پیش درآمدی بر مونولوگ و مونودرام
ترجمه و تألیف: مرضیه بحرینی

واژه مونولوگ (monologue) برگرفته از واژه‌های یونانی (mono) به معنای «تنها» و (louge) به معنای سخنرانی (سخن گفتن) است؛ بنابراین به سادگی می‌توانیم آن بخش از درام را مونولوگ بنامیم که توسط یک نفر به بیان درمی‌آید. مونولوگ اغلب در غیاب شخصیت‌های دیگر به زبان می‌آید. به‌وسیله مونولوگ، به شیوه‌ای بسیار عالی دریچه‌ای به ذهن شخصیت باز می‌شود که در آن شخصیت، جنبه‌هایی از خودش را آشکار می‌کند که در گفت‌وگو با دیگران از بیان آن امتناع می‌کند. مونولوگ یا تک‌گویی معمولاً در میان نمایشنامه‌های بلند پدید می‌آید و یکی از قراردادهای نمایشی است که به‌وسیله آن پیشینه شخصیت، اندیشه‌ها، افکار و اهدافش را بیشتر می‌شناسیم. گاهی نمایشنامه‌نویس با این شیوه به تفسیر بن‌مایه نمایش نیز می‌پردازد.

نمایشنامه نویسان کلاسیک شخصیت‌هایی در آثارشان دارند که یک پاراگراف حرف می‌زنند و به این ترتیب از دیالوگ به مونولوگ تغییر جهت می‌دهند. این امر در آن زمان برای مخاطب امر غریبی نبود. امروزه، با وجود شخصیت‌هایی که فقط جملاتی کوتاه‌کوتاه به زبان می‌آورند، مونولوگ بسیار به چشم می‌آید. به همین دلیل است که امروزه ما فقط شاهد یکی، دو مونولوگ در نمایشنامه‌نویسی مدرن و معاصر هستیم. گاهی بدون اینکه متوجه باشیم، مثل بخشی از نمایشنامه، همچنان مونولوگ می‌نویسیم، ناآگاهانه می‌نویسیم، اما در واقع مونولوگ را به عنوان مونولوگ‌های پنهان، در لایه های دیالوگ پنهان می کنیم.

مونولوگ نمایشی یک فرم شاعرانه است. زمانی که احساس و پیچیدگی نهفته در شخصیت فوران می‌کند، مونولوگ یک راه‌حل فوق‌العاده است. مونولوگ داستانی را ارائه می‌دهد که می‌تواند هم چیزی باشد که اتفاق افتاده باشد و هم بیان یک احساس باشد. ایده‌آل این است که هر دوی این‌ها را با هم داشته باشد.

مونولوگ نمایشی یک پدیدار مختلط است. این فرم نمایشی از یک سو با شعر و ادبیات غنایی در ارتباط است، به دلیل بیان احساسات و افکار و از سوی دیگر به خطابه و سخنرانی نزدیک است، در جایی از نمایشنامه که در آن شخصیت با خطابه، چیزی را نمایش می‌دهد و گفت‌وگویش درباره موقعیتی خاص است که معمولاً موقعیتی بغرنج است. یک مونولوگ نمایشی مثل خطابه‌ای است که از یک نمایشنامه، معنای نهفته آن را بیرون می‌کشد؛ اما برخلاف شعر، مونولوگ یک گوینده دارد. به معنای دیگر مونولوگ بنا بر ماهیت نمایشی‌اش، موضوع صحبت را دراماتیزه (نمایشی) می‌کند. گوینده معمولاً در موقعیتی پیچیده قرار دارد و یا به سوی یک عمل در حال حرکت است.

مخاطب مونولوگ معمولاً یک مخاطب خاموش است. مونولوگ نمایشی در حقیقت، شخصیت گوینده را برای مخاطب آشکار می‌سازد. شخصیت با خودش حرف می‌زند. در حقیقت با صدای بلند فکر می‌کند و از بین حرف‌های او و کارهایی که می‌کند، می‌توان فهمید که چگونه شخصیتی دارد.

در تئاتر دو نوع مونولوگ اصلی وجود دارد:

مونولوگ بیرونی: آنجایی است که بازیگر یا با تماشاگر حرف می‌زند یا با شخص دیگری که در فضای نمایشی (صحنه) نیست و ما او را نمی‌بینیم.

