تک‌درخت‌هایی تشنۀ تماشـا

کوروش تقی زاده
کوروش تقی زاده

بگذارید شما را با خود هم‌سفر کنم. در سیرِ پر تکرارِ مرورِ خاطره‌های شیرین و تکرارناپذیرِ هنرستانِ هنرهای زیبا، بر بالِ لطیفِ خیالِ خویش بنشانم و در گذر از سیرِ بی‌وقفه و پر شتابِ زمان، به چهارده سال پیش ببرم. بر سر کلاس‌های درسِ آموزگاری پاک‌باخته، که گرمای عشق از پسِ شیرینی درس‌گفتارهایش چهره می‌نماید. آهنگِ صدایش، هنوز در گوشم، طنینی خوش و خاطره‌انگیز دارد! با من همراه شوید تا سرِ کلاس‌های درسِ «آرش شفیعی بافتی» برویم و جانِ درمانده از ملالِ روزگار را جلا بخشیم. شاید خنکای خیالِ من، قدری جان و دلِ شما را نیز در این روزگارانِ پر از وحشتِ حادثه‌خیز و تلخ، که از هر سویش، فریادِ تشنگی و بوی مرگ و سرشکستگی و (اندوه‌بارتر از آن) دل‌شکستگی می‌آید؛ تازه کند. با من بیایید. سررشتۀ اندیشۀ بی‌قرار و ناآرامِ مرا بگیرید و با من هم‌سفر شوید. بیایید ... .

اکنون، سالِ ۱۳۸۶ خورشیدی است. من، نوجوانی پانزده ساله‌ام. دور از غوغا و تشویشِ روزگار، سر در کتاب و دفترِ خویش دارم. بوی کاغذِ کتاب‌های نو، چنان مستم می‌کند، که به قولِ سعدی، دامنم از دست می‌رود. ردیفِ آخر، روی یکی از صندلی‌های چوبی هنرستان، سرِ کلاسِ سینما نشسته‌ام. گوشِ جان سپرده‌ام به گفتارهای مردی که از الفبای فیلم‌نامه‌نویسی و فیلم‌سازی برایمان می‌گوید. لابه‌لای حرف‌هایش، گریزی می‌زند به خاطره‌هایش. از تجربه‌های سینمایی‌اش در مقامِ دستیارِ کارگردان می‌گوید. دنبال این است که نکته‌ای از آن خاطره‌ها برگیرد و درسی بیاموزاند. درس را به روشنی به یاد نمی‌آورم! شاید هم خاطرۀ او، شیرین‌تر از درس بوده است. بی‌تردید بوده است! وگرنه ذهنِ طوفان‌زده و نا آرامِ من، آن را به یاد می‌سپرد. آموزگارِ جوان، از فیلم «تک‌درخت‌ها» می‌گوید که در همین شهر، در کرمان ساخته شد. از «سعید ابراهیمی‌فر»، کارگردانِ آن می‌گوید. از فیلمی می‌گوید که بر اساسِ چند داستانِ کوتاه از «هوشنگ مرادی کرمانی» ساخته شد. دستیارِ ابراهیمی‌فر، اکنون، سرِ کلاسِ درس، آتشِ دیدنِ فیلمی را به جانم می‌اندازد که سالِ ۱۳۷۹، ساخته شد. در پی یافتنِ این فیلم برمی‌آیم. زمین و زمان را زیر و رو می‌کنم. حتی آموزگار را هم کلافه می‌کنم؛ اما هرچه بیش‌تر می‌جویم، کم‌تر می‌یابم. با سماجت و لجاجتِ کودکانه‌ای، به دنبالِ آن، از هر کس که به گونه‌ای به آن پروژه مربوط بوده است؛ نشانی از این فیلم می‌گیرم. «محمد نواب‌زاده»، یکی از بازیگرانِ «تک‌درخت‌ها»، از من به جستنِ فیلم شوریده‌تر و مشتاق‌تر است. «پریوش نظریه» نیز، تنها خاطره‌ای گنگ و مبهم از آن کار را به یاد می‌آورد؛ اما غرق در اندیشه‌های خویش، سکوت می‌کند و هیچ نمی‌گوید. گویی که دوست می‌دارد، بدونِ این‌که حرفی را بازگو کند، خاطره‌هایش را به باد بسپارد. حتی در تماس‌هایی که گه‌گاه، با مرادی کرمانی، نویسندۀ داستان‌های فیلم دارم، یکی دو بار نامِ فیلم را پیش می‌کشم؛ اما او نیز نشانی از فیلم ندارد و تنها، در سیرِ مرورِ خاطره‌هایش، مرا به سوی «آرش شفیعی بافتی»، همان آموزگارِ قدیمی سوق می‌دهد. مرادی کرمانی، برایم از کوششِ بسیارِ شفیعی بافتی، برای به سرانجام رسیدن این پروژه می‌گوید و این، باز آتشِ اشتیاقِ مرا برای پیدا کردن این فیلم شعله‌ورتر می‌کند؛ اما هر چه می‌جویم، به قول مولوی، یافت می‌نشود. حس می‌کنم من مانده‌ام و تلاشی بیهوده برای هیچ ...!...

