سر همسران خود ایستادند تا زخمهای ناشی از این راه پر از خار مغیلان را مرهم بگذارند و رسالت خویش را آنگونه که بایسته است به انجام برسانند.
پیشینه کهن این سرزمین، میطلبد که درباره هر یک از نمادهای آن کار پژوهشی صورت گیرد و جزئیات آن به تاریخ سپرده شود.
در مقدمه کتاب آمده است: «مرگ در تمامی جوامع دارای مجموعهای از آیینها و جلوههای گوناگون است. از باورها، مراسم و سرودها گرفته تا خلق آثاری همچون مجسمه، نقاشی و آثار مصور سنگی، همگی میتواند ناشی از توجه به مرگ باشد. از قدیمالایام پس از وقوع مرگ و رعایت حدود شرعی دفن و خاکسپاری، بسته به آداب و رسوم هر گروه و سرزمین، برای نشاندار کردن و باقیماندن مکان دفن، علامتهایی بر مزار میگذاشتند. این نشانهها از سادهترین شکل، یعنی برجستهسازی قبر و گذاشتن سنگ و چوب، آغاز و به ساختن قبرهای بزرگ و مقبرههای آنچنانی با تزئینات و سنگقبرهای گرانقیمت ختم میشد. در حقیقت، قرار گرفتن شماری از نشانهها بر روی مزارها ارتباط خاصی با زندگی انسانها داشته و زمینۀ باارزشی برای به تصویر درآوردن افکار مردمان فراهم میکرده است؛ ... به طوری که هر سنگقبر یک سند تاریخی کامل و نمایشدهندۀ صحنههایی از تاریخ، هنر، افکار و باورهای مردم هر منطقه بوده که میتوان با مطالعۀ آنها به جنبههای باشکوهی از فرهنگ مردمان گذشته رسید.»
کتاب حاضر با این نگاه، بررسی «سنگ مزارهای قبرستانهای تاریخی» منطقۀ بلورد را مورد توجه قرار داده تا بتواند، هرچند اندک، غبار ابهام و فراموشی را از ریشههای تاریخی آن بزداید.
این کتاب با رویکرد مردمشناسی هنر در ۱۰۶ صفحه و دارای سه قسمت اصلی است؛ به دلیل قدمت موضوع سنگمزارها، فصل اول با مقدمهای دربارۀ ضرورت کار، به وضعیت جغرافیایی و تاریخی منطقه، پیشینۀ حجاری و راهبردهای مطالعاتی کتاب میپردازد. در فصل دوم بهعنوان مفصلترین بخش کتاب، ویژگیهای سنگمزارهای منطقه از نظر «نوع حجاری»، «شکل و پیکرۀ سنگ»، «نحوه استقرار»، «نقشها و مفاهیم تصاویر سنگها» و «نوشتار و آرایش خطوط» ارائه میشود. فصل آخر هم به جایگاه سنگمزارها و اهمیت آنها بهعنوان بستر ظهور «هویت» و «فرهنگ منطقه» توجه نموده و از آنجایی که نقشها و نوشتههای سنگمزارها علاوه بر معانی رمزگونهشان، از طریق ظاهرشان جلبتوجه میکنند؛ کتاب با تصاویرِ بسیاری از سنگها و طراحی مجدد نگارهها بر روی کاغذ مستند شده است.
عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه شهید باهنر کرمان
https://srmshq.ir/6y0mia
وضعیت سیاسی و اجتماعی کرمان در زمانۀ خواجوی کرمانی
***
همانگونه که مستحضرید تا کنون پژوهشهای متعددی در باب ابوالعطا محمود بن علی، مشهور به خواجوی کرمانی (۷۵۳-۶۸۹ه.ق)، اشعارِ او و رویکردهای اخلاقی منظومههای وی به انجام رسیده؛ امّا به ضرس قاطع میتوان گفت هیچ تحقیق منسجمی دربارۀ چگونگیِ وضعیتِ سیاسی و اجتماعی زمانۀ او به رشتۀ تحریر درنیامده است. در همین راستا اینجانب با همکاریِ سرکار خانم پورمهدیزاده بر آن شدیم تا کتابی را در این باره نگاشته و طی آن بتوانیم وضعیت سیاسی ـ اجتماعی زمانۀ خواجوی کرمانی و تأثیراتِ این زمانه بر حیاتِ این شاعرِ گرانمایه را مورد واکاوی قرار دهیم؛ چراکه خواجویِ کرمانی یکی از بزرگترین شاعرانِ زمانۀ خود بوده ولی امروزه اطلاعات مختصری از چرایی و چگونگی وقایعِ سیاسی و اجتماعیِ کرمان در عهد این شاعر و تأثیر مستقیم این وقایع بر زندگیِ وی و یا تصمیمِ او برای تَرکِ کرمان و یا بازگشت مجدد به زادگاهش داریم. در این کتاب در حد توانِ نویسندگان، بدین مهم پرداخته شده است.
کتابِ مذکور در دو بخش و طی دوازده فصل به رشتۀ تحریر درآمده و در سال ۱۳۹۸ توسط نشرِ خاموش در تهران به چاپ رسیده و منتشر گردید. بخشِ نخستِ کتاب به تاریخ سیاسیِ کرمان طی قرونِ هفتم و هشتمِ هجری اختصاص داده شد و طی هفت فصل، ابتدا اوضاع سیاسی کرمان پیش از تولّد خواجو، مورد واکاوی قرار گرفت و سپس وضعیت سیاسی کرمان همزمان با حیاتِ خواجوی کرمانی و اندکی پس از مرگ وی بررسی گردید. بدین ترتیب که در فصلِ نخست، ضمن بیانِ اوضاع سیاسی کرمان پیش از تولّد خواجو، مختصری در باب قراختاییان و چگونگی استیلای آنان بر کرمان و همچنین چالشهای سیاسی مابین مدعیان تاج و تختِ کرمان ارائه گردید. چراکه تولّد خواجوی کرمانی (۶۸۹ ه.ق)۱ همزمان با بحرانهای سیاسی قراختاییانِ کرمان، رخ داد و زد و خوردهای میان مدعیانِ تاج و تخت همچون سیورغتمش قراختایی و پادشاه خاتون، وضعیت کرمان را آشفته ساخته بود.
در فصلِ دومِ کتاب که تحتِ عنوانِ «وضعیت سیاسی کرمان در پانزده سال نخست زندگی خواجو (۷۰۴-۶۸۹ ه.ق)» نام دارد، به اوضاع سیاسی کرمان، همزمان با حکومت سیورغتمش و پادشاه خاتون قراختایی و جانشینانِ آنان (محمدشاه و شاه جهان قراختایی) تا پایان دوران حکومت قراختاییان در کرمان پرداخته شده است. بدونِ تردید در این پانزده سال، به سبب عواملی همچون درگیریهای متعدد مدعیانِ تاج و تختِ کرمان و دخالتهای ایلخانانِ مغول در امور این ایالت، آشفتگیهای کرمان دوچندان شده؛ بهگونهای که در دارالملکِ کرمان بهویژه مابین سالهای ۶۹۹ تا ۷۰۱ ه.ق قحطیهایی رخ داد. همزمان با این قحطیها، خواجو ـ که سنین ده تا دوازده سالگی را میگذراند ـ این وضعیت بغرنج را از نزدیک لمس کرد و ظاهراً در همین زمان پدرش نیز وفات یافته است. اگرچه وی در هیچیک از اشعار و نوشتههایش به خانوادۀ خود اشاره نکرده است (ر.ک: خواجوی کرمانی،۱۳۷۴: مقدّمه۴) امّا بر اساس گفتۀ صاحب کتابِ تذکره میخانه، پدر خواجو، در زمانی که خواجو به سن رشد رسیده وفات یافته است: «چون افضلالدّین به سن رشد و تحیر رسید، پدرش داعی حق را لبیک اجابت گفت». (قزوینی،۱۳۴۰: ۷۵). امّا این که دقیقاً این اتفاق همزمان با چه سالی صورت گرفته مشخّص نیست؛ از طرفی میتوان حدس زد که شاید این اتفاق همزمان با همین قحط و غلایی باشد که ناصرالدّین منشی نیز در باب آن نگاشته است. (ر.ک: منشی کرمانی،۱۳۶۲: ۸۸).
