https://srmshq.ir/kixvsm
چند روز جلوتِرا فکر گِرُفتِتَم که تا کِی ما بِنشینیم و هِی تو روزنومه بِخونیم طِلاق تِوافقی زیاد شِده و دَس وَرو دَس بِئلیم. وَر خاطِرِ هَمی شال کُلا کِردم و رَفتم جلودِرِ دادسِرا که خودِ ای جِوونایی که تا تَقّی وَر توقی میخوره* به فکر طِلاق میاُفتن یه مصاحبهای بُکُنم و ببینم علت ای طِلاق پِلاقونا چیزه بَلکَم یه فِرِجی بِشه.
هَمطو که دُشتم وَر دور خودم میگَشتم یهو صِدا دادِ فِریادِ آشنایی به گوشم رسید. تا رومِ وَرگَردوندَم دیدم نیّره خانم چادِر وَر کمرزده نِشِسته و خودِ یه دستش گُپ گُپ وَرو سینه میزنه و خود یه دَستِشَم کُفتاشِه می رِکِه* وهرچی که تو قوطی عطّاره نِثار شووِرِش میکُنه. اوطرف تِرومَم آیدالله بنده خدا سِرِچِنگو *نِشِسته و گردِنوشه کَج کِرده بود. میخواستم بِرَم جِلو هَم احوالی اَشِشون بِپُرسَم هم ایکه سِری ازکارشون بِدَربیارم، ولی یادم اومد که به نیّره خانم قول داده بودم که دِگِه سَروِتو زندگیشون نِکنم. رامِ کِشیدم که بِرَم یِهو دیدم نیّره خانم صِداشه بلند کِرد و گُف: اوی،،، کُ جو میری بیا ای جو بِبی ای یِدو چِطو چِل سال زندگیمونه وَر باد داد. اووَختا تا مَ یه کاری می کردم زودی وَر همهجا میگفتی حالومَم بیا از شیرینکاریا ای روسیا شِدِه بِشنو.
وَختی دیدم نیّره خانم خودش رِضایه از خدا خواسته رفتم جِلو و بعد از سِلام علیک، پُرس وجو کِردم که ببینم چِطو شِده که ای دوتا تِرنِشکو عاشِق سِر از دادگاه بِدَر اووُردَن، ولی دیدم نیّره خانم هَمطو یه کلّه هِی جیق می زِنه و ناله نِفرین وَر شُووِرِش می کنه. ناعِلاج شِدم و رفتم کِنار یدالله خان و جِریانِ اَشِش پرسیدم؛ اونم همطو که صِداش می لرزید و مَظلومیت از سِرِهیکِلِش میبارید گف: چه میدونَم وَالله چی بِگَم نیّرو نِفِسمه به سِرِدماغَم رِسونده چند روزیمَم هسته که وَرمالیده، طلاق میخوایه. من که سابقهای زن و شُووِرِدُشتم دَستی گُذُشتم وَر سِرِشونه یدالله و گفتم: تومَم همچو مظلومی نیستی؛ بِقول نیّره خانم شُل گوشویی* هستی. حالومَم جون هرکی دوس میداری بیا کج بِنشین و راستِشه بِگو دِواره چه دستهگلی به آب دادی؟
یدالله یه پیسخندی زِدو گُف: تو دِگه چرا ای حرفِ میزِنی تومَم که یه فتوکپی از نیّره خانم داری.
یه سِری وَشِش تِکون دادم و گفتم راس میگی مَ یکی مثلِشِ دارم ولی تو دِواره بِگو چه کار کِردی که ای بنده خدا مِثل یه کِکی وَر تو مایتُوِه* داره وَر میجِکِه؟
https://srmshq.ir/q9chnf
در بادآباد جنس دولخها با هم فرق میکنند. یک نوع دولخ است که فقط نام یک مراسم است. چند نفر جمع میشوند و حرف مفت میزنند و دولخی میکنند و میروند. دولخ دیگر در بادآباد که جنبه عینی دارد هنگامی بلند میشود که جلوی خانه حاج لطفاله را به علت بازگشت از حج جارو میکنند و دولخ بلند میشود و روی پارچهها خوش آمد مینشیند. دولخ دیگر اول مهر از کلاسها بلند میشود و تا سال دیگر بلند نمیشود. دولخی هم داریم که چند قطره آب در آن است و آن زمانی است که کاروان لیلی میرود و مجنون گریهکنان در دولخ برپا شده، کاروان را دنبال میکند.
