https://srmshq.ir/hm317b
بازخوانی شاهنامه با نگاهی به سه شخصیت: گرشاسپ، سام و نریمان
***
گرشاسپِ سامِ نریمان، چهرهای است که به روزگاران بسیار کهن بازمیگردد. پهلوانی حماسی که روایت کردارهایش هم در اوستا آمده و هم در ادبیات پورانی و حماسههای هند باستان. او متعلّق به دورانی است که نیای مشترک هندیان و ایرانیان در کنار هم میزیستند. گرشاسپ، فرزند ثریت و از خاندان سام میباشد که در ادبیات پهلوی گاه او را سام گفتهاند. سام، نامی است که در ادبیات فارسی به شخصیتی مستقل به نام سام یک زخم، پسر نریمان، پدر زال زر و پدربزرگ رستم یل، بدل گشته است. فروپاشی و سهگانه شدن شخصیت گرشاسپ، حداقل به روزگار اشکانیان بازمیگردد.
گرشاسپ جنگجویی نر منش است که کردارهایش همه برای پاسداری از جهان اورمزدیست. در بُندَهِشن، او را از تبار فریدون خوانده و در گرشاسپنامه اسدی توسی، از تبار جمشید. در اوستا او جوانی زبردست، گیسودار و گُرْز بردار است و همچنین، نیرومندترین نیرومند. کردارهای گرشاسپ در زامیاد یشتِ اوستا، چنین آمده است:
...آنکه اَژدهای شاخدار را کشت! آن اسب اوبارِ مرد اوبار را! آن زهرآلود زریون را که زهر زرگونش به بلندای نیزهای روان بود!...
آنکه گَندَرِوَ ی ِ زرین پاشنه را کشت که پوزه گشاده و به تباه کردن جهانِ استومندِ اَشَه برخاسته بود!
آن که نُه پسر پَثَنَیَه و پسران نِیویک و پسران داشتَیانی را کشت.
آنکه هیتاسپِ زَرّین تاج و وَرِشَوَ از خاندان دانی و پیتَوُنَ یِ پری دوست را کشت!
آنکه اَرزوشَمَن یِ دارنده دلیری ِ مردانه را کشت!
آنکه سناویذکَ را کشت. آن شاخدار ِ سنگیندست را که در انجمن بانگ میزد که من هنوز نابرنایم، آنگاه که برنا شوم، زمین را چرخ و آسمان را گردونه خویش خواهم ساخت!...
روایت شده که در پایان جهان، هنگامی که ضحاک ماردوش، از بند گریخت و جهان را پلید کرد و به آشوب کشید، گرشاسپ که در دشت پیشانسه و یا پیشین در خواب بوشاسپ فرو رفته است، بیدار شده و با گرز خویش، ماردوش را فرو خواهد کوفت!...
گرشاسپ هم آفرین ما را برمیانگیزد و هم هراس ما را. او نمونۀ ایرانیِ آن گروه از چهرههای اساطیری است که میتوان آنها را یلان سترگ نامید. آن گروه پهلوانانی که اسطوره آنان در گذشته دور در نُهفت جانِ ناآگاهِ جمعیِ قوم و گروه ساخته و پرداخته شدهاند.
اسدی توسی کردارها و روایات مربوط به این پهلوان/ قهرمان باستانی و افسانهای را، دستمایۀ اثر منظوم خود قرار داده است تا با روایت خود، بار دیگر او را زنده گرداند.
گرشاسبنامه، اثر حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی توسی، از شاعران قرن پنجم هجری قمری است. این اثر حماسی، داستان منظومی است که نسخ مختلف آن از هفت تا ده هزار بیت در بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف هستند. اسدی این کتاب را در سال ۴۵۸ هجری قمری به پایان برده و سه سال نظم آن به طول انجامیده است.
داستان این روایت حماسی سروده شده، پیرامون دلاوریها و کردارهای گرشاسپ، که در این منظومه گرشاسب نامیده شده، میگذرد.
در این اثر، گرشاسب فرزند اثرط (ثریت)، در نوجوانی به فرمان ضحاک، شاه شاهان روزگار او، به تنهایی به نبرد اژدهایی مردمخوار میرود و پهلوانی و نامجوییاش را اینگونه آغاز میکند. پس از کشتن اژدها به دستور ضحاک به یاری مهراج، شاه هند، بدانجا سپاه کشیده و شورش بهو را سرکوب میکند. پس از شکست بهو به دیدار برهمنان میرود. جزیرههای بسیار میبیند و سرانجام با هدیههایی بازمیگردد.
