نامه‌ها و جادوی کلمات

فرشته وزیری‌نسب
فرشته وزیری‌نسب

«نامه‌نگاری یعنی عریان کردن خویش در محضر اشباح، و این همان چیزی است که اشباح با ولع و آزمندی به انتظارش نشسته‌اند. بوسه‌های مکتوب به مقصد نمی‌رسند زیرا به مقصد نارسیده اشباح در میانهٔ راه آن‌ها را می‌نوشند» (از کتاب نامه‌هایی به میلنا، ترجمه سیاوش جمادی.)

این روزها وقتی آدم از نامه حرف می‌زند اولین چیزی که به ذهن می‌آید نامه‌های اداری است، چون دیگر کمتر کسی نامهٔ خصوصی می‌نویسد و با پست می‌فرستد. پیام‌ها به قولی سوار ابرهای اینترنتی می‌شوند و به دریافت‌کننده می‌رسند، حالا چه به شکل ایمیل باشد و چه به شکل پیام‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی یا با اپ‌های مخصوص فرستاده می‌شوند. این پیام‌ها، که وجه انتظار در آن‌ها کمرنگ‌تر شده است، به‌راحتی قابل پاک کردن و از خاطر بردند، در حالی که نامه‌های کاغذی ماندگاری بیشتری دارند و حتی مخاطبان دیگری غیر از صاحبان نامه پیدا می‌کنند. گاهی حتی زمانی می‌گذرد تا نامه‌ها دوباره کشف و خوانده شوند. اما آدم‌ها از آن‌ها لذت می‌برند، به‌خصوص از اینکه تکه‌ای از تاریخ را در دست می‌گیرند و به آن چشم می‌د‌وزند. نامه‌های خصوصی بین آدم‌ها همیشه آنقدر مورد توجه بوده‌اند که ژانر خاصی در ادبیات به وجود آورده‌اند: رمان نامه‌ای(۱)، که مبدع آن در انگلیسی ساموئل ریچاردسون با رمان‌هایی چون «پاملا» و «کلاریسا» بود، در قرن هیجدهم به ژانری محبوب بدل شد. نامه‌های این رمان‌ها معمولاً وجود خارجی ندارند و نویسنده آن‌ها را می‌نویسد تا در طی آن‌ها پیرنگی را پیش ببرد. کتاب‌های بسیاری نیز از نامه‌های هنرمندان به یکدیگر یا هنرمندان به دلدار‌های خود منتشر شده است. همین‌طور نامه‌های افراد مشهور سیاسی.

نامه‌هایی که فیلم‌هایی نیز بر اساس نامه‌های بین افراد نوشته شده است، مانند فیلم «نامه‌ها» ساخت ویلیام رید(۲۰۱۴) یا چندین فیلم دیگر با همین نام یا نام‌های دیگر. نامه‌هایی که ناگهان کشف می‌شوند، یا حتی نامه‌هایی که درون بطری‌ها مانده‌اند و گذر زمان را بر خود دیده‌اند و ناگهان به دست کسانی می‌رسند تا از آن‌ها رمزگشایی شود از جذاب‌ترین نامه‌هایند. «آخرین نامهٔ عاشقت»(۲۰۱۲) ساختهٔ آگوستین فریزر یکی از فیلم‌هایی است که در آن دو نفر نامه‌های دو عاشق را به هم پیدا می‌کنند و متوجه می‌شوند که آخرین نامه هرگز به معشوق نرسیده و سرنوشت آن‌ها به این دلیل تغییر کرده است. به همین دلیل می‌کوشند تا آن دو را بیابند و دوباره به هم متصل کنند. نامه‌های ساعدی به ظاهره کوزه‌گرانی، نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان یا برادرش، نامه‌های هدایت، نامه‌های کافکا و نامه‌های پل سلان نیز جزو نامه‌هایی‌اند که بعد از مرگ نویسندگان آن‌ها خوانندگان زیادی یافتند. رمان‌هایی جدیدی هم وجود دارد که بر اساس رد و بدل پیام‌های دیجیتال نوشته شده‌اند. رمان «مناسب باد شمال» نوشتهٔ دانیل گلاتاور، نویسندهٔ اتریشی، یکی از آن‌هاست. ایمیل امی، زنی که می‌خواهد آبونمان مجله‌ای را لغو کند، به خاطر اشتباه در نوشتن آدرس به دست لئو می‌افتد، که از روی ادب به او پاسخ می‌دهد و این آغاز یک رشته از ایمیل‌ها بین آن‌ها می‌شود و در نهایت به رابطهٔ عاشقانهٔ خاصی در غیاب تبدیل می‌شود. آنچه آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد جادوی کلمات است و ناشناختگی. انگار که رویایی را با هم شریک شده‌اند، رویایی که فقط متعلق به آن دوست. در این نوع پیام‌های بین افراد معمولاً نوعی رمز و راز و اشتیاق وجود دارد که کشف آن برای خوانندگان کشش خاصی دارد. خصیصهٔ مهمی که این مکالمات دارند این است که ناشناس بودن یا ماندن یکی از دو نفر دخیل در گفت‌وگو سبب می‌شود که آدم‌ها هیچ بندی بر احساسات و عواطف پنهان خود نگذارند و بی‌پروا از خود بگویند. گاهی یکی از این دو نفر یا هر دوی آن‌ها وارد رابطه‌ای می‌شوند که اصولاً حقیقی نیست و بیشتر بر اساس تصور هر یک از دیگری ساخته شده است، به‌خصوص اگر دو طرف علایق مشترک داشته باشند. در واقع شکلی از ادبیات هم در اینجا تولید یا خلق می‌شود.

