مقدمه

کیمیا سعیدی
کیمیا سعیدی

شاعر

مقدمه

در این شماره سرمشق بر آن شدیم تا آخرین اثر مازیار نیستانی شاعر مدرن‌نویس کرمانی تحت عنوان «آن حیوان» را مورد توجه قرار داده و از شما بخواهیم که مخاطب این متون باشید. البته نه با دید خوانندگانی همچون مصرف‌کنندگانی ساده، بلکه برعکس خوانندگانی که در مواجهه با اثر در خلق مجدد آن شرکت دارند.

در این پرونده در ابتدا همراهیم با گفتگویی با مازیار نیستانی، بعد از آن شعبان امیری لولاکی، مولود سلیمانی، رضا شمسی، مهدی صمدانی و مجید عطاری به طور تخصصی کتاب «آن حیوان» را از نظر گذرانده و به آن اندیشیده‌اند؛ از طرف دیگر ابوالفضل حسن‌شاهی، فرشته علی‌بیگی، مینا قاسمی و وحید قرایی به‌عنوان مخاطبانی غیرمتخصص در مواجهه با شعر «آن حیوان» و «بی‌حسی» چرایی ارتباط گرفتن یا ارتباط نگرفتنشان با این دو را در یادداشتی به این پرونده افزوده‌اند.

پی‌نوشت: قرارگیری متون براساس الفبای نام خانوادگی نویسندگان است.

رویای شعری را دارم که چند نفر را بر سر یک حقیقت متحد کند

کیمیا سعیدی
کیمیا سعیدی

شاعر

رویای شعری را دارم که چند نفر را  بر سر یک حقیقت متحد کند

مازیار نیستانی شاعر نوپرداز و تجربه‌گرایی است که سال‌ها دستی بر آتش دارد. او به شعر و هستی شعر به شیوۀ خودش می‌اندیشد. کتاب «آن حیوان» آخرین اثر چاپ شدۀ او بعد از سه مجموعۀ شعری‌اش به نام «پاشیلی‌ها»، «قرارگاه‌های ناخوشی» و «متن‌های زنجیره‌ای» است که بهانۀ جدی‌ای بود برای شکل‌گیری این گفت‌وگو.

شعری که شما رویای خلق آن را دارید و مایل به تجربه‌اش هستید و دوست دارید وارد ساحتش بشوید چگونه است؟

شعری که آرزوی نوشتن‌اش را دارم شعر محالی نیست؛ اگرچه من هنوز به ساحتش نزدیک نشدم. در نظرم باید چنین شعری به زندگی نزدیک شود و با زیست و اجتماع پیوند برقرار کند. منظورم آن دسته از شعرهای شعاری که امروزه اتفاقاً بسیار هم نوشته می‌شوند، نیست؛ بلکه می‌پسندم شعر واقعاً عنصری مداخله‌گر در زیست و نحوۀ زیستن باشد مثل اشعار و آواهایی که مردمان هنگام کار گروهی در مزرعه و وقت ماهیگیری می‌خوانند. مثل آنجایی که یک شعر چند نفر را بر سر یک حقیقت متحد می‌کند؛ گو اینکه آواها و اندام کلمات به شکل آیینی، مراسم و مناسکی جمعی باشد. دوست دارم شعر در یک چنین کار گروهی شرکت کند و یک گروه از مردم را مشغول به اجرای خویش کند.

خوانشی بر مجموعه شعر آن حیوان

مولود سلیمانی
مولود سلیمانی
خوانشی بر مجموعه شعر آن حیوان

در نظریات روان‌شناسی، شاید فقط در نظریۀ پالوف است که انسان به مقام حیوانی نزدیک می‌شود. پاولف فکر کرد نظام رفتاری انسان همانند سگی که او را شرطی کرد بر اساس شرطی‌سازی پیش می‌رود. پاولف، غذا را با صدای سوت همایند کرد و بعد دید با صدای سوت هم بزاق دهان سگ ترشح می‌شود، انگار که بوی غذا به مشامش رسیده باشد و آن‌قدر نگاهی زیستی به انسان داشت که گفت: انسان هم آن حیوان!

در تعریف ماجرای پالوف از همایند شدن حرف زدم. همایند شدن بسیاری اوقات تصادفی اتفاق می‌افتد. تری ایگلتون در کتاب «چگونه شعر بخوانیم» از تصادفی و اتفاقی بودن رنج حرف می‌زند و این‌که رنج می‌تواند بخشی از کلان روایت نباشد. ترکیب این دو نگاه، نگاهی است که به نظرم در کل مجموعۀ آن حیوان وجود دارد. حیوان شدن، تصادفی اتفاق می‌افتد در دانشگاه یا هنگام شوخی با دوست و همکار. حتی برای شما که در حال خواندن شعر هستید، تصادفی اتفاق می‌افتد: (هنگام خواندن خون!) و حیوان همایند می‌شود با موقعیت‌های مختلف زندگی روزمره. آن‌قدر که مثلاً اگر بگویید: زیر پتو، میگویم آن حیوان!

