دبیر بخش موسیقی
https://srmshq.ir/ith5yg
در این حال و هوای کرونایی کاملاً متقاعد شدم جلوی همه چیز را میشود گرفت جز هنر و خصوصاً موسیقی. وقتیکه برای اولین بار جناب کرونا سوار هواپیما شدن و از ایران دیدنی کردند و عاشق جاذبههای بیبدیل کشورمان شدند. کادر پزشکی زحمتکش و جان بر کف در کنار رسالت بزرگ خود و برای گریز از بار خستگی و ناامیدی، چنان غوغایی به پا کردند که همه انگشت به دهان ماندند از این همه استعداد ذاتی. به قول ما کرمانیها نشان دادیم که در این شرایط هم بی دنگ هم میدنگیم. بعد از آن هم کنسرتهای محلهای چنان حال مردم در خانه گیرافتاده را خوب کرد که دقایقی تمام اندوه خود را فراموش کردند. فضای مجازی هم که پر شد از قطعاتی که هنرمندان به سهم و سطح خودشان آپلود میکردند. به نظرم درمان موسیقی در این شرایط سخت و عجیب غریب بیشتر از هر داروی شیمیایی و هر تجویز سنتی روغنی بود!
شاید به پاسداشت همین حماسۀ موسیقایی است که موضوع اصلی این شمارۀ سرمشق موسیقی است. در همین بحبوحه آلبومها و تک قطعاتی از هنرمندان کشور منتشر شد که سهم کرمانیها کم نبود. آلبوم شمس جان با صدای داوود آزاد، دکلمۀ عبدالجبار کاکایی و آهنگسازی عماد توحیدی، مژدهای بود برای دوستداران مولانا و خصوصاً عاشقان مثنوی معنوی او. این آلبوم با اقبال بسیار خوبی روبرو شد و نقدهای مثبت بسیاری برای آن در همین اندک روزهای بعد از انتشار نوشته شد. در کنار شمس جان تک قطعاتی با صدای مجید حسینخانی در ژانری نو، که تابهحال از او نشنیده بودیم منتشر شد. به نظر میآید مجید حسینخانی سعی دارد مخاطبین جدیدی را در ژانرهای غیر کلاسیک ایرانی پیدا کند که به عقیدۀ من باید صبر کرد و نتیجه را دید. به هر حال مجید کار خودش را خوب میداند و همیشه سعی در ارائۀ بهترین دارد.
از بازار نشر موسیقی که بگذریم متأسفانه در اوایل روزهای کرونایی، خبر بستری شدن خسرو آواز، کام تمام دوستداران واقعی موسیقی ایرانی را تلخ کرد. بعضی از بهاصطلاح خبرگزاریها و خبرنگارهای خلاق هم، خبر جعلی فوت ایشان را تیتر زدند. غافل از اینکه این دروغپردازیها با روح و روان خیلیها چهها که نکرد، آنهم در فضای غمبار و مصیبتخیز موجود. در هر صورت مسئله ختم به خیر شد و با دعای عاشقان و مجاهدت کادر پزشکی استاد دوباره به خانه برگشت. شخصاً معتقدم در طول تاریخ پر نشیب و فراز موسیقی ایرانی کمتر کسی را به شش دانگی هنر و تأثیرگذاری او داشتهایم. او مخلوطی است از هنر و ایمان و درک و شجاعت. گاهی از خودم سؤال میکنم آیا شجریان مدیون بزرگانی چون حافظ و سعدی و عطار است یا آنها مدیون شجریان؟ در این شماره سعی شده در حد بضاعت به هنر این بزرگمرد تکرار نشدنی موسیقی ایران پرداخته شود. مهمترین موضوع پرداختن به باغ هنر بم بهعنوان یکی از یادگارهای گرانبار ایشان و همیارانشان میباشد. بر این باورم این مرکز فرهنگی میتواند احیا کننده نسلی باشد که رنج و مصیبت را با تکتک سلولهایشان لمس کردهاند. به سهم خود قدردان مهر تمام عاشقانی هستم که سهمی در به سامان رسیدن این عاشقکده داشتهاند. خصوصاً شخص استاد شجریان. به امید اینکه سایۀ این درخت کهنسال، همیشه بر سر دوستدارانش پهن باشد و خبرهای خوش مثل باران بهاری بر پیکر جامعۀ بحرانزدۀ بشری باریدن گیرد.
https://srmshq.ir/1524ny
بسیاری از انسانها زندگی و سعادت را در دنیایی دیگر جستجو میکنند و غافلند از اینکه اگر در این دنیا عاری از مهر و صفا و عشق باشند، در دنیای دیگر نیز همانند.
همبستگی و همدلی در هر زمان و مکان گواه بهشت است.
و... باغ هنر بهشتیاست به غایت زیبا که بنیانش با آمال و آرزوهای مشترک شکل گرفته است.
سازها کوک شدند و صدایی جاودانه به فریاد درآمد تا عشاق هنر در جستجوی سیمرغ خود را در بهشت باغ هنر پیدا کنند و...
بخوانند یکصدا :
بم با عشق زنده خواهد ماند.
در پیچوخم شهر صدایی پر مهر بر ویرانههای آن طنین افکن بود.
صدای او، آواز بلبلان بر ویرانههای ارگ بم شد و نام ایرج بسطامی پیوندی جاودانه با آن پیدا کرد.
روز موعود درهای بهشت گشوده شد تا مردم باغ هنر را به تماشا بنشینند.
دوچهره استوار و مهربان
مسعود و علی نعمتی، پدر و پسر که از نعمتهای هنرند ؛ گفتند که چگونه با همراهی و مدد یارانشان آرزوی استاد و هنرمند بزرگ مردم، محمدرضا شجریان را برآورده کردند.
اشک شوق همراه با قدردانی مردم نثار یارانی شد که از هیچ چیز دریغ نکردند تا این بار سنگین و گرانبها را به مقصد برسانند.
و حالا...
شهر بم
شهر عشق
شهر هنر
و
شهر امید
با باغی از هنر.
درود به همه کسانیکه دست به دست آرزویی بزرگ و غیر ممکن را ممکن ساختند.
نغمههای باغ هنر جاودان.
حسین علیزاده
اردیبهشت ۹۹
عضو هیئت مؤسس باغ هنر بم
https://srmshq.ir/i36zf0
بعد از حادثه بسیار تلخ و ناگوار زلزله بم استاد شجریان تصمیم به برگزاری کنسرتی گرفتند که عواید این کنسرت را برای بازسازی اختصاص بدهند. این کنسرت که با حضور استاد علیزاده، جناب آقای کیهان کلهر و آقای همایون شجریان همراهی شد با استقبال بسیار گستردهای صورت گرفت، استاد شجریان اعلام کرند این عواید به بازسازی در حوزهای اختصاص پیدا خواهد کرد تمایل مردم هم در آن جهت باشد. این هسته اولیه بهناچار تصمیم گرفت که ساز و کاری را پیشبینی کند که این کمکها را هم بتواند دریافت کند. در بازهای بعد از اینکه این کمکها جمعآوری شد استاد شجریان و استاد علیزاده به هر صورت ایدهشان بهطور مشخص این بود که این مبلغ را صرف کاری عمرانی شبیه سایر کارهایی که مرسوم است اختصاص دهند.
در آن دوره فکر میکنم آقای دکتر عباس اسماعیلی رئیس شورای شهر بم بودند که با توجه به شخصیتی وزینی که ایشان داشتند و درکی که از مسائل شهر بم داشتند با استاد شجریان صحبت کردند که این نوع کارهای عمرانی در شهر بم در حال انجام است، این شهر به لحاظ اندوهی که ایجاد شده، نیازی که از قبل هم بوده و الان تشدید شده، احتیاج بهنوعی نگاه فرهنگی و آموزشی بهخصوص در حوزههایی که به نشاط اجتماعی مربوط میشود دارد. از اینجا ایده «باغ هنر بم» در ذهن استاد شجریان شکل گرفت و طبیعتاً بحث به این سمت رفت که این کمکها برای یک مرکز فرهنگی هنری باشد. با این نگاه جناب آقای مهندس خواجهنصیر و سرکار خانم مهندس مشیری دختر زندهیاد فریدون مشیری بهواسطه دوستی که از قدیم با استاد شجریان داشتند پیشنهاد دادند که طرح اولیه این باغ آموزشی باغ هنری آموزشی را تهیه کنند. طراحی در این زمینه بدون هیچ چشمداشت مالی آماده شد و در اختیار استاد قرار گرفت.
طبیعتاً در این دعوت عامی که برای مشارکت شده بود اعداد و ارقامی جمعآوری شد که برای شروع این طرح اختصاص پیدا کرد و از آنجایی که مشخص بود پروژه با ابعاد تعریف شده نیاز به منابع مالی بیشتری دارد جمعآوری کمکها کماکان در دستور کار قرار گرفت.
گروههای هنری زیادی از این اقدام استاد شجریان حمایت کردند که بهطور مشخص میتوانم از جناب آقای مجید مجیدی و سرکار خانم پری صابری به نیکی یاد بکنم که در این زمینه حمایتهای معنویشان همراه پروژه بود.
به هر تقدیر به فاصله نسبتاً کوتاهی شاید کمتر از یک سال بعد از اینکه زمین این پروژه از طرف شورای شهر بم و با مساعدت جناب آقای اسماعیلی و شهرداری بم فراهم شد کارهای عمرانی کلنگ خورد و جناب آقای علی جهاندار از شاگردان استاد به هر صورت پیمانکاری این پروژه را بهنوعی بر عهده گرفتند و خدمات ساختمانی توسط ایشان و تیم اجرایی ایشان قرار گرفت و اعتبارات جمعآوری شده در اختیار مجموعه آقای جهاندار بود. بهطور طبیعی بعد از فاصلهگیری از آن فضای احساسی اولیه، حجم کمکها و توجه به پروژه کاهش یافت و در این مرحله استاد به این نتیجه رسیدند که پروژهای که شروع شده و کارهای مقدماتیاش با توجه به وسعتی که پیشبینی شده بود متوقف شده نیازمند به یک تحرک جدیدی دارد.
در این بخش با دعوت از جناب آقای دکتر گودرزی آقای دکتر یونس شکرخواه آقای دکتر محسن کاشی، بنده (سیدابوالحسن ریاضی) و آقای کامبیز نوروزی شورایی را برای پیگیری امور دعوت کردند که مسئولیت بخش رسانهای این شورا را هم آقای افشین امیرشاهی بر عهده گرفتند. طبیعتاً جناب آقای مهندس خواجهنصیر و سرکار خانم مهندس بهار مشیری که طراح اولیه باغ هنر بودند هم در این شورا حضور داشتند. این شورا تقریباً از ابتدای سال ۸۴ به شکل جدی گفتگو با مجموعههای مختلف را شروع کرد برای اینکه بتواند منابع لازم را برای ادامه کار فراهم کند. چون تمرکز بر نهادهای صنفی بود با مجموعههای مختلفی بحث شد بهویژه با انجمن صنفی شرکتهای ساختمانی که جا دارد یادی کنیم از رئیس فقید این انجمن مرحوم مهندس ادب که مسئولیت این بخش را بهطور مشخص در یک بازه زمانی بر عهده گرفتند که نهایتاً با دعوت از اعضای صنف کمکهای مالی تأمین کردند.
کمکهای فنی قابلتوجهی را برای پروژه در این مرحله فراهم آمد، همینطور خانه سینما در این بخش بهعنوان یک نهاد صنفی حمایتهای معنوی و حمایتهای مادی متناسب با ظرفیتهایی را داشتند انجام دادند که نهایتاً منجر به پیشرفتی در پروژه گردید.
از آنجایی که مقیاس این پروژه بسیار بزرگ دیده شده بود و کارهای اولیه متناسب با آن پروژه بزرگ طراحی و اجرایش آغاز شده بود طبیعتاً با افزایش تورم، کاهش منابع، فاصله گرفتن از زمان و عدم تداوم تأمین نقدینگی لازم متأسفانه کار متوقف شد. در این میان تغییراتی هم در دولت انجام شد و نگاههای متفاوتی نسبت به پروژه مطرح گردید که حتی تا مرز باز پس دادن پروژه توسط استاد شجریان نیز پیش رفت.
درنهایت با پیشنهاد جناب آقای مسجدجامعی که ما میتوانیم از آقای مهندس مرعشی کمک بگیریم این ایده مطرح شد که یک تغییر جهتی در این پروژه داده شود. البته در اینجا لازم است یادآوری بکنم که عملاً با فاصله گرفتن زمانی این پروژه ترکیبی که مطرح شد بسیار کوچکی گردید و عملاً تبدیل شد به جلسات سه نفرهای که بهصورت مرتب در دفتر کار استاد و گاهی در منزل ایشان برگزار میشد که بنده و جناب آقای دکتر گودرزی پیگیر مسائل باغ هنر بم شدیم.
در این دوره بود که عملاً در اوایل دهه نود با پیشنهاد آقای مسجدجامعی جناب آقای مهندس مرعشی به این مجموعه اضافه شدند و ترکیب شورای باغ هنر بم متشکل از جناب آقای مهندس مرعشی، استاد شجریان، آقای دکتر گودرزی و بنده شد. در این مرحله پروژهای که چندین سال متوقف بود و تعهدات پرداخت نشدهای در این زمینه وجود داشت که یا با اعتبار اشخاص یا تبدیل به دیون شده بود در مرحله اول با نگاه مثبتی که جناب آقای مهندس مرعشی داشتند کار را ارجاع کردند به جناب آقای مهندس شهبخش (مدیرعامل صنایع خودروسازی کرمان) که بدهیهای پروژه را پرداخت گردید.
در این مرحله عملاً مدیریت کل فرایند را جناب آقای مهندس شهبخش بر عهده گرفتند و در جلسات مشترکی که بود تعریف کار جدیدی توسط شورا مصوب شد صورتجلساتش تنظیم شد و مقرر شد که این پروژه فازبندی شود و بهصورت مرحلهای بخشهای مختلفش در کارهای ساختمانی به اتمام برسد.
در این مرحله تیم جدیدی از جانب آقای مهندس شهبخش و با تأیید شورا مسئولیت کار را بر عهده گرفت که تیم جناب آقای مهندس نعمتی بودند که بازنگریهایی بر روی طرح و نقشه اولیه کردند تعدیلهایی و مناسبسازیهایی برای فازبندی اجرایی طرح انجام دادند. در نهایت ما موفق شدیم که مرحله اول و فاز نخستین این پروژه را که متشکل از بخشهای مختلفی در جهت راهاندازی مدرسه هنر و موسیقی باغ هنر بم هست به سامان برسانیم ایده اصلی استاد در مراحلی که کار رو به اتمام بود و هنوز ایشان در بستر بیماری قرار نگرفته بودند این بود که یک نهاد مدنی و بهنوعی ترکیبی از شخصیتهای حقیقی و حقوقی مسئولیت اداره این مجموعه را بر عهده داشته باشند؛ و برنامههای مفصلی برای بحث آموزش مدنظر ایشان بود.
قرار بود افتتاح این مجموعه با یک کنسرتی از جانب خود ایشان صورت بگیرید که با دریغ باید گفت که ما محروم شدیم از افتتاح این مجموعه توسط شخص استاد که خوشبختانه کنسرت استاد علیزاده برای افتتاحیه شوری در دل برای همگان ایجاد کرد.
بنای ماندگاری که ایشان با نگاه بسیار وسیع خودشان به عرصه هنر و فرهنگ این کشور داشتند امروز آماده بهرهبرداری و گام برداشتن در جهت ایدهها است و همه ما موظف هستیم که این مسیر را همانطور که ایشان از روز اول با افق بلندشان مدنظر داشتند ادامه بدهیم و شاهد بهروزی و نشاط روزافزون مردم بم باشیم.