غیر از نامه‌هایی که از طرف افراد حقیقی به هم نوشته شده است، گاهی هم کسانی بوده‌اند که به آدم‌های خیالی نامه نوشته‌اند، یا هرگز نامه‌هایشان را به آنکه دوست می‌داشتند نفرستاده‌اند، مثل ساعدی. انگار این‌ها فقط برای خود نوشته‌اند، برای اینکه از آلام خود کم کنند؛ اما در میان تمام نامه‌ها آن‌ها که نویسندگان مشهور به معشوق نوشته‌اند یا نامه‌نگاری بین افراد مشهور از محبوب‌ترین نامه‌نگاری‌هاست. پرسش این است که چرا مردم به مکاتبات بین آدم‌های دیگر، به‌خصوص نویسندگان و هنرمندان علاقه‌مندند. چرا به‌خصوص نامه‌های خاصی مورد توجه قرار می‌گیرند؟ نامه‌های کافکا به فلیسه یا میلنا، نامه‌های ریلکه به لو سالومه، نامه‌های پروست یا نامه‌های بین سلان و باخمن چه جاذبه‌ای در خود دارند که این‌همه مخاطب در سراسر جهان آن‌ها را می‌خوانند؟ شاید بشود گفت که نامه‌های عاشقانه یا مکاتبات بین نویسندگان دریچه‌ای به افکار و احساسات صمیمی و بی‌پرده افرادی باز می‌کنند که چهره‌های عمومی آن‌ها معمولاً توسط آثار ادبی یا اهمیت فرهنگی‌شان شکل گرفته است. دلایل این جذابیت مختلف‌اند؛ اما بی‌شک راه یافتن به حریم شخصی افرادی که انسان‌ها برایشان احترام قائل‌اند، بزرگ‌شان می‌پندارند یا دوست‌شان می‌دارند یکی از مهم‌ترین این دلایل است. از سوی دیگر جادوی کلماتی که این نویسندگان در نزدیک‌ترین روابط خود نوشته‌اند و ارزش ادبی و هنری هم دارد، برای برخی مانند جادوی خود ادبیات است. نامه‌های عاشقانه اغلب احساسات خام و از صافی نگذشته‌ای مانند شادی، اشتیاق، آسیب‌پذیری یا حتی تضاد را به تصویر می‌کشند. این صداقت، آن‌ها را قابل‌ارتباط و عمیقاً انسانی می‌کند. این نامه‌ها زندگی احساسی افراد را نشان می‌دهند و چهره‌ای را آشکار می‌کنند که در نوشته‌های رسمی و عمومی‌شان کمتر دیده می‌شود. شاید بتوان گفت که ارتباط بین دو جان‌ سبب می‌شود که جان‌های بسیاری از ارتعاش آن به لرزش دربیایند. علاوه بر این نامه‌های بین نویسندگان معمولاً تکامل ایده‌ها، فلسفه‌ها و روند خلاقیت را نشان می‌دهند. خواندن افکار خصوصی آن‌ها به ما کمک می‌کند بفهمیم که آثارشان چگونه شکل گرفته است. این مکاتبات ممکن است شامل نقد آثار یکدیگر، بحث درباره هنر، سیاست یا جامعه باشد که زمینۀ گسترده‌تری برای درک نوشته‌هایشان فراهم می‌کند. نامه‌ها مانند کپسول‌های زمان عمل و هنجارهای اجتماعی، شرایط سیاسی و چالش‌های شخصی دوره‌ای که در آن نوشته شده‌اند را منعکس می‌کنند. غیر از این هم این دست‌نوشته‌ها می‌توانند دیدگاه‌های منحصر به فردی درباره رویدادها یا جنبش‌های تاریخی ارائه دهند، یعنی همان‌طور که نویسندگان آن‌ها تجربه کرده‌اند، نه آن‌چنان که ما در کتاب‌های تاریخ و گزارش‌ها می‌خوانیم. دیدن نویسندگان معروف که عشق، تردید، ناامیدی یا اشتیاق را بیان می‌کنند، یادآور انسانیت مشترک ماست. این امر آن‌ها را قابل‌درک‌تر و کمتر اسطوره‌ای می‌کند. برای مثال، نامه‌های ویرجینیا وولف به ویتا سکویل-وست یا نامه‌های فرانتس کافکا به میلنا یسنکا یا فلیسه جنبه‌های متفاوتی از شخصیت آن‌ها را آشکار می‌کند که در آثار عمومی‌شان کمتر دیده می‌شود. خود عمل نامه‌نگاری جذابیت رمانتیکی دارد، روشی آرام و اندیشمندانه در دنیایی پرسرعت. نامه‌ها شخصی‌تر و معنادارتر از ارتباطات مدرن هستند...

...

ادامه این مطلب را در شماره ۸۲ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.

آن «نامه» که می‌رود به ‌سویش

محمد شکیبی
محمد شکیبی

در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی کریستف کلمب دریانورد مطابق یافته‌های دانشمندان عصر مبنی بر کروی بودن سیاره زمین به قصد رسیدن به هند ا ز مسیر حرکت به سمت غرب اقیانوس اطلس با چند کشتی حرکت کرد اما به جای رسیدن به هندوستان به سواحل آمریکای مرکزی رسید و نادانسته قاره آمریکا را کشف کرد، در یکی از همین سفرهای چهارگانه‌اش به سواحل آمریکا کشتی‌اش در اقیانوس اطلس دچار حادثه شد و امیدی به زنده‌ماندن‌‌شان نبود. کریستف کلمب شرحی از وضعیت‌ و گزارشی از اکتشافات جدیدشان برای دربار اسپانیا نوشت و نامه‌اش را درون یک بطری گذاشت و بس از بستن سر بطری با چوب‌پنبه آن را به آب انداخت به امید آن‌که به طریقی به مقصد برسد. البته کریستف‌کلمب و دریانوردان همراهش از حادثه جان سالم به در بردند اما آن بطری حاوی نامه کلمب یکصد ‌سال بعد در سواحل اروپا کشف شد و هم‌اکنون نیز در موزه اسپانیا موجود است.

امروزه یکی از جالب‌ترین‌ و ارزشمند‌ترین اکتشافات انسان‌ها از اشیاء عتیقه بطری‌های حاوی نامه در سواحل دریاها است. نامه‌هایی که روزگاری کسانی از امید باختگان از حوادث و حمله‌های مرگ‌آور، زندانیان مادام‌العمر در جزیره‌های دورافتاده، جاسوسان و خبرچینان و یا عاشقان رمانتیک که حرف دل و نیت ذهنی‌شان را در ورق کاغذ نوشته و به امید آنکه روزی به دست مخاطبان دور از دسترس‌شان برسد، درون یک بطری دربسته به امواج آب‌ها سپرده‌اند.