فضای کویر، بودنم را معنا می‌کند

کوروش تقی‌زاده
کوروش تقی‌زاده

دبیر بخش سینما

«مهدی احمدی»، نامی آشنا در عرصۀ هنرهای تجسمی و سینما است. اغلب، او را با فیلم پرآوازۀ «شب‌های روشن» به کارگردانی «فرزاد مؤتمن» می‌شناسند. فیلمی که در جریان سینمای ایران، طی این سال‌ها، هواداران بسیاری یافته است. برای من، اما، جذاب‌ترین حضور سینمایی او، بازی‌اش در فیلم «آتش سبز»، اثر جاودانه و ماندگار «محمدرضا اصلانی» است. فیلمی که احمدی در آن، در پیچ‌وخم دوران‌های تاریخی گوناگون، در قالب شخصیت‌هایی چندگانه ظاهر گشته است. روش بازیگری احمدی، همواره برایم جالب و کنجکاوی‌برانگیز بوده است. احمدی، در عین آرامش و درون‌گرایی که در اغلب نقش‌هایش آن را به تصویر کشیده، توانسته است نقش‌های گوناگونی را در سینما به اجرا درآورد. آرامشی که حسی منحصربه‌فرد به بازی سینمایی او بخشیده و او را از سایر بازیگران سینمای ایران متمایز ساخته است.

«مهدی احمدی»، زادۀ آذرماه ۱۳۴۵ خورشیدی در تهران است. وی دانش‌آموختۀ رشتۀ گرافیک از دانشگاه هنر بوده و نقاشی را از سال ۱۳۶۳ آغاز نموده است. نخستین نمایشگاه انفرادی‌اش را در سال ۱۳۷۴ برپا کرده و تا به اکنون در بیش از سی نمایشگاه نقاشی شرکت داشته است.

از آثاری که «مهدی احمدی» در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته، می‌توان فیلم‌های «عروس آتش» («خسرو سینایی»-۱۳۷۸) «هفت پرده» («فرزاد مؤتمن»- ۱۳۷۹)، «مزرعۀ پدری» («رسول ملاقلی‌پور»- ۱۳۸۲)، «باج خور» («فرزاد مؤتمن»- ۱۳۸۲)، «پارک‌وی» («فریدون جیرانی»- ۱۳۸۵)، «جزیرۀ رنگین» («خسرو سینایی»- ۱۳۹۳)، «برگ جان» («ابراهیم مختاری»- ۱۳۹۵) و «شاید عشق نبود» («سعید ابراهیمی‌فر»- ۱۳۹۶) را نام برد. مجموعه‌های تلویزیونی «نجوا» («ابراهیم شیبانی»- ۱۳۹۷) و «بوم و بانو» («سعید سلطانی»- ۱۳۹۹) از جمله آثار تلویزیونی کارنامۀ احمدی به شمار می‌روند.

