سرپرست بنیاد ایرانشناسی ـ شعبه کرمان و مدیر مرکز کرمان شناسی
https://srmshq.ir/p7nkhe
نور به قبر «ژان اوبن» مستشرق معروف فرانسوی ببارد که گفت: «هر که تاریخ کرمان را بهدرستی بخواند مانند آن است که تاریخ همه جهان را خوانده باشد». این کلام نهتنها برای تصویریگریِ فراز و فرودهای تاریخِ کهن دیارِ کرمان میباشد، بلکه به این دلیل است که انگار به دنبال هر مقوله و موضوعی که بگردی، در «مفشوی» تاریخ این دیار یافت میشود. حتی وجوه مشترک و مشابه کرونای چینی ـ این رهآورد نامبارکِ چشمبادامیهای شرقی ـ با وبای سرداری، طاعون و تیفوس قجری در کرمان، اگرچه کرونا حدیث دیگری دارد، ویروسی که در یک چشم به هم زدن از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب دنیا را در نوردید و بزرگترین رویداد هزاره تاریخ را رقم زد. ویروسی که نهتنها تمام قدرتها و ابرقدرتها را ناتوان کرد، هزاران فروند هواپیما را زمینگیر نمود، میلیاردها انسان را خانهنشین ساخت، بعد از هزار و چند صد سال، درِ خانهِ خدا و حرمهای ائمه اطهار را بست، میلیاردها دلار زیان و ضرر وارد آورد و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»، اما انگار ما کرمانیها نمونه این بلایا را کم ندیدهایم. البته این را هم عرض کنم که ایبسا اگر گستردگی رسانههای گروهی نبود و جهانیان نمیتوانستند با این فوریت در جریان رویدادهای گوناگون قرار گیرند، شاید کرونا هم بهاندازه وبای سرداری و بقیه مصیبتهای گذشته عالمگیر نمیشد.
باری تاریخ کرمان از روزهایی یاد میکند که مردم در چنبره اپیدمیها گرفتار میشدند و فریادرسی هم نداشتند. مثلاً در صد و هفتاد و چند سال پیش در زمان حکومت «سردار ایروانی»۱ دو رویداد بزرگ شکل گرفت که هر دو معروف شدند: یکی سال «برف سرداری» و دیگری سال «وبای سرداری». شیخ یحیی احمدی در فرماندهان کرمان (۲۹۹) در اینباره مینویسد: «در سنۀ ۱۲۶۹ برف زیادی بارید، ثقاۀ معمّرین حکایت میکنند دو زراع برف روی هم شد و چنان سرد شد که همه درختان انار و انگور و انجیر خشک شد و هم در این سال ناخوشی وبا بروز کرد، جمع کثیری را هلاک ساخت، از آن جمله میرزا باقر متخلص به سمندر...»۲
در پاورقی همین مطلب استاد باستانی پاریزی اضافه میکند که این وبا در بین مردم، هنوز معروف به «وبای سرداری» است.