به‌راستی اولین کسی که نامه نوشت چه‌کسی و اهل کدام کشور و سرزمین و به چه زبانی بوده؟ کسی نمی‌داند؛ اما این‌قدر هست که تاریخ تولد اولین نامه باید کمی بعد از ابداع یا اختراع خط بوده باشد. در روزی که مخاطب حرفش به اندازه‌ای از خودش دورمانده بوده که صدایش و گفتار شفاهی‌اش به او نمی‌رسیده و به‌ناچار می‌بایست با نوشته‌ای بر کاغذ یا پوست حیوان‌ها و حتی لوح گلی و چه‌بسا برگ پهن درختان پیامش را برای او بفرستد. اهمیت ابداع نامه و شیوه‌های نامه‌رسانی اگر به اندازه اکتشاف و اختراع و ابداع آتش، فلز‌ها، کشاورزی، ابزارسازی، زبان و خط نباشد برای تاریخ تمدن انسان‌ها اهمیتش چندان کمتر از آن‌ها نیست. فصل مهمی از تاریخچه سیاسی، علمی، ادبی و اندیشگی همه کشورها از سطرسطر نامه‌های باقیمانده نام‌آوران اختصاص دارد و کلید درک و فهم بسیاری از مجهولات و تاریخی در متن همین نامه‌های باقی‌مانده هستند. در جستجوی قدیمی‌ترین نامه‌های باقیمانده به هیچ سند و یافته مطمئنی نمی‌رسیم. طبق معمول منابع غربی به نامه‌های متقابل فیلسوفان و دانشمندان یونان باستان اشاره و استناد می‌کنند اما این ادعا به سادگی قابل‌انکار است به این دلیل روشن که همه حکومت‌های باستانی آن روزگار احکام و فرمان‌های خودشان را به گماشتگان دوردست‌ را با نامه و به‌وسیله پیک‌های قابل اعتماد ارسال می‌کرده‌اند و طبعاً سران قبایل و حکمرانان خیلی زودتر از فیلسوفان دست به نامه‌نگاری و ارسال فرامین خود به اطراف سرزمینشان اقدام کرده باشند.

در مورد نامه‌های مشهور تاریخی می‌توان از نامه‌های پیامبر اسلام به پادشاهان ایران، روم، مصر حبشه‌، یمن و... اشاره کرد که هرچند متن این نامه‌ها باقی نماندند اما روایت‌ها و اشاراتی به مضمون و محتوای آن‌ها شده است. تاریخ دنیا پر از روایت نامه‌هایی است که سیاستمداران، دانشمندان و مشاهیر علم و هنر و صنعت برای دیگران می‌نوشتند. گاهی این نامه‌ها دامنه‌دار و منظم بودند و مدتی با کسانی موضوع‌های علمی و عقایدشان را با هم در میان می‌گذاشتند. آلبرت انیشتین دانشمند فیزیکدان و زیگموند فروید دانشمند روانکاوی مدت‌ها درباره صلح جهانی و راه‌های ممکن به منظور جلوگیری از جنگ جهانی با هم مکاتبه و تبادل افکار می‌کردند. این دو نفر که هر دو یهودی و مغضوب حکومت هیتلر بودند. یکی آلمانی و دیگری زاده امپراطوری اتریش، مدت‌‌ها به هم نامه می‌نوشتند. همزمان با آن‌‌ها، مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هند برای جلوگیری از گسترش جنگ جهانی دوم با روبرتو موسیلینی و ادولف هیتلر زمامداران ایتالیا و آلمان نامه‌نگاری می‌کرد و به آن‌ها لزوم حفظ صلح در اروپا را توصیه می‌کرد. در زمینه مبادله افکار و توصیه روش‌های مطلوب اداره یک کشور می‌توان به نامه‌های متقابل کارل مارکس فیلسوف و اقتصاددان آلمانی و ابراهام لینکلن رئیس‌جمهور فقید ایالات‌متحده آمریکا اشاره کرد.

از مشهورترین نامه‌نگاری‌های دامنه‌دار یک سیاستمدار می‌توان به نامه‌های جواهر لعل‌نهرو اولین نخست‌وزیر هندوستان بعد از دستیابی به استقلال به دخترش ایندیرا (ایندیرا گاندی نیز بعدها نخست‌وزیر هندوستان شد) اشاره کرد. نامه‌هایی که در مدت ده سال اسارت جواهر لعل نهرو در زندان انگلیسی‌ها برای دختر نوجوانش می‌نوشت. در این نامه‌ها از بسیاری موضوع‌های زندگی همچون علم، تاریخ، سیاست، هنر و... به پرورش فکری دختر نوجوانش می‌پرداخت بعدها مجموعه این نامه‌ها گردآوری شد و در کتابی با نام «نامه‌های پدری به دخترش» انتشار یافت که به بسیاری از زبان‌های دنیا ازجمله به فارسی ترجمه و چاپ شد. از میان سیاستمداران ایرانی می‌توان از محمدتقی‌ بهار (ملک‌‌الشعرا) نام برد این نویسنده، روزنامه‌نگار مشروطه‌خواه که بعدها به نماینده مجلس و وزارت فرهنگ و حتی تبعید و زندانی شدنش منجر شد، با بسیاری از نام‌آوران هم‌دوره‌اش نامه‌نگاری داشت ازجمله با رضاشاه، محمدعلی فروغی نخست‌وزیر، محمدعلی جمال‌زاده، مجتبی مینوی و ...

ویژگی‌ها و جنبه‌های سودمند نامه‌نگاری منحصر به تبادل اخبار، احوالات، احساسات، اندیشه‌ها و افکار علمی و عقاید نویسندگانش منحصر نبود. نوشتن نامه به بروز و ظهور ذوق، سلیقه و مهارت‌های هنری او هم منجر می‌شدند. صفحات نامه تنها حاوی کلام نویسنده‌اش نبودند بلکه شیوه و سبک نگارش، خطاطی و ذوق صفحه‌آرایی او را آشکار می‌کردند. برخی‌ها به تزیین و تذهیب متن نامه‌شان ‌می‌پرداختند. گاهی نقش و تصویری نقاشی شده به متن نامه می‌افزودند و برخی با عطر و گیاهی خوشبو نامه‌شان را با رایحه‌ای خوش به سوی گیرنده‌اش می‌فرستادند. گاهی هم هدیه‌ای کوچک اما ارزشمند را به همراه و لای صفحه نامه به دست گیرنده‌اش می‌رساندند. به هر روی یک نامه ممکن بود به چندین و چند از هنرهای نویسنده‌اش آراسته باشد و گاهی حتی آن نامه را بشود به عنوان اثر نفیس هنری به یادگار نگهداری کرد.