چند حاشیه بر چهارمین مجموعه شعر مازیار نیستانی

رضا شمسی
رضا شمسی
چند حاشیه بر چهارمین مجموعه شعر مازیار نیستانی

آنچه در ادامه می‌خوانید چند حاشیه‌‌ و هاشور است بر مجموعه شعر «آن حیوان» که چهارمین مجموعه شعر مازیار نیستانی است، بی‌ هیچ نظم و ترتیب حساب شده‌ و آگاهانه‌ای. با این توضیح ابتدایی که بدانید سلیقه‌ام با شعرهای آن حیوان جور است و بنابراین، خوانش و حاشیه‌نگاری‌ام نیز بر همین منوال. اگر هم زاویه‌ای انتقادی در خوانش شعر مازیار نیستانی داشته باشم که دارم هم بیانش در این مجال ممکن نشد.

بگذریم و چند حاشیه بر آن حیوان را بخوانیم:

۱- آثار قبلی مازیار نیستانی را در نظر می‌آورم و پیشینۀ شاعر آن حیوان از جلوی چشمم عبور می‌کند: مازیار با تأثیر از جریانی مشهور به «شعر زبان» اولین مجموعۀ خود را به نام «پاشیلی‌ها» منتشر کرد، سپس «قرارگاه‌های ناخوشی» و «متن‌های زنجیره‌ای» را نوشت و در نهایت «آن حیوان» را چاپ کرد. سطرهایی را که در ادامه می‌خوانیم رسوب همان جریانی است که شعر نیستانی از آن برخاست:

ترجیح می‌دهم با با به ازیدن از از تو

زیرا تنها با بای با تو می‌توانم تنها نباشم در گور

در این گور و آن گور

با بای با تو زیرا می‌توانم زیر پوستم فکر کنم به تو

با بای با تو می‌توانم بپرانم سنگ بپرانم

و خیا و هیا و خیا و هیا وخیا و هیا و خیاهیابانگ خیابان باشم (ص۵۵)

از این منظر نیستانی هنوز میراث‌دار جریان شعر زبان است اما آنچه او را در این مسیر متمایز می‌کند و به شعرش وجهه‌ای تکنیکی می‌بخشد، نوعی تفرد زبانی و شعری است، لااقل به این دلیل که بازی‌های زبانی در شعر نیستانی دیگر وجه غالب نیست و به نوعی تکنیک بیانی تبدیل شده است.

وقتی ‌زبان رام می‌شود

مهدی صمدانی
مهدی صمدانی

شاعر

وقتی ‌زبان رام می‌شود

پیش از این از مازیار نیستانی چند مجموعه خوانده‌ایم او از آن دست شاعرانی ست که توانسته با تلاش و جدیت جایگاه ادبی خود را مستحکم کرده و زبان شعر اش را به تشخص برساند. او از همان ابتدا نشان داده که اهل تجربه است و هیچ هراسی از سرک کشیدن به محدوده‌ها و مرزهای نادیده ندارد، جریان‌های متفاوتی را از سر گذرانده و همین‌طور از فرم‌هایش و مدت‌هاست که خود را از آن میانه بیرون کشیده و حالا جهان خودش را با زبان خودش می‌سازد. در اول نگاه به مجموعۀ آن حیوان می‌توان پی برد که نگاه شاعر به زبان، جهان و به شعر، نگاهی مستقل و خود اندیشانه است او با قرائت خود و متناسب با زبان شعری تربیت‌یافته‌اش، روایت خود را پیش می‌برد؛ و این مجموعه حاصل فردیت و تمایزی ست که او برای خویش دست و پا کرده؛ اما در برگشت از مجموعۀ آثار شاعر درمی‌یابیم که «آن حیوان» برخلاف مجموعه قبلی یعنی متن‌های زنجیره‌ای از سبک و سیاق واحدی پیروی نمی‌کند و شاید همین امر یکی از عوامل بخشیدن شخصیتی خاص به این مجموعه است. شعرهایی مثل «گریستن به»، «لازاروس»، «در آن» حال و هوای قرارگاه‌های ناخوشی را دارند و آثاری مانند «ضد تو»، «یک شعر عاشقانه چگونه ساخته می‌شوند» هنوز پیوندشان را به‌طور کامل از متن‌های زنجیره‌ای نبریده و شعری مثل «ترجیح می‌دهم که» با آن شدت و حدتی که در تظاهر زبانی‌اش دارد می‌تواند پای پاشیلی‌ها را به جهان «آن حیوان» باز کرده باشد؛ و البته این درهم‌آمیزی به هیچ‌وجه لطمه‌ای به تشخص اثر نمی‌زند چراکه در اکثر این اشعار همچنان می‌شود رنگ و بوی تفاوت و تمایز را حس کرد و این حق هر هنرمند و شاعری ست که می‌خواهد ضمن ارتقا رفتار کلامی خود، دستاوردهای بیانی و شگردهای خاص خود را به‌عنوان یک ویژگی حفظ نماید.