به بهانۀ بررسی فیلم «تک‌درخت‌ها» ساختۀ «سعید ابراهیمی‌فر»، به سراغ «مهدی احمدی»، یکی از بازیگران اصلی این فیلم رفتیم تا دربارۀ نحوۀ انتخابش برای نقش ایرج و تجربۀ همکاری‌اش با «سعید ابراهیمی‌فر» در فضای جغرافیای فرهنگی کرمان، با او به گفت‌وگو بپردازیم.

احمدی در این گفت‌وگو، از آشنایی و دوستی‌اش با ابراهیمی‌فر گفت. از زمانی که دانشجو بوده و با دیدن فیلم «نار و نی»، مجذوب سینمای این کارگردان شد. او به نقش خود به‌عنوان واسط و معرف ابراهیمی‌فر به مؤسسۀ ورا هنر (تهیه‌کنندۀ فیلم «تک‌درخت‌ها») اشاره کرد. احمدی، با اشاره به نگاه سور رئالیستی ابراهیمی‌فر، از او به‌عنوان فیلم‌سازی خوش‌فکر و خوش‌قریحه یاد کرد که همواره با بن‌بست روبه‌رو شده است. از نگاه او، عواطف و احساسات مستتر در قصۀ «تک‌درخت» مرادی کرمانی، ابراهیمی‌فر را برانگیخته کرده و باعث شده بود تا فیلم‌نامۀ آن را بنویسد. احمدی، در توضیح روش ابراهیمی‌فر در کار با بازیگران، روش او را مبتنی بر آزادی عمل و واگذاری بازی به بازیگران برشمرد. او، در رابطه با کار روی لهجۀ کرمانی در فیلم «تک‌درخت‌ها»، به نقش «آرش شفیعی» دستیار اول کارگردان اشاره نمود که به عنوان مشاور لهجه، در کنار بازیگران غیر کرمانی حضور داشت. وی، تجربۀ کار در بافت سنتی کرمان را، خاطره‌برانگیز عنوان نمود و تنها خاطرۀ تلخش از حضور در کرمان را، تخریب بناها و معماری سنتی کرمان برشمرد.

گپ‌وگفت طولانی من با «مهدی احمدی»، در نیمروز یکی از گرم‌ترین روزهای تیرماه و به شکل تلفنی انجام پذیرفت. تجربۀ هم‌سخنی با وی، به کام من، بسیار گوارا و شیرین آمد. احمدی، در طول این گفت‌وگوی دوستانه، به گرمی پذیرای من بود و با نکته‌سنجی و شکیبایی فراوانی که برآمده از خوی نقاشانۀ او است، مرا همراهی کرده و پرسش‌هایم را پاسخ گفت. آنچه در ادامه خواهید خواند، نتیجۀ بخشی از گفت‌وگو من با او است. لذت آن، گوارای دل و جان‌تان باد!

شاعر قطعه هنر پیر شعر شهر

حمید بکتاش/ عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزش عالی سپهر اصفهان
حمید بکتاش/ عضو هیئت علمی مؤسسۀ آموزش عالی سپهر اصفهان

«زمین هرگز از شاعر خالی نمی‌ماند

بگو به دشت‌های خشک

بگو به نم‌نم باران

هر بامداد گیاهی می‌روید

سبز، امیدوار.

