سودای آزادی

کیمیا سعیدی
کیمیا سعیدی

شاعر

سودای آزادی

در سال‌های اخیر خاورمیانه چنان با چالش جنگ، فقر و گرسنگی روبرو بوده است که روزانه سیل کثیری از مردم، سرزمین خود را ترک می‌کنند تا صدای غم، گلوله، فریاد و ضجه به گوششان نرسد تا گرسنگی مانند افعی به جانشان نیفتد. اما امان از این، که می‌روی و پذیرفته نمی‌شوی. بی‌هویتی چاقوی دولبه جدیدی است که خوب بُرّنده است و کارآمد. اما بی‌هویتی کجا و وحشت زنده ماندن و نماندن کجا!

از طرفی مهاجرت، از ناگزیری‌های فکری و فرهنگی و سانسورها، کم اتفاق نمی‌افتد. کشورهایی که این خفقان را اعمال می‌کنند سرزمینشان از هنرمندان، فرهیختگان، دانشمندان و آینده‌داران خالی می‌شود هر چه هست این مهاجرت سودای آزادی دارد.

اما آنچه مهاجرت را شکل می‌دهد به گمانم کاویدن معنای زندگی باشد، کشف حقیقت در جهانی دیگر.

اندیشیدن، گاه راه را برای ماندن تنگ می‌کند و از آنجا که اندیشه کهن‌سالی را نمی‌پذیرد و مدام آبستن فکری ست که گه‌گاهی این فکر راه خانه را بر او می‌بندد و به سویی دیگر می‌کشاندش.

هر چه هست و نیست مهاجرت، بُعدهای متفاوتی دارد و پیامدهایی متفاوت‌تر.

از این‌رو در این شمارۀ سرمشق مقالاتی در این باب داریم با عنوان

• مهاجرت و برخورد شاعران: محمدعلی حسنلو

• هجرت از زبان مادر: گلاله درودیان

• زیبایی‌شناسی بی‌وطنی: محمد موفقی

• از طرفی از تعدادی از شاعران و نویسندگان کرمانی دلیل مهاجرتشان را پرسیده‌ایم: فرشته وزیری نسب ساکن آلمان، مهدی گنجوی ساکن کانادا و بلقیس سلیمانی و محمد قائمی ساکن تهران.

و در نهایت شعری از رضا ناصری‌پور

پی‌نوشت: قرارگیری متون بر اساس نام خانوادگی نویسندگان است.

مهاجرت و برخورد شاعران

محمدعلی حسنلو
محمدعلی حسنلو
مهاجرت و برخورد شاعران

مهاجرت، الگوهای اجتماعی تازه و ناآشنا را می‌تواند در برابر هر شاعری ایجاد کند که درک آن الگوها و همنوایی و ایجاد و تغییر جزئی و کلی در آن‌ها تنها بستگی به این دارد که چطور و چگونه با آن‌ها برخورد کنیم

هر لحظه از زندگی اجتماعی ما مختصات خودش را دارد. چیزی بین گذشته‌ای نزدیک و اکنون در حال اتفاق درونِ ذهن و تصمیمات ماست. ما به این وضعیت نیازمندیم و نمی‌توانیم خارج از کلیتی باشیم که هستی ما در آن خلاصه شده است. از این‌رو زیستن در هر محیطی و با هر وضعیتی غالباً آدم‌های خاص خود را نیز می‌سازد و ما را خواه‌ناخواه درگیر شرایط و قراردادهایی می‌کند. اگر سال‌ها در مکانی زندگی کرده باشیم که از کودکی در آنجا بوده‌ایم به مرور نوعی از وابستگی نیز در ما به وجود خواهد آمد و حتی ترک آن ممکن است عواقب سختی برایمان به بار آورد. زندگی اجتماعی و آنچه که در واقعیت ممکن است رخ دهد منتظر تعلقات نمی‌ماند، او با تغییرات و تحولاتش همواره در بستری که در ظاهر هدفش پیشرفت است به پیش می‌رود و ممکن است متأثر از تحولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سبب بروز تغییرات خُرد و بزرگی گردد. تصور کنید که در منطقه-ای دور از جایی که نام پایتخت یک کشور را به دوش می‌کشد سال‌های سال زندگی کرده‌اید و حالا بنا به مسائلی مجبور به یک مهاجرت داخلی در کشور خود هستید. این مهاجرت ممکن است به شهری دیگر یا همان پایتخت مذکور باشد که جمیع امکانات مادی و اجتماعی در آن جمع شده‌اند. از دور ممکن است هم رفتن به آنجا رویایی بزرگ جلوه کند و هم مکانی پر از تشویش و اضطراب، اما آنچه که اجتناب‌ناپذیر است تن دادن به رفتن است.