مونولوگ درونی: آنجایی است که بازیگر با خودش حرف می‌زند. این رفتاری درون‌نگرانه است و انگیزه‌های درونی شخصیت را برای مخاطب آشکار می‌کند. به این نوع مونولوگ، کناره‌گویی، سولی لوگ یا حدیث نفس نیز می‌گویند. نویسندگانی مثل شکسپیر از مونولوگ برای ایجاد تأثیرات عمیق و بیان بعضی از احساسات و افکار فردی شخصیت‌ها بدون توسل به روایت سوم شخص استفاده کرده‌اند. نمونه عالی آن، سولی لوگ «بودن با نبودن...» هملت است.

مونولوگ درونی نوعی جریان سیال ذهن است. در این روش نویسنده درون یک شخصیت را ترسیم می‌کند. نویسنده تلاش نمی‌کند (حتی تلاشی ناچیز) که با تفسیر و توصیف به خواننده کمک کند تا شبکه پیچیده افکار شخصیت را از هم باز کند، بلکه خواننده مستقیماً خودش حرف‌های شخصیت را می‌شنود و به فکرهایی که اتفاقی و بدون ترتیب از ذهن شخصیت بیرون می‌ریزند، گوش می‌دهد. مونولوگ بیان احساسات، ادراکات حسی و تأثرات ذهنی شخصیت است. در مونولوگ درونی حوادث می‌توانند برخلاف واقعیت تاریخی‌شان هم‌زمان و یا ناهم‌زمان، آشکار و بیان شوند و به این دلیل که تک پرسوناژ است باید دارای داستانی قوی و پراحساس باشد.

مونولوگ در مفهوم باختینی کارکرد وحدت‌بخش زبان را نشان می‌دهد. در مونولوگ، لایه‌بندی و لهجه زبانی دیگری وجود ندارد. فرد می‌تواند صدای مسلط خودش را داشته باشد، چراکه صدای دیگری وجود ندارد که در شکل‌گیری نشانه‌ها دخالت کند. سرشت وحدت‌بخش، از مونولوگ پناهگاهی می‌سازد که فرد را از سرشت پاره‌پاره دیالوگ نجات می‌دهد. در یک زبان درونی همگن، مردم زبان‌های مبتنی بر نقش اجتماعی‌شان را فرومی‌گذارند و کارکردهای اجتماعی‌شان را فراموش می‌کنند. از آنجا که در زندگی اجتماعی، انسان با قشرهای مختلف جامعه سروکار دارد، او می‌بایست در موقعیت‌های مختلف به زبان‌های مختلف صحبت کند؛ یعنی، در نقش‌هایی از قبیل پدر، مادر، معلم، همسر، برادر، دشمن یا دوست؛ اما مونولوگ هنگامی رخ می‌دهد که فرد با خود یگانه است. نقش‌های انضمامی و از خود بیگانه ساز را کنار می‌گذارد و با خود همچون جانی یگانه صحبت می‌کند. نکته مهم در اینجا این است که نوشتن یا صحبت کردن به زبانی همگن به این معنی است که فرد منطبق با ساختار درونی و فردی خود و به لهجه اصیل خود می‌نویسد، نه در چهارچوب سیستمی نقش تعیین کننده و از خود بیگانه ساز؛ بنابراین، مونولوگ ساختاری خود-ارجاع را تعیین می‌کند.

از یک دیدگاه هر مونولوگی گونه‌ای گفت‌وگو است. حتی كه اگر شنونده‌ای روبه‌روی شما قرار نگرفته باشد و حتی وقتی در خلوت خود می‌اندیشید، در واقع مشغول به گفت‌وگو هستید. وقتی انسان می‌اندیشد، در ذهن او كلمات کنار هم می‌نشینند، چراکه انسان بدون كلمه فكر نمی‌كند. در این حالت مخاطب انسان، خود انسان است. یعنی انسان در این حالت به این اعتبار كه سخن می‌گوید، گوینده است و به این اعتبار كه حرف خود را می‌فهمد، شنونده است. پس حتی مونولوگ نیز گونه‌ای دیالوگ است.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.