تنها»۱

فیلم «تک‌درخت‌ها» به کارگردانی «سعید ابراهیمی‌فر»، با همکاری نویسندگی مشترکِ کارگردان و نویسندۀ مجموعۀ داستان «لبخند انار»، «هوشنگ مردادی کرمانی»، در اقتباسی از همان مجموعه با عنوان «تک‌درخت»، به اثر برگزیدۀ مخاطبان در سال تولیدش (۱۳۸۶) تبدیل شد. داستان‌های تک‌درخت، مجموعه‌ای چهار قسمتی است که رویدادهای آن، با محوریت شاعر پا به سن گذاشته شهر کرمان، به تعاملِ او با خانواده و همکارانش می‌پردازد. این مجموعه داستان‌ها در کتاب، به ترتیب با عنوان‌های «تک‌درخت»، «بچه‌های ایران» (تک‌درخت ۲)، «شعر تازه» (تک‌درخت ۳)، «یادگار سفر» (تک‌درخت ۴) آمده‌اند و هرکدام با عنوانی مستقل، زیر عنوان اصلی، به داستانی مستقل اما ادامه‌دار می‌پردازد. فیلم اما به‌صورت یک تک داستان و با روایت خطی (کلاسیک) است. فیلم از بازار کرمان و ناتوانی شاعر در فروش کتاب شعرش با عنوان «تک‌درختی در کویر» شروع می‌شود. پسرش که برای تهیه فیلمی یادگاری از موطن و خانواده، جهت سوغات خانواده‌اش، از مهاجرت به ایران بازگشته، تصویربردار فوت پدر و اجرای وصیت او برای خاک‌سپاری در پناه تک‌درختی در قطعه هنرمندانی می‌شود که خود روشن درصدد راه‌اندازی آن بود. «روشن» چراغ آنجا را روشن و منجر به افتتاح آن قطعه در قبرستان می‌گردد. در این نوشتار به قصد بررسی فیلم، نگاهی تطبیقی میان مجموعۀ داستانی۲ و فیلم خواهیم انداخت.

نویسندۀ این مجموعه داستان، سعی کرده ضمن استقلال موضوع۳ از مضمون۴ در روایت از یک خط کلی داستانی نسبت به سوژه۵ بهره ببرد. محور روایی هر چهار داستان خود شاعر است. موضوع مشترک سه داستان «یادمان گذشته و یادگار امروز برای آینده» که با مضمونی مجزا برای هر داستان شکل گرفته است؛ علاوه بر مضمون مجزا و تفکیک عناوین در هر داستان، زیر عنوان داستان اصلی تک‌درخت شکل گرفته است. عنوان‌ها بهترین ارجاع را به مفهوم داستان‌ها دارند. مثلاً عنوان «تک‌درخت» علاوه بر ارجاع به نام کتابِ شاعر -که خود دلیل خواست او به آرام گرفتن بعد از مرگش پای درختی در قطعه هنرمندان است- در داستان اول و داستان آخر کارکرد پیدا می‌کند. یا عنوان داستان «بچه‌های ایران»، با بازگشت ایرج از مهاجرت و عشق و علاقۀ پدربزرگ به دیدار نوه‌هایش مصادف می‌شود. عنوان «شعر تازه» (داستان سوم) اشاره به شاعری دارد که یا شعر تازه‌اش را گم کرده و یا شعر تازه‌ای نمی‌گوید. در نهایت عنوان «یادگار سفر» در داستان چهارم اشاره به مرگ پدر و تصویرهایی است که ایرج از سفر با خود به یادگار می‌برد. خوانندۀ هر چهار داستانِ تک‌درخت، با داستان واحدی مواجه می‌شود که در هر قسمت، با خرده داستانی، تأکید بر مضمونی می‌شود که در مجموعۀ «لبخند انار» خود یک داستان مجزا با عنوانی مجزا را شکل می‌دهد. چارچوب کلی چهار داستان، بر اساس دو فرزند پسر و دختر، همراه نوه‌های دختری شاعر، با محوریت شخصیت شاعر پیر روایت می‌گردد. در این میان داستان اول یک استثنا است که صرفاً با خود شاعر و دختربچه‌ای به‌نام افسانه شکل می‌گیرد؛ که با خروجش از داستان اول در سه داستان بعدی نقشی ایفا نمی‌کند. در فیلم‌نامه اما با محوریت سوژه و موضوع داستان، تک‌محوری شکل گرفته است که معانی داستان‌ها در آن تک‌محور داستانی، به‌عنوان زیر لایه‌های داستانی قرار گرفته‌اند.