هجرت از زبانِ مادر

گلاله درودیان
گلاله درودیان
هجرت از زبانِ مادر

امروزه به‌واسطۀ وسایل ارتباطی نوین پدیده مهاجرت بیش از هر زمان دیگری نمود پیدا کرده به گونه‌ای که موج مهاجرت به عنوان پدیده‌ای نو که پیامد دنیای جدید محسوب می‌شود به امری رایج بدل شده است.

توزیع نامتوازن ثروت، امکانات، جمعیت و... که در دوران جدید، جلوۀ بیشتری پیدا کرده به افزایش روند مهاجرت دامن زده است. مهاجرت نیز مانند هر پدیده دیگری فرایند، بازار عرضه و تقاضا و مناسبات خاص خود را دارد.

جغرافیای فرهنگی جهان، هویت‌های بومی را در خود مستحیل می‌کند و مفاهیمی همچون زمان، مکان، زبان، نژاد، ارتباطات و برخوردها را دستخوش دگرگونی می‌سازد.

ادبـیـات مـهـاجـرت به روایت زندگی و مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مهاجران در سـرزمـیـن بـیگـانـه می‌پردازد. این حیطه از ادبیات که به نام «دیاسپورا» خوانده می‌شود یکی از جدیدترین محصولات قرن بیست و یکم می‌باشد که حاصل مهاجرت‌های انبوه قرن بیستم و تحولات جهان در این دوران می‌باشد.

***

«ادبیات مهاجرت» ترکیبی نو؛ ساخته شده از یک وضعیت به علاوۀ یک ژانر است. وضعیتی که در ارتباط با موقعیت فرد ِ مهاجر باز تعریف می‌شود و ژانری که قاعدتاً مربوط به ساز و کار ادبی ست و با مقولۀ ادبیات سر و کار دارد.

اساسی‌ترین عنصر در تعریف این وضعیت دوسویه؛ همان ساز و کار ادبی به مثابه ادبیات می‌باشد که توسط پدید آورنده اثر صورت می‌گیرد و تولید گفتمانی می‌کند که «ادبیات در تبعید» نام دیگر آن است.

زیبایی‌شناسی بی‌وطنی

محمد موفقی
محمد موفقی
زیبایی‌شناسی بی‌وطنی

تاملاتی در باب مفهوم لامکان

در ادبیات مهاجرت

شش جهت است این وطن، یکی قبله در او مجوی

بی‌وطنی است قبله گه، در عدم آشیانه کن

«مولانا»

(یک) وطن به‌مثابه تم یا مضمونی شاعرانه در ادبیات، صرفاً ناظر به بعد مکانی یا جغرافیایی مسئله نیست؛ بلکه مفهومی است روان‌شناختی که بیشتر سویه‌های نوستالژیک یا حسرت‌بار آن در آثار ادبی بازنمایی یا برجسته می‌شود. این گونە است کە وقتی شاعران در گذشته نفی بلد گشته یا ترک یار و دیار می‌کردند، نخستین دل‌تنگی و اندوه درونی آنان برای وطنی بود که تعلق‌خاطر و ریشه‌های هویتی خود را در آن می‌جستند. همین احساس بی‌ریشگی یا فقدان تعلق‌خاطر به تبعیدگاه سبب می‌شد که وطن معنا و مفهومی دگرگونە بیابد؛ به‌گونه‌ای که نزد اغلب شاعران و نویسندگان در تبعید، عدم دسترسی به مکانیت خاطره در گذشتۀ زمانی، سوژۀ وطن به‌منزلۀ نوعی ترجیع‌بند در گرانیگاه و مرکز ثقل نوشتار شاعرانه قرار می‌گرفت. در حقیقت آنچه موضوع تخیل شاعر یا نویسندۀ در تبعید قرار می‌گرفت، مفهوم لامکانی یا بی‌وطنی بود. چرا کە مفهوم وطن به مقولۀ خاطره گره خورده است و انباشت همین خاطره به قول ریکور زخمی بر فضای ذهنی و هندسۀ فکری شاعر بی‌وطن به جا می‌گذارد کە هموارە چون کابوسی هولناک بر ذهن و زبان او سایه می‌اندازد.

