مقدمه

سید فواد توحیدی
سید فواد توحیدی

دبیر بخش موسیقی

در این شماره سعی بر تهیۀ مطالبی مفید و متنوع در زمینۀ هنر موسیقی داشته‌ایم. طبق روال، معرفی یکی از هنرمندان کرمانی در عرصۀ ملی موسیقی را داریم. همچنین به یکی از گونه‌های موسیقی به نام «موسیقی خیابانی» پرداخته‌ایم که با گفت‌وگوهایی که با مسئولان و هنرمندان داشتیم، به نظر می‌رسد بیش از پیش به تحقق نزدیک شده است و در آینده‌ای نه‌چندان دور شاهد اجراهایی از این دست بیش از گذشته در استان کرمان خواهیم بود که کمک شایانی به معرفی هنر موسیقی و همچنین کسب درآمد برای مجریان آن و کمک به کارآفرینی برای علاقه‌مندان به اجرای این‌گونه موسیقی خواهد کرد. کلیۀ مصاحبه‌ها و انتخاب موضوع توسط فهیمه رضاقلی انجام شده است است. با توجه به نزدیکی ایام نوروز مقاله‌ای پژوهشی به نام خنیاگران نوروز پایان‌بخش این شمارۀ موسیقی سرمشق است.

سپاس از توجه شما

یا حق

موسیقی‌دان باید بتواند با فکر آزاد و بی‌دغدغه ساز دست بگیرد

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
موسیقی‌دان باید بتواند با فکر آزاد و بی‌دغدغه ساز دست بگیرد

نیما نیک‌طبع از هنرمندان شاخص کرمانی است که به‌جای هیاهوهای رایج، بیشتر به ارتقاء سطح هنری و فعالیت‌های موسیقی‌اش پرداخته. او در زمرۀ هنرمندانی ا‌ست که بر خلاف عده‌ای همیشه به کرمانی بودن خود بالیده و اگر گاهی از اسب افتاده، هیچ‌گاه از اصل نیفتاده. یکی از اهداف راه‌اندازی گروه «کاریز» توسط وی، معرفی بیشتر موسیقی نواحی کرمان به مخاطبان است. آنچه می‌خوانید گفت‌وگویی است با نیما در مورد زندگی و فعالیت‌هایش.

ابتدا از خودتان بگویید، از دوران کودکی و اینکه با چه سازی شروع کردید و از محضر چه اساتیدی بهره گرفته‌اید.

متولد دی‌ماه ۱۳۵۹ و فرزند چهارم و آخر خانواده‌ای کرمانی هستم و اصالت‌مان به جوپار کرمان می‌رسد. پیش از سن مدرسه با علاقه‌ای که اطرافیانم به موسیقی داشتند، من هم با موسیقی آشنا شدم، آواز می‌خواندم و به طرز خیلی کودکانه‌ای تنبک می‌زدم؛ کارهای قدیمی مثل آثار دلکش، مرضیه، پوران و کورس سرهنگ‌زاده که البته زیاد به سن و سال من ربط نداشت، جزو کارهایی بود که می‌خواندم. حدوداً ۹ ساله بودم که به تشویق مادرم که عاشق موسیقی است شروع به یادگیری سنتور نزد یکی از دوستان به نام محمدرضا هروی‌زاده کردم. ایشان هم کرمانی و اصالتاً ماهانی بودند. بعدها خدمت استاد پشنگ کامکار و سیامک آقایی ردیف‌ها و قطعه‌نوازی را کار کردم. پانزده ساله بودم که در کنسرت‌های مرحوم ایرج بسطامی و با دیدن نوازندگی استاد بیژن کامکار علاقۀ عجیبی به دف پیدا کردم؛ مدتی خودم با استفاده از کتابی که عماد توحیدی منتشر کرده بود، کار کردم تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به کلاس‌های احمد خاک‌طینت رفتم و به‌طور جدی و با علاقه آموزش دیدم و نتیجه‌اش شد مقام اول دف‌نوازی جشنوارۀ موسیقی جوان در سال ۱۳۷۶ و همین‌طور مقام اول دف‌نوازی در جشنوارۀ موسیقی که سال ۱۳۷۷ در کرمان برگزار شد. از همان موقع با گروه‌های مختلفی همکاری کردم و بیشتر به‌عنوان نوازندۀ دف، گاهی هم به‌عنوان هم‌خوان یا نوازندۀ سنتور.