متن نامه‌ها همیشه آشکارا و صلح‌آمیز نبوده تبادل پیام و اخبارهای سری و مخفیانه هم در نامه‌نگاری‌ها رواج کامل داشته. فعالیت‌های مخفیانه جاسوسی و شیوه‌های ابتکاری مخفی کردن نامه‌ها از دید دیگران از روش‌های همیشگی نامه‌نگاری مخفیانه و سری بوده. روش ‌مخفی کردن نامه در آستر و لایه‌های زیرین لباس، نوشتن متن نامه در آستر لباس‌ها، رمز‌نگاری و نوشتن نامه با جوهر‌های نامریی و استفاده از پیک‌های نامه‌رسان ابتکاری همچون استفاده از کبوترهای نامه‌بر و سگ‌های قاصد.

در این میان ‌نامه‌های عاشقانه شاید شورانگیز‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین نوع نامه‌ها باشند. چه نامه‌های شیداگونه‌ای که نوجوانی تازه بلوغ با هزار وسواس و تردید می‌نویسد و با هزار ترس و دلهره بر سر راه و لای کتاب محبوبه‌اش می‌گذارد و از شرم و ترس پا به فرار می‌گذارد و یا مخفیانه لای سنگریزه‌ای به پنجره او می‌کوبد و چه نامه‌های احساس‌برانگیز هنرمندان به یاران‌شان. به همین سبب است که نامه‌های هنرمندان به‌ویژه شاعران و نویسندگان در نوع خود یک برساخته هنری و ادبی به‌حساب می‌آیند و در تاریخ ادبیات ماندگار مشهور و می‌شوند. آنتوان چخوف سال‌ها به دلیل ابتلا به بیماری سل باید همسرش «اولگا» را در شهر مسکو با هوای سرد و مرطوبش تنها بگذارد و در جایی گرم و خشک‌تر اقامت کند سال‌های متمادی نامه‌های پر از شور و عاطفه بین چخوف و اولگا تنها وسیله ارتباطی بین آن‌ها بودند. ناظم حکمت شاعر و روزنامه‌نگار یونانی تبار ترک‌زبان در زمان آتاتورک به دلیل افکار کمونیستی و چپ‌گرایانه‌اش به مدت دوازده سال به زندان افتاد. نامه‌های طولانی و پرشمارش به همسرش «پیرایه» که با عبارت دلبند عزیزم شروع می‌شد، از مشهورترین نامه‌های نزد مردمان ترکیه هستند. نامه‌های متقابل بین جبران خلیل جبران و محبوبه‌اش «می زیادا» که بیست سال دور از هم یکی در آمریکا و دیگری در لبنان سکونت داشتند، ادامه داشته. در این نامه‌ها همچون نامه‌های پابلو نرودا شاعر شیلیایی به «آلبرتینا رزا» محتوای سیاسی و اجتماعی و اندیشگی زیادی دارند و بازگوی آرمان‌های انقلابی نویسندگانشان هستند. جیمز جویس نویسنده ایرلندی، آلبر کامو نویسنده آلجزایری/ فرانسوی و ویکتورهوگوی فرانسوی و بسیارانی از نویسندگان و هنرمندان نامه‌هایی فراموش‌نشدنی به یادگار گذاشته‌اند. نامه‌های الکساندر گراهام بل مخترع تلفن به هلن کلر نویسنده نابینا و ناشنوای امریکایی شهرت زیادی دارند از میان شاعران معاصر ایران نامه‌های عاشقانه احمد شاملو به همسر سومش «آیدا» مشهور هستند آیدا سرکسیان چنان تأثیر الهام‌بخشی در زندگی این شاعر برجسته داشته که در برخی اشعار و کتاب‌هایش عنوان آیدا سرلوحه آن دارند و یا به آیدا تقدیم شده‌اند. نامه‌های فروغ فرخزاد بخصوص نامه‌های عاشقانه‌اش به ابراهیم گلستان نویسنده و سینماگر پرآوازه نیز در بین دوستداران هنر ایران شهرت زیادی دارند.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۸۲ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید.

سبک و سیاق ادبی کلیله و دمنه

دکتر مهدی حسنی باقری
دکتر مهدی حسنی باقری

اشاره: «کلیله و دمنه» یکی از سیاست‌نامه‌های بازمانده از ایران باستان است که در سه قرن اول هجری از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و بعدها، در قرن ششم هجری - احتمالاً در سال ۵۳۶ - توسط «ابوالمعالی نصرالله منشی» به فارسی ترجمه می‌شود. ذبیح‌الله صفا ترجمه نصرالله منشی را نخستین نمونه از آثار نثر مصنوع فارسی می‌داند. کلیله‌ودمنه جدا از ارزش‌های ادبیِ و جایگاهی که در تاریخ ادبیات ایران دارد، در تاریخ اندیشه ایران و به‌ویژه در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی نیز اثری در خور توجه است. «نامه‌هایی درباره کلیله‌ودمنه»، تأملات و جستارهایی است حاصل پرسه زدن‌های گاه و بی‌گاه در باغ بزرگ کلیله‌ودمنه که در قالب نامه‌های استاد به دانشجوی فرضی تدوین شده است. محتوای بیشتر نامه‌ها دربارۀ شناخت اثر و اندیشه‌های سیاسی در آن است.

کافی است تا قهوه را از فرنچ به فنجان بزرگ لب‌طلایی بریزی تا احیاناً اگر هم خمودگی و سستی و یا تنبلی و خدای‌ناکرده ناامیدی هست، بالکل محو و نابود شود و راه خودش را بگیرد و برود. آفتاب مطبوع اواخر مهرماه به پرده تابیده و نوری ملایم و سفید و یکدست در فضای کتابخانه پخش کرده است. از دیشب دستگاه گرمایشی خانه را با درجۀ بسیار کم روشن کرده‌ایم. گرمای مطلوبی خانه را تسخیر کرده. همه‌چیز برای روزهای سرد زمستان در این شهر حاشیۀ کویری آماده می‌شود. شهری که به نظر نمی‌رسد سرد باشد، اما اغلب حداقل دمایش به دمای شهرهای کوهستانی سردی چون اردبیل و شهرکرد پهلو می‌زند.