درک جهان از طریق تقسیم آن به خود و دیگری

کیمیا سعیدی
کیمیا سعیدی

شاعر

درک جهان از طریق تقسیم آن به خود و دیگری

گفت‌وگو با تعدادی از شاعران و نویسندگان کرمانی دربارۀ مهاجرت

موضوع مهاجرت با شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این روزهای ایران گره خورده است. گاهی این مهاجرت داخل سرزمین و گاهی کلان‌تر و به خارج از مرزهای ایران صورت می‌گیرد قسم قابل‌توجهی از این مهاجران شاعر و نویسنده‌اند برای همین بر آن شدیم تا با عده‌ای از آن‌ها که اهل کرمان‌اند از طریق چند سؤال وارد سخن شویم.

سوالات به دو دسته تقسیم‌بندی شدند دستۀ اول از مهاجرانی پرسیده شد که جلای وطن کرده و از مملکت خارج شدند و دسته دوم سوالات، از کسانی بود که کرمان را به قصد تهران ترک کردند.

سوالات زیر از فرشتۀ وزیری‌نسب «شاعر، پژوهشگر و مترجم ساکن آلمان» و مهدی گنجوی «شاعر، پژوهشگر و مترجم ساکن کانادا» پرسیده شد با این تفاوت که وزیری‌نسب مخاطب سوالی قرار گرفت که آن را از مهدی گنجوی نپرسیدیم و این سوال را در متن ذکر می کنیم.

از آنها پرسیدیم:

۱- شما وطن را به‌عنوان سرزمین مادری و خاستگاه زبانی ترک کردید آیا در سرزمین جدید به‌عنوان شاعر یا نویسنده به طور خودآگاه و بر اساس تصمیم، نوشته‌هایتان با توجه به چشم‌انداز فرهنگی و زبانی ایران شکل می‌گیرد یا ایران فقط در ناخودآگاهتان حضور دارد؟

۲- «حد اعلای خیانت تصمیم به نوشتن به زبان دیگری است» این جمله را چگونه می‌بینید؟

۳- چرا تصمیم گرفتید آثار ادبی زبان‌های دیگر را به فارسی ترجمه کنید؟

۴- هیچ زمانی در خاستگاه زبانی جدیدتان احساسی از آوارگی زبانی داشته‌اید؟

۵- آیا شما همچنان کرمانی می‌اندیشید؟ آیا اصلاً کرمان اندیشی وجود دارد یا قائل به چنین چیزی نیستید؟

دسته دوم سوالات را از بلقیس سلیمانی «داستان‌نویس و پژوهشگر ساکن تهران» و محمد قائمی «شاعر ساکن تهران» پرسیدیم:

۱- آیا شما به دلیل حرفه‌ای از کرمان مهاجرت کردید؟ اگر دلیل مهاجرت شما حرفه‌ای نیست فکر می‌کنید چه مسائلی وجود دارد که شاعران و نویسندگان ترک دیار می‌کنند؟

۲- آیا شما قائل به کرمان‌اندیشی هستید که با مهاجرتتان این مفهوم دچار نقصان شده باشد؟

یا اینکه کرمان به‌طور ناخودآگاه در شما در جریان دارد و یا به‌طور خودآگاه شما به ساحت بومی و منطقه‌ای خود توجه دارید؟