اما این که عرض کردم بیچاره نیاکانِ وبازدۀ ما که هیچ پشت و پناهی جز «تندرستون» نداشتند؛ جایی که هنوز نامش ورد زبانهاست و جایگاهش در پیچ خیابان زریسف به سوی مسجد صاحبالزمان موجود است، با این توضیح که صدالبته هر کس تن بیمار خود را به تندرستون میسپرد، تن درست نمیشد، فقط شاهد تشریفات «بو خوش»۳ بود که خود شرح مفصلی دارد. علاوه بر این فکر میکنید حضرت حاکم خود را به آب و آتش میزد که مردم وبا گرفتهاند؟ اجازه فرمایید که گوشه دیگری از نوشته شیخ یحیی را نقل کنم:
«سردار غالباً در باغ سعیدی به عیش و طرب شاغل، دلش به صحبت پسران ساده مایل بود ولی دماغش از اثر باده عاطل نبود»۴. هنوز باز هم گلی به گوشهِ جمالِ «ابن یمین» که وقتی این همه بدشانسی مردم کرمان را شنید، حمایت شاعرانه خود را اینگونه عرضه داشت که:
طالع من به بین که از پی آب
گر روم سـوی بـحر، برّ گردد
ور به دوزخ روم پی آتـش
آتــش از یخ فسردهتر گردد
گر برم حاجتی به حاکم شهر
هر دو گوشش به حکم کر گردد
ور به راهی طلب کنم سنگی
سنگ، نایاب همچو زر گردد
ایـن چنین حادثات پیش آید
هر که را روزگار برگردد
بهجز این کرمان روزگاران غمبار دیگری را نیز پشت سر گذارده که خاطره کرونا را تداعی میکند، ازجمله وقتی عباس میرزا ولیعهد، فرزند فتحعلیشاه و پدر «فیروز میرزا نصرۀالدوله فرمانفرما»۵ برای سامان دادن به اوضاع آشفته سیاسی و عمرانی به کرمان آمد، ازقضا بیماری وبا و طاعون در کرمان اپیدمی شده و هر روز دهها نفر به کام مرگ میرفتند، به همین دلیل عباس میرزا در چوپان محلّه (خیابان فردوسی کنونی) که دارای آب روان و فضای مشجری بود خیمه زد و در آنجا مستقر شد. این نکته نیز شنیدنی است که سید روضهخوانی به نام سید عباس فرزند سید علی طباطبائی اهل آذربایجان همراه عباس میرزا بود که شبهای جمعه برایش روضه میخواند، در یکی از همین شبها او در اثر سکته دارفانی را وداع گفت و به دلیل مشکلات حمل جنازه تا قبرستان خارج شهر، به دستور ولیعهد در همان چوپان محله به خاک سپرده شد. بعدها برادران سید به کرمان آمدند و بر مزار او عزاداری کردند، مردم کرمان هم مهماننوازی را بهطور شایستهای انجام دادند و مزار او را آراستند، اقدامی که موجب شد تا عدهای فکر کنند اینجا امامزادهای آرمیده. غافل از این که سید، روحانی و روضهخوانِ عباس میرزا بوده است. این را هم عرض کنم که به رغمِ بیان مکرر این موضوع از طریق رادیو و تلویزیون و گفتوگوی بسیار با برخی روحانیون و پذیرش واقعیت از سوی آنان، متأسفانه هنوز عدهای بر ضریح او بوسه میزنند، به آن نخ و پارچه میبندند و رفتارهای دیگری انجام میدهند که هرگز شایسته نیست.
از روزهای کرونا گونه دیگری که بر کرمانیها گذشت. اواخر جنگ جهانی دوم بود که بیماری تیفوس به جان مردم این دیار افتاد و هر روز دهها تن را به دیار باقی رهسپار کرد، اپیدمی مرگباری که زمینه محک زدن برخی انسانهای آن روزگار را فراهم ساخت، از جمله «دکتر دادسن» که بیمارستان احداث شده توسط او هنوز در خیابان باستانی پاریزی موجود است.
در آن روزها صدای گام تشییعکنندگان ِجنازهها لحظهای قطع نمیشد، بهطوری که همسر و پسر دکتر که به کرمان آمدند، تلاش بسیار کردند تا دادسن را وادار کنند که جان خود را نجات دهد و به اتفاق آنها، راهی انگلستان شود، اما این پزشک شریف، حاضر نشد مردم کرمان را در چنان وضعیت وخیمی رها کند، ناچار همسر و پسر دکتر، او را ترک کردند و رفتند. دکتر دادسن نیز با تمامی توان به درمان بیماران ادامه داد تا در یکی از روزها که برای ملاقات بیماری به خانه او رفته بود، خود به تیفوس مبتلا شد و پس از چند روز درگذشت و مردم کرمان بهپاس بزرگواریهای این پزشک فرزانه، او را تا گورستان عیسویان (کنار تندرستون) بدرقه کردند و به خاک سپردند.
