زمانی برای فروش دلار

بتول ایزدپناه راوری
بتول ایزدپناه راوری

صاحب‌امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر

زمانی برای فروش دلار

«اخلاق مانند لولایی است كه اگر كار نكند، زنگ می‌زند و به خش‌خش می‌افتد. كار نكردن به جای خود، وای به وقتی كه كالای نامرغوب قلمداد گردد.»*

١- شبکه‌های اجتماعی را كه نگاه می‌کنیم پر است از تصاویری غم‌انگیز! جمعیت انبوهی در صف ایستاده‌اند تا دلار بخرند! قیمت دلار هر لحظه افزایش پیدا می‌کند! بسیاری كار و زندگی‌شان را رها کرده‌اند تا از این آشفته‌بازار بتوانند نقبی به آینده بهتر بزنند! هنوز چند روزی نگذشته كه قیمت دلار تا حدی پایین می‌آید، دوباره همان صف‌های طولانی را می‌بینیم قیمت دلار كاهش پیدا كرده، مردم برای فروش دلارهای خانگی هجوم آورده‌اند! تعدادی هم نگران و ناراضی كه ضرر کرده‌اند! معامله و سوداگری و سودجویی حرف اول را می‌زند، سُلطه پول چهره جامعه را دگرگون كرده و ناهنجاری به وجود آورده است این نوع رفتار جز بی‌اعتمادی نسبت به دولت و ترس از آینده و وجود یك اقتصاد بیمار نشان دیگری نمی‌تواند داشته باشد، همان‌طور كه موج اخبار رسانه‌ها و تحلیل‌ها در مورد گران شدن قیمت‌ها و احتمال كمبود برخی كالاها در كنار رشد لحظه‌ای دلار مردم را به سوی بازارها روانه كرد و همین حركت درنهایت به گرانی بیش از حد و كمیابی برخی كالاها منجر شد و باز سودجویانی كه مترصد فرصت هستند دست به احتكار بعضی از كالاهای ضروری زدند كشف انبارهای كالا در شهرهای مختلف مؤید این نكته است، ترس از كمبود و قحطی كالا موجب شد تا مردمی كه توانایی مالی بیشتری دارند دست به احتكار خانگی بزنند كه این را هم باید نتیجه همان بی‌اعتمادی دانست و البته در كنار بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت، بی‌اعتمادی مردم نسبت به یكدیگر را هم نمی‌توان نادیده گرفت به قول دوستی بی‌اعتمادی در سطح عمودی یعنی بین حاكمیت و مردم و بی‌اعتمادی افقی مردم نسبت به یكدیگر، جامعه را دچار بحران شتاب‌زدگی و زیاده‌خواهی كرده است و در این میان اقشار ضعیف و کم‌درآمد جامعه بیشترین آسیب را می‌بینند و سهم‌شان از داشتن‌ها بسیار اندك و گاهی هیچ است! این نشانه خوب زندگی كردن نیست. اینكه خانه رفاه و آرامش و راحتی خود را بر تهیدستی و فقر دیگران بنا كنیم! اما واقعیت تلخ دقیقاً همین است كه همه فقط به فكر خودمان هستیم!

در ارتباط با استانداران کرمان «۷»

علی اصغر مظهری کرمانی
علی اصغر مظهری کرمانی
در ارتباط با استانداران کرمان «۷»