مهدی گنجوی

۱- فکر می‌کنم این مسئله وطن و غربت پیچیدگی‌اش از آنجاست که از یک‌سو غربت در وطن نیز وجود دارد، از سوی دیگر مسئله درک جهان از طریق تقسیم آن به خود و دیگری در داخل ایران و خارج ایران هر دو وجود دارد؛ یعنی هما‌ن‌قدر که غرب در دو سده اخیر در داخل ایران با تبدیل شدن به یک دیگری به محیطی ذهنی برای فهم هر فرد ایرانی از خود، بازتعریف و گسترش و یا تحدید و تحکیم سنت‌ها، لذت‌ها و سلیقه‌ها تبدیل ‌شده است، ایران هم غالباً در ذهن ایرانی مهاجر یا در غربت تدریجاً به شکل یک دیگری درمی‌آید. این را می‌گویم تا اشاره کنم همه انواع مفهوم‌سازی‌هایی که از رابطه غرب ـ ایران در داخل ایران و در طول تاریخش دیده‌ایم ممکن است در ذهن یک مهاجر ایرانی، حالا در زمینه رابطه خود در ‌غرب با ایرانی که حالا دیگری شده است ساخته شود.

فرشته وزیری‌نسب

۱ - به نظرم جواب تمام کسانی که جلای وطن می‌کنند یا مجبور به ترک آن می‌شوند به این سؤال یکسان نیست. من خودم پیش از ترک ایران هم به علت رشته تحصیلی (زبان و ادبیات انگلیسی) و علایق شخصی‌ام تجربه زیست در جهان ادبیات انگلیسی را هم داشته‌ام و می‌توان گفت در ناخودآگاهم دو دنیا وجود داشته است. با زندگی در آلمان و یادگیری زبان آلمانی، هم در دنیای دیگری به رویم باز شد و هم تجربه زیستی جدیدی پیدا کردم. پیش از هر چیز یاد گرفتم که آن تصوری که من از غرب داشتم و بخشی از آن از ادبیات ترجمه شده می‌آمد و بخشی از طریق رسانه‌ها، با زندگی واقعی در غرب فرق دارد. در واقع می‌توان گفت که آدم‌ها در سراسر دنیا شباهتشان بیشتر است تا تفاوتشان. آنچه که متفاوت یافتم فرهنگ عمومی اینجا بود که به خاطر قوانین و آداب و مذهب متفاوت با ما فرق داشت. در واقع من نمی‌توانم در مورد تمام کسانی که ترک وطن می‌کنند یک پاسخ داشته باشم. به نظرم هرکسی واکنش‌های خود را دارد. کسی هست که مثل ساعدی حتی از یادگیری زبان فرانسه سر باز می‌زند و به هیچ‌وجه در جامعه ادغام نمی‌شود و درواقع فقط از نظر جغرافیایی در سرزمین جدید حضور دارد؛ اما کسانی هم هستند که تلاش دارند که جزئی از جامعه جدید بشوند و صدایشان در آن شنیده شود، هرچند که این امر چندان ساده هم نیست. من فقط یک چیز را می‌توانم با قطعیت پاسخ دهم که سرزمین مادری همیشه با ما باقی می‌ماند، به شکل تصاویر، بوها، طعم‌ها و حس‌هایی که منحصربه‌فردند. زبان هم یکی دیگر از عوامل قدرتمندی است که بین ما و فرهنگی که از آن آمده‌ایم پیوند برقرار می‌کند. شاید بشود گفت که نویسنده مهاجر در مرز دو فرهنگ گام می‌زند.