معمار طراح باغ هنر بم عضو هیئت مؤسس باغ هنر بم
https://srmshq.ir/bzn4h0
طرح این پروژه با نگاهی به معماری زمینه گرا ساماندهی شده و بر این اساس برنامه فضایی، شرایط سایت و ضوابط اقلیمی منطقه در طرح معماری لحاظ و در راستای تأثیرگذاری و ارتباط دوسویه زمینههای فرهنگی-اجتماعی با پروژه باغ هنر بم سازماندهی گردیده است. جدای از کارکردهای ماهیتی مجموعه؛ عناصر فرمی معماری ایرانی نظیر حیاط مرکزی، گودال باغچه؛ گستردگی ساختمان در سطح، حداقل بازشو در نمای خارجی بابت ملاحظات اقلیمی و خط آسمان ممتد در طرح پروژه لحاظ شده است.
با عنایت به نیاز منطقه به جهت احداث مجموعهای برای کلیه رشتههای هنری، انعطاف و استقلال از مؤلفههای اصلی توزیع عملکردی پروژه به حساب میآید. بر این اساس گویی کالبدی اصلی ریز فضاهای مختلف را سامان میدهد ماهیتی مشابه بازار سنتی ایرانی که ضمن وجود محوری اصلی و عمومی در هر بخش فضاهای مرتبط با هنرهای مختلف همچون با آن در پیوند قرار میگیرد. بدین ترتیب شریانی اصلی که مشرف به فضاهای عمومی باز (حیاط مرکزی و گودال باغچهها) میباشد کلیه فضاهای پروژه را به یکدیگر پیوند میدهد و با مکث و گذر از این شریان طعم و حس هنرهای مختلف در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. کلیه فضاهای آموزشی و نمایشگاهی از این مسیر اصلی منشعب شده است. بهرهمندی از این الگو انعطافی خاص و کاربردی را برای مجموعه میسر میسازد و درنتیجه اثرگذاری بیشتری را در انواع هنرها در مجاورت یکدیگر به ارمغان میآورد.
فضاهای باز این مرکز بهعنوان فضای میانه، به نحوی در دل ساختمان جانمایی شده که امکان استفاده از آن در فصول مناسب بهراحتی برای مراجعین فراهم بوده و پتانسیل ترکیب شدن با فعالیتهای روزانه مجموعه برای آن متصور است.
با توجه به اقلیم شهر بم جداره نما به نحوی طراحی گردیده تا ضمن بهرهمندی از نور کافی کمترین میزان بازشو را داشته تا تبادلات حرارتی به حداقل برسد. در محلهایی از جداره ساختمان رواقهایی تعبیه شده تا ضمن ایجاد سایهاندازی فضای میانه در معماری گذشته را یادآور گردد.
فضاهای اصلی مرکز که با الهام از دانشکده هنرهای زیبا و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سامان یافته به این شرح میباشد:
ورودی اصلی و هال عمومی، کلاسهای تئوری؛ آتلیه هنرهای تجسمی، کارگاه ساخت ساز، آمفیتئاتر، سالن تمرین عمومی، سالنهای تمرین فردی؛ کتابخانه، آرشیو، استودیو ضبط موسیقی، اتاقهای اساتید، کافه و فضاهایی از این دست.
امید است این مجموعه در ارتقاء آموزش فرهنگ و هنر شهر بم مفید فایده واقع گردد.
آهنگساز و نوازندۀ کمانچه
https://srmshq.ir/nm1ajx
ارگ بم با لالایی زمان و زلزله دیری است به خواب رفته است. این قامت خمیدۀ تاریخ خود باغی است از باغ هنر.
مردم نجیب بم که در دامان هزارکوه و جوپار و در سایۀ نخل و قنات زیست میکنند؛ خود باغی دگرند زین باغ هنر.
پس از عمری صبوری و انتظار باغات بم به گُل نشستند و به بار و زندهیاد ایرج بسطامی میوهای بود شگفتانگیز و پُر نبوغ زین باغ هنر.
دریغا که زلزلهای بیرحم با داس درو ارگ باشکوه و سیودو هزار نفر از مردم زحمتکش را با بسطامی درو کرد و در خون خود غلطاند و مثل نهالِ سرو و نخل در کویر بم کاشت و رفت.
روح بلند مردم و بسطامی نگاهبان هنر این سرزمین کویریِ پررمز و راز است.
روح بلندی که دلواپس، همچون تل آتشینِ دارستان شعلهور و تابناک میجوشد و میدرخشد در پای هر نخل و قنات.
هر پیامی پیامآوری دارد. شجریان، علیزاده، کلهر و همایون پیامآوران خداوندگار موسیقی بودند که مثل نسیمِ آمیخته با عطر نارنج و لیمو بر دیار بم وزیدند و رفتند.
پیامآورانی که نهال باغستانی نوین را در این کویر بنیان نهادند.
این پیامآوران در شبی دلگیر و غمبار با فریادی بلند چنان نواختند و خواندند کز نفیرشان همۀ زنان و مردان در ایران نالیدند و گریستند.
هیچ بندی مثل موسیقی نمیتوانست اینچنین بند دل مردم سراسر ایران را با بند دل مردم سوگوار بم گره بزند. هیچ پادشاهی نمیتوانست مانند پادشاهیِ موسیقی به همۀ مردم ایران ساخت بنای تاریخیِ باغ هنر را فرمان دهد.
و شما ای مردم بدانید:
بنایی که بر پیشانیِ آن نام نیک بسطامی و شجریان را نوشتهاند روح ارگِ خفته در گِل و روح مردمانی که داغ عزیزانشان هنوز در سینهها سوزان است در خشتخشت آن چیده گردیده است.
ای مردم بدانید بنایی که امروز در دست شماست:
روح بسطامی که آوازش از جنس موسیقی ایل سلیمانی است، در هر اتاقش میچرخد و آوازی که دختران ایل برای عروسیِ دختران قلعهدختر با ابیاتِ عروسیِ آوادون به بانگ بلند میخوانند را میتوان در تکتک فضاهای آن شنید.
ای مردم بدانید:
از در و دیوارِ این بنا عشق میبارد؛ عشق در طراحی، عشق در ساخت و اجرا، عشق در تأمین هزینه و عشقِ پر شور و شوق در افتتاح آن.
در شبِ افتتاح آن همه خرسند بودند و خوشحال که این بنا مثل سیاوش به سلامت و سرفراز از میان آتش گذشت.
این بنا در عمر کوتاه خود بهاندازۀ عمر بلند ارگ بم بلای زمینی و آسمانی را از سر گذرانده بهجرئت میتوان گفت هیچ بنای فرهنگی و هنری همسنگ باغ هنر تا به این حد اعتبار هنری، قداست و معنویت را یکجا در خود جای نداده است.
هر انسان خردمندی میداند که این بنای نیمهکاره و باعظمت برای جمعیت اندک بم بسیار بزرگ است ولی اطمینان دارم مردم خلاق و خوشذوق بم و سرزمین نخبهپرور آن همانطور که از حلقوم کویر آب نوشیدن خود را بیرون میکشند میتوانند از این مکان ارزشمند در تمام عرصههای هنری همتراز یک دانشگاه در رشتههای گوناگون فرزندان خود را بپرورانند.
سخن آخر آنکه ای مردم: از این باغ هنر مانند چشمان خود همترازِ نخلستان پربرکت آن دیار و مانند یادگار نیاکانمان ارگ بم حفاظت کنید.
و شما ای دولتمردان دلسوز و وطنپرست بم: مدیریت و سیستم اداره اماکن هنری به گونهای گردیده است که حقیقتاً بدون همکاری و مشارکت همهجانبۀ شما در حفظ و توسعۀ این مکان ارزشمند میسر نخواهد بود. خوشا به حال آنان که دست و دل و سخنشان همراه با آرمانهای مردم باشد. آن هم مردمی، صبور، خوشذوق که شایسته و لایق بهترینها هستند.
پایدار و پابرجا باد باغ هنر.
گرامی باد یاد زندهیاد ایرج بسطامی و کسانی که به همراه او از این جهان برفتند.
تندرست و دلخوش باد استاد محمدرضا شجریان عزیز.
درود فراوان بر تمام کسانی که با عشق و مهر برای عملی کردن آرزوی شجریان در برپایی باغ هنر از هیچ همیاری و همدلی دریغ نکردند.
نوازنده کمانچه و مدیر هنری
https://srmshq.ir/qc5za4
زلزله سال ۱۳۸۲ شهر بم غمی بزرگ را در دل همه ما نهاد؛ داغی که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
حادثهای دردناک که تنی چند از شاخصترین و برترین استادان موسیقی ایران را آنگونه تحت تأثیر قرار داد که علاوه بر چند شب کنسرت بهیادماندنی و نمایشی از یک اجرای ناب، کارآزموده، تمامعیار و پر تأثیر، به همت بزرگانی چون محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و کیهان کلهر، که به پیشنهادی منجر شود که پس از حدود پانزده سال با همت و حمایت سرمایهگذاران نیکاندیش به ثمر نشیند: «باغ هنر بم»
با نگاهی عمیقتر به جغرافیای این منطقه کویری و نیازهای فرهنگی و هنری این منطقه، نیازی که در سراسر ایران دیده میشود و حتی مورد توجه مسئولین فرهنگی هم نبوده است، وجود چنین مرکزی بهشدت احساس میشود.
پرواضح است که ساخت این مجموعه و در مراحل بعدی مدیریت و راهاندازی صحیح فعالیتهای فرهنگی هنری در این مرکز بدون شک اتفاقات بسیار ارزشمند و توسعه فرهنگی این منطقه را با توجه به وسعت و بضاعت این منطقه رقم خواهد زد.
این اتفاق پیشنهادی هوشمندانه و حمایتی بهغایت انسانی و دوراندیشانه بود که پس از حدود پانزده سال به ثمر رسید.
حضور افراد کارآزموده، توانا و خوشفکر در طی مراحل طراحی، معماری و ساخت این مرکز، دست در دست داد تا مجموعهای منظم، کارا با قابلیتهای فراوانِ بهرهبرداری احداث شود.
اینک وظیفه همه نهادهای مرتبط، مسئول و دستاندرکار است که با حمایت از این مرکز فرهنگی هنری خاص به گسترش این فعالیتها و جلب مشارکت استادان و علاقهمندان آموزش هنر بپردازند.
با تأمل و هوشمندی در برنامهریزی، این مرکز به محلی مبدل خواهد شد که تمامی هنر دوستان و مردم شهرهای اطراف نیز از این خدمات بهرهمند شوند.
یادمان نرود که «باغ هنر بم» با پیشنهاد بزرگمرد او از ایران استاد محمدرضا شجریان، آغاز و با ترنم مضرابهای گهربار و سرشار از عشقِ تکسوار دشت امید، استاد حسین علیزاده، افتتاح شد.
کوشش و تلاش ستودنی همه دستاندرکاران ساخت و آمادهسازی این مجموعه وزین و ارزشمند را ارج نهاده و آرزوی موفقیت و بهروزی آنان را داریم.
دبیر بخش موسیقی
https://srmshq.ir/mz7ju9
گفتوگو با دکتر عباس اسماعیلی، رییس وقت شورای اسلامی شهر بم در مورد روند ساخت و تکمیل پروژه باغ هنر
پروژه احداث باغ هنر بم یکی از اتفاقات مهم و قابلتقدیر بعد از واقعه اسفبار بم بود که توسط استاد محمدرضا شجریان و گروهی از هنرمندان موسیقی مطرح شد و قرار بود بهعنوان یکی از مراکز اصلی تعلیم و تربیت هنرجویان موسیقی کشور و پاتوقی پویا و کارگشا برای دورهم آیی بزرگان موسیقی کشور در جهت ارتقاء سطح علمی و عملی هنرآموزان شروع به فعالیت کند. دو نکته در اهمیت این مجموعه قابل ذکر است. یکی تاریخ کهن بم که سند گهرباری چون ارگ چند هزارساله را بر پیشانی خود دارد و یکی موطن خوانندگان و هنرمندان عرصه ملی چون کورس سرهنگ زاده، داریوش رفیعی، مهدی بهزاد پور، صدیقه سامی نژاد، محمدعلی علومی، حامد عسکری، محمدعلی جوشایی، حسین مجیدیان و زندهیاد ایرج بسطامی که خود از هنرآموزان مکتب استاد شجریان بود. بالاخره پس از شانزده سال تلاش باوقفه! و کشوقوسهای اداری و غیراداری و دخالتهای کارشناسانه و البته غیرکارشناسانه فاز اول این باغ هنر توسط تعدادی از هنرمندان سرشناس کشور و خانواده استاد شجریان رسماً افتتاح شد. البته ما ایرانیها واژۀ افتتاح را با بهرهبرداری هرگز اشتباه نمیگیریم و باغ هنر بم هم از این قاعده جدا نیست. همانگونه که دوستان بمی اظهار داشتهاند با اینکه این مجموعه مجهز آماده بهرهبرداری ست تنها قسمتی از این پروژه که واقعاً در حال فعالیت است آبیاری فضای سبز است. نشریه سرمشق سعی دارد این موضوع را در حد توان پیگیری کند تا شاید گامی باشد مثبت در جهت روشنگری مسائل مربوط به این پروژه ملی.
در این شماره گفتوگویی داشتیم با جناب دکتر عباس اسماعیلی متخصص رادیولوژی و ریاست وقت شورای شهرستان بم و یکی از افراد دلسوز، ادیب و خوشنام بم که از ابتدای این پروژه تا به امروز در جریان مسائل و مشکلات مربوطه بودهاند. لازم به ذکر است ایشان مؤلف چهارده کتاب ازجمله یاسهای بنفش، منتخب غزلیات، یاسهای رازقی، خاطرات اشکآلود و... هستند که خاطرات، عکسها و مطالبی از این اتفاق فرهنگی هم در آثاری مثل شمیم یاسها، دی شورا آبادانی، زلزله بم و حرکت دنیا و یاسهای سپید به چشم میخورد. ایشان مسئول موسسه تصویربرداری در بم هستند. خدمات ایشان به قشر مظلوم و ضعیف بم زبانزد خاص و عام است. شورای اسلامی بم در زمان ریاست ایشان یکی از شوراهای نمونه در کشور بود. در اثر پیگیری و پافشاری وی وام با سفته زنجیرهای باب شد و دولت پرداخت آن را تضمین نمود و مردم توانستند خانههای بالای صد متر را با این وام بسازند. با توجه به روحیات دلسوزانه و البته نظرات کارشناسانه و مثبت او استاد شجریان به او لقب پدر بم دادند. پیشنهادات او در تاریخ بم بسیاری از اقدامات خیرین را منحصربهفرد و ماندگار نمود.
***
جناب دکتر اسماعیلی عزیز لطفاً از چگونگی آغاز ایده پردازی این مجموعه و پیشآمدهای مربوطه بفرمایید:
ضمن تشکر از شما در مورد شروع این پروژه باید عرض کنم بعد از زلزله بم در روزی یاس آور و غمبار استاد شجریان با من بهعنوان ریاست شورای شهر بم تماس گرفتند و فرمودند دوست دارند برای بچههای بم مدرسهای بسازند. به ایشان گفتم برای شهری که سی هزار کشته داشته و اکنون تلی از خاک و آوار است هر خدمتی که از دستم برآید انجام میدهم. شما و هنرمندان دیگر هم اگر کار خیری را انجام بدهید ما همهجوره در کنارتان خواهیم بود. در مورد نظرخواهی ایشان برای نوع کمک هم عرض کردم شما هنرمند بزرگ کشور هستید و جوانان و نوجوانان داغدیده بم با هنر و حضور شما آرام میشوند. اگر یاری شما در زمینه هنر باشد مسلماً برای آنها مؤثرتر و دلانگیزتر است. ایشان فرمودند با اعضاء خانه موسیقی مشورت میکنند و نتیجه را اعلام میکنند.