به هرحال هیچ چیز مانع از این نمی‌شود که تو کارهایت را به پیش نبری و گزارش آن را به من ندهی و من هم مشتاقانه آن‌چه را که به نظرم می‌رسد دربارۀ کلیله و دمنه برای تو ننویسم.

هنوز در ابتدای راه هستیم و وارد مباحث اصلی نشده‌ایم. یکی دیگر از مقدماتی که باید به آن بپردازیم، شناخت کلیله و دمنه به لحاظ ادبی و تاریخی است؛ بنابراین در این نامه می‌خواهم از ویژگی‌های سبکی و ادبی کلیله و دمنه برایت بنویسم.

در انواع ادبی، کلیله و دمنه در ردیف داستان‌های حیوانات و یا آن‌چه که غربی‌ها به آن فابل می‌گویند قرار می‌گیرد. ظاهراً در فرهنگ هندوستان این شیوه از بیان مرسوم بوده است و به‌جز کلیله و دمنه آثار متعددی در تاریخ آن دیار وجود دارد که از زبان حیوانات نوشته شده‌ است؛ اما نکتۀ جالب این‌ که «ابن ندیم» از مورخان و دانشمندان قدیمی ایران، این سبک از داستان‌نویسی را از ویژگی‌های ادبی پارسیان می‌داند. استاد حسین خطیبی نیز معتقد است این اسلوب از ایران به هند رفته و سپس با صبغۀ داستان‌نویسی هندی‌ها به ایران بازگشته است.

حالا این مسئله خیلی مهم نیست، آن‌چه اهمیت دارد این است که هندی‌ها در داستان‌های خود که اغلب هم جنبۀ تمثیلی دارد، ویژگی‌های انسانی را به حیوانات نسبت می‌دادند. وجود چنین مسئله‌ای اعتقادی هم هست و برمی‌گردد به باور آن‌ها به تناسخ و وحدت وجود. چیزی که باعث شده بود آن‌ها نسبت به طبیعت نگاه دیگری داشته باشند و آن را در متن اصلی زندگی خود بیاورند.

یکی دیگر از ویژگی‌های کلیله و دمنه که باید با آن آشنا بود، چگونگی روایت آن است. عمدۀ داستان‌های این کتاب به شیوۀ «روایت در روایت» است. اگر با ادبیات امروز جهان آشنا باشی می‌دانی که بسیاری از نویسندگان پست‌مدرن از این شیوه در آثار خود استفاده می‌کنند. بر این اساس می‌توان گفت کلیله و دمنه مجموعه‌ای از داستان‌های تو در تو و یا (اپیزودیک) است. اپیزود حادثه یا رویدادی مستقل است که در متن یک روایت بلند جای می‌گیرد و با درون‌مایۀ اصلی داستان رابطۀ معنوی دارد. مجموعۀ داستان‌های مشهور «هزار و یکشب» نیز چنین ساختاری دارد. استفاده از این شیوۀ روایی به نویسنده امکان می‌دهد با فراغ بال مسائل اخلاقی و پند و اندرزهای مورد نظر خود را در بخش‌هایی که بعضاً با یکدیگر ارتباطی ندارد، بیان کند.

ابن‌مقفع نیز این شیوه را کاملاً می‌شناسد و در مقدمۀ خود در ترجمۀ عربی کلیله و دمنه می‌نویسد: »و بر این جمله وضعی دست داد، که سخن بلیغ، باتقان بسیار از زبان بهایم و مرغان و وحوش جمع کردند و چند فایده ایشان را در آن حاصل آمد: اول آنکه در سخن مجال تصرّف یافتند تا در هر باب که افتتاح کرده آید به نهایت اشباع برسانید و دیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل به هم پیوست تا حکما برای استفادت آن را مطالعت کنند و نادانان برای افسانه خوانند و احداث متعلمان به ظن علم و موعظت نگرند و حفظ آن بریشان سبک خیزد و چون در حد کهولت رسند در آن محفوظ تأملی کنند».

البته صرف چرایی روایی بودن بیان مطالب در کلیله و دمنه تفسیرها و برداشت‌های دیگری را نیز مطرح کرده است. از جمله در مقاله‌ای می‌خواندم دلیل انتخاب این شیوۀ بیانی در کلیله و دمنه به درجۀ بلوغ فکری جامعه و نویسندگان آن در آن روزگار ارتباط دارد. از دیدگاه ایشان فضای گفت‌وگو و تقابل در داستان‌ها و روایت‌های کلیله و دمنه و تلاشی که در آن صورت گرفته تا متن از حالت متکلم وحده خارج شود، تداعی‌کنندۀ نوعی احترام به آزادی‌های فردی و اجتماعی است و این مسئله زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم خط روایتی این داستان‌ها به‌گونه‌ای است که مخاطب خود بر اساس گفت‌وگو و جریان حوادث به نتیجۀ مورد نظر دست می‌یابد و در مقابل زبان مستقیم و آمرانۀ پند و اندرز قرار می‌گیرد.

می‌دانم الآن داری با خودت فکر می‌کنی مشکل بتوان مقوله‌هایی مانند «احترام به آزادی‌های فکری و اجتماعی» را در این دست از آثار مطرح کرد! راستش را بخواهی من هم همین‌طور فکر می‌کنم.

اما در تاریخ ادبیات ایران کلیله و دمنه در جرگۀ ادب تعلیمی قرار می‌گیرد و به لحاظ سبک نوشتار در ردیف آثار «نثر فنی» دورۀ سلجوقی است. استاد «سیروس شمیسا» در کتاب «سبک‌شناسی نثر» ویژگی‌های سبکی نثر فنی را چون کثرت استفاده از واژه‌ها و اصطلاحات عربی، جمع بستن جمع عربی، استفاده از سجع، موازنه و ترصیع، اطناب یا بسط سخن؛ و استفاده از آیه‌ها و حدیث و شعرها و ضرب‌المثل‌های عربی، برای کلیله و دمنه بر می‌شمارد.