دولخ دیگر در جاده بلند میشود هنگامی که مقام استاندار و همراهان با سرعت از جاده خاکی عبور میکنند. این دولخ هزار سخن دارد که حلالزادهها میفهمند. دولخ دیگر گاهی جلوی دو خانه همزمان در بادآباد بلند میشود. خانه عروس و خانه داماد. جلوی در خانه عروس کمی خون با دولخ فرو مینشیند و لاشه گوسفند را قصاب میبرد.
دولخ طبیعی هم داریم امسال هر چند بار تکرار میشود چون مسئولان هر چه درخت و درختچه و چشمه و رودخانه بوده است نابود کردند این دولخ چشمها را سرخ میکند و اگر سرخی بماند روزگار مسئولین سیاه میشود. یک دولخ مهم دیگر هم هست که پس از کندن گور در گورستان بلند میشود در میان دولخ یک نفر را با کفن میگذارند تا گندش در نیاید. هنگام سنگ گذاشتن باز هم دولخ بلند میشود روی سنگها کلمه جنت مکان کنده شده است. مقامات این جمله را هم سیاسی میدانند و میگویند منظورشان این است که از جهنم این جامعه رفتهاند و در جنت مکان مأوی گرفتهاند.
در گذشته چند نفر در سنگبری بازداشت شدند.
دولخ روی گور به دانشجویان پزشکی پیام میدهد که از دسترس خارج شده است. در دولخ گور دوست و دشمن به مرده رأی مثبت میدهند.
گور مکان خوبی است که بسیاری از شاعران و نویسندگان که سالها دولخ کردهاند در آن خوابیدهاند.
مراسم دولخ در گورستان کی برگزار میشود؟
https://srmshq.ir/4cywj6
سلام...
من معتقدم نمایندگی همچین آش دهنسوزی هم نیست... میگین نه برید از ۸۰ درصد نماینده ها بپرسید...حتی حاضر نیستند دوباره نامزد بشن...که اگه بشن هم فقط جهت خدمت به مردم شریف وآگاه وهمیشه در صحنه است... این خدمت به مردم اینقدر شیرینه که جدیدا وزرا هم استعفا میدن تا بیان بشینن پشت همین میز خدمت وصندلی سبز...البته خدمت فقط تا پشت درهای گمرک سراوان خوب جواب میده ...بقیه اش همش تقصیر کشور استعماریِ سازنده لکسوزه...اون ۲۰ درصد نماینده ها هم که بین بیکاری و نمایندگی از سر ناچاری دومی روانتخاب می کنندکه خدای ناکرده یه وقت آمار بیکاری نره بالا...
شما ببینید از اولی که می خواهید نماینده بشین باید برید تو این گرونی کاغذ کلی کپی از مدارک شناساییتون بگیرید که متاسفانه بازم پای این عوامل گمرک میاد وسط چرا که نمیذارن کاغذها ترخیص بشن...بالاخره اینور وانور بزنی تا چند سری کپی بگیری بعدش ببری محضر خونه برابر با اصل کنی... اونم هر برگی خدا تومن پول بدی برای برابر بااصل شدن...ببری بدی ستاد اجرایی ...
حالا باید ۶ تا گوسفند نذر کنی که صلاحیتت احراز بشه اونم نه از این بزهای پاکستانی...بره...اونم نرینه (یه مسائل دیگهای هم در این قسمت هست که نویسنده از بیم جانش معذوره از گفتنش).
بعد از احراز صلاحیت تازه باید خدا خدا کنی هممحلهایهای دوران طفولیتت تو ستاد رقیب نباشن...یا اگه سر جلسه امتحان به هم شاگردیت نرسونده باشی فاتحهات خونده است...از اون بدتر زمان دانشجوییته که به طرف تنه زدی جزوه هاشم ریختی، باهم چشم تو چشم هم شدی ولی نرفتی خواستگاریاش...تازه خودتم از پنجره طبقه دوم پرت کردی پایین...این از جنگ ستارگان هم خطرناک تره...خداکنه توی عکسی چیزی نزدیکِ هم نباشید...عواملِ سیاهدل و غربزده فتوشاپیست بلایی سرت میارن که بازیگران سریال بازی تاج وتخت سر هم نیاوردن...
