روزنامهنگار، دکترای علوم ارتباطات
https://srmshq.ir/9kdqvt
تلفنهای هوشمند ارتباطات ما با دیگران را تسهیل کردهاند اما به نظر میرسد بیش از آنکه بر کیفیت آن بیفزایند بر کمیت آن تأثیر گذاشتهاند
فناوریهای نوین ارتباطی به نسبت سایر فناوریها، تأثیر بیشتری روی زندگی ما داشتهاند.
آنها مفاهیم قبلی فضا- مکان و زمان را تغییر دادهاند و از سویی به جهانی شدن خردهفرهنگها و شکلگیری فرهنگ جهانی کمک کردهاند. ارتباطات جنبه افقی گرفته و چندسویه و تعاملی شده است.
استفاده از فناوریهای ارتباطی، به دلیل همگرایی و ادغام فنی و بهطور ویژه در تلفنهای همراه هوشمند، افراد را به یک تولیدکننده رسانه (محتوا) تبدیل کرده است.
موبایل با دسترسی به اینترنت، پدیده ارتباطی جذابی است که زندگی دوم (زندگی در فضای مجازی) را ملموستر و شیوعش را فراوانتر کرده است.
اما باید به این جنبه هم اشاره کرد که استفاده از تلفن همراه، صرفاً یک استفاده ابزاری صرف نیست. بلکه نوعی پرستیژ و ارزش به همراه دارد. بهویژه نوع، مدل و امکانات، برند و...
همچنین بر اساس سن، جنس، موقعیت تحصیلی و شغلی و ... نوع استفاده و حتی برند مورد استفاده متفاوت است.
کودکان و نوجوانان به جنبه سرگرمی و بازیهای رایانهای بیشتر توجه میکنند و موبایلشان را بیشتر برای بازی و ارتباط با هم سن و سالها استفاده و نوعی استقلال را با آن جستجو مینمایند.
https://srmshq.ir/zpc0qx
خاطرات من و روزنامهنگاری (بخش دوازدهم)
بارها گفتهام و تکرار مطلب، دیگر لوس و لوث شدن موضوع است که در مقایسه با روزنامهنگاران حرفهای، کسانی مثل آقایان فتحنجات و لطیفکار و از جوانها، آقای خدیشی یا رضا شمسی، مرا با تسامح فراوان میتوان روزنامهنگار هم دانست...
باری، اجازه دهید که من خاطرات خوب و بد از روزنامهنگاری را در اینجا با شما مخاطبان در میان بگذارم:
برویم به سال هشتاد و دو، سال دهشت و هول، سال پرپر شدن صدای ناز و نازنین دوست زندهیاد همگی ما دوستدارانش در سراسر ایران، شادروان ایرج بسطامی.
سال زلزله مهیب بم که در آن، پدر و مادر و جوانترین برادرم، مرحوم وحید علومی را از دست دادم. واقعاً نمیخواهم غصهدارتان کنم، بنابراین خاطرهای نسبتاً خندهدار از آن دوران را برایتان میآورم.
آن شب مهیب، من در جیرفت بودم. جلوتر رفته بودم در میان عشایر کوچ واقع در جنوب جیرفت و خاطرات زیادی از آن سفر دارم. به هر حال قصد داشتم که بعد از استراحتی کوتاه در منزل دوستی در جیرفت، به بم بروم. از من اصرار که میروم و از صاحبخانه انکار که نرو! چون شب بسیار سردی بود و من – (طبق معمول) – ماشین نداشتم و باید میرفتم ایستگاه مسافرکشی.
https://srmshq.ir/zw8y5l
شاید وقتی ابوالفضل کارآمد، تهرانی کرمانی شده، انگشت سبابهاش را یکی در میان روی ماشه تفنگ و شاتر دوربین فشار میداد، خودش هم فکر نمیکرد چه «آن»هایی را دارد جاودانه میکند. او یک عکاس کارآزموده و حرفهای نبود اما بهدرستی درک کرده بود که گاهی باید زمان را ایستاند تا روزی بهعنوان شاهدی خاموش فریادها برآورد برای نقل رشادتهای یک قوم.
عکسهای کارآمد هرکدام سندی ارزشمند است از روزگار غربت اما پر عزت ایرانیان. هر قاب از این عکسها «آن» یا لحظه ایست که به فرمان انگشت ابوالفضل در جای خود ایستاده تا آیندهها ببینندش و قضاوتش کنند.
قابهایی که پر اند از لبخند و قهر. پر اند از حماسه و پیکار. قابهایی که حرف دارند برای گفتن. چهرههایی که جوان ماندهاند.
مجموعه «عکسهای آفتابی» ابوالفضل کارآمد به اندازه دهها پژوهش از رزم لشکریان ثارالله حرف برای گفتن دارد. امیدوارم روزی برای همه افراد و اشیائی که ابوالفضل کارآمد جاودانهاشان کرده کتابی نوشته بشود.
سرپرست بنیاد ایرانشناسی ـ شعبه کرمان و مدیر مرکز کرمان شناسی
https://srmshq.ir/29wkug
نگاهی به کتاب «عکسهای آفتابی»
کتاب «عکسهای آفتابی» اثر آفتابی دیگری از مدیرمسئول روزنامۀ «نسل آفتاب» است که چنان آفتاب در آفتاب شده و بزم گرم و روشنی به وجود آورده، که اهل دل را تا چشمۀ خورشید پیش میبرد. تصویر آفتابیهایی که خورشیدشان را در چشمهای یکدیگر میجستند. از فرزندان خلفی که گلرخمهای اندامشان، باغ بزرگ اسلحه شد. از مردان سترگی که با تُندر تکبیرها، خواب را در پلک دشمنان اسلام شکستند و نام بزرگشان با جوهر خون، بر خاک پیشانیهای آتشفشانها رقم خورد. بهراستی اینان از کدامین سلاله بودند که اینگونه حماسه آفریدند و پایداری و استواری را طرحی نو درانداختند؟
ابوالفضل کارآمد فرزند جبهه و جنگ، این عکسها را آسان در چشمخانه دوربین ننشانده و کتاب عکسهای آفتابی را به سادگی سامان نداده است. او تا پای جان پیش رفته و این هدیه گرانبها را مهیا ساخته است و بارها مرگ را تا یک قدمی که نه، تا برابر قدمهای خود نظاره کرده و فریاد برآورده که: «مرگ اگر مرد است گو سوی من آی»