چند سال است که از ایران رفته‌اید؟ مهاجرت چه تاثیری بر فعالیت‌های هنری شما داشته است؟

حدود چهار سال است که مقیم ایالت تگزاس در آمریکا هستم و همچنان تدریس موسیقی و اجرا جزو برنامه‌های زندگی‌ام است. ارتباطم را با دوستان داخل ایران حفظ کردم. همیشه ساعتم را به وقت ایران تنظیم می‌کنم و فعالیت‌های دوستانم را دنبال می‌کنم. استفاده از کلمۀ مهاجرت برایم راحت نیست و همیشه تهِ قلبم امید به برگشت دارم. حس می‌کنم آن انرژی که از تشویق مخاطب داخل ایران می‌گیرم حس و حال دیگری دارد. این را هم باید بگویم که بیرون از ایران فرصت کار و تمرین و تولید اثر خیلی بیشتر است، البته به خود شخص بستگی دارد؛ اما اینجا از لحظه‌ای که تصمیم می‌گیری، می‌توانی آخر مسیر را ببینی و نگرانی بابت مجوز و سالن و اینکه بشود یا نشود را نداری!

...

سرگردانی نت‌ها در شهر

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی

یک: در اتاق نشسته‌ای که صدایی از دور به گوش‌ات می‌رسد؛ «یه دل می‌گه برم برم، یه دلم می‌گه...» همراه با صدای آکاردئونی که دلت را می‌برد سمت پنجره و می‌خواهی از نزدیک‌تر بشنوی این نوا را. مرد آکاردئون‌نواز که لباس‌هایی مندرس به تن دارد، جایی می‌ایستد و کم‌کم می‌بینی عابرانی را که با دیدن او و شنیدن نوای ساز و آوازش، مکثی می‌کنند، پولی به او می‌دهند و روانه می‌شوند. تو هم می‌روی که به کارهایت برسی و صدا کم‌کم دور می‌شود اما دلت گرم شده به نوایی که شنیدی.

دو: کلیپی را در فضای مجازی می‌بینی که پلیس رشت به سه جوان نوازندۀ خیابانی، حمله می‌کند و با انداختن صندلی و برخورد بسیار خشن مانع اجرای آن‌ها در برابر جمعیت زیادی که در حال گوش دادن هستند، می‌شود.

موسیقی خیابانی یا اجرای موسیقی در خیابان رویدادی خودجوش است که هنرمندان هنر خود را به طور تصادفی و غیرمنتظره در اختیار مخاطبان خود از هر قشر و سن و سطحی از جامعه قرار می‌دهند و هر رهگذر در ازای دیدن و شنیدن آن اثر هنری و لذتی که برده است، هر مبلغی که دوست داشته باشد به آن‌ها می‌دهد و حتی می‌تواند کاملاً رایگان شاهد اجرای زندۀ موسیقی توسط هنرمندان شهرش باشد؛ اما موسیقی خیابانی در کشور ما هنر یا شغلی است که با وجود سابقۀ طولانی که دارد، هنوز در هاله‌ای از ابهام و هراس است. در شرایطی که موسیقی خیابانی در کشورهای دیگر به‌عنوان رویدادی که شهر را زیباتر می‌کند، حمایت شده و کاملاً جا افتاده است، در کشور ما هنوز در مرز دست‌فروشی و هنر سرگردان است؛ گاهی مدیران شهرداری به عنوان سد معبر با آن مقابله می‌کنند، برخی مدیران هم آن را یک هنر مردمی و ضروری می‌دانند که شهر را بانشاط می‌کند؛ اما در این میان هنرمندانی که به‌دنبال جلب مخاطب، کسب تجربه و درآمد، می‌خواهند شور و شعف‌شان از موسیقی و هنری که دارند را با همشهریان‌شان سهیم شوند، هنوز هم با هراس از برخوردهای ناگهانی و حتی خشونت‌آمیز از سوی نیروی انتظامی و شهرداری به خیابان می‌آیند و همین هراس و تردید باعث عدم تداوم و کم‌رنگ شدن حضور این هنرمندان در سطح شهرها شده است.