از این مرحله هم که بهسلامت گذشتی قسمت سخت ماجرا شروع میشه...دوران دشوار اما شیرین و چرب و چیلیه تبلیغات ...
با توجه به تمام وعدههای عملی شده نمایندههای پیشین دیگه وعدهای نمونده که بدی... باید بگردی ببینی کوچهای احیاناً روشنایی معابر نداره یا درختهای اوکالیپتوس بلوار مطهری آفت نزده باشن یا پیچ گود احمر شیب عرضیش مهندسی شده نباشه که قول بدی اصلاحش کنی...
مردمم که ماشاءالله خوشی زده زیر دلشون چه توقعاتی از نماینده که ندارن... بابا من وظیفهام یه چیز دیگه است...طرف اومده میگه تو این گرما شیر سماور ما اندازه لوله دویی آب میده... کمه من اندازه لوله دو ونیم آب میخوام...یا اون یکی اومده میگه تابستون که میگین برق و آب مصرف نکنید زمستون میگین گاز مصرف نکنیم ما اصلاً مصرف نمیکنیم تکلیف ما بیمصرفها چیه؟ اینا اینقدر قدرناشناسند خود نامزد محترم زمستونا بخاری ماشینش و خاموش میکنه که به همطنا گاز برسه اونوقت اینا توقع دارن جواب اونی که گفته اشکنه بخورن رو هم نماینده بده...خود این بنده خدا یک وعده در روز غذا می خوره اونم چون قند داره بوقلمون و بدون برنج میخوره فقط نمیخواد ریا بشه...
در همین دوران باید مواظب باشی فضای مجازی کار دستت نده والا تمام پروندههای ریزودرشتت رومیشه...شانس بیاری به لطف مشاوران کاردرستت یه آدمی که ۲ هزار تا فالوور داره و تنها جایی از بدنش و که «تتو» نکرده فقط تخم چشاشه، رونیارن دیدنت که نهتنها به رأی آوردنت کمک نمیکنه که ملت همیشه در صحنه تو کامنتهای زیر کپشنت حسابی از خجالت خواهر و مادر داور استرالیایی هم در میان...از همه اینا فجیعتر «آن فالو» کردن فالور است که برمیگرده به شام ستاد انتخاباتی رقیب...
بگذریم! دوران تبلیغات تموم میشه...رأیگیری میشه...طرف رأی بیشتری میاره...میشه منتخب مردم...اول باید به همه ثابت کنه نماینده همه است، همه نود و شیش درصد... که این امر بشدت دشواره ... چون میگن اگه راست میگی پسرخاله رقیب رو بذار مدیر فلان جا...حالا شما بگو پسرخاله رقیب دیپلم رشته طبیعی قدیمه ...مدیر فلان جا حداقل باید دکترای «آی تی» داشته باشه، ولی به خرجشون نمیره ...
از همون روز دوم هم میگین اون وعدهای که دادی چی شد؟ ها چی شد؟ حالا شما هرچی میگی بذارین اعتبارنامه من امضا بشه چشم ...میگن دیدین دبه کرد...حالا اگه نامزد ما رأی آورده بود الآن چرا پول نفت، خود نفت و میآوردیم سر سفره تون اونوقت نهتنها سفرهتون کوچیک نمیشه که خیلی هم گشاد میشه...ببین شما هر وعده پروتئین و ویتامین جامونده از فسیل دایناسور بخوری دیگه مگه نیازی به گوشت ۱۰۰ هزار تومنیِ یه مشت پیر میش پیدا میکنی؟
روز بعد از تصویب اعتبارنامه توسط رئیس ۴ دوره قبلی... اولین روبان افتتاح و که قیچی میکنه میگن داره برای ۴ سال دیگه کار میکنه...آقا تا ۴ سال دیگه با این کیفیت خودرو کی مرده کی زنده...میگن نه! ایشون با هواپیما رفت وآمد میکنن...شاسیبلند هم سوار میشن متوجه اوضاع آسفالت کیلومتر ۴۰ جاده کرمان به رفسنجان نیستند... جاده خاکی تیغ زده شازاده عباس هنوز صاف تره...رئیس یکی از جلسات صحن علنی هم که شدی باید اون کچله رو هم بشناسی...از همه سختتر تو اون هیاهو مدام بگی دو دو...مخالف باشی یه دردسره... نباشی خیلی دردسره...عکس سلفی هم که نمیتونی بگیری ...چرت هم نمیتونی بزنی...مدام هم برای حقوق کارکنان دولت بایدچک وچونه بزنی ...مشتریهای متضرر یه مشت صندوق و تعاونی و خودروساز هم مدام پشت در تحصن میکنند و شعار میدن...