بعد از چند روز ایشان به همراه مهندس بهار مشیری و همسرشان جناب مهندس فرداد خواجه نصیری بهعنوان طراحان پروژه و هنرمند گرانمایه جناب مهندس علی جهاندار ناظر و مهندس مقیم و هنرمندان عزیز جناب نوربخش و ناصرپور به بم آمدند و گفتند دوست دارند باغ هنر بم را احداث کنند. شورای شهر بم زمینی در محدوده پارک شهر به مساحت چهارده هکتار در اختیار ایشان قرار داد که ده هزار متر آن برای احداث ساختمانی مجهز جهت رفع نیازهای کامل هنری باغ بم در نظر گرفته شد. ایشان هم تعهد کردند کل مجموعه را پس از بهرهبرداری به شهرداری و مردم عزیز بم تحویل دهند. علاوه بر این متعهد شدند بعد از ساختمانسازی مدیریت این مجموعه و امور آموزش آن را با کمک تعدادی از هنرمندان بنام کشور را بر عهده گیرند و از تهران مسائل مختلف را برنامهریزی و نظارت نمایند. از استاد خواهش کردم جوانان بم انتظار دارند حمایت شما ادامهدار باشد و از نظر فیزیکی و معنوی همواره سایۀ شما را بر سر خود حس نمایند
فرمودید زمین این مجموعه را شورای شهر بم تهیه کرد. بقیه مخارج چگونه تأمین شد؟
استاد بارها به بم سفر کردند و من هم همواره در خدمت ایشان بودم. ایشان کنسرت بزرگی را در سالن وزارت کشور برگزار کردند بنام «همنوا با بم» و با حمایت تعدادی از خیرین و فروش آلبومِ این کنسرت توانستند مبلغ چهارصد میلیون تومان را برای شروع پروژه اختصاص دهند. جناب شجریان و دوستان همگروه ایشان درآمد کنسرتهای خارج از کشور خود را نیز به این پروژه اختصاص دادند. معمولاً در هر سفر تعدادی از هنرمندان ارزنده کشور هم برای بازدید از این پروژه به بم میآمدند.
در بازدیدهای آخر حتی خبرنگاران رسانهها و صداوسیما نیز ایشان را همراهی میکردند تا مردم را از وقایع مربوط به این پروژه آگاه کنند. یادم است جناب شجریان در درد و دلهای خودشان میفرمودند عدهای به ما نقد دارند که شما باید برای مردم نان فراهم کنید نه هنر. من در جواب گفتم کسانی که به فکر معیشت آنها هستند افراد دیگری هستند. جوانهای این شهر به روحیه احتیاج دارند. آنها غمگیناند و تنها هنر این توان را دارد تا روان آسیبدیدهشان را التیام دهد. بگذریم بالاخره سفتکاری ساختمان ده هزار متری باغ هنر به پایان رسید و دولت وقت داوطلب شد ششصد میلیون تومان به پروژه کمک کند. متأسفانه استانداری وقت بدون مشورت با استاد و بدون در نظر گرفتن اهداف اصلی پروژه فردی را بهعنوان پیمانکار تعیین کرد. چند ماه بعد از نماینده استاد خواستند که به استانداری برود که متأسفانه مشخص شد پیمانکار تعیین شده کاری بهجز خراب کردن پروژه انجام نداده است.
پروژهای که با آنهمه وسواس و دقت به کمک استاد و خیرین در حال پیشرفت بود از مسیر اصلی خارج شده بود. قرار بود این پروژۀ چهارده هکتاری که شمال و جنوب آن به بلوار منتهی میشد و جزئی از پارک بود با درخت و شمشاد دیوارکشی شود که زیبایی آن حفظ شود و در عین حال قسمتی از پارک زیبا نیز باشد ولی متأسفانه بودجه را صرف دیوارکشی بیهوده و غیر کارشناسانه کرده بودند. متأسفانه در آن دوره دیگر جزو شورای شهر بم نبودم و عملاً کاری نمیتوانستم انجام دهم. استاندار تغییر کرده بود و همهچیز به هم ریخته بود استاد شجریان نامهای پنج صفحهای به شورای شهر جدید نوشتند و اظهار کردند ما در شروع کار قصد داشتیم تنها مدرسهای در بم بسازیم ولی با مشورت با دکتر اسماعیلی قرار شد کار بزرگتری انجام شود و آن ساخت مجموعهای مجهز و مدرن بنام باغ هنر بم بود. محلی بینظیر برای پرورش استعدادها و ترمیم روحیۀ آسیب دیده جوانان و نوجوانان بم.
دوست داشتیم باغ هنر بم در کنار ارگ تاریخی بم بدرخشد و یکی از مراکز هنری ایرانزمین باشد. متأسفانه کارشکنی کردند و نگذاشتند برای همین ادامه پروژه را به زمانی دیگر موکول میکنم. خاک پای مردم ایران محمدرضا شجریان. نامه امضاء شده به شورای شهر تحویل شد و تمام.
متأسفانه بعد از آن افرادی قصد تصاحب پروژه را داشتند که من با سعی بسیار مانع شدم و به شورا اعلام کردم حداقل بگذارید این پروژه بنام باغ هنر استاد شجریان باقی بماند. سرانجام با کمک و همت جناب سید حسین مرعشی و یاری خودروسازی کرمان فاز اول ساختمان به اتمام رسید. در مراسم افتتاحیه همسر گرامی استاد شجریان سرکار خانم کتایون خوانساری و استاد حسین علیزاده سخنرانی کردند و در حضور بیش از نود نفر از هنرمندان بنام کشور تعهد کردند که خواستههای استاد شجریان را عملی کنند. جوانان و نوجوانان بم منتظرند تا این وعدهها عملی شود و بتوانند از خدمات فرهنگی و هنری این مجموعه بهره ببرند. به امید آن روز
شعلهور سازد دل تنگ هنر پرور،
از هنر جز مهربانی چیست زیباتر؟
عشق را شهپر به غیراز مهربانی نیست،
بر لب استاد آواز وطن۱، این عشق
شعله گون آواز شد، فریاد شد:
«خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر»
«صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر»۲
خانهی من، خانهی ویرانهام دیریست،
در میان خاک و خاکستر نمایان نیست!
آنچه را ماندهست از مردم دلی تنگ است!
آی مردم خانهام آتش گرفت ... امداد!
شهر من، کاشانهام میسوزد ای فریاد!
«وای آیا هیچ سر برمیکند از خواب»
«مهربان همسایگانم از پی امداد»
«سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد»
«میکنم فریاد ای فریاد ای فریاد»۳
...
پینوشت:
۱ – استاد محمدرضا شجریان
۲ – اشعار داخل گیومه مربوط به اخوان ثالث است که در کنسرت همنوا با بم توسط استاد محمدرضا شجریان اجرا شد.
معمار طراح باغ هنر بم
https://srmshq.ir/5wu8cg
در دیماه ۱۳۸۲ زلزلهای مهیب شهر بم در استان کرمان در جنوب شرقی ایران را لرزاند و بر اساس آمارهای موجود، جمعیتی در حدود ۳۲ هزار نفر را به کام مرگ کشاند. این زلزله یکی از مرگبارترین زمینلرزههای تاریخ سرزمین ایران بهحساب میآید. پس از این حادثه دردناک، تمامی ایرانیان در سراسر جهان با همکاری سازمانها و نهادهای مردمنهاد، تلاشی را در جهت یاری رساندن به بازماندگان آغاز کردند.
در این میان اما هنرمندان، نقش ویژهای بر دوش داشتند چراکه با بر عهده داشتن نقش گسترده اجتماعی و بهرهمندی از معجزه هنر؛ امکان ترمیم بخشی از روح مجروح جامعه ایرانی را میسر میساختند.
اساتید بیهمتای موسیقی اصیل ایرانی محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و کیهان کلهر به جهت احیای امید از دست رفته مردم بم و جمعآوری هزینه احداث مرکزی فرهنگی هنری در شهر بم؛ در چند شب متوالی اقدام به برگزاری کنسرتهایی نمودند.
کنسرتها در بزرگترین سالن تهران به روی صحنه رفت، استقبال مردم بینظیر بود بهنحویکه چند برابر جمعیت داخل سالن، علاقهمندان در خیابان منتظر حضور در این کنسرتها بودند.
در میان جانباختگان زلزله مهیب بم، نام «ایرج بسطامی» خواننده مطرح موسیقی ایرانی، شاگرد برجسته استاد محمدرضا شجریان و زاده شهر بم نیز به چشم میخورد. شور و احساس هنرمندان روی صحنه و مردم داخل سالن لحظات تأثیرگذاری را موجب شده بود.
کنسرتها با عنوان «همنوا با بم» برنامهریزی شده بود و پس از چند شب اجرای موفق، شوری امیدآفرین جامعه هنری ایران را فرا گرفت و مقرر شد از عواید این کنسرت مجموعهای فرهنگی – هنری در شهر بم احداث شود. بازگرداندن امید و شوق به زندگی از طریق هنر بهعنوان هدف اصلی مجموعه در نظر گرفته شد.
پس از انجام مذاکرات اولیه و اختصاص دادن زمین به پروژه، عملیات اجرایی آغاز گردید. هنگامی که سراسر شهر بم مشغول شروع روند بازسازی بود پروژه باغ هنر نیز عملیات اجرای خود را آغاز نمود.
بسیاری از سازمانهای مردمنهاد جهت همیاری و همکاری به پروژه اعلام آمادگی نمودند و اساتید بنام موسیقی ایرانی موفق شدند پروژه را تا بخشی از مراحل خاکبرداری و احداث اسکلت پیش ببرند، اما پس از گذشت نزدیک یک سال و اندی آرامآرام پروژه با مشکلاتی مواجه گردید و با شدت یافتن معضلات سرانجام پروژه متوقف شد.
پس از ۸ سال متوقف ماندن پروژه؛ با تغییر شرایط اجتماعی، صنایع خودروسازی کرمان در پیشنهادی غیرقابلباور هزینههای پروژه را تا مرحله تکمیل ساختمان و بهرهبرداری به عهده گرفت.
با امیدی مضاعف مراحل ساخت پروژه مجدداً از سر گرفته شد. این بار با توجه به سابقه زلزله مهیب شهر بم، قرارگیری استان کرمان بر روی خط زلزله و تغییر ضوابط و آییننامههای سازهای، سازه ساخته شده از نظر مقاومت در برابر زلزله مجدداً مورد بررسی قرار گرفت. از آنجایی که سازه احداث شده از نوع بتنی بود تقویت و اصلاح آن کار بسیار پیچیده و زمانبری بود که با نظر کارشناسی طرح تقویت آن تهیه و در دستور کار اجرا قرار گرفت.
زمانی که طراحی معماری و سازماندهی فضایی در برنامه تیم طراحی قرار گرفت، وجود سازه ساخته شده کار را بسیار پیچیدهتر میکرد.
برای تعریف سرفصلهای فضایی مجموعه، از دو مرکز آموزشی بسیار مهم الهام گرفته شد «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی» که نقش کلیدی در انتقال سنت قدیمی آموزش موسیقی بهجا مانده از دوران گذشته به نسل جدید موسیقیدانان ایرانی بر عهده داشت و «دانشکده هنرهای زیبا» بهعنوان اولین مرکز آکادمیک آموزش هنر در ایران که نقشی انکارناپذیر در شکلگیری هنر معاصر ایران داشت.
استفاده از سرفصلهای تشکیل دهنده فضایی دانشکده هنرهای زیبا و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی در واقع تلاشی در راستای تداوم اثرگذاری این مراکز در شهری کمتر برخوردار به حساب میآمد تا با استفاده از این تجربههای موفق، توسعه فرهنگ و بهرهمندی از پتانسیل هنر برای تزریق امید به شهر بم میسر گردد.
در پروژه «باغ هنر بم» علاوه بر در نظر گرفتن رئوس فضایی مراکز یاد شده تا حد امکان اصولی از معماری ایرانی، بهعنوان یکی از کهنترین سنتهای معماری تاریخ بشر، بهره گرفته شده است مواردی چون توجه به کارکرد، استفاده از الگو، انسانمحور بودن، در نظر داشتن مؤلفههای اقلیمی و ... از رئوس این موارد به حساب میآید
در انتخاب مصالح نکتهای که توسط تیم طراح مدنظر قرار گرفت استفاده از آجر بهعنوان مصالح بومی منطقه بود که یادآور ارگ بم، بهعنوان بزرگترین بنای خشتی جهان نیز بود. بنایی که در جریان زلزله تخریب شد و خسارتی بزرگ و جبرانناپذیر در پیکره میراث فرهنگی جهانی وارد آمد.
دیگر مصالح مصرفی پروژه نیز با توجه به اهمیت استان کرمان و وجود کارخانجات مختلف در آن از تولیدات استان کرمان تهیه و فقط در صورت نبود موارد مورد نیاز، از سایر شهرهای ایران تأمین شده است.
سرانجام باغ هنر بم در ۱۳ دیماه ۱۳۹۷ افتتاح گردید و استاد حسین علیزاده و گروه همراه، اولین برنامۀ هنری را برای عموم مردم، میهمانان و هنرمندان دعوت شده اجرا نمودند. حضور مردم خونگرم بم در افتتاحیه این مجموعه تبلوری از عشق و امید بود که همه عوامل این پروژه در طول مراحل ساخت مجموعه در جان و دل خود پرورانده بودند. بدون اغراق کلیه عوامل اجرایی پروژه در هر سطح و سمتی با عشقی مضاعف به فعالیت در این پروژه پرداختند و نهال امید را عاشقانه پرورش دادند.
باغ هنر بم از مردم و برای مردم بنا گردیده و امید است با همیاری و همکاری همه اهالی فرهنگ و هنر به مرکزی جهت توسعه هنرهای بومی بدل شود.
دبیر بخش موسیقی
https://srmshq.ir/nmte3y
مصاحبه با مجید حسینخانی خواننده پرکار و موفق کرمانی در عرصۀ ملی
مجید حسینخانی متولد ۱۳۵۸ کرمان است. وی از کودکی به موسیقی و خواندن علاقمند بود و صدای خوش در خانواده او موروثی است. از آغاز جوانی کلاسهای زندهیاد استاد ایرج بسطامی رو غنیمت شمرد و چند سال پربار را در کرمان به فراگیری ردیف آوازی و شیوه آوازی ایشان سپری کرد. پس از زلزلۀ فاجعهبار بم و درگذشت بزرگترین حامی آوازیاش زندهیاد استاد ایرج بسطامی به محضر استاد شاهزیدی رسید و دقایق مکتب شیرین آوازی اصفهان همچون تلفیق شعر و موسیقی مرکب خوانی و دورۀ عالی را نزد ایشان گذرانید. او ضمن تأمل در آثار استادان گذشته موسیقی و حال آموزشهایی درزمینهٔ صداسازی و سلفژ دیده است ۱۵ سال سابقه تدریس در آموزشگاههای تهران. کرمان و کرج را نیز در کارنامه هنری خود دارد.
حسینخانی کنسرتهای متعدد در کشورهای مالزی، سوئیس، ترکیه، اسلوونی، انگلیس، آلمان و بوسنی هرزگوین برگزار کرده و همچنین در سال ۸۷ کنسرتی به یادمان استاد ایرج بسطامی در تالار وحدت در حضور استاد پرویز مشکاتیان اجرا نموده است و در سال ۸۹ نیز به یاد استاد مشکاتیان با سنتور محمد موحدنیا کنسرتی را به یاد آن استاد فقید برگزار نمود مجید حسینخانی چندین بار اجرا در جشنواره فجر را در کارنامه خود دارد.
فعالیت در گروههای مختلف ازجمله گروه ارفع کرمانی که سالیان سال ادامه داشت. در کنار اجراهای متعدد داخلی دو کنسرت موفق در کشورهای مالزی و سوئیس نتیجه همکاری با این گروه بسیار موفق بوده و همینطور گروه نیستان در جشنواره فجر سال ۸۴، گروه وابات، گروه یاران، گروه مضراب، گروه سور، گروه تیروژ و همکاری با ارکستر وفادار، ارکستر مجلسی کرج، ارکستر چکاوک از فعالیتهای ایشان میباشد.
چند آلبوم از وی به انتشار رسیده به نامهای ترنجستان با آهنگسازی استاد مجید درخشانی، هومن مهدویان، یادنگاه (هومن مهدویان) سرزمین مهربانی (دکتر پیروز ارجمند) باغ تماشا (مهرداد ترابی) و اثر سبز آشیان تنها کار منتشرشدۀ ایشان است که با آهنگسازی بر روی اشعار خواجوی کرمانی و تنظیم حسین فاضل روانه بازار گردیده.