ازجمله افراد دیگری که در آن روزها یاد و خاطره خود را به تاریخ سپرد، شخصی به نام «محمد اصغر» بود که کرمانیها با نام او آشنا هستند، انسان نیکوکاری که هم مؤذن مسجد امام (ملک) بود۶، هم دست و پا جا میانداخت و هم هر شب با جمعآوری کمکهای مردمی، بر بالین بیماران نیازمند حاضر میشد و به مدد آنها همت میگمارد.
اصلاً شاید یکی از دلایلی که هر از چند گاه اپیدمیهایی از این دست از راه میرسد، محک زدن انسانها و آزمون کسانی باشد که ادعای شرفِ شغلی دارند، آنگونه که دیدیم در همین ماجرای کرونای اخیر، تعدادی از پزشکان و پرستاران شریف و فداکار، جان خود را فدای مردم سرزمین خویش ساختند و نامشان را بر پیشانی آفتابِ نیکیها رقم زدند.
در کنار فداکارانی از این دست که نامشان زیب و زیور تاریخ شده و خواهد شد، گذشتِ زمان، نام جاهلانی چون ترامپ رئیسجمهور آمریکا را نیز از یاد نخواهد برد که با رفتاری نادرست، جامعه آمریکا را به چنین روزگار سیاهی کشاند و دهها هزار نفر را به کام مرگ برد، تا آنجا که با چهار کلاس سواد غیرپزشکی، در مقام تجویز و درمان هم برآمد و کار را به جایی رساند که حتی پزشک مخصوص کاخ سفید هم نتوانست تأسف خود را از این عملکردهای نابخردانه پنهان کند.
البته این را هم در نظر داشته باشیم که مصیبتهایی چون کرونا، خیلی هم تازگی ندارد و دنیا مرگ و میرهای زیادی را شاهد بوده، ارقامی که تا پنجاه میلیون نیز ذکر شده است، اما در ایران خودمان سنگ قبری است که روی آن نوشته شده: «وفات مرحمت پناه، علیرضا، ولد صدق ملاعلی نجات جاوید الله در سنه ۱۳۳۷ ]قمری[ ناخوشی بلائی بر کل ربع مسکون نازل که تمام حکیمان آن حیران و سرگردان و از غرّه شهر صفر تا پانزدهم شهر مذکور، تمامی نوع انسان را سه قسم و دو قسم آن را هلاک و یک قسم باقی و آن یک قسم از عهده کفن و دفن برنیامدند، علامت ناخوشی عطسهای و سرفهای بود، به جهت عبرت نوشته شد.»۷
در این سنگنوشته، چند نکته مهم وجود دارد، نخست اینکه نشان بیماری، عطسهای و سرفهای بوده، البته همراه با اندکی تب که در آن روزگار، امکان تشخیص آن بهصورت دقیق امروزی وجود نداشته است و این همان علائم کرونای کنونی یا چیزی نزدیک آن بوده است. نکته دیگر میزان مرگومیر قابلتوجه بوده که با همان اصطلاحات آن روز نگاشته شده که آن هم طبیعی است، زیرا وقتی امروز با صدها برابر امکانات بهداشتی و درمانی و چند صد برابر دانش و آگاهی و نیز اطلاعرسانی و بالا بودن فهم عمومی، باز هم این کشتار را شاهد هستیم، چندان بعید نیست که در آن زمان و آنهمه محدودیت و تنگنای آگاهی و اطلاعرسانی، چنان مرگ و میری وجود داشته باشد و نکته آخر همان درایت خانواده مرحوم است که به جای واژهها و اصطلاحات معمول، اقدام به تاریخنگاری کرده و در پایان نیز به آن توجه دادهاند که «به جهت عبرت نوشته شد» زیرا منظور از عبرت ماندگاری آن رویداد، در تاریخ است. کاری که بد نیست بازماندگان کسانی که عزیزانشان را در این راه از دست دادهاند، در روی سنگقبر اشارهای به آن داشته باشند، هرچند پهنه گسترده و جهانی این بیماری که آنهم در سدههای اخیر بیمانند و یا حداقل کم مانند بوده است، به تاریخ سپرده خواهد شد.