اگه به وزیری سلام نکردی هم که بودجه ساخت دهنه پل رودخونه سفید جاده دره در روهم نمیتونی ازش بگیری...جریان رقیب هم از روز اول شمشیر رو از رو بستن...حیرونی کدوم کمیسیون عضو بشی که به زور نفرستنت کمیسیون فرهنگی...حق نداری با رفیقت هم بری گمرک ماشین ترخیص کنی...رئیس جلسه هم که مثل این بچه مدرسهایها هی تذکر بهت بده که بشین سر جات...دامادت رفته تو لواسون ویلا ساخته توباید جورش وبکشی...حقوقی هم که می گیری خرج همون قبض تلفنت نمیشه...هر وقت هم که میایی حوزه انتخابیت خواب وخوراک نداری مدام باید کلنگ به دست از سر این پروژه بری سر اون پروژه ...
اگر یه طرحی رو ۲۰ دقیقهای تصویب کردی یه حرفی میزنن اگه یه طرحی رو سه سال کش دادین یه حرفی...هی خودکار دستت باشه طرح استیضاح امضا کنی ...هی خودنویس دستت باشه که انواع سندهای ۳۰ -۴۰...۵۰- ۶۰...۷۰-۸۰ و همینطور برو بالا روهم که امضا کنی...فندک به دست هم باشی که یه وقت دیدی لازم شد کاغذی، چیزی رو آتیش بزنی...ملت هم که خونوادگی نمیتونن برن استادیوم...باخت تیم ملی جلوی ژاپن هم که نتیجه همون تصویب ۲۰ دقیقه ای شماست...خصوصی نشدن باشگاههای استقلال و پیروزی هم که از کم کاری نماینده هاست...پیاز گرون میشه باید جواب بدی...ارزون میشه باید پاسخگو باشی...سرتون و به درد نیارم... شما بگین نمایندگی واقعا آش دهن سوزیه؟ والله آشهای این خاله تو پارک مادر دهن سوزترند...تازه خاله پیچ اینستاگرامی هم داره ...
علی برکت الله
https://srmshq.ir/78rko3
- مرغی که مرتباً تخم دو زرده میکرد به خاطر چاپلوسی از مرغدانی اخراج شد
- برای اینکه حیثیتش لکهدار نشود هر روز صبح یک استکان وایتکس سر میکشید
- با دودهایی که از کلهام بلند میشود محیطزیست را هم آلوده کردهام
- سیاهان تنها نژادیاند که از پیش همرنگ جماعت شدهاند
- وقتی که یک تیر هوایی زدم، آسمان مرا به رگبار بست
- با یک دستهگل آفتابگردان به استقبال خورشید رفتم
https://srmshq.ir/3ow6kq
خبرنگارانی که با فردی مصاحبه میکنند، بعد از مدتی دوباره با همان فرد گفتوگو میکنند تا مطمئن شوند که آیا وعدههایی که آن شخص در آن روز داده دقیقاً باد هوا بوده یا خیر؟ اگر خاطرتان باشد به مناسبت نوروز، مصاحبهای با یک عدد «خوک» ترتیب داده بودیم. اکنون چهار ماه از آن مصاحبه میگذرد. (عجب میگذرد، لامصب! قافلۀ عمر را میگویم.) در این شماره تصمیم گرفتهایم که دوباره با ایشان به گفتوگو بنشینیم و از آخرین دیدگاههای این موجودِ برابرتر باخبر شویم.(البته اگر در روزنامهای چنین چیزی خواندید، بدانید که خبرنگار دچار کمبود سوژه شده و دارد سر مخاطب را شیره میمالد. از ما گفتن بود!) این مصاحبه تاریخی! را از دست ندهید. دیگر همچین چیزی گیرتان نمیآید؛
سلام خانم خوک!