جدا از این مسائل که خدمتت عرض کردم و شاید حوصله‌ات را هم سر بردم، شیوه و روش فهم و دریافت متون کهن و استخراج مفاهیم مورد نظر از آن‌ها نیز اهمیت زیادی دارد و همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. مسئله زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که درصدد بازخوانی و به‌روزرسانی میراث کهن خود باشیم. جدا از مسائل معرفت‌شناسانه و روش‌شناختی متن‌های کهن که ریشه در تاریخ اندیشۀ غرب دارد، آن‌چه اهمیت بیشتری می‌یابد تلاش برای استخراج روش ویژه مطالعه و پژوهش در این آثار است. البته تو باید در بخش روش‌شناسی پایان‌نامه به این مسئله بپردازی؛ اما بدان که تا کنون و علیرغم همۀ پژوهش‌های ارزشمندی که بر مبنای آثار کهن ایرانی انجام شده، هنوز کوشش در خوری برای تدوین روش ویژه چنین مطالعاتی نشده است.

اما جالب است که بدانی ابن‌مقفع در مقدمۀ خود بر کلیله و دمنه اشاره‌هایی هرچند مختصر به شیوۀ فهم و دریافت اثر خود کرده است. بیان ابن‌مقفع آدم را به یاد روش‌های تفهمی و تفسیریِ امروز می‌اندازد: »و خواننده این کتاب باید که اصل وضع و غرض که در جمع و تألیف آن بوده است بشناسد، چه اگر این معنی بر وی پوشیده ماند انتفاع او از آن صورت نبندد و فواید و ثمراتِ آن را مهنّا نباشد؛ و اول شرطی طالبِ این کتاب را حسن قرائت است که اگر در خواندن فرو ماند به تفهم معنی کی تواند رسید؟ زیرا که خط کالبد معنی است و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معنای آن ممکن نگردد و چون بر خواندن قادر بود باید که در آن تأمل واجب داند و همّت در آن نبندد که زودتر به آخر رسد، بل که فواید آن را به آهستگی در طبع جای می‌دهد».

کرمانیّات

سیدعلی میرافضلی
سیدعلی میرافضلی

یادداشت‌های کوتاهی که تحت عنوان «کرمانیّات» عرضه می‌شود، حاصل نسخه‌گردی‌های من است؛ نکاتی است که هنگام مرور و مطالعۀ کتاب‌ها و رساله‌های خطی و چاپی یا برخی مقالات می‌یابم و به نحوی به گذشتۀ ادبی و تاریخی کرمان پیوند دارد و کمتر مورد توجه قرار گرفته است‌.

۵۱) نامه و شعری از شمس‌الدین حاجی طیّبی

موضوع این یادداشت، نامه و شعری است از شمس‌الدین حاجی طیّبی که در اواخر قرن هفتم در کرمان می‌زیست و آن را خطاب به نورالدین محمد زنگی نگاشته است. مأخذ نامه، مجموعه مکاتیبی است که نورالدین محمد زنگی فراهم آورده و شامل ۵۲ نامه است که عمدۀ آن به قلم خودِ اوست و تعدادی نیز نامه‌هایی است که دیگران به او نوشته‌اند. تاریخ نگارش این نامه‌ها، اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. محمد زنگی مجموعۀ این مکاتیب را «ریحانۀ الکُتّاب فی رسائل الاصحاب» نامیده است. دستنویس این کتاب به شمارۀ ۵۸۵ در کتابخانۀ دانشگاه استانبول نگهداری می‌شود و احسان آسایش آن را به من معرفی کرده است. از او سپاسگزارم.

از فحوای نامه‌ها دانسته می‌شود که او مدتی در کرمان، بغداد و اورگانج (گرگانجِ خوارزم) می‌زیست. وی با سلطان العارفین شیخ حسن بلغاری (درگذشتۀ ۶۹۸ ق) آشنا بوده و یکی از نامه‌های او، خطاب به این شیخ سرشناس است. نورالدین محمد زنگی نامۀ خود را از خوارزم به کرمان فرستاده است؛ بنابراین، مکاتبه مربوط به ایّامی است که شیخ حسن بلغاری در سال ۶۷۲ ق به دعوت ترکان خاتون به کرمان آمده بود. بلغاری، قریب به پانزده سال در خانقاه کرمان به ارشاد مریدان پرداخت. احتمالاً نورالدین محمد زنگی در همین سال‌ها به کرمان سفر کرده و مدتی در جوار شیخ بوده و با صاحب‌منصبان و بزرگان کرمان و اصحاب معرفت آشنایی به‌هم رسانده است. بعد از مراجعت او به اورگانج، باب مکاتبۀ او با یاران کرمانی باز بوده است. یکی از ایشان، فخرالدین ظهیرالملک نام دارد که از او با عنوان «شمس ملک وزارت» یاد کرده است. در نامه‌ای که فخرالدین به محمد زنگی نوشته، گوید که اصحاب خانقاه در کرمان، از مفارقت او دلتنگند (برگ ۷۶پ). فخرالدین ظهیرالملک کسی است که در دوران حکومت پادشاه خاتون بر کرمان (از ۶۹۱ تا ۶۹۴ ق)، اشرافِ دیوان به او تفویض شد (رک. سمط العلی، ۱۰۷).