راه بینشان آلبوم دیگری است؛ بازخوانی آثار گذشتۀ بزرگان موسیقی ایران در سال ۹۶، آلبوم رفته ز دل با آهنگسازی پیمان خازنی و همخوانی خانم آوا عباسزاده در سال ۹۷ و نیز اثر ماهرو و آلبوم جدید ایشان که در سال ۹۸ با آهنگسازی جوانِ موفق و خوش آتیه فرزان پور عارف منتشر شده است حسینخانی همکاری جدیدی با شیوه تلفیقی با چند آهنگساز خوب پاپ و تلفیقی در کارنامه خود دارد که بهتازگی بهصورت تک آهنگ منتشر کرده است که میتوان به قطعه «دیگران مرز بیپایان» اشاره کرد.
***
بهعنوان سؤال اول و البته آشنایی خوانندگان توضیحی در مورد مکتبهای آوازی و تفاوتهای آنها بفرمایید؟
درود بر شما و عرض ادب و احترام خدمت شما و مخاطبان سرمشق. در خصوص مکاتب آوازی سه مکتب آوازی بنام مکتب اصفهان، مکتب تبریز و مکتب تهران در ایران وجود دارد که دارای اشتراکات بسیاری هستند و البته تفاوتهایی. برای مثال مکتب اصفهان به نحوه تلفظ شعر و بیان، بسیار تأکید دارد و اصولاً اساتید صاحبنام مکتب اصفهان مثل استاد ادیب خوانساری و استاد تاج اصفهانی و دیگر اساتید این مکتب تأکید بر این دارند که خواننده با شعر درآمد کند نه با تحریر و در مواقع ضروری تحریر را بعد ادای درست شعر انجام بدهند که لطمهای به شعر وارد نشود درصورتیکه در مکتب تبریز بیشتر با تحریر این اتفاق میافتد و حتی گاهی شعر فدای ملودی میشود. در این مکتب بیشتر بر تحریرهای چکشی و ملودی و موسیقی تأکید دارد تا شعر و تکنیکهای بیشتری روی تحریرها بکار برده میشود در مکتب تهران هم بیشتر حالت سازی دارد عموماً به تأثیر از نوازندگان، خوانندگان این مکتب سعی بیشتری در حالتهای سازی در آواز دارند یعنی اینکه حالت ردیفسازی را در آواز استفاده میکنند. البته توضیحات بسیار زیادی وجود دارد که شاید در اینجا مجال پرداخت به آنها درست نباشد.
خود شما به کدام مکتب بیشتر علاقه دارید؟
من به مکتب اصفهان علاقه بیشتری دارم و از آنجایی که استاد ادیب خوانساری به عقیده من در اساتید مکتب اصفهان بهترین میباشند صدای ایشان را با نحوه تلفظ درست شعر و تحریرهای بهغایت استادانه، دوست دارم و در این شیوه به استاد بنان بیشتر از همه خوانندگان علاقه دارم. چون ایشان از نظر آواز و نحوه درست خواندن تصنیف بهترین بودهاند
تفاوت میان سبک و مکتب در چیست؟
به نظر من سبک شیوه فردی یک هنرمند ست که پس از اتمام آموزش عمومی او و با تکیه به خلاقیت فردی و تکنیکهای فراگیری شده وی به وجود میآید؛ اما مکتب یعنی مدرسه یا آکادمی. شیوه آموزش تدوین شده علمی است که تمام هنرجویان بر اساس آن شیوه تعلیم میبینند و طبقهبندی شده هست.
در مورد نقش استاد شجریان در موسیقی ایرانی و خصوصاً آواز ایرانی بفرمایید
به نظر من استاد شجریان چکیدهای از تمام داشتههای اساتید قدیم آواز ایرانی به شمار میرود و سالیان سال کسی رو نمیتوان مطابق ایشان در آواز ایرانی مثال زد شاید بهتر بگویم یکی از تأثیرگذارترین خوانندگانی است که نسل دههای ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ را تحت تأثیر صدای خودش قرار داد و خیلی از آوازخوانان حال حاضر سعی در تقلید این شیوه آوازی دارند هرچند این افراد گاهی ناموفق بودند اما باعث شده بسیاری به دنبال این سبک از آواز باشند امیدوارم هرچه زودتر در صحت و سلامت دوباره برای دوستداران هنرنمایی کنند
نقدهایی بر بعضی از کارهای استاد شجریان شده است؛ مانند فعالیتهای ایشان درزمینهٔ سازسازی و خلق سازهای نو و همچنین آثاری که شخصاً آهنگسازی کردهاند. نظر شما در این مورد چیست؟
به عقیده من اینکه یک خواننده بزرگی مثل ایشان همینکه تا این حد پیگیر این بودهاند که ساز ابداع کنند این خودش بسیار کار ارزنده و بزرگی بوده ولی اجازه بدهید در مورد درست بودن الگوهای سازی ایشان اساتید سازنده ساز نظر بدهند اما در خصوص آهنگسازیهای ایشان باید بگویم که به قول استاد لطفی بزرگ، خواننده میتواند بهتر از نوازنده ملودی ساز باشد و ایشان ملودیهای بسیار خوب و تأثیرگذاری رو ساختهاند که با تنظیمهای خوب اساتید رنگ و لعاب بسیار خوبی پیدا کردهاند و این را هم باید بگویم که متأسفانه بعضی دوستان آهنگساز در حق شعر کملطفیهایی کردهاند در این سالیان اغلب ملودیها دارای ضعف تلفیقی بودهاند و متأسفانه بعضی از خوانندگان آنها نیز با مفاهیم شعری آشنایی نداشتهاند و این تصنیفها و ملودیها از کیفیت بسیار پایینی برخوردار بودهاند، من فکر میکنم که خوانندگان باید بلد باشند خلق ملودی آوازی کنند و به آهنگسازان نیز در خلق بهتر یک اثر فاخر و قابلتأمل یاری برسانند.
همانطور که میدانیم آهنگساز نقش بسیار زیادی در روند فعالیت یک خواننده بازی میکند و بسیاری از خوانندگان را بهواسطه آهنگها و تصنیفهای باشکوه ساخته شده میشناسیم. آیا شما هم با من همعقیده هستید که بهترین کارهای جناب شجریان با آهنگسازی شادروان پرویز مشکاتیان بوده است؟ و قطع ارتباط کاری این دو هنرمند ضربۀ بزرگی به موسیقی ایران و دلیل اصلی افت کیفی آثار این دو هنرمند بود؟
البته که نقش آهنگساز خوب بسیار به خواننده کمک میکند همانطور که آهنگساز بد و بیسواد هم میتواند ضربه بزرگی به یک خواننده بزند. هر دو باید در بهترین شرایط انتخاب شوند ولی راجع به همکاری استاد شجریان و استاد مشکاتیان به نکته درستی اشاره کردید این دو عزیز در یک دوره کوتاه آثار ماندگاری از خود به جای گذاشتند و اگر مشکلات سلیقهای این دو بزرگمرد نبود مطمئناً آثار ماندگار بیشتری در موسیقی ایرانی شکل میگرفت. افسوس که این مهم به سرانجام نرسید البته به عقیده من تجربه کار با دیگر آهنگسازان برای استاد شجریان آثار خوب دیگری را به همراه داشت و همینطور همکاری زنده نام استاد مشکاتیان با دیگر خوانندگان مثل زنده نام استاد ایرج بسطامی، استاد شهرام ناظری و استاد علیرضا افتخاری به یک جعبه مداد رنگی در موسیقی ایران مبدل شد که آن آثار هم به گنجینه موسیقی ایران اضافه شد
از کارهای پیش روی خودتان بگویید. چه آثاری را در دست انتشار دارید؟
آلبوم ماهرو آخرین آلبوم من بود ولی قطعاتی را به صورت تک آهنگ منتشر کردهام و در حال حاضر بیشتر روی موسیقی تلفیقی تمرکز دارم. متأسفانه مخاطب امروز از موسیقی کلاسیک ایرانی دور شده است که به علت شرایط اجتماعی و تغییر سلیقه ست. سعی میکنم با انتخاب شعر و ملودی خوب و باکیفیت قطعاتی را در ژانر تلفیقی و حتی پاپ ارائه بدهم. تا به حال چند کار را ارائه دادهام و تجربه خوبی بوده است. این به معنای گریز و دوری من از موسیقی اصیل ایرانی نیست و صرفاً برای کسب تجربه و نزدیکی به مخاطب امروز میباشد. بعضی از هنرمندان موسیقی معتقدند هنرمند فقط در یک ژانر باید فعالیت داشته باشد و به قول معروف یا زنگی زنگ یا رومی روم که من با این نظر موافق نیستم و کسب تجربه و ارائه کارهای متفاوت را میپسندم. مهم درست طی کردن راه و کیفیت اثر است همانطور که خوانندگان بزرگی در گذشته هم این مسیر را طی کردهاند و موفق نیز بودهاند. آگاهی به ردیف ایرانی میتواند به ارائه بهتر آثار تلفیقی و پاپ کمک کند.
نظر خودتان را در مورد وضع کنونی موسیقی کرمان بفرمایید
موسیقی کرمان را میتوان به دو نوع اصلی تقسیم کرد. نخست موسیقی بومی و نواحی استان و دوم موسیقی کلاسیک ایرانی که در استان ارائه میشود. درزمینهٔ موسیقی نواحی استان سالهای طلایی را طی کردهایم که عمده موفقیتها به دلیل پژوهشها و تلاشهای خود شما بوده است که نقش بسیاری در معرفی و شناساندن این گنجینه داشتهاید و با انتشار بیش از پانزده آلبوم نواحی و کتاب نگاهی به موسیقی نواحی کرمان نگاه دوستداران موسیقی بومی را به سمت استان نغمه خیز کرمان جلب کردید. برگزاری جشنواره موسیقی نواحی کشور هم در استان کرمان کمک بسیاری به رشد این هنر داشته است. درزمینهٔ موسیقی کلاسیک ایرانی هم پیشرفتهای بسیاری در استان و خصوصاً شهر کرمان داشتهایم. اساتید بسیار خوب و مجربی در سطح استان مشغول فعالیت هستند. در گذشته در بعضی سازها مثل سازهای زهی کمبود مدرس داشتیم که در حال حاضر اساتید خوبی در این سازها مشغول فعالیت میباشند. نسل آینده مسلماً خیلی قویتر و مطرحتر خواهند بود. بسیاری از علاقمندان دورههایی را در تهران طی میکنند و درزمینهٔ ضبط صدا هم استودیوهای بسیار خوبی در کرمان ایجاد شده است. خوانندگان کرمانی هم با اینکه از مرکز دورند بسیار پیگیر و فعال هستند و مطمئنم آینده بسیار درخشانتری در انتظار موسیقی کرمان میباشد.
مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر
https://srmshq.ir/cm6taj
هزار نکتۀ باریکتر ز مو در مورد استاد محمدرضا شجریان
محمدرضا شجریان، به مفهوم عام «خواننده» و البته بیش از آن «آوازخوان» بلندمرتبهای است که برترین آوازهای پس از انقلاب و نیز شماری از مهمترین آثار آوازی تاریخ ضبط موسیقی در ایران را از خود به یادگار گذاشته است. او هنرمندی است اهل ریاضت کشیدن که برای اعتلا و شکوفایی آوازش از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. چه بسیار صفحهها، کاستها و آلبومها که شجریان بارها آنها را از ابتدا تا انتها زیرورو کرده تا نکتهای فنی و تکنیکی را با کندوکاو از آوازخوانی متقدم بیاموزد. چه استادانی که حتی در زمان به شهرت رسیدن خودش به آنها رجوع کرده و سر بر آستان شاگردیشان ساییده است؛ درحالی که برخی هنرمندان امروزی بهمحض اندکی و فقط اندکی - دیده شدن، دیگر خدا را بنده نیستند و خود را هنرمندی کمال یافته میپندارند. چقدر به ساز بزرگان تکنوازی (و شاید بیش از همه شهنواز تار، استاد جلیل شهناز) گوش فراداده تا از سازشان آواز بیاموزد؛ و روزی هم در مراسم بزرگداشت شهنواز تار از روی ادب دیرینه ایرانی بر دستان توانای ایشان بوسه زد و پشت میکروفون اعلام کرد: «من در خوانندگی، شاگرد یک نوازنده بزرگم که نامش استاد جلیل شهناز است».
بهجز اینها سالیانی پیشتر و شبی دیگر هم در دهه ۱۳۷۰ به مناسبتی (به گمانم باز هم بزرگداشت استاد شهناز) در تالار وحدت (رودکی)، زمانی که بهعنوان شایستهترین خواننده آن جمع (و البته این روزگار برای هماوایی با ساز بهترین تکنواز تاریخ موسیقی ایران به تعبیر استاد فرامرز پایور) در کنار شهناز «جاویدنام و - زنده هنر» قرار گرفت، بازهم بر دستان او بوسه زد و با افتخار در دستگاه شور خواند:
غلام نرگس مست تو تاجداراناند
خراب باده لعل تو هوشیاراناند...
و این قدرشناسی را همیشه و همهجا از خودش نشان داد؛ هم در ارج گذاردن به نورعلی برومند، هم در به جا آوردن حق استادی دوامی بر خودش، هم به جانسوز دادبه و هم پایور و بقیه. کسانی را هم که غیرمستقیم از ایشان بود به نیکی تکریم کرد و به یاد روزگاری که به شیوه خواجه امیری میخواند (و چند برنامه گلها هم به یادگار از آن سالهایی که به این شیوه میخواند بهجا مانده است) در مراسم بزرگداشتاش او را صاحب صدای معیار نامید صدا و شخصیت هنری او را احترام کرد.
مگر میشود کسی اینچنین جستوجوگر، اینگونه حقشناس در هنری سترگ چونان آواز به كمال نرسد؟ بزرگی که رد پای خواندههایش را در آوازها و آثار تمام بزرگان آواز و موسیقی ایرانی میتوان جست و یافت و تحسین کرد این وامداری نغز و نیکو و به اندام را؛ مصداقی روشن و صریح از- به قول شاملوی بزرگ. جستن، یافتن و آن گاه به اختیار برگزیدن...
در صدایش صدای قمر هست، صدای طاهرزاده و ادیب، صدای ذبیحی، صدای قوامی (فاختهای)، صدای دادبه و ریزه صداهایی هم از صداهای بزرگ دیگری اینجا و آنجای آوازهایش دیده میشود، اما آنچه بیش از همه به تمامت و استقلال در صدای او هویداست همانا صدای محمدرضا شجریان است. با راه درستی که او طی کرد و سختگذر هم بود و گذر از آن کار هر کسی نبوده و نیست، باید هم چنین میشد، شجریان بهدرستی و نیکی صدای ایرج را صدای معیار نامید؛ اما آنچه در تمام این چهار دهه دیده همه گواه بر معیار بودن نهتنها صدا بلکه حتی آواز خود شجریان بوده است که میکوشیم به آن هم بپردازیم.
شجریان هیچگاه نیازی به تعریف و تمجید و ایستادن در جایگاهی آسمانی و غیرواقعی نداشته است و ندارد.
فضایی که از سال ۱۳۵۷ به بعد پیرامون هنر شجریان شکل گرفت، همواره تحت تأثیر به حاشیه رانده شدن اجباری خیل استادان آواز دوره پهلوی قلمداد شد. شجریان تنها کسی از این جمع بود که به روزگار جدید راه یافت و بهعنوان نمایندهای از آن دوره طلایی در آواز و موسیقی، قدر دید و بر صدر نشست؛ اما جایگاه خوب او، که در روزگار جدید شایستهاش هم بود و هر روز با اثری تازه نشان داد که استحقاق آن را دارد، از سوی برخی از سر مهر حتی با سوءتفاهم نگریسته و داوری شد. بسیاری از آنها به جای - آنکه در شیوه و رهیافت شجریان و علل و اسباب هنرمندی و توفیقش دقیق شوند، فقط پوسته ظاهری درخشش او را دیدند. به یک معنا بسیاری از بهاصطلاح رهروانش تنها و تنها «شجریان اكنون» را دیدند و الگو قرار دادند. شاید حق این بود که آن عزیزان نیز شجریانِ راه طی کرده و دنیا دیده را از منزل نخست، الگو قرار میدادند و بیشتر به اسلوب شاگردی (و مرحلهبهمرحله یا منزلبهمنزل) او تأسی میکردند تا اینکه بخواهند در اسلوب استادیاش غرقه شوند و سُرنا را از همان جایی که خود دیده بودند به یکباره به صدا درآورند. حق شجریان، رهروانی تیزبینتر از اینها بود.