«قبل از بیان هر مطلبی خواستم یادآور شوم که نگارش بخشی از خاطراتم برای سرمشق صرف‌نظر از همکاری دیرینی که در فصلنامه کرمان شناسی جناب سید احمد آقا سام عزیز داشتیم و از همان زمان به کوشش مطبوعاتی شما احترام می‌گذارم، برای ثبت گوشه‌هایی از تاریخ نانوشته شهر و دیارمان است که به هر حال باید برای آیندگان ثبت و ضبط شود. امیدوارم هیچ‌کس این اندیشه را به خود راه ندهد که خدای ناکرده نویسنده در سن هشتاد و چهار سالگی در هزاران کیلومتر دور از یار و دیار قصد خودنمایی دارد یا بهره‌برداری خاصی در کار است. به خصوص که دیگر حتی امیدی به دیدار وطن به دلیل کهولت سن و امراض مختلف ندارم و در این سوی دنیا حداقل در این شهر و دیار تنها خواننده سرمشق منم که بعد از یک و گاه دو ماه به دستم می‌رسد ولی چون بوی وطن دارد و از شهر کریمان خبر می‌آورد با شوق و ذوق آن را ورق می‌زنم و همه مطالب را با دقت می‌بینم. امیدوارم موفق و مؤید باشید و همان‌طور که بارها یادآور شده‌ام به دلیل دور بودن از وطن تصمیم‌گیری در مورد نوشته‌های خودم را به شما می‌سپارم.»

فاش می‌گویم و از گفتۀ خود دل‌شادم

بندۀ عِشقـم و از هـر دو جـهــان آزادم

با آن‌که من هنوز سرمشق شماره ۲۴ را دریافت نکرده‌ام که راه کرمان تا ونکوور کانادا طولانی است، ناآشنایی آشنا که گویا از صاحبدلان دیار کریمان است و مطلب مرا در ارتباط با دو تن از استانداران اسبق کرمان یعنی مهندس تیرانداز و دکتر اسدالله نصر اصفهانی در سرمشق ۲۳ و ۲۴ خوانده با نام مستعار و به قول خودش خصوصی وسیله یک پست تلگرام به نسبت طولانی از این که با صراحت و شفافیت مطالب خود را که متضاد هم بوده بی‌پروا نوشته‌ام، هم ابراز محبت فراوان کرده و هم اظهار تعجب نموده که وظیفه ‌دارم از لطف و مهر ایشان که اغراق‌آمیز هم از بنده تعریف کرده، سپاسگزاری نمایم. در ضمن باید به این همشهری و دوست ناشناس و دیگر خوانندگان سرمشق یادآور شوم من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق، با خدای خود عهد کردم حقیقت‌گو باشم و افتخار می‌کنم بر این عقیده استوار ماندم که البته ضرر و زیان داشته ولی روی‌هم فواید آن به میزانی بیشتر بوده است. در مورد استانداران هم آنچه نوشته‌ام حقایقی بوده که بر من ثابت شده و مردم تیزهوش کرمان هم گرچه ساکت و خاموش‌اند مسائل را درک می‌کنند و من این افتخار را داشتم که به من اعتماد کرده بعضی موضوعاتی را که محرمانه بود یا امکان داشت برای آن‌ها مشکل ایجاد کند، در اختیارم می‌گذاشتند.

توانا بود هر که در جامعه اطلاعاتی داناتر بود

عباس تقی‌زاده
عباس تقی‌زاده

روزنامه‌نگار، دکترای علوم ارتباطات

توانا بود هر که در جامعه اطلاعاتی داناتر بود

ما چه از علاقه‌مندان فناوری‌های نوین ارتباطی باشیم و چه نباشیم اثرات آن را نمی‌توانیم نادیده بگیریم. فناوری‌های جدید نسبت به قبل، در ابعاد مفهومی و فنی، گسست‌هایی را ایجاد کرده و به عبارتی ما را به فضای ارتباطی تازه‌ای وارد کرده‌اند

وقتی از یک وسیله نقلیه استفاده می‌کنیم توانایی آن در انجام کار و جابه‌جایی سرنشینان بر ظاهر و ویژگی‌های دیگر باید ارجحیت داشته باشد. حالا درباره اینترنت هم همین‌گونه است.

در خصوص اینترنت هم عملکرد ارتباطی آن مهم است در واقع نمی‌توان به عنوان یک سامانه ارتباطی مستقل به آن نگاه کرد بلکه ابزاری برای استفاده از سامانه‌های ارتباطی مختلف است و فناوری‌های مختلف این کارکرد اینترنت را میسر می‌سازند.