چیه دوباره دلت هوای فحش کرده؟
ببخشید من فقط سلام کردم.
سلام گرگ بیطمع نیست. اولش فقط سلامه، کمکم فضولیها شروع میشه.
من قول میدم فضولی نکنم.
صحبتت چیه؟
یادتونه نوروز اومدم باهاتون مصاحبه کردم؟
بله که یادمه. مگه چند تا فضول مثل تو توی دنیا هست؟
نمیدونم. نشمردم.
الآن چی کار داری؟
اومدم از آخرین دیدگاههای شما باخبر بشم و همچنین برای پی گیری وعدههای شما!
وعدههای من؟
خُب، بله!
من که وعدهای ندادم. من فقط فحش دادم.
بله، درسته، درسته. حق با شماست. شما فحش دادین. بله، آخرین دیدگاه هاتون؟
همون آخرین فحشی که بهت دادم.
بله، خیلی ممنون!
تو اصلاً برای چی هِلِک و هِلِک راه میافتی میای پیش من؟
عرض کردم برای پی گیری مطالبات قبلی و شنیدن آخرین دیدگاههای شما.
هوم! یا برای چاپلوسی دبیر بخش؟ حالا یه بار گفته سال خوکه، تو و رفقات ول کن نیستین.
نه، برای اون که نیست. من به تعهدی که در قبال جامعه دادم پایبندم. مسئولیت اجتماعی و رسالت خبرنگاری من ایجاب میکنه که...
(صحبت خبرنگار به اینجا که رسید. خوک دستهایش را روی شکمش گذاشت. روی زمین غلتید و بنا کرد به قهقهه زدن. خبرنگار واحد جُنگ، رنگش سرخ شد. اشک از چشمهایش فواره زد؛ اما خیلی زود آب دهانش را قورت داد و بر آنچه که باید، مسلط شد و پرسید:)
خنده شما برای چیه؟
برای همین جوکهایی که الآن گفتی!
کدوم جوکها؟ من تا حالا توی عمرم از این جدیتر صحبت نکردم.
تو از کی تا حالا زندهای؟ آپدیت نیستی! اینا الآن جوکه! تعههههد... رسااااالت...
(خوک دوباره شکمش را گرفت. دوباره روی زمین غلتید. دوباره قهقهه زد. خبرنگار واحد جُنگ با دهان باز کلماتی را که از دهانش بیرون آمده بود، مرور کرد... تعهد... مسئولیت اجتماعی... رسالت خبرنگاری... خوک روی زمین غلتید و غلتید تا در افق محو شد. خبرنگار؛ دهانش باز و باز و بازتر شد.)
https://srmshq.ir/1znb63
گر چه ما سالی فقط یکبار دولخ میکنیم
تازه این یک دفعه هم در کار دولخ میکنیم
مثل این اصحاب کهفیم ای برادر جان همه
یا که میخوابیم و یا در غار دولخ میکنیم
ما ادب داریم، اما مشکل از یارانههاست
از فشار زندگی ناچار دولخ میکنیم
یا چو دولت مهر میورزیم و با تدبیر خود
همصدا با سایرِ اقشار دولخ میکنیم
از سرِ شب تا سحر مانند یابو میخوریم
از سحر تا موقع افطار دولخ میکنیم
ادعا داریم و میبندیم تا زیر گلومان یقه را
در عوض از پاچه شلوار دولخ میکنیم
جام جم داریم و بیبیسی نمیبیند کسی
هشت و سی داریم و در اخبار دولخ میکنیم
عدهای دارند و دولخگاهشان در منقل است
ما ولی با یک نخ سیگار دولخ میکنیم
گر چه منصوریم و کلّی ادعامان میشود
جای هر کاری ولی بَردار دولخ میکنیم
گشت ارشاد آمد و پرسید نسبت؟ گفتمش
این قدر پاپی نشو سرکار دولخ میکنیم
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
گر خدا قسمت کند با یار دولخ میکنیم
قوّتو را ما ولی بیآب خوردیم ای ننه
زین جهت در گفتن اشعار دولخ میکنیم
https://srmshq.ir/q4hutj
این قاب عکس یار برایم غنیمت است
بیسنگ این مزار برایم غنیمت است
ممنون که سنگ قبر مرا خرد کردهاید
من قبر بی فشار برایم غنیمت است
رفت است کاروان، نرسیدم به شهریار
یک بیت شهریار برایم غنیمت است
چون فکر میکنم که زمستان نرفتنیست
تصویری از بهار برایم غنیمت است
وقتی در آسمان شما یک ستاره نیست
رفتن از این دیار برایم غنیمت است
از ترس روی قفل دلم قفل میکند
یک روزنه فرار برایم غنیمت است
«دردم نهفته به ز طبیبان مدعی»
شربت نه زهرمار برایم غنیمت است
او میشود پیاده و من میکشم نفس
تا میشود سوار برایم غنیمت است
گفتی که کارد دستهی خود را نمیبرد
چاقوی دستهدار برایم غنیمت است
کرمان به شوق چشم تو مشتاق مانده است
یک چشم اشکبار برایم غنیمت است
دیگر کسی نمانده که تا درد دل کنم
سر در طناب دار برایم غنیمت است
خاک وطن که نیست چه خاکی به سر کنم
در غربتم غبار برایم غنیمت است
https://srmshq.ir/1gkeqv
دیشب اینجا کنار پنجرهها، خواب تکراری تو را دیدم!
