به امید روزگار بهتر

بتول ایزدپناه راوری
بتول ایزدپناه راوری

صاحب‌امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر

به امید روزگار بهتر

این روزها هر صفحه‌ای را كه برای خواندن باز می‌کنیم از تک‌تک كلمات و جملات آن نگرانی موج می‌زند همه از چیزی می‌نالند و گله دارند، كاسب، تاجر، كارمند، كارگر، دانشجو، روزنامه‌نگار... و همه نگرانند، و این نگرانی‌ها نه تمامی دارد و نه سر ایستادن!

بی‌ثباتی اقتصادی، نبود امنیت شغلی، بیكاری، گرانی، تورم و آن حس ناامنی كه به بی‌اعتمادی دامن می‌زند شرایط موجود را سخت كرده است، بیشتر ناهنجاری‌هایی كه در جامعه به وجود می‌آید معلول همین وضعیت است به دلیل همین فشارهای زندگی است كه قصه زندگی آدم‌ها تغییر می‌کند عده‌ای به مرز خشونت می‌رسند و جمعی هم ناگزیر از رفتن، دل می‌کنند تا قصه زندگی‌شان در غربت حكایت شود و همین رفتن‌هاست كه گاهی ما را از سرزمینی كه به آن مهر می‌ورزیم و در آن ریشه داریم جدا می‌کند٠

بعضی از ما انسان‌ها فقط زندگی می‌کنیم به‌حکم اینكه زنده‌ایم ، زندگی می‌کنیم چون نفس می‌کشیم ، حركت می‌کنیم، اما دچار روزمرگی هستیم، گاهی اما، زنده‌ایم برای اینكه زندگی كنیم، برای اینكه بودنمان را ثابت كنیم ،زندگی را تجربه كنیم و چگونه زیستن را ، عرض زندگی برایمان مهم است ،هدف داریم و می‌خواهیم از آنچه داریم به بهترین شكل استفاده كنیم ،به‌درستی و در آرامش، همان‌گونه كه حقمان است .گاهی به‌جای خون هیجان در رگ‌هایمان جاری است و به دنبال آن تا كجا كه نمی‌رویم؟! شاید گاهی به خطا، گاهی به‌سوی سرنوشت، از كجا به كجا !

در ارتباط با استانداران کرمان «۸»

علی اصغر مظهری کرمانی
علی اصغر مظهری کرمانی
در ارتباط با استانداران کرمان «۸»

دو چیز طیره عقل است، دم فروبستن به وقـت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

حقیقت امر این است که دلم می‌خواست بدون حرف و قصه از ادامه نگارش برای سرمشق عذر بخواهم ولی بعد تصمیم گرفتم این نوشته را به‌عنوان آخرین یادداشت بفرستم به دلیل آنکه به‌راستی خسته هستم از ادامه همکاری عذر بخواهم به‌خصوص که حوصله بگومگو را ندارم و دلم نمی‌خواهد آخر عمری کسی از قلم من برنجد. بدیهی است من برای نقد، ارزش بسیار قائلم و خودم نیز همیشه منتقد بوده‌ام زیرا اعتقاد دارم بدون انتقاد کسی راه به جایی نمی‌برد ولی به قول معروف به شرط‌ها و شروط‌ها!

از این هم می‌گذرم ولی امیدوارم سردبیر محترم سرمشق به خاطر داشته باشند اوایل انتشار سرمشق که در کرمان بودم و برای دیدن ایشان به دفترشان رفته بودم یکی از نازنینان اهل‌قلم اصرار ورزید با من مصاحبه کند که با بیان ضرب‌المثلِ معروفِ من آردم را بیخته و الک را آویخته‌ام، عذر خواستم. ولی بعد از آن روز دو تن از عزیزان مطبوعاتی سراغم آمدند و برای مصاحبه در تنگنا قرارم دادند که به آن‌ها گفتم زمستان سال ۱۳۵۷ خورشیدی با استعفا از نمایندگی به‌کلی از سیاست کناره گرفتم و از اول فروردین سال ۱۳۵۸ خورشیدی از نظر اداری هم بازنشسته وزارت ارشاد شدم. البته بعد از چند سال در دوران وزارت آقای خاتمی در حالی که بازنشسته بودم پاک‌سازی شدم و چون بدون مقرری و محروم از هرگونه اشتغال بودم و اجازه کسب و کار هم نداشتم که نیاز به جواز کسب بود، ناچار از مهاجرت شدم و روز از نو و روزی از نو در غربت به کار پرداختم.