زندهیاد احمد ابراهیمی گفته است: «امروزه نوازندگان با خوانندگان زیادی هستند که به موسیقیدانان نسل جدید گرایش دارند. دلیلش هم از نظر من روشن است. چون وزیری، عبادی، مجد و بقیه را این جوانان ندیدهاند. آنها علیزاده و لطفی را دیدهاند و از ایشان دنبالهروی میکنند که البته بهزعم من، هر دو شخص نام برده، صلاحیت تقلید و دنبالهروی (را) دارند. امروزه بسیاری جوانان را میبینم که میخواهند مثل شجریان بخوانند. اغلب، دنبال صدای خودشان نمیروند. آنها (نیز) ادیب و بنان را ندیدهاند و در شرایط فعلی، الگویی بهتر از شجریان برای آواز ندارند...» (بنایی، ۱۳۹۳: ۸۱-۸۰).
در جایی دیگر هم یادآور شده است: «او، هم ردیف دان است و هم سلیقه خواندن دارد. اشراف کمنظیرش بر شعر نیز باعث تأثیرگذاری بیشتر او بر شنونده میشود. اگر هم شجریان شد، به این دلیل بود که ذوق داشت، زحمت کشیده پشتکار داشت. زمانی که به تهران آمد شاید بتوان گفت نیازی به استاد نداشت ولی همه استادان زمان خودش را دید، نورعلی خان (برومند) را هم دید. برخی هنرجوها فکر میکنند شجریان به خاطر صدایش استاد بزرگی شد؛ نه، اینطور نیست. برای رسیدن به این جایگاه، (به) شاخصههای زیادی نیاز بود که او همه را جمع کرد. یکبار چهارگاهی در کوک پایین از استاد گوش کردم که اصلاً به صدای وی شبیه نبود. بسیار عالی اجرا کرده بود.
همه جای صدایش زیباست. امروزه خوانندگان ما بهخصوص اصطلاحاً زیر خوانان الگویی بهتر از او ندارند. آنهایی هم که صدای بم دارند بهراحتی نمیتوانند از شجریان پیروی کنند. خلاصه، ما در آواز خیلیها را داشتیم ولی فقط بعضیها ماندگار شدند که به عقیده من استاد شجریان یکی از آنهاست» (بنایی، ۸۱:۱۳۹۳)
استاد ابراهیمی زیبا گفته است. اصلاً واژۀ «شاخصه» که او در بیان صدا و آواز شجریان از آن سود برده، ذیل واژههای مصوب فرهنگستان اینگونه معنا شده است: «جزئیترین ویژگی و وجه منحصربهفرد یک «دستساخته» که آن را از دستساختههای دیگر متمایز میکند». در صدای استاد شجریان هزار نکته باریکتر زمو هست (مثل هر آوازخوان بزرگ دیگری که نشاندهنده آن است که بنای عظیمش را در هنر آواز، خشت به خشت و اصلاً ذره به ذره بالا برده است. او یک شبه به اینجا نرسیده که با بازخوانی و تقلید روبنای چند تا از آثارش (گیرم که بهترینهایشان، مثل چهارگاهش در «دستان» ماهور شبه راست پنجگاهش یا فرقی نمیکند برعکس؛ شاید!] در «قاصدک»، بیدادش در «بیداد - همایون» و شماری از آوازهایش در مجموعه برنامههای رادیویی گلها) و اصلاً گذراندن آنچه تحت عنوان ردیف در کلاسهای آواز شاگردان تأیید شده و شاخصش مطرح میشود که این مجموعه آواز در واقع شیوه آوازی خود شجریان است)، بتوان «شجریان» شد، اگر چنین چیزی ممکن بود امروز بایستی به تعداد انگشتان دو دست آوازخوان ماهر و مقبول میداشتیم صدای شجریان متمایز است. آوازهایش هر بار رنگی دارد و میتوان از ترکیبها و حال و هوایشان و نیز نمک خاص آن روزهای به خصوصی که در صدایش هست، تاریخ تقریبی ضبط اثر را تخمین زد.
این گنجینه از آثار و هنرمندی و هنرنمایی، حق است که در عین انصاف و صداقت دیده شود و سرمه چشم دوستداران هنر این مرزوبوم قرار گیرد. شجریان هیچگاه نیازی به تعریف و تمجید و ایستادن در جایگاهی آسمانی و غیرواقعی نداشته است و ندارد. غرقه شدن غیرواقعی و ذوبشدگی در آثار و شخصیت گرانقدرش همانقدر به شأن والای او لطمه میزند که نادیده انگاشتن و چشم بستن عمدی بر جایگاهش در آواز و موسیقی معاصر و صد البته بیش از آن چشم بستن بر مسیر درست و پرریاضتی که برای اعتلای آوازش طی کرده است. او برای جاودانگی هیچچیز کم ندارد.
منبع: ۱. بنایی، علیرضا، (۱۳۹۳)، نجواهای پیر آواز، تهران: موسیقی عارف.
https://srmshq.ir/35ni20
در آن سالها، هنوز بهدرستی، نمیشناختیمش، شاید بیشتر از این روی که آنچنانی هم با موسیقی آموخته و آمیخته نشده بودیم. با اینکه پدرم آدمی اهلدل بود و گوش کردن به موسیقی رادیو و آوازهای ایرانی را دوست داشت؛ و شاید نخستین کس یا از نخستین کسانی بود که جعبۀ ساز یا گرامافون را در دهۀ بیست به رابر برده بود و بنا به گفتۀ دوروبریها، شبها کوکش میکرده با آن صفحههای بزرگ دیس مانند دو کیلویی و سوزنی در دهانۀ پیکاب مینهاده و بر روی صفحه قرار میداده و هندلی بر گرامافون تا صدایی آنچنانی از دهانۀ شیپوری_ بلندگویی که با دست جابهجا میشده، در فضای خنک و رویایی و هوای دلانگیز تابستانهای پر از صفا و سبزه و شور و حال رابر بپیچد.
و با آنکه هر دستگاهی که به بازار میآمد او بیدرنگ با آن خو میگرفت و از لذت پخش صدایش بهرهمند میشد. چون گرامافون و رادیو تلفن کن و ضبطصوتهای قرقرهای و گرام و کاست و هر چیز دیگر و این مرا و ما را از همان کودکی با موسیقی و نوای زیبای خوانندگان و تشخیص تفاوت میان آواز و تصنیف و آهنگ اصیل و کوچهبازاری و... آشنا کرده بود، اما تأکید بیشازحد پدر بر درس خواندن بر شیوۀ معمولِ آن و موفقیت در درس و دبستان و دبیرستان، زمینهای شده بود که ما بهجز درس ومشق مدرسهای به چیزی دیگر نیندیشیم و موسیقی نیاموزیم. درنتیجه شناختمان از موسیقی و سبکها، کم و پر از کاستی بود. در آن سالها، آواز ایرج و صدای مرضیه و دلکش و چند تنی دیگر و سینمای فردین همه را مسحور هنری آنچنان کرده بود؛ که هم اصیل بود و هم به دلیل مایههای ایرانیاش فرهنگ و خوی و باورهای ما را برمیتابید؛ اما حتی منی که از کودکی با صدای قمرالملوک وزیری و دیگران تا حدی آشنا بودم، چیزی از موسیقی بهدرستی نمیدانستم. چنان که امروز.
در آن سالها، ناخودآگاه پس از آواز ایرج و صدای شگفت و رویایی دلکش و مرضیه، بیشتر موسیقی پاپ ما را به خود میکشید و آهنگهای پاپ در همهجا یافت میشد و از رادیو و تلویزیون پخش میشد. نام سیاوش تازه بر زبانها افتاده بود. یا شاید چون ما از قافله عقب بودیم، تازه میشنیدیمش. نامش آنوقتها سیاوش بود و گاهی با موی انبوه سیاه و نسبتاً بلند و پیراهنی تنگ و اندامی با همان برگردان بلندیقهها در تلویزیون ظاهر میشد؛ و آوای دلانگیز و صدای اعجازگرش همه را به خود جلب میکرد.
شنیده بودیم که پدرش دوستدار کار هنریاش نیست و او از این روی نامی هنری برای خویش برگزیده که دل پدر را نرنجاند. آنوقتها احترام و رعایت حال یکدیگر، بسیار مهم بود؛ و این جوان برآمده بر هنر و بالیده در هنر، هنوز آن حرمت را نگاه میداشت تا پدرش آزردهدل نگردد. پس از اینکه تکتک، آوازها و آهنگهایی از سیاوش را در نوارهای کاست چند خوانندهای شنیده بودم، تازه با پول خودم. ضبطصوتی کوچک و جایگیر در جیب با نام تجاری یونیسف خریده بودم. (اما این نام ارتباطی با سازمانی وابسته به سازمان ملل با همین نام ندارد)؛ و سیاوش تازه آلبومی سه کاسته با نام چاووشی منتشر کرده بود که بر روی آن با خطی خوش خطاطی کرده بود و شکستهنستعلیقی زیبا پدید آورده بود و سیاهقلمی از سر و چهرۀ خویش بر روی کاستها، آفریده بود که زیباییشناسی انسان را برمیانگیخت، آشنایی بیشتر و شناخت کاملتر من از ایشان با آن آلبوم بود؛ که درجاهایی از آن، دوبیتیهای باباطاهر را به زیبایی خوانده بود.
چاووشی چنان در دل و مغز من نشست؛ که هر روز هفته و هر هفتۀ ماه بخشی از آن را یا در پخش کوچک همراهم یا در خانه و بر روی پخش دیگری گوش میدادم؛ و در تنهایی خویش زمزمه میکردم. این بود که آوای دلنشین او و آوازهای درست و خوانش سنتی سیاوش آن زمان و محمدرضا شجریان پس از آن، در من ریشه دوانید و احساسات استاتیک من را در زیباییشناسی تصنیف و آواز پربارتر ساخت؛ و او هم پس از آن سالها هر روز بیشتر بالید و از خود چهرهای جهانی و پرتوان و پرتلاش و کوشنده و جوشنده و پویا و جویا در دل و جان مردم سرزمینش نگارش کرد؛ و در میان مردم و با آنها زیست؛ و در نگاه من هنرمندی شد پر از شوق و شور و شعر و شعور. امید که هنرمند پرتوان و خوشصدا و جوشندۀ زمانۀ ما، همایون، این شکوه آواز امروز ایران، بهراستی بر جایش جای گیرد.
دکترای ابنیۀ تاریخی و عضو هیات علمی دانشگاه
https://srmshq.ir/wcu8xg
در مورد محمدرضا شجریان و جایگاه او در موسیقی و مشخصاً «آواز ایرانی»، بسیار گفته شده است... آنچه که در این مجال ارائه میشود، وجهی از «معلمی» اوست که از ابعاد اجتماعی، فرهنگی و حافظۀ تاریخی اهمیتی بسزا داشته، لیکن آنچنان که باید، دیده نشده و کمتر به آن اشاره میشود... . از یاد نبریم که او پیش از آنکه بهطور رسمی و حرفهای وارد فضای موسیقی و مشخصاً رادیو شود، معلم دبستان بود. معلمی برآمده از نهادی گرانقدر به نام «دانشسرای مقدماتی» که طی درخشانترین دورهاش (سالهای ۱۳۲۰ تا۱۳۴۰)، نسلی شاخص از معلمین و نخبگان فرهنگی ایران ازجمله شجریان را پدید آورد. در همین مکتب بود که شجریان آنچنان که خود گفته، نخستین معلم موسیقیاش را ملاقات میکند... برای آگاهی بیشتر از جایگاه این نهاد در تاریخ آموزش نوین ایران، کافی است نگاهی به فارغالتحصیلان آن بهویژه در مقطع زمانی یاد شده بیاندازیم... شخصیتهایی چون محمدابراهیم باستانی پاریزی، پرویز شهریاری، سهراب سپهری، صمد بهرنگی، علی شریعتی، عباس یمینی شریف و دهها نمونۀ دیگری که وقتی زندگی آنها را مرور کنیم، معلمی را نه در قالب یک شغل که بهمثابه خدمتی عاشقانه و آگاهانه خواهیم یافت. اگرچه اغلب این نخبگان در ادامۀ تحصیلاتشان مدارج علمی بالاتری را نیز پیمودند، لیکن تأثیر تربیت و آموزش مقطع «دانشسرا» را در مرور زندگیشان بهوضوح میتوان دریافت.
شجریان نیز مانند بسیاری دیگر از همنسلان و اخلافش که برخاسته از همین جریان بودند، وجه آموزش و معلمی را همواره در مسیر زندگی خود مدنظر داشته است... آموزشی که به انحاء مختلف، بیش از پنج دهه است که به صورت مستقیم و غیرمستقیم فرهنگ شنیداری جامعۀ معاصر ایران را متأثر ساخته است... از این منظر، در مرور زندگی و زیست هنری شجریان، دو دورۀ عمده را میتوان برشمرد که از جهاتی متفاوت هستند: دوره نخست که تا سالهای میانی دهۀ پنجاه و اوایل انقلاب را در برمیگیرد، مقطعی است که شجریان هم شاگرد است و هم آموزگار. آموزگاری پرشور در احیاء و ارائۀ شکلی از آواز، که مدتها بود در هیاهوی دو جریان از موسیقی آن دوره، یعنی موسیقی رایج در کافههای لالهزار و موسیقی پاپِ نوظهور، کمرمق شده بود... او البته در این مسیر، تنها نبود، لیکن ثبات قدم و سختکوشیاش، بهمرور او را پیشقراول ساخت. از سوی دیگر با شجریانی روبرو هستیم که همچون شاگردی خستگیناپذیر، اهتمامی جدی بر یادگیری هر چه بیشتر از نسل پیش از خود دارد و به شکل مستقیم و غیرمستقیم از محضر آنها بهره میبرد. او در واقع این شانس را داشت که از اواسط دهۀ چهل خورشیدی تا سالها بعد، با نسلی درخشان و بیتکرار از موسیقی ایران اعم از خواننده و آهنگساز و نوازنده و ردیفدان حشر و نشر و معاشرت داشته باشد و از همۀ آنها بیاموزد همچنان که در این خصوص، از بزرگانی چون «بنان»، «برومند» و «تاج اصفهانی» یاد کرده و به کرات در مورد تأثیر ساز «شهناز» بر آوازش گفته است. آنچه در این میان اهمیت مییابد، توفیقی است که همین شجریانِ شاگرد را در مواجهه با جامعهای که مخاطب اوست، در قامت معلمی برومند و سختگیر نمایان میسازد که ضمن امانتداری از آنچه که آموخته، با اجراهای ماندگار و صدای سحرانگیزش آواز ایرانی را در آن «منزلتی» که برازندهاش هست، به جامعه عرضه و «گوشزد» میکند... . در این مسیر، شجریان بهتدریج دوستانی ازجمله «محمدرضا لطفی» مییابد که همنسل اویند و همدل و همداستانش. درنتیجۀ این همدلی و همکاری و در سایۀ راهنمایی اساتید قدیم، رفتهرفته تا اواسط دهۀ پنجاه جریانی تازه از موسیقی آوازی با محوریت شجریان و محمدرضا لطفی پدید میآید که یکی از درخشانترین نمودهایش اجرای کنسرت «راست پنجگاه» در جشن هنر سال پنجاه و چهار شیراز هست. اجرایی که اتفاقاً با توجه به مهجور ماندن دستگاه راست پنجگاه و رو به فراموشی رفتن اکثر گوشههای آن، حتی برای اهل موسیقی هم جنبۀ آموزشی درخوری داشت و هنوز هم بسیاری از صاحبنظران آن را از مهمترین و تأثیرگذارترین اجراها میدانند که الهامبخش بسیاری از موسیقیدانهای بعد شد. بهاینترتیب، از اواسط دهۀ پنجاه، شجریان توانست موقعیت ممتازی را در آواز ایرانی به دست بیاورد و کمکم در بعضی نهادها ازجمله دانشکدۀ هنرهای زیبا، بهعنوان مدرس آواز، شروع به آموزش نسلی جدید کرد .