...

با هنرمندان موسیقی خیابانی همکاری می‌کنیم

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
با هنرمندان موسیقی خیابانی همکاری می‌کنیم

در اینکه اجرای موسیقی خیابانی برای پویا شدن و نشاط شهر و شهروندان مؤثر است، شکی نیست؛ اما اجرای این رویداد موسیقایی در سطح شهر چقدر می‌تواند به نفع جریان موسیقی باشد؟ آیا اجرای موسیقی خیابانی ممکن است موجب آسیب رساندن به سطح هنر و هنرمندان این عرصه شود؟

هرگونه حرکت فرهنگی و هنری قطعاً در پویایی شهر و افزایش نشاط و شادابی جامعه مؤثر است؛ اما تفاوت جایگاه موسیقی فاخر و موسیقی خیابانی بحث دیگری است. این‌ها مباحثی است که نیاز به برنامه‌ریزی دارد؛ ممکن است مخالفت‌هایی بشود و حتی برخی هنرمندان جبهه بگیرند به‌خصوص اگر به موسیقی خیابانی نگاه سطحی بشود. ولی اگر با این دیدگاه نگاه کنیم که موسیقی هم مثل هر هنر دیگری امکان عرضۀ مستقیم به مردم را دارد و برای آن برنامه‌ریزی اصولی بشود، نه‌تنها لطمه‌ای به موسیقی نمی‌زند بلکه باعث معرفی بیشتر این هنر و ارتباط نزدیک‌تر هنرمندان با مردم خواهد شد.

تصویری که از گذشته از موسیقی خیابانی در جامعۀ ما بوده، غالباً موسیقی سطح پایین و حتی فالشی بوده که توسط غیر هنرمندان اجرا می‌شده و به‌عنوان نوعی از تکدی‌گری به آن نگاه می‌شده. در حالی‌که امروز شاهد اجرای موسیقی خیابانی توسط هنرمندان واقعی و دانشجویان رشتۀ موسیقی در پایتخت و حتی شهر خودمان هستیم؛ چه ساز و کاری را می‌توان در نظر گرفت که اجرای خیابانی موسیقی در کنار حفظ حرمت هنرمندان اتفاق بیفتد؟

بحث موسیقی خیابانی حداقل در سال‌های اخیر به‌طور جدی مطرح شده، نه اینکه قبلاً نداشتیم، همیشه بوده اما در سال‌های اخیر بیشتر به آن پرداخته شده. لازم است چهارچوب و ضوابطی برای آن تعریف شود که هر کسی خودش را موسیقی‌دان نداند. موسیقی خیابانی نیاز به تعریف دارد. الآن این مشکل را در تئاتر خیابانی نداریم. چون تئاتر خیابانی همان تئاتر حرفه‌ای است که در بستر دیگری اجرا می‌شود و تعریف شده است. اگر در موسیقی هم تعاریف، چهارچوب و ضوابط مشخصی داشته باشیم که هر کسی نتواند ورود کند و هر جایی انجام نشود، شأن و جایگاه موسیقی و هنرمندان آن حفظ می‌شود. اگر برای موسیقی خیابانی آئین‌نامه و دستورالعمل داشته باشیم، خودبه‌خود سطح موسیقی حفظ می‌شود، ولی اگر از همین ابتدا کار را رها کنیم که هر کسی در هر سطحی و هر جا که خواست این کار را انجام دهد مسلماً موسیقی و سطح هنرمندان خدشه‌دار می‌شود...