فصل سومِ کتاب تحتِ عنوانِ تاریخ سیاسی کرمان در پانزده سال دوّم حیات خواجو (۷۱۹-۷۰۴ ه.ق) به حکومتِ ممدوحِ خواجو، ملک ناصرالدین غوری بر کرمان اختصاص یافته و سپس از حکومتِ فرزندِ ملک ناصرالدین با نامِ ملک قطبالدین نیکروز سخن به میان آمده است. با برکناری شاه جهان، حکومتی جدید و کمتر شناختهشده ـ که شاید بتوان آنها را اُمرای غوری یا ملوکِ نیکروز نامید ـ جایگزین حکومت قراختاییان شد. در توضیح تأسیس این حکومت باید گفت که بعد از برکناری شاه جهان قراختایی از حکومت کرمان بنا به دستور اوّلجایتو، این ایلخان فرد دیگری با نام ملک ناصرالدّین غوری را مأمور حکومت بر کرمان نمود. (ر.ک: قاشانی، ۱۳۴۸: ۴۳). وی که از نژاد سلاطین غور۲ بود و نسبش را به سلطان شهابالدّین (معزّالدّین) غوری میرسانند (همانجا) ابتدا در خدمت غازانخان بوده و در آنجا به مراتب و مناصب دست یافت. (ر.ک: حافظ ابرو، ۱۳۷۸: ۳/۹۹؛ منشی کرمانی،۱۳۶۲: ۹۵). گذشته از آن ملک ناصرالدّین با کرمان بیگانه نبود و همزمان با حکومت سلطان محمّدشاه قراختایی در کرمان، وی مدتزمان کوتاهی منصب نیابت حکومت را عهدهدار بود (ر.ک: ستوده،۱۳۴۶: ۱/۷۳). همزمان با این شرایط سیاسی، خواجو روزگار خود را به کسب علوم متداوّل۳ آن زمان و دریافتن رموز شاعری که همواره در آرزوی آن بود گذراند. گویا خواجو در زمان کودکی خوابی دیده بود و معبّران او را نوید داده بودند که شاعری مشهور در عالَم خواهد شد:
در صغر سن و زمان صبا/ بود در آئینۀ وقتم صفا/ طبع من از صحبت آموزگار/ گشته مبرّا ز غم روزگار/
زآتش فکرت جگرم پر ز تاب/ آمده جان با دل من در خطاب/ کی دل از این دفتر سیمین ورق/ کی بود آن روز که خوانی سبق/ چون فلک پیر جواهرفروش/ کرد نهان آئینۀ هفت جوش/ شبرو خوابم در مردم ببست/
دیدهام از دیدۀ انجم ببست/ دیدم ازین پنجرۀ تابناک/ کرده ملک روی در ایوان خاک/ آمده چون بدر منیرم به بام/ سوی من آورده ز حضرت پیام/ طلعتی از نور برآراسته/ لعبتی از حور گرو خواسته/ منظرش از خلد برین برده آب/ عارضش از قرص قمر برده تاب/ گشته جهان روشن و خور ناپدید/ شب شده نایاب و سحر ناپدید/ در نظرم داد تکلّم بداد/ در دل من چشمه جان برگشاد/ صبحدم از پرتو آن آفتاب/ ذرّه صفت گرم بجستم ز خواب/ باز نمودم به معبّر تمام/ گفت که ای طوطی شیرین کلام/ ملک سخن زانِ تو خواهد شدن/ عقل، ثناخوان تو خواهد شدن/ تیر حدیث تو به جوزا رسد/ نام بلندت به ثریا رسد/ از سخن وحی بباید گذشت/ زان که در این خطّه فیروزه دشت/ حامل مکتوب چو کردی نزول/ مهر شد این نامه به نام رسول/ گوش کن این نکته فرخ سروش/ عقل بود پیش خداوند هوش/ و آن گل مشکین که دمد زین چمن/ با تو بگویم که چه باشد سخن/ خوشدل (خواجو) که ازین لالهزار/ تازه شدش جان به نسیم بهار (خواجوی کرمانی،۱۳۷۰: ۴۲-۴۱).