دورۀ دوم در این روند، بعد از استعفای او و برخی دیگر از همقطارانش از رادیو و مقارن با بحبوحۀ انقلاب است. در این مقطع، شجریان با همراهی لطفی، «حسین علیزاده» و پشتیبانی «هوشنگ ابتهاج»، که او هم از رادیو و سرپرستی «برنامۀ گلها» کنارهگیری کرده بود، جریانی بسیار پرشور و الهامبخش از موسیقی را بنا نهادند که اساس کارش بر آموزش و تمرینات مستمر و فشرده بود. این جریان که بعدها با عنوان «کانون چاووش» معروف شد، بهتدریج آثار ماندگاری را تولید کرد که از تأثیرگذارترینشان میتوان «شب است و چهرۀ میهن سیاهه...» و «ایران ای سرای امید...» را یاد کرد که در فضای انقلابی کشور ساخته و ارائه شدند. در اینجا نیز باید ماهیت آموزشی این نهاد را متذکر شد که توانست علاوه بر تأثیر اجتماعی عمیقش در بیرون، در داخل خود نیز طیفی از جوانترها را در دل یک فرایندِ مستمرِ آموزش، تمرین و اجرا، بپروراند و معرفی کند که ازجمله شاخصترین آنها میتوان «مجید درخشانی» و «صدیق تعریف» را نام برد همچنان که «شهرام ناظری» هم در این فرایند اعتبار تازهای یافت... . به این ترتیب، بازهم شجریان در متن جریانی قرار گرفت که از یکسو موسیقی و آواز را بهمثابه عاملی آگاهیبخش و الهامبخش در جامعه محقق مینمود و از دیگرسو، فرایندی جدی، منضبط و هدفمند از آموزش را در تداوم جریانی تازه از موسیقی و آواز ایرانی ارائه میکرد...
سوای تمام این تحولات و فرازهایی که از یکی دو سال مانده به انقلاب و در جریان آن، با محوریت شجریان در آواز ایرانی پدید آمد، تعیینکنندهترین حضور او، اتفاقی بود که چهبسا ناخواسته، از سوی جریانی افتاد که اتفاقاً روی خوشی به موسیقی نشان نمیداد و قرار هم نبود که نشان دهد... اتفاقی که تأثیری عمیق و انکارناپذیر در سطحی از جامعه و شرایطی از آن گذاشت که هرگز قابلتصور نبود... . با فروکش کردن تب و تاب انقلاب و استقرار سیستم فرهنگی جدید، فضای موسیقی عملاً به محاق رفت. برنامۀ «گلها»ی رادیو که شجریان در میانۀ دهه چهل از طریق آن به جامعه معرفی شده بود و دغدغههایش در احیای آواز اصیل ایرانی را در آن فضا مشق و ارائه میکرد، تعطیل شد. عمدۀ مراکز آموزش موسیقی ازجمله هنرستان موسیقی و مرکز حفظ و اشاعۀ موسیقی عملاً از کار افتادند. اساساً موضوع «موسیقی» در این برهه، به دلیل تلقیای که از آن، در اذهان بسیاری وجود داشت و آن را در ردیف کابارهها و فیلمفارسیها، اسباب لهو و لعب یا در بهترین حالتش اسباب تفنن میپنداشتند، به موضوعی چالشبرانگیز تبدیل میشود... . با وقوع جنگ تحمیلی، اوضاع رادیکالتر هم شده و بهجز اندک آثار باارزشی که آنها هم با استفاده از محتوای سختافزاری و نرمافزاری باقیمانده از قبل و عمدتاً توسط آهنگسازان تحصیلکردۀ قبل از انقلاب، در قالب سرودهای انقلابی و حماسی نمود میکرد، عملاً هیچ شکلی از آموزش و ترویج موسیقی در جامعه دیده نمیشود... . درست در سرآغاز چنین روندی است که رادیوتلویزیون وقت در پی تدارک مناجاتی برای ماه رمضان، دست به دامان شجریان میشود... . شجریان که در واقع از طفولیت به خاطر فضای فرهنگی خانوادگیاش با قرائت قرآن و مناجات مذهبی آشنایی کامل داشت و در مسابقات بینالمللی قرائت قرآن هم خوش درخشیده بود، با بهرهگیری از احاطهاش بر ردیف و تکنیکهای آوازی در کنار چنین پیشینهای، بهتر از هر کسی میتوانست در این زمینه وارد عمل شود. از سوی دیگر، او جزو معدود کسانی بود که پیش از انقلاب به فضاها و جریاناتی که از سوی انقلابیون، «مبتذل» نامیده میشدند ورود پیدا نکرده بود... با وجود همۀ اینها، او همچنان که بعدها هم بهدفعات نشان داد، متأثر از تربیتی که شده بود، از تظاهر به مذهب پرهیز داشت و تنها پذیرفت که بهعنوان مشاور، نسبت به هدایت گروهی از هنرجویان که برای اجرای مناجات و مناسبتهای مذهبی در نظر گرفته شده بودند، عمل کند. دیری نپایید که همین حضور غیرمستقیم را هم در قبال موضع رادیو تلویزیون به موسیقی، رها کرد و بنا به تعهدی که نسبت به کار خود داشت، برایندی از آنچه که در تمرینات کار کرده بود را بهصورت یک نمونۀ آموزشی ضبط کرد که مورد استفاده و الگوی هنرجویان باشد... حال آنکه، همچنانکه میدانیم، در نخستین ماه رمضان بعد از انقلاب، این صدای خود او و در واقع همان الگوی آموزشی بود که پخش شد... . به این ترتیب، تا سالها، بدون آنکه نامی از شجریان ذکر شود، این مناجات سحرانگیز و بیهمتا که قرار بود الگویی از محتوای آوازیِ مناجات برای گروهی خاص در رادیو باشد، مستقیماً به میان جامعه و خانههای مردم آمد و سوایِ تأثیرات معنویاش از جنبههای آیینی، هر کسی به فراخور حال خود و درک و شناختی که از موسیقی و آواز داشت، توانست از آن بهرهمند شود. نکتۀ قابلتأملی که در این خصوص باید بر آن تأکید کرد، آن است که اگرچه این مناجات بهتدریج در بین مردم به «دعای ربّنا» و یا شکل خلاصهترش، «ربّنا» معروف شده است، لیکن بخش اعظم آن مناجاتی است به زبان فارسی و در «آواز افشاری» که اشعار آن از مثنوی معنوی مولانا گلچین شده است. این آواز آسمانی با مطلعِ: «این دهان بستی دهانی باز شد...»، به شیوهای ارائه شده که در بین اهل فن به «مثنوی افشاری» معروف است و بسیار شیوا و در عین حال موجز، بیآنکه ذرهای خستگی در شنونده ایجاد شود اجرا شده است. از تأثیر آوازی این مناجات همین بس که نسلی از جامعه ازجمله نگارندۀ این یادداشت که در آن شرایط انزوای موسیقی، معصومانه شیفتۀ موسیقی ایرانی شده بودیم، بعدها که آشنایی بیشتری با ساز و آواز ایرانی را تجربه کردیم، متوجه شدیم که بیشترین و صحیحترین پیشینۀ ذهنیمان از ردیف موسیقی ایرانی را بیآنکه خود بدانیم از همین مناجات افشاری داریم... همچنان که آواز «بیات ترک» را از اذان «مؤذنزادۀ اردبیلی»... .
موضوع تأثیر این مناجات شجریان بر جامعه، البته ابعاد بسیار گستردهتری را شامل میشود. با بازتر شدن فضای فرهنگی جامعه در سالهای پس از جنگ، علیرغم آنکه خوانندۀ «ربنا» همچنان از سوی رادیو تلویزیون که به «صداوسیما» تغیر نام پیدا کرده بود، رسماً اعلام نمیشد، لیکن از سوی خواص موسیقی، رفتهرفته این موضوع مطرح شد و تا دهۀ هفتاد هرماه رمضان موقع پخش آن در آستانۀ افطار، دهان به دهان گشت و بهتدریج آگاهی عمومی جامعه از این موضوع بیشتر و بیشتر شد. در پی این آگاهی، بخشی از جامعۀ مذهبی ایران که حالا سالها بود با آوای این مناجات به استقبال افطار رفته بود و بهویژه آن نسل مُسنتری که، صدای شجریان را از رادیو و برنامۀ گلها در خاطره و حافظه خود داشت، بهمرور میپذیرفت که شکلی از موسیقی را به رسمیت بشناسد یا اینکه لااقل با آن کنار بیاید و مزاحم آن نشود... اگرچه در مقابل، بخش بزرگتری هم بود که همچنان دیدگاه آشتیناپذیر و محافظهکارانۀ خود را اعمال میکرد، لیکن همین مقدار هم توانست پنجرهای ولو کوچک را برای بخشی از مخاطبان موسیقی بگشاید.
طی این مدت، شجریان هم البته بیکار ننشسته بود. همچنان که پیشتر اشاره شد، شخصیت و گذشتۀ او بهگونهای بود که کمتر کسی میتوانست بر آن خردهای بگیرد و آن را تخطئه کند از همین رو، توانست فعالیت خودش را ضمن درگیری با دشواریها و محدودیتهای موجود که اجتنابناپذیر مینمود، اگرنه در رسانۀ رسمی و دولتی، لیکن بهصورت خصوصی تداوم دهد. در همین دوره است که آثاری چون «بیداد» و «دستان» را به جامعۀ تشنۀ موسیقی ارائه میکند آثاری آنچنان متین و فخیم که حتی سختگیرانهترین دیدگاههای سنتی و مذهبی نیز جدای از هر موضعی که نسبت به موسیقی داشتند، هیچ ایرادی بر محتوای آنها نمیتوانستند بگیرند... . مجموعۀ این توفیقات زیر سایۀ اعتباری که «ربنا» در جامعۀ مذهبی به موسیقی داده بود، فضایی را فراهم آورد که توانست لااقل جریانی از موسیقی ایران را سرپا نگه دارد و در شرایط پساانقلاب و جنگ تداوم بخشد تا آنجا که در بین نسل ما، گاهی اوقات که میخواستیم نواری را تهیه و گوش کنیم و مخالفت خانواده یا هرکس دیگری را برمیانگیخت، با گفتن این عبارت که «آواز شجریان هست... همو که ربّنا را خونده...» تا حد زیادی از موضعشان عقب مینشستند... . اگرچه برای نسل امروز که هر آن، هرچه را که اراده کند اعم از آنچه که مجاز یا غیرمجاز شمرده میشود، به مدد فنآوری دنیای امروز و اینترنت میتواند در طرفهالعینی بر روی گوشی خود محیا و آماده گوش کند، باور یک چنین روایتی سخت و چهبسا خندهدار است، ولی برای آن نسلی که شاهد زندۀ این دورۀ تاریخ معاصر موسیقی بوده، کاملاً قابلدرک است. خلاصه آنکه، به عبارتی، آواز و شخصیت ممتاز شجریان به «گذرنامه»ای تبدیل شد که جریان موسیقی ایرانی را از بسیاری تنگهها و تنگناها عبور میداد. نباید فراموش کرد که شجریان در این دوران در کنار نقشی که در تداوم جریان موسیقی ایران و بهنوعی، آموزش غیرمستقیم آن در جامعه ایفا میکند، نسبت به آموزش و تربیت مستقیم بسیاری از جویندگان راستین آواز نیز کمر همت میبندد تا آنجا که تقریباً تمام خوانندگان مطرح بعد از او، کموبیش از محضر درسش بهرهمند شدهاند... .
به هر روی، شخصیت محمدرضا شجریان سوای لحن ویژگیهای منحصر به فرد آوازیاش و جدای از جایگاهی که در تاریخ موسیقی آوازی ایران داشته و خواهد داشت، بهعنوان معلمی توانمند و تأثیرگذار که همواره دغدغۀ شناساندن شأن حقیقی آواز ایرانی را داشته است، ستودنی است. معلمی برومند و بزرگ که در شرایطی نهچندان مساعد، تأثیری عمیق بر فرهنگ شنیداری جامعه خود و نسلهای بعد از خود گذارد و همۀ ما بهنوعی وامدار اوییم.
https://srmshq.ir/1dgm68
خسرو آواز ایران در دل مردم جاودانه شده است
حتی آنهایی که مثل من چندان با موسیقی سنتی میانهای ندارند. از یک نام نمیتوانند بگذرند. استاد محمدرضا شجریان. قطعاً این نام تنها برای اهل موسیقی شناخته شده نیست و هر کسی در هر گوشه ایران با این نام به خوبی آشناست. کسی که افتخار موسیقی ایران به شمار میرود و صدایش برای یک ایران شهره و شناخته شده است؛ اما محمدرضا شجریان تنها به صدایش نیست که شناخته میشود، شجریان خود بهتنهایی یک جریان فرهنگی و اجتماعی به شمار میرود. شاید به همین دلیل جای خالیاش در عرصه موسیقی ایران برای آنها نیز که چندان اهل موسیقی نبودهاند در زمان بیماری احساس میشود. اندیشیدن به تأثیرگذاری همیشگی ربنای او که رنگ و بو و معنویت افطار را برای ایرانیها به صورتی خاص درآورده است خود میتواند گویای عمق تأثیرگذاری او در میان ایرانیها باشد. شاید مردمداری او نیز به این جریان سازی کمک کرده است. او همیشه خود را با مردم ایران همراه دیده است و در سختترین شرایط هم در کنار آنها مانده است. هراسی از ممنوعیتها و محرومیتها نداشته و حرف دل خود را به زبان آورده است تا نشان دهد هنر فقط در رشتهای خاص خلاصه نمیشود که هنر بزرگ به دست آوردن دل مردم است نه موجسواری بر اساس رویدادها و وقایع.
او صرفاً آوازخوان و اهل موسیقی نبوده است که در این زمینه از نظر افکار عمومی بهترین بوده اما همیشه برای مردمی که مخاطب او بودهاند حرف برای گفتن داشته است و اظهارنظرهای او در موقعیتها و مناسبتهای مختلف مورد توجه ایرانیها قرار گرفته است. کسی که آوازش نیز در موارد بسیار صدای دل مردم بوده است و اینچنین رویهای موردتأیید مردم ایران قرار گرفته است کافی است تنها دو اثر مرغ سحر و تنها مرا رها کن را یادآور شویم تا عمق این رویه را در مقبولیت اجتماعی او متوجه شویم. او از دیدگاه همه اهل و هنر و مخاطبانش در کنار استعداد ذاتی، حداکثر تلاش ممکن را برای رسیدن به قله موفقیت در موسیقی انجام داده است و حتی در اوایل انقلاب که کلیت رویۀ موسیقی کشور دستخوش تغییرات شده و بسیاری را به کنج عزلت کشانده عرصه را خالی نکرده و موسیقی اصیل را از وجودش خالی نگذاشته است. پس او فردی متفاوت اما توانمند بوده است که مردم ایران را به همراهی خویش فراخوانده و از سوی دیگر مردم همیشه او را در خاطر جمعی خود حفظ کردهاند. این حضور صرفاً به قشر و گروه خاصی تعلق نداشته و مردم با دیدگاههای مختلف توجه خود را به او معطوف داشتهاند که یک ویژگی مهم برای هر فردی محسوب میشود. او شش دهه ستاره بلامنازع عرصه موسیقی اصیل ایرانی بوده است و آثار او هر یک میتواند نقطه اوجِ کاری هر هنرمندی قلمداد شود و بدون شک او زبانزد مردمان نسلهای آینده ایران نیز خواهد بود.