‌ بلقیس سلیمانی

۱- من سال ۶۳ وارد دانشگاه تهران شدم و در سال ۶۸ با یک هم دانشکده‌ای که اهل شمال بود ازدواج کردم و برای همیشه ساکن تهران شدم. البته مدت کوتاهی هم ساکن گیلان بودم. پس من به دلایل حرفه‌ای از کرمان مهاجرت نکردم. با این‌همه نمی‌دانم اگر نویسنده بودم و در شهرستان کار می‌کردم، سودای مهاجرت به تهران به سرم می‌زد یا نه؟ به‌احتمال قریب به یقین جواب این سؤال آری است. چون وقتی شمال بودیم تمام تلاشمان را به کار بستیم تا هر چه زودتر دوباره به تهران برگردیم. علتش هم امکانات فرهنگی فراوان تهران به نسبت شهرستان‌ها بود. به نظرم بچه‌های نویسنده شهرستان هم به همین دلیل و البته دلایل دیگر به تهران مهاجرت می‌کنند. تهران قلب تپنده فرهنگ ایران‌زمین در حال حاضر است و در این شهر درندشت آدم‌ها به‌راحتی هم را پیدا می‌کنند و حلقه‌های دوستی را شکل می‌دهند و همین‌طور محفل‌هایی که گاهی کارشان سر و صدا ایجاد کردن است و بالا بردن بعضی نام‌ها.

‌ محمد قائمی

۱- بله در وهلۀ اول به دلایل حرفه‌ای بود. شغل من طراحی و صفحه‌آرایی است. سال ۸۸ پس از تعطیل شدن یک مجله و دوهفته‌نامه در استان که بنده با آن‌ها همکاری داشتم، مجبور به ترک کرمان برای بهبود شرایط اقتصادی شدم و دربارۀ دیگر دوستان نویسنده و شاعر هم که می‌شناسم و مهاجرت کرده‌اند، می‌دانم که اکثریت قریب به‌اتفاق اولین هدفشان بهتر شدن شرایط اقتصادی بوده است.

پیشنهادهایی برای رفع خشونت

محدثه محمدی
محدثه محمدی
پیشنهادهایی برای رفع خشونت

از زمانی که انسان پا به عرصۀ گیتی نهاد تاکنون گمانه‌زنی‌ها و نظریات فراوانی دربارۀ ماهیت انسان و رفتارهای او شکل گرفته است و هرکدام از این نظریه‌ها از منظری خاص سعی در توصیف و تبیین رفتار انسان داشته‌اند. یکی از موضوعات و مسائل بسیار مهم در تاریخ بشر، مسئله خشونت است، درواقع خشونت پدیده‌ای تاریخی است که در همه ادوار تاریخی بشر وجود داشته و علیرغم پیشرفت‌های روزافزون بشری این پدیده هنوز هم پابرجاست و فارغ از ملیت، نژاد، طبقه اجتماعی و حتی میزان توسعه‌یافتگی کشورها همچنان خشونت جزئی از زندگی روزمره شده است.

به‌طور کلی، خشونت را می‌توان عملی آسیب‌رسان دانست که فرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام می‌دهد و صرفاً جنبۀ فیزیکی (بدنی) ندارد؛ بلکه می‌تواند ابعاد روانی (فحاشی، تحقیر، منزوی کردن فرد، داد و فریاد)، جنسی (آزار و مزاحمت جنسی، تجاوز) و اقتصادی (شکستن وسایل خانه و ...) هم به خود بگیرد.

تاکنون خشونت و رفتارهای خشونت‌آمیز در گسترۀ وسیعی از حوزه‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی، جرم‌شناسی و... مورد تحقیق و مطالعه قرار گرفته است. بر مبنای تحقیقات صورت گرفته عوامل زیادی می‌توانند بر شکل‌گیری خشونت و نوع و میزان آن تأثیر بگذارند. در این بین به نظر می‌رسد عوامل اجتماعی و فرهنگی به‌عنوان مبنای وجودی هر جامعه می‌توانند نقش مؤثری را در بازی خشونت ایفا کنند، چراکه این عوامل حاصل رویارویی روزانۀ افراد یک جامعه در خیابان‌ها، فروشگاه‌ها، پارک‌ها و به‌طور کلی همه‌ی فضاهایی است که زندگی عمومی خود را در آن‌ها تجربه می‌کنند و همچنین برگرفته از سنت‌ها، آداب‌ورسوم مردم جامعه می‌باشد. از این‌رو، تحقیق و پژوهش برای پیشگیری و درمان این معضل، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.