باری «تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است» امید که با رعایت اصول بهداشتی و پاسداری از تندرستی خود توقع و پسند دیگری نداشته باشیم که بگویند «گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را»
***
تصویر: دکتر دادسن در حال مداوی بیمار
https://srmshq.ir/c128xd
به روایت گزارشهای محرمانۀ کنسولگری انگلیس
***
در ادامه و تکملۀ مطلب قبل، بجا دانستیم از یکی دیگر اپیدمیهای گذشتۀ کرمان در ۱۰۳ سال پیش یعنی در سال ۱۲۹۶ ش/ ۱۹۱۷ م. نیز یاد کنیم که در گزارشهای هفتگی محرمانۀ کنسولگری انگلیس بدان اشاره و به مسائل چون: قرنطینه، مرگومیر، پستهای بازرسی و مسائل حاشیهای پرداخته شده است.
آنگونه که از متن گزارش هفتگی شماره ۲۸، هفته منتهی به ۲۷ اوگوست ۱۹۱۷/ ۵ شهریور ۱۲۹۶ برمیآید، ابتدا بیماری وبا در مشهد توسط کنسولگری انگلیس در آن ناحیه گزارش شده است:
«عالیجناب کنسول دولت فخیمه بریتانیا در مشهد در روز نوزدهم اوگوست، تلگراف زد که در آن جا وبا آمده و تا آن تاریخ ۲۵ مورد دیده شده که ۱۰ نفر از آنها مردهاند.
افسر پزشک ارشد اس. پی. آر. با عالیجناب کنسول در ارتباط با ایجاد قرنطینه برای افرادی که از مشهد میآیند، مشورت کرد. او ملاقاتی هم با کمیتۀ صحت عمومی۸ داشت و در مورد انجام اقدامات خاصی تصمیمگیری شد. قرار شد ایستگاه قرنطینهای با حضور یک پزشک ایرانی و یک نفر نگهبان ارتشی در دربند۹ نزدیک راور برپا گردد۱۰ و فرامینی برای مراقبت از راههای منتهی به بم و خبیص [شهداد] از شمال و توقیف مسافران صادر شد.
با امکانات موجود به نظر نمیرسد که نگهداری قرنطینۀ مناسبی امکانپذیر باشد، اما گامهای برداشته شده برای دستاندرکاران و کسانی که به کار خود اعتماد دارند، رضایتبخش است و ممکن است بتواند از ایجاد وحشت عمومی در شهر پیشگیری کند.
ممکن است بتوان کارهای دیگری هم کرد که عالیجناب کنسول از آنها چیزی نشنیده است، مثلاً حفاظت از منابع آب و آزمایش از کسانی که وارد شهر میشوند.»۱۱
آنگونه که از محتوای گزارش بعدی ـ حدود یک هفته بعد ـ کنسولگری انگلیس در کرمان مشهود میگردد، هنوز خبری از شیوع وبا در ایالت کرمان نیست:
«۳ سپتامیر ۱۹۱۷/ ۱۲ شهریور ۱۲۹۶: وبا آنطور که در مشهد بود، اینجا جدی نیست و هیچ موردی از آلودگی هنوز در سرزمین کرمان گزارش نشده است. گویا پست قرنطینه به کندی در دربند تأسیس میشود.»۱۲
در همین ماه (شهریور) از مفاد گزارش کنسولگری انگلیس در کرمان مشخص میگردد، دغدغۀ اصلی آنان بیشتر از ورود وبا به ایالت کرمان، تشکیل پست بازرسی در دربند راور و مهمتر از آن، مشکل اعتراض افراد ناتوان قرنطینه شده در آنجا است. چراکه کنسولگری انگلیس احتمال میدهد با توجه به نگه داشتن افراد بیبضاعت و گرسنه در پست قرنطینه دربند و عدم تأمین غذای آنان، اختلاس مأمورین و ... اگر این افراد در قرنطینۀ دربند فوت نمایند، این موضوع میتوان بهعنوان دستاویز مورد بهرهبرداری حزب دموکرات ـ دشمن اصلی فعالیت و اقدامات انگلیس در منطقه ـ قرار گیرد و زمینۀ آشوب عمومی را در پی داشته باشد:
«۱۷ سپتامبر ۱۹۱۷/ ۲۶ شهریور ۱۲۹۶: تا کنون هیچ موردی از بیماری وبا در سرزمین کرمان پدید نیامده است.