یادمان باشد که او در زمانی که صداوسیما را متعلق به همه مردم ایران ندانست در نامهای به رئیس وقت این سازمان درخواست کرد تا آثار او از این رسانه پخش نشود به جز «ربّنا» که آن را متعلق به مردم ایران میداند و اظهار داشت که صدای او صدای خس و خاشاک است و همیشه صدای خس و خاشاک خواهد بود (اشاره به خس و خاشاک خواندن معترضین انتخابات سال ۱۳۸۸ از سوی محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت). اگرچه این اقدام صدای او را از تلویزیون و رادیوی رسمی به خانهها برد اما گویی دلها برای همیشه حافظ این صدا و سیمای واقعاً ملی محمدرضا شجریان شدند تا مشخص شود هر رفتار و رویهای چه نتیجهای در افکار عمومی خواهد گذاشت. او تلاش و ایستادگی و همنوایی با مردم را از خود در ذهنیت جامعه باقی گذاشته است و همیشه در قلب یک جامعه باقی خواهد ماند چه اینکه او رفتهرفته و بهمرور زمان که نه یک فرد که یک جریان برای یک کشور محسوب شده است...
https://srmshq.ir/rf6bqu
بسیاری هنر را به دو دسته هنر عامهپسند (Popular Art) و هنر متعالی (High Art) تقسیم میکنند که هرکدام مخاطب و کارکرد خاص خود را دارد. استاد محمدرضا شجریان یکی از مهمترین نمایندگان هنر متعالی است که تأثیر فراوانی بر موسیقی و مخاطبان آن در ایران گذاشته است.
آواز شجریان دارای عاطفهای یکتا و خاص است که آن را از اشکال نازلتر موسیقی متمایز کرده است. صدای کمنظیر شجریان در کنار تسلط مثالزدنی ادبی موسیقی دستگاهی ایران و شعر فارسی، سبب شده که آواز وی هم از نظر تکنیکی و هم از احساسی بسیار اثرگذار باشد. این موضوع اهمیت زیادی دارد چراکه اغلب فلاسفه معتقدند ارزش هر اثر هنری ذاتاً به تجربهای که در اختیار میگذارد پیوند خورده است.
آثار محمدرضا شجریان، ضمن اینکه در زمره درخشانترین تولیدات موسیقیایی این مرز و بوم قرار میگیرند، همواره پیوندی ناگسستنی با زندگی اجتماعی و سیاسی مردم داشتهاند. به طوری که بسیاری از ایرانیان صدای شجریان را صدای خودشان میدانند حتی این گزاره فیلسوفان هنر که میگویند موسیقی بازتابدهنده الگوی ذهنیت جمعی یک قوم و ملت است و در همه کنشهای جمعی بازتاب مییابد. در ایران فقط وقتی صادق است که آن موسیقی را شجریان خوانده باشد. البته اینها فقط قطرهای از دریای هنر استاد شجریان است چراکه شرح کامل هنر شجریان در صد کتاب هم نمیگنجد. به قول حافظ:
آن شرح بینهایت کز حُسن یار گفتند
حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد
https://srmshq.ir/nwbxmj
در اول مهرماه ۱۳۱۹ در شهر مقدس مشهد نوزادی به دنیا آمد. نام وی را محمدرضا نهادند. شاید کسی پیشبینی نمیکرد این نوزاد بعدها بسیاری را شیفته صدای خوش طنین خود نماید و مظهر موسیقی و آواز ایرانی شود. محمدرضا شجریان خواننده، موسیقیدان و خوشنویس ایرانی که نهتنها در ایران پرآوازه هست بلکه در جهان نیز مشهور و نامدار است.
پدرش قاری قرآن بود، لذا تصمیم گرفت بعد از آنکه محمدرضا خواندن و نوشتن آموخت وی را تحت تعلیم قرآن قرار دهد و چنین بود که در ۹ سالگی شروع به فراگیری قرآن نمود و چنان تیزهوش بود که بعد از یک سال تعلیم بهراحتی قرآن را قرائت میکرد و چنان زیبا میخواند که شنونده مسحور صدای وی میگردید.
وی تنها ۱۲ ساله بود که در رادیو مشهد شروع به قرائت قرآن کرد و دو سال پیدرپی از شاگردان ممتاز خراسان شد.
او در سال ۱۳۳۶ وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد. آنجا بود که اولین بار با یک معلم موسیقی به نام «جوان» آشنا گردید؛ و از آن به بعد بهطورجدی کار خود را پی میگیرد (و در سالهای ۳۹ – ۳۸ برای آواز و قرائت قرآن به رادیو خراسان دعوت شد.) آشنایی وی با معلم موسیقی او را شیفته ساز سنتور نمود. آنگونه که این آشنایی راه وی را گشود. وقتی دیپلم خود را گرفت و به استخدام آموزش و پرورش درآمد و همگام با کار، موسیقی را هم میآموخت. آشنایی به ساز سنتور اشتیاق وی را برای فراگیری بیشتر کرد.
وی اولین سنتور خود را با چوب توت ساخت و برای بهتر نمودن ساز شروع به فراگیری نت موسیقی نمود و برای آشنایی با آن نزد جلال اخباری رفت. در سال ۴۶ به تهران منتقل شد و در همان بدو ورود با استاد عبادی نوازنده نامی سهتار آشنا و همکاریاش با رادیو ایران شروع شد. ورود به رادیو در آن سالها بسیار دشوار بود و باید عدهای از بزرگان موسیقی آن زمان شخص را تأیید میکردند تا بتواند با رادیو همکاری کند و به همین دلیل موسیقی آن زمان فاخر و ارزشمند بود.
در کنار همکاری با رادیو به کلاس آواز استاد مهرتاش میرود و چون ذوقی برای خوشنویسی داشت به کلاس خوشنویسی هم میرفت و توانست درجه ممتاز خوشنویسی را دریافت کند.
در همان سال ورود به رادیو با استاد سنتور آقای ورزیده آشنا و اولین برنامه ضبط شده وی با عنوان برگ سبز شمار ۲۱۶ از رادیو پخش شد.
او تا سال ۱۳۵۰ به نام مستعار سیاوش بیدکانی در رادیو کار میکرد، از آن به بعد نام اصلی خود یعنی محمدرضا شجریان را مورد استفاده قرار داد.
یکی از توفیقات شجریان آشنا شدن با نامآوران موسیقی اصیل ایرانی بود.
ردیفهای آوازی صبا را نزد استاد فرامرز پایور آموخت و در سالهای ۵۱ – ۵۰ با شاعر گرانمایه هوشنگ ابتهاج (سایه) آشنا و همکاریاش با برنامه گلها شروع شد. او با استاد برومند سبک و شیوه آوازی طاهرزاده را آموخته و با استاد دوامی به آموختن ردیفهای آوازی دیگر اهتمام کرد.
در سالهای بعد با گروهی از موسیقیدانهای مشهور و نامی ایران، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی داریوش صفوت بنا میگذارند و پس از آن همکاری خویش را با رادیو و تلویزیون قطع و برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف ایران و کشورهای دیگر را شروع میکند.
در سال ۵۶ شرکت دلآواز را تأسیس و در سال ۵۷ به مقام نخست مسابقات قرائت قرآن کشور رسید.
در سالهای بعد با غلامرضا دادبه آشنا و با گروه پایور آلبومهای دیگری را وارد بازار میکند. با همکاری با گروه شیدا و عارف کاستهای دیگری روانه بازار کرده و در دهه ۶۰ با پرویز مشکاتیان همکاری گستردهای را آغاز و آلبومهای ماهور، بیداد، نوا، دستان و ... منتشر و همزمان کنسرتهایی در خارج از کشور برگزار میکند و با گروه پیرنیاکان و عندلیبی به اجرا در آمریکا و اروپا میپردازد و همانگونه که اشاره گردید در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری و کرمان کنسرت برگزار نمود. به مناسبت زلزله بم به اتفاق کلهر و علیزاده کنسرتی در تهران برگزار و تصمیم به ساخت باغ هنر بم میگیرد. استاد شجریان بعد از حادثۀ تلخ زلزلۀ بم در سال ۱۳۸۵ کنسرت «همنوا با بم» را به نفع زلزلهزدگان در تالار وزارت کشور برگزار میکند و برای تسکین آلام روحی مردم بم تصمیم به ساخت «باغ هنر بم» میگیرد که این مجموعه بعدها با پیگیری گروهی از هنرمندان و خانواده استاد ساخته و در سال ۱۳۹۷ افتتاح شد. او با گروه مشهور شهناز در دبی کنسرت برگزار و با برادران پورناظری نیز آلبومهایی را منتشر کرد.
افتخارات او دریافت جایزه پیکاسو، دریافت دیپلم افتخار از طرف یونسکو، دریافت نشان موتزارت از یونسکو و ۲ مرتبه کاندید دریافت جایزه «گرمی» که معتبرترین جایزه موسیقی در آمریکا است میشود. (به خاطر آلبومهای فریاد و بیتو به سر نمیشود) نشریات معروفی در مورد او نوشتهاند از آن جمله روزنامه ونکوورسان او را یکی از مهمترین هنرمندان موسیقی جهان توصیف نموده است.
او رئیس شورای عالی خانه موسیقی در ایران و بنیانگذار گروه معروف شهناز است.
ایشان چند سالی است که دیگر برنامه اجرا نکردهاند و به علت درگیری با بیماری تحت مراقبتهای پزشکی هستند.
صاحبامتیاز، مدیرمسئول و سردبیر
https://srmshq.ir/8fj7ip
من با مردم زندگی میکنم و با آنها درد مشترك دارم؛ برای همین است كه میدانم چه میخواهند.
چه نماز باشد آن را كه تو در خیال باشی
تو صنم نمیگذاری كه مرا نماز باشد
سعدی
«ماه رمضان است و دم افطار، تلویزیون «ربّنا»ی استاد شجریان را پخش میکند، سایه از همان «ربّنا» اول منقلب میشود به خود میپیچد... اشك از چشمش میجوشد. بیتاب شده است...
آرامتر كه میشود، با چشم و چهرهای سرخ و صدایی كه هنوز هیجانِ دلِ بیقرارش را بازتاب میدهد، میگوید:
این كاریه كه میتونی دست بگیری و ببری به تمام كشورهای عربی و باافتخار بگی، اگر میتونین مثل این بخونین...این كار نظیر نداره آقای عظیمی! شاهكارِ بزرگ شجریانه، هیچکس نمیتونه اینطور بخونه... هیچکس.
هیچکس نمیتونه حتی خودِ شجریان، چه صدای حیرتآوری! اصلاً یه صدای زمینی نیست، شاهكاره، چه حالت و التماسی تو این «ربّنا»هاهست (به گریه میافتد) فقط صدا نیست، یك نوازشی توش هست؛ انگار داره با خدا معاشقه می كنه، همۀ نیازهای بشری تو این صدا هست...»
«پیر پرنیاناندیش، درصحبت سایه، جلد اول، صفحه ۴۶۵، چاپ سوم ۱۳۹۱»
به روزهای پایانی ماه مبارك رمضان ١٣٩٩ نزدیك میشویم، هر غروب كه بر سر سفره گشادۀ افطار مینشینیم با نوای «ربنا» روزه میگشاییم، هرچند صداوسیما سالهاست كه ربنا را پخش نمیکند اما هرگز نتوانسته است مردم را از شنیدن آن محروم كند، باز هم با نوای آسمانی ربنای شجریان دلهایمان را به سوی خدا پرواز میدهیم، هرچند حق همه ماست كه آن را از رادیو و تلویزیون كه متعلق به مردم است بشنویم، خودِ استاد هم كه به دلیل همدلی و همراهی با مردم خواسته بود آثارش از صداوسیما پخش نشود «ربنا» را استثنا كرده و بارها در جاهای مختلف به این مسئله اشاره كرده است كه:
«ربنا متعلق به من نیست، متعلق به همه مردم است، ربنا جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچکس حق ندارد آن را از مردم بگیرد، من هرگز ربنا را از مردم دریغ نكردم.»
شجریان صدای زمانه
خودش میگوید:
«برای دلم میخوانم و برای مردمم اما اگر كسی بهدقت اشعاری كه میخوانم دنبال كند میبیند صدای من بازتاب وقایع تاریخ معاصر ایران است، استاد اصلی من زندگی و شرایطی است كه بر من گذشته، چراکه من از هر پدیدهای درس گرفتم، به عبارت بهتر من هرچه دارم از آموختههایم است»
هنرمند راستین، آزادیخواه است، نابسامانیها و تناقضها رنجش میدهد، از همین رو علیه آنها مبارزه میکند و ایبسا كه محكوم به سكوت و خاموشی بشود همانگونه كه سالها او را از عشق خواندن و ما را از شوق شنیدن محروم كردند، شجریان همواره هنرش را برگرفته از شرایط اجتماعی و حال و هوای زمانه ارائه كرده است.
رنج مردم و ظلم و ستم زمانه را كه میبیند «بیداد» را میخواند:
یاری اندر كس نمیبینم یاران را چه شد.
دوستی كی آخر آمد دوستداران را چه شد...
در زمستان سرد رابطهها و نامهربانیها «زمستان» را میخواند:
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
زمین دلمرده، سقف آسمان كوتاه
زمستان است
در مورد كنسرت زمستان میگوید:
«هرگاه كه كنسرت تمام میشد، سردی زمستان و كوتاهی سقف آسمان را در وجودم حس میکردم. اینگونه، شعر مرا با خود میبرد. چون حال و هوایی كه در صحنه در من ایجاد میشد، وضعیت و حال و هوای همان مردم زمستان زده را تداعی میکرد و گویی من هم یكی از مجموعه مردمان زمستان زده بودم.
در هیاهوی زمان فریاد برمیآورد:
تفنگت را زمین بگذار
كه من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان كن
ندارم جز زبان دل...
برای مصیبتزدگان بم ناله سر میدهد:
برسان باده كه غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی...
ووو...
كجا برویم؟! كجا بیابیم این همه را! كجا بشنویم آنچه را كه از دل برمیآید و همه دردهایمان را فریاد میزند.
بیهوده نیست كه او را دردانه زمانه میخوانند، استاد پیر نیاكان چه خوب گفته كه:«تا دویست سال دیگر هم ایران مانند شجریان نخواهد داشت.» و افسوس كه نادیده گرفتن سرمایهها و ظرفیتهای فرهنگی در جامعۀ ما به یك اصل كلی تبدیل شده است.
آنچه محمدرضا شجریان را متفاوت میکند علاوه بر تعهدش نسبت به هنر و نسبت به مردم، سختی و ریاضتی است كه در این راه كشیده است، او یکشبه به این جایگاه و منزلت نرسیده، مرارت بسیار كشیده، شاگردی كرده، طلبگی كرده است، روحیه طلبگی و عشق به آموختن و تجربه كردن و پشتكار داشته، این قله را فقط و فقط صدای خوش فتح نكرده است، شجریانِ امروز ثمره و نتیجه یك عمر تلاش و كوشش و ممارست و ریاضت است گامبهگام پیش آمده و قطرهقطره از دریای هنر بزرگان چشیده است غایت عشق به زیبایی و انسانیت او را به این مرحله رسانده است. راز مانای شجریان و اینكه توانسته است سالیان سال در اوج بودن را باید علاوه بر صدای خوش و آسمانی در چیزهای دیگر هم جستجو كرد، منش بزرگوارانه و همراهی و همدردی با مردم.
بم كه زلزله شد استاد برای همدردی و كمك به مردم زلزله زده بم كنسرت برگزار كرد، «همنوا بابم» چند شب متوالی در تالار بزرگ وزارت كشور اجرا شد و عواید آن را برای احداث باغ هنر بم اختصاص داد، هرچند در ادامه به رسم موعود با بیمهریها و کارشکنیهایی مواجه شد از عدم همكاری و عملی نشدن وعدهها گلایه داشت و در جایی گفت:
«ما ملتی فراموشکاریم، روزی كه زلزله مهیب بم رخ داد همه خود را مصیبتزده دانستند بم بخشی از تن ما بود كه زخم برداشت همه ما درد این زخم را بر روح و روان خود احساس میکردیم؛ به بازماندگان قولهای زیادی دادیم و از اینكه در كنار شما دوباره بم را میسازیم گفتیم اما رفتهرفته درد زمان بر دل ما نشست و در مسائل روزمره خود گرفتار شدیم فراموش كردیم كه بم بخشی از تن ما بود و زخم بم را فراموش كردیم.»