بنده به دلایلی حدس می‌زنم که مؤلف «ریحانۀ الکُتّاب»، با محمد بن محمود زنگی بخارایی که نویسندۀ شش رساله در مقامه و مناظره است و به اهتمام استاد مرحوم ایرج افشار تحت عنوان «زنگی‌نامه» به چاپ رسیده، یکی است. علاوه بر انطباق زمانی و یکسان بودن نام و لقب آن‌ها، هر دو نویسنده، مدتی در بغداد می‌‌زیستند و به شعر سعدی علاقۀ خاص داشته‌اند. باری، نامه و شعری که می‌خواهیم نقل کنیم، متعلّق به شمس‌الدین حاجی طیّبی است که آن را از کرمان نزد نورالدین محمد زنگی فرستاده و مراتب دلتنگی و ارادت خود را اعلام داشته است. در مورد این شخص، چیزی نمی‌دانیم و حتی مطمئن نیستیم که از اهالی کرمان بوده است، یا از همراهان شیخ حسن بلغاری در کرمان. در نامۀ دیگری که محمد زنگی از کرمان به یاران شیراز نوشته، نام «شمس‌الدین حاجی» نیز دیده می‌شود (برگ ۸۳پ). این نام، یادآور شمس‌الدین حاجی دولتشاه شیرازی است که سفینۀ شعری از او به سال ۷۴۱ ق باقی است و تحت عنوان «سفینۀ شمس حاجی» به چاپ رسیده است. احتمال دارد که شمس حاجی نامۀ مذکور با شمس حاجی طیّبی دو شخص جداگانه باشند. خاصه آنکه، شمس حاجی شیرازی، «شمس حاجی» تخلّص می‌کرده و شمس حاجی طیّبی، «حاجی». ما شاعر دیگری نیز به همین نام می‌شناسیم که در اوایل قرن هفتم هجری در هند می‌زیست و «شمس حاجی بستی» نام داشت. ممکن است اشعار این سه شاعر، با هم در آمیخته باشد. باری، ما نامۀ شمس حاجی طیّبی را به جهت ربطی که به تاریخ ادبی کرمان دارد، در اینجا نقل می‌کنیم (برگ ۸۵ر- ۸۶پ):

این نامه را شمس‌الدین حاجی طیّبی از شهر کرمان به داعی فرستاده است

«تحیّتی که طیّ آن متضمّن نشر نسیم باشد و نشر آن، بارنامۀ صبا را که قبول اهل معرفت است، طی کند؛ کأشجار العراق إذا ارّنت؟/ صوائح طیرها متجاوبات؛ به دوحۀ مکارم و حدیقۀ معانی بستان انس یعنی جانب رفیع اخی و مولایی امیرمحمد زنگی که زنگیِ باصرۀ روز از هجر او بی‌نور مانده است و به فقد وصال او از سرور مهجور گشته. «ندانم می‌رسد، من می‌فرستم» محبّ مشتاق حاجی عزم آن داشت که مطلع آن مکاتبه و مقطع آن مخاطبه را بر رسم مترسّلان به ترشیح استعارت و توشیح عبارت، عمارت کند و اساس همان طرز و بنیاد همان قاعده نهد. در تشبیهات خود را با ایشان تشبیهی دهد و در لزوم مالایلزم که ردّ قلب هر صدر است، معنی اغتراف لازم شناسد؛ و با آنکه می‌داند که خردمندان جز به کلام جامع التفات ننمایند و حشو را ملیح نشمارند و از اجناس تجنیسات، قصیده‌]ای[ پردازد و از انواع ترصیعات، قطعه‌ای سازد. هیچ کلمه‌ای بی کنایت نیارد و هیچ سطری بی شطری از تضمین نگذارد؛ اما داعیۀ محبّت و جاذبۀ مودّت که مهیّج نائرۀ طرب و محرّک سلسلۀ طرب‌اند، زمام مرام و عنان بیان او را از جادۀ تکلّف که مادۀ تصلّف است، بر صوب صواب تخلّص مقصود که معهودِ ارباب الباب و معتاد آداب اصحاب است، کشید و این ترتیب در گوش هوش فروخواند:

سخن به ذکر وی آراستن به نزد خرد

بِهْ از تکلّف تجنیس و صنعت ترصیع

لاجرم از سرِ صدق و صفا حرفی چند مبنی از اخلاص وفا به رقم پیوست؛ «والاعتماد علی کریم خصاله».

معلومِ آن یار یگانه و همدم محرم و جلیس انیس و شقیق شفیق - شرّفه الله بالاشراف علی شرف التحقیق - باد که تا او به سعادت رخت بر بسته است، زمانه درِ اندُه بر ما گشاده است و تا او به سلامت روی به راه آورده است، شکیب و قرار ما از استیلاء غم پشت داده است. خاطر پریشان از هیچ جمعی جمعیّتی نمی‌یابد و دل حیران در هیچ لباسی روشنایی نمی‌بیند. خیال او که نقش صحیفۀ تصوّر است، دائماً در مقابل آیینۀ تفکّر است و ذکر محاسن شمایل و فضایل او که رَوح روُح و حیوۀ قلب و غذاء قالب است، یک زمان از زبان خالی نیست: فی کنف الله و فی سرّه / من لیس لخلو القلب عن ذکره.

اگرچه این معنی بر ضمیر منیر آن دوست که مرآت یقین است «اظهر من الشمس» باشد و از تحریر و تقریر مستغنی؛ ولیکن بندگی آن گوش کر است:

وفی النفس حاجات إلیک کثیرۀ

أری الشرح عنها و الحدیث یطول.

اطناب بیان موسوی - علیه‌السلام و التحیّۀ - در تعدید و تحدید منافع عصابیع احاطۀ علم الحضرۀ الربوبیۀ بها، برهانی کامل و عذرخواهی شامل است و خاتمۀ این دو سه بیت که اختراع قریحۀ این مشتاق است، همان ذوق دارد:

یا من تباعد عنّی/ علام هذا التجنّی

لمّا تکاثر وجدی / وحیل دون التمنّی

کتبت أشرح حالی / و أنت اعلم منّی

دوسه مکتوب محبوب که به فرستادن آن بر کافۀ اصحاب، حقّ نعمتی و دست منّتی ثابت کرد، آراسته‌تر ز نوبار و رخ یار رسید و به ورود آن، وَرد مسرّت شکفت و در وِرد شُکر فزوده آمد. مأمول چنان است که علی الدوام بر همین منوال از کیفیت احوال اعلم دریغ ندارند و با هر کس که دانند و توانند، شمّه‌ای از نفحات اخبار سلامتی بر سبیل هدیه عطیّه فرمایند و مثال «تهادوا تحابّوا» را به امتثال تلقّی واجب دانند تا بر سوابق اِنعام مزید گردد و سبب مزید جمعیت طرفین باشد.