هنرمندان با خیال آسوده در شهر اجرا کنند

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
هنرمندان با خیال آسوده در شهر اجرا کنند

شما از زمان مدیریت‌تان بر شهر کرمان رویکرد مثبتی به امور فرهنگی و پیوست‌های فرهنگی پروژه‌های شهری داشته‌اید؛ اجرای موسیقی خیابانی را چقدر برای زنده کردن شهر و روحیۀ شهروندان مؤثر می‌دانید؟

اگر می‌خواهیم شهر پرنشاطی داشته باشیم نیاز به تعاملات فرهنگی و اجتماعی داریم؛ قطعاً هنر بهترین وسیله‌ای است که می‌تواند این نشاط را در جامعه ایجاد کند. اینکه هنر در داخل سالن، گالری و موزه ارائه شود، خوب است و جایگاه خود را دارد ولی چه کسی در کنسرت شرکت می‌کند یا به گالری می‌رود؟ کسی که علاقه‌مند موسیقی یا دیدن آثار هنری است؛ اما اگر هنر را در بطن جامعه بیاوریم و کاری کنیم که جامعه ارتباط متقابل بیشتری با هنر برقرار کند، شاهد اثرگذاری و اثرپذیری مردم و هنر خواهیم بود. این کار قطعاً در حوزۀ شهر می‌تواند اتفاق بیفتد. باید فضاهای شهری را طوری طراحی کنیم که بتوانیم حداکثر حضور مردم را داشته باشیم. حضور مردم در جایی اتفاق می‌افتد که کمتر سوار بر ماشین و بیشتر پیاده هستند و سرعت حرکت‌شان کم است؛ بنابراین باید فضاهایی که امکان حضور بیشتر مردم در آن‌ها فراهم است مثل میادین شهری را توسعه دهیم و پیاده‌پذیری را در معابر تقویت کنیم. این‌ها برنامه‌هایی است که ما در شهرداری دنبال می‌کنیم و زیرساختی برای رویدادهای شهروندمحور ازجمله موسیقی خیابانی است. طبیعی است که هنر باید به‌عنوان چاشنی کار و بخشی از این فضاها باشد؛ البته همۀ هنرها و به‌ویژه موسیقی به این دلیل که همۀ عابران خواه ناخواه آن را می‌شنوند. اگر یک اثر هنری دیگر باشد ممکن است توجه‌مان به سمت دیگری جلب شود و آن را نبینیم، ولی موسیقی هنری است که ناخودآگاه به گوش همه می‌رسد و اثر خود را می‌گذارد. موسیقی به‌طور ذاتی در وجود ماست و با فطرت ما در ارتباط است. هر کدام ما به نوعی از موسیقی علاقه داریم و موسیقی با همۀ بخش‌های زندگی ما عجین است حتی در آئین‌های مذهبی شاهد اجرای نوعی از موسیقی مذهبی و استفاده از ملودی‌ها در اشعار و مداحی‌ها هستیم؛ بنابراین حضور هنر و موسیقی خیابانی می‌تواند در بانشاط کردن جامعه و ایجاد شور و شادی در مردم بسیار مؤثر باشد. موسیقی خیابانی بستر مناسبی است که علاوه بر افراد حرفه‌ای، هنرمندان آماتور هم می‌توانند خودشان را به قضاوت و داوری مخاطب بگذارند و برای پیشرفت در کارشان از آن‌ها انرژی بگیرند. یک هنرمند آماتور از کجا باید شروع کند و خود را به محک مردم بگذارد و کارش دیده شود. در همه جای دنیا هم موسیقی خیابانی وجود دارد. امروز می‌بینیم خیلی از گروه‌های حرفه‌ای در حوزۀ موسیقی هم اجرای خیابانی و ارتباط مستقیم با مردم دارند و این اجراها آن‌قدر برایشان اهمیت و ارزش دارد که در کنار کارهای حرفه‌ای و جدی که انجام می‌دهند، چنین اجراهایی هم دارند؛ اجرای موسیقی در خیابان و در کنار مردم، کار بسیار زیبایی است و باید به هنرمندانی که در این عرصه وارد شده‌اند دست‌مریزاد گفت؛ آن‌ها هم می‌توانند کارشان را طبق روال انجام دهند و فقط اجرای صحنه و سالن داشته باشند. به نظر من در کنار مردم بودن از همه چیز باارزش‌تر است.