صبح از خانه تا سر کارم، آمدم خواب پرپرم بپرد!
چک برگشتخوردهای تا خورد توی جیبم، شبیه پرونده!
فکر زندان چقدر کافی بود مثل یک برق از سرم بپرد!
مثل شخصی که توی مهمانی، گور خود را چه زود گم بکند!
کاش میشد برای یکلحظه، فکر غمگینتر از سرم بپرد!
باز هم مثل بچگیهایم ... که تو را هم چقدر لولو برد!
تو کجا دور ماندی از دستم تا برایت کبوترم بپرد!
باغ تاریک... آسمان خسته... شب نخوابید از صدای سکوت!
پنجره انتظار پرواز است... باد... میخواست دفترم بپرد!
امشب عاشقتر از همیشه منم، عابری توی کوچهای از برگ!
غصه هم شعر را بغل بکند، از سر بیت آخرم بپرد
...
https://srmshq.ir/pkzat6
سر شوریده دارد هر که یکسر شعر میگوید
و شاعر با سر شوریده بهتر شعر میگوید
از آن روزی که گفتند آسمان پرواز ممنوع است
فقط دارد کبوتر با کبوتر شعر میگوید
شبِ تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
در اینجا خواجه از اوضاع بندر شعر میگوید!
یکی از پشتِ در نعلین ایمان مرا دزدید
نشسته شیخ ما بالایِ منبر شعر میگوید!
اگر آن دوره مولانا و شمس و حافظ و سعدی
خدا را شکر حالا کل کشور شعر میگوید ...
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
مگر آدم بدون جام و ساغر شعر میگوید
https://srmshq.ir/c09nf2
من همان شاعری هستم
که در دربار یعقوب لیث
از کمبود ممدوح، خود را کشت
من همان عارفی هستم که در حمله مغول
از بس که تیر خورد جوجهتیغی شد
من همان روشنفکری هستم که در کابینه نادر
دسته تبر میساخت
- الو ۱۱۸
لطفاً بگویید، کد ملی من چند است؟
***
آدرس
دوست تهرانیام
هر وقت آستارا میرسید
خیابان امام، کوچه فلان، پلاک فلان
و ما یک هفته میگفتیم او میخندید
یک روز، من به تهران رفتم
به تاکسی گفتم: صندوق پستی چهل و سه هزار و نهصد و ...
و راننده آنچنان خندید
که بیمهنامهاش ترکید!
***
«گالوانیزه»
شاعران دروغ میگویند
باران اصلاً شاعرانه نیست
آنها، هی تبلیغ میکنند زیر باران برویم
و خود مثل گربه، کنار شومینه میخوابند
دو هفته است بستری هستم
این باران لعنتی، شعرم را آبکی کرده!