وقتی دربارۀ شعر حرف می‌زنیم دربارۀ چه حرف می‌زنیم؟

مجید عطاری
مجید عطاری
وقتی دربارۀ شعر حرف می‌زنیم  دربارۀ چه حرف می‌زنیم؟

وقتی دربارۀ شعر حرف می‌زنیم دربارۀ چه حرف می‌زنیم؟

دربارۀ یک گونۀ ادبی؟

دربارۀ نوشتار منظوم؟

دربارۀ وزن حرف می‌زنیم؟

دربارۀ احساسات و عواطف حرف می‌زنیم؟

دربارۀ خیال و تمثیل حرف می‌زنیم؟

دربارۀ ادبیت سخن می‌گوییم؟

وقتی دربارۀ شعر حرف می‌زنیم می‌توانیم دربارۀ همۀ این مقوله‌ها حرف بزنیم؛ حتی آن را به مصداق‌های بیرونی بکشانیم. در ساحت‌های بیرونی آن را تحلیل کنیم یعنی دلالت‌های بیرونی آن را برجسته کنیم. به‌طور مثال بگوییم این شعر دربارۀ عشق است دربارۀ نفرت است دربارۀ جنگ است و یا کلا دربارۀ موضوع شعر صحبت کنیم.

می‌توانیم به ساحت ادبی گذار کنیم؛ تفاوت‌های نثری؛ نحوی و منظوم را در آن پیدا کنیم. راجع به وزن و آهنگ شعر حرف بزنیم و ملاک‌هایمان برای ارزش‌گذاری همانا این مقوله‌ها باشد.

می‌توانیم دربارۀ تصویرهایی که در شعر ساخته می‌شود؛ تشبیه‌ها؛ استعاره‌ها و مجازها حرف بزنیم. آن‌چنان که آمد؛ شعر را به ساحت‌های بیرونی آن بکشانیم یعنی به خارج از آنچه نقش او می‌تواند باشد و از آن ابزاری برای سخن گفتن دربارۀ سیاست؛ عشق و اجتماع بسازیم. پایۀ تحلیل‌هایمان همانا یافتن مصداق‌های بیرونی؛ یا کشف معناها؛ دلالت‌ها و اشاره‌هایی به مصداق‌های خارجی باشد.

بیاید از دریچه غیرتخصصی بحث را پیش ببریم

ابولفضل حسن‌شاهی
ابولفضل حسن‌شاهی
بیاید از دریچه غیرتخصصی بحث را پیش ببریم

اگر از دیدگاه روانشناسی به انسان نگاه کنیم؛ یکی از وجوه انسان کنجکاوی و علاقه به فهمیدن رازها و ندانسته‌هاست (حتی دیدن مفاهیم از زاویه جدید یک نوع کنجکاوی محسوب میشود).شعر از این مقوله استفاده میکند و از دریچه‌های جدید و نگاه‌هایی که دیدن آن توسط افراد جالب است مفاهیم را بیان میکند و ممکن است برای مخاطب عام باب جدیدی از دنیا را هم باز کند و حتی برای مخاطب خاص هم پیام‌آور راز باشد.

سؤال این است که در اشعار ما اگر این حس کمرنگ شود و یا قابل باز شدن نباشد چه می‌شود؟ پر واضح است که مخاطب ما (خصوصاً مخاطب عام) سریع شعر را رها می‌کند و ادامه نخواهد داد.

سبک این آثار (علی‌رغم اینکه تلاش‌هایی هم مبنی بر حفظ و انسجام مفاهیم وجود دارد ) باعث می‌شود مفاهیم بشکنند و مخاطب سردرگم شود. به شخصه به عنوان یک مخاطب حتی تحمل ادامه دادن اثر را در نیمۀ دوم نداشتم، چرا که خواسته من به عنوان یک انسان برآورده نشده بود.

شباهت شاعر و من!

فرشته علی‌بیگی
فرشته علی‌بیگی
شباهت شاعر و من!