...

دادن مجوز برای موسیقی خیابانی اساساً بی‌معناست

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی

ابتدا از جایگاه موسیقی خیابانی و سابقۀ آن در جامعۀ ما بگویید.

بعد از پیروزی انقلاب و تغییر اساسی‌ای که در بحث فرهنگ و موسیقی اتفاق افتاد، عده‌ای از نوازندگان که سن‌شان هم زیاد بود، عملاً بیکار شدند؛ در زمان جنگ هم که فعالیتی نداشتند، حدود ۱۰ سال بعد از انقلاب تعدادی از این هنرمندان اقدام به نوازندگی و اجرای خیابانی به‌صورت انفرادی و تک‌نوازی کردند؛ جای مشخصی هم نداشتند. این اتفاق در شهرهای بزرگ افتاد، در کرمان اصلاً نبود. تعدادی از این نوازنده‌ها هم در کافه‌ها و رستوران‌ها فعال شدند؛ اما کسانی هم بودند که درواقع تکدی‌گری می‌کردند و اصلاً هنرمند نبودند، حتی ابتدایی‌ترین اصول موسیقی را هم نمی‌دانستند، سازی به دست می‌گرفتند و با آن پول جمع می‌کردند. بعد از دولت سازندگی و با گذشت ۲۰ سال از انقلاب، به‌تدریج برخی از دانشجویان یا کسانی که تازه فارغ‌التحصیل شده بودند، شروع به اجراهای گروهی در سطح شهر تهران کردند. این افراد در ایستگاه‌های تاکسی و اتوبوس و با راه‌اندازی متروی تهران در ایستگاه‌های مترو ساز می‌زدند و به‌تدریج در کلان‌شهرها تعدادشان زیاد شد. رویکردشان علاوه بر کسب درآمد، کمی هم اعتراضی بود؛ اعتراض به اینکه مجوز اجرا به آن‌ها نمی‌دادند. الآن تعداد و کیفیت این گروه‌ها بیشتر از قبل شده و گاهی نوازنده‌ها و خواننده‌هایی در میان آن‌ها می‌بینیم که واقعاً کارشان را بلدند و حرفه‌ای هستند؛ همچنین دانشجوهای موسیقی که خیلی مسلط هستند و وقتی یک موزیسین کار آن‌ها را می‌بیند متوجه می‌شود که هنرمند است و اجرایش حرفه‌ای است؛ بنابراین به‌مرور ماجرای اجراهای خیابانی به لحاظ کیفی هم عوض شد. صداوسیما که ساز را نشان نمی‌دهد، هنرمندان هم در اجراهایشان نمی‌توانند از صدای خانم‌ها استفاده کنند، این محدودیت‌ها هم موجب شد گروه‌های دو و سه نفره با نوازندگی و حتی هم‌خوانی خانم‌ها اقدام به اجراهای خیابانی کنند بنابراین این رویکرد اعتراضی هم شکل گرفت تا اینکه حدود ۱۰ سال پیش در تهران فضاهایی طراحی شد ازجمله مجموعه‌ای که در کنار دریاچۀ چیتگر توسط سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران ساخته شد و سعی کردند با دادن مجوز به یک‌سری گروه‌ها، اجرای موسیقی در فضای عمومی را به نحوی سامان‌دهی کنند، اما این دیگر موسیقی خیابانی نیست. نفس اجرای خیابانی این است که اساساً نیاز به مجوز نداشته باشد و قرار بر ممیزی آثار نباشد.