و گمان نكنید همه آنها كه نگران حال او هستند، همه كسانی كه چندین شب در مقابل بیمارستان جم با چشمان اشکبار بیقرار و بیتاب به هر سو میرفتند صرفاً از علاقمندان موسیقی سنتی و اصیل ایرانی بودند! همه آنها كه آنجا بودند حتماً كه سلایق موسیقایی مختلف اما علاقه و درد مشترك داشتند.
این درخت تنومندی كه امروز شجریانش مینامیم و به خاطر نام او به ایرانی بودنمان مباهات میکنیم ذرهذره، آن هم در بدترین شرایط در خاك ریشه دوانده و رشد كرده تا به درختی تنومند تبدیل شده است كه حتی تیشه تنگنظران و بداندیشان نتوانسته به ریشه آن صدمه بزند. او جانانه در كنار مردم و برای مردم بهعنوان یك چهره ملی نقشآفرین بوده است.
امیدواریم برخیزد و دوباره بخواند.
مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر
https://srmshq.ir/ze7yix
مقدمه
گلها (گلهای آواز و موسیقی ایرانی) شامل حدود ۱۴۰۰ برنامۀ رادیویی بود که در ۸۸۶ ساعت، ظرف ۲۳ سال، از ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷ (۱۹۵۶ تا ۱۹۷۹ م)، پخش میشد.
این برنامهها شامل شرح ادبی و دکلمۀ شعر همراه با موسیقی بود و در میان آنها قطعههای تکنوازی هم وجود داشت. طی بیستوسه سال پخش این برنامهها از منتقدان برجستۀ ادبی، گویندگان مشهور رادیویی، خوانندهها، تصنیفسازان و موسیقیدانان ایرانی برای شرکت در آنها دعوت میشد. برنامهها فقط نمونههای عالی موسیقی نیستند، بلکه نمونۀ والای بیان هنرمندانه و ناب ادبیاند که در مجموع، بیش از دویست شاعر کلاسیک و مدرن در آن معرفی شدهاند و بدینسان معیارهای ادبی و موسیقایی خاصی را میآفریند که هنوز هم در ایران با تحسین به آن نگاه میکنند و آن را همچون دایرةالمعارف موسیقی و شعر میدانند.
داود پیرنیا (۵ ژوئن ۱۹۰۱/۱۵ خرداد ۱۲۸۰- ۲ نوامبر ۱۹۷۱/۱۱ آبان ۱۳۵۰) بانی و تهیهکنندۀ اصلی برنامههای گلها، پروردۀ خانوادۀ ایرانی میهنپرست و برجستهای بود که نسلاندرنسل نقشهای متنوع و ارزشمندی در ادبیات، تاریخنگاری و زندگی عمومی و سیاسی ایران داشته است. پیش از بررسی زندگی پیرنیا، به ارزیابی نقش تأثیرگذار او در آفرینش برنامههای رادیویی گلها و تأثیر این برنامهها در احیای موسیقی و آواز در ایران میپردازم. در اینجا سودمند است نظری اجمالی به اوضاع و احوال تاریخی ایران، بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، بیندازیم.
در ۱۹ اوت ۱۹۴۱/ ۲۸ مرداد ۱۳۲۰، نیروهای متفقین، متشکل از بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی، وارد ایران شدند. رضاشاه از سلطنت خلع شد و به تبعید رفت، درحالیکه متفقین کنترل کامل ارتباطات و راهآهن ایران را به دست گرفتند. در ۱۹۴۲ (۱۳۲۱)، ایالات متحده نیروی نظامی به ایران فرستاد تا به حفظ و راهاندازی بخشهایی از راهآهن بپردازد. در ژانویۀ ۱۹۴۲، بریتانیا و روسیه توافقنامهای با ایران امضا کردند که به استقلال ایران احترام بگذارند و پس از جنگ، ظرف شش ماه، بنا به تأکید کنفرانس ۱۹۴۳ ی (۱۳۲۲) تهران نیروهای خود را خارج کنند. با این همه در ۱۹۴۵/۱۳۲۴، روسیه حاضر به ترک استانهای شمالی کشور نشد و از جنبشهای جداییطلب در آذربایجان ایران حمایت کرد (Wilber ۱۹۷۶: ۱۰۵-۱۰۶).
در اوضاع و احوال سیاسیِ مشخصاً پرآشوبِ دهۀ ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ در ایران، چندان جای شگفتی نیست که وضعیت موسیقی ایرانی در طول دههها مواجه با تهدید نشود. در خلال جنگ جهانی و پس از آن، به دلیل دخالت فزایندۀ خارجیها در امور ایران، بهویژه دخالتهای انگلیسیها و پس از آن روسها و طبعاً آمریکاییها و جریان نخستوزیری دکتر مصدق، شاهد نفوذ غرب، اعراب و ترکها در موسیقی ایرانی، به طور خاص و فرهنگ مردمی ایران، به طور عام، هستیم. متأسفانه این تأثیرها به طور کلی از سنتهای والای موسیقی کلاسیک و مدرن غرب، عربی یا ترکی گرفته نمیشد، بلکه عمدتاً موسیقیهای عوامانه و فرهنگ خیابانیِ این فرهنگها به درون موسیقی ایران نفوذ میکرد. در نتیجه نوعی ابتذال عوامانه در موسیقی ایرانی راه یافت و گنجینۀ موسیقی کلاسیک ایران و غزلهای شاعران اصیل به دست غفلت و فراموشی افتاد. از ۱۹۴۶ (۱۳۲۵) به بعد، در مقالات و سرمقالههای روزنامههای آن روز، بسیاری از موسیقیدانان، آهنگسازان، ترانه-سرایان و شاعران بزرگ در تهران نگرانی خود را از روند موسیقی ملی ابراز داشتند و برای افت و انحطاط آن به سوگ نشستند، درحالیکه بارها بر فقدان حمایت و ایجاد اختلال در رشد موسیقی به دست وزارت فرهنگ اشاره میکردند (نک. خالقی ۱۳۲۵: ۳ و ۱۳۲۶: ۳).۱
در مجلۀ رادیو ایران، مُشیر همایون شهردار (۱۳۳۵: ۱۳) طی مقالهای وضعیت بحرانی موسیقی را تشریح کرد. او در توضیح انحطاط در موسیقی ایران مدعی است که فقط پیروی از موسیقی سطح پایین و بازاریِ خارجی نبود که به فساد موسیقی ایرانی انجامید، بلکه نفوذ موسیقی عربی نیز به این فساد دامن زد. خوانندگان و موسیقیدانها در رادیو که عموماً از موسیقی بینالمللی تقلید میکردند، به اجرای آوازها و آهنگهایی پرداختند که نه فقط ربطی به موسیقی اصیل ایرانی نداشت، بلکه از معیارهای موسیقی بینالمللی هم پیروی نمیکرد. شهردار بعدها در گفتگویی اظهار داشت که اعمال نفوذ، طرفداری افراطی و پارتیبازی سبب شده بود تا پخش موسیقی در رادیو دچار انحطاطی مداوم بشود و در واقع تبدیل به وسیلهای تبلیغاتی برای برخی از موسیقیدانان شود که آنها را قادر میکرد تا متکی بر شهرت خود، با اجرا در عروسیها و موقعیتهای مشابه استفادۀ مالی ببرند.
داود پیرنیا و احیای موسیقی و شعر ایرانی در اوایل نیمۀ دوم قرن بیستم در ایران
خاستگاه اشرافیِ خانوادۀ پیرنیا، در کنار اعتبار شخصیت و اشتهار او بهعنوان سیاستمدار و دولتمرد، از عوامل مهم موفقیت برنامههای گلها بود. مادرش به اشرافیت قاجار تعلق داشت و پدرش از تبار میهنپرستان سیاسیِ برجستۀ ایرانی بود. برای درک دلایل اهمیت فرهنگی موفقیت موسیقایی و ادبی برنامههای گلها، نخست لازم است نگاه کوتاۀ به جایگاه خانوادۀ پیرنیا در تاریخ سیاسی ایران و نقشی که پیشینیان او در تاریخ اوایل عصر جدید ایران داشتهاند بیفکنیم.
پدربزرگ داود، نصراللهخان مشیرالدوله (م. ۱۹۰۷/۱۲۸۶) نام پیرنیا را بهعنوان نام خانوادگی خود از لقب نیای معروفش «پیر نائین» یکی از آخرین بزرگان سلسلۀ کُبرویه / نوربخشی، برگزید (باستانی پاریزی ۱۳۸۳: ۴۴-۴۵ و مظهری ۱۹۹۸: ۷-۱۶). او بهعنوان صدراعظم در ایجاد حکومت مشروطۀ سلطنتی در ایران، در جریان انقلاب مشروطه، نقش بارزی داشت و اولین نخستوزیر آن شد (پیرنیا ۲۰۰۴: ۳۶). او پست صدراعظمی را، در زمان شاه جدید، محمدعلیشاه، به مدت دو ماه نگه داشت و در ۱۷ مارس ۱۹۰۷ از این مقام استعفا کرد و کمی پس از آن، در ۱۳ سپتامبر ۱۹۰۷، در شرایطی مشکوک درگذشت (همان: ۳۷؛ Browns ۱۹۹۵: ۱۵۵).
از نصراللهخان مشیرالدوله سه پسر بهجا ماند: علی، حسین و حسن پیرنیا. علی در جوانی درگذشت. حسین در پاریس تحصیل سیاست و حقوق کرد، درحالیکه حسن پیرنیا (۱۲۵۰ – ۱۳۱۴) لقب پدرش، مشیرالدوله را به ارث برد و سنت خانوادگی خود را در کار اداری، امور خیریه و سیاست ادامه داد.
حسن پیرنیا در علوم نظامی و حقوق در فرانسه و روسیه تحصیل کرد. در روسیه، او در بیستوهفت سالگی در سفارت ایران در سنپترزبورگ، بهعنوان وزیر مختار، به کار مشغول شد. او حتی در جوانی هم بهعنوان دیپلمات از تجربۀ وسیعی برخوردار بود، بهطوری که برادرش حسین (مؤتمنالملک) در طرح قانون اساسی ایران، در ۱۴ ذوالقعدۀ ۱۳۲۴، ۳۰ دسامبر ۱۹۰۶/ ۹ دیماه ۱۲۸۵ و نیز متمم قانون اساسی، در شعبان ۱۳۲۵/ ۷ اکتبر ۱۹۰۷، بسیار مؤثر بودند. حسن پیرنیا، در بازگشت از روسیه به تهران، بهعنوان مدیر وزارت امور خارجه و دبیر مخصوص وزارت امور خارجه به کار پرداخت. او دانشکدۀ علوم سیاسی را در تهران تأسیس کرد که در ۱۹ دسامبرِ ۱۸۹۹ گشایش یافت. این مدرسه تأثیری عمیق بر تعیین مسیر و تفکر جنبش مشروطهخواۀ برجا گذاشت (باستانی پاریزی ۱۳۸۳) و نتیجتاً زیربنای دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران شد (پیرنیا ۲۰۰۴: ۳۸). حسن پیرنیا در سفر مظفرالدینشاه به اروپا مترجم رسمی او بود (باستانی پاریزی ۱۳۸۳: ۹۶). او در نخستین هفتۀ کارش، بهعنوان وزیر امور خارجه، قرارداد ۳۱ اوتِ ۱۹۰۷ – انگلستان-روسیه را که به موجب آن ایران به دو منطقۀ نفوذ بین این دو کشور تقسیم میشد، کان لم یکن اعلام کرد، زیرا این قرارداد را ۀچ مقام رسمی دولتی امضا نکرده بود (پیرنیا ۲۰۰۴: ۳۸).
حسن پیرنیا (مشیرالدوله) در مجموع بیستوچهار پست وزارتی در دوران کارِ سیاسی خود داشت که از آن میان چهار بار نخستوزیر (صدراعظم) شد. وی در ۱۹۱۵/ ۱۲۹۴ ش، از سوی مجلس بهعنوان نخستوزیر منصوب شد و توانست همراه نمایندگان مجلس در الغای قانون ژوئنِ ۱۹۱۱ که به مورگان شوستر و جانشین او اختیارات کامل بهعنوان خزانهدار کل ایران داده بود، موفق شود (Ettehadieh ۱۹۹۳: ۱۹۵). در ۱۹۲۴/ ۱۳۰۳، حسن پیرنیا که پست نخستوزیری را برای آخرین بار به عهده گرفته بود، محمّد مصدق را بهعنوان وزیر خارجه و رضاخانِ سردار سپه را بهعنوان وزیر جنگ خود منصوب کرد (Mosaddeq ۱۹۸۸: ۲۴۹). هنگامی که رضاخان در اکتبر ۱۹۲۵/ مهر ۱۳۰۴ رضاشاه شد، مشیرالدوله به طور کامل از سیاست کناره گرفت (ibid: ۱۳).
او، در دورۀ بازنشستگی از زندگی سیاسی، سه جلد کتاب تاریخ ایران را از دوران باستان تا امروز مجموعاً در ۲۸۶۶ صفحه نوشت که بعدها در ۱۹۳۲/ ۱۳۱۱ با عنوان ایران باستان به چاپ رسید. این کتاب نخستین بررسیِ پژوهشیِ مدرنِ تاریخ ایران است که یک ایرانی در سدۀ بیستم آن را نوشته است و به همین دلیل به او لقب «پدر تاریخ» ایران دادهاند. از آنجا که اغلب منابعی که این کتاب تاریخی بر آنها تکیه دارد اصولاً منابع یونانی و لاتینی است، او برای دسترسی به این منابع به ترجمههای فرانسوی، روسی، عربی، انگلیسی یا آلمانی آنها در کتابشناسی خود اشاره کرده است.۲ او همچنین در ایجاد و حمایت از انجمن آثار ملّی در ۱۹۲۲ نقش مؤثری داشت.
***
داود پیرنیا که در خانوادهای تحتتاثیر فضای میهنپرستی و نیکنامی بزرگ شد، احساس وظیفۀ عمومی بسیار بالایی میکرد که به کشورش و بهخصوص به پیشرفت فرهنگ ایران خدمت کند (نک. نواب صفا ۱۳۸۴: ۵۸۴). او پس از تحصیل حقوق در سوئیس به ایران بازگشت و در عدلیه در پستهای مهمی به کار پرداخت. در ۱۹۳۱/ ۱۳۱۰، نخستین صنف وکلا را در ایران تأسیس کرد و آییننامۀ داخلی آن را نوشت. همچنین نخستین مدرسۀ حرفهای دختران را بنیان گذاشت که پس از فرمان رضاشاه برای کشف حجابِ اجباریِ همۀ زنان در ایران رسمی شد. هدف این مدرسه آموزش مهارتهایی چون خیاطی، گلدوزی و ساختن گلهای مصنوعی به زنان جوان بود، بهطوری که بتوانند معاش خود را شخصاً تأمین کنند. پیرنیا در وزارت مالیه هم به کار پرداخت و در آنجا نخستین ادارۀ آمار را ایجاد کرد. او بهعنوان معاون نخستوزیر و نیز مشاور حقوقی و بازرس نخستوزیر، احمد قوام (۱۳۲۱- ۱۳۲۵)، نیز به کار پرداخت. فعالیتهای سیاسی او به ایفای نقش مهم در آزادسازی آذربایجان، زمانی که در اشغال روسها بود، منجر شد. او را به آذربایجان فرستاده بودند تا با شاه اتحادی با رهبران مقاومت تشکیل دهد که بتواند در برابر تبلیغات روسها مبارزه کند و قحطی ناشی از اشغال روسها را تخفیف دهد.۳ در این برهه از زمان بود که فصل تازهای در زندگی داود پیرنیا گشوده شد - درست همانطور که برای پدرش، پس از کنارهگیری و بازنشستگی از کارهای سیاسی و نوشتن تاریخ گشوده شده بود (نواب صفا ۱۳۸۴: ۵۸۴).
...