گفته شده که پزشک ایرانی مأمور به دربند رفتار نادرستی داشته، دقیقاً ذکر نشده که چه رفتاری، و تصمیم به جابهجایی او گرفتهاند. بازداشتیها در داربند که همگی از قشر فقیر و تهیدست جامعهاند اعتراض میکنند که توقیف آنها در اردوگاه قرنطینه باعث مرگ آنها از گرسنگی میشود، مگر اینکه به آنها غذا برسانند. این مشکل که احتمالاً واقعیت دارد، نمونهای از پیشبینیهای دولت مدرن ایران و شیوههای مدیریتی است که فراتر از ظرفیت خود عمل میکنند. تغذیه افرادی که در قرنطینه نگهداری میشوند، هزینه دارد، علاوه بر آن دست کارمندانِ جزء نالایق را برای اختلاس باز میگذارد. از طرفی اگر بگذارند از گرسنگی بمیرند، مایۀ نفرت مردم میشود و زمینه را برای تحریک آنان به آشوب عمومی توسط دوستانِ بهاصطلاح بشردوست دموکرات مناسب میکند.»۱۳
همچنین در گزارش همین هفته، از ایجاد شش ایستگاه قرنطینه جهت آزمایش مسافران سیستان به قلمرو کرمان در نصرتآباد خبر داده شده است.۱۴
در گزارش ۸ مهر ۱۲۹۶ (۳۰ سپتامبر ۱۹۱۷)، کنسولگری انگلیس، بهرغم گزارش از شیوع وبا در مناطق مختلف خراسان و مناطق سیستان، هنوز از ورود وبا به ایالت کرمان گزارشی نداده است:
«از تلگرافهای رسیده از طرف عالیجنابان کنسول مشهد و کنسول سیستان چنین برمیآید که وبا هم اکنون از تربتحیدریه و بُجد۱۵ سر درآورده است. هنوز هیچ موردی در قلمرو کرمان مشاهده نشده است.»۱۶
از گزارشهای ۱۶ مهر ۱۲۹۶ به بعد کنسولگری انگلیس در کرمان میتوان اخباری مبنی بر ورود وبا به ایالت کرمان، تلفات آن و ایجاد پستهای قرنطینه جدید مشاهده نمود:
«۸ اکتبر ۱۹۱۷/ ۱۶ مهر ۱۲۹۶: کاروانهای ورودی گزارش دادهاند که در راور وبا پدید آمده و در آنجا ده مورد ابتلا و پنج مورد مرگ داشتهاند. سروان هانس آی. ام. اس.، افسر پزشک، در هماهنگی با سرگرد فیتزجرالد جانشین سیسی، اس. پی. آر.۱۷ قدمهایی برای تأسیس پست قرنطیه در سرآسیاب، هفت فرسنگی کرمان۱۸، بر سر راه مشهد برداشتهاند. پاسگاه قرنطینه ایرانیها در دربند درست کار نکرد.»۱۹
در گزارش هفته بعد کنسولگری انگلیس (۲۳ مهر) ضمن اشاره به شیوع وبا در راور، از نحوۀ فعالیتها و اقدامات مسئولین کرمان جهت جلوگیری از شیوع وبا در کرمان ابراز رضایت نمودهاند:
«۱۵ اکتبر ۱۹۱۷/ ۲۳ مهر ۱۲۹۶ ش: در راور پنج نفر به وبا مبتلا و سه نفر از آنها مردهاند. پزشک حاضر در محل بلافاصله اقدام کرده و مورد بیشتری گزارش نشده است. عملیات انجام شده توسط مقامات برای ایمنسازی کرمان موفقیتآمیز بوده است.»۲۰
بهرغم ابراز رضایت کنسولگری انگلیس از نحوۀ اقدامات مسئولین حکومتی جهت جلوگیری از شیوع وبا در نقاط مختلف ایالت کرمان، اما آنان در پیوست گزارش هفتگی ۵ آذر ۱۲۹۶ از پست قرنطینۀ راور بهشدت نگران هستند. البته علت این عصبانیت، به همان احتمال فوت افراد گرسنه قرنطینه شده در این منطقه و امکان بهرهبرداری مخالفان برمیگردد.