چنانکه خواجو در تحقّق بخشیدن به این خواب تلاش فراوان نمود و توانست در ابتدای جوانی استعداد خود را برای شعر گفتن نمایان کند. امری که صاحبِ کتاب تذکرۀ میخانه نیز به آن اشاره کرده است. وی در این باره مینویسد: «خواجو در اوّل جوانی و آغاز نوبهار زندگانی در مقام انتظام نظم شد و بنا بر لقب والدین، تخلّص خود را خواجو قرار داد» (قزوینی،۱۳۴۰: ۷۵). طولی نکشید که وی توانست با سرودن غزلیات مرغوب و به غایت مطبوع، نظر بزرگان و فاضلان را به خود جلب کرده و به شهرت برسد.(ر.ک: نفیسی،۱۳۰۷: ۳۳-۳۲).
فصل چهارمِ کتاب به وضعیت سیاسی کرمان در پانزده سال سوم حیات خواجو (۷۳۴-۷۱۹ ه.ق)، اختصاص یافته و از استمرار حکومت قطبالدین نیکروز بر کرمان، سخن به میان میآورد. طی همین فصل به عللِ احتمالی خروجِ خواجو از کرمان نیز پرداخته شده است. چنانکه از قرائن برمیآید وی سفرهایش را در حدود سنوات ۷۱۸ و ۷۱۹ ه.ق ـ که سنش به بیستونه و سی سالگی رسیده بود ـ آغاز کرده است. (ر.ک: خواجوی کرمانی،۱۳۷۴: مقدّمه ۱۲). در باب اینکه چرا دست به مسافرت زده و جلای وطن میگوید، دلایل مختلفی وجود دارد. اوّلین عاملی که ظاهراً خواجو را در رفتن مصمّم کرده بود اوضاعِ سیاسیِ ناپایدار و نامناسب کرمان بوده است.
فصل پنجم کتاب، به اوضاع سیاسی کرمان در سالهای پایانی حیات خواجو (۷۵۳-۷۳۴ ه.ق) پرداخته و از بازگشتِ مجدد خواجو از سفرهای دور و دراز، سخن به میان میآورد. بازگشتی که البته همیشگی نبود و دوباره دستخوش حوادثِ سیاسی شده و این مرتبه با آشفتگیهای سیاسیِ کرمان به سبب جنگ و نزاعِ مداومِ مابین حکومتهایی محلی همچون مظفّریان و آل اینجو، موجباتِ سفرِ بیبازگشت خواجو از دیارِ کرمان را فراهم نمود.
بیانِ اوضاع سیاسی کرمان بعد از مرگ خواجو تا انقراض آل مظفّر نیز موضوعِ فصل ششم کتاب است و در این فصل از چالشهای سیاسی ـ نظامیِ پایانناپذیر کرمان، سخن به میان آمده است. فصل هفتم کتاب نیز به مناسباتِ سیاسیِ کرمان با ملوکِ اطراف در عصر خواجو اختصاص داده شده است.
...