اما در کرمان هم گاهی می‌بینیم یک یا چند نوازنده نشسته‌اند و اجرا می‌کنند بعضی‌هایشان نوازنده‌های نسبتاً خوبی هستند و بعضی‌ها اصلاً نوازنده نیستند، فقط ساز به دست گرفته‌اند و هدف‌شان هم مسلماً موسیقی و انجام کار هنری نیست. کرمان هم شهری است که دانشجوهای زیادی از نقاط مختلف به آن می‌آیند و یک شهر دانشجویی محسوب می‌شود؛ دانشجوهای موسیقی هم در شهر کرمان و شهرستان انار مشغول تحصیل هستند؛ این افراد هم ممکن است چند وقت دیگر بخواهند در گوشه‌ای از شهر اجرا کنند.

...

بگوییم موسیقیِ دلی، نه موسیقی خیابانی

فهیمه رضاقلی
فهیمه رضاقلی
بگوییم موسیقیِ دلی، نه موسیقی خیابانی

قاسم سلاجقه متولد ۱۳۶۵ است و دیپلم الکتروتکنیک دارد. از سال ۸۰ موسیقی را شروع کرده و حدود ۱۵ سال است که گیتار و آواز پاپ تدریس می‌کند. در سال ۸۶ اولین گروه اسپانیش و آنپلاگد را در کرمان راه‌اندازی کرد. دو آلبوم با نام‌های زخمه ساز و سکوت از او منتشر شده است. او همچنین امسال در جشنوارۀ ستاره‌های صحنه کشور موفق به کسب مقام سوم خوانندگی شده است. سلاجقه تجربۀ چند ساله‌ای در اجرای موسیقی خیابانی دارد. با او دربارۀ جذابیت‌ها، دشواری‌ها و محدودیت‌های اجرای خیابانی گفت‌وگو کردیم.

از اولین اجرای خیابانی که داشتید، بگویید؟ با چه انگیزه‌ای این کار را شروع کردید؟

از حدود سه سال پیش این کار را شروع کردم؛ خیلی راغب بودم که موسیقی را به میان مردم ببرم و مردم به‌صورت ناگهانی با موزیک ارتباط برقرار کنند، حتی کسانی که تا به حال کنسرت نرفته‌اند و کسانی که از موسیقی بدشان می‌آید و با آن مشکل دارند، در مسیر عبورشان در معرض شنیدن موسیقی قرار بگیرند تا شاید بر آن‌ها هم اثر بگذارد و حس بدی را که به موسیقی دارند از بین ببرد.

من فکر می‌کنم در جامعۀ ما اسم این کار را باید بگذاریم موسیقیِ دلی، نه موسیقی خیابانی. چون شخص با تمام خطراتی که ممکن است با آن روبه‌رو شود و اَنگ‌هایی که می‌داند به او می‌زنند، سمتش می‌رود و به نوازندگی در خیابان می‌پردازد و حاضر است به‌خاطر شاد کردن دل مردم همۀ سختی‌های این کار را به جان بخرد. از نظر من حتی اگر میان مردم این شهر شلوغ، یک نفر حرف من و سازم را بفهمد کافی است. من همیشه دنبال همان یک نفر بودم؛ برایم مهم نیست چه تعداد آدم به کارم گوش می‌دهند؛ البته مردم همیشه از اجراهای خیابانی ما خیلی خوب استقبال کردند...