به عبارت دیگر، اینترنت وسیله‌ای است که رسیدن به هدفی به نام مبادله اطلاعات را ممکن می‌سازد. شبیه خودرو که ما برای جابه‌جایی از آن استفاده می‌کنیم و مجموعه‌ای از فناوری‌ها برای ساخت و ارتقا عملکرد آن به کار می‌روند.

اینترنت برخلاف فناوری‌های پیشین مانند تلفن، بین رایانه‌ها ارتباط برقرار و ذخیره‌سازی اطلاعات را ممکن می‌سازد و بر جبر زمان چیره می‌شود.

در سال‌های اخیر اینترنت از فضاهای نظامی، علمی و دانشگاهی به فضایی در دسترس تبدیل شده است.

اینترنت، همگانی‌ترین فضایی است که بشر تاکنون تجربه کرده است. این فضا فقط انتقال‌دهنده اطلاعات نیست بلکه ماهیتی تعاملی و مشارکتی دارد.

به عقیده «هابرماس» رسانه‌های گروهی فضای عمومی سنتی که گفتمان و مناظره در آن صورت می‌گیرد را تنزل داده‌اند.

برخی دیگر معتقدند رسانه‌های گروهی و به‌ویژه تلویزیون کم‌ترین توجه را به علایق عمومی دارند و حتی ابداع پخش کابلی و ماهواره‌ای جز در موارد معدود، صرفاً بر تعداد کانال‌هایی که برنامه‌های بی‌محتوا نشان می‌دهند افزوده است. گرچه در عمل فردی چون هابرماس رسانه‌های گروهی (مثل تلویزیون) را -به دلیل مسیر یک‌طرفه‌ای که بین فرستنده و گیرنده دارند- فضای عمومی به حساب نمی‌آورد.

مطبوعات مینیاتوری

محمدعلی علومی (هیرمند)
محمدعلی علومی (هیرمند)
مطبوعات مینیاتوری

دنیای مطبوعات جذابیت‌های خاص دارد. بعضی‌ها با شور و شوق فراوان وارد کار مطبوعاتی می‌شوند و می‌خواهند که در مدتی کوتاه، دنیا را عوض کنند

محمدعلی علومی (هیرمند) - در شماره قبل به این جا رسیدیم که من به خاطر علاقه فراوانم به فرهنگ مردم و قصه‌ها، از محل کار خود، دو هفته مرخصی گرفتم و به کرمان آمدم. با این تصور که دو هفته، زمان زیادی است و من می‌توانم تعداد زیادی قصه گردآوری کنم اما دو هفته، تبدیل به یک ماه شد، چون‌که کار گردآوری فرهنگ مردم اصلاً کار راحتی نیست. آن‌وقت‌ها من که دانشجو هم بودم و ضرورتاً در اداره‌ای کار می‌کردم که با امور فرهنگی مرتبط بود و رئیسمان به گمانم بداخلاقی و قیافه اخمو را با مدیریت خوب اشتباه گرفته بود. به هر حال تا مرا دید، فرمود که: فلانی! تو دوباره برگشتی؟ ما خوشحال شدیم و گفتیم که علومی دیگر نمی‌آید.

من چه عرض کنم؟ در برابر آن فرمایش شیرین و متین و پر از احساس ریاست، مگر چیزی هم می‌شد گفت؟

گفتم: من بروم سر خیابان سیگار بگیرم.

رفتم. سیگار گرفتم. یکی، دو پک ... بعد با خودم گفتم دیگر تحمل دیدن روی این رئیس را ندارم.

به محل کار برنگشتم. آن‌وقت‌ها به خیال خود فیلم‌نامه‌هایی با موضوع کودک و نوجوان که در واقع داستان‌هایی بودند که فقط با بیان «شب یا روز، داخلی یا خارجی...» و این‌جور تقطیع‌ها، گمان می‌کردم که دیگر کاری ندارند و دکوپاژ شده هم هستند. دوستی مهربان و آذری به نام هوشنگ صدفی داشتم که در رشته سینما تحصیل می‌کرد. آن دو فیلم‌نامه را به ایشان سپردم. پرسید: موضوعشان چیست؟