در این گزارش ضمن اشاره به روزانه ده مورد ابتلا و ده مورد مرگ در راور و شیوع وبا تا حوالی زرند، کارمند پست دربند نیز متهم به دریافت رشوه از مسافران مشهد به کرمان شده است، که در قبال دریافت یک قران به بالا، بدون قرنطینه اجازۀ عبور آنان به داخل ایالت کرمان میدهد و در نهایت، حتی از دخالت انگلیسیها در مسائل داخلی ایالت مبنی بر حضور نیروی نظامی پلیس جنوب و اهرم نظامی در این پست نیز سخن به میان رفته است:
«۲۶ نوامبر ۱۹۱۷/ ۵ آذر ۱۲۹۶: ظاهراً پاسگاه قرنطینه وبا که قرار بود در راور تأسیس شود، لودهبازی صرف بوده و گزارشهای دریافتی از اس. ام. او. پیشرفت آن را نادرست توصیف کرده است. کارمندی که حکومت محلی در آنجا گمارده از هر نفر مسافر مشهد یک قران به بالا میگیرد و اجازه عبور میدهد؛ و به دلیل کارشکنی مقامات محلی راور، تدارکاتی هم برای افراد توقیفی در آن جا تهیه نمیشود. روزانه به طور متوسط ده مورد ابتلا و ده مورد مرگ گزارش شده و بیماری به تپههای زرند رسیده است.
در مشورت با افسر فرمانده اس. پی. آر؛ و حاکم کرمان، اس. ام. او. سروان روی آی. ام. اس. را برای بررسی و گزارش به منطقه اعزام کرد. در صورت لزوم قرنطینهای قوی توسط اس. پی. آر. ایجاد و با اهرم نظامی تقویت خواهد شد.»۲۱
همچنین کنسولگری انگلیس در کرمان در این سال (۱۹۱۷ م/ ۱۲۹۶ ـ ۱۲۹۵ ش.) در ۱۰ اردیبهشت ۱۲۹۶/ ۳۰ آوریل ۱۹۱۷، از شیوع نوعی اپیدمی روده در شهر کرمان و حومه و تلفات آن و مبتلا شدن برخی از افراد پلیس جنوب نیز گزارش داده است:
«مدتی است نوعی اپیدمی روده در شهر و حومه شایع و باعث مرگ بسیاری شده است. این بیماری به ردههای مختلف قشون جنوب (اس. پی. آر.) در شهر حمله و بسیاری را گرفتار کرده است. کارمند نظامی اروپایی ما هم گرفتار این بیماری شده است.»۲۲
از دیگر موارد بیماری گزارش شده توسط کنسولگری انگلیس در سال ۱۹۱۷ م. شیوع بیماری مشمشه۲۳ در میان اسبهای پلیس جنوب و قرنطینۀ آنان در کرمان است. این بیماری که گویا منشأ آن در اسفندماه ۱۲۹۵ ش. در نایبند بوده است، در دی ۱۲۹۶ ش. با شیوع در بین اسبهای سواره نظام پلیس جنوب کرمان، باعث از بین رفتن تعدادی از آنان گردیده است:
«۲۴ دسامبر ۱۹۱۷/ ۳ دی ۱۲۹۶: سروان پرینت هارد، افسر دامپزشک مشغول انجام معاینه برای یافتن غدۀ مشمشه در بین اسبان سواره نظام اس. پی. آر. است. تا کنون هفده اسب معاینه شده و اغلب آنها را با تیر کشتهاند. امید میرود اپیدمی قبل از خسارت بیشتر مهار گردد.»۲۴