موسیقی خیابانی پیشرو در موسیقی

آرمان اوضح
آرمان اوضح

اولین بار در پیاده‌رو خیابانی در تهران شاهد اجرای موسیقی خیابانی بودم. چهار نوازنده و یک خواننده که دو نفر از نوازنده‌ها نقش هم‌خوان را داشتند. چند قطعه اجرا کردند و مورد پسند افرادی که ایستاده بودند قرار گرفت. با خودم گفتم کاش در شهر ما هم این نوع موسیقی وجود داشت. دو سالی گذشت؛ بهار بود، هوای قدم زدن به سرم زد. صدای موسیقی توجه‌ام را جلب کرد. فکر می‌کردم چند تا دوست دور هم نشستند و ساز می‌نوازند. پیش رفتم جمعیتی ایستاده بودند از میان جمعیت خودم را به جلو رساندم و با یک گروه موسیقی خیابانی مواجه شدم. انصافاً کار گروه خوب بود و فراتر از انتظارم بودند. اولین نکته‌ای که برایم جالب بود اینکه این گروه بدون هیچ امکانات صوتی و بدون مهندسی صدا به‌گونه‌ای می‌نواختند که صدای خواننده خوب به گوش می‌رسید. هرچند حین اجرا چندنفری پچ‌پچ می‌کردند که تذکر خواهش‌گونۀ یکی از حاضران این پچ‌پچ را قطع کرد. این اجرا به‌گونه‌ای بود که انگار خود مردم هدایت‌گر برنامه بودند؛ برای مثال تغییر سانس توسط خود مخاطبان و اینکه قطعه‌ای یا قطعاتی را گوش می‌دادند و جای خود را به دیگری می‌دادند و می‌رفتند. عده‌ای هم رد می‌شدند نیم‌نگاهی، کمی دقت و می‌رفتند که به نظر من همین‌که مکثی داشتند و برای حتی چند لحظه موسیقی خوبی را گوش می‌دادند، کافی بود. حین اجرا بعضی‌ها با تعجب نگاه می‌کردند! چندنفری به یاد خاطرات گذشته سری تکان می‌دادند و با خودشان آرام زمزمه می‌کردند. عده‌ای هم مبلغی را در کاور ساز نوازنده می‌گذاشتند، نوازنده‌ها هم با چشم و حرکت سر سپاسگزاری می‌کردند. البته در حین اجرای یک آهنگ شاد، یکی از حاضران قدری حرکات موزون داشت که گروه مجبور شدند به دلایل مشخص! کار را قطع کنند و قطعۀ بعدی را اجرا کردند.

موسیقی خیابانی جزء لاینفک فرهنگ شهری شود

فرنوش حمیدپور
فرنوش حمیدپور
موسیقی خیابانی جزء لاینفک فرهنگ شهری شود

در سال‌های اخیر که موسیقی خیابانی رونقی نسبی یافته، بحث‌های زیادی هم در خصوص چرایی، علل و اثرات آن مطرح شده است. شاید بتوان موسیقی خیابانی را هنر نوظهوری دانست گرچه سابقۀ قابل‌تأملی در کوی و برزن ایرانی دارد و حتی پیش از آنکه محصول شهرهای مدرن باشد، ماحصل هنر دوره‌گردی بوده است. حالا تفاوت دیدگاه در خصوص این موسیقی وجود دارد، عده‌ای آن را سخیف و سطح پایین می‌دانند و به‌نوعی آن را موسیقی عوام خطاب می‌کنند و عده‌ای آن را نقطه عطف شهرها و روح فرهنگی می‌دانند. مسئله بر سر بودن یا نبودن این‌گونه گروه‌های موسیقی نیست، کما اینکه با اقبال رو‌به‌رو شده‌اند؛ بلکه مسئله تحلیلی است که فضای اجتماعی از این گونه تغییرات دارد. «پیر بوردیو» معتقد است جامعه‌شناسی و هنر به هیچ عنوان زوج موفقی نبوده‌اند. چون تجربۀ زیست مشترک آن‌ها تجربه‌ای شکست‌خورده است و در نتیجه یک خانوادۀ پرتنش و پرمسئله‌اند. البته این زیست مشترک و هم‌زیستی ناموفق و پرتنش را بایستی به حساب هر دو بگذاریم، هم به حساب هنر و هم به حساب جامعه‌شناسی؛ درواقع همیشه بحث واكنش یا دریافت و پذیرش مخاطب اثر و زیبایی‌شناختی اثر مطرح شده و تعامل بین جامعه و هنر را دچار خدشه کرده است. ذوق و سلیقۀ افراد شدیداً به موقعیت فرد در فضای اجتماعی که در آن قرار گرفته بستگی دارد و طبقات مختلف جامعه، ذائقه‌ها و سلایق فرهنگی مختلفی دارند. درواقع فرهنگ و هنر مجموعه‌هایی هستند که بیش از آنکه لذت‌های فردی را فراهم کنند، ذائقۀ اجتماعی را می‌سازند.

