https://srmshq.ir/5nsurj
الف – اهمیت و دلیل محبوبیت این نوع لطیفهها و قصهها در فرهنگ مردم چیست؟ یک علت اصلی این است که در این لطیفهها و قصهها، ما با اولین رگههای طنز مواجه میشویم، به عبارتی این نوع مطالب در واقع نقد و طعنه و طنز به روابط اجتماعی، رابطه میان مردم و به روابط حاکم و محکوم دارند.
ب – لطیفهها ساختار سادهای دارند که از یک مبتدا و یک منتها تبدیل میشوند. در مبتدا و قسمت آغاز لطیفهها با اشخاص و با فضای غالب مواجه میشویم اما بلافاصله در بخش انتهایی با تضادی روبهرو میشویم که قسمت ابتدایی را رد و نقض میکند.
پ– در قصهها شخصیتپردازی و فضاسازیها قویتر و پررنگتر از لطیفهها بوده و ارتباط میان دو قسمت اولیه و نهایی (پایان) نظیر لطیفهها بر اساس تضاد است.
ت – یک موضوع مهم دیگر این است که در لطیفهها و قصههای فکاهی از عوامل و عناصر فانتزی معمولاً خبر و اثری نیست. به عبارتی دیو، غول، پری و ... از این نوع موجودات متافیزیک در گرهگشایی ماجراها اثری نیست. چون که هدف اصلی لطیفهها و قصههای فکاهی نقد، طعنه و طنز اجتماع، باورها و روابط میان مردم و میان حاکم و محکوم است.
...
https://srmshq.ir/ms4xhw
دیر نیست روزی که دوستی عزیز از من پرسید، چرا به فرهنگعامه میپردازید و این پرداختن به فرهنگعامه چه فایدهای دارد؟ اگر نگویم به تمامی، اما پرداختن به این موضوع تا حد زیادی وسوسۀ پرسش آن دوست است؛ و شاید پاسخی به این پرسش که شاید در ذهن خیلیهای دیگرهم ایجاد شده باشد.
به همین دلیل، ممکن است، برخی بپندارند که جای این مقاله درجایی بوده است که هنوز به مبانی و نظریهپردازیها در پیرامون فرهنگعامه میپرداختم؛ اما میپندارم، شاید پس از ۲۶ مقاله در این زمینه، جا داشته باشد که به شکل قصیده در سبک خراسانی، تجدید مطلعی لازم باشد؛ که اصلاً چرا و از چه روی به فرهنگعامه میپردازیم؛ و از چیست که امروزه این شاخه از فرهنگ و ادبیات مردم در هر جای جهان، به دانشگاه راه یافته است؟ و در کنار مردمشناسی و انسانشناسی برخی آن را در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد، دنبال میکنند و رشتهای مهم در کشورهای پیش رفته شمرده میشود؛ و در کشور ما، زمینۀ مطالعۀ فراوان دارد.
فرهنگ، هنر، زبان و ادبیات عامۀ ایران ازجمله غنیترین گنجینههای تمدنهای بشری است. دیرینگی و کهنسالی اقوام ایرانی، غنای فرهنگی ادبی، تعدد خردهفرهنگها و پراکندگی جغرافیایی قومهای ایرانی، عاملی بسیار مهم بر این غنای فرهنگی است.
...
https://srmshq.ir/bakvqg
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیشکی نبود. در قدیم شاهعباس عادت داشت بعضی شبها لباس درویشی میپوشید و کشکولش را پر از پلو میکرد و راه میافتاد توی کوچهپسکوچههای شهر تا ببیند ملتش چکار میکنند، کی خوب است و کی بد و آنها را یا مجازات میکرد و یا تشویق.
یک شب شاهعباس لباس درویشی پوشید و کشکولش را هم پر از پلو کرد و از در مخفی قصر بیرون رفت، توی کوچه و پسکوچهها راه افتاد و رفت و رفت تا به یک خانهای رسید که نظرش را جلب کرد، جلو رفت و در زد. پیرزنی دم در آمد و شاهعباس یاحقی گفت و از پیرزن پرسید: مهمان میخواهی؟ پیرزن هم گفت: قدم مهمان بر چشم، بفرما. شاهعباس هم وارد شد و کشکول پلویش را به پیرزن داد و گفت: من یک دوستی دارم که در آشپزخانه شاهعباس کار میکند، من امشب آنجا بودم، او هم کشکولم را پر از پلو کرده، حالا شما بنشینید و بخورید.
...