«آن حیوان که زندگی می‌کند در تو» حکایت حیوانی ست که شباهت و نزدیکی وجود شاعر را به منِ مخاطب و به تمام انسان‌های دیگر این کرۀ خاکی نشان می‌دهد. حیوانی که زیر پوست همۀ ما هست و چهره‌ای دیگر از ما را برملا می‌کند: چهره‌ای خشونت آلود، دشمن‌خو و در پیِ عصیان علیه زیبایی. من این شعر نخست را بسیار مرتبط با شعر بی‌حسی می‌یابم. این حیوان که در انسان رسوخ کرده و در تک‌تک اعضای وجود او رشد می‌کند و می‌بالد، به جایی می‌رسد که لایه‌های عمیق ذهن بشر را هم احاطه می‌کند: لایه‌های مربوط به عواطف ژرف بشری را. این حادثۀ مهیب موجب می‌شود انسان ناتوان شود، تا اندازه‌ای که احاطۀ خویش را بر همه‌چیز از دست بدهد. اجتماعی که شاعر آن را به تصویر می‌کشد، جامعه ایست که هر کس به لهجۀ خویش در آن سخن می‌گوید، لهجه‌هایی که چه بسیار شیوا در جای‌جای متنِ شعر سر برمی‌آورند: لهجۀ پسر افغانی، لهجۀ نفس‌های بی‌گناه دخترک هفت‌ساله، لهجۀ گدازندۀ ستایش و لهجۀ تنهایی فؤاد در کوچه‌های کودکی؛ اما این لهجه‌ها را یارای یکپارچه شدن در این روزگار وانفسا نیست.

نگاهی به دو شعر «آن حیوان» و «بی‌حسی»

مینا قاسمی
مینا قاسمی

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی

نگاهی به دو شعر «آن حیوان» و «بی‌حسی»

شعر همواره سرسرای آرام و قرار بوده؛ محلی برای مداوا و تسکینی برای بی‌خوابی‌های شبانه. بنایی باشکوه، آذین‌بندی شده با آرایه‌هایی غریب. خلوتی فردی و زمزمۀ «باده بگردان ساقیا» در حالِ دم دادن چای به وقت سحرگاه. شعر خواندن همان نشستن بر روی نیمکت‌های روبروی تابلوهای نقاشی در موزه‌ است و همان دست کشیدنِ از سر ادب روی سنگِ آرامِ آرامگاه حافظ.

شعر همواره از آدمی جان کشیده، از شاعر هیچ‌چیزی جز دیوانگی طلب نکرده و هربار از او پیالۀ خون خواسته تا قوّتِ به نیش کشیدن کلمات را به او عطا کند و شاعر نائل به مرتبت سرودنِ شعر شود: «امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم»، آخر این دیگر چه جنونی است؟

اینجا لقمه آماده‌ای وجود ندارد!

وحید قرایی
وحید قرایی
اینجا لقمه آماده‌ای وجود ندارد!

واقعیتش را بخواهم بگویم این است که بسیاری از اوقات ذهنم به دنبال لقمه‌های آماده‌ای می‌گردد تا به‌عنوان اشعاری کوتاه و البته بسیار روشن با عکس‌های غیرحرفه‌ای که می‌گیرم تطبیق دهد تا در صفحه اینستاگرام شخصی و یا استوری آن مورد استفاده قرار دهم. چه بر اساس انتخاب‌هایم از کتاب شاعرانی که به آن کتاب‌ها مراجعه می‌کنم و یا پیدا کردن این اشعار در کانال‌های تلگرامی این روند انجام می‌شود و باعث مسرت و خوشحالی‌ام است که بسیاری از شاعران این مرز و بوم را شناخته‌ام و هم از این شعرها لذت برده‌ام و هم شاید باعث لذت و احساس خوب مخاطبان شده‌ام؛ اما شعرهای مازیار نیستانی... این‌ها آن لقمه‌های آماده برای ذهن نیستند. اینجا محل چالش ذهنی و تقلا برای فهم آن‌هاست. قرار نیست حتی گزینش بخشی از آن‌ها برای قراردادنشان به عنوان یک کپشن انتخاب مناسبی باشد. از این مجموعه به هم پیوسته نباید سبکسرانه و سرسری گذشت. به درد عاشق‌های کوچه و بازار هم نمی‌خورد تا زیر لب زمزمه‌شان کنند به نشئگی و سرخوشی عاشقانه خود برسند. اینجا میدان جنگ است. جنگ ذهن راحت‌طلب من با کلماتی که ر کنار هم جمله‌هایی می‌شوند بسیار دیرهضم! می‌خواهی به سراغ اشعار نیستانی بروی باید آدم مقاومی باشی و از راحت‌طلبی و عافیت‌طلبی ذهنی به دور!