https://srmshq.ir/1yitow
شاعر، نقاش، پژوهشگر، روزنامهنگار، طنزپرداز، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و داستاننویس همه و همه عناوینی برای مصاحبهشونده ماست. جواد مجابی!
جالب است که هیچکدام از این عناوین ارتباطی با رشتههای تحصیلی او «لیسانس حقوق» و «دکترای اقتصاد» ندارد. اشتغال او در دادگستری و کارشناسی فرهنگی در وزارت فرهنگ و هنر هم هیچ شباهتی با هم ندارند؛ اما او هر دو فضا را تجربه کرده است.
مجابی؛ نویسندهای گونهگون نویس است. به گفته خودش تا کنون ۸۰ عنوان کتاب نوشته که ۷۰ عنوان آن منتشر شده است. ویژگیهایی که در سطور بالا آمد هرکدام بهتنهایی کافی است تا روزنامهنگاران را به گفتوگوی با او تهییج کند. ما هم از فرصت حضور او در کرمان بهره بردیم و با هماهنگی پیشکسوت روزنامهنگاری استان کرمان «محمدعلی فردوسی» در یک بازه زمانی نیم ساعته به گفتوگو با او نشستیم. هرچند که در این مجال اندک، امکان پرسش و پاسخِ مفصل نبود، اما همین مقدار همسخنی با فرهیختهای چون مجابی برای من غنیمت بود. امید است که مخاطبان سرمشق از مطالعه این مصاحبه بهره ببرند.
تلاش کردیم تا نظر جواد مجابی را در زمینههای گوناگون فعالیتش جویا شویم. از طنز و ادبیات کودک و نوجوان گرفته تا سینما!
مجابی درباره ذائقه مخاطب ادبیات میگوید: «جامعهای که ادبیات در آن بهطور طبیعی رشد نکند، بهنوعی میانمایگی و ابتذال میرسد و این ابتذال، عادتِ همگانی میشود.»
شما را به مطالعه این گفتوگو دعوت میکنم.
تقیزاده: بهعنوان نخستین سؤال میخواهم این پرسش را مطرح کنم که شما در دنیای ادبیات، اعم از شعر و داستان به کدام نیاز درونی و بیرونی خودتان میخواستید پاسخ دهید؟
کسانی که بهطور دقیق شاعر و یا نویسنده هستند، اراده نمیکنند که شاعر یا نویسنده باشند بلکه در اثر فشار درونی، ناگزیر به این راه کشانده میشوند. من هم از ۱۵ سالگی نوشتن را شروع کردم. یک دورههایی هست که انسان سعی میکند، خود را برای کاری آماده کند؛ اما بعداً تبدیل به یک عادت میشود. زندگی من بدون نوشتن معنایی ندارد و ناگزیر از نوشتن هستم. همانطوری که یک فوتبالیست از بازی فوتبال ناگزیر است. نقشهای هم در کار نیست. البته در کشوری مثل کشور ما چون اجر مادی و معنوی در کار نوشتن نیست، بسیاری از آدمها از نیمه راه برمیگردند.
...
https://srmshq.ir/i3ako8
سخن از جواد مجابی است؛ کسی که حالا در آستانهی ۸۰ سالگی است و با این وجود هنوز هم دست از آفرینش برنداشته. فروغ؛ هنرمند بودن را مترادف با «انسان» بودن میداند و هنرمندی را که «انسان» نباشد، نهتنها از زمره هنرمندان که از زمره آدمیان نیز به دور میداند. میتوان حدس زد که مراد فروغ از «هنرمند»، نهفقط آکتورها و شومنها، که بیشتر از آن نویسندگان، شاعران و اندیشمندان همعصرش بوده است. «عصر فروغ» اما گذشته است، خیلی وقت هم هست که گذشته است؛ اما یکی از همعصریهای جوان او، حالا همعصر ماست و ما این شانس را داریم که در هوایی تنفس میکنیم که او نیز در گوشهای از همین شهر شلوغ، تنفسش میکند. مجابی را میگویم: «جواد مجابی» را. جواد مجابی برای من و همنسلان من، مترادف است با یک روشنفکر تمامعیار؛ نه از آن دسته که تنها لاف روشنفکری را میزنند و در کنج عافیتشان، روزگار میگذرانند و نه از آن دسته هم که نان نام دیروزشان را میخورند و با «اعتبار» گذشتهشان زندگی میکنند. جواد مجابی فارغ از اینکه شاعر باشد یا نویسنده، طنزپرداز باشد یا روزنامهنگار، برای نسل من «روشنفکری» است «متعهد» که هیچگاه وظایف روشنفکریاش را فراموش نکرده و همواره برای «مردم» و در مسیر «مردم» بوده است.
...
https://srmshq.ir/b9t7vu
جواد مجابی را سالهاست میشناسم. او شاعر، نویسنده، نقاش، طنزپرداز و روزنامهنگار است و در همه این رشتهها پروندهای درخشان دارد و چند فیلمنامه را به رشته تحریر درآورده که شاید کمتر به آنها پرداخت شده است. فیلمنامههایی مثل: «دیوانگان بر ساحل»، «مهمان کُش» و «جنایت پنهان» که بیشتر به موضوع زندگی و چالشهای آن در زندگی معاصر برای انسان امروز میپردازد. شخصیت مجابی هم همینگونه است. او در دورانی وارد عرصه هنر شده که دوره درخشانی برای هنر ایرانزمین بوده و هنرمندان بسیاری در این دوره درخشیدند. ولی برخلاف آنها که هر کدامشان در رشتهای خاص به هنرمندی پرداختهاند، او به یک رشته بسنده نکرده و هنر را ابزاری برای شیوهای از زندگی خود برای بیان لایههای وجودی خویش و احساسات درونیاش ساخته است که همچون موجهای دریا در یک روز طوفانی پر از حرکتاند و میانهای با سکوت ندارند...