یادداشتها و پینوشتها:
۱. منظور محمدحسن خان سردار ایروانی، حاکم کرمان در سالهای ۱۲۷۲ ـ ۱۲۷۱ ق. است. او به گفتۀ شیخ یحیی احمدی؛ حاکمی بیاعتنا و بیطمع و دادرس بود، که در سعیدی (سیدی = یکفرسخی شهر کرمان) به مرض سکته درگذشت و برخی مرگ او را حتی مشکوک میدانستند و این شعر در شهر دهانبهدهان پخش شده بود: سردار نمرد و کشتنش/ به آب سیدی شُستنش. برگرفته از: احمدی، شیخ یحیی: فرماندهان کرمان، تصحیح و تحشیه باستانی پاریزی، تهران: علم، ۱۳۸۶، ص ۱۴۰ و ۱۴۸.
۲. همان، ص ۱۴۱.
۳. بو خوش تشریفاتی داشت. به این ترتیب که در اتاقک تندرستون و یا بعضاً در اتاق خانه، عودی بر آتش میکردند، بعد بیمار باید با لباسهای تمیز وارد شود، بر یک موجود خیالی سلام و ادای احترام کند، در حضور او دو زانو بنشیند تا جنی که در او وارد شده و بیمارش کرده خجالتزده شده و او را ترک کند!
۴. احمدی، شیخ یحیی: فرماندهان کرمان، ص ۱۴۱.
۵. وی در دو نوبت (۱۲۵۳ تا ۱۲۵۵ و ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ ق.) حاکم کرمان بود و سیر ارشدش عبدالحمید میرزا فرمانفرما و پسر دیگرش عبدالحسین میرزا فرمانفرما و نوهاش نصرتالدوله فیروز نیز حاکم کرمان بودند.
۶. ایشان در اواخر عمر شریفش، مدتی هم در مسجد جامع مظفری بدین شغل اشتغال داشت.
۷. این سنگقبر در آرشیو سید هادی طباطبائی موجود و از سوی همکارم آقای ملکی در بنیاد ایرانشناسی انعکاس داده شده است.
۸. پیشینۀ مجلس صحت به دوره ناصرالدینشاه برمیگردد که در این زمان اولین گام جهت تشکیل یک مجمع قانونی برای رسیدگی سلامت مردم به ریاست تولوزان، سرپزشک مخصوص ناصرالدینشاه در محل دارالفنون به نامهای «مجلس حفظالصحه» یا «حافظالصحه» (مجلس صحت) برداشته شد و در خصوص اموری چون تشکیل قرنطینه و اجرای واکسیناسیون عمومی کارهایی صورت گرفت. اولین جلسه مجلس حفظالصحه با حضور علی قلیخان وزیر علوم و معارف، رئیس و ناظم دارالفنون، دکتر تولوزان، دکتر دیکسن (پزشک سفارت انگلیس)، دکتر آرنو (مأمور مجلس حفظالصحه استانبول) و دکتر بگمز (محمد حسنخان، عمادالاطباء) و عدهای دیگر از معلمان ایرانی دارالفنون تشکیل شد. جهت اطلاع بیشتر، نک: روستایی، محسن: تاریخ طب و طبابت در ایران، ج ۱، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۸۲، ص ۱۴۶.