او برای یافتن همسری شایسته، ناشناس به روم میرود و پس از آنکه ماجراهای بسیار از سر میگذراند، از آزمون پادشاه روم که کشیدن کمان آهنین است، سرافراز بیرون آمده و با دختر شاه روم ازدواج میکند و راهی ایران میشود. در راه بازگشت با زنگی مردم خوار میجنگد.
پس از بازگشت به زاولستان، شهر زرنج را بنا مینهد.
ضحاک بار دیگر گرشاسپ را فرمان به نبرد میدهد. او به نبرد منهراس دیو و سردار آفریقی میرود. در راه بازگشت باز هم شگفتی میبیند و با برهمنان گفتوگو میکند.
سپس، اثرط میمیرد و او شاه زاول میشود.
از آنسو نیز، فریدون نامی، ضحاک را شکست داده و برتخت پادشاهی ایرانزمین مینشیند.
در روزگار پادشاهی فریدون، گرشاسپ به درگاه او خوانده شده و مأمور به جنگ با فغفور چین میگردد. گرشاسپ همراه نریمان که در این کتاب برادرزادۀ اوست، به جنگ فغفور میرود. باز هم در جنگ پیروز میشود.
در سالهای پایانی زندگی، گرشاسپ با پسر شاه طنجه مجبور به جنگ میشود. او همچنان پیروز میدان است. در بازگشت از نبرد، دیگر بار شگفتیها میبیند. او پس از بازگشت، در هفتصد و سی سالگی میمیرد و نریمان به جای او بر تخت شاهی، مینشیند.
گرشاسبنامه پس از شاهنامه سروده شده و منابع اسدی در نقل این داستان با منابع فردوسی یکسان بوده است. قسمتی از این داستان نیز متعلّق به نریمان است. از بسیاری جهات شاهنامه قابل مقایسه با گرشاسبنامه نیست.
منظومههای حماسی طبیعی و ملّی، عبارت است از نتایج اندیشهها، علایق و عواطف یک ملّت که طی قرون و دوران، تنها برای بیان وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و مشمول است به ذکر جنگها، پهلوانیها، جانفشانیها، فداکاریها و در عین حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و اندیشۀ مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتی ایشان که معمولاً از آنها به دورههای پهلوانی تعبیر میکنیم.
به گفتۀ اسدی توسی داستان گرشاسپ که توسط فردوسی سروده نشده، داستانی از شاهنامه بوده که توسط فردوسی مهجور مانده و او بر آن است تا آن داستان را زنده گرداند. پس همانگونه که اسدی خود اشاره کرده است، گرشاسبنامه با یکی از داستانهای شاهنامه قابل مقایسه است، نه با کل شاهنامه.
نکتۀ مهم در اینجا اختلافی است که در هدف فردوسی و اسدی از سرودن شاهنامه و گرشاسبنامه وجود دارد. هدف فردوسی به هیچ وجه بیان دلاوریهای یک پهلوان مثل رستم نبوده است؛ بلکه شاهنامه، نامۀ افتخارات ملّی یک قوم است. گرشاسبنامه اما میخواهد، دلاوریهای گرشاسپ را بیان کند که البته او نیز یکی از قهرمانان ایرانزمین است و مایۀ افتخار ملی!...
حکیم اسدی توسی، گرشاسپ را بیهمتا و همیشه پیروز وصف میکند. به گونهای که او همچون بهرام، ایزد جنگ مینماید...
اگر رزم گرشاسپ یاد آوری
همه رزم رستم به باد آوری
همان بود رستم که دیو نژند
ببردش به ابر و به دریا فکند
سته شد زهومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران
زبون کردش اسپندیار دلیر
به کشتیش آورد سهراب زیر
به هند و به روم و به چین از نبرد
بکرد آنچه دستان و رستم نکرد
نه ببر و نه گرگ آمد از وی رها
نه شیر و نه دیو و نه نر اژدها
داستانهای مربوط به کردارهای گرشاسب افزون بر اوستا، در کتب تاریخی (ضمن یادکردِ تبارِ سام) مثل تاریخ طبری و مروج الذهب، تاریخ سیستان و به طورمفصّل، ولی آمیخته با افسانههای عامیانه مأخوذ از کُتُبی مانند سندباد بحری و احتمالاً در برخی موارد، اسکندرنامههای مجعول، در گرشاسبنامه اسدی طوسی آمده است.
