صاحبامتیاز، مدیرمسئول و سردبیر
https://srmshq.ir/k7uqtv
١- زمان خیلی سریع و باورنکردنی میگذرد، سرعت گذشت زمان و گذر روزها آنقدر زیاد است كه از چشم بر هم زدن هم پیشی گرفته است، باورم نمیشود! به پایان سال ٩٧ نزدیك شدهایم، سالی بحرانزده كه به تعبیر خیلیها سال خوبی نبوده، روزگار سخت و غریبی بر مردم ایران گذشته است و همه مصائب هم از زمانی شروع شد كه ترامپ رئیسجمهور امریكا در یك حركت غیراخلاقی و به دور از عرف دیپلماتیك عهدنامه بینالمللی را نقض و از برجام خارج شد بعد از خروج امریكا از برجام اقتصاد ایران به یک باره با بحران ارزی مواجه و درگیر مقابله و پیدا كردن راههای برونرفت از این بحران شد و البته در این میان رانتخواری و فساد پیدا و پنهان، احتكار، گرانی و... جامعه را به صورتی ویران كننده نامتعادل كرد (بماند كه خودمان هم به خودمان رحم نمیکنیم!) شرایط اقتصادی مردم از آنچه كه بود بدتر شد، هر چه عدهای سودجو توانستند از این آشفتهبازار به نفع خودشان استفاده كنند مردم عادی زیر بار زیادهخواهیها كمرشان شكست و دچار مصیبت بیشتری شدند! آنچه كه در جامعهای مانند جامعه ما قابل تأمل و تأسف است این بیگانگی نسبت به یكدیگر در شرایط بحرانی است چیزی كه اخلاق را به محاق میبرد و هیچکس به كسی رحم نمیکند كما اینكه بعد از بحران ارز و افزایش قیمت كالاها شاهد بودیم كه انبارهایی كشف و چه انبارهایی هم كشف نشده باقی ماند! البته ناگفته نماند كه تیم اقتصادی دولت هم آنطور كه باید نتوانست اوضاع را كنترل كند و نتیجه این ندانمکاریها حالا دارد خودش را به اشكال مختلف نشان میدهد.
https://srmshq.ir/y6mnzv
چو نِی به خوشنفسی وقتِ خلق را خوش دار
تـو را کـــه نیسـت میسـر شـکــرستــان باشــی
واقعیت این است اگر توصیه و ابراز محبت سردبیر گرامیِ سرمشق نبود، همانطور که در آخرین یادداشت خاطرنشان کرده بودم آن نوشته را آخرین مطلب خود تلقی میکردم تا هم رفع زحمت از شما خوانندگان فرهیخته سرمشق شود و خودم نیز سرِ پیری از درگیری راحت شوم. ولی چه کنم پروردۀ دیار کریمانم و بنده محبت که در برابر آن همه بزرگواری سردبیر و تنی چند از عزیزان سر تعظیم فرود آورده و امیدوارم تا زنده هستم و توان دارم از بیان حقایقی که حافظه پیری یاری دهد، خودداری نکنم که میدانم دیر یا زود ما هم به قافله هزار سالگان خواهیم پیوست.
دستِ یغماگر ایام به جا ماند و نماند نه حبیبی، نه رفیقی، نه گلی نه چمنی
در هشت قسمت گذشته ارتباط و آشنایی، همکاری و درگیریهای خود را با استانداران استان کرمان طی بیست سال ـ ۱۳۳۶ خورشیدی تا ۱۳۵۶ خورشیدی ـ دوران استانداری صمصام بختیاری تا محمد طباطبائی که این آخری در ایام استانداری اغلب در محل نبود و زود هم دورانش به پایان رسید، مطالبی نوشتم. اینک میپردازم به آخرین قسمت یادداشتها که با آخرین استاندار کرمان قبل از انقلاب شروع میشود. با این یادآوری که این آخرین استاندارِ روزهایِ پر تب و تاب مملکت، در واقع نخستین استاندار محلی کرمانی بود که در طول تاریخ کرمان به این سمت انتخاب شده بود و شخصیتی ارزنده و شهرتی در نهایت خوشنامی داشت.
https://srmshq.ir/65aqcg
آنچه نوشته میشود خاطرات دور و پراکنده من از دوران نوجوانی و متعلق به رژیم سابق و ایامی است که حالا دیگر قدیمی محسوب میشوند. آنوقتها نیز مثل الآن بیشترین بخش جمعیت کشور را، جوانها و نوجوانها تشکیل میدادند. مجلههایی مخصوص کودکان و نوجوانها منتشر میشد و یکی، دو مجله هم خاص جوانها بود که تقریباً هیچ مطلب به درد بخور و بهاصطلاح مفیدی نداشتند ولی بسیار هم پرفروش بودند!
بیشتر مطالب مربوط به هنرپیشهها و خوانندههای مشهور بود و گردانندگان مجلهها برای فروش بیشتر شایعاتی راه میانداختند نظیر اینکه: فلان هنرپیشه به زودی با فلان خواننده ازدواج میکند... و البته در شماره بعد موضوع کلاً تکذیب میشد. بعضی از هنرپیشهها و خوانندهها برای اینکه از قافله عقب نمانند، حتی پول میدادند تا عکسشان روی جلد مجله چاپ شود و یا مطلبی در موردشان نوشته شود. مصاحبهای، خبری، چیزی چاپ شود به هر حال تا از یاد نروند! بعدها با حیرت فراوان متوجه شدم که: عجبا! بعضی از شاعران و نویسندهها هم با مجلههای به اصطلاح سطح بالا و باکلاس همین کار را میکنند. شیوهای که هنوز هم ادامه دارد و آنوقت بیچاره آن شاعر، نویسنده و هنرمند جوان و شهرستانی و سادهدل و زودباور که خیال میکند این شایعات درست هستند.
روزنامهنگار، دکترای علوم ارتباطات
https://srmshq.ir/k78db9
رادیو را گذاشتهاند کنار سفره هفتسین و منتظرند تا صدای توپ را بشنوند و نوروز را جشن بگیرند. سفره هفتسین را جلوی تلویزیون پهن کردهاند تا از جعبه جادو زمان تحویل سال مشخص شود.
سفره، کوچک شده است. نمادهایش اما نشستهاند؛ روی طاقچه، روی میز، گوشه اتاق، سبزه را هم از بازار شب عید خریدهاند.
تلویزیون روشن است اما گویی خاموش است. نقش پسزمینه دارد. صفحات اینستاگرام پر شدهاند از سفرههای هفتسین، آجیل و شیرینی و لایکهای بیشمار.
نوروز تغییر کرده است. شاید بیش از همه سنتها دوفضایی شده باشد. قرار نیست نوروز، همان نوروز گذشته باشد اما سرعت تغییرات چنان تند است که تطبیق با آن دشوار مینماید.