و دیگر، توقّع از مکارم اخلاق آن برادر آن است که به وقت انتهاز فرصت، خدمت و عبودیت این مخلص چنانک شرط باشد، به جناب مقدّس و حضرت علیاء شیخ الشیوخ و الالقاب تفخّر به

اطال الله أعمار المعالی / و ذاک بان یطول له البقاء

و کذلک علی الامام شمس‌الدین و نجم‌الدین و علی هذا القیاس بقیۀ الاصحاب و السلام و صلّ بالخیر. سید جلال‌الدین سلّمه الله، حاضرِ بقعۀ ساطر رقعه بود، سلام و اشتیاق بیرون از وصف و زیادت بر بی‌نهایت می‌رسانَد. می‌باید که در ملاطفات که از آن برادر می‌رسد، ذکر فرماید که سلامی که مجمل نوشته‌ام، مفصّلا به دوستان و یاران برساند و به بازاریان ایضاً؛ و عزیزان هر یک بر مصداق تبلیغ رسالت، برهان می‌طلبند و می‌گویند که اگر در نامه نام ما نوشته است، به ما نمای! از این معنی خجالتی هرچه تمام‌تر به ما لاحق می‌شود. بعد از این، گوش باز دار و مجمل منویس و مرا در این معنی حاجب مساز که من نه ابن الحاجبم تا شرح مفصّل توانم کرد باقی جملۀ حکایات که سیّد داشت، در این چند بیت ثبت کرده، برخواند و بداند:

ای دل! ز درد فرقت جانان چگونه‌ای

در انتظار راحت و درمان چگونه‌ای

وی جانِ رفته از تن مهجور ناتوان

روزی بپرس کای تن بی‌جان چگونه‌ای

وی تن که زیر بار جدایی ز هجر یار

ماندی اسیر و عاجز و حیران، چگونه‌ای

وی صبرِ بی‌ثبات جدا مانده از وطن

در محنت کشاکش دوران، چگونه‌ای

وی عقل کاردان و گشایندۀ رموز

با مشکلات قصّۀ هجران چگونه‌ای

وی باغ زردچهره ز آسیب مهرگان

بی ناله‌های مرغ سحرخوان، چگونه‌ای

وی بلبل ضعیف ستم‌دیده از فراق

آخر بگو که بی گل خندان چگونه‌ای

وی باد خوش‌نفس ز من آن یار را بگو

کای خوب‌تر ز سرو خرامان چگونه‌ای

در آتش هوای تو ماییم و آب چشم

ای غنچه! با طراوت باران چگونه‌ای

بی نور مانده دیدۀ حاجی ز هجر تو

ای نوربخش دیدۀ گریان، چگونه‌ای

ای پیک! نامه‌ای برسان سوی نورِ دین

کای منبع فضایل و احسان، چگونه‌ای

ما تشنۀ فراق و تو اندر جوار شیخ

سیراب پیش چشمۀ حیوان چگونه‌ای

با آفتاب اهل حقیقت نشسته‌ای

اندر پناه سایۀ رحمان، چگونه‌ای

گفتی که لطف کرد به‌جای تو حق بسی

ای دوست! با لطایف یزدان چگونه‌ای؟»

از این نامه چند نکته برمی‌آید: نویسنده خود را یک جا در متن «حاجی» خوانده و بار دیگر در شعرش تخلّص «حاجی» کرده است. این نامه، دنبالۀ مکاتباتی بوده که از قبل جریان داشته و نورالدین محمد زنگی جوابی به آن داده است که در نسخه، پس از نامۀ فوق آمده است. هنگام نگارش نامه، سید جلال‌الدین نزد شمس حاجی بوده و نویسنده، سلام او را به یاران ابلاغ کرده است. ممکن است منظور از شیخ‌الشیوخ که نامش را نیاورده، شیخ حسن بلغاری بوده باشد. در هنگام نگارش نامه، شیخ در کرمان نبوده است. تعبیر «جدا مانده از وطن» در بیت چهارم غزل، این نکته را متبادر می‌کند که شمس حاجی طیّبی در کرمان، در حالت غربت به سر می‌بُرده و از اهالی کرمان نبوده است.

۵۲) دو بیت شعر از برهان‌الدین کرمانی

در سفینه‌ای از اشعار که در قرن یازدهم هجری گرد آمده و متعلّق به کتابخانۀ دانشگاه استانبول است (شمارۀ ۶۶۴ ق)، دو بیت زیر به نام «شیخ برهان‌الدین کرمانی» نقل شده است (برگ ۳۷۷پ):

نه مرا مفرش و نه مفرش‌کش

نه غلامان ترک ترکش کش

بر مثال سگان کهدانی

سر به پایم نهم، بخفتم خوش!

از این دوبیت قلندرانه، بوی رندی و بی تعلّقی به مشام می‌رسد. در مورد هویت این شیخ برهان به نتیجه‌ای نرسیدم. از برهان‌الدین‌های مشهور اقلیم کرمان، می‌توان نخست از شیخ برهان‌الدین کوبنانی نام بُرد که از مشایخ معروف کرمان در سدۀ ششم هجری قمری بوده و آرامگاهش تا قرن نهم هجری در کنار قدمگاه خواجه خضر در کوهبنان، مورد توجه و احترام قرار داشته است. از وی شعری روایت نشده است و نسبت او نیز کوبنانی است نه کرمانی. نام شاعر، یادآور برهان‌الدین نفیس بن عوض کرمانی نیز هست که از اطباء مشهور قرن نهم بوده است. پدرش عوض کرمانی، دستی در شعر داشته که چند نمونۀ آن را در همین سلسله گفتارهای «کرمانیات» نقل کرده‌ایم. لیکن، برهان‌الدین مذکور، نه شیخ بوده و نه مرام و مسلک قلندری داشته است.

در نیمۀ اول قرن هشتم، نام برهان‌الدین محمود خلیل کرمانی هم جزو ممدوحان رکن‌الدین بکرانی دیده می‌شود (دیوان، ۱۲۶). وی فردی محتشم و فرهنگ‌دوست بوده، لیکن شعری از او روایت نشده است. موضوع شعر بالا نیز با شخصیت او هماهنگ نیست. رکن‌الدین حسن بکرانی (د. ۷۴۷ ق) و پدرش رفیع‌الدین محمود بکرانی، با اینکه از اهالی ابهر بودند، سال‌ها در دوران حکومت قراختائیان در کرمان اقامت داشتند و از این آن‌ها را کرمانی هم نامیده‌اند. رکن‌الدین ابهری چند شعر در مدح برهان‌الدین کرمانی دارد و مرثیه‌ای نیز در مدح او سروده است (دیوان، ۱۶۷-۱۷۳). عجالتاً هویت گویندۀ این دو بیت بر بنده معلوم نشده است.