https://srmshq.ir/uz4j73
کمی بیشتر از سه سال است که در مجلۀ توانمند سرمشق پیرامون فرهنگ مردمی (عامه) مقالههای پژوهشی مینویسم. درگذران سالها، کوشش شده است، یک روند ویژه در چگونگی نوشتهها باشد. از آغاز در چگونگی پیدایش رویکرد به این بخش از دانش انسانی و کسانی که در این زمینه تلاش کردهاند و پس از آن به منابع مطالعه در این دانش و آنگاه به جلوههای آن و در مواردی در همزمانی با جشنی و سوگی، به آن مورد پرداخته شده است.
بر آنیم که در سال ۹۸ به هنرهای فرهنگ مردمی بپردازیم. چندی پیش مجلۀ ستاره کرمان در گفتوگویی دوستانه باخانم میترا شکاری نقال جوان و پرشور و توان شهرمان، پیرامون نقالی و مواردی از پیشینه و چگونگی این هنر مردمی مطالبی را چاپ کردند. این گفتوگو، نیاز بیشتر به شناختن و شناساندن این هنر را در ذهن من ایجاد کرد که بکوشیم برای زنده نگاه داشتن برخی هنرهای ریشهدارمان که به پیروی از آن، هنرمندان این هنرها نیز، بدانند که هنوز گروههایی از مردم به یادشان هستند و هنرشان را ارج مینهند. هرچند که گاهی در برخی زمینهها ممکن است، شیوههای جدید و فراگیرتری جای روشهای کهنتر را گرفته باشد، اما بازهم بیهوده نخواهد بود که مردم ریشه و پیشینه هر جلوه فرهنگی، اجتماعی یا هنری را در فرهنگشان بدانند. در فرهنگ دکتر معین، نقال چنین معنا شده است. «نقال با تشدید» ل، کسی که در قهوهخانهها و اماکن عمومی با آدابورسوم خاص داستانهای حماسی و پهلوانی میگوید و در برابر آن، در آخر نقل، دوران میزند و پولی از مردم میگیرد؛ و نقالی را معنی کرده است، «عمل و شغل نقال» که این معنا یا تعریف هرچند تا حدی برای نوعی از نقالی درست است، اما معنایی درست و کامل نیست و ازآنجاکه ماهیت تعریف، بهعنوان یکی از راههای پرورش معانی، چنین تعریفی را همراه با کاستی و به دور از جامعیت میداند، پس تعریف درستی هم نیست؛ زیرا یکی از ویژگیهای تعریف این است که جامع ومانع باشد؛ اما در دهخدا معنای درستتری آورده است. ۱- آنکه خبر را از جایی به جایی میبرد. (ناظمالاطبا) ۲- در فارسی، افسانهگو، قصهخوان، کسی که قصه و حکایت بیان میکند. (ناظمالاطبا) قصه گوی آنکه نقل گوید، افسانهسرای، سمرگوی که در قهوهخانهها و مجامعی از این قبیل، داستانهای حماسی و سرگذشت پهلوانان و عیاران را به آهنگی خاص نقل میکند. بازهم میبینیم که هرچند این معنا گستردهتر و کامل تراست، باز هم بیانگرمعنای درست و همهگیر «نقال و نقالی» نیست.
پیشینۀ نقالی در ایران به دوران پیش باستان این سرزمین برمیگردد؛ و آثاری از این فن در روزگاران بسیار کهن، خبر میدهند. برخی آن را به روزگار آمدن اسکندر و تا آن زمانها به عقب برمیگردانند؛ و دلیل آن را ترس اسکندر از حملههای شبانه میدانند که میخواست خود و سربازانش در شب بیدار بمانند تا احیاناً موردحملۀ شبانه، قرار نگیرند و برای این، کسانی را میگمارد تا در شب قصه و داستان نقل کنند و آنان را بیدار نگاه دارند اما از دیدگاه تاریخی شاید اینچنین شیوه و قراری، پس از اسکندر و در روزگار بازماندگانش، سلوکیها پیش آمده باشد که پس از اسکندر و به نام سلوکوس، چنین نامیده شدند و از شیوۀ جنگهای نامنظم پارتیتانی که اقوام پارتی با آنان به راه انداخته بودند و سرانجام هم مایۀ شکستشان و رفتنشان از ایران شد. ترسیده بودند و شبها و روزهایشان را با بیم و هراس میگذرانیدند. در هر حال، آنچه هست، قدیم آثار، این فن را به روزگار باستان میدانند. «در ایران داستانسرایی سنتی کهن دارد».
قدیمیترین سندی که بعد از اسلام در این باب در دست است، گفتۀ ابن ندیم در الفهرست است که رواج دادن داستانسرایی در شب را به اسکندر نسبت میدهد. محمد ابن اسحاق گوید: اگر خدای خواهد درست این است که نخستین کسی که در شب افسانه گفتن را رواج داد و شب را به افسانه زنده داشت، اسکندر بود. وی گروهی داشت که او را میخندانیدند و افسانهها برایش ساز میکردند. لیکن از این کار قصد لذت بردن نداشت. بلکه حفظ و حراست خویش را اراده کرده بود و پس از او پادشاهان از کتاب هزار افسانه برای این کار استفاده کردند. (دکتر محمد جعفرمحجوب، ۱۰۷۹) همچنین نباید فراموش کرد که بنا به رفتار و شیوۀ ایرانیان که دین و مذهب در میانشان آزاد بوده و پیروان هر دینی و آیینی میتوانستند در حضور شاه و بزرگان بنشینند و با پیروان یا پیشوایان آیینی دیگر گفتوگو و مباحثه کنند، نقل و بیان سخن و دانشها در هر زمینهای میان آنان رواج داشته و نقل داستانهای کهن و حماسهها و اسطورهها در میان آنان کاری معمول بوده است، از همین روی میتوان پنداشت که شیوههای نقل و نقالی در ایران به پیش از روزگار اسکندر برسد. محمدابن اسحاق میگوید: نخستین کسانی که افسانه تصنیف کردهاند و آن را به صورت کتاب درآورده، در خزانههای خود نگاه داشتند، فرس اول (پارسیان، ایرانیان آغازین، هخامنشیان) بودند. ایشان بعضی از این افسانهها را از زبان جانوران نقل میکردند. پس از آن پادشاهان اشکانی که دومین سلسلۀ پادشاهان ایران بودند، آن را به صورتی اغراقآمیز درآوردند و شاهان ساسانی چیزها بر آن افزودند. (همان)
...