اگر به شمال میآیید به جای دفتر شعر
چتر و پنکه و پشهبند بیاورید
و کمی سوژه برای تابلوهای «اتاق خالی»
اینجا قورباغه هم زنگ میزند
https://srmshq.ir/1xd7wa
ای خُرّم از خَرام خَرت لالهزار حسن
کمتر بتاز چون که درآمد دمار حسن
هرکس ز بهر دیدن روی تو ایستاد
بنشست و کرد فاتحهای را نثار حسن
چشمان تو به پیش دماغ رشید تو
همچون دو چالهاند کنار منار حسن
از گیسوی دماسبی تو رم نمود خر
از دل کشید عرعر و شد بیقرار حسن
از خط استوای لبت گرم شد سخن
کان بر رخت کشیده شده چون مدار حسن
هنگام صحبت آب دهان میفشانیام
بهبه از «آبیاری تحتفشار» حسن
ای شرق و غرب صورت تو حسن بیبدیل
ای بینی دراز تو نصفالنهار حسن
یا نه...غلط فتاد؛ دماغ مبارکت
شمعیست روی گورِ...(ببخشین!) ... مزار حسن
در آغل جمال تو خر غلت میزنم
ای زلف همچو شبدر تو یونجهزار حسن
از جوشهای صورت خود اینقدر مجوش
چون جوش کرده بر رخ تو جوشکار حسن
عینک زدی به چشم و درآمد به جلوهای
با چارچشم صورت تو چشم و چار حسن
چشم عدس مثال تو از دیس صورتت
انگار گم شده است در این گیر و دار حسن
(شاعر، نگویم اینکه ردیفت بهروز کن
یک «خوشگلی» بیار اقلاً کنار حسن!)
گل را تریپ خوشگلیات خوار میکند
گل کرده از تو در دل او «خارخار» حسن
ای بوالفضول، بس کن و بر حسن کم بپیچ
با شعر خویش کم نکن از اعتبار حسن
کن اقتدا به صورت ماهت که آن شکیل
عمری نداشت جان تو کاری به کار حسن
https://srmshq.ir/6m89is
به فکر پنجره باشی درت را باد خواهد برد
اگر در را ببندی پیکرت را باد خواهد برد
اگر در فکر خود باشی به فکر هر چه شد باشی
بیفتی توی بستر بسترت را باد خواهد برد
ز بیخوابی اگر غلتی از این پهلو به آن پهلو
به هر سویی بغلتی یک ورت را باد خواهد برد
اگر بنویسی از شب، ماه دلخور میشود از تو
اگر ننویسی، یک شب، دفترت را باد خواهد برد
اگر فکر سرت باشی کلاهت میرود بر باد
کلاهت را نگهداری سرت را باد خواهد برد
مبادا غیر از اینجا فکر جای دیگری باشی
که حتی فکر جای دیگرت را باد خواهد برد
شرابی مانده در دستت که بیخود میکند مستت
بنوشی یا ننوشی ساغرت را باد خواهد برد
صدایی خوشتر از ... تنها صدا میماند و عشق است
صدایت را رها کن حنجرت را باد خواهد برد
https://srmshq.ir/p7w4o0
کار و بارِ سخت میگردد به آسانی ردیف
میشود هر مشکلی با شخص ایرانی ردیف
ای گرانی گورِ خود گُم کن که در این سرزمین
بلکه گردد چند سالی نیز ارزانی ردیف
فصل بیداری اسلامیست و حکام عرب
هی نیاز غرب را کردند مجانی ردیف
طالبان، القاعده، داعش کنار هم شدند
هر یکی با دعوی نام مسلمانی ردیف
گر چه ما تحریم هستیم از نگاه شرق و غرب
گشت مایحتاج ما آنسان که میدانی ردیف
تا که قصابان ایرانی گران کردند گوشت
شد کباب بره ناگه از موریتانی ردیف
تا کمی شد نرخ میوه در خیابان جا به جا
ناگهانی شد انار و سیب لبنانی ردیف
سنگ پا و سوزن درزی و سنجاق و عصا
گشت نوع چینی آن با فراوانی ردیف
با وجود این اگر که ژن، ژنی مرغوب شد
مشکلاتش میشود حتماً لواسانی ردیف
شرح بعضی از مسائل در توان شعر نیست
گر شود هی سبک هندی و خراسانی ردیف
خواستم شعری ملایم گفته باشم عاقبت
سوژه باعث شد که گردد شعر طوفانی ردیف
زورکی باید بخندید ای جماعت چونکه من
خنده را آوردهام در بیت پایانی ... بخند