ولی در تحول و تطوّر تاریخیِ حماسۀ ملّی ایران، بیشترین کارهای پهلوانیِ گرشاسپ را به سامِ نریمان که نبیرۀ گرشاسپ معرفی شده نسبت دادهاند و گزارش این کارها، گاه موجز و مختصر در شاهنامه و گاه مفصّل در برخی از آثار تاریخی بهویژه در سامنامه منسوب به خواجوی کرمانی، آورده شده است.
مهمترین کردارهای پهلوانیِ سام/گرشاسپ اژدها کشی، جنگیدن با دیوان مازندری و یا هندوستان و نبردش با سگساران است که در برخی از نوشتههای پهلوی، منابع دورۀ اسلامی و شاهنامه، مکرّر بدانها اشاره شده؛ چنان که در مجمل التواریخ و القصص آمده و دربارۀ رفتن او به هندوستان در منابع گوناگون سخن رفته است.
گرشاسپ نیز در روایات اوستایی، اژدها کش و دیو کش است. در گرشاسبنامه نیز با بسیاری از موجودات شگفت و غریب، چون سگساران و گرگساران میجنگد.
از دیگر کردارهای او میتوان به نبرد با راهزنانی غولپیکر که سر به آسمان میسایند، رام کردن باد سرکش و تیرباران کردن پرندهای عظیمالجثه اشاره کرد.
ماندگاریِ افسانه گرشاسب در متون پهلوی، شاهنامه، سامنامه و گرشاسبنامه و غیره، دوام و پایندگی یک سنّت حماسی کهن را در مدتی بیش از سه هزار سال نشان میدهد و بار دیگر این راز شگفت را مینمایاند که هر چه به یاری خِرد یا قوّه خیال در ضمیر یا در نُهفتِ تاریکِ نفس انسان آفریده میشود، جلوهای است از نوعی توان خلاقیّت بشری.
آنچه از این رهگذر آفریده میشود ممکن است با گذشت زمان جابهجا شده و دگرگونه شود و سامانش بپراکَند و حتّی یکسره از هم فرو پاشد، ولی هرگز نابود نگشته و به نیستی نمیپیوندد.
گرشاسپ در آغاز آفرینش چهرهای نیک دارد و از پهلوانان یکتای اوستاست، اما در میانه به خاطر آزردن آتش از چشم اهورامزدا افتاده و روانش راهی دوزخ میگردد. در گرشاسبنامه نیز سسپرده ضحاک انیرانی است و با شخصیتی افسانهای-حماسی دگرگون میگردد و در پایان به مرگ طبیعی چون انسانی معمولی جان میسپارد! اما در اوستا، او در پایان جهان که پهلوان اهورامزدا و نمایندۀ ایزد بهرام و فریدون است، بازتابهای اندیشه، گفتار و کردار بد اهریمن پتیاره - اژیدهاک، ضحاک و دیو- را که در این هنگام بند گسسته و دست به ستمگاری زده، از میان برمیدارد. بدینسان او جهان را پاک گردانیده و آن را به دوران آرمانی و زندگی آغازین در مینو پیوند میدهد و اینگونه فرجامی نیک و خوش برایش، قلم زده میشود.
یاری نامه:
جعفری، مرتضی/ بررسی روایت و تصویرگری در گرشاسب نامه اسدی طوسی/ فصلنامه پژوهشهای ادبی و بلاغی / سال اول، شماره سوم، تابستان ۱۳۹۲
اکبری مفاخر، صفدر (آرش)/ روان گرشاسپ (مقاله)/ نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان/ دوره جدید، شماره۲۰(پیاپی ۱۷)/ زمستان ۸۵
سرکاراتی، بهمن/ بازشناسی بقایای افسانه گرشاسپ در منظومههای حماسی ایران (مقاله)/ نامه فرهنگستان ۳/۲
دوستخواه، جلیل/ اوستا: کهنترین سروده و متنهای ایرانی (ویرایش دوم)/ تهران/ مروارید/۱۳۷۱
یاحقی، جعفر/ فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی/ تهران/ فرهنگ معاصر/۱۳۸۶
بهار، مهرداد/ پژوهشی در اساطیر ایران / تهران/ آگه/ چاپ نهم ۱۳۸۹
ذبیحالله، صفا/ حماسهسرایی در ایران/ تهران/ فردوسی/۱۳۷۴