خنیاگران نوروز

شهاب جعفری
شهاب جعفری

مدرس موسیقی و پژوهشگر هنر

خنیاگران نوروز

مراسمی که تا چند دهه پیش‌تر با نام‌ها و عناوین مختلفی همچون «بهار خوانی»، «نوروزخوانی»، «نوروز نوسال خوانی»، «بلبل خوانی»، «بایُچیچَک‌گویی»، «گل‌گردانی»، «امام خوانی»، «کَندَکی» و برخی اسامی دیگر در مناطقی از ایران، تاجیکستان، افغانستان و ازبکستان اجرا می‌شد، از کهن‌ترین اشکال خنیاگری ایران به شمار می‌آید. این هنر خنیایی، افزون بر ارزش‌های آشکار فرهنگی و برخورداری از جوهرۀ وحدت ملی، از نقطه‌نظر تاریخ فرهنگ و انکشاف برخی وجوه منسوخ هنری و ذوقی اقوام و ملت‌های مرتبط با فلات ایران نیز پراهمیت است. نظر به فقر منابع در زمینۀ هنر تاریخی خنیاگری ایرانی، لااقل برخی از وجوه و کارکردهای مهم این هنر همچون نظام‌مندی شعر کهن ایران و سنت ارجمند بداهه‌سرایی، بداهه‌خوانی و داستان‌پردازی از طریق نوروزخوانی‌ها قابل ردیابی است.

عید نوروز

ایرانیان، به مانند همۀ ملل باستانی و دارای پیشینۀ تمدن، از جشن‌ها و اعیاد بسیاری بهره می‌بردند؛ خاصه تقویم ایرانی به گونه‌ای تنظیم شده بود که هر روز دارای نامی خاص و نام هر یک از دوازده ماه سال نیز همنام با یکی از روزهای ماه بوده است. به طور مثال، نام تیرماه مقارن با سیزدهمین روز از ماه تیر یعنی تیر روز و یکی از روزهای همین ماه بوده است؛ بنابراین، ایرانیان این روز را با نام و عنوان تیرگان جشن گرفته، آداب و مراسم خاصی در رابطه با این روز برپا می‌داشته‌اند (نک. گَردیزی ۱۳۸۴: ۳۴۹؛ بیرونی ۱۳۷۷: ۳۳۵-۳۳۴؛ و بیرونی ۱۳۸۶: ۲۵۴). این وضعیت در مورد یازده ماه دیگر سال نیز مصداق داشته است؛ چنانکه نام هر روزی که در یک ماه با نام همان ماه مقارن می‌شد، آن روز عید به شمار آمده، مردم جشن‌ها و شادمانی‌ها برپا می‌داشتند (روح‌الامینی ۱۳۷۸: ۲۲؛ کریستن سن ۱۳۸۵: ۱۲۶). اگرچه امروزه بسیاری از این جشن‌ها به دست فراموشی سپرده شده است، ولی هنوز هم نام تعداد معدودی از اعیاد و جشن‌های گاه‌شماری ایرانی، مانند مهرگان، از طریق اسناد و منابع و آثار پژوهشی قابل دسترسی است (همان). به غیر از جشن‌های دوازده‌گانۀ ماهانه و تقویمی، نام برخی دیگر از جشن‌های ایرانی، همچون جشن سده و جشن پنجک (پنجه)، در منابع ذکر شده است (بیرونی ۱۳۸۶: ۲۵۷).

...