چشمان نیمه‌باز

عباس تقی‌زاده
عباس تقی‌زاده

روزنامه‌نگار، دکترای علوم ارتباطات

چشمان نیمه‌باز

کودکان و بزرگسالان؛ محو مرزهای پیشین یا ظهور مرزهای تازه

توسعه فناوری‌ها، همگرایی و ادغام فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی، افزایش دسترسی و استفاده، تکثر و تنوع محتوا باعث شده کودکان، از مصرف‌کنندگان وسایل مختلف ارتباطی باشند

کودکی، مرحله‌ای مهم در زندگی هر فرد است و آینده را می‌سازد. والدین برای تربیت کودکان اهمیت زیادی قائل‌اند و عموماً از تفاوت بین خود و کودکان گلایه دارند. این تفاوت در دوره‌های مختلف با شدت و ضعف ادامه دارد. علاوه بر تغییرات سریع اجتماعی در کشور، ورود به جامعه شبکه‌ای تفاوت بین کودکان و بزرگسالان را افزایش داده است. گرچه بزرگسالان نیز وارد این جامعه شده‌اند اما کودکانی که می‌توان آن‌ها را نسل دیجیتال نامید بیشتر با پیچ‌وخم‌های آن آشنا هستند.

طبیعی است نوزادانی که چشم باز نکرده، در این فضای نو حضور دارند در سال‌های اولیه تولد، راحت‌تر با ابزارهایش کار و در دالان‌های آن رفت و آمد کنند. ذوق‌زدگی والدین از این رفتار اما به‌تدریج با تسلط بیشتر کودک، به سمت تغییراتی می‌رود که می‌تواند به دلیل دسترسی به انواع محتوا و حتی محتواهای نامتناسب و نامناسب با سن و سالش، از کودکی به دنیای بزرگسالی به‌گونه‌ای جهش گونه وارد شود و این‌چنین مرزهای کودکی و بزرگسالی در هم فرو رفته و محو می‌شوند.

اما از سوی دیگر در بعد فنی و ماهیت‌های ارتباطیِ ابزارهای نو، کودکان با تسلط نسبی بیشتری که بر ابزارها دارند و اکوسیستم متنوع‌تر و متفاوت‌تری را تجربه می‌کنند با بزرگسالان، فاصله می‌گیرند و مرزهای تازه‌ای بین آن‌ها شکل می‌گیرد.

پهلوان سخن

محمدعلی علومی (هیرمند)
محمدعلی علومی (هیرمند)
پهلوان سخن

خاطرات من و روزنامه‌نگاری (بخش سیزدهم)

همین اخیراً بنا به دعوت دانشکده ادبیات فردوسی دانشگاه مشهد برای رونمایی از کتاب «قصه اساطیر» و بلافاصله روز بعد، تشکیل کلاس داستان‌نویسی، شانس یاری کرد و من سفری به مشهد داشتم. همین‌جا بلافاصله اضافه کنم که گروه علمی ادبیات، استادان دکتر محمدجعفر یاحقی و در مراسم رونمایی شرکت داشتند و مرا مرهون الطاف بی‌کران خویش ساختند. به‌خصوص که دکتر یاحقی، شبی من و دو، سه نفری از شاگردان دوره دکترا، مثلاً خانم اعظم نیکخواه را به شام نیز دعوت کردند. باری در مهمان‌نوازی سنگ تمام گذاشتند. آن‌طور که تا عمر دارم از یادم نمی‌رود زیرا بر این باورم که درخت هر چه پربارتر، افتاده‌تر است و این نوع قیافه‌ها و نمایش‌های فاضل مآب معمولاً خاص و مال بی‌مایگان یا کم‌مایگان است که می‌خواهند بی‌دانشی خود را در پس نمایش ظواهر پنهان کنند.

باری، همین‌جا مجدداً سپاسگزاری خود را از گروه علمی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی و به‌ویژه از جناب دکتر یاحقی اعلام می‌دارم.

فردا، بیشتر از شصت نفر در کلاس داستان‌نویسی شرکت کرده بودند که شاید یک علت استقبال نسبتاً زیاد، آن بود که نخواسته بودم از دانشجوها بابت شرکت‌شان حتی یک ریال هم دریافت کنم و در ضمن، فیلم «عصر جدید» اثر جاودانی چارلی چاپلین نیز به نمایش درآمد، چون که معتقدم سینما و ادبیات، در مواردی مانند شخصیت‌پردازی، گره‌افکنی و ایجاد تعلیق و گره‌گشایی و فضاسازی و ایجاد تضادها و توجه به انگیزه‌های محرّک اشخاص و نظایر این‌ها شباهت‌های زیادی به هم دارند.