۹. منطقه دربند در شمالیترین نقطه استان کرمان، از شمال به خراسان جنوبی و یزد و از سمت جنوب به شهرستانهای کوهبنان، زرند و کرمان محدود میشود. این منطقه از معدود مناطقی است که با وجود اقلیم خشک و بیابانی، پوشش گیاهی فقیرگونه و جنگلهای تنک شهره جهانی دارد.
۱۰. راور در گذر روزگار همواره از وبا و شبه آن یعنی التور، زخمها بر تن داشته. آخرین مرتبهای که شبه وبا گروهی از راوریها را به کام مرگ کشاند، دهه ۴۰ ش. بود و کار به جایی رسید که این شهر و حتی کرمان به صورت قرنطینه درآمد.
۱۱. برگرفته از: به رنگ کویر؛ گزارشهای محرمانه هفتگی کنسولگری انگلیس در کرمان ۱۹۱۷ م. ترجمه: یدالله آقاعباسی، تصحیح و تحشیه: سید محمدعلی گلابزاده و مجید نیکپور، تهران: حوزه هنری، ۱۳۹۸، ص ۲۱۹.
۱۲. همان، ص ۲۲۶.
۱۳. همان، ص ۲۴۲ ـ ۲۴۱.
۱۴. همان، همان ص.
۱۵. «بجدbojd ـ ده از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، ۱۲ ک جنوب خاوری بیرجند.» فرهنگ جغرافیایی ایران (رزمآرا)، استان نهم، ج ۹، تهران: انتشارات دایره جغرافیایی ستاد ارتش، ۱۳۲۹، ص ۴۷.
۱۶. به رنگ کویر؛ گزارشهای محرمانه هفتگی کنسولگری انگلیس در کرمان ۱۹۱۷ م، ص ۲۳۵.
۱۷. اس. پی. آر (S. P. R.) یا همان «پلیس (تفنگداران) جنوب ایران» (South Persia Rifles) که ژنرال سایکس آن را در سال ۱۹۱۶ م (۱۳۳۵ ق/ ۱۲۹۵ ش) پیریزی نمود. جهت اطلاع بیشتر، نک: سفیری، فلوریدا: پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره اتحادیه، منصور جعفری فشارکی، تهران: نشر تاریخ، ۱۳۶۴.
۱۸. سرآسیاب از توابع بخش چترود. نکته قابلتوجه اینکه در گزارش آمده: «سرآسیاب، هفت فرسنگی کرمان ...» حال آنکه به گفته بعضی از اهالی نام این منطقه برگرفته از وجود شش آسیاب در گذشته بوده و به روایت دیگر، در گذشته، راه کرمان به سرآسیاب شش، شش فرسخ بوده و به همین دلیل به سرآسیاب شش معروف گردیده، حتی در کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران، از این مکان بهعنوان «سرآسیاب شش فرسنگی» یاد شده است: «ده از دهستان زنگیآباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. ۳۶ ک شمال کرمان ـ سر راه فرعی چترود کرمان.» فرهنگ جغرافیایی ایران، ج ۸، ص ۲۳۰.
۱۹. به رنگ کویر؛ گزارشهای محرمانه هفتگی کنسولگری انگلیس در کرمان ۱۹۱۷ م، ص ۲۵۲.
۲۰. همان، ص ۲۵۴.
۲۱. همان، ص ۲۷۹.
۲۲. همان، ص ۱۲۸ ـ ۱۲۷.
۲۳. مرض وبایی. آنفلوانزا. مرضی است مسری که بیشتر در اسب و استر و خر (تک سمیان) دیده شده و به انسان نیز سرایت میکند. فرهنگ دهخدا.
۲۴. به رنگ کویر؛ گزارشهای محرمانه هفتگی کنسولگری انگلیس در کرمان ۱۹۱۷ م، ص ۲۹۶.
***
تصویر: تعدادی از بیماران بستری در بیمارستان مرسلین کرمان